نویسنده: علی رضا جواد کلباسی
ادب در زندگی آداب دارد (تفسیر سوره حجرات)
چکیده :
از مهمترین تعالیم قران این است که ادب و آداب هر کار را به انسان یاد میدهد لذا در این سوره مبارکه خداوند سبحان 3 نوع ادب را به انسانها یاد میدهد عبارتند از:
1.ادب رعایت دین الله: که نهی از پیشی گرفتن بر حکم خدا و رسول اکرم است که مفصل پیرامون این امر مهم در قسمت آغازین این تحقیق بحث شده است.
2.ادب محضر رسول خدا: در مورد پیامبر خدا نیز این موضوع تا آن حد مهم است که قرآن صریحا در آیات فوق میگوید صدا را بلندتر از صدای پیامبر (ص) کردن و در مقابل او جار و جنجال راه انداختن موجب حبط اعمال و از بین رفتن ثواب است. روشن است تنها رعایت این نکته در برابر پیامبر (ص) کافی نیست، بلکه امور دیگری که از نظرسوء ادب همانند صدای بلند و جار و جنجال است نیز در محضرش ممنوع است، و به اصطلاح فقهی در اینجا باید «الغاءخصوصیت» و «تنقیح مناط» کرد، و اشباه و نظائر آن را به آن ملحق نمود.
3.ادب برخورد با خلق الله: این نوع ادب از مهمترین دغدغه های جوامع امروزی است که در قالبهای مختلف برخورد و رعایت آداب معاشرت با مردم در این تحقیق پیرامون آن بحث شده است از جمله :پشیمانی در پذیرفتن سخن فاسق، همکاری در اصلاح میان مسلمانان، شناخت ریشه های اختلاف و نزاع بین مسلمانان، اهمیت اخوت و برادری اسلامی، آثار مخرب تمسخر، عیب جویی، سوء ظن و غیبت مؤمنان میباشد.
مقدمه
سوره حجرات چهل و نهمین سوره قران است و به مناسبت ورود واژه حجرات در چهارمین آیه این سوره آن را حجرات نامیده ا ند (1). مفسران اتفاق نظر دارندکه این سوره 18 آیه دارد و جز آیه 13 آن در مدینه نارل شده است و از این رو آن را در زمره سوره های مدنی قرار دادهاند. ارزش این سوره بسیار بالاست و در ثواب قرائت این سوره روابات متعددی نقل شده است امام صادق (ع) در فضیلت تلاوت این سوره میفرمایند: (آنکه هر شب و یا هر روز این سوره را بخواند در زمره زائران پیامبر خدا خواهد بود) (2) و همچنین از پیامبر اکرم نقل کردهاند: «هر کس سوره حجرات را تلاوت کنند به تعداد همه انان که خداوند را اطاعت یا معصیت کردهاند 10 حسنه به او داده میشود» (3) () این سوره مبارکه از خاصترین سوره های قران است و مفسران چون در این سوره مجموعه ای از اداب آمده است این سوره را به سوره الادب یا سوره الاداب نامگذاری کردهاند این سوره مشتمل برمسائلی از احکام دین است، احکامی که با آن سعادت زندگی فردی انسان تکمیل میشود، و نظام صالح و طیب در مجتمع او مستقر میگردد. بعضی از آن مسائل ادب جمیلی است که باید بین بنده و خدای سبحان رعایت شود، و پارهای آدابی است که بندگان خدا باید در مورد رسول خدا (ص) رعایت کنند، که در پنج آیه اول سوره آمده. بعضی دیگر آن، احکام مربوط به مسائلی است که مردم در برخورد با یکدیگر در مجتمع زندگی خود باید آنرا رعایت کنند. قسمتی دیگر مربوط به برتریهایی است که بعضی افراد بر بعض دیگر دارند، و تفاضل و برتری افراد از اهم اموری است که جامعه مدنی انسان با آن منتظم میشود، و انسان را به سوی زندگی توأم با سعادت و عیش پاک وگواراهدایت میکند، و با آن بین دین حق و باطل فرق میگذارد، و میفهمدکدام دین حق است، وکدام از سنن اجتماعی قومی است؛ و درآخر، سوره را با اشاره به حقیقت ایمان و اسلام ختم نموده، بر بشریت منت میگذارد که نور ایمان را به او افاضه فرموده است. (4)
بخش اول : اخلاق وصف روح، وادب وصف عمل است
بعد از آنکه در فصل گذشته معلوم شد که زیبایی و حسن از مقومات معنی ادب است و نیز معلوم شد که این زیبایی در مجتمعات مختلف از نظر اختلافی که در مقاصد خاصه دارند مختلف و در نتیجه آداب و رسومشان نیز مختلف میشود، اینک میگوییم، آداب و رسوم اجتماعی به منزله آئین افکار و خصوصیات اخلاقی آن اجتماع است. زیرا این آداب زائیده شده مقاصد اجتماعی شان میباشد و مقاصدشان ناشی از عوامل اجتماعی و طبیعی و تاریخی آنها است، شاید بعضیها خیال کنند که اخلاق و آداب یکی است و حال آنکه چنین نیست، زیرا اخلاق عبارتست از ملکات راسخه در روح، و درحقیقت وصفی است از اوصاف روح، ولی آداب عبارتست از هیاتهای زیبای مختلفی که اعمال صادره از آدمی متصف بدان میگردد و اعمال آدمی نحوه صدور شبستگی به صفات مختلف هر وحی دارد و بین این دو قسم اتصاف (اتصاف روح به اخلاقیات و اتصاف عمل به آداب) فرق بسیاری است، پس معلوم شد که آداب ناشی از اخلاق و اخلاق زائیده از مقتضیات اجتماع است؛ و مطلوب نهایی انسان در زندگی همان چیزی است که ادبش را در رفتار مشخص ساخته و برایش خط مشی ترسیم میکند که درکارهایی که به منظور رسیدن به آن مطلوب انجام میدهد از آن خط مشی تعدی نمیکند.
آداب در شهر غریب
در دیوانی که منسوب به امیر المومنین (ع) است آمده «بنی اذاکنت فی بلده غریبه فعاشر بادابها» یعنی پسرم اگر در شهر غریبی رفتی به آداب آنان معاشرت کن مثلا اگر در یک جا رفتی دیدی جمعیتی ایستاده غذا میخورند تو هم آنجا بایست و غذا بخور یا مثلا در بین اعراب این طور است که صبر نمیکنند تا همه مهمانها بیایند و غذا را شروع کنند اما در بین ایرانیان این جور است. (5)
بخش دوم: ادب رعایت دین الهی
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (1)
ترجمه آیه: ای کسانی که ایمان آوردهاید در برابر خدا و رسولش [در هیچ کاری] جلو نیفتید و از خدا بترسید بی گمان خدا شنوای داناست
شأن نزول آیه:
در مورد این آیه چند شأن نزول گفته شده است (6)
قرطبی نوشته است: «پیامبرخدا (ص) هنگام حرکت به سوی خیبر میخواست کسی را در مدینه نایب خود کند عمر بن خطاب فرد دیگری را پیشنهاد کرد. آیهی فوق نازل شد و این عمل را پیشی گرفتن بر خدا و رسول معرفی کرد.»(7) برخی گفتهاند: عده ای از مسلمانان گاهی مراسم عبادی خود را قبل از وقت انجام میدادند این آیه آنان را از این کار نهی فرمود. (8)
مصلحت اندیشی در برابر خدا و پیامبر
گاه میشود نعوذ بالله کسی به قدری خودش را جلو میاندازد که مثل خلیفه دوم میشود که او بعد از پیامبر گفت صلاح این است که علی (ع) کنار برود و ابوبکر باشد چون علی جوان است و به دست علی خیلی از بزرگان قبایل روایت عرب کشته شدهاند و اینگونه حکومت اسلامی تشکیل نمیشود ولی ابوبکر پیر است و سابقه کشتن مسلمین را ندارد و… و این یکی از مصادیق پیشی گرفتن بر حکم خدا و رسول است. برخی گفتهاند: هنگامی که نمایندگان قبیله بنی تمیم برای عهد و قرار داد خدمت پیامبر (ص) آمدند ابوبکر بر پیامبر پیش دستی کرد و پیشنهاد نمود قعقاع که از اشراف قبیله است امیر قبیله خود گردد و عمر پیشنهاد کرد که اقرع بن حابس برای این منصب مناسبتر است. نظر به اینکه اینان پیش از اظهار نظر پیامبر اکرم نظر دادند آیه نازل شد و پیش دستی آنها بر پیامبر را نکوهش کرد. در زمان رسول (ص) از این اتفاقات بارها واقع میشد که از جمله صحیح مسلم نقل کردهاند هنگامی که رحلت پیامبر اکرم (ص) نزدیک شد، گروهی که از جمله آنها عمربن خطاب بود در خانه او گرد آمدند پیامبر (ص) فرمودند: کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز بعد از من گمراه نشوید. عمر گفت: بیماری بر پیامبر غلبه کرده و قرآن ما را بس است. در میان حاضران مشاجره درگرفت و پیامبر به شدت ناراحت شد و فرمود: برخیزید و از من دور شوید. (9)
تفسیر:
(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا) خطاب آیه شریفه همهی مردم هستند در واقع این یک توجه بیشتری به اهل ایمان است و این نوعی حرمت نهادن به مومنان است. در این خطابها یک تکرمی به مؤمنین به عمل میآورد در حالیکه مراد او همه انسانها هستند. «هر که بامش بیش برفش بیش» مسئولیت شما اهل ایمان از دیگران بیشتر است چون شما مدعی ایمان هستید گوشتان را بیشتر باز کنید و دلتان را همراه کنید. (لا تُقَدِّمُوا) در این فعل دو احتمال است:
1 ممکن است از «قدّم» به معنای تقدم (به فتح تاودال) باشد مانند «وَجَّهَ» و «بَیَّنَ» که به معنای توجّه و تبیّن است و قرائت «لا تقدّموا» به معنای لاتتقدّموا که یک (تا) ی آن حذف شده است احتمال فوق را تایید میکند.
2 ممکن است متعدی باشد، گویند «قَدَّمَهُ و اَقدَمَهُ» و مفعول آن حذف شده تا تمام آنچه را مقدم شده است شامل شود یعنی هیچ کاری را بدون اجازه خدا و رسولش خود سرانه انجام ندهید. (10)
تقوا پشتوانه عمل به دستورات الهی
خدای متعال پس از نهی از پیش گرفتن برخدا و رسول، به تقوا به عنوان پشتوانه عمل به اوامر الهی و ترک نواهی الهی سفارش میکند زیرا چنان که از معنی تقوا به دست میآید، تقوا انسان را از ارتکاب گناه و نافرمانی خدا حفظ میکند و پیشی گرفتن بر خداوند و پیامبر از مصادیق روشن گناه و نافرمانی خدای متعال و رسول گرامی اسلام است.
بخش سوم: ادب حضور در محضر پیامبر (ص)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (2)
ترجمه آیه: ای کسانی که ایمان آوردهاید صدای خود را فراتر از صدای پیامبر ص نکنید و در برابر او بلند سخن مگویید آنگونه که بعضی از شما در برابر بعضی میکنند مبادا اعمال شما نابود شود در حالی که نمیدانید.
شان نزول آیه :
درباره نزول این آیه گفتهاند: گروهی از طایفه بنی تمیم وارد مدینه شدند و در داخل مسجد با صدای بلند پشت حجرههایی که منزلگاه پیامبر اکرم (ص) بود، فریاد میزدند: یا محمد اخرج الینا: ای محمد بیرون بیا! این گونه صدا زدنها و خطابهای خلاف ادب، پیامبر را آزرده میساخت. وقتی آن حضرت وارد مسجد شد آنان گفتند: آمدهایم تا با تو مفاخره کنیم. اجازه دهید تا شاعر و خطیب، افتخارات قبیله بنی تمیم را بازگو کند و پیامبر اجازه داد. پس از پایان سخنان خطیب قوم، پیامبر از ثابت بن قیس خواست تا پاسخ آنان را بدهد. خطبه ثابت بر آنها فایق آمد. آن گاه شاعران طرفین شعرهای خود را خواندند. در این هنگام یکی از اشراف بنی تمیم به نام اقرع گفت: این مرد (پیامبر) بر ما پیروز است. پیامبر اکرم برای جلب نظر آنها هدیههایی به آنان داد، آنها نیز به پیامبری آن حضرت اقرار کردند. (11)
تفسیر
منظور از اینکه میفرماید: صدای خود را بلند تر از صدای رسول الله مکنید، این است که وقتی با آن جناب صحبت میکنید، صدایتان بلندتر از صدای آن جناب نباشد، چون به طوری که گفتهاند، دو عیب در این عمل است: یا منظور شخصی که صدای خود را بلند میکند این است که توهین به آن جناب کرده باشد، که این کفر است؛ و یا منظوری ندارد و تنها شخص بی ادب است که رعایت مقام آن جناب را نمیکند، و این خلاف دستور است؛ چون مسلمانان دستور دادند آن جناب را احترام و تعظیم کنند. (12) میفرماید: «و لاتهجروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض» با آن جناب آن طور که با یکدیگر صحبت میکنید داد و فریاد مکنید، چون رعایت احترام و تعظیم آن جناب اقتضاء دارد در هنگام تخاطب گوینده صدایش کوتاهتر از صدای آن حضرت باشد. پس به طور کلی، با صدای بلند صحبت کردن فاقد معنای تعظیم است، و با بزرگان به صدای بلند صحبت کردن نظیر مردم عادی، خالی از اسائه ادب و وقاحت نیست. (13) «ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض» او را با اسم صدا نزنید بگوید یا محمد یا احمد چنانچه یکدیگر را صدا میزنید بلکه با یا رسول الله، یا خیره الله یا صفی الله و امثال اینها، آن هم به فریاد و جهر صورت نباشد بلکه مطلقاً مذموم است. (14) «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون» به صدای بلند سخن میگویید تا اعمال شما حبط نشود؛ و این جمله متعلق به هر دو نهی است، معنایش این است که اگر گفتیم به روی آن جناب فریاد تریند و اینکه گفتیم به صدای بلند صحبت نکنید، آن طور که در بین خود صحبت میکنید برای این است که اعمالتان به این وسیله و ندانسته باطل نشود، (چون این دو عمل باعث حبط و بطلان اعمال صالح است) (15)
بلند کردن صدا در کنار قبر پیامبر (ص)
آیا این حکم اختصاص به زمان حیات پیامبر دارد یا این که بعد از رحلت پیامبر (ص) نیز مسلمانان حق ندارند کنار قبر پیامبر (ص) و یا قبور دیگر معصومان (ع) بلند یکدیگر را صدا بزنند یا دعا بخوانند؟ بعضی از مفسران نوشتهاند: این آیات همان گونه که از بلند کردن صدا نزد پیامبر (ص) در زمان حیاتش منع میکند، بعد از وفاتش را نیز شامل میشود. زیرا حرمت پیامبر خدا بعد از رحلت همانند حرمت آن حضرت در حال حیات است. (16) بی تردید اگر بلند کردن صدا در کنار قبر پیامبر و قبور امامان معصوم (ع) نوعی هتک و بی احترامی محسوب شود، مشمول آیه شریفه خواهد بود. در حدیثی از امام باقر درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) و ممانعتی که از دفن آن حضرت در جوار پیامبر (ص) به عمل آمد و سر و صدایی که بلند شد امام حسین به همین آیه استناد فرمود و سر و صدا را سرزنش کرد و از رسول خدا نقل فرمود: «خداوند آنچه از مومنان در حال حیات تحریم کرده بعد از مرگشان نیز تحریم کرده است.»(17) اما اگر بلند کردن صدا نه از روی بی احترامی باشد و نه چنین برداشتی از آن صورت گیرد مانند ذکر توسل و عزاداریهایی که در کنار قبرهای ائمه صورت میگیرد و مورد نهی این آیه شریفه نخواهد بود. که برای نمونه به دو روایت اکتفا میکنیم: این مطلب به گوش پیامبر (ص) رسید، فرمود: «چنین نیست او اهل بهشت است.» (زیرا او این کار را به هنگام ایراد خطا به برای مومنان یا در برابر مخالفان که اداء یک وظیفه اسلامی بود انجام میداد) (18) همانگونه که عباس بن عبدالمطلّب نیز در جنگ «حنین» به فرمان پیامبر (ص) با صدای بلند فراریان را دعوت به بازگشت نمود. (19) پس بنابراین خطابه و سخنرانی و دعا و خواندن قران و همچنین اذان مشمول این آیه نمیشود و آن نهی که گفتیم آن صدایی است که جنبه گستاخی و جسارت به ساحت مقدس پیامبر را دارد؛ و اذیت کردن رسول خدا (ص) کفر و مایه حبط عمل است. (20)
بخش چهارم: ادب حضور در محضر پیامبر (ص) 2
إِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ (3) إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (4) وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (5)
ترجمه : «آنان که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه میکنند کسانی هستند که خداوند قلوبشان را برای تقوا خالص کرده و برای آنان آمرزش و پاداش عظیمی است. (3) کسانی که تو را از پشت حجرهها بلند صدا میزنند بیشترشان نمیفهمند! (4) آنها صبر میکردند تا خود به سراغشان آیی برای آنان بهتر بود و اگر خداوند غفور و رحیم است. (5)»
تفسیر:
رعایت ادب حضور در محضر پیامبر خدا (ص) از مصادیق تقوا
خداوند متعال در سومین آیهی این سوره، کسانی را که ادب حضور در محضر رسول گرامی اسلام را مراعات کرده و آهنگ صدایشان را نزد رسول خدا پایین آورده و ادب سخن گفتن با رسول خدا را مراعات میکنند مورد ستایش قرار داده میفرماید: «آنان کسانی اند که خداوند دل آنان را برای تقوا آماده و امتحان کرده و آنان را آمرزش و پاداشی بزرگ است» خداوند متعال رعایت ادب حضو را مصداق تقوا معرفی کرده و فرموده آنان کسانی اند که دلشان برای تقوا آزموده شده است.
مراد از امتحان دل برای تقوا چیست؟ «یَغُضُّون» از ماده «غَضَّ» به معنی کم کردن و کوتاه نمودن نگاه یا صدا است، و نقطه مقابل آن خیره نگاه کردن، و صدا را بلند نمودن است. «امْتَحَن» از ماده «امتحان» در اصل به معنی ذوب کردن طلا و گرفتن ناخالصی آن است، و گاه به معنی «گستردن چرم» نیز آمده، ولی بعداً در معنی آزمایش به کار رفته است. (21) ضمناً تعبیر «مغفره» به صورت نکره، برای تعظیم و اهمیت است.
یعنی خداوند آمرزش کامل و بزرگ نصیبشان میکند، و بعد از پاک شدن از گناه اجر عظیم به آنها عنایت میفرماید، زیرا نخست شستشوی از گناه مطرح است، سپس بهره مندی از پاداش عظیم الهی.
کسانی که ادب حضور را مراعات نمیکردند
آیه چهارم و پنجم درباره آن عده از اصحاب رسول خدا (ص) است که ادب حضور را رعایت نمیکردند و بی ادبانه پیامبر خدا (ص) را از پشت حجرهها با صدای بلند، صدا میزدند. این آیه، ضعف و قوت عقل آنان را به میزان رعایت ادب در محضر پیامبر خدا (ص) مربوط کرده است. حال باید دید چه ارتباطی میان عقل و رعایت ادب وجود دارد؟ شیخ طوسی نوشته است: «منظور آن است که اینان همانند چهار پایان هستند و ارزش و شخصیت پیامبر را درک نمیکنند. از این رو ادب را محضر آن حضرت رعایت نمینمایند» (22) إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (4) نظر به این که بیت رسول الله (ص) جنب مسجد بود که الان داخل مسجد النبی است و دیوار مسجد با دیوا حجرات نبی یکی بود بعضی میآمدند در مسجد حضرت نبودند، از داخل مسجد فریاد میزدند که حضرت در حجره که تشریف دارد بشنود و میگفتند: (یا محمد اخرج) و حضرت بسا مشغول کاری بودند و این برای حضرت ناگوار بود و تعبیر به «اکثر هم لا یعقلون» (غالب آنها نمیفهمند) (23) یا به خاطر این است که اکثر در لغت عرب گاه به معنی «همه» میآید، که برای رعایت احتیاط و ادب این تعبیر را به کار میبرند که حتی اگر یک نفر مستثنی بوده باشد حق او ضایع نشود، گویی خداوند با این تعبیر میفرماید: من که پروردگار شما هستم و به همه چیز را احاطه علمی دارم به هنگام سخن گفتن رعایت آداب میکنم، پس شما چرا رعایت نمیکنید؟ و یا اینکه به راستی در میان آنها افراد عاقلی بودهاند که روی عدم توجه و یا عادت همیشگی صدا را بلند میکردند، قرآن از این طریق به آنها هشدار میدهد که عقل و فکر خود را به کار گیرند، و ادب را فراموش نکنند. حجرات جمع حجره به معنی اتاق است و در این جا اشاره به اتاق بهای متعددی است که در کنار مسجد النبی (ص) برای همسران پیامبر ساخته شده بود. افرادی که از ادب کمتری برخوردار بودند چون نمیدانستند که پیامبر در کدام اتاق است لذا تمامی اتاقها را دور میزدند و از پشت آنها پیامبر خدا را صدا میزدند. خداوند در این آیه مورد نکوهش قرار داده است. (24)
بخش پنجم: به اخبار فاسقان اعتنا نکنید
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ (6)
ترجمه آیه : «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی میکنید، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و {بعد} از آن چه کردهاید پشیمان شوید.»
شأن نزول آیه:
در سال نهم هجرت که اسلام توسعه پیداکرد، از جمله قبائلی که مسلمان شدند، طایفه بنی المصطق است که بزرگترشان حارث بن ضرار خزاعی است به مدینه آمد و اسلام را پذیرفت و بر رسول خدا (ص) عهد کرد که بر میگردم و به قومم آداب اسلام را یاد میدهم و زکات آنان را جمع میکنم شما در فلان وقت مأمور بفرستید تا من زکات جمع آوری شده را تسلیم کنم. رسول خدا (ص) هم قبول کرد. این جناب حارث تازه مسلمان و رشید، قبیلهاش را کاملاً مؤدب به آداب شرع: نماز، روزه، زکات کرد. موقع زکات هم که شد، زکات همه را جمع آوری کرد منتظر اینکه از طرف رسول خدا (ص) کسی بیاید این زکاتها را تسلیم کند. هرچه منتظر شد دید کسی نیامد، ناچار گفت: شاید خبری شده که پیغمبر نفرستاده، خود من با عده ای از مسلمانان میرویم مدینه زکاتی که جمع آوری کردیم خودمان تسلیم پیامبر خدا میکنیم. از آن طرف رسول خدا هم یک نفر مسلمان مهوری، از همین مسلمانهای عادی به نام ولید بن عقبد برادر مادی عثمان (به حسب ظاهر مسلمان ولی باطن هنوز کشف نشده بعد خدا رسوایش کرد). پیغمبر خدا فرمود: ولید با چند نفر بلند شود برود نزد قبیله بنی المصطلق زکات را بگیرد و بیاید. ولید با چند نفر حرکت کرد. نزدیکیهای قبیله که رسید از دور دید که حارث با عده ای از بنی المصطلق رو به مدینه میآیند. ضمناً پیش از اسلام ولید یا این قبیله سابقهی جنگ و کشتار داشت به واسطه همان کشتار، دشمن سنتی با بن المصطلق داشت تا دید اینها میخواهند رو به مدینه بیایند این ملعون فاسق برای اینکه انتقام گذشتهها را بگیرد و آن داستان خونین پیش از اسلام برایش جبران بشود زود برگشت پیش از آنکه آنها بیایند. خودش را به مدینه رساند برای اینکه قبیله را به باد فنا دهد و دلش خنک بشود سه دروغ گفت: دروغ اول گفت یا رسول الله «الهم ارتدوا عن الاسلام» دروغ دوم «امتنعوا عن الزکاه» دروغ سوم «ارادوا قتلی.» دروغ اول گفت که یا رسول الله اینها از اسلام برگشتهاند و کافر شدهاند دوم هیچ کدام از آنها زکات هم ندادند و دروغ سوم که میخواستند مرا بکشند یا رسول الله لشکر بفرست با اینها جنگ کنند و … رسول خدا منتظر وحی خداست این آیه نازل شد. (25)
تفسیر آیه:
خداوند متعال میفرمایند: ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر شخص فاسقی خبری برای شما آورد درباره آن تحقیق کنید؛ و در ادامه به حکمت آن حکم اشاره میکند و میفرماید: مبادا با عمل بدون تحقیق به اخبار فاسقان به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و آن گاه از کرده خود پشیمان شوید. در این جا چند سوال مطرح است: مراد از فاسق کیست؟ چرا به خبر فاسق بدون تحقیق نباید عمل کرد؟ آیا حق داریم گزارش انسان عادل را بدون تحقیق قبول کنیم؟
الف تعریف فاسق
فاسق از ریشه «فسق» است. فخر الدین طریحی در تعریف فسق نوشته است: «فسق از باب قعد به معنی خارج شدن از اطاعت است و اسم آن فسق است و گفته شده فسق به معنی خارج شدن شیء علی و جه الفساد است» (26) ابن منظور نوشته است: «فسق نافرمانی، ترک امر خدای عزوجل و خروج از طریق حق است» «فسق عن امر ربه» یعنی از دستور خدایش خارج شد. به دروغگو نیز فاسق میگویند (27) کلمه فاسق در قرآن کریم درباره منافقان، منکران آیات الهی، کسانی که بر اساس قرآن حکم نمیرانند، آنان که از مستکبران پیروی میکنند به کار رفته است. آیا اصحاب پیغمبر (ص) همه عادل بودند؟ اهل سنت بر این باورند که همه صحابه عادل بودند و از دیدگاه آنان، هر کس پیامبر اکرم را ملاقات کرده صحابی تلقی میشود و دارای مصونیت است و عادل به شمار میآید. اما چیزی که ما میخواهیم تذکر دهیم باطل بودن اصاله العداله درباره صحابهی پیامبر است، که اهل سنت بدان قائل شدهاند. دلیل اهل سنت بر اینکه همه اصحاب رسول خدا عادل اند این است که آنها نور نبوت را دیدهاند پس عادل اند پر واضح است که این استدلال درست نیست؛ زیرا منافقان هم در حضور رسول خدا بودند. مهمتر آنکه پاره ای ایات قرانی ازجمله آیه (إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ…) اثبات میکند که در میان صحابه فاسق موجود بوده است. آیت الله طبسی نوشته است :
«ولید بن عقبه برادر مادری عثمان استاندار کوفه و امام جماعت آن شهر نیز صحابی بود و شراب مینوشید. شبی تا سحر مشروب خورد هنگام اذان صبح وارد محراب شد و با گفتن الله اکبر نماز صبح را چهار رکعتی به جا آورد. مردم که به او اشکال و اعتراض کردند خیال کرد به او میگویند چرا کم نماز میخوانی؟ گفت : من امروز خیلی سر حالم اگر میخواهید برایتان بیشتر نماز میخوانم این فرد نمونه ای از صحابی است. شما به چنین فردی عادل میگویید!؟»(28) بعد از این واقعه امیر مومنان حد شراب خواری را بر وی اجرا نمود و چون سعید بن العاص به جای وی استاندار کوفه گردید دستور داد منبر را شستند و گفت ولید مردی پلید و نجس بود و تا منبر شسته نشود من بر روی آن نمینشینم (29)
بخش ششم: نور ایمان حقیقی
وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7)
ترجمه آیه : و بدانید که رسول خدا در میان شماست. اگر در بسیاری از کارها از{ رای و میل } شما پیروی میکرد، دچار هلاک و زحمت میشدید، لیکن خدا ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهای شما آراست و انکار و نافرمانی و عصیان را منفور شما گردانید. آنها { که این ویژگی را دارند } حقاً رشد یافتگانند.
شأن نزول آیه :
وقتی ولید بن عقبه آن خبر دروغ را درباره مرتد شدن طایفه بنی المصطلق به پیامبر اکرم (ص) رسانید، جمعی از مسلمانان ظاهر بین بر پیامبر اکرم (ص) فشار میآوردند که بر ضد طایفهی مزبور اقدام به جنگ کند. در این آیه میفرماید: همانا پیامبر در میان شما حضور دارد و به عالم وحی مربوط است و شما را از حق و باطل آگاه میسازد تا به خطا نروید، بنابراین از او انتظار نداشته باشید که از شما اطاعت کند. اگر او از شما دستور بگیرد به خطر و گمراهی و هلاکت دچار میشوید، پس بر شماست که گوش به فرمان پیامبر خود باشید.
تفسیر :
(وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ) لذا در این آیه فرمود : شما تنها نیستید همانا رسول خدا در میان شماست. اگر او در بسیاری از این امور از شما اطاعت کند، حتماً به درد سر میافتید و هلاک میشوید. (لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ) اشاره به این که باید متابعت او را بکنید اگر خدا را دوست دارید: (قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم) (30) اگر او در بسیاری از این امور از شما اطاعت کند، حتماً به درد سر میافتید و هلاک میشوید (31) (لعنتم) باعث هلاکت شما میشود. زیرا شما صلاح و فساد کارها را نمیدانید چه بسیار ضررها را نفع میپندارید و نفعها را ضرر تصور میکنید چنانچه خداوند میفرماید: (عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شرلکم و الله یعلم وانتم تعلمون) (وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُم) : ای مومنان ما پیامبر را در میان شما قرار دادیم که او پیوسته در جهد تربیت شما و تنظیم امور دینی و اجتماعی و سیاسی شما کار میکند و از انحراف و گمراهان جلوگیری میکند. لطف دیگر خدا این است که ایمان را دلهای شما آراست و حک نموده (وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ) و انکار و فسق و نافرمانی را منفور شما گردانید (أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ) و این الطاف الهی که بر شما ارزانی شده موجب رشد و هدایت شما گردیده است پس مبادا از رهنمودها و اوامر پیامبر خود سرپیچی کنید و آرای خود را بر او تحمیل کنید. در حقیقت این تعبیرات اشاره لطیفی است به «قانون لطف» آن هم «لطف تکوینی» (32) توضیح اینکه : وقتی شخص حکیم کاری را میخواهد تحقق بخشد زمینه های آن را از هر نظر فراهم میسازد، این اصل در مورد هدایت انسانها نیز کاملاً صادق است. «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان» این جمله عطف است بر جمله «حبّب» و معنای مکروه کردن کفر و فسوق و عصیان این است که دلهای شما را طوری کرده که خود به خود از کفر و توابع آن نفرت دارد؛ و فرق بین فسوق و عصیان – به طوری که گفتهاند (33) این است که فسوق عبارت است از خروج از طاعت به سوی معصیت، و عصیان عبارت است از خود معصیت به عبارت دیگر عصیان عبارت است از همه گناهان بعضی
هم گفتهاند: مراد از فسوق دروغ است، به قرینه آیهی قبلی که از خبر دروغین فساق سخن میگفت و عصیان عبارت است از بقیه گناهان. (34) بعضی «فسوق» را اشاره به گناهان کبیره میدانند، در حالی که عصیان را اعم دانستهاند ولی این تفاوت نیز دلیلی ندارد.
بخش هفتم: فضل خدا = نیاز بندگان
فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (8)
ترجمه : این فضلی است از ناحیه خداوند و نعمتی است که بر شما ارزانی داشته و خداوند دانا و حکیم است. (8)
تفسیر آیه :
این آیهی شریفه روشن میسازد که این محبوبیت ایمان و منقور بودن کفر و عصیان از مواهب بزرگ الهی بر بشر است. اینجا دو تعبیر وجود دارد اول: فضل خداوند که به معنای فضولی و زیادی است و هر چه از طرف خداوند صادر میشود همگی فضل هستند و دوم نعمت از باب اینکه فضل خداوند متناسب با نیاز بندگان قرار میگیرد نعمت است چون نعمت از ماده نعم به معنایسازگاری میباشند و آنچه خداوند تفضل میکند همه سازگار با نیاز بندگان است. آیت الله مکارم شیرازی ذیل این آیه نوشته است: ظاهر این است که «فضل» و «نعمت» هر دو اشاره به یک واقعیت است و آن مواهبی است که از ناحیه خداوند به بندگان اعطا میشود من تو با «فضل» از این نظر بر آن اطلاق میشود که خدا به آن نیاز ندارد و «نعمت» از این نظر که بندگان به آن محتاجند بنابراین به منزله دو روی یک سکهاند …(35)
بخش هشتم: تکلیف مؤمن اصلاح و دادگری
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (9)
ترجمه آیه :هر گاه دو گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ پردازند در میان آنها صلح برقرار سازید و اگر یکی از آنها بر دیگری تجاوز کند با طایفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد، هر گاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازید، و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
شأن نزول آیه :
درشان نزول این آیه آمده است که میان دو قبیله : «اوس» و «خرج» (دو قبیله معروف مدینه) اختلافی افتاد و همان سبب شد که گروهی از آن دو به جان هم بیفتند و با چوب و کفش یکدیگر را بزنند! (36) اخباری داریم که راجع به اهل بصره باشد، اصحاب عایشه و طلحه و زبیر با اهل کوفه، اصحاب امیر المومنین. اولاً امیرالمومنین حجت را بر آنها تمام کرد و اشکالاتی که داشتند جواب کافی شافی داد بلکه مقاتله نکنند و بین آنها اصلاح کنند و چون اهل بصره نپذیرفتند و بغی نمودند با آنها مقاتله فرمود پس از آنکه مغلوب شدند و دست از جنگ کشیدند به عدل و قسط با آنهار فتار نمود. (37)
تفسیرآیه:
اگر دو طایفه و گروه از اهل ایمان به مقاتله با یکدیگر برخاستند و به جنگ و جدال پرداختند گروه سوم که خارج از این نزاع هستند باید بین اینها صلح برقرار کنند. در این آیه شریفه راجع به نزاعهایی که ممکن است بین مومنین و مسلمانان به وجود بیاید اشاره کرده است که ریشه و اساس این نزاعها را میتوان به دو دسته تقسیم بندی کرد :
1- محدودیت منابع : که گاه منابع محدود هستند ولی منفعتهایی از ان منابع مشترک هستند و در نتیجه چون یک محدودیتی در استفاده از منابع وجود دارد موجب نزاع و درگیری بین مسلمانان میشود.
2- عدم کمال وجود بعضی از انسانها : که باعث نزاع میشود و از آن طرف توقعی نیست که همهی مسلمانان آن کمال را داشته باشند و این دو عامل دست در دست هم میدهند و موجب تنازع و درگیری میشود.
بخش نهم: ثمره صلح تقوای الهی
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (10)
ترجمه آیه: مؤمنان برادر یکدیگرند، بنابراین میان دو برادر خود صلح برقرار سازید، و تقوای الهی پیشه کنید تا مشمول رحمت او شوید.
تفسیر آیه:
این آیه شریفه فقط مخصوص مردان نیست چون در ادبیات عرب هنجار کلامی صیغه مذکر است، مذکر آوردهاند و گرنه این خطاب به همه مؤمنین اعم از مرد و زن است. معنای اخ و اخوت در لغت اشاره به «شباهت و هم نظیر بودن» دارد. شأن مؤمنان این است که دلهایشان به هم نزدیک، پیوسته دست در دست هم، بدون تفرقه و بدون نفرت از یکدیگر موجب تقویت و وابستگی هم باشند. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام آمده است: المسلم اخوا المسلم، لا یظلمه، و لا یخذله، و لا یسلمه. «مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او ستم نمیکند، دست از یاریش بر نمیدارد، و او را در برابر حوادث تنها نمیگذارد.»(38)
بخش دهم: روش برخورد اجتماعی با مردم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11)
ترجمه آیه: ای کسانی که ایمان آوردهاید (نباید قومی قوم دیگر را استهزاء کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نه زنانی زنان [دیگر] را، شاید آنها از اینها بهتر باشند و عیب یکدیگر را به رخ نکشید و همدیگر را به لقبهای زشت نخوانید؛ پس از ایمان آوردن چه بدنامی است نام کردن [مردم] به کفر و فسق و هر که توبه کند پس آنان ستمکارانند)
شأن نزول آیه:
جمله: «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم» درباره ثابت من قیس خطیب پیامبر (ص) نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامی که وارد مسجد میشد کنار دست پیامبر (ص) برای او جائی باز میکردند تا سخن حضرت را بشنود روزی وارد مسجد شد در حالیکه مردم از نماز فراغت پیدا کرده، و جای خود نشسته بودند، او جمعیت را میشکافت و میگفت: جا بدهید! جا بدهید. تا به یکی از مسلمانان رسید، و او گفت: همین جا به شین؛ او پشت سرش نشست اما خشمگین شد، هنگامی که هوا روشن شد «ثابت» به آن مرد گفت: کیستی؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم، «ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟ و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتی که در جاهلیت میبردند یاد کرد، آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت، آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهای زشت نهی کرد. (39) وگفته اند: «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساء». درباره «ام سلمه» نازل گردید که بعضی از همسران پیامبر او را به خاطر لباس مخصوصی که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهی قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت. (40)
تفسیر آیه:
در اسلام یک سری موضوعاتی هستند که جایگاه خاص دارند (از اصول کلی اسلام هستند) و قرآن و پیامبر اکرم بر آنها تأکید کردهاند و فضای شیعه ذیل موارد احتیاط آنها را مطرح میکنند که اولین مورد «جان» است و قاعدهی آن اصاله الاحتیاط فی الدماع است حفظ جان انسانها واجب است. مگر اینکه به دلایل خاص خودشان را از این حرمت خارج کنند مثلاً شخص کافر شود دیگر در نظر اسلام خون و جان آن شخص اهمیتی ندارد. موضوع دیگری که فقهای شیعه مطرح میکنند: اصاله الاحتیاط فی الإعراض است همانطور که جان و خون انسانها قابل احترام است، عرض و آبروی انسان هم قابل احترام است. همانطور که هر جانی علیه الطهر است، عرض و آبروی انسانها پیوند عمیقی با خون و جانشان دارد. در جوامع امروزی گاه محب از بین بردن جان است (ترور شخصیتها) ی از بین بردن عرض و آبروی شخص است و حیثیت کسی را لکه دار کردن. جان و آبرو و اعتبار انسانها در قرآن بسیار مهم است و به هیچ انسانی نمیتواند حرمت دیگران و حیثیت دیگران را مورد خدشه قرار دهد. هر چه این انسان در نزد پروردگار رفیعتر باشد عرض و آبرو و اعتبارش بیشتر است.
هر عمل عکس العملی دارد
وجه اول «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُم» اشاره به این است که همه مؤمنین با هم باید متحد باشند چون پدرشان یکی است (حضرت محمد) ص، قبلهی از آنها واحد است کتاب آنها واحد است و … بنابراین اگر کسی به دیگری عیب گذاشت برادرش را عیب گذاشته فرقی نمیکند همه به منزله یکی هستند؛ و وجه دیگر اینکه بعضی از مفسرین گفتهاند «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُم» برای این است که عیب روی هر کس بگذاری، او هم بر میگردد عیب روی تو میگذارد، وضع خلق چنین است پس خودت کمک کرده ای بر عیب گذاشتن بر خود.
به لقب زشت یکدیگر را نخوانید
در این آیه مردم را از طعنه زدن و عیب جویی منع کرده است که از توصیف کردن یا نامگذاری مردم با لقبهای زشت منع کرده است. مثلاً بدین صورت که شخص در گذشته صاحب اعمال زشتی بوده است و اینک در جمع مؤمنان قرار گرفته است و حالا کسی او را به عنوان فاسق و یا صفتهای زشت دیگر توصیف کند. این عمل را تنابز به القاب گویند. (41)
پس از گناه، توبه واجب است
«بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ» بسیار بد است که بر کسی بعد از ایمان، نام فسق بگذارید. «مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون» و کسانی که از این عمل زشت و تفرقه افکن دست بر ندارند و توبه نکنند بی تردید ستمگرند.
بخش یازدهم: چه سوء ظنی حرام است؟
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ (12)
ترجمه آیه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که پاره ای از گمانها گناه است، و [در کار دیگران] تجسّس نکنید و کسی از شما غیبت دیگری نکند؛ آیا کسی از شما دوست دارد گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ [بی شک از] آن کراهت دارید، و از خدا بترسید که خدا توبه پذیر و مهربان است.
تفسیر آیه:
ظن و گمان چهار قسم است:
1-ظن مـأمور به: وآن حسن ظن به خدا و رسول و مؤمنین است قوله تعالی :(لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا) (42) و در حدیث است (ان حسن الظن من الایمان)
2-ظن حرام : و آن گمان بد است به خدا و مؤمنین که باعث گناه و مثمر عقوبت است
3-ظن مستحب :که در احکام و فروع فقهیه بکار میبرند
4-ظن مباح :و آن ظن در امور دنیا و مهمات آن و در این صورت بد گمانی موجب سلامتی است و سبب نظم امور دنیوی این است که این قسم را از قبیل حرام نشمردهاند بلکه آنرا از حزم و احتیاط بشمار آوردهاند و در حدیث است که (الحزم سوء الظن) (43)
فرق میان ظن ویقین
یکی از داشته هائی که ما داریم ظن و گمان در ذهن انسان است و یک تصوراتی برای انسان ایجاد میشود اگر این تصورات پشتوانهی علمی و عقلی داشته باشد این دیگر ظن نیست این «علم و یقین» است ولی اگر این تصورات و ساخته های ذهنی پشتوانه علمی و عقلی نداشته باشد این «ظن» است. در اصول فقه قاعده ای به نام «اصاله الصحه» داریم که میتوان از این قاعده در اینجا استفاده کرد. ابتدا این سوال مطرح میشود که این قاعدهی اصولی در کجا جاری میشود؟ پاسخ این است که «اصاله الصحه» در قول و فعل دیگران جاری میشود و هر گفتار یا رفتاری که از دیگران میبینیم حمل بر صحت کنیم تا سوء ظن و گمان بد در ذهن انسان ایجاد نشود. در ادامه آیهی شریفه مسأله «نهی از تجسس» را مطرح کرده است و میفرماید: «هرگز در کار دیگران تجسس نکنید.» «تجسس» و تحسس ها هر دو به معنی جستجوگری است ولی اولی معمولاً در امور نا مطلوب میآید، و دومی غالباً در امر خیر چنانکه یعقوب به فرزندانش دستور میدهد: «یا نبی اذهبوا فتحسسط من یوسف و اخیه (44) … ای فرزندان من! بروید و از (گمشده من) یوسف و برادرش جستجو کنید. (45) و بالاخره در آخرین دستور که نتیجه دو برنامه قبل است، میفرماید: هیچکدام از شما دیگری را غیبت نکند. (46) غزالی در احیاء العلوم بدگویی را به سه دسته تقسیم کرده است: »غیبت و بهتان و اِفک اِفک یعنی آنچه از مردم درباره اشخاص میشنوی بدون آنکه بدانی راست یا نه، اینجا و آنجا نقل کنی؛ یعنی شنیدهها و گفتهها را شایع کنی.
این رایجترین صورت غیبت در مؤمنان و معنای واقعی اِفک است کسانی که خیال میکنند با گفتن «العهده علی الراوی» زهر و حرمت غیبت را از بین میبرند، در صورتی که اگر این «می گویندها» راست باشد میشود غیبت و اگر دروغ باشد میشود تهمت.
مرحوم آیت الله طیب (ره) ذیل این آیه نوشته است: حتی حیوانات هم گوشت مرده همجنس خود را نمیخورند. (47) آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن او است، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همچون خوردن گوشت تن او است، و تعبیر به «مرده» به خاطر آن استفاده که «غیبت» در غیاب افراد صورت میگیرد، که همچون مردگان قادر به دفاع از خویش نیستند؛ و این ناجوان مردانهترین ستمی است که ممکن است انسان درباره برادر خود روا دارد. (48)
بخش دوازدهم: همه با هم مساوری هستند
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (13)
ترجمه آیه: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید ولی گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، خداوند دانا و خبیر است.
شأن نزول آیه:
جناب بلال موذن رسول خدا (ص) غلام سیاه حبشی است لاغر اندام و زبانش درست نمیچرخید یعنی «شین» را «سین» تلفظ میکرد. میگفت: اشهد ان لا اله الا الله. پیامبر پس از فتح مکه که بتها را از دیوار کعبه کندند به کوری چشم ابولهب ها و ابوسفیانها به بلال فرمود برو پشت بام کعبه بگو اشهد ان لا اله ال الله بلال هم رفت پشت بام کعبه دستش را کنار گوشش گذاشت و اذان رسائی گفت البته صدایش خیلی خوب نبود تا صدای اذانش بلند شد یک دفعه عتبه ملعون گفت: محمد ٌص کسی را نداشته بفرستد که این کلاغ سیاه را فرستاد. (49) عتاب بن اسید گفت: حمد خدا که پدرم نماند تا این صحنه را ببیند حارث بن هشام گفت: آیا جز این کلاغ سیاه کسی نبود اذان بگوید؟ سهیل بن عمر گفت: اگر خدا بخواهد با اذان بلال خیری به ما بدهد آن را نخواستیم. ابوسفیان گفت:من چیزی نمیگویم زیرا ما هرچه بگوییم خدای محمد (ص) به او خبر میدهد خدا جبرائیل را فرستاد و رسول الله را با نزول این آیه از سخنان آنها آگاه کرد پیامبر آنها را فراخواند و آنچه را گفته بودند بازگو فرمود (50)
تفسیر:
همه را از یک پدر و مادر آفرید
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به آدم وحوا است
الناس من جهه التمثال اکفاء
ابوهم آدم و الام حوا
مرحوم آیت الله طیب (ره) ذیل این آیه نوشته است : گفتند از حضرت عیسی پرسیدند: که کدام قبیله و عشیره افضل هستند؟ حضرت عیسی یک قبضه خاک در یک دست گرفت و یک قبضه در دست دیگر و فرمود:کدام یک از این خاکها افضل از دیگری است؟ گفتند: هر دو خاک هستند پس هر دو مساویاند فرمود ایشان هم از خاک خلق شده تمام مساوی هستند (51) در اصول کافی از حضرت زین العابدین (ع) روایت است که میفرماید عجب است از کسی که تکبر میکند و بر خود میبالد و ادعای بزرگی و شرف میکند در حالیکه دیروز نظفه ای بوده و سپس در فردای مرگ خود مردار گندیده است. بنابراین چون همه از ریشهی واحدی هستند معنی ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند، و اگر خدواند برای هر قبیله و طایفهای ویژگیهایی آفریده، برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است. چرا که این تفاوتها سبب شناسای است، و بدون شناسائی افراد نظم در جامعهی انسانی حکمفرما نمیشود. امام باقر (ع) فرمودند: «سلمان با تنی چند از قریش در مسجد نشسته بودند. آنان به اصل و نسب خود مینازیدند و به رخ یکدیگر میکشیدند. از سلمان خواستند اصل و نسب خود را معرفی کند. سلمان گفت: من مسلمانم، پسر بندهای از بندگان خدا، گمراه بود خدا به وسیله محمّد من را هدایت کرد. فقیر بودم خدا به وسیله محمد توانگرم کرد. برده بودم خدا به وسیله محمد آزادم کرد. این است حسب و نسب من. سلمان قضیه را برای پیامبر تعریف کرد. آن حضرت به آنان فرمود: شرف مرد، دین و ایمان اوست، آبروی مرد، خلق و خوی او، اصل و ریشه مرد عقل او.»
بخش سیزدهم: ایمان یا اسلام؟
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنقُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنتُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّاللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم. (14)
ترجمه آیه : عربهای بادیه نشین گفتند: ایمان آوردهایم، بگو شما ایمان نیاوردهاید ولی بگوئید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید پاداش اعمال شما را به طور کامل میدهد، خداوند عفور و رحیم است.
شأن نزول آیه:
گفته شده این آیه درباره جمعی از بنی اسد نازل شده است که وارد مدینه شدند در سال قحطی و خشکسالی و اظهار شهادتین نموده و اسلام آوردند و به رسول خدا (ص) گفتند: ما با فرزندان و عیالاتمان آمدیم خدمت شما و مثل فلان قبیله با تو نجنگیدیم. نظرشان از این گونه گفتار این بود که پیامبر به آنان کمک نماید و منّت میگذاشتند بر پیامبر که ما ایمان آوردیم بر تو در این حال آیه مورد نظر نازل شد و خداوند در این آیه به آنان فرمود که ایمان شما ظاهری است و هنوز در اعماق قلب شما جای نگرفته است. به علاوه اگر افرادی ایمان آوردند نباید منتی بر پیامبر بگذارند بلکه خداوند بر آنان منت دارد که آنان را هدایت کرده است. (52)
تفسیر:
فرق اسلام و ایمان
طبق این آیه شریفه تفاوت «اسلام» و «ایمان» در این است که «اسلام» شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد میشود، و احکام اسلام بر او جاری میگردد. ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او، حدیث: پیامبر اکرم (ص) فرمود: اسلام امری علنی و ظاهری است، ولی ایمان در دل جا میگیرد (53) و در کافی روایت کرده است: ایمان اقرار و عمل است و اسلام اقرار بدون عمل است. (54)
بخش چهاردهم: جداسازی مؤمنان واقعی از مدعیان دروغین
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15)
ترجمه آیه: مومنان واقعی تنها کسانی اند که به خدا و رسول او ایمان آورند و هیچ گاه تردید نکردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند تنها آنان صادق اند
شأن نزول آیه :
این ایه درباره امیر مؤمنان نازل شده که این ویژگیها در ایشان به صورت کامل یافت میشد ابن عباس میگوید: «علی (ع) به واسطه داشتن این ویژگیها فضیلت و برتری این آیه را بدست آورده است.»
تفسیر:
آری نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلی در مسیر اسلام است، نشانهی دوم جهاد با اموال، و نشانهی سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است. به این ترتیب اسلام به سراغ روشنترین نشانهها رفته است: ایستادگی و ثبات قدم، و عدم شک و تردید از یک سو، و ایثار جان و مال از سوی دیگر. چگونه ممکن است ایمان در قلب راسخ نباشد در حالیکه انسان از بذل مال و جان در راه محبوب مضایقه نمیکند؛ و لذا در پایان آیه میافزاید: «چنین کسانی راستگو هستند.» و روح ایمان در وجودشان موج میزند (اولئک هم الصادقون) این معیار را که قرآن برای شناخت «مؤمنان راستین» از «دروغگویان متظاهر به اسلام» بیان کرده، منحصر به فقرای طایفه «بنیاسد» نیست. معیاری است روشن و گویا برای هر عصر و زمان، برای جداسازی مؤمنان واقعی از مدعیان دروغین. (55)
بخش پانزدهم: فقط خدا از ایمان شما آگاه است
قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ به کلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ (16)
ترجمه: «بگو: آیا خدا را از ایمان خود با خبر میسازید، او تمام آنچه را در آسمان و زمین است میداند، و خداوند از همه چیز آگاه است.»
شأن نزول :
جمعی از مفسران گفتهاند که بعد از نزول آیات گذشته گروهی از اعراب خدمت پیامبر (ص) آمدند و سوگند یاد کردند که در ادعای ایمان صادقند و ظاهر و باطن آنها یکی است. این آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد که نیازی به سوگند خوردن ندارد خداوند درون و برون همه را میداند (56)
تفسیر :
ریا و ظاهر سازی با خدا!؟
«قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُم» آیا میخواهید دینداریتان را به خدا بفهمانید؟ (57) بفرما آیا شما دین خود را تعلیم خدا میکنید و حال آنکه خدا میداند آنچه در آسمانها و زمین است و خداوند به هر چیزی داناست علم او عین ذات اوست. به همین دلیل علمش ازلی و ابدی است. (58)
بخش شانزدهم: خدا برشما منت دارد
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِین (17)
ترجمه : آنها بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند بگو اسلام خود را بر من منت میگذارید بلکه خداوند بر شما منت میگذارد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده اگر (در ادعای ایمان) راستگو هستید.
تفسیر :
قرآن در پاسخ آنها میگوید: «آنها بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند به آنها بگو: اسلام خود را بر من منت نگذارید بلکه خداوند بر شما منت میگذارد که شما را به سوی ایمان هدایت کرد اگر در ادعای ایمان راستگو هستید. »منت از ماده «من» به معنی وزنهی مخصوصی است که با آن وزن میکنند.
مسلمانی منت ندارد
بر تو منت میگذارند که اسلام آوردند همین بنیاسد منت هم میگذاشتند، گفتند: یا محمد (ص) دیگران که مسلمان شدند خودشان تنها میآمدند مسلمان میشوند، ما با زن و بچه و قبیلهمان هم آمدیم مسلمان شدیم- دیگران اگر با جنگ و جدال مسلمان شدند، ما جنگ نکرده آمدیم مسلمان شدیم، نماز میخوانیم از این زکات بهره کاملی به ما بده.
بخش هفدهم: چه کسی از غیب آگاه است؟
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ به ما تَعْمَلُونَ (18)
ترجمه: خداوند غیب آسمانها و زمین را میداند و نسبت به آنچه انجام میدهید بیناست.
تفسیر :
واژه غیب به معنی نهان و نهفته و آنچه از دسترس دیگران دور است به کار میرود این امر نهان ممکن است امر عادی یا معنوی باشد اگر انسان خداوند را دانای به غیب و آگاه از اعمال و رفتار خود بداند تأثیر مثبتی در کمال و سعادت او خواهد داشت علم غیب ذاتی مخصوص خداوند است و آیات و روایات بسیاری آن را ثابت میکند اما اگر حکمت خداوند ایجاب کند برخی از بندگان خود مانند پیامبران و امامان (ع) را از آن آگاه میکند.
امامان از غیب آگاهند
امیرالمؤمنین پس از فتح بصره و در هم شکستن قدرت پیمان شکنان از حوادث ناگوار آینده بصره خبر داد یکی از یاران امام به حضرت عرض کرد آیا به شما علم غیب داده شده است؟ حضرت خندید و فرمود : «ای برادر آنچه من به آن خبر میدهم علم غیب نیست بلکه آن را از صاحب وکسی که دارای علم غیب است آموختهام و دانش به غیب مانند آگاهی از بر پاشدن قیامت و فرود آمدن باران و آنچه از نوزادان در رحمها وجود دارد و آنچه افراد در آینده بدست میآورند و لحظه فرا رسیدن مرگ افراد از آن خداست و تنها به آنها آگاهی دارد ولی سایر موارد را خدا به پیامبر آموخته و آن حضرت به ما تعلیم داده است» (59)
منبع : راسخون
پینوشتها:
1.مجمع البیان ج 9 صفحه 214
2.اطیب البیان ج 13 صفحه 221 مجمع البیان ج 9 صفحه 214 تفسیر البرهان جلد 4 صفحه 203
3.اطیب البیان ج 13 صفحه 221 مجمع البیان ج 9 صفحه 214 تفسیر البرهان جلد 4 صفحه 203
4.ترجمه تفسیر المیزان، ج 18، ص: 455
5.گنجینه معارف جلد اول، صفحه 31
6.البرهان فی تفسیر القرآن ج 4- صفحه 203
7.الجامع لاحکام القرآن ج 15، صفحه 274
8.مجمع البیان ج 9 صفحه 129
9.صحیح مسلم ج 3 کتب الوصیه حدیث 22
10.ترجمه تفسیر جوامع الجامع ج 6 صفحه 83 و 84
11.مجمع البیان ج 9 صفحه 215
12.مجمع البیان ج 9 صفحه 130
13.ترجمه تفسیر المیزان ج 18 صفحه 458
14.تفسیر اطیب البیان – ج 13 صفحه 222
15.ترجمه تفسیر المیزان ج 18 صفحه 459
16. 110 روح المعانی جلد 25 صفحه 127
17.اکفسیر نور الثقلین ج 5 صفحه 80
18.تفسیر نمونه به نقل از مجمع البیان ج 9 صفحه 130
19.تفسیر نمونه ج 22 صفحه 139
20.ترجمه تفسیر المیزان ج 18 صفحه 410
21.تفسیر نمونه ج 22 صفحه 140
22.ترجمه تفسیر المیزان ج 18 صفحه 463
23.تفسر الطیب البیان ج 13 صفحه 223
24.الکشاف ج 4 صفحه 357
25.کتاب آدابی از قرآن تفسیر سوره حجرات آیت الله دستغیب
26.مجمع البحرین ج 6-5 صفحه 228
27.لسان العرب ج 10 صفحه 362
28. شناخت صحابه صفحه 13
29. سیری در صحیحین ج 2 صفحه 283
30.(آل عمران، آیه 29 )
31. تفسیر نسیم حیات، ج 7، ص 570.
32. تفسیر نمونه، ج 22، صفحه 159.
33.مجمع البیان ج 9 صفحه 133
34.ترجمه تفسیر المیزان ج 18 صفحه 467
35.تفسیر نمونه، ج 22، ص 161
36.مجمع البیان ج 9 صفحه 132
37.تفسیر اطیب البیان، ج 13، ص 227.
38.المحجه البیضاء، جلد 3، ص 332
39.تفسیر صافی، ج 5، ص 52
40.تفسیر نمونه، ج 22، ص 177
41.تفسیر فخر رازی، ج 32، ص 92
42.سوره نور آیه 12
43.تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن ج 6 صفحه 249
44.سوره یوسف، آیه 87
45.تفسیر نمونه ج 22، ص 183
46.و لا یغب بعضکم بعضاً
47.تفسیر الطیب البیان، ج 3، ص 231
48. تفسیر نمونه، ج 22، ص 185
49. آدابی از قران، تفسیر سوره حجرات صفحه 357 و 358
50. ترجمه تفسیر شیخ ابولفتوح رازی ج 18 صفحه 40 و 41
51. تفسیر اطیب البیان ج 13 صفحه 231
52.ترجمه تفسیر صافی ج 6 ص 144
53.مجمع البیان ج 9 ص 138
54.کافی ج 2 باب ان الماسلام یحقن به الدم
55.تفسیر نمونه ج 22 ص 213
56. تفسیر نمونه ج 26 ص 215
57. آدابی از قرآن- تفسیر سوره حجرات ص 383
58. تفسیر اطیب البیان ج 13 ص 234
59. نهج البلاغه خطبه 128
منابع
1.قرآن کریم
2.رضی، محمدبن حسین، نهج ابلاغه، بی چا، بیروت، موسسه المعارف، 1416 ق
3.الانصاری القرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، بی چا، بیروت، دارالفکر،1419 ق
4.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقران، چاپ سوم، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372 ش
5. عروس حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، چاپ چهارم، قم، انتشارات اسماعیلیان،1415 ق
6. قشیری نیسابوری، ابوالحسین مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمدفوادعبداباقی، چاپ اول، قاهره،1412 ق
7.رحمتی، محمد، گنجینه معارف، چاپ پنجم، قم، انتشارات صبح پیروزی، 1385 ش
8. الزمشخری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، بی چا، قم، نشر البلاغه،1415 ق
9.کلینی، ابو جعفر محمدبن یعقوب بن اسحاق، الاصول الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، بیروت، دار صعب،1401 ق
10. فیض کاشانی، ملا محسن، المحجه البیضا فی تهذیب الاحیاء، بی چا، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1383 ق
11.خزائی نیشابوری، حسین بن علی بن محمد بن احمد، تفسیر شیخ ابولفتوح رازی، بی چا، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1375 ش
12.لسان العرب، ابن منظور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق
13. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ سوم، تهران، المکتبه المرتضویه، 1395 ق
14.طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، انتشارات اسلام،1378 ش
15. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، تهران، بنیاد بعثت،1416 ق
16. طبسی، شیخ نجم الدین، شناخت صحابه، محمد حسین شیرازی، انتشارات دلیل ما، 1387 ش
17.بانو مجتهده امین، تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن، بی چا، اصفهان، چاپ محمدی،1344 ش
18. دستغیب، سید عبدالحسین، آدابی از قرآن تفسیر سوره حجرات، چاپ اول، شیراز، انتشارات کتابخانه مسجدجامع عتیق شیراز، 1357 ش
19. طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، دکتر عبد العلی صاحبی، چاپ چهارم، انتشارات آستان قدس رضوی،1387
20. فیض کاشانی، ملا محمد محسن، ترجمه تفسیر شریف صافی، چاپ ششم، انتشارات نوید اسلام، 1386 ش
21 . آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر قران العظیم، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه،1415 ق
22. علامه طباطبایی، سید محد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، حجه الاسلام موسوی همدانی، بی چا، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا
23. بهرام پور، ابوالفضل، تفسیر نسیم حیات، چاپ اول، قم، چاپ اعتماد، آوای قرآن، 1389
24.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ بیستم، قم، دار الکتب الاسلامیه،1380 ش
25.نجمی، محمد صادق، سیری در صحیحین، چاپ نهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1388 ش