روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری یکی دیگر از خلفای سفاک عباسی (معتمد عباسی) به ظاهر و به زعم خود ستاره تابناک دیگری از آسمان امامت و ولایت را خاموش کرد و آن امام همام را به شهادت رساند و پیروان او را به سوگ نشاند.
شیعه در حالی غم شهادت او را به سوگ می نشیند که هنوز هم درد و ماتم هتک حرمت حرمین شریفین عسکریین به دست نااهلان و دشمنان اسلام و مسلمین که در پی ایجاد تفرقه بین مسلمانان هستند و انها را همچون خاری در چشم خود می بینند بر سینه دردمند پیروان آن حضرت قرار دارد که باید بدانند با انجام چنین اعمالی جهت ضربه به اسلام ره به جایی نخواهند برد.
آن امام بزرگوار همچون دیگر ائمه اطهار(ع) از فضایل ، خصایل و ویژگی هایی برخوردار بود که به مختصری از آنها اشاره می کنیم چرا که قلم در وصف ایشان و بیان ویژگی هایی شان ناتوان و قاصر است.
اسم آن بزرگوار حسن و کنیه مشهورش ابا محمد و ابن الرّضا و مشهورترین القاب آن بزرگوار عسکری است . در سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت
مراقبت را داشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . عمر آن بزرگوار بیست و هشت سال و مدت امامت وی شش سال بود. نکته ای که مایه تأسف این است که حضرت عسکری تقریباً تمام عمر را یا در زندان و یا در تبعید به سر برد. دو سه ساله بود که با حضرت هادی(ع) به تبعیدگاه آمد و مدت بیست سال همراه با آن حضرت یا زندان یا تبعید بود و بعداً تا شهادت خود آن حضرت هم که تقریباً شش سال بود یا در زندان یا در تبعید با مراقبت شدید قرار داشت. از این جهت اصحاب نمی توانستند خدمت ایشان برسند و مجبور بودند که مسایل خود را در میانه راه از ایشان سوال کنند. چنانکه راوی می گوید: »می خواستم از حضرت عسکری علیه السلام بپرسم که حکم عرق جنب از حرام چیست؟ مانع بودند که خدمت آقا برسم که به من گفتند امروز خلیفه حضرت را خواسته، تو می توانی مسئله ات را میانه راه سؤال کنی. می گوید: میانه راه ایستادم و چون حضرت دیر کردند کنار کوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم کسی چوبدستی به شانه من نهاده است، بیدار شدم دیدم حضرت عسکری سوار قاطری است. به من فرمودند: لا تصلّ فیه! نماز در عرق جنب از حرام نخوان. و چون حضرت تحت نظر بودند نتوانستم بیشتر از این با ایشان گفتگو کنم.
ابی الادیان می گوید: »حضرت عسکری مرا خواست. و جواب نامه هایی را به من داد که به مدائن ببرم و فرمود که بعد از پانزده روز که بر می گردی من شهید شده ام. گفتم: یابن رسول الله وصیّ بعد از شما کیست؟ فرمودند: کسی که بر جنازه من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتی بیان فرمایید! فرمودند: کسی که نامه ها را از تو بخواهد و کسی که بگوید در کیسه ها چه مقدار پول است. ابهت امام عسکری مانع شد که زیادتر از این سؤال کنم. به مدائن رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسکری شهید شده بود و کنار قبری مشغول غسل دادن آن حضرت بودند و طولی نکشید که به جعفر برادر امام عسکری گفتند، جنازه مهیا است بیایید نماز بخوانید. می دانستم که جعفر فاسق و جاهل است و لیاقت امامت ندارد.
در این میان که بهت ابی الادیان را گرفته بود، جوانی چون پاره ماه پیدا شد و عمو را کنار زد و به جنازه نماز خواند و از این کار همه را بهت گرفته بود، مخصوصاً جعفر را. آن جوان بعد از نماز رو کرد به حسن و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولی نکشید چند نفر از قم آمدند و وصی حضرت حسن را خواستند. جعفر خود را معرفی کرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داریم. نامه ها داریم، باید بگویی نامه ها از کیست و در کیسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن کیست؟ زیرا رسم حضرت عسکری(ع) چنین بود. جعفر بهت زده گفت: یا للعجب مردم از من غیب می خواهند! که در این هنگام زنی از خانه امام عسکری بیرون آمد و صاحب نامه ها و صاحب کیسه ها و مقدار پولها را از طرف حضرت بقیه الله تعالی فرجه الشریف گفت و پولها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد و از همین جا برای خلیفه و اطرافیان او حساسیت پیدا شد. آنها حضرت عسکری را کنترل کردند که آن فرزندی که وعده خداست به دنیا نیاید ولی غافل از اینکه خداوند متعال حضرت موسی را برای نابودی فرعون زیر تخت فرعون قرار می دهد و در خانه فرعون به دست فرعون تربیت می شود.
معجزات حضرت عسکری به این مسایل محدود نمی شود مورخین برای آن حضرت معجزات بسیاری نقل کرده اند.
حضرت عسکری با خلفای مختلف زندگی کرد و از همه آنها مصیبت دید: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، مهتدی و معتمد. مدت شش سال امامت را با سه خلیفه معتز، مهتدی ومعتمد بود همه آنها از آن حضرت کرامتها دیدند ولی نه تنها به امامت او معتقد نبودند بلکه آن بزرگوار را مورد آزار قرار دادند. حضرت عسکری در آن مدت شش سال یا در زندان بود یا در تحت مراقبت بود. از این جهت مورخین می گویند، حضرت هادی و مخصوصاً حضرت عسکری خود را از مردم مخفی می کردند. نه، آنان خود را مخفی نمی کردند و امر می کردند که زندانبان به آنها سخت بگیرد.
یکی از زندانبانان معتمد می گوید: چون به من امر شده بود که شدت عمل به خرج بدهم از این جهت دو نفر را که مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسکری گماردم. طولی نکشید که آن دو نفر افرادی شایسته شدند، اهل نماز و روزه مستحبی، اهل تهجّد، اهل وقار وسکینت، اهل خیر و وفا. چون از آنها پرسیدم که چرا به حسن بن علی سخت نمی گیرید؟ گفتند در حق او چه بگوییم، کسی که همیشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها روزه می گیرد، شبها تا صبح به عبادت است، کم حرف و پر وقار است، ابهت او چنان است که چون به ماه نگاه می کند لرزه به اندام ما می افتد.« ولی آیا معتمدها، معتزها، متوکل ها پند می گرفتند؟ نه، تا آنکه آن بزرگوار را شهید کردند. بشر اگر دارای اخلاق رذیله شد از هر حیوانی حیوان تر و از هر درنده ای درنده تر است. چنانکه خداوند در سوره والشمس یازده قسم می خورد و می فرماید:
حتماً رستگاری برای کسانی است که مهذب باشند و همانا بدبختی و شقاوت برای کسانی است که مهذب نباشندو علت این تأکید را با تاریخ قوم صالح پیامبر بیان می کند که از حضرت صالح معجزه خواستند. ناقه ای با بچه اش از کوه بیرون آمد ولی آنان نه فقط ایمان نیاوردند بلکه ناقه را پی کردند و استحقاق عذاب الهی پیدا کردند.قوم صالح، بنی امیه، بنی عباس و.. فراوان اند و متعجب نباشیم که در زیارت حضرت عسکری می خوانیم: »امام حسن بن علی کسی است که نزد شیران انداخته شد پس تو او را از چنگال گرگها و شیرها نجات دادی و تو حیوانهای چموش را برای او رام نمودی.« که به این دو قضیه اشاره دارد، یکی اینکه زندانبان به امر خلیفه ،حضرت را نزد شیران انداخت و یقین داشتند که آن حضرت نابود خواهد شد. ولی دیدند که حضرت مشغول به نماز است وشیران با کمال تواضع در اطراف او مشغول طواف هستند و دوم اینکه خلیفه استری چموش داشت و کسی نمی توانست آن را رام کند. روزی حضرت عسکری به دیدن خلیفه رفته بود، خلیفه که می خواست حضرت عسکری را به دست خود حضرت نابود کند گفت :استر چموشی دارم و می خواهم که شما آنرا را رام کنید! حضرت بلند شدند دست ولایت بر سر استر نهاد و سوار شد و حیوان با کمال آرامش از حضرت عسکری تمکین کرد. آن استر را به حضرت هدیه دادند.
