نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( علیه السلام) کنیه آن امام ” ابوالحسن “و ” ابوابراهیم ” است . شیعیان و دوستداران لقب ” باب الحوائج ” به آن حضرتدادهاند . تولد امام موسی کاظم ( علیه السلام) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال ۱۲۸ هجری در ” ابواء ” اتفاق افتاد .
شخصی از حضرت امام صادق (علیه السلام) پرسید: چقدر فرزندتان موسی (علیه السلام) را دوست دارید؟ حضرت فرمودند: «دوست داشتم غیر از او فرزند دیگری نداشتم، تا هیچ کس، در علاقه ام به او شریک نمی شد.»(1)
حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره ی پدر گرامیشان می فرمایند:
کان (الامام الکاظم (علیه السلام)) عقله لا توازی به العقول و ربما شاور الاسود من سؤانه؛ هیچ اندیشه ای با اندیشه ی او برابری نمی کرد و با این حال چه بسا با یکی از خادمان سیاه خود مشورت می کرد. (2)
ابن اثیر که از متعصبان اهل سنت است درباره ی این امام همام می گوید:
کان یلقب بالکاظم لأنه کان لحسین إلی من سیی ء الیه کان هذا عادنه؛امام کاظم (علیه السلام) از آن روی کاظم نامیده شدند که همواره با کسی که به ایشان بدی می کرد. به نیکی رفتار می کردند به این خوی ایشان بود (3)
دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سختترین دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسیکاظم ( علیه السلام) از حدود ۲۱ سالگی بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سالو اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر از حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت
حضرت کاظم ( علیه السلام) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود . بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناک داشت . امام کاظم به تصدیق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به ” عبد صالح ” معروف و در سخاوت و خشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود . بدرههای ( کیسههای ) سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری میآورد و بر ناتوانان و نیازمندانتقسیم میکرد . از حضرت موسی کاظم روایت شده است که فرمود : ” پدرم ( امام صادق(ع) ) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش میکرد ” . امام ( علیه السلام) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن میکرد ، چنانکه نقل کردهاند : ” امام بسیار خشن پوش و روستایی لباس بود ” و این خودنشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بیاعتنایی آن امام به زرق و برقهای گول زننده دنیا . امام موسی کاظم ( علیه السلام) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود . همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک میکرد . برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی – پس از تبعیدحضرت از مدینه به بغداد – به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند . امام کاظم ( علیه السلام) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت . قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت میکرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد میآمدند و از روی شوق و رقت گریه میکردند . بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را – روی در روی – بد میگفتند و سخنانی دور از ادب به زبانمیراندند ، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو میشد ، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح میآورد ، و تنبیه میفرمود . تاریخ ، برخی از این صحنهها را در خود نگهداشته است . لقب ” کاظم ” از همین جا پیدا شد . کاظم یعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست میزدند . رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت ( علیه السلام) کم کم ، بر آنان حقانیتخاندان عصمت و اهل بیت ( علیه السلام) را روشن میساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق – در برابر سلطان و خلیفه ستمگری – پیش میآمد ، امام کاظم ( علیه السلام) میفرمود : ” قل الحق و لو کان فیه هلاکک ” یعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازهای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی – مانند صفات شایسته دیگر خود – نمونه بود . با فقرا مینشست و از بینوایان دلجویی میکرد . بنده را با آزاد مساوی میدانست و میفرمود همه ، فرزندان آدم و آفریدههای خدائیم . از ابوحنیفه نقل شده است که گفت : ” او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است . براستیامام موسی بن جعفر ( علیه السلام) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود ” . محمد بن نعمان نیز میگوید : ” موسی بن جعفر را دریایی بیپایان دیدم که میجوشید و میخروشید و بذرهای دانش به هر سو میپراکند ” . امام ( علیه السلام) در سنگر تعلیم حقایق و مبارزه نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق ( علیه السلام) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر ( علیه السلام) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( علیه السلام) نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ،تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا گردند ، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند .خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیادهروی در عیش و عشرت ، همیشه درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علی ( علیه السلام) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمایند . اینان برای اجراء این مقصود پلید کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفریایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند . بدین طریق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایهریزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن – برای دست یابی به قدرت – از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانستهاند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) بود ” بسیاری از سادات شورشی – که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حق طلبان اهل بیت پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند – شهید شدند . این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر ، به پا میخاستند و سرانجام با اهداء جان خویش ، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان میدادند ، و جانهای خفته را بیدار میکردند . طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمیآوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید مینگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنههای مساجد اسلام شعلهور میساختند ” . در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانیقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنی امیه را پیش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( علیه السلام) آنچه توانستند بدرفتاری کردند . داستان دردناک ” فخ ” در زمان هادی عباسی پیش آمد . علت بروز این واقعه این بود که ” حسین بن علی بن عابد ” از اولاد حضرت امام حسن ( علیه السلام) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود ، به یاری عدهای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری ” عبدالعزیز عمری ” که مسلط بر مدینه شده بود ، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عدهای را نیز اسیر کردند . مسعودی مینویسد : بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید . سیاهکاریهای بنی عباس منحصر به این واقعه نبود . این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارهای و میان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام میدادند . حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای بسیار ، آرامشی نبود . امام به روشنی میدید که خلفای ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانیاند . امام کاظم ( علیه السلام) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود ، و در مدتی که از ۴ سال تا ۱۴ سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و یاهچالهای بغداد – در غل و زنجیر – به سر میبرد . امام موسی بن جعفر ( علیه السلام) بیآنکه – در مراقبت از دستگاه جبار هارونی – بیمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی میکرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( علیه السلام) در مدینه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( علیه السلام) میگذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام ( علیه السلام) سخت بیمناک بود . چنانکه نوشتهاند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( علیه السلام) میگفت : ” میترسم فتنهای بر پا کند که خونها ریخته شود ” و پیداست که این ” قیامهای مقدس ” را که سادات علوی و شیعیان خاص رهبری میکردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بناحق ” فتنه ” نامیده میشد .
