در زندگی، برای بعضی افراد فقط رسیدن به هدف مهم است؛ آنقدر مهم که حاضرند برای این مساله، از هر راهی بروند؛ چه راه درست و صحیح و چه راه غلط و اشتباه. این افراد جزء دسته و گروهی هستند که به نظرشان هدف، وسیله را توجیه میکند؛ همانها که باهدف کمک به فقرا و نیازمندان، حاضر میشوند دزدی کنند و به مال و اموال دیگران دستبرد بزنند و فکر میکنند چون هدفشان خوب و مقدس است، از هر راهی به آن برسند، ثواب و اجرشان محفوظ است. همانها که وقتی میخواهند امربهمعروف و نهیازمنکر کنند، دیگر توجهی به راهی که در پیش میگیرند نمیکنند و حتی ممکن است با هدفِ انجام این واجب فراموششده، مرتکب چندین و چند عمل حرام شوند. البته ناگفته پیداست که این طرز فکر اشتباه است و زمانی میتوانیم از رسیدن به هدف مقدسمان خوشحال باشیم که از راه درست و ابزار صحیح، اقدام کرده باشیم.
خبیثتر و کثیفتر از این افراد، کسانی هستند که برای رسیدن به اهداف پلیدشان، از ابزار غلط و اشتباه استفاده میکنند. متوسل به تهمت میشوند برای گناهکار جلوه دادن فردی و یا دروغ میگویند برای گرفتن حق کسی. برای اینکه بشود دستِ اینجور افراد را رو کرد، نیازی نیست که حتماً ثابت کنیم او دروغ میگوید و یا تهمت میزند، بلکه اگر روشنگری کنیم، کافی است. اگر حقیقت را بیان و اثبات کنیم، تشخیص حق و ناحق ممکن میشود و در این صورت حتی اگر یک انسان غریبه و ناآگاه از جزییات ماجرا، وارد قضیه شود، بهراحتی طرف حق را تشخیص میدهد.
حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه، در مقابل خلیفه که با دروغی از خودساخته مبنی بر اینکه پیامبران ارثی باقی نمیگذارند، درصدد محروم کردن ایشان از فدک بود، تنها به بیان حق اکتفا کرد. ایشان مسلمانان را به قرآن، کتاب مقدسی ارجاع داد که هیچ دروغی در آن وجود ندارد و برای مشخص شدن حق و حقیقت کافی است.
خطبه فدکیه:
یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَهَ! أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ إِذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»[1] وَ قَالَ فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا إِذْ قَالَ «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»[2] وَ قَالَ «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ»[3] وَ قَالَ «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»[4] وَ قَالَ «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»[5]؛[6]
ای پسر ابیقحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و از ارث پدرم محروم باشم؟ بدعت تازه و زشتی آوردی! آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر میاندازید؟ آیا قرآن نمیگوید «سلیمان از داود ارث برد» و در مورد خبر زکریا آنگاهکه گفت: «پروردگار مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث بَرَد» و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگراناند» و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش میکند که بهره پسر دو برابر دختر است» و میفرماید: «هنگامیکه مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشتهشده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید و این حکم، حقّی است برای پرهیزگاران».
پیونشت:
[1] سوره نمل، آیه 16.
[2] سوره مریم، آیه 6.
[3] سوره احزاب، آیه 6.
[4] سوره نساء، آیه 11.
[5] سوره بقره، آیه 180.
[6] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 102.