منبع:روزنامه کیهان
عشق چیست ؟
به نظر می رسد سؤال بسیار ساده ای مطرح شده است اما آیا واقعا این طور است؟
همه ما در مورد عشق صحبت می کنیم، در مورد آن کتاب های زیادی خوانده ایم و این کلمه را بسیار زیاد به کار می بریم.
وقتی کسی عاشق می شود چه تغییری در رفتارش ایجاد می شود؟
نگاهش رویایی و بیشتر اوقات لبخند بر لبانش ظاهر می شود، در تنهایی ها زمزمه های عاشقانه دارد، برای دیدن معشوق لحظه شماری می کند، انجام کارها را به سرعت پایان داده، قدم ها را سریع برمی دارد، نبضش تندتر می زند و برای ملاقات با او شتاب می کند. چشم هایش می درخشد و مشتاقانه به لحظات با معشوق بودن فکر می کند. اما عشق چیست؟
تقریبا بیشتر افراد در پاسخ به این سؤال جملات مشابهی را می گویند از جمله این که «او عزیزترین فرد است در قلب من.» «خیلی برایم ارزش دارد.» «زندگی بدون او غیرممکن است.» «اگر اتفاقی برایش بیفتد من می میرم.» «وقتی با او هستم احساس خوبی دارم.» اما هیچ کس دقیقا نمی گوید عشق چیست؟
عشق احساسی است که دو نفر را به هم مرتبط می کند و قابل توصیف نیست. افراد عاشق فقط به فکر شاد کردن معشوق هستند و در عشق های عمیق حتی برای زمان کوتاه هم نمی توانند از هم دور باشند. هر نوع رابطه دیگر را به خاطر عشق خود فراموش کرده و فدا می کنند. حاضرند برای هم بمیرند و مواردی هم دیده شده که این کار را انجام داده اند.عشق احساسی غیرقابل توصیف است. فقط باید آن را تجربه کرد. آیا می توانید مزه شکر را برای کسی که تا به حال هیچ ماده شیرینی را نچشیده است توضیح دهید؟ هرگز قادر نخواهید بود. بلکه آن فرد باید شکر را بچشد. عشق هم همینطور است باید عاشق شد تا معنی عشق را درک کرد.
ازدواج یکی از آداب و رسوم قدیمی است. نمی توان به راحتی توضیح داد چگونه دو نفر علاقه دارند با هم ازدواج کنند. آیا فقط به خاطر این که در کنار هم زندگی می کنند؟ ازدواج در فرهنگ ها و مذاهب مختلف ارزش بالاتری دارد.در اکثر خانواده ها در ابتدای ازدواج عکس های زیبای شب عروسی و عکس هایی از شادی ها به چشم می خورد ولی پس از گذشت چند سال گویی شادی ها هم کمتر شده، علت چیست؟ از بین رفتن عشق و علاقه؟چگونه زوجین می توانند پیوندی بین قلب هایشان به وجود آورند تا شادی ها برای همیشه باقی بماند؟
چطور پیوند زناشویی به پیوند قلب ها تبدیل می شود؟
وقتی دو نفر احساس نزدیکی زیادی با هم داشته باشند، مراقب شریک زندگی خود خواهند بود. افکار و دیدگاهشان یکی می شود.
