نویسنده: الهه رضاییان
«روزی که با هم آشنا شدیم و پیوند زناشویی بستیم، فکر نمی کردم وقتی به هم برسیم این همه اختلاف نظر داشته باشیم. فکر نمی کردم روزی بیاید که من و تو با هم بر سر یک موضوع این همه جر و بحث کنیم. حالا که این اتفاق افتاده، حس می کنم به ما به درد هم نمی خوریم و آن پیوند و ارتباطی که برای یک زوج خوشبخت قابل تصور است، برای ما دست نایافتنی است. خیلی ها می گویند که هرگز با همسرشان اختلاف نظر و بحث نداشتند ولی من و تو در همین آغاز راه، آن را تجربه کردیم…»
اگر شما هم در شروع داستان زندگی مشترک تان به این نقطه رسیدید و جملاتی مشابه آنچه مطرح شد را در ذهن دارید که یا حتی آنها را به همسرتان گفته اید و از این بابت که در برقراری ارتباط با یکدیگر و کنار آمدن با اختلاف نظرهای هم به مشکل برخوردید ناراحت اید، رعایت توصیه های زیر می تواند کمک تان کند.
اولین نکته ای که باید رعایت کنید، این است که این اختلاف نظرها را کاملاً طبیعی بدانید و اگر کسی به شما گفته که با همسرش هیچ اختلاف نظری ندارد. یا هرگز جر و بحثی با هم نداشته اید، باید در صحت گفته هایش شک کنید. هیچ دو نفری نیستند که نظریات شان کاملاً موافق هم باشد به قول دکتر بدری سادات بهرامی، روان شناس و مشاور خانواده «حتی یک خواهر و برادر که در بستر خانواده ای مشترک پرورش یافته اند، قطعاً با هم اختلاف نظرهایی دارند و این کاملاً طبیعی است؛ چه رسد به اختلاف بین همسرانی که طبیعتاً در دو خانواده مختلف و با فرهنگ های گوناگون رشد یافته اند.»
قبل از اینکه توصیه های ما را برای برقراری یک رابطه صحیح و اصلی با همسرتان بخوانید، این را هم بدانید که هر چند پیام ما عمدتاً مختص زن و شوهرهای جوان یا دختر و پسرهایی است که در حال طی کردن مراحل قبل از ازدواج هستند، اما می خواهیم این نوید را به همسران بدهیم که هیچ وقت دیر نیست. حتی آنهایی که دیوار حرمت های بین خود و همسرشان را شکسته اند و مدت هاست به این زخم های عمیق که در رابطه شان رخنه کرده عادت کرده اند، می توانند این توصیه ها را به مرحله اجرا درآورند و رابطه خود را بهبود بخشند. البته باید بدانید که همیشه پیشگیری مؤثرتر است و چه بهتر که اجازه ندهید. این شکاف عمیق ایجاد شود ولی اگر کار از کار گذشت، می توانید از مشاوران و کارشناسان کمک بگیرید.
اولین مشکل زن و شوهرهای جوان
اولین شکست در رابطه زوجین جوان در حوزه ارتباط بین فردی شان از آموزه های غلطی ناشی می شود که از والدین خود آموخته اند.
ما بدون اینکه بخواهیم از نخستین الگوهایی که در زندگی داریم (یعنی والدینمان) درسهایی برای زندگی مشترک و چگونگی ارتباط با همسر می آموزیم و سعی می کنیم نقش مادر یا پدرمان را در زندگی خود بازی کنیم. این موضوع و افتادن در سیکل معیوبی که هر لحظه رابطه و پیوند ما را با همسرمان تهدید می کند، وقتی حادتر خواهد شد که ما نقش پدر یا مادرمان را بازی کنیم، اما همسر ما نقش مقابل را بازی نکند که در اکثر موارد همین اتفاق مورد انتظار است. مثالی می زنم. شما در خانواده ای بزرگ شده اید که مادرتان همواره مسلط بوده و سعی می کرده آنچه مطابق میل خود دارد بر کرسی بنشاند و پدرتان هم آدم تابعی بوده و همه زندگی را به مادر سپرده و فقط واژه «چشم» به کار می برده است! حالا شما این شیوه رفتاری را غلط یاد گرفته اید و در نقش مادر بازی می کنید اما همسرتان هرگز تمایل ندارد نقش آدم خنثی را بازی کند و برای مسلط شدن بر اوضاع زندگی اش می جنگد. بدرفتاری شما و الگوی غلطتان، بدرفتاری طرف مقابل را به دنبال دارد و هیچ کدام از موضع خود کوتاه نیامده و این شکاف با سست شدن رابطه تان و اینکه هیچ یک گوش شنوای دیگری نیست، ادامه می یابد و عمیق می شود. والدین شما بدون اینکه متوجه باشند، علاوه بر زندگی مشترک خود، با عدم آموزش و مهارت های برقراری ارتباط و عدم ایفای نقش یک الگوی سالم، زندگی مشترک شما را هم تحت الشعاع قرار می دهند. قطعاً آنها متوجه نبودند. شما به عنوان یک کودک خردسال یا یک نوجوان در حال الگوبرداری از همه رفتارهای آنها هستید برای همین نه تنها خودشان از زندگی مشترک لذت نبرده اند بلکه مهارت لازم برای کسب این لذ ت را به شما یاد نداده اند.
آنچه به مرور اتفاق می افتد
اگر بخواهید همین طور نقش غلطی را که آموخته اید، بازی کنید و هر یک از شما خودش را بی گناه و دیگری را مقصر بداند، کم کم حس می کنید اصلاً همسرتان شما را درک نمی کند و بهتر است در مقابل او سکوت اختیار کنید. این سکوت شما که معلول همان الگوبرداری غلط است، دومین عامل ایجاد فاصله بین شماست. در این مسیر غلط اسیر کوره راه های جاده زندگی می شوید و هر لحظه امکان دارد در یک چاه بیفتید و یا بدتر از آن در گردابی اسیر شوید که شما را فرو ببرد و رابطه تان را به طور جدی تهدید کند. حرفی که می زنم اغراق آمیز نیست. برایتان مثال می زنم تا اگر خدای ناکرده در این نقطه ایستاده اید بیدار شوید و چاره ای بیندیشید. شما به خاطر اینکه طرف مقابل (همسرتان) نقشی که از او انتظار دارید، بازی نمی کند، زودرنج می شوید و هر حرکت او را تغییر و تفسیر منفی می کنید و حتی اگر آن حرکت یک گام مثبت به سوی اصلاح ارتباط شما باشد مثل گل خریدن او «آه، واسم گل خریدی که دوباره باهات حرف بزنم و تو دوباره رفتارها تو شروع کنی و زجرم بدهی!» وقتی در این چرخه معیوب افتادید، دایماً یکدیگر را تهدید و تخریب می کنید و طولی نمی کشد که پای دیگران را به این کارزاری که ساخته اید، باز می کنید. با ورود دیگران اعم از دوست و آشنا و والدین اوضاع چنان خراب می شود که در سراشیبی گسسته شده پیوند، حتی به طلاق هم فکر می کنید. قبل از اینکه تا به این حد در این حلقه معیوب گیر بیفتید باید در همان مرحله نخست از افتادن در این چاه ها پیشگیری کنید و اجازه تخریب رابطه تان را ندهید.
عامل شکست بعدی
نه تنها در خانواده ها الگوی صحیح در اختیار بچه ها قرار نمی گیرد تا مهارت ارتباط را یاد بگیرند، در بدو ورود آنها به جامعه نیز آموزه های غلطی که گویا ادامه آموزه های اشتباه خانه است به آنها القا می شود: «اگر حقتو نگیری، کلاهت پس معرکه است!» «چرا وایستادی؟ اگر هولت داد مشت بزن تو شکمش!» والدین و مربیان به بچه ها نمی گویند برنده واقعی کسی است که به شیوه سالمی ارتباط برقرار کند. آنها با بیان این جملات، آموزش غلط به بچه ها می دهند و می گویند همواره باید دنبال منظور پنهانی و در گفتار و رفتار مردم باشند، یعنی همیشه در اضطراب اینکه مبادا کسی سرسان کلاه بگذارد! به بچه ها یا جوانان یاد نمی دهیم که اگر کسی لحن تحریک آمیز دارد، تو فقط به پیامش دقت کن و با برخورد مناسب، طرف را خلع سلاح کن نه مقابله به مثل. «آهای، مگه کوری ماشینتو گذاشتی جلوی پارکنیگ من!» به جای اینکه بگی «خودت و جدت و آبادت کورن!» بگویید: «شرمنده که عصبانی تان کردم الآن بر می دارمش» به همین راحتی.
1- قدم اول برای حفظ رابطه تان این است که یکی از شما دو نفر از چرخه سیکل معیوبی که در آن افتاده اید یا در آستانه اش هستید، خارج شوید؛ مثلاً اگر همسرتان با رفتارش شما را تحریک می کند یا حس می کنید که به شخصیت تان توهین شده به جای واکنش دفاعی فقط کافی است یک رفتار خنثی نشان دهید شما این گونه رفتارها و مهارت برقراری ارتباط را از والدین خود به عنوان الگو نیاموخته اید ولی ما به عنوان رسانه آن را به شما می آموزیم. کافی است تمرین کنید و در آن ماهر شوید. مهارت ارتباط سالم رعایت محترمانه حقوق یکدیگر است و اینکه وقتی یکی از شما دیگری را تحریک می کند، به او بگویید: «الآن شرایط روحی مناسب نداریم و ممکن است حرف هایی بزیم که بعداً پشیمان شویم؛ بگذار در شرایط مناسب با هم صحبت کنیم.» این رفتار خنثی و موکول کردن صحبت به زمانی دیگر (در نظر گرفته time out) می تواند به هر دوی شما فرصت دهد تا از لحظه عصبانیت و بالابودن آدرنالین خون تان و همه حالت های جسمانی طبیعی در موعد خشم فاصله بگیرید. این زمان می تواند به یک ساعت بعد، سه ساعت بعد و یا حتی به فردا موکول شود.
2- وقتی با هم شروع به صحبت کردید، به همدیگر خوب گوش بدهید و حرف های یکدیگر را قطع نکیند. بعد از اینکه همسرتان صحبت اش تمام شد، قبل از پاسخ دادن به او حتماً به زمان خوتان، درکی را که از صحبت هایش داشتید، مطرح کنید: «این طور که من متوجه شدم، منظورت اینه که تصمیم ما خوب نبوده؛ درسته؟» او یا تصدیق می کند و یا مقصودش را بیان می کند: «نه! به نظرم کل این تصمیم غلط نبوده و … راه حل من این است.»
3- هر کدام از شما باید سهم تان را از بروز این مشکل و دلخوری بپذیرید و به جای جمله ای که در روابط ناسالم عنوان می شود («برو ببین تو چه کار کردی که این طوری شد؟»)باید هر کدام به راه حل بیندیشید («من چه کار کنم که دیگر این اتفاق نیفتد؟») و هر کدام از شما باید از دیگری بپرسد: «به نظرت من چه کار کنم تا دیگر این حالت رخ ندهد؟» سپس رفع اشکال کنید تا دفعات اختلاف تان کاهش یابد.
4- آنچه وجه تمایز یک رابطه سالم و ناسالم بین همسران است، آن است که پس از مشاجره بین گروه ناسالم می شنوید که می گویند: «دیدی حق با من بود؟ متوجه تقصیرت شدی؟» و در انتهای بحث هر کدام خود را برنده یا بازنده می نامند. اما در مواد سالم باید به این باور برسید که شما زن و شوهرید که برنده یا بازنده بودن هر یک از شما دقیقاً مساوی با همین مفهوم برای طرف دیگر است.
جنگ بین زن و شوهر بدون شک جنگی دوسر باخت است. اهمیتی ندارد در بحث شما چه کسی بیشتر مقصر بوده، مهم آن است که مسوولیت را بپذیرد و از بروز دوباره مسأله پیشگیری کنید. در خانواده سالم میزان شادی ها 5 برابر دعواهاست.
شما مثل هر زن و شوهر دیگر یکه طبق روابط سالم جر و بحث دارند و اختلاف نظر، می توانید با هم صبحت کنید و بحران را حل نمایید اما لحن صحبت تان باید شبیه به گروه سالم باشد که آمیخته با احترام به یکدیگر است و اصل رابطه را زیر سؤال نمی برد و فقط به فلان رفتار همسرش انتقاد دارد. مقایسه کنید: «بالاخره تو مهم ترین شخص زندگی من هستی و من نمی خواهم این مشکل واسمون ایجاد بشه:؛ «من که می دونم تو از روی دوست داشنت این حرف را زدی ولی چرا این طوری؟» و در مقابل، در گروه ناسالم، اصل رابطه منهدم می شود: «چی خیال کردی؟ من به خاطر بچه ها نگهت داشتم؛ تو شعور نداری!»
گروه سالم همواره سعی دارند اگر زخم زبانی در عصبانی از هم شنیده اند، لبه تیز زخم زبان را نادیده گرفته و پیام اصلی را دریافت کنند، در حالی که گروه ناسالم آنچنان که به پیام و لحن منفی می پردازند و روی آن متمرکز می شوند که از اصل موضوع فاصله می گیرند. گاهی بحث آنها مثلاً راجع به کسری بودجه اجاره خانه است اما به خاطر گوش ندادن به یکدیگر و برداشت های منفی از سخنان همدیگر و لحن بد، کار به توهین متقابل و شخصیت یکدیگر حتی پدر و مادر طرف مقابل می کشد و دعوا بالا می گیرد.
منبع:روزنامه سلامت – ش 229