جواز اخم کردن و دشمنی
حکمت: حکیمی گفت: هفت گروه مردم را اگر خوار کنی سزاوارند:
یکی آنکه بر سفره کسان ناخوانده بنشیند.
دوم آنکه از دشمن حاجت خواهد.
سوم آنکه از مردم فرومایه چیزی خواهد.
چهارم آنکه به میان سخن دو تن در رَوَد و شروع به سخن گفتن کند.
پنجم انکه سلطان عادل را تحقیر کند.
ششم آنکه اندر مجلسی نشیند که از آن نباشد.
هفتم آنکه با کسی سخن بگوید اما سخن وی نشنود.(1)
دشمنی بادشمن دوست
نکته: بدان، که هر که مؤمنان را دوست دارد برای خدای – تعالی، کافران و ظالمان را دشمن دارد هم از برای حق – تعالی؛ که هر که کسی را دوست دارد، دوست وی را دوست دارد، و دشمن وی را دشمن؛ پس اگر مسلمانی باشد تبه کار، باید که برای مسلمانی وی را دوست دارد و برای تباهی، وی را دشمن دارد.
و باید که اثر این، در سخن و نشست و برخاست و معاملت پیدا شود، تا با عاصی تر ش روی باشی و درشت سخن، و با کسی که تباهی وی بیشتر بود ترش روی تر باشی و چون تباهی او از حد در گذرد زبان از دوستی وی بازگیری واز او رویگردان شوی، و درحق ظالم زیاده روی بیشتر کنی از آن که در حق تبه کار- مگر کسی که ظلم، فقط در حق تو کند، آن گاه عفو کردن و تحمل کردن نیکوتر بود. (2)
زندان هم نشینی با مخالفان
حکمت: ابوعلی رودباری گفته است: تنگ ترین زندان ها، هم نشینی با مخالفان است.
گر چه زندان است بر صاحبدلان
هر کجا بویی ز وصل یار نیست،
هیچ زندان عاشق مشتاق را
تنگ تر از صحبت اغیار(3) نیست (4)
دشمن دوست نما
نکته: اکنون روزگار چنان شده است، و یاران روزگار چنان شده اند که کسی ده سال با یکی نان و نمک خورد، و ده سال در خانه یکدیگر می روند و نشست و برخاست می کنند، و می گویند: چه کنیم اگر ما یک ساعت از یکدیگر جدا مانیم؟! در این جهان و آن جهان بی یکدیگر نفَسی نخواهیم ماند! راست چون بدانست که تو تنگدست شوی و یا در خانه به چاشت و شام خلل در آمد، هیچ دشمنی به جای وی آن نکند که آن یار و دوست ده ساله، و هیچ کس از کافر و جهود و ترسا روا ندارد که وی را آن گویند که آن دوست ده ساله و صحبت یافته گوید، بدان که یک بار در طعمه وی خلل آمد … در این روزگار یاران که می بینیم اغلب چنین اند، و این نه یار باشد، این بار و عقوبت باشد؛ اما آن کسانی که یار باشند و در یاری درست باشند، نه چنین باشند، و یاری ایشان نه بهر دنیا باشد یا از بهر خلق، ایشان یکدیگر را یار باشند در کار خدای -عز و جل- و در طلب رضای او، و در طلب بهشت، و یک تن و یکدل و یک زبان باشند.(5)
نعمت دشمنی خردمند
حکایت: انوشیروان، بزرگمهر را گفت: دوست می داری چه کسی را خرد بیشتر بودی؟ گفت: دشمنِ خویش را. گفت: چرا؟ گفت: از بهر آن تا از بد او ایمن بودمی. (6)
آداب دشمنی
توصیه: اگر صلح بر مراد نباشد، بر جنگ باش.
جنگی که در آن فریب بینی مکن.
دوستی نمودنِ دشمن، دوستی مدان.
بر کردار دشمن دل مبند.
دشمن را به هر حال خوار مدار.
از هیچ دشمن اگر چه حقیر بود، ایمن مباش.
از دشمن خانگی بیش ترس.
هر که از تو بترسد از او بترس.
با دشمنی دشمن دوستی دار.
با دوستان دوست میانه باش.
از دشمن دوست غافل مباش.(7)
پی نوشت ها :
1ـ خردنامه، صص102و103
2ـ کیمیای سعادت، ج1، صص396و397
3ـ اغیار: بیگناگان.
4ـ بازنویسی بهارستان جامی، ص42
5ـ انیس الناس، صص97و98
6ـ نصیحه الملوک، ص255
7ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج2، ص503
منبع:گنجینه ش 81