نویسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدی)
د) گذرگاه دنیا و حکمت زندگانی در آن
ما را به این سرا آوردند؛ اما نه آمدنمان بیهوده بود و نه ماندمان و نه گذرمان. در این جا همه چیز را برای ما روشن کردند. در این منزل ما را چشم بسته نیاوردند؛ مانند کسی که چشمانش را ببندد و از مسیرهای گوناگون عبور دهند، سپس در بیابانی برهوت چشمش را باز کنند و او نداند الآن در چه نقطه ای است؟ چه باید بکند. راه کجاست و کجا باید برود و…؛ بلکه قرآن و عترت به خوبی تمام زوایای این منزل را به صورت شفاف و روشن نشان دادند و به ما گفتند که این جا کجاست، چه کنید، راه کجا و بی راهه کجاست و…
این جا، خانه ی عبور و گذر و آخرت خانه ی سکون و ماندن است. (1) این جا تجارت خانه ی اولیای خدا، معبود فرشتگان، فرودگاه وحی و… است. (2) این گذرگاه دنیا، هیچ کس را فریب نداد؛ چون همه چیز را بی پرده نمایاند و با دگرگونی و تغییر همیشگی اش، نشان داد که نمی توان به آن دل بست؛ (3) چون چیزی که در معرض دگرگونی است، شایستگی ندارد؛ هر چند دشمن ما با تزیین هایش نمی گذارد واقعیت ها را ببینیم و از حکمت حیات در این جا آگاه شویم.
به طور اساسی آن چه مخلوق و آفریده ی خداست، فریبنده نیست؛ پس اگر نکوهشی برای دنیاست، نه به سبب وجودِ خارجی آن، بلکه به خاطر رابطه ی نادرست ما با دنیاست؛ یعنی دنیای فریب و نکوهیده، دنیایی است که بر اثر عدم شناخت ما، در درون دل ما خانه کرده و جان را به خود بسته است و این دنیایی است که خودِ ما ساخته ایم و در واقع این ساخته ی ما، حیات دنیاست که همواره مورد نکوهش و طرد بوده است، نه خود دنیا؛ ولی دنیای ستوده، دنیایی است که بیرون از حوزه ی جان ما و ساخته و پرداخته ی خداست؛ دنیایی که سرتاپا نعمت و لطف است؛ همان دنیایی که انبیا و اولیا (علیهم السلام) در آن رشد کرده؛ به مناصب عالی الهی و مقامات ارجمند معنوی نایل شدند؛ همان بازاری که مردان خدا در آن جان و مال فروختند و رضا و لقای خدا را خریدند. (4)
پس، آن چه که نکوهیده است، حیات و زندگی دنیاست که قرآن آن را چیزی جز بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی به یکدیگر و فزون جویی در دارایی ها و فرزندان نمی شناسد و آن را مانند بارانی می داند که می بارد، روییدنی و رستنی آن [باران] کشاورزان را به شگفت می آورد؛ اما به ناگاه آن کشت، زردو خشک و آن گاه خاشاک می شود (5) و سپس به این سو و آن سو پراکنده می گردد. (6) این حقیقت که زندگانی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست، در آیات متعدد قرآن بیان شده و بعد از بیان این حقیقت در آیات دیگر آمده است:
خانه ی آخرت برای پرواپیشگان به طور قطع بهتر است؛ آیا نمی اندیشید؟ (7)
زندگی حقیقی، خانه ی آخرت است؛ اگر بدانند. (8)
آنان به زندگانی دنیا شاد شده اند؛ در حالی که زندگی دنیا نسبت به آخرت جز بهره ای [ناچیز] نیست. (9)
در این دنیا، همه بر سر جلسه ی آزمون می باشند؛ هیچ کس بدون امتحان از این جا نخواهد رفت (10) و امتحان همه نیز به یک شکل نیست. داشتن امکانات و دارایی، با نداشتن و فقر و گاهی هم ترس، گرسنگی، کاستی در دارایی ها و مرگ و میرها و کمیِ محصولات، مواد این آزمون است و مژده برای کسانی است که با درک موقعیتِ جلسه ی آزمون، پایدار و مقاوم بر راه راست باقی بمانند. (11) از جمله اهداف آزمون، جداسازی سره از ناسره، ناب کردن جان مؤمنان، به زوال بردن کافران و درک و شناخت مجاهدان و صابران است. (12)
در این جا بنا نیست هر کس هر آن چه تمنا کند، بیابد یا از نظر رزق و روزی همه یکسان باشند و یا آن که همیشه زندگی یکسان اداره شود؛ پس، تفاوت ها، برتری ها و فراز و نشیب ها در این مقطع دنیا قطعی است و حکمت آن هم آزمون الهی است؛ بدین سان اگر به حکمتِ آمدن در دنیا آگاه نباشیم، نمی توانیم در برابر فراز و نشیب ها، پیچ و خم ها و… که جزوی جدا نشدنی برای این مقطع از زندگی است، موضعی پایدار برگزینیم و گاهی با یک پیش آمدِ ناگوار آتش می گیریم؛ به طوری که گویی می خواهیم از پا در آییم و یأس و ناامیدی سرتاپای وجودمان را می گیرد (13) و اگر هم دستمان رسید و خداوند باز برای امتحان بعد از سختی ها به ما ثروت و گشایش داد، بخل می ورزیم، فخر می فروشیم، خود را شایسته و برتر از دیگران تلقی می کنیم (14) و…
ما را جانشین پیشینیان کردند تا ببینند چه می کنیم؛ (15) آیا مانند آنان سرگرم و بی خبر، به بازی و جمع آوری اموال مشغول می شویم و به دنیا دل می بندیم یا آن که چشم باز می کنیم و قبل از آن که برای دیگران مایه ی عبرت شویم، از گذشتگان عبرت می گیریم.
تمام امکاناتی که در این دنیاست و به دست ما سپرده اند، تنها و تنها برای آزمایش ماست و آن ها وسایل آزمونند و هیچ مقام دیگری ندارند و شکوفه هایی هستند که برای هیچ کس گل نکرده اند. (16) پس نباید ملاکِ رضایت و خشنودی و یا ناخشنودی و خشم خدا را در دارایی ها و ناداری ها ببینم (17) که اگر کسی مال و دارایی داشت، دلیل بر خشنودی خدا و اگر نداشت، دلیل بر خشم او باشد و یا بر اساس حکمت بالغه ی خود هر که را بخواهد، روزیش را فراخ و هر کس را بخواهد، روزیش را تنگ می گیرد؛ (18) خداوند متعال امکانات دنیا را چنین گزارش می کند:
مال و فرزندان زیور زندگی دنیایند و نیکی ها ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است. (19)
اموال شما و فرزندانتان تنها وسیله ی آزمایشی برای شمایند و خداست که نزد او پاداش بزرگ است. (20)
هر آن چه به شما داده شده است، کالای زندگی دنیا و زیور آن است، و آن چه نزد خداست، بهتر و پایدارتر است؛ مگر نمی اندیشید؟ (21)
آن چه نزد شماست، فانی و تمام شدنی، و آن چه نزد خداست، پایدار و جاودانه است.(22)
بنابراین، منطق قرآن در برابر کسانی که می گویند ما دارایی و فرزندانمان از همه بیشتر است و ما عذاب نخواهیم شد، (23) چنین است:
اموال و فرزندانتان چیزی نیست که شما را به پیشگاه ما نزدیک گرداند؛ مگر کسانی که ایمان آورده، کار شایسته کرده باشند….(24)
آری، خداوند، آسمان و زمین و مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید چه کسی نیکوترین عمل را در این صحنه امتحان به نمایش می گذارد (25) و سرانجام هم برای پرهیزکاران خواهد بود. (26)
در این منزل، برای ما از پیشینیان گزارش های صادقانه و هدایت بخش دادند؛ همان نسل های بی شماری که در این زمین زندگی کردند و اکنون، ما در جای آنان منزل گزیده ایم؛ از آثارشان رفتارهایشان، پیامبرانشان، منطقشان، شیوه ی برخورد و واکنش آن ها، سنت های خداوند درباره ی آنان، عذاب یا نجاتشان، نقاط مثبت و منفی زندگیشان، حکمت بقا و زوالشان و… برای ما خبر آوردند؛ (27) از آبادی هایی که هم اکنون هم برجاست؛ ولی مردمش هلاک شدند و یا آبادی هایی که هم اکنون هم برجاست؛ ولی مردمش هلاک شدند و یا آبادی هایی که نابود شدند و بساطشان برچیده شد؛ (28) به ما گفتند که شما در منزل کسانی خانه کردید که پیش از شما بودند و به خود ستم روا داشتند؛ (29) ولی ما به آنان ستم نکردیم و هر آن چه غیر از خدا می پرستیدند و سر به آستان آن ها می ساییدند، آن ها را از عذاب نجات نداد. (30) برای آنان پیام آورانی فرستادیم؛ ولی آنان تکذیب کردند. آنان را به تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم تا به زاری و خاکساری درآیند؛ اما تضرّع نکردند؛ چون دل هایشان سخت شده بود و شیطان، آن چه را انجام می دادند، در نظرشان آراسته می کرد؛ پس چون آن چه را که بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند، درهای هر چیزی [از نعمت ها] را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آن چه داده شده بودند، شاد گردیدند و ناگاه [گریبان] آنان را [با عذاب] گرفتیم و یکباره نومید شدند و ریشه ی آن گروهی که ستم می کردند، برکنده شد. (31) اکنون شما در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چه گونه بوده است؛ (32) چون به طور یقین در این [سرگذشت ها و کیفرها] برای هوشیاران (33) و برای مؤمنان، درس های عبرت است. (34)
در این جا، خداوند پیامبرانی را از بین خود مردم برانگیخت تا با زبان خودشان برای آنان حقیقت را بیان کنند؛ پیامبرانی که با بصیرت و بینایی و منطقی استوار و نیرومند با نشانه ها و معجزات، برای بردن مردم از تاریکی ها به سوی نور (35) از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند؛ مردانی با اراده ای پولادین که هرگز کمی تعدادشان در اراده آنان خللی ایجاد نکرد؛ (36)
پیامبرانی که منطقشان این بود:
خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. (37)
از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید…. (38)
ما بر این رسالت پاداشی از شما نمی خواهیم و قصدی جز اصلاح نداریم. (39)
اما شیطان اعمال امت ها را برایشان بیاراست (40) و گمراهشان کرد تا آن جا که در برابر منطق روشن وحی بهانه گیری کردند و با لجاجت و خیره سری بر پندارهای خود پای فشردند (41) تا آن که خود را به دست هلاکت سپردند. اکنون مهمان این زمین، ماییم با این توصیه ها و هشدارها.
توصیه ها و دستورالعمل ها
– تقوا پیشه کنید؛ آن هم حق تقوا را و بکوشید مسلمان با تسلیم در برابر امر خدا – در همه ی ابعاد – از این دنیا روید. (42)
– در این جا ننشینید و دست روی دست مگذارید؛ بلکه برای خدا به پا خیزید و به سوی آمرزش و مغفرت پروردگار و بهشت برین شتاب گیرید (43)؛ به پا خیزید و عدالت را برپا کنید. (44)
– توصیه ی ما به پیشینیان از اهل کتاب و خود شما این است که تقوای خدا پیشه کنید. (45)
– خدا و پیامبرش شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات می بخشد؛ آنان را اجابت کنید. (46)
– جان و مالتان را به خدا بفروشید و در ازای آن بهشت دریافت کنید. (47)
– خداوند فرمود: به بندگان من بگو! نماز به پا دارید و در آشکار و پنهان انفاق کنید؛ پیش از آن که روزی بیاید که در آن خرید و فروش و دوستی نخواهد بود. (48) به بندگان من بگو! منم خدای بخشنده ی مهربان و عذاب من هم عذابی دردناک است. (49)
– از این گذرگاه دنیا برای منزلگاه ابدی آخرت، وسایل و تجهیزات فراهم کنید و پیش از آن که بدنتان را از این دنیا بیرون برند، دلتان را از این دنیا بیرون کنید. (50)
– به غیر از خدا، هر که را و هر چه را بپرستید، بی راهه ای آشکار است و در حقیقت، شیطان را عبادت می کنید. (51)
– اگر دیدار پروردگارتان را می خواهید، عمل صالح انجام دهید و در عبادت او احدی را شریک قرار ندهید. (52)
– آنان که از روش و منش ابراهیم خلیل الرحمان (علیه السلام)، یعنی توحید ناب روی بر می تابند، نابخردند. (53)
– هر کار خوبی برای خویش از پیش فرستید، آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بیشتر باز خواهید یافت… (54)
– اگر عزت و سربلندی می خواهید عزت به تمامی از آن خدا و نزد اوست (55) و در گرو عبادت او.
– هر که کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود و همه را برای او ثبت و ضبط می کنیم. (56)
– کسانی که در راه ما بکوشند، به یقین راه های خود را به آنان می نماییم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است. (57)
– دو فرشته ی نگهبان از راست و چپ مراقب شمایند؛ هیچ سخنی نمی گویید [و هیچ کاری نمی کنید] مگر آن که مراقبی آماده، آن را ضبط می کند. (58)
– آنچه بر زمین است، زیبایی زمین است نه زیبایی شما و این زیبایی برای آن است که بیازماییم کدام یک از شما بهترین عمل را به نمایش می گذارید؛ (59) اما آن چه که زیبایی شماست، ایمانی است که خداوند دل های شما را با آن می آراید. (60)
– اگر خدا را شاکر باشید، شما را می افزاید و اگر کفران کنید، عذاب او سخت است. (61)
– اگر کار شایسته کنید، در اصل حوزه ی جان خودتان را معطر کرده اید و اگر کار زشت کنید، به زیان خودتان است و پیش از هر چیز حوزه ی دل خود را متعفن و تیره می کنید.
– هر که طغیان کرد و زندگی پستِ دنیا را برگزید، جایگاه او همان آتش است و کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت… جایگاه او همان بهشت. (62)
– هر کس در گرو اعمال خویش است؛ (63) هیچ چیز در دستگاه الهی گم نمی شود.
– اگر خدا را دوست دارید، از پیامبر پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده ی مهربان است. (64)
– هر چه در این جا انفاق کنید تا خشنودی خدا را به دست آورید، جان خودتان را تثبیت کرده اید. (65)
– پروردگارتان را با تضرع و در پنهانی بخوانید… در زمین بعد از اصلاحش فساد به پا نکنید؛ خدا را با ترس و طمع بخوانید؛ همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است؛ (66) ای بندگان مؤمن! زمین من فراخ است [هر کجا هستید] تنها مرا بپرستید. (67)
– حاصل آن که تا در این دنیایید، تلاش و جدیّت کنید و برای خدا بپاخیزید. خود را آماده کنید و توشه ای نیکو برای سفر فراهم آورید.
چشمانتان را خوب باز کنید که مبادا زندگی، همان طور که گذشتگان شما را فریب داد، شما را نیز بفریبد. (68)
هشدارها
– مبادا مانند کسانی باشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را دچار خود فراموشی کرد. (69)
– مبادا پیرو هواهای نفسانی و آرزوهای دور و دراز شوید؛ چون غفلت می آفرینند و آخرت را به فراموشی می برند. (70)
– مبادا حق را ببینید و از سر لجاجت و هوس انکار کنید (71) و یا مانند کسانی باشید که هوای نفس خود را معبود خویش گرفتند. (72)
– خسارت نافرمانی خدا و تکذب آیات خدا، بسیار شکننده است و اگر تصور می کنید با این نافرمانی و تکذیب، شما را نمی گیرند، پنداری است بی مبنا؛ بلکه خودِ این پندار نیز نوعی عذاب است. (73)
– مبادا گمراهی بخرید و هدایت بفروشید که این تجارتی زیانبار است. (74)
– مبادا در این دنیا کور دل باشید؛ چون در این صورت، در آخرت هم کور دل و گمراهتر خواهید بود. (75)
– مبادا تنها رُویه و لایه ی ظاهری از این زندگانی دنیا را ببینید، و با سرگرمی به آن نسبت به آخرت غافل شوید. (76)
مبادا بر اثر کثرت نافرمانی به خطر بحران برسید تا خدای ناکرده در مورد شما خطاب شود: آن ها را رها کن تا بازی کنند و [در پندارها و سرگرمی هایشان] فرو روند تا روزی را که وعده داده شده اند، ملاقات نمایند. (77)
– مبادا به ستمگران گرایش یابید که آتش شما را می گیرد؛ (78) از فتنه ای که تنها به ستمکاران نمی رسد، بترسید. (79)
– ما شما را از عذابی نزدیک هشدار دادیم؛ روزی که آدمی آن چه را پیش فرستاده، بنگرد و کافر گوید: ای کاش خاک بودم. (80)
– مبادا مانند کسانی باشید که از یاد ما روی بر می تابند و چیزی جز زندگانی دنیا را نمی خواهند و این منتهای دانش آنان است. (81)
– مبادا در برابر منطق درست و استوار وحی بهانه کنید و در پوسته ی پندارها از روی هوس به اتهام، استهزا، و… برخیزید. (82)
– مواظب باشید که این جا به چیزی غیر از خدا دل نبندید؛ چیزی قید و بند شما نشود و شما را زمین گیر نکند؛ مواظب باشید تا دانسته و ناخواسته با عزیزترین محبوب خود یعنی جانتان دشمنی نکنید و آن را به دست آتش نسپارید.
– مبادا فریفته شوید از این که می بینید دنیا داران به دنیا دل می نهند و بر سر دنیا بر یکدیگر بر می جهند؛ چون دنیا پرستان که دنیا کورشان کرده، سگانی هستند عوعو کنان و درندگانی در پی صید، دوان…، نیرومندشان ناتوان را طعمه ی خویش می کند و بزرگشان بر خُرد، دست چیرگی گشاید… آنان در چراگاه زیان، در بیابانی دشوار گذر، سرگردانند؛ نه شبانی است که به کارشان رسد و نه چراننده ای که به چراشان برد. دنیا به راه کوریشان راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بی راهگی اش سرگردانند و در نعمت آن غوطه ور؛ آنان دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا آنان را به بازی گرفته، آنان هم دنیا را به بازی گرفته اند و آن چه را در پس دنیاست؛ یعنی عالم آخرت، به فراموشی سپرده اند. (83)
هـ) تداوم حیات ما
ما فرزندان آخرتیم؛ نه دنیا و برای فنا آفریده شدیم؛ نه بقای در این دنیا، ما فرزند مرگیم؛ نه زندگی. (84) ما مسافریم و سرآمدن پیمانه ی عصر ما در این دنیا به معنای پایان یافتن همه چیز نیست؛ بلکه به جهان دیگر یعنی برزخ وارد شده، به سفر ابدی خود ادامه خواهیم داد تا آن گاه که به سر منزل مقصود بار یابیم.
هر وقت خدا بخواهد، مرگ که مانند شکارچی در کمین است و ما را زیر نظر دارد – هر چند از او غافلیم – بدون هیچ خطا و یا مسامحه ای ما را می رباید. (85) نَفَس های ما گام هایی به سوی مرگ هستند. شمارش سال ها پایان می پذیرد و به ماه ها می رسد؛ با سپری شدن ماه آخر، نوبت به روزها می رسد و آن گاه موعد ساعت پایانی و سپس مانند شمارش معکوس، آخرین لحظه ها و پایان فصل حیات دنیا فرا می رسد. پایان این فصل یعنی اتمام فرصت و بسته شدن درهایی که به سوی ما باز بود و ما را به آن ها فرا می خواندند (مانند عبادت، توشه گیری، تطهیر و پاک سازی و…)؛ اکنون درهای دیگری به سوی ما گشوده می شود و مانند انسانی که از خواب بیدار شده، تازه بیدار می شویم و به واقعیاتی پی می بریم. از این رو، اگر آماده نباشیم با هزاران افسوس، تمنای بازگشت داریم تا جبران آن همه کوتاهی ها و غفلت ها و آلودگی ها را بنماییم؛ اما بازگشت هرگز میسر نیست؛ چون فصلی جدید از سفر شروع شده و برگی دیگر از حیات ورق خورده است. (86)
به ما توصیه کرده اند که در پیش روی شما راهی است با مسافتی زیاد و رنجی بسیار، بکوشید تا به بهترین شکل وارد آن شوید و به اندازه ی رسیدن به مقصد، توشه و هزینه بردارید و بار گران اضافی بر پشت مگیرید که سنگینی آن وبال جان شما خواهد بود. (87)
آنان که به خود ستم روا داشتند و از عبادت گریختند، در گذرگاه مرگ تسلیم محض هستند و با دروغ می گویند: ما کاری زشت نکردیم و پاسخ فرشتگان آن است که خداوند به آن چه می کردید، داناست و آنان که جانی طیّب و پاکیزه – بر اثر عبادت خدا – دارند فرشتگان با گرفتن جانشان تندرستی و سلامتی را به آنان مژده دهند، و به سبب کردار خوبشان آنها را به بهشت راهنمایی می کنند. (88)
ما در جهان برزخ خواهیم بود تا آن گاه که در صور دمیده شود و قیامت برپا شود؛ آن گاه هر کس از آرامگاهش به سوی پروردگار شتابان خواهد رفت (89) و در روزی که به هیچ وجه شک بردار نیست، جمع خواهیم شد؛ (90) خداوند می فرماید:
ای مردم! اگر به ادامه ی حیات و از برانگیخته شدن در قیامت، شک دارید، به مراحل تکوین خلقت خود – که چندین خلقت را پشت سر گذاشته اید – که از خاک، شما را نطفه کردیم و از نطفه، علقه (خون بسته) و از علقه، مضغه (تکه گوشت) و… تا آن که به صورت طفلی آراسته کامل درآوردیم، بنگرید…. همین طور به زمین مرده، و بارش باران و زنده شدن آن؛ این تولدهای پی در پی – در درون و بیرون شما – نشانه ی قدرت خداست؛ پس به طور قطع، بار دیگر می تواند شما را زنده کند. (91)
نمونه ی بارزتر و ملموس تر در زنده شدن در روز محشر، خواب و بیداری شماست؛ هر خوابی مرگ و هر بیداری مبعوث شدن و زنده شدن دوباره است؛ در خواب قبض روح شده، با ارسال و فرستادن دوباره ی روح – در هنگام صبح – زنده می شوید. پس در هر خواب و بیداری، مرگ و زندگی مجدد است؛ قرآن فرمود:
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی می ستاند و [نیز] روحی را که در [موقع] خوابش نمرده است [قبض می کند و می ستاند]؛ پس آن روحی را که مرگ او رسیده، نگه می دارد و [روحی که مرگش نرسیده] تا هنگامی معین باز پس می فرستد؛ به طور قطع، در این [قبض روح در خواب و فرستادن دوباره ی آن در بیداری] برای مردمی که می اندیشند، نشانه هایی [از قدرت خدا]ست. (92)
و) نگاهی به معاد و روز واپسین
سرمنزل مقصود، زندگی واقعی، (93) حیات جاودانه و نیکو (94) و لنگرگاه کشتی در حرکت هستی، (95) عالم آخرت است.
هستی به طور عام و انسان به طور خاص، ناگزیر به ملاقات ربوبی بار می یابند؛ اما انسان با دو گونه، یا با جلال و قهر خدا (جهنم) و یا با جمال و مهر او (96) (بهشت) در آن روز در قرارگاه نهایی و در پیشگاه پروردگار حاضر می شود. (97)
در آن روز، کوه ها ریز ریز و – زمین – پهن و هموار خواهد شد؛ به گونه ای که در آن هیچ کژی یا ناهمواری به چشم نمی خورد. (98) هنگامی که در صور دمیده خواهد شد، همه به ناگاه از گورهای خویش، شتابان به سوی پروردگار خویش می آیند؛ (99) [آن گاه] می گویند: ای وای بر ما! چه کسی ما را از آرامگاهمان برانگیخت؟ این است همان وعده ی خدای رحمان و پیامبران راست می گفتند؛ (100)
هر کس که به صحنه ی محشر می آید، با او سوق دهنده ای است [که او را به جلو می راند] و شاهد و گواهی است که بر کارهای او شهادت می دهد؛ به او خطاب می شود: تو از این روز سخت در غفلت بودی؛ ولی پرده از جلوی چشمانت برداشتیم و امروز دیده ات تیز است. (101) با برپایی قیامت، امور پنهانی رو می شوند و اسرار کشف می شوند. (102) هیچ کس به جای دیگری محاکمه نمی شود (103) و هر کس هر کار نیک که به جای آورد و هر بدی که مرتکب شده، آن را حاضر شده می یابد و آرزو می کند که ای کاش میان او و آن [کار بد] فاصله ای دور بود. (104) به هر کس [پاداش] دستاوردش به تمام و کمال داده شود و به آنان در آن روز ستم نرسد. (105) در آن روز، همه در برابر خدا تسلیم محض هستند و آن چه غیر از خدا می پرستیدند و معبودهایی که می یافتند، همه گم می شوند و بر باد می روند. (106)
آن گاه که در صور دمیده شود، [دیگر] میان آدمیان نسبت خویشاوندی وجود ندارد و از [حال] یکدیگر نمی پرسند؛ (107) هر کس با اعمالش خواهد بود؛ کسانی که کفه ی میزان [اعمال] آنان سنگین باشد رستگارند و کسانی که کفه ی میزان [اعمال] آنها سبک باشد، به خویشتن زیان زده، همیشه در جهنم می مانند. (108)
در آن روز، خطاب می رسد: ای گروه جن و انس! آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از دیدار این روزتان به شما هشدار دهند؟ در پاسخ گویند: ما به زبان خود گواهی دهیم [یعنی آری، آمدند] و زندگی دنیا فریبشان داد و بر ضد خود گواهی دهند که کافر بوده اند. (109)
در آن روز، خود بت ها به مشرکان خواهند گفت: شما ما را نمی پرستیدید و خدا گواه بین ما و شماست، که ما از عبادت شما بی خبریم…. (110)
در آن روز، با افتادن پرده ها حقیقت ها روشن خواهد شد؛ عده ای همین که آتش دوزخ را ببینند، تمنا کنند که دوباره به جلسه ی آزمون دنیا برگردند و ایمان آورند تا از امتحان روسپید درآیند؛ (111) همین که قیامت فرا رسید برای [عده ای از] آدمیان چنان است که گویی جز به اندازه ی ساعتی از روز [در دنیا] نبوده اند. (112)
در آن روز، آدمی از برادر، پدر و مادر، همسر و فرزند می گریزد و آن قدر مشغول و گرفتار است که به غیر خود هیچ توجهی نمی کند. (113)
در آن روز، ستمکار دست های خود را می گزد و می گوید: ای کاش با پیامبر راهی بر می گرفتم! ای وای! کاش فلانی را دوست نگرفته بودم؛ او [بود] که مرا به گمراهی کشانید؛ پس از آن که قرآن به من رسیده بود…. (114)
در آن روز، گناهکار آرزو می کند که کاش برای رهایی از عذاب آن روز می توانست پسران خود را عوض دهد و [نیز] همسرش و برادرش را و قبیله اش را که به او پناه می داد و هر که را که روی زمین است، همه را [یک جا عوض می داد] تا خود را [از عذاب] برهاند؛ نه چنین است، [آتش] زبانه می کشد و پوست سر و اندام را بر می کند. (115)
در آن روز، تبه کاران و گناهکاران از سیمایشان شناخته می شوند؛ پیشانی و پایشان را می گیرند [ و به سمت آتش می کشند]؛ روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا آورد. (116)
در آن روز، ستمگران را پوزش طلبی آنان سود نمی دهد و برای آنان لعنت است و برایشان بد فرجامیِ در آن سراست. (117)
روزی که کسی برای کسی هیچ اختیاری ندارد و در آن روز، حکم و فرمان از آنِ خداست؛ (118) آن هایی که می گفتند جز زندگیِ دنیای ما [زندگی دیگری] نیست و برانگیخته نخواهیم شد، در روز قیامت هنگامی که در برابر پروردگارشان بازداشته می شوند، خدا می فرماید: آیا این حق نیست؟ می گویند: بلی! سوگند به پروردگارمان [که حق است]. خداوند می فرماید: پس به [کیفر] آن که کفر ورزیدید، این عذاب را بچشید؛ آنان [هم] که لقای الهی را دروغ می انگاشتند به طور قطع زیان دیدند تا آن که قیامت به ناگاه بر آنان در رسد. می گویند: ای دریغ بر ما، بر آن چه درباره ی آن کوتاهی کردیم و آنان بار سنگینِ گناهانشان را به دوش می کشند. (119)
در آن روز، خداوند کسانی را که تقوا پیشه کرده اند، به [پاس] کارهایی که مایه ی رستگاریشان بوده، نجات می دهد؛ عذاب به آنان نمی رسد و غمگین نخواهند بود. (120) آن روز، روزی است که راستی راست اندیشان درست کردار، سودشان بخشد؛ برای آنان باغ هایی است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است [و] همیشه در آن جاودانند؛ خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند. (121)
مَثَل بهشتی که به افراد باتقوا وعده داده شده [چون باغی است که ] در آن نهرهایی است از آبی که [رنگ و بو و طعمش] برنگشته است و جوی هایی از شیری که مزه اش دگرگون نشود و رودهایی از شراب که برای نوشندگان لذت آورد و جویبارهایی از عسل ناب. در آن جا از هرگونه میوه برای آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] مشمول آمرزش پروردگارشان هستند. (122)
در آن روز، صورت هایی شاداب و مسرورند و به پروردگارشان می نگرند و صورت هایی عبوس و درهم کشیده اند؛ زیرا می دانند که عذابی در پیش دارند که پشت آنان را در هم می شکند. (123) آن روز، چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه شود و سپیدرویان همواره در رحمت خداوند، جاویدانند. (124)
در آن روز، جهنم را می آورند و آن روز، خفته ها بیدار خواهند شد؛ اما این بیداری چه سود؟ که کار از کار گذشته (و نوش دارو بعد از مرگ سهراب است). آدمی می گوید: ای کاش برای زندگانی خود [چیزی] پیش فرستاده بودم! (125)در آن روز انسان را از تمام کارهایی که از پیش یا پس فرستاده، آگاه کنند؛ بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است؛ هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد. (126) هر کس کارنامه اش را به گردنش آویخته اند و روز قیامت برای او نامه ای است که آن را گشاده می بیند و به او گفته می شود: نامه ات را بخوان! کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی (127) و هیچ بار بردارنده ای بار [گناه] دیگری را بر نمی دارد و اگر بارکشی، دیگری را برای بردن بارش فرا خواند، چیزی از آن برداشته نمی شود [و بارش سبک نمی شود]؛ هر چند خویشاوند او باشد. (128) آنان که کفر ورزیدند، اگر تمام آن چه در زمین است، برای آنان باشد و مثل آن را [نیز] با آن [داشته باشند] تا به وسیله اش خود را از عذاب روز قیامت بازخرند، از ایشان پذیرفته نمی شود و عذابی پر درد خواهند داشت. (129)
در آن روز، شاهدانی آگاه و استوار بر تمام باورها و رفتارهای ما شهادت خواهند داد؛ خداوند که خود داوری شاهد است (130) انبیاء (علیهم السلام) و پیامبر عزیز ما – (صلی الله علیه و آله و سلم)- (131) فرشتگانی که نگهبانی ما را به عهده داشتند و حتی اعضا و جوارح خود ما، همه ی این ها گواهان ما، در صحنه ی محشر خواهند بود؛ (132) بر دهان ها مهر می زنند و دست ها به سخن می آیند و پاها به آن چه کرده اند، گواهی می دهند. (133)
در آن روز، هیزم دوزخ، اعمال مردم است، بلکه خود مردم هیزم دوزخند. (134) آتش زنه و آتش گیره ی دوزخ، ستمگران و پیروان آنان هستند؛ آتش قیامت جدا از نفس انسان و اعمال او نیست. در آتش، آبی جوشان به خورد دوزخیان داده می شود که روده هایشان را از هم فرو می پاشد. (135) در دوزخ، متکبران و مستضعفان با یکدیگر نزاع می کنند و زیردستان به کسانی که گردنکش بودند می گویند: ما پیرو شما بودیم، پس آیا می توانید پاره ای از این آتش را از ما دفع کنید؟ کسانی که گردنکش بودند می گویند: [اکنون] همه ی ما در آن هستیم؛ خداست که میان بندگان [خود] داوری کرده است. کسانی که در آتشند به نگهبانان جهنم می گویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز عذاب را از ما بردارد. (136) آتش دوزخ مانند آتش دنیا نیست؛ آن آتشی است که بر جان می افتد؛ (137)سید الساجدین (علیه السلام) در این باره می فرماید:
پروردگار من! از آن آتش شعله ور دوزخ که برای کیفر گناهکاران زبانه همی زند، به تو پناه می آورم و از آن وحشتکده که آتشش به جای روشنایی، تاریکی و ظلمت بر می انگیزاند و دردناک است و با همه ی دوری، لهیب سوزنده اش نزدیک نماید و به هم برآشوبد و استخوان بگدازد و جز حمیم آبی ننوشاند و جز زجر و رنج، نوازشی نشان ندهد و بر گرفتاران تیره بختش رحمت نیاورد و عطوفت ننماید و یک دم از فشار و دمار سبک نگردد و همواره بر عقوبت و عذاب بیفزاید، به سوی تو همی گریزم. ما را از آن کژدم های جان گزا و مارهای زهرگشا و آبی که روده ها را بگسلاند و قلب ها را بِدَرَد، جز رحمت و رأفت تو پناهی نیست. (138)
این ها خطوط کلی دیدگاه های قرآن و عترت در چند موضوع اساسی برای تصحیح اندیشه ها و تعمیق باورهای ما بود.
گام پنجم: پیش گیری از آسیب و تلاش در بالندگی و عروج روح
صحنه ی جان بعد از آفت زدایی و شست و شو، ترمیم آسیب ها و تصحیح بینش ها تندرستی اش را باز می یابد و این امتیازی بس بزرگ برای ما و شکستگی فاحش برای دشمن است. حفظ این تندرستی دشوار است؛ چون باز هم خطر بیماری هست و همواره جنگ در نهان آدمی شعله ور است و وسوسه های دشمن نیز بی انتهاست، دشمن هرگز ناامید نمی شود؛ مگر ممکن است دست از غنیمتی پربها بکشد؟ بنابراین، در کمینگاه هایش در جست و جوی فرصتی مناسب، باقی خواهد ماند تا انسانی را که در معرض آفت ها، غفلت ها و… است به دام اندازد.
برای پیش گیری از آسیب، سفارش کرده اند به کمینگاه ها نزدیک نشوید؛ چون با نزدیک شدن به آنها، جاذبه ی وسوسه نیرومندتر شده شما را بی مهابا می رباید (مانند سفارش به آدمی که به او و همسرش گفته شد که نزدیک این درخت نشوید) (139) و اگر ناخودآگاه در شرایطی سخت قرار گرفتید، بدون درنگ صحنه را ترک کرده، موقعیت خود را عوض کنید؛ هر چند نیروی حراست از جان و تقوا قوی باشد (مانند یوسف که چون خود را درگیر و دار جاذبه های شیطانی زلیخا دید، با شتاب محل را ترک کرد زلیخا به دنبال او پیراهنش را از پشت گرفت و پیراهن پاره شده.) (140) این نسخه ها، برای برنامه های موردی است؛ اما طرح کلی و برنامه ی اساسی که باید به صورت پیوست و درازمدت پی گیری شود، عروج روح، و خروج آن از تیررس دشمن و وسوسه های او و جای گرفتن در منزلگاه مُخلَصان و پاک شدگان ناب است که به تعبیر امیر مؤمنان (علیه السلام) شیطان وسوسه گر در آنان طمع نکرده است تا به وسیله ی زنگار وسوسه، فکر آن ها را مکدَّر سازد. (141)
دشمن با اجازه ی خداوند، در یک شعاع مشخص فعالیت دارد و بیش از آن درمانده و ناتوان است. بنابراین، اگر انسان از نظر روحی نیرومند شد و در مقامِ ایمان و توکلِ به خدا جای گرفت، دشمن بر او تسلط و حاکمیتی نخواهد داشت و اگر به بلندای مقام مخلّصان و پاک شدگان ناب راه یافت، در این منزلگاه، حتی از وسوسه های دشمن هم آسوده خواهد بود.
انسان تا آن زمان که به این زندگی دنیا و هر آن چه که رنگ و بوی دنیا دارد (اعم از امکانات دنیا و حتی علم، عبادت، زهد و… اگر رنگ و بوی دنیا داشته باشند) دل بسته است، مانند پرنده ی به بند کشیده ی نشسته ای است که قدرت قیام و پرواز را از او گرفته اند و ناگزیر در تیررس دشمن خواهد بود؛ مانند بلعم باعورا که بر زمین چسبید و پیرو نفس شد و شیطان هم به تعقیب او رفت و اسیرش کرد. (142)
بیشتر انبیای عظیم الشأن بویژه خاتم آنان، آمدند تا غل و زنجیرها را از دست و پای انسان باز کنند تا زمینه ی پرواز و عروجش مهیا شود:
(… وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ… ) (143)
[پیامبری که] از آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است، بر می دارد.
پس از باز شدن زنجیرها، آدمی را به ورود به مناطق امن دعوت می کنند؛ (144) دعوتی که نشانه ی ضعف و عقب نشینی از صحنه ی مبارزه نیست؛ بلکه عروج روحی است. طرح کلی این معراج را از زبان مبارک امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) بشونید:
«قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ، وَأَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ، وَلَطُفَ غَلِیظُهُ، وَبَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ، وَسَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، وَتَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَی بَابِ السَّلاَمَهِ، وَدَارِ الْإِقَامَهِ، وَثَبَتَتْ رِجْلاَهُ بِطُمَأْنِینَهِ بَدَنِهِ فِی قَرَارِ الْأَمْنِ وَالرَّاحَهِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَأَرْضَی رَبَّهُ.» (145)
همانا عقل خود را زنده گرداند و نفس خویش را میراند چندان که اندام درشت او لاغر و نزار شد و اخلاقش لطیف و جانش صیقل خورد؛ [آن گاه] نوری سخت رخشان برای او بدرخشید و راه را برای او روشن کرد و او را در راه راست راند و از دری به دری برد تا او را به درِ سلامت کشاند و در خانه ی اقامت جای داد و با آرامشی که در بدنش پدیدار شد، دو پای او در قرارگاه ایمنی و آسایش استوار گردید؛ چون دل خود را [برای سیر و سلوک] به کار گرفت و پروردگارش را راضی و خشنود کرد.
همین که عقل از اسارت نفس به درآید و احیا شود و در جای واقعی اش که حکمرانی بر مملکت جان است، بنشیند و نفس هم – بر اثر این مجاهدت – مهار شده، آن قدر خوار و پایمال شود که هر نوع حرکت و نشاطی را از دست دهد و از پای بیفتد، اندامی نحیف و اخلاقی لطیف به بار آمده، نوری درخشنده در دل سالک پرتو می افکند؛ نوری که راه سالک را روشن می کند و از این به بعد، سالک را در راه راست به پیش می برند – به جای آن که خود برود – تا او را به منزل سلامت و خانه ی اقامت برسانند و در این منزل آرامش و آسایشی روحی او را در بر می گیرد. سالک در این منزلگاه از هر نوع تیرگی در رفتار و تردید و دو دلی در اعتقاد، مبرّاست و در امنیتی کامل از هر نوع وسوسه ای به سر می برد؛ چون قلب خود را از غفلت ها و بی خبری ها درآورده، و برای عروج به کار گرفته و با تمام وجود کوشیده است تا پروردگارش را راضی و خشنود کند.
اساسِ معراج در این طرح دو چیز است: احیای عقل و میراندنِ نفس؛ عقل چه گونه زنده می شود و نفس سرکش چه گونه می میرد و از پای در می آید؟ راه درست این کار، جز با به کارگیری نسخه های قرآن و عترت، میسر نیست. حیات عقل در گرو ایمان و عمل صالح است و ایمانی مبتنی بر معرفت و شناخت و عملی منزه از شرک و ناخالصی است. چون این قرآن کریم است که سخن از اهدای حیات طیبه به آدمی دارد؛ زندگانی پاکیزه ی روحی که از آلودگی ها و فتنه گری های دشمن مبرّاست و قرآن آن را ثمره ی شیرین ایمان و عمل صالح می شناسد؛
(مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ) (146)
هر کس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، به طور قطع او را با زندگی پاکیزه ای حیات [حقیقی] بخشیم و به طور مسلم، آنان را بهتر از آن چه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد.
هر چه بنیه ی ایمان نیرومند شود و اعمالِ شایسته ی ناب فزونی یابند، این حیات پاکیزه، پاکیزه تر و نورانی تر گردد رفته رفته عشق و شورِ عبادت و محبت به محبوب در دل آدمی خانه می کند؛ عبادت هایی که پرده های غفلت را به یک سو می برند و انسان را به یقین می رسانند و محبت هایی که چشم شیطان را کور و او را از آدمی می رانند؛ قرآن کریم فرموده است:
(وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ) (147)
پروردگارت را پرستش کن تا این که به یقین رسی.
امام سجاد – صلوات الله علیه – می فرماید:
«… اَللّهُمَّ اخسَاهُ عَنّا بِعِبادَتِکَ، وَ اکبِتهُ بِدُؤُبِنا فی مَحَبَّتِکَ، وَاجعَل بَینَنا وَ بَینَه سِتراً لایَهتِکُه وَ رَدماً مُصمَتاً لا یَفتُقُه…» (148)
پروردگارا! این دیو نابکار را همچون سگی که در برابر سنگ و عصا رانده شود، از محراب عبادت ما بران و خورشید عشق و محبت خویش را در دل ما آن چنان بدرخشان که چشم ناپاک بینِ شیطان، کور و از کنار ما دور شود. پروردگارا! میان ما و این عنصر خبیث پرده ای فرو آویز که هرگز چاک نشود و گوهر ایمان و عبادت ما را در پناه حصاری استوار جای ده تا هرگز فرو نریزد.
شاید همین منزلگاه است که قرآن آن را «دارالسلام» می شناسد و فرموده است:
(وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ) (149)
خدا شما را به سرای سلامت فرا می خواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند.
در آیه ای دیگر با دخول در «سِلم» از آن یاد می کند و فرموده است:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّهً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ) (150)
ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی به خشنودی و آرامش (اطاعت خدا) درآیید و گام های شیطان را دنبال مکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.
اگر انسان به این مراتب رسید (یعنی به یقین در معرفت و محبت در عبادت) با مشاهده ی دایمی جمال ربوبی، هرگاه خطری او را تهدید کرد، در همان لحظه پروردگار را مشاهده می کند و در این جا نور شُهود او را نجات می دهد؛ مانند یوسف (علیه السلام) که در لحظه ی بحران و خطر، در برابر پیشنهاد زلیخا، جمال ربوبی را می نگرد و می گوید:
(…قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) (151)
… گفت: پناه بر خدا، اوست پروردگار من، به من جایی نیکو داده است؛ به طور یقین، ستمکاران رستگار نمی شوند.
این مشاهده برای آن است که یوسف (علیه السلام) در مقام مخلَصان منزل گزیده است:
(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ) (152)
در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او می کرد. چنین [کردیم] تا بدی و زشت کاری را از او بازگردانیم؛ چرا که او از بندگان مخلَص ما بود.
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، خطبه ی 201.
2. نهج البلاغه، حکمت 131.
3. نهج البلاغه، حکمت 131.
4. بقره (2) آیه ی 207؛ توبه (9) آیه ی 110.
5. حدید (57) آیه ی 20.
6. کهف (18) آیه ی 45.
7. انعام (6) آیه ی 32.
8. عنکبوت (29) آیه ی 64.
9. رعد (13) آیه ی 26.
10. نهج البلاغه، خطبه ی 201.
11. بقره (2)، آیه ی 265.
12. آل عمران (3) آیه ی 140، 142 و 179.
13. فصّلت (41) آیه ی 49.
14. هود (11) آیه ی 8 – 11؛ روم (30) آیه های 23 – 24.
15. یونس (10) آیه ی 14.
16. طه (20) آیه ی 131.
17. نهج البلاغه، خطبه 192.
18. رعد (13) آیه ی 26.
19. کهف (18) آیه ی 46.
20. انفال (8) آیه ی 28؛ تغابن (64) آیه ی 15.
21. قصص (28) آیه ی 60؛ به همین مضمون: شوری (42) آیه ی 36.
22. نحل (16) آیه ی 96.
23. سباء (34) آیه ی 35.
24. سبأ (34) آیه ی 37.
25. هود (11) آیه 7؛ ملک (67) آیه ی 2.
26. اعراف (7) آیه ی 127.
27. ابراهیم (14) آیه ی 43.
28. هود (11) آیه ی 100.
29. ابراهیم (14) آیه ی 45.
30. هود (11) آیه های 52 – 100.
31. انعام (6) آیه های 42 – 45.
32. آل عمران (3) آیه ی 147.
33. حجر (15) آیه ی 75.
34. حجر (15) آیه ی 77؛ یوسف (12) آیه ی 111.
35. حدید (57) آیه ی 9.
36. نهج البلاغه، خطبه ی 1.
37. نحل (16) آیه ی 36.
38. هود (11) آیه ی 52.
39. هود (11) آیه های 51 و 88.
40. نحل (16) آیه ی 63.
41. هود (11) آیه های 62، 87 و 91.
42. آل عمران (3) آیه ی 102.
43. همان، آیه ی 133.
44. نساء (4) آیه ی 125.
45. همان، آیه ی 131.
46. انفال (8) آیه ی 24.
47. توبه (9) آیه ی 111.
48. ابراهیم (14) آیه ی 30.
49. حجر (15) آیه های 49 – 50.
50. نهج البلاغه، خطبه ی 203.
51. نساء (4) آیه ی 117.
52. کهف (18) آیه ی 110.
53. بقره (2) آیه ی 130.
54. مزمل (73) آیه ی 20.
55. فاطر (35) آیه ی 10.
56. انبیاء (21) آیه ی 94.
57. عنکبوت (29) آیه ی 69.
58. ق (18) آیه ی 7.
59. کهف (18) آیه ی 7.
60. حجرات (49) آیه ی 7.
61. ابراهیم (14) آیه ی 7.
62. نارعات (79) آیه های 37 – 41.
63. مدثر (74) آیه ی 38.
64. آل عمران (3) آیه ی 31.
65. بقره (2) آیه ی 265.
66. اعراف (7) آیه ی 56.
67. عنکبوت (21) آیه ی 26.
68. نهج البلاغه، 230.
69. حشر (59) آیه ی 19.
70. نهج البلاغه، خطبه 28 و 49.
71. نحل (16) آیه ی 14.
72. فرقان (25) آیه ی 43.
73. اعراف (7) آیه ی 182.
74. بقره (2) آیه ی 16.
75. اسراء (17) آیه ی 72.
76. روم (30) آیه ی 7.
77. معارج (70) آیه ی 43.
78. هود (11) آیه ی 113.
79. انفال (8) آیه ی 25.
80. نبأ (78) آیه ی 40.
81. نجم (53) آیه های 29 – 30.
82. مؤمنون (23) آیه های 24، 25، 33 و 38.
83. نهج البلاغه، نامه ی 31.
84. نهج البلاغه، نامه ی 31.
85. نهج البلاغه، نامه ی 31.
86. مؤمنون (23) آیه های 99 – 100.
87. نهج البلاغه، نامه ی 31.
88. نحل (16) آیه های 28 – 32.
89. یس (36) آیه ی 51.
90. انعام (6) آیه ی 12.
91. حج (22) آیه ی 5؛ نقل مضمونی.
92. زمر (39) آیه ی 43.
93. عنکبوت (29) آیه ی 64؛ فجر (89) آیه ی 24.
94. اعلی (87) آیه ی 18.
95. نازعات (79) آیه ی 42.
96. انشقاق (84) آیه های 6 و 7.
97. قیامت (75) آیه ی 12.
98. طه (20) آیه های 105 – 107.
99. یس (36) آیه ی 51.
100. یس (36) آیه ی 52.
101. ق (50) آیه های 22 – 23.
102. طارق (86) آیه ی 9.
103. بقره (2) آیه ی 48.
104. آل عمران (3) آیه ی 30.
105. همان، آیه ی 25.
106. نحل (16) آیه ی 87.
107. مؤمنون (23) آیه ی 101.
108. همان، آیه های 102 – 103.
109. انعام (6) آیه ی 130.
110. یونس (10) آیه ی 29.
111. انعام (6) آیه ی 27.
112. یونس (10) آیه ی 45.
113. عبس (80) آیه ی 38.
114. فرقان (25) آیه های 27 – 29.
115. معارج (70) آیه های 11 – 16.
116. شعراء (26) آیه های 87 – 89.
117. مؤمن (40) آیه ی 52.
118. انفطار (82) آیه ی 19.
119. انعام (6) آیه های 29 – 31.
120. زمر (39) آیه ی 61.
121. مائده (5) آیه ی 119.
122. محمد (47) آیه ی 15.
123. قیامت (75) آیه های 22 – 25.
124. آل عمران (3) آیه های 106 – 107.
125. فجر (89) آیه های 23 – 24.
126. قیامت (75) آیه های 13 – 15.
127. اسراء (17) آیه های 13 – 14.
128. فاطر (35) آیه ی 18.
129. مائده (5) آیه ی 36.
130. نهج البلاغه، حکمت 224.
131. نساء (4) آیه ی 41.
132. نهج البلاغه، خطبه ی 157.
133. یس (36) آیه ی 65.
134. سوره ی بقره (2) آیه ی 24.
135. محمد (47) آیه ی 15.
136. مؤمن (40) آیه های 48 – 49.
137. همزه (104) آیه ی 7.
138. صحیفه سجادیه، دعای 32.
139. بقره (2) آیه ی 35.
140. یوسف (12) آیه ی 25.
141. نهج البلاغه، خطبه ی 91.
142. اعراف (7) آیه های 174 – 175.
143. همان، آیه ی 157.
144. بقره (2) آیه ی 208.
145. نهج البلاغه، خطبه ی 220.
146. نحل (16) آیه ی 99.
147. حجر (15) آیه ی 99.
148. صحیفه ی سجادیه، دعای 17.
149. یونس (10) آیه ی 25.
150. بقره (2) آیه ی 208.
151. یوسف (12) آیه ی 23.
152. همان، آیه ی 24.
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بی پایان با شیطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم.