اذیت نکردن بیمار
حکایت: گروهی به عیادتِ بزرگی آمدند و بر سر بالین او مدّت زیادی ماندند و بیمار رنجیده خاطر شد. هنگامی که می خواستند بروند از او خواستند که وصیتی به آنها کند. گفت: وقتی که به عیادتی مریضی می روید، زود برخیزید و با توقّف خود او را عذاب ندهید.(1)
حکایت: شخصی به بالینِ مریضی آمد و مدّت زیادی توقّف کرد و با اصرار از بیمار می خواست که بگوید چه چیزی دلش می خواهد. مریض گفت: دلم می خواهد که بمیرم و از عذابِ وجودی تو رهایی یابم!(2)
عیادت کننده ناشی
لطیفه: کری به عیادت بیماری می رفت. درراه با خود گفت: وقتی بر بالینِ بیمار نشستم، می گویم: حالت چطور است؟ واو می گوید: خوبم. سپس از او می پرسم، چه غذایی می خوری؟ و او حتماً می گوید دارویی مفید. پس از او می پرسم که طبیبت کیست؟ او می گوید :فلان شخص.
وقتی بر بالین بیمار رسید، اتّفاقاً بیمار بسیار ناخوش و خشمگین بود. کر سرش را به گوشِ بیمار نزدیک کرد و پرسید حالت چطوراست؟ مریض گفت: دارم می میرم!گفت: الحمدلله! چه غذایی می خوری؟ مریض با خشم گفت: زَهر! کر گفت: نوشِ جان!طبیبت کیست:؟ گفت: عزرائیل! کر جواب داد: قدمش مبارک.(3)
سلام کردن هنگام عیادت دیگران
توصیه: بر هر کسی که سلام می کنی به زبان، صدقِ دل می جوی که نظرِ خلق بر قول است و نظرِ الله به دل. هوش دار که به نفاق سلام نکنی، ازدل خود سلامتِ او طلب کن آنگاه به زبان به سلام ظاهر کن؛ یعنی تواز من به سلامتی که نه بر تو حسد دارم و نه بد می اندیشم و نه بدِ تو روا می دارم و نه بد تو می گویم، همه سلامتِ تو می خواهم از الله و بر تو می کنم سلام یعنی آفرینِ الله، درغیبت و حضور از من به سلامت باش، بر سلام من اعتماد کن ، دل از من فارغ دار که نه غیبتت خواهم کرد و نه با هیچ دشمنت یکی خواهم شد و نه با تو دشمنی خواهم کرد، اسلام را دستاویزه نفاق نخواهم کرد، مؤمن را به سلام نخواهم فریفت، او را در حقّ خود بدگمان نکنم، آنچه گفتم جز چنان نکنم که السَّلام عَلَیکُم. تو نیز جوابِ سلام نیکوتر بازده، بگو که من نیز زیادت از آنم در حق تو که می گویی که وَ عَلیکُمُ السَّلام و رَحمَه اللهِ، سلام بر تو باد و رحمه الله، ای برادر من! ای نیکو خواه من! ای در دین رفیق من! ای در مسلمانی یار من! ای در طاعت مددکار من! ای از معصیت بازدارنده من! ای در خلوت و جمع نیک خواه و دعا گوی من! آفرین خدای و رحمت او بر تو باد که تو بر من در سلام سبقت گرفتی.(4)
پی نوشت ها :
1ـ گنجینه لطایف ( بازنویسی لطایف الطوایف)،ص108.
2ـ همان،صص108و109
3ـ گنجینه لطایف (بازنویسی لطایف الطوایف)، ص141
4ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری ، ج1، صص210و211.
منبع:گنجینه ش 81