از سوی دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام ( علیه السلام) لحظهای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( علیه السلام) میگوید : ” آیا مرا از خروج خویش در ایمنی قرار میدهی ” نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( علیه السلام) و یاران و شیعیانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( علیه السلام) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدراعظم ( وزیر ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) بودند و به دستورات حضرت عمل میکردند . سخن چینان دستگاه از علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئیها کرده بودند ، ولی امام ( علیه السلام) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک خاص اغفالگرانه ( تقیه ) که در مواردی ، برای رد گمی حیلههای دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل علی ( علیه السلام) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد – بیآنکه
دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود – . سرانجام بدگوئیهائی که اطرافیان از امام کاظم ( علیه السلام) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال ۱۷۹ ه . به حج رفت ، بیش از پیش به عظمت معنوی امام ( علیه السلام) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( علیه السلام) قائل بودند پی برد . هارون سخت از این جهت ، نگران شد . وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را زیارت کرد ، تصمیم بر جلب و دستگیری امام ( علیه السلام) یعنی فرزند پیامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانهای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب میکرد : ” ببار که هر کجا بباری در کشور من باریدهای و به آفتاب میگفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! ” آن چنان از امام ( علیه السلام) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( علیه السلام) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( علیه السلام) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام ( علیه السلام) بیخبر بمانند . و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود ، از امام ( علیه السلام) و از یارانی که – گمان میکرد – همیشه امام ( علیه السلام) آماده خدمت دارد میترسید ، این یاران با وفا – در چنین هنگامی – شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند . این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام ( علیه السلام) را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( علیه السلام) را – با چنین احتیاطها و مراقبتهایی از مدینه تبعید کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( علیه السلام) را با غل و زنجیر به بصره ببرندو به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، یک سال حضرت امام کاظم ( علیه السلام) را زندانی کند ، پس از یک سال والی بصره را به قتل امام ( علیه السلام) مأمور کرد . عیسی از انجام دادن این قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( علیه السلام) در زندان فضل بود . در این مدت و در این زندان امام ( علیه السلام) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( علیه السلام) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست . باری ، چندین سال امام ( علیه السلام) از این زندان به آن زندان انتقال مییافت . در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود ( الله ) راز و نیاز میکرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادتکه نصیب وی شده است سپاسگزاری مینمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال ۱۸۳ هجری در سن ۵۵ سالگی به دست مردی ستمکار به نام ” سندی بن شاهک ” و به دستور هارون مسموم و شهید شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر ( علیه السلام) پس از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ، اما حقیقت هرگز پنهان نمیماند .
بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش – در نزدیکی بغداد – به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گردید ، و شهر ” کاظمین ” از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .
زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام)
تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام) روشن نیست . بیشتر آنها از کنیزانبودند که اسیر شده و حضرت موسی کاظم ( علیه السلام) آنها را میخریدند و آزاد کرده یا عقد میبستند . نخستین زوجه آن حضرت ” تکتم ” یا ” حمیده ” یا ” نجمه ” دارایتقوا و فضیلت بوده و زنی بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا ( علیه السلام) است .
فرزندان حضرت موسی بن جعفر را ۳۷ تن نوشتهاند : ۱۹ پسر و ۱۸ دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی الرضا ( علیه السلام) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است .
حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شیراز مدفون است .
حضرت محمد بن موسی نیز که در شیراز مدفون است .
حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون میباشد .
از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی با عظمت دارد . سایر اولاد و سادات موسوی هریک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بودهاند ، که در گوشه و کنار ایران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گردیدهاند ، روحشان شاد باد .
صفات و سجایای حضرت موسی بن جعفر ( علیه السلام)
موسی بن جعفر ( علیه السلام) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و اینکه از هارون الرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شیخ مفید درباره آن حضرت میگوید : ” او عابدترین و فقیهترین و بخشندهترین و بزرگ منشترین مردم زمان خود بود ، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اینجمله را زیاد تکرار میکرد : ” اللهم انی أ?سألک الراحهٔ عند الموت و العفو عند الحساب ” ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی بن جعفر ( علیه السلام) بسیار به سراغ فقرا میرفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما میریخت و به وسایلی به فقرای مدینه میرساند ، در حالی که آنها نمیدانستند از ناحیه چه کسی است . هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن میخواند ،قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل میداد ، شنوندگان از شنیدن قرآنشمیگریستند ، مردم مدینه به او لقب ” زین المجتهدین ” داده بودند . مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند . آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها میآمده است .
پی نوشت :
1- انوارالبهیه، شیخ عباس قمی، ص 278.
2- مکارم الاخلاق، ج2، ص 99.
3- کامل الزیارات، ج74، ص 164.
منبع: www, aftab, ir