تعریف توبه
نکته: توبه اول قدم حق جویان است و آغاز راه جویان حقیقت است. هیچ آدمی را از این چاره نیست؛ چرا که پاک بودن از گناه از اول تا به آخر، کارفریشتگان است…و معنی توبه بازگشتن است از بیراهه و باز آمدن به راه .(1)
ماهیت و لوازم توبه
نکته: بدان که اصل توبه پشیمانی است و نتیجه آن پشیمانی، ارادتی است که پدیدار اید. اما علامت این پشیمانی آن است که پیوسته در اندوه و حسرت بود، و کار وی گریستن و زاری بود.
اما ارادتی در وی که از این پشیمانی خیزد به سه چیز تعلق دارد: حال و گذشته و آینده. اما حال آن که به ترک همه معصیت ها بگوید و هر چه بر وی واجب است بدان مشغول شود. وآینده آن که عزم کند که تا آخر عمر بر این صبر کند، و اما ارادت به گذشته بدان تعلق دارد که گذشته را جبران کند؛ به این گونه که، نظر کند تا بر وی معلوم گردد که از حقوق خدای – تعالی – و از حقوق بندگان که در آن تقصیر کرده، چیست.(2)
اهمیت توبه
حکایت: اعرابی ای دست در زنجیر کعبه زده، به این عبارت مناجات می کرد: خداوندا تو جز من بسی یابی که ایشان را عذاب کنی، امّا من جز تو کسی نیابم که بر من رحمت کند.
فردا معصیت کار را بیارند چون نامه خود باز کند هیچ معصیت نبیند،گوید: خداوندا گناهان من چه شد؟ فرمان آید: من از سر آن گذشتم، تو هم از یاد آن بگذر. بنده من نه آن است که گناه نکند، امّا بنده مؤمن من کسی است که چون گناه کند، زود به درگاه من بازگردد.(3)
تعجیل در توبه
نکته: بدان که هر شبانه روزی بیست و چهار ساعت است، و در هر ساعتی آدمی هزار نفس برزند. و در هر شبانه روزی بیست و چهار هزار نفس از آدمی براید؛ چون این نفس ها در اشتیاق به دنیا و دوستی وی برزند، همه معصیت باشد. بیست و چهار هزار نفس هر روزی از او برآید، که او آن را معصیت نداند، و از آن غافل باشد. چون احوال چنین باشد، بنگر که توبه و استغفار می باید کرد یا نه؟ چون مرد توبه کند و آنچه شرط توبه است به جای آورد، و از لذت توبه خبر یابد، همه نفس های وی طاعت گردد.(4)
توصیه: روز در تدبیری(5) و شب در تقصیر،(6) جوانی بگذشت، آمد روز پیری، به عذر پیش آی و ترک تقصیر کن و استغفار از سرِ زاری و نیاز نه از تکبّر و ناز که عمر را بگذاشتی به غفلت و بدعهدی، امسال بدتر از پار و امروز بدتر از دیروز.(7)
تمثیل مَثَل تو چون کسی است که وی را گویند درختی از بیخ بکن، گوید این درخت قوی است و من ضعیفم، صبر کنم تا سال دیگر. گویند: درخت دیگر سال قوی تر شده باشد و توضعیف تر. درخت شهوت نیز هر روز قوی تر باشد که به خواستِ وی کار می کنی و تو هر روز از مخالفت ناتوان تر باشی، و هر چند پیش گیری کنی آسان بود. (8)
توصیه: بر گناه گستاخی مکن که حقّ، صبور است، خویشتن را مفریب به این کار که ایزد غفور است، بیدار شوکه بیگاه(9) نشود نباید که آخِر کار تو تباه شود.(10).
علاج غفلت از توبه
توصیه: اگر می دانی که می داند، پشیمان شوو اگر نمی دانی که می داند مسلمان شو.(11)
گر گناهی همی کنی اکنون
آن گناه از دو حال نیست برون
گر ندانی که می بداند حق
گویمت اینت(12) کافر مطلق
ور بدانی که می بداند، پس
می کنی، اینت شوخ دیده خس (13)
توبه کن زین شنیع (14) کردارت
ورنه بینی به روز دیدارت (15)
توبه صحیح
تمثیل کسی که توبه نکند و با آلودگی گناه، خواهد که به مشک مغفرت خوش بو شود و به عطر مرحمت معطّر، بدان ماند که کسی در زباله دان تا حلق فرو شود، و با سر و پایی آلوده در دکان عطّاررود و گوید ای عطار عطری داری که سر و پا را معطّر کنی. عطّار گوید: من عطر دارم امّا تو را آن سرو شکل کجا که آن عطر را استعمال توانی کرد. او گوید: چه کنم که مستحقّ آن عطر گردم. عطار گوید: اول برو صابونی بخر، بعد در حمام رو، سر و جامه خود را از این آلودگی بشوی، آنگاه بیا تا مستحق عطر من گردی.
توصیه: رونده راه حق نیز اگر طالب عطر مغفرت شود، اول باید که صابون ندامت به دست آرد. بعد درحمام خوف از خدای در رود و به آب توبه و حیا سر و پای خود را بشوید و عمامه وفا بر سر نهد وجامه اخلاص در بر افکند. (16)
توصیه: طهارت کن که قامت (17) نزدیک است، توبه کن که قیامت نزدیک است. چون پاکان را استغفار باید کرد، ناپاکان را چه کار باید کرد؟!(18)
دست شستن از غیر حق
جمله نغز دوست دریاست باقی همه جوی، اگر دُر طلبی ز دریا طلب نه زجوی.(19)
توصیه: عزیز من یک من نان، از یک منّان (20) طلب کن از این دو نان (21) به سنان(22) حاصل نتوان کرد.
قطعه
دلا چون ز دونان بریدی طمع
ز قوت کسان قوّت جان مخواه (23)
سنان خور گه حاجت وهیچ وقت
ز درگاه دونان یکی نان مخواه (24)
حکمت: ابوالقاسم حکیم گفتا: به جفای خلق شادتر باش از احسان ایشان؛ زیرا جفای خلق تو را به خداوند – عزّ وجلّ -خواند؛ زیرا هر چه از خلق نومیدتر شوی، به خداوند – عزّ و جلّ – نزدیک تر شوی. و احسان خلق تو را از خداوند – عزّ و جلّ – ببرَد، و وفای خلق تو را از حق مشغول کند. (25)
توصیه دل از همه بر کَن و در خدای بند؛ و از همه جدا شو و با خدای پیوند. اوست که همیشه بود و همیشه باشد؛ و چهره بقایش را خارِ هیچ حادثه نخراشد.
رباعی
هر صورت دلکش که تو را روی نمود
خواهد فلکش ز دَورِ چشم تو رُبود(26)
رَوُ دل به کسی ده که در اطوار(27) وجود
بوده است همیشه با تو و خواهد بود
***
رفت آنکه به قبله بتان روی آرم
حرف غم شان به لوح دل بنگارم (28)
اهنگ جمال جاودانی دارم
حُسنی که نه جاودان، از آن بیزارم
***
چیزی که نه روی در بقا باشی ازو(29)
آخر هدف تیز فنا باشی ازو
از هر چه به مُردگی جدا خواهی شد
آن بِه که به زندگی جدا باشی ازو
***
ای خواجه اگر مال، ارگ فرزند است
پیداست که مدت بقایش چند است
خوش آن که دلش به دلبری در بند است
کش با دل و جانِ اهل دل، پیوند است (30)
حکایت: ابراهیم خواص گوید که برادر یحیی معاذ رازی به مکه رفت و مجاور کعبه بنشست و نامه نوشت به یحیی، که مرا سه چیز در دنیا آرزو بود، دو یافتم یکی مانده است، دعا کن تا خدای – تعالی – مرا کرامت کند. مرا آرزو بود که در آخر عمر خویش به سرزمینی فاضل تر بروم، به حرم آمدم که فاضل ترین سرزمین است. و نیز مرا آرزو بود که مرا خادمی باشد تا مرا خدمت کند، کنیزکی خدای عز و جل مرا عطا کرد. سوم آرزوم آن است که پیش از مرگ تو را بینم، دعا کن تا خدای – تعالی – مرا این کرامت روزی کند. یحیی جواب باز نوشت: اما آن که گفتی که مرا آرزوی بهترین سرزمین بود و یافتم، تو بهترین خلق باش و به هر جا که خواهی باش، که جای ها به مردان عزیز شود نه مردان به جای. و اما آن که گفتی مرا خادمی آرزو بود و بیافتم.اگر در تو مروّت وجوانمردی بودی خادمِ حق را خادمِ خود نگردانیدی، و او را از خدمت خدای بازنداشتی و به خدمت خویش مشغول نگردانیدی. تو خادم می باید باشی، مخدومی (31) آرزو می کنی! مخدومی صفات حق است و خادمی صفات بنده. و بنده را صفت حق آرزو کردن محال است.
اما آن که گفتی مرا ارزوی دیدار توست. اگر تو را از خدا خبر بودی، از منت یاد نیامدی. با حق، مصاحبت چنان کن که تو را از هیچ برادر یا نیاید، که چون او را یافتی تو را به مَن هیچ حاجت نباشد. و گر او را نیافته ای از من تو را چه سود.(32)
توصیه :کلید باز گشتن به خدا، همراه با کوتاه کردن آرزوهای دنیوی از طریق یادآوری پیوسته مرگ و در نظر آوردنِ باز ایستادن در برابر خداوند در روز قیامت است. (33)
بازگذاشتن دری برای توبه
حکایت: فضیل عیاض روزی نماز ظهر می گزارد. شخصی او را گفت: راهزنی و نمای ظهر چیست؟ گفت: ای برادر گوشه دَری باز می گذارم – از امانت داری و راستگویی. و دوستی نیکان و طاعت های نهان – که یا از آن دَر دولت درآید یا از آن در بیرون توانم رفت که در این وحشت نمانم.
لا جرم چون گوشه در باز می گذاشت نور آشنایی از آن گوشه تابید و او را از آن ظلمت بیرون آورد، تا کار او چنین بالا گرفت که چهار هزار ولی از او و از یارانِ او به کمال رسیدند. (34)
آداب توبه
توصیه: توبه کار باید چنان باشد که نفسی را از آن خویش ضایع نگذارد، و کردار بد خویش را در نظر بدارد و نبگرد که: چه کرده است، گفتار و کردارش چه بوده است، به چشم انصاف در آن نگرد و حکم کند که هر بنده ای که با خدای خویش چنین کند مجازات وی چه باشد و عذاب وعقوبت وی چون بود؛ همچنین عذاب دوزخ پیش چشم دارد تا آتش ندامت هر زمان در دل وی بالاتر رود؛ و دل به سوختن آید و چشم به گریستن آید و زبان به نالیدن آید و تن به گداختن آید. و خوفی تمام بر دل بنهد که آیا از این خطاهای من، وجفاهای من، در گذرند یا نی؟ آیا با من چه خواهند کرد؟ بیامرزند یا عذاب کنند؟ نَفسی در بیم و دمی در امید بگذارند و شب وروز به کار خدای مشغول گردد؛ به روز طعام نخورد، و به شب نخوابد، و به همه اوقات زبان به ذکر حق تعالی مشغول دارد وبه خصوص بامداد و شبانگاه که آن را خاصیتی است…و نیک باید کوشید تا تن را از آنچه بدان خو گرفته است، باز پس آرد و از درگاه شیطان به درگاه رحمان آرد. (35)
توصیه
پرده خود مَدَر، توبه کن که آنچه امروز از ظهور آن شرم می داری فردا ظاهر نشود که شرمساری آن جهان دشوار است. افعال زشت رها کن نه اینکه پرده زشتی بر می دار؛ که با خویش از سرِ جهل گویی که او می داند بگذار خلق هم بدانند. نه که او ستّار است؟! روا نباشد که پرده ای که حضرت او فروگذاشته، تو برداری، تو گناه را رها کن، به عذر پیش آ و استغفار .(36)
حکایت
روزی شبلی اندر بیمارستانی شد. طبیبی دیوانه ای را معاینه نکرد، علّت ظاهر را علاج همی فرمود. شبلی به نزد او شد، گفت: ای خواجه! برای گناه چه علاج داری؟ طبیب فروماند، ندانست که چه جواب دهد. دیوانه آواز دارد: یا شبلی! بیا اگر داروی گناه همی جویی، تا دارو آموزم. برو، ریشه نیازمندی بیار و برگ پشیمانی وتخم شکیبایی بیار، در هاونِ توبه بریز، به آب چشم و به دعا بیامیز و اندر دیگِ پرهیزکاری بریز و آتش محبّت زیر او روشن کن تا به جوش آید. برگیر و به باد پشیمانی سرد کن و اندر کاسه امید بریز، به وقت سحر برخیز گو:«یاربّ! بر کردم.»اندر وقت، گناه از تو فرو ریزد و پاک گردی از بیماری گناه. شبلی گفت: متحیر شدم، گفتم: این نه سخن دیوانگان است. گفت : من دیوانه در دوستی خلقم، در دوستی خداوند دیوانه نی ام.(37)
معارف توبه در آیینه نیایش
نیایش: آن کس که دفتر اعمالش سیاه است نه چون آن کس است که ایمانش تباه است، آن کس که در راه او فتاد نه چون آن کس است که از راه اوفتاد .
الهی، بنده جرم کرد خسته دل و آلوده دامن شد، کرم تو آواز داد که نصیب معیوبان با من شد؛ رحمت سبقت گرفت و فضل و کرم ضامن شد، تا لا جرم سگی آن هفت نفر را هشتم(38) شد.(39)
الهی، اگر پاکان را استغفار باید کرد، ناپاکان را چه کار می باید کرد؟(40)
ای بار خدای بنده پرور
وی کار گزار خلق مضطر (41)
من بنده بسی گناه دارم
بر درگه تو امیدوارم
یا رب به دعای مستمندان
یا رب به عنای (42) درد مندان
یا رب به سجود صبح خیزان
یا رب به خشوع اشک ریزان
یا رب به تصدّق (43) کریمان
یا رب به تضرّع یتیمان
یا رب به حضور سینه پاک
یا رب به سرشک چشم نمناک
یا رب به یگانگی ذاتت
یا رب به بزرگی صفاتت
یا رب به ولای بنده دربند(44)
یا رب به خدایی خداوند
کز خوان کرم نواله ام(45) بخش
وز جام صفا پیاله ام بخش
انعام زلطف بی کران کن
آنچ از تو سزد به حالم آن کن
عذرم بپذیر و عفو فرمای
انصاری چو عاجزست بخشای(46)
الهی، گناه ما یک دانه ریگ و رحمتِ تو دریا، یک دانه ریگ در دریا چه پیدا؟!(47)
ای روانی همه تنومندان
آرزو بخشِ آرزومندان،(48)
رحمتت را کرانه پیدا نیست
نعمتت را میانه پیدا نیست
از تو دانم یقین که مستورم(49)
پرده پوشیت کرده مغرورم (50)
دل گمراه را رهی بنمای
مردم دیده را دری بگشای
تو ببخشای بر گِل(51) و دل ما
که بکاهد غم دل از گِل ما (52)
الهی، به توبه پشیمانم، همان دان که نو مسلمانیم .(53)
من کی ام بر آستانت یا اله
شرمساری، عذر خواهی از گناه
عمر ضایع کرده ای، سر گشته ای
خوار و زار افتاده ای چون خاکِ راه
گه ز سوز سینه ام سازی کباب
گه دلم خون گردد از حال تباه
می کشم ز اندیشه آخر نفَس
آه های سرد وقت صبحگاه
اه تا با دل چِه ها پرداختی
سرنوشت ما چه کردی آه آه
هر چه کردم، عفو فرما! ز آنکه من
بر امید رحمتت کردم گناه
پی نوشت ها :
1ـ کیمیای سعادت، ج2، ص317
2ـ همان، صص320و321
3ـ سِلک سلوک، صص93و94
4ـ مفتاح النجات، صص100و101
5ـ تدبیر: اندیشه کردن در کارها
6ـ تقصیر: کوتاهی
7ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، ص128
8ـ کیمیای سعادت ، ج2، ص340
9ـ بیگاه: تنگ غروب، شام. در اینجا یعنی: وقت نگذرد
10ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری ،ج1، ص199
11ـ همان، ج2، ص451
12ـ اینت: شگفتا
13ـ تو آن شوخ دیده و قیح و پست و فرومایه ای
14ـ شنیع: زشت.
15ـ روز دیدار: محشر. خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، ص37.
16ـسِلک سلوک ، صص5و6
17ـ قامت: برخاستن تو، مرگ تو.
18ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، صص226و227.
19ـ همان، ج2، ص437
20ـ منّان: خداوند بسیار نعمت دهنده
21ـ دونان: فرومایگان
22ـ سنان: سرنیزه
23ـ برای قوت گرفتن جانت از روزی خوار، روزی مخواه
24ـ همان، صص481و482
25ـ این برگ های پیر (مرتع الصالحین )،ص185
26ـ هر زیبارویی که به تو روی آورد فلک آن را از پیش چشم تو بر می دارد.
27ـ اطوار:.حالت ها و کیفیت ها
28ـ غمشان را در دل جای بدهم.
29ـ چیزی که با آن رو به بقا نباشی.
30ـ بهارستان و رسائل جامی، ص449
31ـ مخدومی: مخدوم بودن؛ مخدوم :آن که وی را خدمت کنند.
32ـ شرح التعرُّف، ج1، صص171و172
33ـ چراغ راه دینداری (بازنویسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ص34.
34ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، صص53و54
35ـ مفتاح النجات، صص105و106
36ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری ،ج1، ص39
37ـ منتخب رونق المجالس و بستان العارفین و تحقه المریدین، ص228.
38ـ با لطف و کرم الهی سگ جزو اصحاب کهف شد و آن هفت نفر با وجود این سگ هشت نفر شدند.
39ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1، ص 105.
40ـ همان، ص422
41ـ مضطر: درمانده
42ـ عنا: درد و رنج
43ـ تصدّق: صدقه دادن
44ـ پروردگارا! به دوستی بندگانی که در بند بندگی تواند.
45ـ نواله: لقمه
46ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج2، صص605و606
47ـ همان، ج1، ص371.
48ـ تنومند: صاحب تن و جسم که انسان است.
49ـ یقین دارم که عیوب و گناهانم را می پوشانی.
50ـ بیت حکایت از ستّاری باری تعالی می کند که بر بنده و خطاهای او پرده می کشد.
51ـ گِل: کنایه از جسم.
52ـ خلاصه حدیقه (برگزیده حدیقه الحقیقه)، صص68و69
53ـ گناهان گذشته ما را ببخش و فرض کن که به تازگی مسلمان شده ایم. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، ج1،ص387.
منبع:گنجینه ش 81