مبغوض‏ترین انسان نزد خداوند متعال (قسمت دوم)

مبغوض‏ترین انسان نزد خداوند متعال (قسمت دوم)

بهترین و بدترین‌ها از دیدگاه نهج البلاغه
مبغوض‏ترین انسان نزد خداوند متعال (قسمت دوم)‏‏[1]

بسم الله الرحمن الرحیم
در خطبه 103 نهج‌البلاغه صبحی صالح، حضرت امیر(ع) می‏فرماید «إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَی اللَّه»؛[2] و در خطبه هفدهم نهج‌البلاغه می‏فرماید: «إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الخَلائِقِ إِلَی اللَّهِ رَجُلَانِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْغُوفٌ بِکَلَامِ بِدْعَهٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَهٍ فَهُوَ فِتْنَهٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَی بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِیئَتِهِ، وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا مُوضِعٌ فِی جُهَّالِ الْأُمَّهِ عَادٍ فِی أَغْبَاشِ الْفِتْنَهِ عَمٍ بِمَا فِی عَقْدِ الْهُدْنَهِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ».[3]

(مبغوض‏ترین بندگان نزد خدا دو گروهند: یکی آن که خدا او را به خودش وا گذاشته باشد، رهایش کرده باشد و او از راه منحرف شده باش. چنین کسی خصوصیاتی دارد: یکی این که شیفته سخنان بدعت آمیز است و به تعبیر ما نوآوری‏ها در دین را دنبال می‏کند، شیفته حرف‏های نو و چیزهایی است که در دین نیست و به عنوان دین آن را مطرح می‏کند. (شَغَف نهایت شیفتگی است) چنین کسانی عاشق حرف نو و دعوت به گمراهی هستند. این‏ها فتنه و آزمایش هستند برای کسانی که فریب می‏خورند و در دام این‏ها می‏افتند. روش عملی و سیره آن‏ها این است که معاصرین خود و آیندگان را گمراه می‏کنند. سخنان بدعت آمیزشان باقی می‏ماند و به نسل‏های آینده نیز می‏رسد. اینان بار دیگران را بر دوش می‏کشند و خطای آنان را حمل می‏کنند. «لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُون»[4]؛ اگر کسی دیگری را گمراه کند و راه کجی پیش پای او بگذارد، افزون بر گناه خود، گناه کسی را هم که بدان مبتلا شده و گمراه شده است، بدوش می‏کشد. «ایُّما داعٍ دَعا إِلَی الْهُدی‏؛ فَاتُّبِعَ کانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ تَبِعَهُ لایَنْقُصُ مِنْ أَجْرِهِمْ شَیْی‏ء»؛ هر کس به هدایت دعوت کند و مورد پیروی قرار گیرد برای اوست مثل اجر کسانی که بدان عمل می‏کنند، یعنی کار خوبی که میلیون‏ها نفر در طول تاریخ یاد بگیرند و از آن استفاده کنند و بدان عمل کنند، به جای یک ثواب، میلیون‏ها ثواب به خاطر عمل دیگران در نامه عمل او نوشته می‏شود و چیزی از ثواب عاملان هم کم نمی‏شود. هر کس که به گمراهی دعوت کند و مورد پیروی قرار گیرد تا روز قیامت، همه گناهانی که دیگران مرتکب شوند، در نامه عمل او می‏نویسند. کسی که با یک سخن غلط میلیون‏ها انسان را منحرف کرده است، برای او میلیون‏ها گناه نوشته می‏شود و کارش به جایی می‏رسد که علاوه بر گناه خودش باید پاسخگوی اعمال دیگران نیز باشد.

گروه دوم از مبغوض‏ترین خلایق کسانی هستند که «قَمَشَ جَهْلًا»؛ جهالت‏هایی را می‏بافند و در میان جاهلان خودنمایی می‏کنند و با سرعت و شتاب در میان آنان راه می‏روند، یعنی مریدهای نادانی پیدا می‏کنند که از او استقبال می‏کنند در حالی که آن‏ها جاهل و نابینا هستند و نمی‏دانند راه سلامت و آرامش چیست. «قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِما»؛ اینان را مردم‌نمایان، عالم می‏نامند. این جمله نهایت تحقیر نسبت به کسانی است که این شخص را عالم می‏دانند: این‏ها آدم نیستند، بلکه آدم‏نما هستند. در نسخه دیگری هست که «قد سمّاه اشباهه من رعاء الناس عالما»؛ آدم‏های بی‏مغز، سبک مغز و اوباش چنین کسی را عالم می‏گویند.

از تعبیر «مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّه»؛ در خطبه پیشین می‏توان فهمید که محبت خدا نسبت به بندگان مقول به تشکیک است، یعنی خداوند از میان کسانی که دوستشان دارد، بعضی را بیشتر دوست دارد. در مقابل نیز از میان کسانی که خداوند آنان را دشمن می‏دارد، بعضی مبغوض‏ترین هستند. به گمان بنده این‏هایی که مبغوض‏ترین هستند، بدان جهت است که بدی آنان منحصر به خودشان نیست و به دیگران نیز سرایت می‏کند. گاهی انسان گناه صغیره‏ای مرتکب می‏شود، گاهی گناه کبیره‏ای مرتکب می‏شود، گاهی گناه برای او ملکه می‏شود تا می‏رسد به جایی که اصلاً در دین خود شک می‏کند و ایمانش از بین می‏رود.

اگر کسی ایمان نداشت قطعاً مبغوض خداست. حال چنین کسی گاهی پستی خود را برای خود نگه می‏دارد و با دیگران کاری ندارد. در این حالت مبغوض خدا است، اما مبغوض‏ترین نیست. «مبغوض‏ترین»؛ کسی است که علاوه بر این که خود گمراه است و مبغوض خدا است، دیگران را هم در زمینه عقاید، رفتارهای فردی و رفتارهای اجتماعی به گمراهی می‏کشاند. این‏ها آدم‏های عادی نیستند. یک کاسب، کارگر یا کشاورزِ گنهکار نیستند. حتی کافر گرچه مبغوض خدا است، اما مبغوض‏ترین نیست. مبغوض‏تر کسی است که دیگران را گمراه می‏کند و گناهان آنان را به دوش می‏کشد. به همین دلیل افراد عادی جامعه اگر به دین هم اهمیت ندهند، عقایدشان هم خیلی محکم نیست و افکارشان هم خیلی پسندیده نیست، حدّاقل با دیگران کاری ندارند و دنبال زندگی خودشان هستند، اما کسانی که در جامعه به عالم بودن شناخته می‏شوند و مردم می‏خواهند از آن‏ها چیزی یاد بگیرند و آن‏ها را الگوی رفتاری خود قرار دهند، همان گونه که در بخش‏های دیگر زندگی نیز مردم به متخصص مراجعه می‏کنند، کسانی که در چنین موقعیتی قرار می‏گیرند و به عنوان کارشناس دین شناخته می‏شوند، خیلی بارشان سنگین است. اگر جوری رفتار کنند که موجب هدایت دیگران شوند، هر کس هدایت شود و عمل خیری انجام دهد یک ثواب هم برای او می‏نویسند. آثار شیخ کلینی، شیخ مفید یا دیگران رضوان الله علیهم که اگر در اختیار ما نبود ما در دین خود بسیار مشکل داشتیم، زمینه برکات فراوانی برای آن‏ها است. آن‏ها عمری زحمت کشیدند و این کتاب‏ها را نوشتند و هزاران سال، میلیون‏ها انسان از آن‏ها استفاده می‌کنند. هر بار که مردم به این کتاب‌ها مراجعه و استفاده کنند ثوابی برای آنان نوشته می‏شود.

همچنین کسانی که شبهه‏ای القا می‏کنند و مردم را به شک و گناه می‏اندازند،به خاطر گناهی که دیگران مرتکب می‏شوند، گناهی هم برای آن نویسنده یا گوینده می‏نویسند. کسانی که بدعتی را رواج می‏دهند و از بیت المال مسلمین بودجه خرج می‏کنند تا بدعتی جایگاه خود را پیدا کند، گناه دیگران نیز به حساب آنان نوشته می‏شود.

باید بدانیم بذر این حالت در دل ما است و آن این است که می‏خواهیم از دیگران جلو بیفتیم و شهرتی پیدا کنیم. به همین جهت دنبال خلق یک بدعت می‏رویم. «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَسادا»[5]؛ در روایت است [: إن الرجل لیعجبه شراک نعله فیدخل فی هذه الآیه][6]،که اگر کسی دوست بدارد بند کفشش قشنگ‏تر از دیگران باشد این «اراده علو»؛ است، یعنی مرتبه‏ای از برتری خواهی است. وقتی خدا فرعون را می‏خواهد معرفی کند، می‏گوید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْض»[7]؛ فرعون‏؛ دنبال علوّ بود.

اگر از ابتدا مواظب باشیم که بذر فساد در دل ما پیدا نشود و این گیاه تلخ در دل ما نروید موفق خواهیم شد. عمده مفاسدی که آدمیزاد را منحرف می‏کند، سه چیز (پول، مقام و شهوت) است. بزرگی می‏گفت: در دل‏های همه انسان‏ها غیر از معصومین‏علیهم‏السلام این ندا هست که «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی‏»[8]، منتها جرأت نمی‏کنند آن را اظهار کنند. هر وقت مشتری پیدا کنند، اظهار خواهند کرد. ریشه مفاسد یکی از همین سه چیز است. خداوند ما را از شر نفس خودمان و شر وسوسه‌های شیطان درامان بدارد، انشاءالله.

ــــــــــــــــ
منابع:
[1] – گزیده‏ای از سخنان حضرت آیت اللّه مصباح یزدی(دامت برکاته): تاریخ 23/12/85
[2] – نهج البلاغه. شریف رضی. تصحیح: صبحی صالح. دارالکتاب. بیروت. ص 149. خطبه 103.
[3] – پیشین. ص 59. خطبه 17.
[4] – نحل، 25.
[5] – قصص، 83.
[6] – مجمع البیان فی تفسیر القرآن. الشیخ الطبرسی. دار المعرفه. بیروت. ج 7 . ص 420.
[7] – قصص، 4.
[8] – نازعات، 24.

تبیان _ علی محمدسرلک

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید