نویسنده: محمد غفارنیا
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عادت داشت بعد از ادای نماز صبح به منزل تک تک همسرانش میرفت و احوال آنها را میپرسید.
یکی از همسران حضرت به نام زینب بنت جحش، عسلی داشت که هرگاه پیامبر نزد او میرفت، او را نگاه میداشت و از آن عسل خدمت حضرت میآورد.
این موضوع برای عایشه (دختر ابوبکر) گران میآمد. عایشه خود میگوید: روزی من با حفصه (دختر عمو و یکی دیگر از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر نزد یکی از ما آمد سخنی بگوییم که او را از ماندن نزد زینب منصرف نماییم مثلاً، فوراً بگوییم: صمغ مغافیر (1) خوردهای (که این قدر بو میدهی!)
باری که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه زینب نزد عایشه میآمد: عایشه فوراً آستین خود را در بینی گرفت. حضرت پرسیدند: چرا چنین میکنی؟
عایشه گفت: زیرا بوی مغافیر از تو میآید!
حضرت فرمودند: من مغافیر نخوردهام، بلکه نزد زینب عسل خوردهام.
چون پیامبر مقید بود که هرگز بوی نامناسبی از دهان و لباسش شنیده نشود؛ دوست داشت همیشه معطر و خوشبو باشد، لذا حضرت فرمود: من اینک عسل را بر خود حرام میکنم و سوگند یاد میکنم که دیگر عسل نخورم. شاید آن زنبور عسل روی گیاه نامناسبی مانند مغافیر نشسته باشد. در این حال خداوند متعال این آیه را فرستاد:
(بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (2)
ای پیامبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام میکنی و خداوند آمرزنده و مهربان است. (3)
پینوشتها:
1-مغافیر صمغی بود که از درختی بنام عُرفُط تراوش میکرد و بوی ناخوش آیندی داشت.
2-تحریم/1.
3-اقتباس از تفسیر: محمع البیان و روح الجنان ذیل آیه فوق.
منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول