نیم نگاهی به ساختارهای عاطفی ـ ارتباطی درون خانواده ها
منظور از ساختار عاطفی ـ ارتباطی درون خانواده ، شیوه ارتباط و طرز برخورد افراد یک خانواده با هم است.نظر افراد خانواده به یکدیگر ، ابراز احساسات و علاقه آنها به هم و چگونگی مشارکت آنها در کارها و همکاری یا رقابتشان با یکدیگر شیوه ارتباط آنها را نشان می دهد.
رابطه اعضای یک خانواده، از لحاظ ساختاری در یکی از روش های زیر پدیدار می شود :
1 ـ دیکتاتور مآبانه یا مستبدانه
2 ـ بی قید و بند و بی کنترل
3 ـ دموکراتیک یا آزادمنشانه
روش های فوق، از یک سو شیوه ارتباط اعضای خانواده را مشخص می سازد و از سوی دیگر در طرز ارتباط آنها با هم تاثیر می گذارد.طرز برخورد افراد یک خانواده با هم ، در پرورش کودکان و رفتار آنها تاثیر بسیار شدیدی خواهد داشت.اینک به معرفی ویژگی های هر یک از این اشکال و تاثیر آنها در رفتار فرزندان می پردازیم .
1 ـ خانواده با ساختار دیکتاتوری.”
خانواده ای که تابع اصول دیکتاتوری است، معمولا رشد بچه ها را محدود می سازد.در این خانواده یک نفر حاکم بر کار و رفتار دیگران است ؛ که این فرد بیشتر پدر است و گاهی هم می تواند مادر نقش یک دیکتاتور را در خانه بازی کند و گاهی در اثر نفوذ دیکتاتوری والدین ، خواهران و برادران بزرگتر یا کوچک ترها به شیوه دیکتاتورمآبانه رفتار می کنند .
در چنین خانواده ای فقط دیکتاتور تصمیم می گیرد ، هدف تعیین می کند و راه را نشان می دهد ، وظیفه افراد را مشخص می سازد ، برای زندگی برنامه ارائه می دهد ، به گونه ای که همه باید برابر با خواست او رفتار کنند.تنها او حق اظهار نظر دارد و دستور او بدون چون و چرا باید از طرف دیگران اجرا شود.برنامه کار افراد دیگر خانواده را دیکتاتور معین می کند و در هر کاری که دیگران انجام می دهند ، دخالت می نماید.تنها دیکتاتور از استقلال برخوردار است.ارزش کار دیگران را دیکتاتورمعین می کند.اگر چیزی را او خوب دانست ، خوب و اگر چیزی به نظرش بد جلوه کرد ، بد تلقی می شود.دیکتاتور در کارهای خصوصی اعضای خانواده دخالت می کند ، کار ، تحصیل، ازدواج، حتی زمان گردش، استراحت و خواب افراد را معین می سازد .او می تواند از دیگران انتقاد کند اما هر چه می گوید بدون چون و چرا باید مورد پذیرش دیگران قرار گیرد.سود خانواده و اعضای آن را تنها او تشخیص می دهد و دیگران باید نظر او را در این باره بپذیرند.
در محیط خانوادگی دیکتاتوری ، ترس و وحشت بر افراد چیره می شود.شخصیت و خواست ها و نیازهای کودکان به هیچ وجه مورد توجه قرار نمی گیرند. نیازهای بنیادین بچه در خانواده ای که در آن دیکتاتوری برقرار است، به دست نمی آید.از مهربانی خبر نیست.بچه در فضای دیکتاتوری جایگاهی ندارد و به عنوان یک عضو قابل احترام با او رفتار نمی شود.بچه در چنین خانواده ای احساس امنیت نمی کند و وضع او همیشه نگران کننده است.هدف از انجام دادن کارها را نمی داند و جرات نمی کند دلیل آنها را بپرسد.اجرای خواست های دیکتاتور و پیروی از فرمان های او نظم بخش خانه است .
بچه هایی که در محیط دیکتاتوری پرورش می یابند ، در ظاهر حالت تسلیم ، آرامش ، سازگاری و پیروی از خود نشان می دهند، اما در واقع دچار هیجان منفی و اضطراب و خشم پنهان هستند.این بچه ها بیشتر در برابر دیگران ، حالت دشمنی به خود می گیرند.به بچه های هم سن یا کوچک تر از خود آزار می رسانند و چون باورها و اندیشه های ویژه ای را بدون چون و چرا پذیرفته اند ، افرادی متعصب بار می آیند. این بچه ها از سازگاری با دیگران ناتوان اند و از حیث رشد عاطفی و اجتماعی رشد کافی ندارند ، در کارهای گروهی نمی توانند شرکت کنند و بیشتر از ارائه رفتار مناسب وا می مانند ، از پذیرش مسوولیت خودداری می کنند ، به طور کلی به بزرگسالان بدبین اند و در مراحل گوناگون زندگی از ناتوانی و بی لیاقتی خود رنج می برند و در کار و تحصیل نیز موفق نیستند.ناتوان ترین و بی عرضه ترین انسان ها محصول خانواده هایی با چنین ساختاری هستند .
2 ـ خانواده با ساختار بی قید و بند.”
بر ساختار این خانواده ، شعار”کسی را با کسی کاری نباشد”حاکم است.نوع کار و فعالیت افراد با آنچه در ساختار پیشین جریان داشت ، فرق می کند.در اینجا گسستگی عاطفی و احساسی حاکم بر روابط است.دانستنی است بین آزادی و “ول”کردن و بین سخت گیری و نظارت کردن تفاوت وجود دارد.منظور از ول بودن ، چنانچه معمول می باشد ، این است که هر کس بتواند هر کاری را که میل دارد انجام دهد و دیگری حق دخالت و اظهار نظر در کار او را نداشته باشد.فرق مهم آزادی با ول بودن در این است که آزادی همشه باعث رشد و بالندگی و ول بودن به تباهی می انجامد.آزادی دارای حد و مرز تعریف شده و محدود شده با اخلاق ، قانون و علم است.به گونه ای که کمتر دیده شده که در میان افراد مختلفی که در یک جا زندگی می کنند و در مسیرهای فکری و شخصیتی گوناگونی قرار دارند ، با یکدیگر برخوردی وجود نداشته باشد.یکی میل دارد آواز بخواند ، دیگری میل دارد بخوابد ، یک می خواهد در ساعت معین غذا بخورد ، در صورتی که دیگری در این ساعت میل دارد به گردش برود …در نتیجه هرج و مرج و بی نظمی بر روابط اعضای خانواده حاکم می شود و زندگی برای آنها مشکل خواهد شد.افرادی که از خواست های شخصی خود پیروی می کنند ، بیشتر آنها در عالم خواب و خیال به سر می برند و از برخورد با واقعیت های زندگی دور هستند.
این دسته نه تنها مصالح و منافع جمعی را که در آن زندگی می کنند ، از نظر دور می دارند ، بلکه متوجه مصالح و منافع خود نیز نیستند و علاوه بر اینکه زندگی اعضای چنین خانواده ای با هرج و مرج و بی نظمی همراه خواهد گشت ، زندگی با این وضعیت بسیار مشکل خواهد بود و در نتیجه خانواده دچار گرفتاری می شود و نشانه های ناسازگاری در رفتار بچه های چنین خانواده هایی دیده می شود.”
افراد این خانواده افرادی بی بند و بار ، سهل انگار، خودخواه و بی هدف هستند و معیاری بر کارها و اندیشه آنها حاکم نیست .آنان احساس مسئولیت نمی کنند.برای زندگی اجتماعی توانا نیستند ، توانایی ارتباط با دیگران را ندارند و بیشتر با شکست رو به رو می شوند.همین ویژگی ها در رفتار بچه هایی که در این گونه خانواده ها پرورش یافته اند ، دیده می شود .دانستنی است که بیشتر بزه کاران و افراد ضد اجتماعی به چنین خانواده هایی تعلق دارند که در نوع خود ، بدترین ساختار خانوادگی است .
3 ـ خانواده با ساختار”آزاد منشانه”
منظور از آن در این جا ، خردمندانه ترین و انسانی ترین راه و روش زندگی است. در خانواده ای که دموکراسی حاکم بر روابط اعضای آن است ، ویژگی های زیر در رفتار اعضای آن خانواده دیده می شود:
1 ـ تمام افراد خانواده قابل احترام هستند.
2 ـ اعضای خانواده صلاحیت اظهار نظر درباره ی مشکلات و نیازهای مربوط به خود را دارند.
3ـ همه افراد خانواده حق دارند در تصمیماتی که درباره آنها یا کار مربوط به آنها گرفته می شود ، شرکت کنند و در عین حال مسئولیت دارند که در اخذ تصمیم و اجرای وظایف خود خردمندانه عمل کنند.
4 ـ روش خردگرایانه در همه بخش های زندگی این خانواده اثر دارد.
5 ـ همکاری، اساس زندگی و فعالیت افراد خانواده را تشکیل می دهد.
در این خانواده ، احترام اعضا به یکدیگر ، بزرگترین ویژگی آن است و نظم ، جایگاه ویژه ای دارد.اگر کسی در انجام دادن کارهای خود کوتاهی کند و بر خلاف آنچه از طرف خانواده تعیین شده ، کاری انجام دهد، تمام افراد در نقد و تعیین رفتارهای بعدی او شرکت می کنند ؛ یا از پیش رویه ای سنجیده در برخورد با چنین موقعیت هایی طراحی شده است و در آن هنگام از آن استفاده می شود.
بزرگترها در هر مورد کوشش می کنند تا توجه کوچکترها را به خود جلب و به آنها کمک کنند تا کارهای خویش را اداره نمایند .بنابراین در این ساختار ، انضباط به معنای نظارت و هدایت کارهاست.بچه هایی که در این خانواده پرورش می یابند ، به موقع خودش، از مهرورزی پدر و مادر سود می برند.شخصیت آنها در خانه مورد احترام است و به جای آنها در گروه خانوادگی مشخص و محفوظ است . فرزندان چنین خانواده هایی ، افرادی توانا، مسئول و سازگار خواهند شد .
معین بودن هدف ها و نظم و ترتیب امور خانوادگی ، راه و رسم زندگی را روشن می سازد.بچه ها پی می برند که چرا باید از انجام دادن کارهایی خودداری کنند ؛ یا دیدگاه و باورهای خود را آزادانه بیان کرده، هنر و مهارت های خویش را ظاهر سازند.انجام دادن این گونه کارها امنیت خاطر آنها را فراهم و رشدشان را در زمینه های گوناگون ناشایست، نه به خاطر ایشان، بلکه کم کم در سایه راهنمایی پدر و مادر، به نتیجه کارهای نادرست و ناشایست خود پی می برند و خود بر کارها و رفتارهایشان نظارت می کنند.این بچه ها در مدرسه در ارتباط گیری با هم سن و سالانشان توانا هستند و به راحتی می توانند طرح دوستی بریزند.مشکل عاطفی نخواهند داشت و خیلی به جا و سنجیده با دیگران ارتباط برقرار می کنند و از آمادگی برای همکاری با دوستان خود برخوردارند.برای بچه های دیگر احترام قایل می شوند ، باورهای گوناگون دیگران در نظر آنها پذیرفتنی است زیرا بارها نظرهای مختلف را در خانه شنیده ، گاهی پذیرفته و گاهی هم تحمل کرده اند. تعصب در میان این دسته از بچه ها کمتر دیده می شود و هرگز در صدد تجاوز به حقوق دیگران و حمله به آنها برنمی آیند.
فرزندان چنین ساختار خانوادگی ای ، با توجه به تجربیات و امکانات هر یک در قبول مسولیت ، شرکت در تصمیم گیری ها و همکاری با دیگران بسیاری از مشکلات را که در وهله نخست پیامد ضعف در این گونه توانمندی ها به نظر می رسد ، از میان برمی دارند.گفتنی است که سازگارترین و قابل اعتماد ترین و تواناترین انسان ها محصول چنین ساختار خانوادگی ای هستند و به همین دلیل به آن ساختار خانوادگی انسان ساز می گویند ؛ زیرا که بهترین ساختار خانوادگی است .
منبع:هفته نامه موفقیت،شماره ی 171