نویسنده:دکتر رضا کیا سالار
برای دوست داشتن دیگران باید اول خودمان را دوست داشته باشیم
همهمان بارها چنین جملاتی را شنیدهایم که «برای تجربه کردن عشق واقعی، باید اول از خودمان شروع کنیم؛ باید اول خودمان را دوست داشته باشیم.» اما در جهانی که بسیاری از عرفا عشق را علت وجودی آن میدانند، ما میپذیریم و میآموزیم که به خانواده، به آشنایان، به خانهمان، به شهر و کشورمان، به حیوانات، به طبیعت و به همه چیز عشق بورزیم غیر از خودمان و بالکل یادمان میرود که ما هم از جمله اجزای همین عالمیم و سزاوار عشق.
سوءتفاهم نشود؛ عشق به خود با خودخواهی و خودپسندی فرق دارد. عشق به خود یعنی خشنودی از آنچه هستیم، نه اینکه همه چیز را برای خود بخواهیم، آن هم به هزینه دیگران. عشق به خود برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری و زمینهساز اعتماد به نفس است. برای داشتن روانی سالم و برای تبدیل شدن به انسانی کامل، باید از عشق به خود شروع کنیم. اینکه بخواهیم خود را کاملا بشناسیم اصلا کار آسانی نیست اما از آن سختتر، یاد گرفتن این مهارت است که چهطور خود را دوست داشته باشیم، مخصوصا اگر کودکی سختی را پشت سر گذاشته باشیم اما برای شروع، بد نیست این نکات را به کار ببندید:
دیگران دوستم دارند چون…
شما چه خصوصیات مثبتی دارید که باعث میشود دیگران از شما خوششان بیاید؟ جواب دادن به این سوال شاید برای خودتان سخت باشد، پس بد نیست آن را از اطرافیانتان بپرسید. از دوست، همسر، برادر، همکار، پزشک معالج و خلاصه هر کسی که شما را از نزدیک میشناسد. از آنها بخواهید به چند خصوصیت دوستداشتنی در مورد شما اشاره کنند. سپس، این موارد را به دقت یادداشت و فهرستی از آنها تهیه کنید. این اولین قدم است برای اینکه یاد بگیرید چهطور خودتان را دوست داشته باشید. اگر به هر دلیلی نمیخواهید چنین حرفهایی را مستقیم و چهره به چهره بشنوید، میتوانید از اطرافیانتان خواهش کنید تا مواردی را که به ذهنشان میرسد برایتان روی کاغذ بیاورند یا حتی مثلا روی پیغامگیر تلفنتان بگذارند.
خلاصه، فهرست که آماده شد، بارها و بارها آن را بخوانید یا بشنوید حتی اگر فکر میکنید یک یا چند تا از این موارد نمیتواند در شما وجود داشته باشد، به آن دوست یا همخانواده اعتماد کنید و حرفش را بپذیرید. در شرایط بحرانی، وقتی که افکار آزاردهنده مغزتان را اشغال میکند، وقتش است که سراغ آن فهرست بروید تا بدانید چه آدم دوستداشتنیای هستید.
خودم را دوست دارم چون…
حالا وقت آن است که از خودتان بپرسید: «چه چیزهایی در من هست که خودم از آنها خوشم میآید و به آن افتخار میکنم؟» به این ترتیب، به زودی فهرستی خواهید داشت از آنچه در وجود خود میپسندید. با خودتان صادق باشید. از طرف دیگر، سعی نکنید بیخود شکستهنفسی کنید. کاری هم به افکار منفی که در لحظه تهیه فهرست در مغزتان ظاهر میشود و میخواهد توی ذوقتان بزند نداشته باشید. سعی کنید آنها را کنار بزنید حتی اگر نمیتوانید خصوصیات مثبت خود را سراغ بگیرید، سعی کنید خصوصیات مثبت دوستان و اطرافیانتان را به خاطر بیاورید. بعد، ببینید آیا مواردی از این فهرست در شما هم هست یا نه.
دفترچه متمایز
حالا که فهرست آماده شد، آنها را در یک دفترچه بهخصوص یا روی چند کارت یادداشت کنید. این دفترچه باید تا جایی که میشود، زیبا و متمایز باشد. چیزی باشد که با اشتیاق به سراغ آن بروید و از دیدنش کیف کنید. حالا هر وقت که افکار منفی به سراغتان آمد و شروع کردید به انتقاد از خودتان، دفترچه زیبای خود را بیرون بیاورید. هر وقت کسی چیزی به شما میگوید که افکار منفی را در سرتان به جنب و جوش وادار میکند، دفترچه به دادتان خواهد رسید. جدای از این موارد، بد نیست وقت و بیوقت، دفترچه خود را بخوانید و فهرست را در ذهنتان به جریان بیندازید. شاید اولش احمقانه به نظر برسد اما تداوم این کار اثر فوقالعادهای دارد. حتما زیاد شنیدهاید که یک جمله منفی یا تحقیرآمیز که به دفعات خطاب به کودک گفته میشود، به مرور زمان در ذهن او نقش میبندد و تاثیرش را بالاخره میگذارد. پس، حالا وقت آن است که عکس آن رفتار کنید و خطاب به کودک درون خود جملاتی ستایشآمیز و در عین حال، واقعی را بگویید تا اثر جادوییاش را احساس کنید.
بهانهای برای ستایش روزانه
ما با این ذهنیت بزرگ میشویم که ستایش کردن از خود، کاری خودخواهانه و نادرست است اما اشتباه نکنید. اینکه خود را بابت یکی از خصوصیات مثبت خود بستایید، به معنی خودپسندی و غرور نیست. با این کار، شما به ارزش وجودی خود واقف میشوید و آن را تکریم میکنید. وقتی ما خودمان را دوست داشته باشیم، شادتریم و میتوانیم این شادی را به دیگران منتقل کنیم. پس هر روز به یکی از خصوصیات مثبتتان یا به کار خوبی که امروز کردهاید، فکر کنید. کاری که باعث شده شما یا دیگران حس خوبی پیدا کنید. اصلا هم مهم نیست که این کار چهقدر کوچک یا چهاندازه بزرگ است. بابت این کار خوبی که کردهاید، خودتان را تشویق و ستایش کنید. درست همان طور که اگر یک دوست، کاری مشابه را انجام داده بود او را ستایش میکردید.
شما به جای دوستتان
چشمان خود را ببندید و شخصی را که خیلی دوست دارید و مورد اعتمادتان است در نظر مجسم کنید. شخصی را که مطمئن هستید او نیز شما را دوست دارد. به تمام آن خصوصیاتی که در وجود این دوست تحسین میکنید، فکر کنید. ببینید که این کار چهطور شما را سرشار از روحیه و نشاط میکند. حالا برعکس رفتار کنید. خودتان را به عنوان همان دوست در نظر مجسم کنید و با همان عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید. به عشقی که آنها به شما دارند، اعتماد کنید. همانطور که یک دوست از روی مهر و رافت به شما نگاه میکند، به خودتان نگاه کنید حتی اگر شده این حالت فقط چند ثانیه به طول بینجامد. حالا اجازه بدهید آن عشق در وجودتان جریان پیدا کند، عشقی که شما به عنوان یک رفیق نسبت به خودتان دارید. بگذارید این گرما در شما جاری شود. این حس را به خاطر بسپارید و بعدها هم دوباره به همین شکل آن را در خود بیدار کنید.
جعبه کوچک خوبیهای من
هر بار که کسی شما را مخاطب قرار میدهد و چیزی درباره شما میگوید که از شنیدن آن احساس رضایت میکنید، آن را بلافاصله یادداشت کنید یا به ذهن بسپارید و در موقعیتی مناسب آن را جایی بنویسید. بد نیست جعبه کوچکی داشته باشید و برای آن اسمی انتخاب کنید. مثلا: «جعبه کوچک خوبیهای من.» میتوانید این جعبه را با سلیقه خود تزیین کنید. وقتی به خانه رسیدید، آن یادداشت را در جعبه بگذارید. دایم از این یادداشتها تهیه کنید و داخل جعبه بریزید و هروقت که نیاز به تجدید قوا داشتید، آنها را بخوانید.
به خودتان تسلی بدهید
اگر بابت کاری که کردهاید یا حرفی که زدهاید، از خودتان شاکی هستید و دارید خودتان را ملامت میکنید، سعی کنید بفهمید این انتقاد واقعا از کجا ناشی میشود. منظور یک پاسخ سطحی نیست بلکه باید ببینید ریشه این انتقاد کجا است. آیا از چیزی میترسید؟ آیا احساس ناامنی میکنید؟ آیا واقعا فکر میکنید کار اشتباهی مرتکب شدهاید یا اینکه این صداهای انتقادآمیز دارد از گذشته دور و از کودکی شما بلند میشود؟ سعی کنید با کودک درونتان که دارد آنگونه رفتار میکند، ارتباط برقرار کنید و دقیقا گوش کنید و ببینید چه میگوید و چه میخواهد. آن کودک را در آغوش بگیرید و به او اطمینان خاطر بدهید که او کار بدی نکرده و شما همچنان او را دوست دارید.
عشق از درون شما سرچشمه میگیرد
اگر آن طور که باید در دوران کودکی مورد محبت قرار نگرفتهاید یا خانوادهای نامهربان داشتهاید، چه بسا همچنان در بزرگسالی نیز به دنبال پدر و مادری باشید که نسبت به شما مهر و عطوفت نشان بدهند؛ همان مهر و عطوفتی که در مقام یک کودک از آن محروم ماندهاید اما این عشق و علاقهای که در کودکی نصیبتان نشد، دیگر از طرف والدین متوجه شما نخواهد شد. شاید سخت باشد اما اگر بهرغم نامهربانیها، تاکنون دوام آوردهاید و راه خود را در زندگی هموار ساختهاید، پس شما قادرید به خودتان به عنوان منبع عشق و عطوفت نگاه کنید و محبتی را که در گذشته از شما دریغ شده، از درون به خودتان برگردانید، با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید؛ کودکی که مستحق برخورداری از تمام عشق و عطوفت شما است.
منبع: www,salamat. c0m