نویسنده: حیدر کامل
حذیفه بن اسید گفت:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حجره ی خود به سوی ما متوّجه شد و ما درباره ی قیامت گفت و گو می کردیم. حضرت فرمودند:
«لَا تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّی تَکُونَ عَشرُ آیَاتٍ، الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ طُلُوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِهَا وَ دَابَّهُ الأرضِ وَ یأجُوجُ وَ مَأجُوجُ وَ ثَلَاثٌ خُسوفٍ خَسفٌ بِالمَشرِقِ وَ خَسفٌ بِالمَغرِبِ وَ خَسفٌ بَجَزِیرَهِ العَرَبِ وَ نَارٌ تَخرُجُ مِن قَعرِ عَدَنٍ تَسُوقُ النَّاسَ إِلَی المَحشَرِ تَنزِلُ مَعَهُم إِذَا نَزَلُوا وَ تُقِیلَ مَعَهُم إِذَا قَالُو؛ (1)
قیامت بر پا نمی شود تا ده نشانه پدید آید: دجّال، (بلند شدن) دود و طلوع خورشید از مغربش و جنبنده ی زمین و (خروج) یأجوج و مأجوج و فرو رفتن در زمین در سه جا، یکی در مشرق و دیگری در مغرب و دیگری در جزیره العرب و آتشی که از قصر عدن (شهری است در یمن) بر می خیزد که مردم را به سوی محشرسوق می دهد، هرگاه منزل کنند آن نیز منزل کند و هرگاه در وسط روز بخوابند، می خوابد.»
هر کدام از اینها نشانه های قیامت است که به آنها اشراط السّاعه می گویند.
همچنین جناده بن ابی امیّه از عباده بن صامت نقل می کند:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إِنِّی قَد حَدّثتُکُم عَنِ الدّجّالِ حَتّی خَشِیتُ أن لَا تَعقِلُوا، إِنّ مَسِیحَ الدّجّالِ قَصِیرٌ أفحَجٌ جَعِدٌ أعوَرُ مَطمُوسُ العَینِ، لَیسَ بِنَاتِئَهٍ وَ لَا حَجرَاءَ، فَأِن ألبِسَ عَلَیکُم فَإِنّ رَبّکُم لَیسَ بِأعوَرَ و أنَّکُم لَن تَرُوا رَبَّکُم حَتَّی تَمُوتُوا؛ (2)
آنقدر درباره ی دجّال برای شما گفتم که ترسیدم شما درک نکنید که او مردی کوتاه قد، کج خُلق، یک چشم و چشم گود رفته و در نیامده است. پس اگر امر بر شما مشتبه شد، بدانید که پروردگارتان یک چشم نیست. او را نمی بینید تا اینکه بمیرید.»
در «کنز العمّال» به نقل از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
«رحم الله اخوانی بقزوین، قیل: یا رسول الله و ما قزوین؟ قال: بلده یقال لعل قزوین الشهداء فیها یعدلون عندالله شهداء بدر؛
خدا رحمت کند برادران من را در قزوین، گفته شد: ای پیامبر خدا! قزوین چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «شهری است که به آن لعل قزوین می گویند که شهدای آن نزد خدا با شهدای بدر برابری می کنند.»
ابن عبّاس روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«یَخرُجُ الدَّجَّالُ مِن یَهُودِیَّهِ أصبَهَانَ حَتَّی یَأتِیَ الکُوفَهَ، فَیَلحَقُهُ قَومٌ مِنَ المَدینَهِ، وَ قَومٌ مَنَ الطُّورِ، وَ قَومٌ مِن ذِی یَمَنٍ، وَ قَومٌ مِن قزوینَ، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ، وَ مَا قَزوینُ؟ قَالَ: قَومٌ یَکُونُونَ بِأخَرَه یَخرُجُونَ مِنَ الدُّنیَا زُهدًا فِیهَا، یَرُدُّ اللهُ بِهِم قَومًا مِنَ الکُفرِ إِلَی الإِیمَانِ.»
قوله فیلحقه قوم، یعنی قاصدین له رادین علیه و قوله من ذی یمن یمکن أن یرید من جهه صاحب الیمن و ملوک الیمن؛
دجّال از یهودیّه ی اصفهان خروج می کند و به کوفه می آید و در آنجا گروهی از طور و گروهی از یمن و جمعی از قزوین به وی ملحق می شوند. گفته شد: ای پیامبر! قزوین چیست؟ گفت: قومی هست که در آخرالزّمان از دنیا روی گردانده و زهد پیشه می کنند و در آن شهر، خداوند به وسیله ی گروهی از آنان دیگران را از کفر به ایمان باز می گرداند».
منظور گروهی است که به وی می پیوندند؛ یعنی به سوی او می روند و این گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که می فرماید: از «ذی یمن»، ممکن است منظور از طرف، یمن یا صاحب یمن یا پادشاهان یمن باشد.
همچنین درباره ی او از احمد بن ابراهیم فقیه از قاسم بن زکریا از حسن بن سکن از ابوشیخ حرانی، از مخلد از مجاشع بن میسره از سفیان از پدرش، از میمون بن مهران از عکرمه از ابن عباس روایت شده که:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«سَیَکُونُ جِهَادٌ وَ رِبَاطُ بَقَزوینَ یَشفَعُ أحَدُهُم فِی مِثلِ رَبِیعَهَ وَ مُضَرَ؛ (3)
جهادی خواهد بود که از زاویه ای در قزوین که هر کدام از آنان شفاعت می کند به اندازه ی دو قبیله ی ربیعه و مفسّر شفاعت می کند.»
در «صحیح» مسلم از نواس بن سمعان آمده:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی دجّال گفت و گو می کردند، گفتیم: ای پیامبر خدا [فتنه ی او] چقدر طول می کشد، فرمودند: «إأربَعُونَ یَومًا: یَومٌ کَسَنَهٍ، وَیَومٌ کَشَهرٍ، و یَومٌ کَجُمُعَه، وَ سَائِرُ أیَّامِهِ کَأیَّامِکُم؛ چهل روز؛ یک روز آن مانند یک سال و یک روز آن مانند یک ماه و یک روز آن مانند جمعه و سایر ایّام آن مانند ایّام شماست.» گفتیم: ای پیامبر خدا آیا آن روز که مانند یک سال است، نماز یک روز در آن ما را کفایت می کند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لا أقدروا له قدره؛ نه، آن روز را [با روز عادّی] اندازه گیری و سنجش کنید.» (4)
از مروان بن معاویه از مجالد از ابوالوداک از ابوسعید خدری نقل شده:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أنَا أختُمُ ألفَ نَبِیٍّ أو أکثَرَ، مَا بَعَثَ اللهُ مِن نَبِیٍّ إِلَی قَومِهِ إِلَّا حَذَّرَهُمُ الدَّجَّالَ، وَ إِنَّهُ قَد بُیِّنَ لِی مَا لَم یُبَیَّن لِأَحَدٍ قَبلِی، إِنَّهُ أعوَرُ وَ إِنَّ اللهَ لَیسَ بِأعوَرَ، وَ إِنَّهُ أعوَرُ عَینِ الیُمنَی، لَا حَدَقَهَ لَهُ، جَاحِظَهٌ وَ الاُخرَی کَأنَّهَا کَوکَبٌ دُرِّیٌّ، وَإنَّهُ یَتَّبِعُهُ مِن کُلِّ قَنمٍ یَدعُونَهُ بِلِسَانِهِم؛ (5)
من هزارمین پیامبر یا بیش از هزارمین پیامبر هستم. خداوند پیامبری به سوی قومی نفرستاد؛ مگر اینکه آنان را از دجّال بر حذر داشت و چیزهایی برای من روشن شده که برای کسی پیش از من روشن نشده است. او یک چشم است و خداوند یک چشم نیست و اینکه دجّال چشم راستش نابیناست و حدقه ندارد و برآمده است. چشم دیگرش انگار ستاره ای درخشان است و اینکه از هر ملّتی، گروهی از وی پیروی و با زبان خویش تبلیغ او می کنند.»
از اسودبن عامر از حماد بن سلمه از خالد از عبدالله بن شقیق از عبدالله بن سراقه از ابوعبیده نقل شده است که گفت:
از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که گفت: «إنَّه لَم یَکُن نَبیُّ بعد نوح إلا و قد أنذر قومه الدّجال و إنّی أنذر کموه» و وصفه لنا رسول الله؛
پس از حضرت نوح پیغمبری نبود که قومش را نسبت به دجّال هشدار نداده باشد و من هم شما را از او آگاه می کنم.» سپس پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صفات او را برایمان گفت.
حافظ ابوعبدالله محمّد بن یزید بن ماجه ی قزوینی در «سنن» خود گفت:
علیّ بن محمّد از عبدالرّحمن محاربی از اسماعیل بن رافع ابی رافع از ابوزرعه ی سیبانی از یحیی بن ابی عمر و از ابوامامه باهلی نقل کرده است که گفت: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما خطبه ای ایراد کردند که بیشتر آن مربوط به دجّال بود و او ما را از دجّال بر حذر می داشت و در ادامه فرمودند: إِنَّهُ لَم تَکُن فتنه فِی الأرضِ مُنذُ دُرَأ اللهُ ذُرِّیَّهَ آدَمَ اعظَمَ مِن فِتنَهِ الدَّجَّالِ وَ إِنَّ اللهَ لَم یَبعُث نَبِیًا إِلَّا حَذَّرَ أمَّتَهُ الدَّجَّالَ و انا آخِرُ الانبیاءِ و أنتُم آخِرُ الأُمَمِ وَ هُوَ خَارِجٌ فِیکُم لَا مَحَالَهَ وَ إِن یَخرُج وَ أنَا بَینَ ظَهرَانَیکُم فَأنَا حَجِیجٌ لِکُلِّ مُسلِمٍ وَ إِن یَخرُج مِن بَعدِی فَکُلُّ امرِیٍ حَجِیجُ نَفسِهِ وَ اللهُ خَلِیفَتِی عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ وَ إنَّه یَخرُجُ من حلّه بین الشّام و العراق فیعیث یمیناً و یعیث شمالاً یا عباد الله فأثبتوا فإنّی سأصفه لکم صفه لم یصفها إیّاه نبی قبلی: إنّه یبدأ فیقول أنا نبی ولا نبی بعدی، ثمّ یثنی فیقول أنا ربّکم و لا ترون ربّکم حتّی تموتوا و إنّه أعور و إنّ ربکم عزّو جلّ لیس بأعور و إنّه من فتنته أن معه جنه و ناراً، فناره جنه و جنته نار. فمن ابتلی بناره فلیستغث بالله و لیقرأ فواتح الکهف فتکون علیه برداً و سلاماً کما کانت النّار علی إبراهیم؛ (6)
از زمان خلقت آدم (علیه السلام) تا الآن، فتنه ای بزرگ تر از فتنه ی دجال در زمین نبوده و خداوند پیغمبری را به سوی مردمش نفرستاد، مگر اینکه مردمش را از دجّال بر حذر داشت و من آخرین پیغمبرم و شما آخرین امّت و دجّال لاجرم از میان شما خارج می شود. اگر هنگامی که من در میان شما هستم، خروج کرد، من حجّت برای هر مسلمان هستم و اگر بعد از من خروج کند، هر کسی حجّت خودش است و خداوند خلیفه ی من بر هر مسلمان است و او از حلقه ی بین «شام» و «عراق» خروج می کند و در راست و چپ فساد به بار می آورد. ای بندگان خدا! ثابت قدم و استوار باشید. من او را برایتان وصف می کنم که هیچ پیامبری پیش از من او را چنین توصیف نکرده است. او شروع می کند و می گوید: من پیامبر هستم و پیامبری بعد از من نیست و سپس دوباره می گوید: من پروردگار شما هستم و شما پروردگارتان را نمی بینید تا بمیرید و اینکه او یک چشم دارد و خداوند سبحان یک چشم نیست و بین چشمانش نوشته شده که کافر است. هر مؤمنی چه سواد دارد یا ندارد، می تواند آن را بخواند و از فتنه های او است که بهشت و جهنّم را به همراه دارد. آتش او بهشت و بهشت او آتش است و هر کس به این آتش مبتلا شد، به خدا پناه ببرد و آیات آغاز سوره ی کهف را بخواند که بر او خنک و سلامتی می شود؛ همانگونه که آتش برای ابراهیم (علیه السلام) سرد و سلامت گردید.
همچنین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا که یاد فتنه ی دجّال را نزدش [نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] به میان آوردند، روایت شده که فرمودند:
«لَأنَا لَفِتنَهُ بَعضِکُم أخوَفُ عِندِی مِن فِتنَهِ الدَّجّالِ؛ (7)
نه، هر آینه فتنه و شورشی شما را بگزد و فرو گیرد که من بر شما از فتنه ی دجّال در آن بیمناک تر و ترسان ترم.»
همچنین از زهری از عبدالرّحمن بن زید بن حادثه از مجمع بن جاریه روایت شده که گفت:
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: «یقتل الدّجال دتون باب اللد بسبعه عشر ذراعاً و اللد: بالرمله بأرض الشام؛
دجّال در هفده ذرعی «دروازه ی لد» کشته می شود و لُد در «رمله»، در سرزمین «شام» است.»
از ابی سعید خدری نقل شده است که گفت:
«حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ یَومًا حَدیثاً طویلاً عَن الدَّجّالِ فَکَانَ فیمَا حَدَّثَنَا قَالَ یاتی وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیهِ أن یَدخُلَ نِقَابَ المَدِینَهِ فَینتَهِی إِلَی بَعضِ السِّبَاخِ الَّتِی تَلِی المَدِینَهَ فَیَخرُجُ إِلَیهِ یَومَئِذٍ رَجُلٌ هُوَ خَیرُ النَّاسِ أو مِن خَیرِ النَّاسِ فَیَقُولُ لَهُ أشهَدُ أنَّکَ الدَّجَّالُ الَّذِی حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ حَدِیثَهُ فَیَقُولُ الدَّجَّالُ أرَأیتُم إِن قَتَلتُ هَذَا ثُمَّ أحیَیتُهُ أتَشُکُّونَ فِی الأمرِ فَیَقُولُونَ لَا قَالَ فَیَقتُلُهُ ثُمَّ یُحییهِ فَیَقُولُ حِینَ یُحیِیهِ وَ اللهِ مَا کُنتُ فِیکَ قَطُّ أشَدَّ بَصِیرَهً مِنِّی الآنَ قَالَ فَیُریدُ الدَّجّالُ أن یَقتُلَهُ فَلا یُسَلَّطُ عَلَیهِ قاَلَ أبُو إِسحَقَ یُقَالُ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ هُوَ الخَضِرُ عَلَیهِ السَّلَام؛ (8)
حدیث فرمود ما را رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث طویلی از دجّال پس آنچه حدیث کرد ما را، آن حضرت و آن بود که: «دجّال بیاید و اجازه ی ورود به «مدینه» را ندارد، از همین رو به شوره زاری در نزدیک مدینه می رود. پس بیرون آید به سوی او در آن روز مردی که بهترین مردم باشد و گوید او را که گواهی می دهم که تو دجّالی که حدیث فرموده ما را رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث او را.» پس دجّال گوید اگر این را بکشم و باز زنده کنم او را، آیا شک می آرید در امر من؟ پس می گویند: نه پس بکشد او را و باز زنده گرداند. پس گوید در این هنگام که او را زنده کرد. آن مرد به دجّال می گوید: به خدا که من در شناختن تو از خودت بصیرترم (و می دانم سحر کردی). پس دجّال می خواهد که او را بکشد؛ ولی کاری از پیش نمی برد.» ابواسحاق ابراهیم بن سعید گوید که این مرد، خضر (علیه السلام) باشد.
همان گونه که از محمّد بن اسحاق، از محمّد بن ابراهیم از ابوسلمه بن عبدالرّحمن از ابوهریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
«لَیَهبِطَنَّ الدَّجَّالُ خُوزَ وَ کَرمَانَ فِی ثَمَانِینَ ألفًا، کَأنَّ وُجُوهَهُمُ المَجَانُّ المُطرَقَهُ، یَلبَسُونَ الطَّیَالِسَهَ، وَ یَنتَعِلُونَ الشَّعرَ؛
دجّال با هشتاد هزار نفر در اطراف «کرمان» نزول می کند که صورت های آنها چون سپرهای عریض و پهن خواهد بود، پوستین و نعل های مویی می پوشند.»
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حجره ی خود به سوی ما متوّجه شد و ما درباره ی قیامت گفت و گو می کردیم. حضرت فرمودند:
«لَا تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّی تَکُونَ عَشرُ آیَاتٍ، الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ طُلُوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِهَا وَ دَابَّهُ الأرضِ وَ یأجُوجُ وَ مَأجُوجُ وَ ثَلَاثٌ خُسوفٍ خَسفٌ بِالمَشرِقِ وَ خَسفٌ بِالمَغرِبِ وَ خَسفٌ بَجَزِیرَهِ العَرَبِ وَ نَارٌ تَخرُجُ مِن قَعرِ عَدَنٍ تَسُوقُ النَّاسَ إِلَی المَحشَرِ تَنزِلُ مَعَهُم إِذَا نَزَلُوا وَ تُقِیلَ مَعَهُم إِذَا قَالُو؛ (1)
قیامت بر پا نمی شود تا ده نشانه پدید آید: دجّال، (بلند شدن) دود و طلوع خورشید از مغربش و جنبنده ی زمین و (خروج) یأجوج و مأجوج و فرو رفتن در زمین در سه جا، یکی در مشرق و دیگری در مغرب و دیگری در جزیره العرب و آتشی که از قصر عدن (شهری است در یمن) بر می خیزد که مردم را به سوی محشرسوق می دهد، هرگاه منزل کنند آن نیز منزل کند و هرگاه در وسط روز بخوابند، می خوابد.»
هر کدام از اینها نشانه های قیامت است که به آنها اشراط السّاعه می گویند.
همچنین جناده بن ابی امیّه از عباده بن صامت نقل می کند:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إِنِّی قَد حَدّثتُکُم عَنِ الدّجّالِ حَتّی خَشِیتُ أن لَا تَعقِلُوا، إِنّ مَسِیحَ الدّجّالِ قَصِیرٌ أفحَجٌ جَعِدٌ أعوَرُ مَطمُوسُ العَینِ، لَیسَ بِنَاتِئَهٍ وَ لَا حَجرَاءَ، فَأِن ألبِسَ عَلَیکُم فَإِنّ رَبّکُم لَیسَ بِأعوَرَ و أنَّکُم لَن تَرُوا رَبَّکُم حَتَّی تَمُوتُوا؛ (2)
آنقدر درباره ی دجّال برای شما گفتم که ترسیدم شما درک نکنید که او مردی کوتاه قد، کج خُلق، یک چشم و چشم گود رفته و در نیامده است. پس اگر امر بر شما مشتبه شد، بدانید که پروردگارتان یک چشم نیست. او را نمی بینید تا اینکه بمیرید.»
در «کنز العمّال» به نقل از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
«رحم الله اخوانی بقزوین، قیل: یا رسول الله و ما قزوین؟ قال: بلده یقال لعل قزوین الشهداء فیها یعدلون عندالله شهداء بدر؛
خدا رحمت کند برادران من را در قزوین، گفته شد: ای پیامبر خدا! قزوین چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «شهری است که به آن لعل قزوین می گویند که شهدای آن نزد خدا با شهدای بدر برابری می کنند.»
ابن عبّاس روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«یَخرُجُ الدَّجَّالُ مِن یَهُودِیَّهِ أصبَهَانَ حَتَّی یَأتِیَ الکُوفَهَ، فَیَلحَقُهُ قَومٌ مِنَ المَدینَهِ، وَ قَومٌ مَنَ الطُّورِ، وَ قَومٌ مِن ذِی یَمَنٍ، وَ قَومٌ مِن قزوینَ، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ، وَ مَا قَزوینُ؟ قَالَ: قَومٌ یَکُونُونَ بِأخَرَه یَخرُجُونَ مِنَ الدُّنیَا زُهدًا فِیهَا، یَرُدُّ اللهُ بِهِم قَومًا مِنَ الکُفرِ إِلَی الإِیمَانِ.»
قوله فیلحقه قوم، یعنی قاصدین له رادین علیه و قوله من ذی یمن یمکن أن یرید من جهه صاحب الیمن و ملوک الیمن؛
دجّال از یهودیّه ی اصفهان خروج می کند و به کوفه می آید و در آنجا گروهی از طور و گروهی از یمن و جمعی از قزوین به وی ملحق می شوند. گفته شد: ای پیامبر! قزوین چیست؟ گفت: قومی هست که در آخرالزّمان از دنیا روی گردانده و زهد پیشه می کنند و در آن شهر، خداوند به وسیله ی گروهی از آنان دیگران را از کفر به ایمان باز می گرداند».
منظور گروهی است که به وی می پیوندند؛ یعنی به سوی او می روند و این گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که می فرماید: از «ذی یمن»، ممکن است منظور از طرف، یمن یا صاحب یمن یا پادشاهان یمن باشد.
همچنین درباره ی او از احمد بن ابراهیم فقیه از قاسم بن زکریا از حسن بن سکن از ابوشیخ حرانی، از مخلد از مجاشع بن میسره از سفیان از پدرش، از میمون بن مهران از عکرمه از ابن عباس روایت شده که:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«سَیَکُونُ جِهَادٌ وَ رِبَاطُ بَقَزوینَ یَشفَعُ أحَدُهُم فِی مِثلِ رَبِیعَهَ وَ مُضَرَ؛ (3)
جهادی خواهد بود که از زاویه ای در قزوین که هر کدام از آنان شفاعت می کند به اندازه ی دو قبیله ی ربیعه و مفسّر شفاعت می کند.»
در «صحیح» مسلم از نواس بن سمعان آمده:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی دجّال گفت و گو می کردند، گفتیم: ای پیامبر خدا [فتنه ی او] چقدر طول می کشد، فرمودند: «إأربَعُونَ یَومًا: یَومٌ کَسَنَهٍ، وَیَومٌ کَشَهرٍ، و یَومٌ کَجُمُعَه، وَ سَائِرُ أیَّامِهِ کَأیَّامِکُم؛ چهل روز؛ یک روز آن مانند یک سال و یک روز آن مانند یک ماه و یک روز آن مانند جمعه و سایر ایّام آن مانند ایّام شماست.» گفتیم: ای پیامبر خدا آیا آن روز که مانند یک سال است، نماز یک روز در آن ما را کفایت می کند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لا أقدروا له قدره؛ نه، آن روز را [با روز عادّی] اندازه گیری و سنجش کنید.» (4)
از مروان بن معاویه از مجالد از ابوالوداک از ابوسعید خدری نقل شده:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أنَا أختُمُ ألفَ نَبِیٍّ أو أکثَرَ، مَا بَعَثَ اللهُ مِن نَبِیٍّ إِلَی قَومِهِ إِلَّا حَذَّرَهُمُ الدَّجَّالَ، وَ إِنَّهُ قَد بُیِّنَ لِی مَا لَم یُبَیَّن لِأَحَدٍ قَبلِی، إِنَّهُ أعوَرُ وَ إِنَّ اللهَ لَیسَ بِأعوَرَ، وَ إِنَّهُ أعوَرُ عَینِ الیُمنَی، لَا حَدَقَهَ لَهُ، جَاحِظَهٌ وَ الاُخرَی کَأنَّهَا کَوکَبٌ دُرِّیٌّ، وَإنَّهُ یَتَّبِعُهُ مِن کُلِّ قَنمٍ یَدعُونَهُ بِلِسَانِهِم؛ (5)
من هزارمین پیامبر یا بیش از هزارمین پیامبر هستم. خداوند پیامبری به سوی قومی نفرستاد؛ مگر اینکه آنان را از دجّال بر حذر داشت و چیزهایی برای من روشن شده که برای کسی پیش از من روشن نشده است. او یک چشم است و خداوند یک چشم نیست و اینکه دجّال چشم راستش نابیناست و حدقه ندارد و برآمده است. چشم دیگرش انگار ستاره ای درخشان است و اینکه از هر ملّتی، گروهی از وی پیروی و با زبان خویش تبلیغ او می کنند.»
از اسودبن عامر از حماد بن سلمه از خالد از عبدالله بن شقیق از عبدالله بن سراقه از ابوعبیده نقل شده است که گفت:
از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که گفت: «إنَّه لَم یَکُن نَبیُّ بعد نوح إلا و قد أنذر قومه الدّجال و إنّی أنذر کموه» و وصفه لنا رسول الله؛
پس از حضرت نوح پیغمبری نبود که قومش را نسبت به دجّال هشدار نداده باشد و من هم شما را از او آگاه می کنم.» سپس پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صفات او را برایمان گفت.
حافظ ابوعبدالله محمّد بن یزید بن ماجه ی قزوینی در «سنن» خود گفت:
علیّ بن محمّد از عبدالرّحمن محاربی از اسماعیل بن رافع ابی رافع از ابوزرعه ی سیبانی از یحیی بن ابی عمر و از ابوامامه باهلی نقل کرده است که گفت: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما خطبه ای ایراد کردند که بیشتر آن مربوط به دجّال بود و او ما را از دجّال بر حذر می داشت و در ادامه فرمودند: إِنَّهُ لَم تَکُن فتنه فِی الأرضِ مُنذُ دُرَأ اللهُ ذُرِّیَّهَ آدَمَ اعظَمَ مِن فِتنَهِ الدَّجَّالِ وَ إِنَّ اللهَ لَم یَبعُث نَبِیًا إِلَّا حَذَّرَ أمَّتَهُ الدَّجَّالَ و انا آخِرُ الانبیاءِ و أنتُم آخِرُ الأُمَمِ وَ هُوَ خَارِجٌ فِیکُم لَا مَحَالَهَ وَ إِن یَخرُج وَ أنَا بَینَ ظَهرَانَیکُم فَأنَا حَجِیجٌ لِکُلِّ مُسلِمٍ وَ إِن یَخرُج مِن بَعدِی فَکُلُّ امرِیٍ حَجِیجُ نَفسِهِ وَ اللهُ خَلِیفَتِی عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ وَ إنَّه یَخرُجُ من حلّه بین الشّام و العراق فیعیث یمیناً و یعیث شمالاً یا عباد الله فأثبتوا فإنّی سأصفه لکم صفه لم یصفها إیّاه نبی قبلی: إنّه یبدأ فیقول أنا نبی ولا نبی بعدی، ثمّ یثنی فیقول أنا ربّکم و لا ترون ربّکم حتّی تموتوا و إنّه أعور و إنّ ربکم عزّو جلّ لیس بأعور و إنّه من فتنته أن معه جنه و ناراً، فناره جنه و جنته نار. فمن ابتلی بناره فلیستغث بالله و لیقرأ فواتح الکهف فتکون علیه برداً و سلاماً کما کانت النّار علی إبراهیم؛ (6)
از زمان خلقت آدم (علیه السلام) تا الآن، فتنه ای بزرگ تر از فتنه ی دجال در زمین نبوده و خداوند پیغمبری را به سوی مردمش نفرستاد، مگر اینکه مردمش را از دجّال بر حذر داشت و من آخرین پیغمبرم و شما آخرین امّت و دجّال لاجرم از میان شما خارج می شود. اگر هنگامی که من در میان شما هستم، خروج کرد، من حجّت برای هر مسلمان هستم و اگر بعد از من خروج کند، هر کسی حجّت خودش است و خداوند خلیفه ی من بر هر مسلمان است و او از حلقه ی بین «شام» و «عراق» خروج می کند و در راست و چپ فساد به بار می آورد. ای بندگان خدا! ثابت قدم و استوار باشید. من او را برایتان وصف می کنم که هیچ پیامبری پیش از من او را چنین توصیف نکرده است. او شروع می کند و می گوید: من پیامبر هستم و پیامبری بعد از من نیست و سپس دوباره می گوید: من پروردگار شما هستم و شما پروردگارتان را نمی بینید تا بمیرید و اینکه او یک چشم دارد و خداوند سبحان یک چشم نیست و بین چشمانش نوشته شده که کافر است. هر مؤمنی چه سواد دارد یا ندارد، می تواند آن را بخواند و از فتنه های او است که بهشت و جهنّم را به همراه دارد. آتش او بهشت و بهشت او آتش است و هر کس به این آتش مبتلا شد، به خدا پناه ببرد و آیات آغاز سوره ی کهف را بخواند که بر او خنک و سلامتی می شود؛ همانگونه که آتش برای ابراهیم (علیه السلام) سرد و سلامت گردید.
همچنین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنجا که یاد فتنه ی دجّال را نزدش [نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] به میان آوردند، روایت شده که فرمودند:
«لَأنَا لَفِتنَهُ بَعضِکُم أخوَفُ عِندِی مِن فِتنَهِ الدَّجّالِ؛ (7)
نه، هر آینه فتنه و شورشی شما را بگزد و فرو گیرد که من بر شما از فتنه ی دجّال در آن بیمناک تر و ترسان ترم.»
همچنین از زهری از عبدالرّحمن بن زید بن حادثه از مجمع بن جاریه روایت شده که گفت:
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: «یقتل الدّجال دتون باب اللد بسبعه عشر ذراعاً و اللد: بالرمله بأرض الشام؛
دجّال در هفده ذرعی «دروازه ی لد» کشته می شود و لُد در «رمله»، در سرزمین «شام» است.»
از ابی سعید خدری نقل شده است که گفت:
«حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ یَومًا حَدیثاً طویلاً عَن الدَّجّالِ فَکَانَ فیمَا حَدَّثَنَا قَالَ یاتی وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیهِ أن یَدخُلَ نِقَابَ المَدِینَهِ فَینتَهِی إِلَی بَعضِ السِّبَاخِ الَّتِی تَلِی المَدِینَهَ فَیَخرُجُ إِلَیهِ یَومَئِذٍ رَجُلٌ هُوَ خَیرُ النَّاسِ أو مِن خَیرِ النَّاسِ فَیَقُولُ لَهُ أشهَدُ أنَّکَ الدَّجَّالُ الَّذِی حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ حَدِیثَهُ فَیَقُولُ الدَّجَّالُ أرَأیتُم إِن قَتَلتُ هَذَا ثُمَّ أحیَیتُهُ أتَشُکُّونَ فِی الأمرِ فَیَقُولُونَ لَا قَالَ فَیَقتُلُهُ ثُمَّ یُحییهِ فَیَقُولُ حِینَ یُحیِیهِ وَ اللهِ مَا کُنتُ فِیکَ قَطُّ أشَدَّ بَصِیرَهً مِنِّی الآنَ قَالَ فَیُریدُ الدَّجّالُ أن یَقتُلَهُ فَلا یُسَلَّطُ عَلَیهِ قاَلَ أبُو إِسحَقَ یُقَالُ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ هُوَ الخَضِرُ عَلَیهِ السَّلَام؛ (8)
حدیث فرمود ما را رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث طویلی از دجّال پس آنچه حدیث کرد ما را، آن حضرت و آن بود که: «دجّال بیاید و اجازه ی ورود به «مدینه» را ندارد، از همین رو به شوره زاری در نزدیک مدینه می رود. پس بیرون آید به سوی او در آن روز مردی که بهترین مردم باشد و گوید او را که گواهی می دهم که تو دجّالی که حدیث فرموده ما را رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث او را.» پس دجّال گوید اگر این را بکشم و باز زنده کنم او را، آیا شک می آرید در امر من؟ پس می گویند: نه پس بکشد او را و باز زنده گرداند. پس گوید در این هنگام که او را زنده کرد. آن مرد به دجّال می گوید: به خدا که من در شناختن تو از خودت بصیرترم (و می دانم سحر کردی). پس دجّال می خواهد که او را بکشد؛ ولی کاری از پیش نمی برد.» ابواسحاق ابراهیم بن سعید گوید که این مرد، خضر (علیه السلام) باشد.
همان گونه که از محمّد بن اسحاق، از محمّد بن ابراهیم از ابوسلمه بن عبدالرّحمن از ابوهریره از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
«لَیَهبِطَنَّ الدَّجَّالُ خُوزَ وَ کَرمَانَ فِی ثَمَانِینَ ألفًا، کَأنَّ وُجُوهَهُمُ المَجَانُّ المُطرَقَهُ، یَلبَسُونَ الطَّیَالِسَهَ، وَ یَنتَعِلُونَ الشَّعرَ؛
دجّال با هشتاد هزار نفر در اطراف «کرمان» نزول می کند که صورت های آنها چون سپرهای عریض و پهن خواهد بود، پوستین و نعل های مویی می پوشند.»
پینوشتها:
1. شیخ صدوق، محمّد بن علیّ بن الحسین، خصال، ج 2، ص 431.
2. الفتن، ص 316.
3. الفتن، ص 316.
4. المجموع، محیّ الدّین نووی، ج 3، ص 47؛ حجاوی، موسی، الاقناع، ج 1، ص 102؛ حوای شروانی، الشروانی و العبادی، ج 1، ص 428؛ محمّد امین بن عرم دمشقی، حاشیه ردّ المختار علی الدرّ المختار شرح تنقویر الابصار، ابن عبادین، ج 1، ص 392.
5. الفتن، ص 648.
6. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء، تفسیر، ج 1، ص 593؛ عمرو بن ابی عاصم، کتاب السّنه ، ص 172.
7. کراجکی، ابوالفتح محمّد بن علی، کنز الفوائد، ج 1، ص 144.
8. اربلی، علیّ بن عیسی، کشف الغّمه فی معرفه الإئمّه ، ج 2، ص 489.
منبع مقاله :
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول