همه شیعیان و پیروان اهل بیت(ع) در طول زندگی دینی خود با حیرتها و تردیدهایی مواجه شدهاند که جواز و عدم جواز یک فعل را از نظر شرعی نمیدانند. گاهی با احکام شرعی به پاسخمان میرسیم و گاهی حتی با انجام دستورالعملها هم دلمان آرام نمیگیرد و احساس میکنیم این اعمال مناسب حال ایمانی ما نیستند. در این موقعیتها کافی است خود را به رفتار و گفتار اهل بیت(ع) نزدیک کنیم و از خود بپرسیم اگر حضرت علی(ع) در این موقعیت بودند، چه کاری انجام میدادند؟ آیا ایشان هم مانند ما با بیخیالی به برخی محرمات و منکرات حتی مکروهات نگاه میکردند؟ آیا ایشان و فرزندانشان مانند ما متوجه خدا بودند یا به سبب محبت او، در دلشان ترسی غیرقابل وصف وجود داشت؟ برای نمونه، گاهی درباره شنیدن یا گفتن یک سخن مرددیم که آیا این سخن صحیح است یا نه؟ میتوانیم فوراً با خود بگوییم اگر اهل بیت(ع) بودند، این سخن را میشنیدند یا اینگونه سخن میگفتند؟ یا به این صحنه نگاه میکردند؟ یا این کار را انجام میدادند؟ آیا از این راه درآمد کسب میکردند و به خانه میبردند؟ اگر این سوالات را از خود بپرسیم در اغلب اوقات به جواب میرسیم.
دلیلش این است که خداوند فطرت ما را پاک آفریده است و اهل بیت(ع) تنها کسانی بودند که کاملاً مطابق با فطرتشان عمل میکردند و خدا را با عمق وجود میشناختند. پس مراجعه ما به اهل بیت(ع) همان مراجعه به فطرت است؛ فطرتی که همیشه ما را به خوبی هدایت میکند. خداوند در ماه مبارک رمضان فرصتی را در اختیار ما قرار داده است که خلوت ما با فطرتمان بیشتر شود. ضمن اینکه بنا بر دستورهای اهل بیت(ع)، روزهدار واقعی کسی است که تمام اعضا و جوارحش روزهدار باشد.
حال سؤال اینجاست که در تمرین تقوا در ماه مبارک رمضان، حالات اهل بیت(ع) چگونه بوده است؟ با توجه به اینکه نیمه ماه مبارک رمضان مزین به نام امام حسنمجتبی(ع) شده و روز ولادت ایشان است، بهتر است تکلیف خود را در احوالات این امام عزیز جستوجو کنیم؛ زیرا حالات امام حسن(ع) در اوقات مختلف و در برابر خداوند، حالات عجیب و پرنوری بود. ایشان در بندگی خدا مانند ما نبود و ما هم مانند ایشان نیستیم؛ ایشان یکی از پنج نفری است که آیه شریفه تطهیر در شأن آنان نازل شد و کسی است که خداوند عالم هر رجس و پلیدی را از روح او زدود و قلبش را به طهارتی مطهر فرمود که خزانه اسرار کتاب او باشد؛ یعنی هم مفسر قرآن است و هم تجسم عینی دستورات دینی قرآن است. به همین دلیل است که خصوصیات ایمانی این حضرت شاخص و میزان میباشد.
عزیزترین حتی در نگاه دشمن
حضرت امام جعفر صادق(ع) از پدر خود از امام زینالعابدین(ع) روایت میفرمایند: «حسنبنعلی عابدترین اهل زمان خود و زاهدترین و فاضلترین آنان بود. اگر حج میکرد پیاده و گاهی با پای برهنه میرفت و هرگاه مرگ را به خاطر میآورد، گریه میکرد و اگر قبر را به یاد میآورد، میگریست و اگر برانگیختن قیامت را به یاد میآورد، میگریست و اگر عرض بر خداوند تعالی را به یاد میآورد، غش میکرد و اگر به نماز میایستاد، بندهای بدنش میلرزید و اگر بهشت و دوزخ را به یاد میآورد، همچون مارگزیده مضطرب میشد و از خدا بهشت را مسئلت مینمود و از آتش دوزخ به خدا پناه میبرد و از قرآن آیه «یا أیها الذین آمنوا» نمیخواند مگر این که میگفت: «لبیک اللهم لبیک» و در هیچ حالی از احوالش دیده نمیشد، مگر اینکه ذاکر خداوند سبحان بود و زبانش راستگوترین مردم و پیامش فصیحترین آنان بود.» حتی دشمنان وصف او را میگویند؛ مروان درباره ایشان گفته است: «با کسی آن رفتار(های آزاردهنده) را کردم که حلم او از کوه سنگینتر بود. کسی که دشمن، بردباری او را اینچنین بستاید و ابر عداوت، حجاب آفتاب کمالات او نشود و دشمن بر او اشک بریزد، جا دارد که چشم روزگار بر او خون گریه کند.» پس بهترین حال در ماه مبارک رمضان همین حال است؛ اینکه خودمان را شبیه این امام همام کنیم و ایشان را الگوی دینداری خود قرار دهیم.
جنگ و صلح
اما پرسشی به قدمت هزار سال؛ اینکه چطور میشود که امام حسن(علیه السلام) را مجبور به جنگ میکنند و از طرفی مجبور به صلح؟! آنچه برای همه پیامبران الهی و ائمه اطهار(علیهم السلام) در طول عمرشان ناگوار بود، جهالت مردم بود. جهلی که فقط از عدم شناخت به وجود نیامده بود، بلکه لجبازی، عصبیت، نفسانیت و… هم در این جهل موثر بود. به عبارتی بسیاری از انسانها که خطاهای بزرگی در این دنیا مرتکب میشوند، شناخت کافی برای درک حق و باطل دارند، اما گرفتاری برخی عادات رفتاری و اعتقادی هستند که نمیگذارد مسیر درست را طی کنند. امام حسن(علیه السلام) در دوران امامت خود گرفتار این افراد بودند. آنها هم با جنگ مخالف بودند، هم با صلح، هم با حق مخالف بودند، هم با باطل، هم با انسانیت میجنگیدند هم باید حیوانیت. به عکس همه چیز را دوست داشتند؛ جنگ را، صلح را، کفر را، ایمان را، پاکی را، آلودگی را، روشنی را، ظلمت را و… شاید بپرسید چطور میشود کسی با همه چیز مخالف باشد و از طرفی همه چیز را دوست داشته باشد؟ جوابش این است که آنها وقتی دچار عادات سخیف رفتاری و اعتقادی شدند، هر چیزی را در دایره منافعشان میپسندیدند و میخواستند. جنگ را وقتی به نفعشان باشد، صلح را وقتی به نفعشان باشد، اسلام و کفر را، وقتی به نفعشان باشند.
نکته اساسی آن است که برخی از آنها نمیدانستند که مشغول عاداتشان هستند. فکر میکردند درست عمل میکنند و حق همین راهی است که در آن قدم گذاشتهاند. این حالتی است که اگر بفهمیماش ما را هم از خطری که در کمینمان است آگاه میکند. به عبارتی نباید فکر کنیم دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و دشمنان دین واقعا میفهمیدند که در عاداتشان غوطه ور هستند. آنها به عاداتشان و درخواستهای نفسانیشان بها میدادند و نمیدانستند که روحشان را به تسخیر خود درآورده و از حقیقت دور کرده است. این غفلتی نیست بلکه تغافل است، این جهل نیست بلکه تجاهل است. خود را به نفهمیدن و ندانستن و فراموشی زدن قابل عفو نیست.
از یارانی اینچنینی هرچیزی برمیآید. خیانت و عهدشکنی، با دستان خود خود را جهنمی کردن، بر باد دادن زحمات هزاران انسان و امام معصومی که عالمیان عاشق مشی و مرام او هستند، خدا او را دوست میدارد و در بالاترین مقامات ایشان را جای میدهد. نکند ما هم خود را به غفلت و جهل بزنیم و نکند که با امام خود مخالفت کنیم و یا بر روی او شمشیر بکشیم.
داستان ولادت
آن حضرت به گونهای که در روایات شیخ صدوق در «امالی»، «علل الشرایع» و «عیون اخبار الرضا(ع)» و روایات دیگر محدثان شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روایت شده، اینگونه است که فرمودهاند: «چون امام حسن(ع) به دنیا آمد، به پدرش، حضرت علی(ع) عرض کردند نامی برای او بگذار، امام علی(ع) فرمود: من چنان نیستم که در نامگذاری او از رسول خدا(ص) پیشی گرفته و سبقت جویم. وقتی که رسول خدا(ص) تشریف آوردند، فرمودند: آیا او را نامگذاری کردهای؟ عرض کرد: من در نامگذاری وی از شما پیشی نگرفتم! رسول خدا(ص) فرمود: من هم در نامگذاری وی بر خدا سبقت نمیجویم. در این وقت خدای تبارک و تعالی به جبرئیل وحی فرمود که برای محمد(ص) پسری متولد شده، به نزد وی برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوی و به وی بگو: به راستی که علی نزد تو به منزله هارون است به موسی، پس او را به نام پسر هارون نام بنه. جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای تعالی به وی تهنیت گفت، سپس اظهار داشت: خدای تبارک و تعالی تو را مأمور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذاری. رسول خدا(ص) پرسید: نام پسر هارون چیست؟ عرض کرد: شبر. فرمود: زبان من عربی است. عرض کرد: نامش را «حسن» بگذار. و رسول خدا(ص) او را حسن نامید.»(1)
پینوشت:
[1] بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۳۸