استر چموش، شیر درنده، گرگ خونخوار و سگها در مقابل ولایت رام هستند ولی این انسان سرکش، متوکلها، مستعین ها، معتزّها، معتمدها و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین نه تنها رام نیستند بلکه قاتل ولایتند. همه آنها، خلیفه، پسر خلیفه، وزیر و سرلشکر به عظمت و شوکت و ابهّت و شخصیّت حضرت عسکری اقرار دارند ولی همه آنها بر توهین، زندان، تبعید، مراقبت، گرفتن، بستن و بالاخره شهادت و هتک حرمت حرم آن حضرت و دیگر ائمه اتفاق کرده و می کنند.
بد نیست از گفتار دشمن که نظیر آن فراوان ولی فقط حرف است و در آن فایده ای نیست ، در مورد آن حضرت بخوانیم. احمد بن عبدالله خاقان که ناصبی بوده است درباره ایشان می گوید: »حضرت عسکری مردی بود عالم، زاهد، باتقوا، با وقار و سکینت، با عفت و حیا و شرافت، با ابهّت. ابهّت او در دل همه حتی خلفا، وزرا، سردمداران، جایگزین بود، از این جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتی داشت. روزی پیش پدرم ـ وزیر خلفا و همه کاره آنان ـ نشسته بودم که به او خبر دادند ابن الرضا آمد. پدرم او را استقبال کرد و دستش را بوسید او را به جای خود نشانید و مانند یک بنده ذلیل در مقابل او نشست. چون آن بزرگوار رفت از پدرم سؤال کردم که این آقا چه کسی بود؟ پدرم گفت: کسی در این جهان استحقاق خلافت ندارد جز او. مردی است عالم، زاهد، دارای صفات انسانی و بالاخره یک انسان کامل، چنانچه پدر او نیز چنین بود.
از امتیازهایی که برای حضرت عسکری نقل شده و خودی و بیگانه به آن اقرار دارند، ابهّت حضرت عسکری است. گر چه در تاریخ ذکر شده است که اهل بیت دارای ابهّت خاصی بوده اند ولی حضرت عسکری ابهتی فوق العاده داشته است چنانچه گفته شد همه خلفای زمان ، سردمداران، کارگردانهای خلافت در مقابل ایشان متواضع و از ایشان حساب می بردند. ابهت و شخصیت حضرت حسن(ع) آنها را به وحشت انداخته بود. حضرت عسکری مظهر ابهت پروردگار عالم بوده است. ابهت حضرت عسکری مظهر ابهت اهل بیت بوده است. ابهت حضرت عسکری مصداق ابهّت اسلام و انسان کامل بوده است. ابهت حضرت عسکری سر مشق برای همه بوده است.
موقعی که پدرش از دنیا رفت، درباریها، خلیفه زاده ها، ولیعهدها، سرکرده ها، غالب بزرگان بنی هاشم و بنی عباس غالب بزرگان شیعه جمع بودند که ناگهان بدر ولایت، حضرت عسکری با حال پریشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند. سکوتی سنگین مجلس را گرفت قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت صداها در گلو پیچیده و ابهت حسنی سر تا پای جلسه را گرفت؛ تا اینکه جنازه آماده حرکت شد.
در باب شهادت آن بزرگوار مورخین نوشته اند موقعی که معتمد عباسی کار خود را انجام داد و حضرت را مسموم کرد، چند نفر از علما و چند نفر از خواص و چند نفر طبیب ملازم خانه حضرت عسکری کرد و این کار برای این بودکه کار ناشایسته او آشکار نشود. همین ترس دلیل بر شخصیت اجتماعی حضرت عسکری است.
چون حضرت شهید شد در سامره قیامتی بر پا شد. از خلیفه تا بازاری، همه و همه در تشییع جنازه حاضر شدند. موقع نماز، ابو عیسی که از قضات درباری بود جلو آمد و بزرگان بنی هاشم، امرا، وزرا، قضات و اشراف را جمع کرد و گفت ببینید که حضرت عسکری به مرگ خدایی از دنیا رفته است و بدین وسیله قتل را مخفی و شهادت آن بزرگوار را مثل خلافتش سر پوش گذاردند.جمله ای که امام صادق فرمود اینجا مصداق پیدا می کند. اگر تجمّع مردم نبود، بنی امیه و بنی عباس ظالم و استثمارگر نمی توانستند حق اهل بیت ـ حق مظلوم، حق مستضعف ـ را پایمال کنند.
غلام آن حضرت می گوید: »اول اذان صبح روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 هجری حضرت عسکری شهید شد. در آن وقت کسی جز من و مادر حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف و خود حضرت حجت خدمت آن حضرت نبودند حضرت عسکری آقازاده خود را خواست و امر کرد که آن حضرت را وضو دهد. او دستمالی در دامن امام عسکری پهن کرد و حضرت را وضو داد و نماز صبح را به جا آورد و از این دنیا به عالم قدس سفر کرد.
اصحاب خاص حضرت عسکری بیشتر از بزرگان علمای شیعه هستند. برخی از آنها از اصحاب سریّ ائمه طاهرین هستند. وکلای حضرت بقیه الله (عج) از اصحاب حضرت عسکری نیز هستند.از جمله اصحاب خاص امام عسکری، احمد بن اسحاق اشعری قمی است که از وکلای حضرت نیز هست و مسجد امام حسن عسکری در قم به دست ایشان و به امر حضرت ساخته شد.
حضرت امام حسن عسکری(ع) کلمات گوهر باربسیاری دارد که در پایان این کلام به چند جمله از کلمات آن حضرت اشاره می کنیم، امید است مایه سعادت و سر مشق باشد.
– تقوا را پیشه کنید و برای ما اهل بیت زینت باشید و ننگ برای ما نباشید. مودّت و محبّت مردم را به سوی ما جلب کنید و قبح و زشتی را از ما دفع کنید.
دعوت مردم به سوی خدا به واسطه اعمال شما باشد.
ـ دو صفت است که بالای آن صفتی و خویی نیست. ایمان به خداوند متعال و نفع رسانیدن به برادران مؤمن.راستی اگر انسان این دو صفت را دارا باشد همه چیز را دارا است. اگر رابطه اش با خدا محکم باشد و ایمان داشته باشد، ایمانی که او را از گناه و تعدّی باز دارد، ایمانی که او را به عبادت و خوبی وادارد و رابطه اش با مردم نیز محکم باشد و سرلوحه زندگی او خدمت به دیگران باشد، و از خدمت به دیگران لذّت ببرد، سعادت دو دنیا را نصیب خود کرده است.
– چه ننگ است برای مؤمن که تمایل مذلّت آمیز داشته باشد.
– هر که ورع و تقوا پیشه او باشد و دیگر گرایی و کرم و سخاوت زینت او باشد یاری می شود از دشمن به اینکه تعریف او کند و نگاه داشته می شوداز اینکه او را بر بدی یاد کند.
– هر که باطل، سیره و روش او باشد منتهای سیر او نیست جز پشیمانی.