در تمام غم ها و شادی ها با هم هستند، در این خانواده هیچ خطری وجود ندارد آنها سازش نمی کنند. زندگی که همواره با سازش دوام پیدا کند چه لذتی خواهد داشت؟ به زندگی اطرافیان خود دقت کنید بیشتر آنها در حال سازش با یکدیگرند. با هم بودن تنها با پیوند قلب ها امکان پذیر است. چطور می شود ازدواج را به پیوند قلب ها تبدیل کرد؟
در قدم اول باید خیلی شفاف در مورد همه چیز برخورد کرد. به همسر خود بگویید چه احساسی دارید (نسبت به او نسبت به خودتان). همه ما لحظاتی با خود خلوت کرده و درد دل می کنیم. ما با خودمان شفاف هستیم زیرا نگرانی در مورد عکس العمل خود نداریم. با همسرمان هم باید این گونه باشیم. شفافیت در صحبت کردن دو منفعت دارد «آگاهی همسر از نقطه نظرها و علائق شما و صداقت.» وقتی همه چیز را برای او بازگو می کنید مهم ترین پیام شما صداقت خواهد بود. «من کاملا به تو اعتماد دارم.» «من کاملا با تو راحت صحبت می کنم.» «من هیچ چیز را از تو پنهان نمی کنم.» اما شما در برابر برخورد شفاف همسرتان چه عکس العملی دارید؟ در ابتدا ممکن است غافل گیر شوید. اما از او تشکر کنید. و این طور فکر کنید که اولا چه کسی با من صحبت می کند؟ ثانیا آیا شخص مهم تر است یا آنچه مطرح شده؟ آیا من قاضی خوبی هستم؟ آیا فقط من تعیین می کنم چه چیز خوب و چه چیز بد است؟ به این ترتیب کسی برای حفظ زندگی مجبور به مهار شخصیت خود نیست. با گفتگو یکدیگر را بهتر درک خواهید کرد.
قدم بعدی احترام گذاشتن به فرد مقابل و عقاید اوست. البته اگر در موردی احساس بدی دارید آن را با احترام مطرح کنید و اجازه دهید همسرتان متوجه شود که شما علاقمندید بعضی از امور تغییر کند.متأسفانه در بیشتر خانواده ها تا مدت های طولانی طرفین از عقاید یکدیگر بی اطلاع هستند. هر دو خود را مهار کنند تا شاید بتوانند زندگی مشترک را حفظ کنند. این زندگی لذتی نخواهد داشت.
ما برای هم ساخته شده ایم؟
یک زوج جوان دست در دست هم در پارک قدم می زنند. به نظر می رسد رابطه صمیمی بین آنها برقرار است. اما آیا آنها واقعا برای هم ساخته شده اند؟ چه وقت دو نفر برای هم ساخته شده اند؟ آیا باید عقاید و سلیقه های کاملا یکسانی داشته باشند؟ یا به عکس چنانچه در علم فیزیک آمده که دو بار مخالف یکدیگر را جذب می کنند زوجین دارایی عقاید مخالف می توانند نسبت به هم علاقمند شوند؟ یا بر سر اختلاف سلیقه ها همیشه جنگ و دعوا خواهند داشت؟
می توان گفت حداقل در بیشتر خانواده ها اختلاف سلیقه امری طبیعی است. وقتی می گوییم دو نفر برای هم ساخته شده اند یعنی هر یک شخصی مناسب برای دیگری است. هیچ شخص دیگری در دنیا به جز او وجود ندارد که بتواند برای همسرش زوج بهتری باشد. آنها هنگام با هم بودن بهترین ساعات را در کنارهم می گذرانند و شادی دلپذیری تمام وجودشان را در بر می گیرد.
یکی بودن عادات، طرز لباس پوشیدن و هوای مورد علاقه تنها عوامل موثر در نزدیک شدن دلها نیست. بلکه دوست داشتن به خاطر دیگری، احساس تعلق به جسم و روح و قلب و کلمات فرد مقابل، احساس رضایت عمیق در زمان با او بودن است که نشان می دهد این هر دو برای هم ساخته شده اند.
هدف اصلی در زندگی مشترک طرف مقابل را خوشحال کردن و خوشحال نگه داشتن است.با دقت به رابطه مادر و کودک در می یابیم آنها با هم یک حلقه ارتباطی بسیار قوی ایجاد کرده اند و هیچ کس شک نمی کند که آنها برای هم ساخته شده اند. اگر زوجین هم چنین حلقه ارتباطی را با هم داشته باشند زندگی موفقی دارند.آیا فراموش کرده اید که تصمیم داشتید همسرتان را خوشحال کنید؟«من در جوانی عادت داشتم نقاشی کنم، به سالن بدنسازی بروم، روزهای تعطیل به کوه بروم و… هنوز هم به این امور علاقه دارم ولی بعد از ازدواج به دلیل اشتغال زیاد همسرم و یا به این دلیل که او علاقه چندانی به این امور نشان نمی دهد این ها را فراموش کرده ام.»
این حالت به روابط بسیاری از خانواده ها صدمه می زند. انتظار می رود زوجین بیشتر به علایق هم توجه داشته باشند. متاسفانه بسیاری از تمایلات مخصوصا در خانم ها در همان ابتدای ازدواج سرکوب شده و اجازه بروز پیدا نمی کند. و این مسئله روابط خانوادگی را خدشه دار می کند.
البته مردانی هم هستند که به برآورده کردن مطالبات همسرشان اهمیت می دهند ولی افرادی که خود مختار هستند روز به روز شرایط را سخت تر می کنند. البته بعضی از خانم ها خود این مسئله را دامن می زنند و به جای مطرح کردن مطالبات خود، آن را پنهان می کنند آنها نگرانند که مبادا دردسری ایجاد کنند. در حالی که اگر از ابتدا با همسرشان صحبت می کردند چه بسا راهی برای رفع نیازهای خود می یافتند. آنچه مسلم است سکوت راه حل مناسبی نیست.هر انسانی نیازمند آزادی است و باید در جهت احیاء آن تلاش کند.آیا از آنچه به آن عشق می ورزید مراقبت هم می کنید؟
آیا نگران از دست دادن چیزی هستید که از معشوق بدست می آورید؟ و یا نگران صدمه دیدن معشوق خود می باشید؟
کسانی که از عشق خود مراقبت می کنند زندگی موفقی خواهند داشت. اگر شما واقعا به کسی عشق بورزید از او مراقبت می کنید، زیرا عشق یعنی مراقبت. شما چگونه عاشقی هستید؟
اجازه دهید مثالی بزنیم: همسر شما چند روزی است دیر به منزل می آید چه فکری می کنید: افکار شما در مورد عشقتان پاسخ های زیادی می دهد آیا شک دارید که ممکن است او عاشق فرد دیگری شده؟ یا این که فکر می کنید نکند اشکالی پیش آمده که همسرم را مشغول کرده؟ اگر جواب شما جواب آخر نیست باید در مورد رابطه خود با همسرتان تجدیدنظر کنید در این رابطه عشقی وجود ندارد.مادری که فرزندش دیر به منزل می آید هرگز تصور نمی کند او مادر دیگری برای خود پیدا کرده باشد.
دوست داشتن یعنی بخشیدن و از خود گذشتن. لازمه عشق این است که شما معشوق را خوشحال کنید. عشق یعنی از صمیم قلب در تمام مراحل زندگی یکی شدن با کسی که دوستش می دارید.
در غیر این صورت عشقی وجود ندارد بلکه تظاهر به عشق ورزیدن و عاشق بودن است. اگر عاشق هستید باید مراقب خوبی برای عشق خود باشید.
آیا عشق به تنهایی برای تداوم زندگی کافی است؟
عشق یک راه انتقال است. جذابیت های روحی و لذتهای حاصل از آن زود از بین می رود مهم تر از آن این است که شما بدانید همسرتان از شما و شما از اویید. شما باید با هم سفر کنید.
وقتی عشق از بین می رود چه اتفاقی می افتد؟ زوجین به دلیل احساس وظیفه در کنار هم زندگی می کنند و زندگی بدون عشق را ادامه می دهند.
اگر به عقب برگردیم در چند دهه گذشته زوجین بیشتر از یکدیگر مراقبت می کردند و اسم آن را عشق می گذاشتند در واقع اساس رابطه آنها مراقبت بود. مادر از کودک مراقبت می کند چون مسئولیت دارد و کودک به او تعلق دارد. مشابه این رابطه در زوجین موفق است. آنهایی که مراقب هم باشند زندگی مشترک آنها تداوم بیشتری دارد.
افکاری نظیر «من می خواهم آزاد باشم.» «من اشتباه کرده ام». «من خوشحال نیستم.» «باید با کسی ازدواج می کردم که بهتر از این بود.» و افکاری مشابه این ها زندگی را به جدایی ختم می کند. این نوع تفکر یعنی «خودمحوری» آنچه مورد مراقبت و توجه است «خود» است نه دیگری.
اگر این طور فکر کنم که همسرم هم به من تعلق دارد و باید مراقب او باشم. این فکر باعث تداوم زندگی است.