نویسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدی)
«… وَ اتَّقُوا مَدارِجَ الشَّیطانِ وَ مَهَابِطَ العُدوانِ»
از افتادن در راه ها و کمینگاه های شیطان و سقوط گاه های دشمن، بپرهیزید. (1)
کمینگاه ها و گلوگاه ها به موقعیت هایی گفته می شود که برای دشمن فرصتی طلایی و برای ما سخت شکننده و خسارت بار است؛ چون در این موقعیت ها، شرایط ما به گونه ای است که در تیررس دشمن قرار داریم و هر لحظه ممکن است در دام او گرفتار شویم؛ مانند صید غافل از دام و کمین که ناگاه به دام می افتد.
شناخت این موقعیت ها از این نظر اهمیّت دارد که مراقب باشیم تا در آن ها قرار نگریم و آمادگی لازم را برای برخورد مناسب در آن ها به دست آوریم. آن چه که تمام کمین ها را پوشش می دهد و مانند نخ تسبیح همه را گرد می آورد، غفلت انسان از خود و خداست؛ غفلتی که بارها گفته ایم اگر ادامه یابد و پررنگ شود، خطر بیگانگی از خود به وجود می آورد.
خطر این موقعیت ها در یک سطح نیست و برخی از آن ها حساس و فوق العاده اند؛ مانند کمین هایی که خود دشمن نیز در سرپیچی اش از فرمان خدا بر سجده ی آدم (علیه السلام) آن ها را تجربه کرده، با ورود در آن ها ضربه ی کاری خورده است؛ مانند تکبر (2) در نافرمانی خدا، حسادت (3) نسبت به آدم (علیه السلام)، عُجب (4) نسبت به خویش، یأس و ناامیدی از بخشش خدا (5) و…
در این مقاله تنها به چند نمونه از کمینگاه های حساس و گلوگاه های خطرناک، اشاره خواهیم کرد؛ (6) اما قاعده ی کلّی آن است که دشمن، همه جا کمین دارد و در انتظار غفلت ماست.
کمینگاه های حساس
کمینگاه های حساس شیطان عبارتند از :
1. عُجب
اگر انسان به خود ببالد و از خود شگفت زده شود و خشنود باشد، گرفتار عُجب خواهد شد و در این بالیدن تفاوتی نمی کند که به عملش بنازد یا به عبادتش، به زهدش یا به جمالش، فقر او در نظرش جلوه کند یا ثروتش، و…. در هر صورت، عُجبِ آدمی بهترین فرصت برای دشمن است؛ دشمنی که همیشه در انتظار چنین لحظه های طلایی است. امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) این نقطه ی بحران را برای مالک اشتر، چنین ترسیم کرده اند:
«وَ إیّاکَ وَ الإعجابَ بِنَفسِکَ وَ الثَّقَهَ بِما یُعجِبُکَ مِنها وحُبَّ الإطراء؛ فَإنّ ذلِکَ مِن أوثَقِ فُرَصِ الشَّیطانِ فی نَفسِه لِیَمحِقَ ما یَکوُنُ مِن إحسانِ المُحسِنینَ»؛ (7)
از خود پسندیدن و به خود پسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن، بپرهیز که این ها همه از بهترین فرصت های شیطان است تا بتازد و کرده ی نیکوکاران را نابود سازد.
این کمین آن قدر حساس و خطرناک است که درباره ی آن گفته اند:
سَیِّئَهٌ تَسُؤُوکَ، خَیرٌ عِندَ اللهِ مِن حَسَنَهٍ تُعجِبُکَ؛ (8)
گناهی که تو را دل آزرده کند، نزد خداوند از کار نیکی که تو را شگفت زده کند، بهتر است.
دشمن، خود گرفتار این بیماری مهلک است و در برابر فرمان خداوند به سجده بر آدم (علیه السلام) به خود بالید و گفت: (… أنَا خَیرٌ مِنه…)؛ «من از او بهترم».
به سبب همین، از ردیف فرشتگان اخراج شد. از این رو، خطر این کمین را به خوبی می داند، و خود نیز در گفت و گویی با موسی (علیه السلام) به این پرتگاه اعتراف کرد؛
حضرت موسی (علیه السلام) در مجلسی نشسته بودند که ناگاه ابلیس به محضر آن حضرت رسید، در حالی که کلاه رنگارنگ و درازی بر سر داشت. وقتی نزدیک شد از روی احترام کلاهش را از سر برداشت، سپس بر سر گذاشت و گفت: السلام علیک. حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: تو کیستی؟ جواب داد: من ابلیس هستم. حضرت موسی فرمود: خدا تو را بکشد؛ برای چه این جا آمده ای؟ ابلیس گفت: آمده ام برای مقام ارجمندی که در پیشگاه خدا داری بر تو سلام کنم. حضرت موسی فرمود: با این کلاه رنگارنگ چه می کنی؟ ابلیس گفت: با این کلاه، دل های فرزندان آدم را آلوده و منحرف می کنم. حضرت موسی فرمود: چه کاری است که اگر انسان انجام دهد، بر او چیره می شوی؟ ابلیس گفت: هنگامی که انسان به خود ببالد و عملش را زیاد شمرد و گناهانش را کوچک ببیند. سپس از خدمت حضرت بیرون رفت، در حالی که می گفت: وای بر من! موسی اموری را دانست که به وسیله ی آن، انسان ها را از آلودگی بر حذر می دارد. (10)
در روایات، حتی عُجبِ در یک عبادت، مایه ی سقوط عابد به حضیض فسق شمرده شده است؛ سقوطی که موجب طمع دشمن برای گستردن دام بزرگ تری می شود؛ امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
دو نفر داخل مسجد شدند؛ یکی عابد و دیگری فاسق؛ چون از مسجد بیرون رفتند، فاسق از جمله ی صدیقان بود و عابد از جمله ی فاسقان و سبب این بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود بالید و فاسق در پریشانی از گناه و استغفار بود. (11)
در داستان دیگری درباره ی یکی از اصحاب حضرت عیسی – علی نبیّنا و آله و علیه السلام – چنین آمده است:
حضرت عیسی (علیه السلام) با اصحاب خود به کنار دریا رسیدند؛ حضرت بسم الله گفتند و بر روی آب روان شدند. یکی از اصحاب هم که مردی کوتاه قامت بود، بسم الله گفت و روانه شد و به عیسی (علیه السلام) رسید. در آن وقت عُجب کرد و به خودش گفت: این عیسی روح الله است که بر روی آب راه می رود، من هم همین طور، پس فضیلت او بر من چیست؟ همین که این به خاطرش گذشت، به آب فرو رفت، پس استغاثه به حضرت کرد و حضرت دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: چه گفتی؟ گفت: چنین چیزی به خاطرم گذشت. حضرت فرمود: از حدّ خود بیرون شدی و خدا بر تو خشم کرد، توبه کن! پس توبه کرد و به حال اوّل خود بازگشت. (12)
2. حسادت
شخص حسود در تیررس دشمن است و حسادت، شکارگاه ابلیس است؛ (13) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی معروف غدیر می فرماید:
«… مَعاشِرَ النّاسِ إِنّ إِبلیسَ أخرَجَ آدَمَ مِن الجَنَّه بِالحَسَد، فَلا تَحسُدُوا فَتَحبِطَ أعمالُکُم وَ تَزِلَّ أقدامُکم…» (14)
ای گروه مردم! همانا ابلیس، آدم را به سبب حسادت از بهشت بیرون کرد؛ پس به یکدیگر حسادت نورزید که کارهای – خوب- شما تباه می شود و گام های شما در راه راست می لغزد.
امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«إیَّاکَ وَ الحَسَد فَإنَّه شَرٌّ شیمَهٍ وَ أقبَحُ سَجیَّه وَ خَلیقَهُ إبلیس»؛
از حسد بر حذر باش که بدترین منش و زشت ترین صفت است و [از] خلق و خوی ابلیس است. (15)
من حسودم از حسد کردم چنین *** من عدوّم کار من مکرست و کین (16)
این روایات نشان می دهد که حسد نیز مانند عجب، از بیماری های خود دشمن است و خطر آن را به طور حتم، به خوبی می شناسد؛ امام صادق (علیه السلام) این نکته را چنین بازگو کرده است:
ابلیس به سپاهیانش می گوید: بین بندگان خدا ستم و حسد را پخش کنید؛ چون این دو، هم ترازِ شرک به خداست. (17)
قرآن کریم نمونه ای از این دام را درباره ی برادران یوسف چنین گزارش می دهد: شیطان، شعله ی حسادت را در سینه های آنها برافروخت تا بدان جا که حاضر شدند به برادر کشی دست زنند یا او را در زمینی دور دست بیفکنند (18) و این یعقوب فرزانه بود که توطئه دشمن را قبل از حادثه شناخت و هشدار داد:
(… إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ) (19)
… شیطان برای آدمی، دشمنی آشکار است.
3. کبر
کبر یعنی خود برتر بینی، سرکشی و باور به این که از دیگران بالاتر و برتر است. از آثار کبر، کوچک شمردن دیگران، انتظار سلام و احترام داشتن و خرامان راه رفتن و… است. (20) کبر، نخستین گناهی است که خدا با آن معصیت شد (21) و خداوند، دل هر متکبر برتر جویی را مُهر کرده، فرموده است:
(… یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ…) (22)
خداوند بر دل هر متکبر زورگویی مُهر می زند.
خداوند در آخرت نیز آنان را به جهنم فرا می خواند؛ در قرآن آمده است:
(… اُدْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ) (23)
از درهای دوزخ درآیید و در آن جاودانه [بمانید]؛ چه بد است جای سرکشان.
پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
کسی که به اندازه ی خردلی، در دلش کبر و خود بزرگ بینی باشد، داخل بهشت نمی شود. (24)
این صفت خطرناک روحی – مانند دو صفت قبلی – از بیماری های کشنده و واگیردار خود شیطان است و در اصل به سبب همین تکبر از سجده بود که سقوط کرد؛ امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) در هشداری شدید اللحن فرمودند:
بندگان خدا! از این که شیطان شما را به بیماری خود – تکبر – مبتلا کنند بپرهیزید. (25)
آن گاه در ادامه ی همان خطبه فرمودند:
کبر، شکارگاه ابلیس بزرگ – نه افراد او – است و بزرگ ترین نقشه ی اوست. ابلیس، با کبر که مانند زهر کشنده است، به دل ها حمله می برد. این زهری است که از کار نمی افتد و هر کس گرفتار شد، سالم از آن نمی گذرد؛ نه دانشمند به سبب دانش خود و نه درمانده به سبب کهنه ی پوشی اش….
4. یأس و ناامیدی
یأس از رحمت خدا و ناامیدی از برآوردن خواسته ها و نیازها بحران می آفریند؛ چون شیطان در جست و جوی انسان هایی است که از درگاه خدا قطع امید کرده، بی پناه شده اند. او هم این بی پناه و سرگردان در شکارگاه یأس را قلع و قمع خواهد کرد.
ابونصر بزنطی که از اصحاب امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است، می گوید: خدمت امام (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم؛ چند سالی است که از خدا حاجتی می طلبم و در دلم از تأخیر اجابت، احساسی دارم؛ حضرت می فرمودند:
مواظب باش! شیطان از این رهگذر، تو را وسوسه نکند تا آن که مأیوست کند. (26)
خطر این کمین – که خود ابلیس هم گرفتار آن است – به حدی است که گاهی شخص عابدی را نیز فرو می بلعد؛ مولوی در داستانی آموزنده می گوید:
مردی بود که همیشه با خدای خود راز و نیاز می کرد و دادِ «الله ، الله» سر می داد. شیطان، روزی بر او ظاهر شد و وسوسه اش کرد و کاری کرد که این عابد برای همیشه خاموش شد؛ شیطان گفت: ای مرد! این همه که تو می گویی «الله، الله» و مرتب سحرها بلند می شوی و خدا خدا می گویی، آن هم با این همه درد، آخر یک مرتبه شد که تو لبیک بشنوی؟ تو در هر خانه ای رفته بودی و این اندازه ناله می کردی، لااقل یک بار جوابت را داده بودند و یک دفعه لبیک گفته بودند. این مرد دید حرف منطقی است – البته در ظاهر – و سبب شد که دهانش بسته شود و دیگر «الله، الله» نگوید؛ در عالم رؤیا، هاتفی به او گفت: تو چرا مناجات را ترک کردی؟ گفت: این همه مناجات که می کنم، این همه درد و سوزی که دارم، یک مرتبه هم در جواب من لبیک گفته نشده؛ هاتف به او گفت: ولی من مأمورم از طرف خدا جوابت را بدهم:
گفت آن الله تو لبیکِ ماست *** و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیله ها و چاره جویی های تو *** جذبِ ما بود و گشاد این پای تو
ترس و عشق تو کمند لطفِ ماست *** زیرِ هر یا رَبِّ تو لَبَّیک هاست (27)
5. خشم و غضب
شاید این کمین، از کمین های دیگر خطرناک تر باشد؛ چون خشم، شعبه ای از دیوانگی است. در آن حالت، عقل از کار می افتد، کنترل انسان از دست می رود و از خود غافل و بیگانه می شود و چه فرصتی طلایی تر از این فرصت برای دشمن خواهد بود؟ با از دست رفتن کنترل و انزوای عقل، اعضای بدن – به ویژه زبان – به فرمان دشمن رها شده، فاجعه ها می آفرینند. ناسزاها، تهمت ها، دروغ ها، افشای رازها، آبرو ریختن ها، ستم ها و… در این شرایط بروز می کنند و هر کدام به تنهایی مانند تیری آلوده از دشمن، قلب را نشانه می روند و آدمی را از پای در می آورند.
از این جاست که می توان دریافت چرا روایات خشم را سپاهی از سپاهیان دشمن می شناسد؛ امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) به حارث هَمدانی نوشت:
«اِحذَرِ الغَضَبَ؛ فَإنَّه جُندٌ عَظیم مِن جُنُودِ إبلیس» (28)
از خشم بپرهیز که آن، سپاهی بزرگ از سپاهیان ابلیس است.
امام در نامه ای دیگر به ابن عباس چنین مرقوم می فرماید:
« إیّاکَ والغَضَبَ؛ فَإنَّهُ طَیرَهٌ مِنَ الشَّیطانِ»؛ (29)
از خشم بر حذر باش که آن بهره و سهمی – و یا روزی و رزقی – از شیطان است.
در روایات دیگر، خشم، بزرگترین کمند برای شیطان (30)، آتش پاره ای از شیطان که در دل آدمی برافروخته می شود (31) و… معرفی شده است. شیطان هم درباره ی کارآمدی این کمین، به حضرت نوح (علیه السلام) چنین خبر داده است:
مرا در سه جا یاد کن که در هر کدام از آن ها به بنده بسیار نزدیکم؛ مرا یاد کن هنگامی که غضبناک و خشمگین شدی و هنگامی که بین دو نفر داوری می کنی و آن گاه که تنها با زن – نامحرم – در یک جا به سر می بری و با شما فرد دیگری نیست. (32)
6. اعتماد به نفس سرکش
نفس امّاره، فریب کار است و دستیار شیطان؛ اگر انسان به او اعتماد کرد و زمامش را بدو سپرد، رفته رفته انسان را به دشمن می سپرد؛ در واقع، دشمن در انتظار همین وسوسه های درونی نفس و چراغ سبزی است که نشان دهد انسان اسیر نفس شده، دست بسته آماده ی تحویل به دشمن است؛ امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«إنَّ نَفسَکَ لَخَدُوعٌ إن تَثِق بِها یُقتَدکَ الشَّیطانُ إلی ارتِکابِ المَحارِم» (33).
نفس، بسیار فریب کار است؛ اگر به او اعتماد کنی، شیطان، تو را به انجام کارهای حرام، پیش می برد.
اعتماد به نفس، مطمئن ترین فرصت را برای شیطان فراهم می آورد. (34)
از اعتماد به نفس سرکش که بزرگ ترین شکارگاه شیطان است، بر حذر باش. (35)
همچنین، ظلم و ستم، تردید، حمیّت، کینه، بخل و آزمندی؛ هر کدام به نوبه ی خود، کمینی برای دشمن به حساب می آیند. در روایت آمده است:
شیطان به سپاهیانش سفارش می کند که در بین بندگان خدا، حسادت و ستم را پخش کنید؛ چون این دو، همردیف شرک به خداست. (36)
آنان که در تردید مدام نسبت به حقیقت های دین و هستی به سر می برند، در زیر سُم شیطان ها لگدکوب خواهند شد؛ امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«مَن تَرَدَّدَ فی الرَّیبِ وَ طَئَتهُ سُنابِکُ الشَّیاطین» (37).
کسی که در شک و دو دلی باقی ماند، در زیر سُم شیطان ها لگدکوب خواهد شد.
در خطبه ی قاصعه نهج البلاغه، خطر حقد و کینه را چنین می یابیم:
پس، آتش عصبیّت را که در دل هایتان نهفته، خاموش سازید و کینه های جاهلیت را براندازید که این حمیّت در مسلمان، از آفت های شیطان و خودخواهی ها و تباهی ها و وسوسه های اوست و تاج فروتنی را بر سرهای خویش نهید و گردن فرازی را زیر پاهای خود بیفکنید. (38)
درباره ی بخل و آزمندی، هشدار قرآن کافی است که می فرماید:
(الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ…) (39)
شیطان، شما را از تهی دستی بیم می دهد و به زشتی وا می دارد.
در روایت دیگری آمده است که ابلیس به حضرت نوح (علیه السلام) گفت:
اگر آدمی را آزمند یا حریص یا حسود و یا جبار یافتیم، به سرعت او را به چنگ می آوریم و اگر تمام این صفات در او باشد – از ماست – و او را شیطان مَرید می نامیم. (40)
گلوگاه های خطر
گلوگاه های خطر دشمن عبارتند از:
1. گذرگاه مرگ
دشمن هرجا که موقعیت روحی ما را بحرانی دید، همان جا حاضر شده و وسوسه می کند. لحظه ی جان دادن یکی از این موقعیت های بسیار بحرانی برای ماست؛ (41) لحظه ای که باید از آن به خداوند پناه برد.
همه می خواهند بدانند در آن لحظه های حساس چه اتفاقی می افتد؟ آدمی چه گونه جان می دهد؟ بر او چه می گذرد؟ چه حقیقت هایی را بی پرده مشاهده می کند؟
از آیات و روایات چنین برداشت می شود که در آن شرایط، آدمی با حوادثی سهمگین رو به رو می شود؛ حوادثی که برای همه در یک سطح نیست و حتی گروهی هم با ضمانت قبلی در کمال آرامش از این گلوگاه به سلامت می گذرند. از نظر ادراک نیز در آن شرایط، پرده ها می افتد و وضعیت ما دگرگون می شود؛ از امیرمؤمنان (علیه السلام) چنین نقل شده است:
مردم خوابند و با مرگ بیدار می شوند. (42)
مرگ پلی برای دست یابی به حقیقت های بسیاری است که هم اکنون بر ما خواب زده ها پوشیده است. ای کاش مجالی بود تا با الهام از معدن علوم اهل البیت (علیهم السلام) در این باره، سخن می گفتیم.
به هر حال ما به تناسب بحث، در پی تهیه ی گزارشی از آخرین تلاش های شیطان در واپسین لحظه های حیات هستیم، تا هشدارهای قرآن باورمان شود که می فرماید:
شیطان، دشمن آشکار شماست. (43)
تصور کنید دشمن چه قدر باید کینه توز و لجوج باشد که در هنگام عبور انسان از گردنه ای بسیار دشوار همانند مرگ که سخت نیازمند به مراقبت و آرامش است، دست به کار شود تا اگر بتواند با وسوسه های زهراگین خود در این لحظه های پایانی حتی یک نفر دیگر را از حریم دین بیرون برد تا سرانجام با دست خالی از این گلوگاه خطر، روانه ی عالم برزخ شود. از این جاست که انسان، فلسفه تلقین بر مرده را – که در روایات سفارش شده – تا قدری درک می کند؛ مانند این روایت که می فرماید:
«إنَّ إبلیسَ یُوَکِّلُ شیاطینَه عَندَ المُحتَضِرینَ لِیُشکِّکُوهُم فی دینِهِم فَلَقِّنُوهُم الشَّهادَتَینِ» (44)؛
ابلیس به یاران و زیردستان خود مأموریت می دهد تا در دین کسانی که در حال جان دادن هستند، وسوسه کنند و آن ها را به شک اندازند؛ پس شما – اطرافیان محتضَر – شهادتین را به او تلقین کنید.
تلقین بر مرده، آن هم با عباراتی که از اصولی ترین باورهای ماست و حتی برای کودکی مسلمان روشن و بدیهی است – یعنی شهادت به توحید و رسالت – نشان می دهد اصولی ترین و در عین حال بدیهی ترین باورها، ممکن است در آن لحظه ها با دسیسه های شیطان، دست خوش دگرگونی شود؛ چون بنا به تعبیر بزرگان، هرگز حادثه ی مرگ کمتر از تب شدید نیست و همان طور که ممکن است آدمی با تبی شدید همه چیز حتی نام خود را فراموش کند، با مرگ، این امکان بیشتر و سزاوارتر است؛ ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند:
روح ها مانند بدن ها یکدیگر را شناخته، از همدیگر پُرسش می کنند. هنگامی که روح مرده ای پر کشید و از این دنیا نزد روح های دیگر رفت، آنان می گویند: او را واگذارید که از گذرگاه هولناک و سهمگین – گذرگاه مرگ – آمده است؛ سپس – بعد از آن که قدری آرامش یافت – از او می پرسند: فلانی چه می کرد؟ فلانی چه طور بود؟ و… پس، اگر بگوید: هنگامی که من آمدم، او زنده بود، به نجات آن شخص در آینده امیدوار می شوند و اگر گفت: او پیش از من مُرد و آمد، آنان با افسوس می گویند: در گذرگاه، سقوط کرد! سقوط کرد! (45)
پس برای پیش گیری از این دگرگونی شگفت و سقوط از گردنه ی مرگ، از هم اکنون باید چاره ای اندیشید؛ برای این چاره دو کار عمده پیشنهاد شده است:
اوّل باید باورهای درست در دل و جان ریشه دواند و با تمام تار و پود ما گره خورد تا با تند حوادثی مانند مرگ، ریشه کن نشود و مایه سقوط ما نگردد؛ برای نفوذ باورها در دل و جان، باید کمر همت بست و افزون بر رابطه ی ولایی با اهل بیت (علیهم السلام) – تسلیم محض خدا و بنده و سرسپرده ی او شد تا همین بندگی، انسان را به مرتبه ی یقین سوق دهد؛ قرآن کریم فرمودند:
پروردگارت را پرستش کن تا برای تو یقین حاصل شود. (46)
این یقین، گام ها را استوار می کند تا هرگز نلرزند و نلغزند. یکی از نشانه های آشکار سرسپردگی به خداوند، دست شستن از هر چیز در اوّل وقتِ نماز و راز و نیاز با معبود و در نتیجه استحکام بخشیدن به دوستی با اهل بیت (علیهم السلام) است.
رابطه ی با اهل بیت (علیهم السلام) و اعتقاد به بر حق بودن آنان نیز سرمایه ای عظیم برای نجات آدمی است؛ سرمایه ای که شیطان با تمام توان می کوشد مانند سرمایه های دیگر از دست ما بگیرد و فرصت طلایی آن را لحظات مرگ می شناسد؛ در روایتی چنین می خوانیم:
«إنّ الشَّیطانَ لَیَأتیَ الرَّجُلَ مِن أولِیائِنا عِندَ مَوتِهِ عَن یَمینِهِ وِ یَسارِه لِیَصُدَّهُ عَمّا هُوَ عَلَیهِ فَیَأبیَ اللهُ لَهُ ذلِکَ، وَ کَذلِکَ قال الله تَعالی: (یُثَبِّتُ اللهُ الذَّینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فی الحَیاهِ الدُّنیا وَ فی الآخِرَهِ) (47)
شیطان در موقع مرگ دوستان ما – اهل بیت – از راست و چپ می آید، تا آن ها را از اعتقاداتشان نسبت به ما باز دارد؛ اما خداوند اجازه ی چنین کاری را به او نخواهد داد و این است معنای سخن خداوند در قرآن که فرمود: خداوند، اهل ایمان را با عقیده ی ثابت در دنیا و آخرت پایدار می دارد و مانع از لغزش آن ها می شود.»
دومین راه برای پیش گیری از دگرگونی ها، یادِ مرگ است. روایات زیادی این موضوع را سفارش کرده اند؛
همیشه، مرگ را در زندگی به یاد آورید.
این یادآوری، برکات و آثار زیادی دارد؛ از جمله کسب آمادگی لازم برای رفتن است تا خدای ناکرده با مشاهده ی مرگ، غافل گیر نشویم؛ برای نمونه به قسمتی از وصیت نامه ی امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) بنگرید؛ امام فرمودند:
«یا بُنَیَّ أکثِر مِن ذِکرِ المَوتِ وَ ذِکرِ ما تَهجُمُ عَلَیهِ، وَ تَقضی بَعدَ المَوتِ إلَیهِ حَتّی یَأتِیَکَ وَ قَد أخَذتَ مِنه حَذرَکَ، وَ شَدَدتَ لَه أزرَکَ، وَ لا یَأتِیَکَ بَغتَهً فَیَبهَرَکَ…» (48)؛
پسرم! به یاد مرگ و به یاد پیش آمدهای بعد از آن که ناگاه بر آن درآیی بسیار باش تا وقتی که مرگ تو را می گیرد، خود را آماده کرده – سلاح خود پوشیده – کمر بسته باشی و مبادا – بدون آمادگی قبلی – ناگاه مرگ تو را دریابد و بر تو چیره شود!
اگر یاد مرگ، در ذایقه ی ما تلخ است، دلیل بر بیماری و خود مشغولی ما به پندارها و دنیاست؛ مردی از امام حسن مجتبی (علیه السلام) پرسید: چرا مرگ برای ما ناخوشایند است و آن را دوست نداریم؟ حضرت می فرماید:
«لِأَنَّکُم خَرَبتُم آخِرَتَکُم وَ عَمَّرتُم دُنیاکُم، فَأَنتُم تَکرَهُونَ النُقلَهَ مِن العِمرانِ إلی الخَرابِ» (49)؛
چون شما آخرت خود را خراب و دنیای خود را آباد ساختید، بنابراین، خوش ندارید که از عمران و آبادی به خرابی منتقل شوید.
حاصل آن که عزیزان! چشم باز کنیم؛ لحظه ی مرگ گلوگاهی است خطرناک و فرصتی طلایی برای دشمن و تا فرصت داریم باید چاره ای کنیم. کسب رضای خدا، فراهم آوردن توشه ی نیکو و آمادگی لازم برای رفتن و در یک کلام عمل به نسخه های قرآن و عترت، راه نجات از این گذرگاه بحرانی است. محمد بن ادریس حلّی از صادق آل محمد -صلوات الله و سلامه علیه – چنین روایت می کند:
خبر مرگ یکی از اصحاب امیر مؤمنان (علیه السلام) به آن حضرت رسید و پس از آن خبر دیگری رسید که آن مرد نمرده است. حضرت نامه ای برای آن مرد بدین گونه نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، خبری از ناحیه ی تو برای ما آمد که موجب تشویش و فرع و جزع برادران تو شد. پس از آن، خبر دیگری آمد و خبر اوّل را تکذیب کرد و این خبر دوم موجب سرور و روشنی چشم و فرح ما شد؛ لیکن، این سرور و فرح سریع الانقطاع است و به زودی تصدیق خبر اوّل خواهد رسید و این سرور را در می نوردد. پس آیا تو در این زمینه و موقعیت، مانند کسی هستی که مرگ را چشیده باشد و سپس زنده شده باشد؟ آیا مانند کسی هستی که از خدا تقاضای بازگشت به دنیا را کرده باشد و خداوند خواسته اش را برآورده و به دنیا برگردانیده و در این حال خود را آماده و مستعد کرده است تا از اموال خود آن چه که موجب خرسندی و خشنودی اوست، برداشته، به محل قرار همیشگی و منزل جاودانه برود و هرگز برای خود دارایی و ثروتی غیر آن نبیند؟ بدان که شب و روز که پیوسته به دنبال هم می گردند با نهایتِ سعی و جهد، می کوشند تا عمرها را کوتاه کنند و اموال را فانی و خراب کنند و اجل ها را در نوردیده، به آخرین نقطه برسانند. (50)
2. احساس ناامنی در آمیزش
در اسلام به ما سفارش کرده اند که در حال آمیزش به یاد خدا و در حال احساس امنیت باشیم؛ وسوسه ای ما را نفریبد و حال و هوای دیگری جز همسر را در سر نداشته باشیم؛ دلیلش این است که در روایات آمده است:
شیطان در لحظه ی آمیزش، ممکن است از طریق نطفه شریک فرزند انسان شود و سهمی از فرزند را نصیب خود کند.
بخشی از این روایات در تفسیر آیه ی شریفه ای است که شرکتِ شیطان را در دارایی ها و فرزندان گوشزد می کند و می فرماید:
(وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ…) (51)
از ایشان هر کس را توانستی با آوای خود تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آن ها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شرکت کن.
شرکت شیطان در نطفه از راه وسوسه گری هایش در آن لحظه حاصل می شود، تا حال و هوای دیگری جز همسر در ذهن خطور کند.
یکی از نویسندگان معاصر نوشته است:
امروز علم روان شناسی ژنتیک هم اثبات کرده است که حال و هوای زن و شوهر در حین انتقال نطفه، در فرزندان مؤثر است و اگر آنان در حین آمیزش دچار اضطراب و تشویش و حتی احساس گناه و فریب باشند، این امر در سرنوشت فرزندان مؤثر خواهد بود. (52)
امامان معصوم (علیه السلام) برای رهایی از این بحران، دستورالعمل هایی را صادر کرده اند تا آن که اندیشه ی آدمی پاک شود و احساس آرامش کند؛ به طور نمونه از ما خواسته اند که با وضو باشیم و قبل از آن دو رکعت نمازگزاریم، برای سعادت مندی خود و فرزندانی که از این روابط پدید می آیند، دعا کنیم. از خدا فرزندی صالح طلب کنیم و آداب متعدد دیگر… (53) و نیز توجه به این که نطفه از لقمه ی حرام بسته نشود.
3. جمع هواپرستان
نشست و برخاست با انسان های آلوده ی هوس باز خطرناک است و جمع آنان گلوگاهی برای فریب آدمی است؛ چون در این جمع ایمان به دست فراموشی سپرده می شود و در عوض شیطان حضور فعال داشته، از این زمینه ی مساعد، بهره برداریِ تمام خواهد کرد؛ امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«مُجالَسَهُ أهلِ الهَوی مَنسَاهُ الإیمانِ وَ مَحضَرهُ الشَّیطان» (54)
همنشینی با اهل هوا، فراموش خانه ی ایمان و محل حضور شیطان است.
این خطر وقتی دو چندان می شود که جمعی از منکرانِ حق، گِرد هم آیند و درباره ی اولیای خدا سخنانی ناروا گویند و به آنان نیش خند زنند؛ امام صادق (علیه السلام) در حدیثی چنین می فرماید:
هر گاه سه تن یا بیشتر از مؤمنان جمع شوند، به تعدادشان فرشتگان حاضر می شوند؛ چون آنان دعا کنند، فرشتگان آمین گویند و اگر از شرّی به خدا پناه برند، آنان نیز از خدا می خواهند تا آن شر را از مومنان دفع کند و اگر حاجتی طلبیدند، نزد خدا شفاعت می کنند و از خدا برآوردن حاجات را درخواست می کنند و از منکران سه تن یا بیشتر گرد هم نمی آیند، جز آن که ده ها برابر آنان از شیطان ها در جمع شان حضور می یابند؛ چون سخن گویند، شیطان ها مانند آنان سخن گویند و اگر بخندند، آنان نیز می خندند و چون درباره ی اولیای خدا سخن ناروا گویند یا او را دشنام دهند، آنان نیز همین کار کنند. پس اگر مومنی به جمع آنان گرفتار آمد و آنان به این کار دست زدند، برخیزد و خود را شریک شیطان و همنشین او نسازد؛ چون هیچ چیز در برابر خشم خداوند، تابِ مقاومت ندارد و چیزی لعنتش را باز نمی گرداند…» (55)
4. خانه های بی فروغ
امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمودند:
«… وَ البَیتُ الّذی لایُقرَأُ فیهِ القُرآنُ، وَ لا یُذکَرُ اللهُ عَزَّوَ جَلَّ فیهِ تَقِلُّ بَرَکَتُه، وَ تَهجُرُهُ المَلائِکَهُ، وَ تَحضُرُهُ الشَّیاطینُ»؛ (56)
… در خانه ای که قرآن خوانده نشود و یاد خدا نباشد، برکتش کم شده، فرشتگان از آن دوری گزینند و شیطان ها در آن حضور می یابند.
از این روایات می توان استنباط کرد، در هر محیطی که یاد خدا و تلاوت آیاتش نباشد، بی فروغ و خاموش است و مُردابی است که محلّ تخم گذاری و رشد شیطان ها و پایگاهی برای به دام انداختن دیگران خواهد بود؛ مانند محیط های فاسد اجتماع که اینک ملاحظه می کنید.
5. فضای مسموم اجتماع
شرایط مسموم جامعه به فعالیت دشمن شتاب داده، بازار او را رونق می بخشد، امیر بیان – علیه افضل صلوات المصلّین – گوشه ای از مختصّات چنین جامعه ای و شتاب فعالیّت شیطان را در آن چنین ترسیم کرده است:
در آن جامعه، فقیر از فقر و ناداریش رنج می برد و شکیبایی ندارد؛ ثروت مند، شکر نعمت خدا را به جا نمی آورد و کفران نعمت می کند؛ بخیل، ندادن حق خدا را فزونی مال محسوب می کند؛ گوش متمرّد سرکش، برای شنیدن پند و اندرز سنگین می شود…، فساد و تباهی آشکار شده، کسی نیست که آن را تغییر دهد و یا از آن جلوگیری کند…. در چنین محیطی، خیر و نیکویی پشت کرده و شرّ و بدی رو آورده است؛ شیطان به هلاکت و تباه کردن مردم چشم طمع دوخته، اسباب کارش قوت گرفته، حیله و فریبش فراگیر شده و شکار وی در دسترسش قرار گرفته است. (57)
6. شکاف صف های مؤمنان
دشمن در کمین تفرقه ها و جدایی هاست و برای ایجاد شکاف بین جامعه، سرمایه گذاری می کند و با وسوسه ی در دل ها می کوشد تا صف مؤمنان را بشکند و به تدریج آنان را به روی یکدیگر درآورد. از این رو، قرآن به ما توصیه می کند که به گونه ای با هم صحبت کنیم که بهانه به دست دشمن نیفتد. (58) امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) در مورد این گلوگاه فرمودند:
« إنَّ الشَّیطانَ یُریدُ أن… یُعطِیَکُم بِالجَماعَهِ الفُرقَهَ، وَ بِالفَرقَهِ الفِتنَهَ، فَأَصدِفُوا عَن نَزَغاتِه وَ نَفَثاتِه» (59)؛
شیطان می خواهد اجتماع شما را متفرق سازد و با تفرقه، فتنه بسازد، پس، از فسادها و وسوسه هایش روی بگردانید.
همین قدر که رابطه انسان با برادر ایمانی اش گل آلود شد، شیطان در گام بعدی با وسوسه، دیدگاه او را نسبت به برادرش منفی می کند؛ به طوری که اگر در شرایط عادی بود، هرگز چنین افکاری به قلبش خطور نمی کرد. از این رو، در نگاه او، نشست و برخاست، سکوت و کلام و همه ی رفتارهای برادر ایمانی اش معنا و مفهوم دیگری پیدا می کند و بر اثر وسوسه ی دشمن، چالش ها و ضعف هایی را می بیند؛ برای مثال در دیدگاه بیمار گونه اش او را متکبر، سست اراده، خودخواه و… می بیند؛ در حالی که هیچ کدام واقعیت ندارد و این ها دسیسه های شیطان است.
به هر حال، به ما هشدار داده اند که بریدن از اجتماع مؤمنان، گلوگاه شیطان است و هر کس از جمع مؤمنان برید، طعمه ی شیطان خواهد بود:
«إیّاکَ وَ الفُرقَهَ فَأِنَّ الشّاذّ عَن أهلِ الحَقِّ لِلشَّیطان، کَما أنّ الشّاذّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئب»؛ (60)
از تفرقه و جدایی بپرهیز! چون هر کس از اهل حق برید، نصیب شیطان خواهد بود؛ همان طور که گوسفند وامانده از گله، سهم گرگ است.
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، خطبه ی 151.
2. ص (38) آیه ی 75.
3. همان، آیه ی 76؛ اعراف (7) آیه ی 11؛ نهج البلاغه، خطبه ی 192.
4. اسراء (17) آیه ی 62.
5. نام ابلیس برای شیطان، به دلیل یأس و ناامیدی اش از رحمت خداست (سفینه البحار، ج 1، ص 199).
6. شیوه های درمان و راهکارهای خاص نجات از این کمینگاه ها را در بخش کارزار با دشمن منبع این مقاله ملاحظه کنید.
7. نهج البلاغه، نامه ی 52.
8. همان، حکمت 46.
9. ص (38) آیه ی 76؛ در نهج البلاغه، خطبه ی 192 نیز آمده است: «فافتخر علی آدم بخلقه…»؛ (شیطان) بر آدم به سبب آفرینش خود از آتش فخر فروخت.
10. میزان الحکمه، ج 5، ص 93؛ معراج السعاده، ص 191؛ داستان دوستان، ج 2، ص 39.
11. معراج السعاده، ص 192.
12. همان، ص 193.
13. معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم، ص 23.
14. همان، ص 1286.
15. همان، ص 1286.
16. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 5، ص 285.
17. میزان الحکمه، ج 5، ص 117؛ هم چنین از امام صادق (علیه السلام) چنین نقش شده است: «هنگامی که نوح (علیه السلام) از کشتی پیاده شدند، ابلیس نزد ایشان آمد و گفت: هیچ کس در روی زمین از تو بر من بیشتر منت ندارد؛ چون با نفرینت فاسقان از بین رفتند و مرا از دست ایشان راحت کردی؛ آیا اکنون به تو دو خصلت نیاموزم؟ بر حذر باش از حسادت؛ چون حسادت بود که بر سر من آن آورد آن چه که آورد و بر حذر باش از حرص؛ چون حرص بود که بر سر آدم آورد، آنچه که آورد.» (میزان الحکمه، ج 5، ص 94).
18. یوسف (12) آیه ی 95.
19. همان، آیه ی 5.
20. معراج السعاده، ص 209.
21. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
22. غافر (40) آیه ی 35.
23. زمر (39) آیه ی 72؛ غافر (40) آیه ی 76.
24. معراج السعاده، ص 209.
25. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
26. اصول کافی، ج 2، 488.
27. مثنوی، جلد دوم، دفتر سوم، ص 13.
28. نهج البلاغه، نامه ی 69.
29. همان، نامه ی 76، واژه «طَیرَه»؛ در این عبارت به معنی سبک سری و خواری، بی عقلی، سبکی، بهره و قسمت و رزق و روزی است.
30. معجم المفهرس لالفاظ غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 7494.
31. معراج السعاده، ص 172.
32. سفینه البحار، ج 1، ص 99.
33. معجم الفاظ غرر الحکم و دررالکلم، ص 1301.
34. همان، ص 571.
35. همان، ص 571.
36. میزان الحکمه، ج 5، ص 117.
37. نهج البلاغه، خطبه ی 157.
38. همان، خطبه ی 192.
39. بقره (2) آیه ی 268.
40. بحارالانوار، ج 14، ص 79.
41. گوشه ای از ترسیم این موقعیت بحرانی و سهمگین را در نهج البلاغه، خطبه ی 204 و نامه ی 31 ملاحظه می فرمایید؛ امام علی (علیه السلام) مرگ را گردنه ای بسیار دشوار و سخت یاد می کند و می فرماید: «تَجَهَّزوا رَحِمَکُم اللهُ… فَإنَّ أمامَکم عَقَبَهً کوداً…» آماده باشید! خدا شما را رحمت کند… در پیش روی شما گردنه ای سخت و دشوار قرار دارد….
42. احادیث مثنوی، ص 81.
43. فاطر (35) آیه ی 6.
44. سفینه البحار، ج 1، ص 99.
45. کافی، ج 3، ص 243.
46. حجر (15) آیه ی 99.
47. بحارالانوار، ج 3، ص 143.
48. نهج البلاغه، نامه ی 31.
49. معانی الاخبار و ملاذ الاخیار، ص 489؛ داستان های عبرت انگیز، ص 22.
50. السرائر، ج 1، ص 190؛ به نقل از: داستان های عبارت انگیز، ص 42.
51. اسراء (17) آیه ی 64.
52. خانواده و کودکان گرفتار، ص 12.
53. امام صادق (علیه السلام) درباره ی دعای آمیزش به یکی از اصحابشان می فرماید: چنین بگو! «بِکلماتِ اللهِ استحلَلتُ فَرَجَها، وَ فی أمانهِ اللهِ أخَذتُها، اللهمَّ إن قَضَیتَ فی رَحِمِها شَیئاً فَاجعَله بارّاً تقیّاً، وَاجعَله مُسلِمَاً سَویَّاً، و لا تجعل فیه شِرکاً لِلشّیطان… » (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 7، ص 243، به نقل از: کافی، ج 5، ص 502، ح 2).
برای شناخت دستورالعمل ها و توضیح بیشتر ر.ک: کافی، جلد 5، ص 503، ح 5؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 299، ح 19؛ کافی، ج 2، ص 323، ح 3؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 299.
54. نهج البلاغه، خطبه ی 86.
55. کافی، ج 3، ص 270.
56. همان، ج 2، ص 499.
57. نهج البلاغه، خطبه ی 129.
58. «به بندگان من بگو که (با یکدیگر) به صورت نیکو سخن گویند. هر آینه شیطان در بین آنان وسوسه و فساد می کند؛ به تحقیق، شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.» (اسراء (17) آیه ی 53).
59. نهج البلاغه، خطبه ی 121.
60. معجم الفاظ غرر الحکم و درر الکلم، ص 1291.
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بی پایان با شیطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم.