ابو هاشم جعفری ، یکی از شاگردان و دوستان امام حسن عسکری (ع) بود، او چند روز، به امام حسن (ع) روزه مستحبی گرفت ، و هنگام افطار، همراه امام (ع) با هم افطار می کردند. روزی بر اثر گرسنگی ، ضعف شدید بر ابو هاشم وارد شد، او آن روز طاقت نیاورد و به اطاق دیگر رفت ، و مخفیانه مقداری نان در آنجا یافت و آن را خورد و روزه اش را شکست ، سپس بی آنکه جریان را به امام (ع) بگوید، به حضور امام (ع) آمد و نشست . امام حسن (ع) به غلام خود فرمود: غذائی برای ابوهاشم فراهم کن ، زیرا او روزه اش را شکسته است . ابو هاشم لبخندی زد. امام (ع) به او فرمود: ای ابو هاشم ! چرا می خندی ؟ اگر می خواهی نیرو پیداکنی ، گوشت بخور، در نان قوت نیست . به این ترتیب امام حسن عسکری (ع) با کمال خوشروئی و خودمانی ، با دوستان ، بر خورد می کرد و چون پدر و فرزند با آنها رفتار می نمود، و مزاح می کرد، با اینکه دارای مقام بسیار ارجمند امامت بود.
داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی