نویسنده:جواد ایروانی
پیشگفتار
زلال معارف الهی در بستر تاریخ، پیوسته از چشمه سارهای حیاتبخش وحی، در جان و روان حق جویان، روحی تازه بخشیده و با صفا و پاکی خود، کویر رذائل آنان را به گلستان فضائل مبدّل نموده، به سرمنزل سعادت رهنمودشان ساخته است. در این میان، آنچه پیوسته، موجب مانایی و پویایی نظام تشریع برخاسته از وحی گشته، هماهنگی و همسوییِ آن با نظام تکوین است، و این دو، بقا و پایداریِ خود را مرهون اصلِ بنیادینِ «عدل و اعتدال»هستند؛ اصلی که در سرتاسر هستی رخ نموده و بُنمایه و اساس ماندگاری، صلابت و تکامل است، چه آسمانها و زمین به عدل برپایند.»و بی تردید، لحظه ای تخلّف از آن، نظام آفرینش را یکسره در هم ریخته و غفلت از آن دست نیافتن به کمال را در مسیر تکامل انسانی در پی دارد از این رو ، هر گونه زیاده روی و کوتاهی، از سوی آدمیان در عرصه های گوناگون، معلول جهل آنان به نقش اساسی این اصل در مسیر تکامل است . چه»نادان را نبینی جز آن که کاری را از اندازه فراتر کشاند و یا بدانجا که باید نرساند.»
در این نوشتار ، در پی به تصویر کشیدن بخشی از نُمودهای این اصل، در نظام تشریع هستیم و با رعایت اصل اختصار و تلاش در طرح مطالبی اصلی و پاسخ به پرسشهای مهم، مجموع مباحث را در محور بیان می داریم؛ که صرف نظر از مباحث مقدماتی، عبارتند از :«اعتدال در ارزشهای معنوی، اعتدال در اخلاق، اعتدال در تربیت، اعتدال در مدیریّت و سیاست ، اعتدال در روابط اجتماعی و اعتدال در بهره گیری از مواهب مادّی.البته پژوهشی همه جانبه در این موضوع، مجال گسترده ای می طلبد، چه اینکه این بحث، در عرصه های دیگر نیز قابل طرح است، از جمله «اصل اعتدال در عقیده»در قالب «نفی تشبیه و تعلیل»،«نفی جبر و تفویض»، «نفی غلو و تقصیر» و مانند آن، نمود می یابد، لیک از آنجا که این مقال، در سلسله مباحث»فرهنگ معاشرت در قرآن«جای می گیرد، از پرداختن به آنها خودداری نمودیم .
واژه شناسی
عدل و اعتدال
واژه اعتدال از ریشه «عدل»گرفته شده است. از این رو شایسته است نگاهی به مفهوم لغوی و معانی اصطلاحی عدل داشته باشیم. عدل و عدالت در لغت به معنای حدّ وسط و میانه است به گفته راغب اصفهانی، مفهوم مساوات نیز در آن نهفته است چه این که فاصله وسط شیءنسبت به دو طرف آن، مساوی است. از این رو، شیئی که از نظر ارزش، مساوی شیء دیگر باشد،«عدل»و عِدل آن ،گفته می شود.
هر گاه واژه «عدل» با عَن به کار رود، مفهوم «اعراض و انصراف»را پیدا می کند
مفهوم «اعتدال »نیز بازگشت به معنای لغوی عدل دارد چه «اعتدال به معنای میانه روی میان دو حالت از نظر چند و چونی است.»
عدل و عدالت رفته رفته موارد استعار و معانی گوناگونی یافته است که به مهمترین آنها اشاره می کنیم :
الفمعنای شایع و تعریف پذیرفتنی آن عبارت است از «نهادن چیزی درجایگاه شایسته آن».و عادل کسی است که هر چیز را به جای خویش به کار می بندد.از آن جا که قرار دادن یک شیء در جایگاه شایسته آن زمانی تحقق می یابد که با توجه به استحقاقها و استعدادها از هر گونه زیاده روی و کوتاهی پرهیز شود، از این رو، ارتباط این معنا با مفهوم لغویِ عدل روشن می گردد .
این معنا، از کلام امیر مؤمنان علیه السلام اقتباس شده است. ایشان می فرمایند:«عدل، هر چیزی را در جای خود می نهد.»مولوی در اشعار معروفش آن را به شعر در آورده و می گوید :
عدل چِبودَ وضع اندر موضعش
ظلم چِبود وضع اندر ناموقعش
عدل چبود آب ده اشجار را
ظلم چبود آب دادن خار را
بعدالت در اصطلاح عالمان اخلاق یعنی اعتدال قوای نفس و رعایت حدّ وسط در همه امور، که کمال آدمی است.تناسب این معنا با مفهوم لغوی، کاملاً روشن است و ما در آینده به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت .
جدر اصطلاح فقیهان، عدالت عبارت است از حالتی پایدار در نفس آدمی که در اثر اجتناب از گناهان کبیره و ترک اصرار برانجام گناهان صغیره حاصل می گردد.این معنا بازگشت به معنای عدالت در اصطلاح عالمان اخلاق دارد، چه این که در نگاه اینان، عدالت، کمال قوه عقلیه و شَهَویّه غَضَبیّه است، و روشن است که نیل به این کمال از بُعد رفتاری، در گرو ترک گناهان است.
ددر عرف حقوقی و سیاسی، عدالت به معنای رعایت حقوق افراد، و اعطای حق به صاحب حق، و نفی هر گونه تبعیض است، کوتاه سخن آن که عدالت:«رعایت تساوی در زمینه استحقاقهای متساوی»برای نیل به عدالت اجتماعی است .
قصد
در اصل به معنای آهنگ انجام عمل است که مستلزم توجه به آن، اصلاح، نظم و تعدیل آن می باشد، و به همین مناسبت گاه به معنی «عدل»،«اعتدال»و«استقامت»نیز به کار رفته است.
وسط
در لغت به معنای قرار گرفتن شیء بین دو یا چند چیز است، که نسبت به اطراف آن، در حدّ میانه قرار گرفته،و بدین سان، با واژه «عدل»در مفهوم لغوی آن مترادف است . از آنجا که اطراف یک شیء بیش از میانه آن در معرض فسادند، میان و وسط هر چیز، بهترین قسمت آن خواهد بود.»و الوسطُ من الناس و مِن کلّ شیء أعدلُه وأفضَلُه»از این رو، واژه «وسط»در آیه شریفه «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّهٌ وَسَطاً»،در روایات و کلام مفسّران، گاه به عدل تفسیر شده و گاه به برگزیده و برتر»؛یعنی امت اسلام در تمامی ابعاد، در حدّ میانه قرار دارد که برترین حالت است.لیک برخی، واژه «وسط»را در این آیه به «عدالت در اصطلاح فقها«تفسیر کرده و در نتیجه گرفته اند که تمام امّت عادلند و اجماع آنان حجت است که سخنی بی اساس است چه اینکه «وسط»در آیه به معنای«میانه» است و «عادل بودنِ»تمامی امّت ، واقعیت خارجی ندارد.
افراط و تفریط
واژه «فرط» به معنای خروج از حدّ معین است ، هر گاه این خروج در جهت زیاده از اندازه و پیشی گرفتن باشد،«افراط»و اگر در جانب کوتاهی کاستی باشد«تفریط»است.
اسراف
به معنای زیاده روی از حدّ در کمیت یا کیفیت،و نقطه مقابل آن «اقتاره»یعنی سختگیری در عمل و کاستی از حدّ مطلوب است.
تبذیر
از «بذر» به معنای «پراکنده ساختن» به ویژه در مورد پاشیدن دانه به کار می رود. و تبذیر یعنی مصرف اموال به صورت غیر منطقی که معادل آن در فارسی «ریخت و پاش»است.
تفاوت تبذیر با اسراف در این است که اسراف یعنی خروج از حدّ اعتدال بی آن که در ظاهر چیزی ضایع شده باشد، مانند خوردن غذای گران قیمتی که با بهای آن بتوان عده زیادی را آبرومندانه تغذیه کرد؛ اما تبذیر یعنی اتلاف و تضییع اموال، مثل این که برای دو نفر، غذای ده نفر تهیه شود و باقی مانده را دور بریزند.به دیگر سخن، «اسراف»،زیاده روی در مورد بایسته، و «تبذیر»صرف مال به نحو شایسته است.اما گاه این دو واژه به یک معنا به کار می روند و به عنوان تأکید پشت سرهم می آیند، مانند آنچه حضرت علی علیه السلام می فرماید:«أَلا إِنَّ إِعطاءَ المالِ فی غَیرِ حَقِّه تَبذیرٌ وَ إِسرافٌ وَ هُوَ یَرفَعُ صاحِبَهُ فیِ الدُّنیا و َ یَضَعُهُ فِی الآخِرهِ…»
بدانید که بخشش اموال در غیر جایگاه شایسته اش، تبذیر و اسراف است که آدمی را در دنیا [به ظاهر]سرافراز و در آخرت خوار می کند.»
اعتدال در نظام آفرینش و تشریع
وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ المیزانَ، أَلّا تطغَوا فِی المیزانِ»
جهان آفرینش بر پایه عدل استوار است. سرتاسرِ نظام هستی، از کهکشانها و ستارگانِ آسمان گرفته تا دنیای شگفت انگیز زمین و زمینیان؛از جهان پررمز و راز موجوداتِ زنده تا اسرارِ پنهان یک اتم در دل یک موجود بی جان، همه و همه، در پرتو توازن و تعادل نیروها و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه مناسب خود، پابرجا و استوارند، چه،«وَ کُلُّ شَیءٍ عِندَهُ بِمِقدارٍگردش میلیونها جرمِ عظیم آسمانی با سرعتی سرسام آور و نظام حاکم برچرخه حیات هزاران هزار موجود زنده، جز با نظام و حسابی بسیار دقیق امکان پذیر نیست؛ برسازمان تنِ آدمی آن چنان نظام عادلانه ای حکمفرماست که هر گاه کمترین تغییر و ناموزونی ای در آن رخ دهد، سبب بیماری یا مرگ آدمی می شود؛ چه اوست کسی که «الَّذی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ»و به بیانِ رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله و سلم «آسمانها و زمین با عدل برپایند»عدلی به گستره گیتی …»اگر نازی کند، در هم فروریزد قالبها.»
نظام تشریع نیز به طور کامل همسو با نظام آفرینش و منطبق برآن است. این همسویی و هماهنگی، از نشانه های حقانیّت و تعریف نایافتگی یک آیین الهی به شمار می رود، چه این که قانون گذارِ نظامِ تشریع، همان آفریدگارِ نظام آفرینش است و هماهنگی میان این دو، لازمه اصل توحید؛ از این رو تأکیدی که اسلام برعدل، قسط و توازن در همه زمینه ها نموده، بسیار قابل توجه است؛ به گونه ای که گویی خداوند، نظامِ آفرینش و تشریع را تنها با خمیرمایه عدل و قسط و توازن سرشته است. استاد مطهری رحمه الله در این باره می گوید:«در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، و از نبوّت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوارشده است . عدلِ قرآن همدوشِ توحید، رکنِ معاد، هدفِ تشریعِ نبوّت، فلسفه زعامت و امامت، معیارِ کمال فرد و مقیاسِ سلامت اجتماع است.»بنابراین، عدل در نظام اسلام، اصلی ثابت و خدشه ناپذیر و حاکم برهمه اصول و فروع دیگر است .
اعتدال راه رسیدن به کمال
کمال انسان در تعادل و توازن اوست. آدمی با دارا بودن استعدادهای گوناگون، زمانی «انسان کامل»است که همه استعدادهای خویش را در حد متعادل و متوازن، رشد دهد و شکوفا سازد. به کوتاه سخن، «انسان کامل»کسی است که «همه ارزشهای انسانی»،در حد ّ اعلی و به طور هماهنگ در او رشده کرده است..»از این رو، ساختار دین و سیره اولیا، در همه ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی براعتدال که اصلی اساسی در تمامی ابعاد دین است بنا شده است چه اینکه کمال یافتن جامعه نیز بسان تکامل فردی، مرهون اعتدال است . قرآن کریم،«جامعه معتدل»را «امّت نمونه »و الگوی جوامع بشری معرفی می کند چنان که می فرماید:«وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّهً وَسَطَا لِتَکُونوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ»تربیت شدگان قرآن کریم و مدرسه نبوی که جلوه های کمالِ انسانی اند، پیوسته در مسیر اعتدال گام می نهادند؛امیرمؤمنان علی علیه السلام در توصیف اوصیای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرموده است :«ما در جایگاه میانه ایم، عقب افتادگان باید به ما ملحق شوند و تندروانِ غُلُو کننده باید به سوی ما بازگردند»و هم چنین ائمه پیروان خود را پیوسته بر همین راه، رهنمون گشته اند؛ چنان که علی علیه السلام می فرماید:«برتو باد به میانه روی که بهترین یاور در زندگی نیک است.»
نیز از امام باقر علیه السلام رسیده که ایشان شیعیان را به رعایت اعتدال فراخوانده است چنان که می فرماید:«ای شیعیان!پیوسته برجایگاه میانه باشید، تا عقب افتادگان به شما ملحق شوند و تندروان به سوی شما بازگردند…»هم چنین امیرمؤمنان علی علیه السلام که خود، مظهر همه کمالات انسانی است، کمال ایمان آدمی را در رعایت حد وسط معرفی کرده و می فرماید:«سه ویژگی است که در هر که باشد، بی گمان ایمان را به کمال رسانیده است: میانه روی و اعتدال در خشم و خشنودی ، در درویشی و توانگری، و در بیم و امید .»
آنچه برآدمی بایسته است، شناخت حدّ وسط در تمام قوای ظاهری و باطنی و گرایشهای درونی و رفتارهای بیرونی و پایبندی به آن می باشد. حد وسط همان«صراط مستقیم»است که پیمودن آن بدون هر گونه کژروی، بی تردید آدمی را به سرمنزل مقصود می رساند.اگر چه در آغاز، کاری بس دشوار است .
علی علیه السلام می فرماید:«راست و چپ کمینگاه گمراهی است و راه میانه، راه راستِ الهی است.»
و در جای دیگر می فرماید:«صراط مستقیم در دنیا راهی است فروتر از تندروی، و فراتر از کوتاهی، که در حدّ میانه باشد. و…در آخرت راه مؤمنین به سوی بهشت است .»
نیز امام صادق علیه السلام فرموده است :«راه راست، ظریفتر از تار مو و تیزتر از شمشیر است.اینک به بررسی جایگاه اصل اعتدال و نقش اساسی آن در ابعاد گوناگون اسلام پرداخته و مواردی از آن را به اختصار برمی شمریم .
اعتدال در ارزشهای معنوی
پیشتر اشاره کردیم که رسیدن به کمال در صورتی میسّر است که ارزشهای انسانی در حدّ متعادل و هماهنگ در وجود آدمی شکوفا گردد و رشد نماید. اینک ابعاد گونه گون میانه روی در ارزشهای معنوی را به اختصار مطرح می نماییم .
الفمیانه روی در عبادت
بی تردید عبادت و جستجوی قرب پروردگار از طریق نیایش با او، از والاترین ارزشها در اسلام است؛ اما اگر در انجام عبادت افراط شود، ارزش خود را از دست خواهد داد، چرا که صرف بیش از حدّ وقت و نیرو در انجام عبادات، مانع انجام وظایف دیگر می شود و اعتدال در رشد ارزشها را به هم می زند .
از این رو، یگانه معبود هستی ،؛ فرستاده گرامی خود را براعتدال در عبادت تأدیب فرمود تا الگوی پرستشگران و کمال جویان باشد؛«آن گاه که وحی برحضرت رسالت پناه نازل گشت، حضرت عبادت بسیار می کرد؛به ویژه ایستاده به عبادت می پرداخت، به گونه ای که پاهای مبارک متورم می گردید؛گاه برای این که به عبادت خود ادامه دهد، ، سنگینی بدن را بر یک پا قرار می داد و گاه برپای دیگر؛ گاه برپاشنه پا می ایستاد و گاه برانگشتان پا در این هنگام آیه نازل شد که :«ما أَنزَلنَا عَلَیکَ القُرانَ لِتشقی»بدین ترتیب خداوند به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور داد که این همه رنج برخود تحمیل نکند .»
در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:«در دوران جوانی در انجام عبادت سخت تلاش می نمودم. پدرم فرمود: فرزندم!کمتر از آن را انجام ده، چرا که خداوند«آن گاه که بنده ای را[به سبب عقاید و اخلاق نیک و تقوا]دوست بدارد، از عمل اندک او راضی می شود.»در روایت معروفی آمده است:«عده ای از صحابه تصمیم گرفتند، پیوسته روزها را روزه بدارند و شبها به عبادت برخیزند و دنیا را یکسره کنند…پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آنان را به شدت از این کار منع کرد و فرمود:«…من هرگز به چنین کارهایی[افراطی]امر نکردم، …پس روزه بگیرید و افطار کنید، شب را به عبادت برخیزید و بخوابید، چرا که من، هم عبادت می کنم و همه می خوابم، هم روزه می گیرم و هم افطار می کنم…و هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست… .»
به طور اصولی عبادت آن گاه که عاشقانه و با شور و اشتیاق و در حال نشاط انجام گیرد اثر و ارزش حقیقی خود را دارد. بنابراین جز واجبات که در هر حالی بایستی انجام شود، عبادات مستحبی را نباید برخود تحمیل کرد، در این باره امام صادق علیه السلام می فرمایند :«عبادت را برخود تحمیل نکنید.»و امیرمؤمنان علیه السلام فرموده اند:«همانا دلها را روی آوردن و پشت نمودن است ، پس آن گاه که روی آوردندو شور و نشاط عبادت حاصل شدآنها را برانجام مستحبات وادارید، و آن گاه که پشت کردند، به واجبات بسنده نمایید.»
آری!«یاد خدا و ذکر»که سکّوی اوج گرفتن آدمی و سبب تقویت عزم او برانجام وظایف و بالا رفتن درجه اخلاص و توکّل است، تنها عبادتی است که حدّ و اندازه خاصی ندارد، و این معنا در آیاتو روایات فراوان، وارد شده است. امام صادق علیه السلام می فرمایند :«هر چیزی را حدّی است که بدان منتهی می شود، جز«ذکر و یاد خدا، که اندازه ای ندارد و خداوند به کم آن راضی نشده و حدّی برای آن قرار نداده است»؛پس این آیه را تلاوت فرمود:«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذکُروُ ا اللهَ ذِکراً کثیراً.».روشن است که یاد فزون خداوند بدان معناست که دل و جان آدمی پیوسته به یاد او باشد؛ یادی که او را از زشتیها باز دارد و به نیکیها ترغیب نماید؛ نه صرفاً ذکری لفظی و زبانی.
بمیانه روی در انفاق
اهمیت انفاق در راه خدا به قدری است که حدودآیه و صدها روایت درباره ارزش انفاق و آداب و شرایط آن وارد شده است و علاوه برانفاقهای واجب، همچون خمس، زکات، کفّارات و ..، برانجام انفاقهای مستحب تأکید فراوان شده؛ به گونه ای که ثواب انفاق، تا هفتصد برابر و بیشتر بیان گردیده است .
با این همه، انفاق نیز بسان ارزشهای دیگر هر گاه از حدّ میانه خارج گردد و به افراط کشیده شود ارزش خود را از دست خواهد داد در این خصوص آیات و روایات ذیل را از باب نمونه یادآور می شویم .
آیه اوّل:«وَ الَّذینَ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفوُا وَ لَم یَقتُروُا وَ کانَ بینَ ذلِکَ قَواماً
«اسراف»آن است که بیش از حدّ و در غیر حق و بیجا مصرف گردد و «اقتار»آن است که کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد.
در یکی از روایات، تشبیه جالبی برای این مسئله بیان شده است . امام صادق علیه السلام هنگام تلاوت این ایه، مشتی سنگریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود:«این همان اقتار و سختگیری است.»سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به زمین ریخت و فرمود:«این اسراف است.»با رسوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود و به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش باز ماند و فرمود:«این همان قَوام است.»
آیه دوم:«وَ لاتَجعَل یَدَکَ مَغلُولهً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسوُراً»
در شأن نزول این آیه آمده است :«پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در خانه بود. گدایی بردر خانه امد؛ چون پیامبر چیزی برای بخشش آماده نداشت؛ او تقاضای پیراهن وی را کرد، پس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیراهن خود را به او داد،همین امر سبب شد که پیامبر نتواند آن روز برای نماز به مسجد برود. این پیش آمد زبان کفار را باز کرد و گفتند :«محمد خواب مانده یا مشغول لهو و سرگرمی است و نمازش را به دست فراموشی سپرده است.در این باره بود که آیه نازل شد و دستور میانه روی را صادر نمود .
علامه طباطبایی می گوید:«آیه بعدی،«إِنَّ رَبَّکَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ…»،
در مقام تعلیل برای آیه فوق است، یعنی همان گونه که سنّت پروردگار این است که روزی را نه کاملاً می گشاید و نه به کلّی امساک می کند شما نیز به چنین صفات الهی متخلّق شوید.
آیه سوم:«وَ یَسئَلُونَکَ ماذا یُنفِقُونَ قُلِ العَفوَ»
در شأن نزول این قسمت از آیه، از ابن عباس چنین نقل شده که «گروهی از صحابه از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سؤال کردند:«ما نمی دانیم چه مقدار از اموال خود را انفاق کنیم؟آیا همه را در راه خدا به نیازمندان بدهیم یا مقداری از آن را؟«آیه نازل شد و دستور به انفاق از «عفو»داد.
عفو به گفته راغب، در اصل به معنای «قصد برگرفتن چیزی» یا «چیزی که برگرفتن آن آسان است»می باشد و سپس برمصادیق گوناگون اطلاق شده از جمله «حدّ وسط هر چیز»،«مقدار اضافی چیزی»،و «بهترین قسمت مال »که با آیه فوق مناسب است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:«اَلعَفوُ الوَسَطُ».نیز از امام باقر روایت است که «عفو، مازاد خوراک سال است.»بنابراین می توان گفت که عفو همان حدّ میانه ای است که نه به جانب اسراف کشیده شود و نه اقتار و سختگیری .
آری!جود و سخاوت و بخشش، اگر از حدّ معمول خارج شد، به رذیلتِ اسراف تبدیل می شود و میانه روی اگر به جانب سختگیری کشیده شد، بخل و تنگ نظری خواهد بود چنان که امام حسن عسکری می فرمایند:«همانا سخاوت را حدی است که فراتر از آن اسراف است و میانه روی را اندازه ای است که فزون تر از آن، بخل است… .»
از همین رو، امام صادق فرمود:«اگر مردی هر آنچه دارد در راه خدا انفاق نماید کارنیکی نکرده است.»
پاسخ به یک سؤال
آیا میانه روی در انفاق با ایثار تضاد دارد؟
با در نظر گرفتن آیات و روایات فوق که دستور به «میانه روی در انفاق»می دهند این سؤال پیش می آید که آنچه در سوره دهر و آیات دیگر و نیز روایات فراوان می خوانیم مبنی بر ستایش و مدح ایثارگران که حتی در نهایت سختی، از خود می گذرند و به دیگران می دهند؛ چگونه با این مطلب سازگار است ؟
در پاسخ به این سؤال، وجوهی بیان شده است:
ـبرخی گفته اند: این مسأله بستگی به اشخاص و حالات آنان دارد؛ برای افرادی که درجه بالایی از ایمان و توکّل و صبر را دارند ایثار بهتر است ولی برای عموم مردم که در چنین سطحی نیستند، میانه روی فضیلت دارد.»با این حال، این پاسخ ناتمام است، چرا که مخاطب آیه شریفه«وَ لا تَجعَل یَدَکَ مَغلُولَهً إِلی عُنُقِکَ….»پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم است؛معصومی که در اوج ایمان وتوکّل و استقامت است و در عین حال، به او دستور اعتدال در انفاق داده می شود . شأن نزولهایی که در بیشتر جوامع روایی و تفسیری نقل شده، مؤیّد این مطلب است؛ هر چند برخی از مفسّران معتقدند مراد از این آیه، عموم امّت می باشد نه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه این که حضرت رسول و خواصّ اصحاب، اصل ایثار و فداکاری بودند؛ولی این سخن، با ظاهر آیه و روایات سازگار نیست .
ـ وجه دیگری که گفته شده این است که از پاره ای روایات استفاده می شود، ایثار، در صدر اسلام که مسلمانان در فقر و دشواری به سر می بردند، فضیلت داشت ولی بعدها این حکم، به وسیله آیات دلالت کننده بر رعایت اعتدال، نسخ شد.این پاسخ از چند جهت قابل خدشه است :
نخست این که، آیاتی که به اعتدال در انفاق دستور می دهند، در سوره هایی واقع اند که در سالهای آغازین بعثت در مکه نازل گردیده؛یعنی همان زمانی که مسلمانان در سختی و فقر زندگی می کردند.
دوم این که، روایات فراوانی وجود دارد مبنی براین که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و اهل بیت ایشان، تا پایان عمر پیوسته ایثار می نمودند .
عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم می گوید:«پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم تا آخر عمر، سه روز پی درپی از غذا سیر نشد؛ اگر می خواستیم می توانستیم سیر شویم ولی ایثار می نمودیم.»
امام باقر علیه السلام می فرمایند:«نه! به خدا قسم، هرگز پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از آغاز بعثت تا پایان عمر، سه روز متوالی از نان گندم سیر نشد؛نمی گویم چیزی نداشت که خود را سیر نماید، بلکه گاه به یک نفر، صد شتر می بخشید….».بنابراین، چطور ممکن است بپذیریم که فضیلت والای ایثار، به طور موقّت تشریع شد و سپس به کلّی از نظام ارزشگزاری اسلام، حذف گردید!
سوم این که ، در جای خود ثابت شده که نسخ، نیاز به دلیل قطعی دارد و با اخبار آحاد ثابت نمی شود.
ـ با دقت در آیات امر کننده به اعتدال و شأن نزول آن در می یابیم که دستور به اعتدال در جایی است که بخشش فراوان سبب نابسامانیهای فوق العاده ای در زندگی خود انسان گردد و به تعبیر قرآن، آدمی، بدین سان «ملوم و محسور»شود، و یا این که ایثار، سبب ناراحتی و فشار بر فرزندان آدمی گردد و نظام خانوادگی اش را به خطر افکند،بویژه در جایی که درخواست کننده ای نیاز کمتری داشته باشد. با این همه در صورتی که هیچ یک از اینها تحقق نیابد، به طور مسلّم ایثار بهترین راه است.
ـ به نظر می رسد بهترین پاسخ این باشد که، رعایت اعتدال، یک حکم عام است، و ایثار، حکم خاص که مربوط به موارد معینی است، چرا که عدالت، با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش، در مواقعِ بحرانی استثنایی به تنهایی کارساز نیست، بلکه نیاز به ایثار و گذشت و فداکاری دارد؛بدین جهت خداوند، هم به «عدل»فرمان داد. و هم «احسان»،«إِنّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإِحسَانِ».بدین ترتیب، عدل و اعتدال مبنای زندگی عمومی قرار می گیرد و احوال مردم بدان انتظام می یابد، و ایثار وجود و احسان، یک حالت استثنایی است که در مواقع خاص انجام می گیرد. از امیر مؤمنان علیه السلام می پرسند:«عدل بهتر است یا جود؟»ایشان می فرماید:«عدل، هر چیزی را در جای خود قرار می دهد، امّا جود، امور را از جریان و مدار اصلی خود خارج می کند. عدالت، اساس و اداره کننده همگانی است و جود، امری عارضی است که در مواقع خاص انجام می پذیرد، پس عدل[در نظام اجتماعی بشر]شریفتر و بهتر است ».
شهید مطهری می گوید:«جود و ایثار را نمی توان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار داد و براساس آنها مقررات و قانونی، وضع و اجرا نمود. اگر جود و احسان و ایثار، تحت قانون و مقررات لازم الاجراء در آید دیگر جود و احسان و ایثار نام ندارد. جود و ایثار وقتی جود و ایثار است که هیچ قانون و مقرراتی حتمی و لازم الاجراء نداشته باشد و آدمی صرفاً به خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوعدوستی و بلکه حیات دوستی، جود کند. بنابراین عدل از جود افضل است.»با این همه، می توان پاسخ اول و دوم را به نحوی با پاسخ چهارم منطبق نمود.
اعتدال در اخلاق
اصل «اعتدال»در علم اخلاق، اصلی اساسی و زیربنای رسیدن به بسیاری از فضایل اخلاقی است؛ به گونه ای که شالوده و عصاره فضایل -در مواردی که قبول حد وسط می کند در اصل «اعتدال»خلاصه می شود؛ همان گونه که منشأ رذایل اخلاقی، خروج از حد وسط و رها شدن در وادی افراط و تفریط است. این مطلب را با نگاهی گذرا به متون اخلاقی می توان دریافت .
دانشمندان اخلاق می گویند :نفس انسانی دارای سه قوه و نیروی متباین است که هر یک منشأ افعال و آثاری است .
الفقوه ناطقه که منشأ فکر و مبدأ اشتیاق به تفکر و درحقایق اشیا می باشد .
بقوه غضب که مبدأ دلیری و اقدام برکارهای خطرناک و منشأ اشتیاق به تسلّط و برتری طلبی و دفع ناملایمات است .
جقوه شهوت که مبدأ اشتیاق و التذاذ به خوردنیها و آشامیدنیها و تمایلات جنسی بوده، نیروی جلب ملایمات است . اگر هر یک از این سه قوه، از روی اعتدال و توسط، اَعمال خود را انجام دهد، به اعتبار آن، برای انسان فضیلتی حاصل می شود، مثلاً اگر انسان قوه ناطقه را در تحصیل معارف یقینی و صحیح به کار گیرد به فضیلت «حکمت»آراسته می شود، و افراط و تفریط در آن، رذیلت است. تفریط قوه ناطقه در آن است که انسان این نیروی الهی را به کار نگیرد و خود را در جهالت نگه دارد، چنین حالتی را «بُله»نامند و افراط در آن که «سَفَه و جَربَزَه»زیرکی و مکارینام دارد آن است که انسان نیروی تفکر خود را در موارد غیر لازم و یا بیشتر از حد لزوم به کار گیرد .
میانه روی در قوه غضب را «شجاعت»و افراط در آن را «تهوّر»و تفریطش را «جُبن»می گویند. و اعتدال در قوه شهوت را «عفّت»،و افراط و تفریطش را «شره»و«خُمود»نامند .
هنگامی که انسان اعتدال هر سه قوه را به دست آورد و حکیم و شجاع و عفیف بود، از این هماهنگی، فضیلت چهارمی پدید می آید که «عدالت»است که افراط و تفریطش «ظُلم » و «اِنظِلام»ستمگری و ستم پذیریاست .
این چهار فضیلت ، به منزله جنس است که تحت آن انواع زیادی قرار دارد، و از آن جا که برای فضایل چهارگانه، دو طرفِ افراط و تفریط، موجود است، بنابراین، اجناس رذایل ، هشت مورد خواهد بود که در تحت این ها انواع متعددی نیز قرار دارد. بدین سان، تمامی رذایل اخلاقی، شعبه هایی از این هشت رذیلت و یا از لوازم یک یا چند مورد از آنهاست که در متون اخلاقی به تفصیل بیان شده است .
با این همه، «عدالت»شریفترین فضیلتهاست چه اینکه جامع همه فضایل یا ملازم آنهاست.در همین رابطه، کلام زیبا و جامعی از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند :
«اَلفَضائِلُ أَربَعَهُ أَجناسٍ»أَحَدُهَا الحِکمَهُ وَ قَوامُها فِی الفِکرَهِ ، وَ الثَّانِی العِفّهُ وَ قَوامُها فِی الشَّهوَهِ، وَ الثَّالِثُ القُوَّهُ وَ قَوامُها فِی الغَضَبِ، وَ الرَّابِعُ العَدلُ وَ قوَامُهُ فِی اعتدالِ قُوَی النَّفسِ».یعنی:اجناس فضایل چهار است :نخست، حکمت، که قوام آن در فکر است ؛ دوم، عفت که قوامش در شهوت است ؛ سوم، قوّت که قوام آن درخشم است؛ و چهارم، عدل که قوامش در اعتدال قوای نفس است .»
پیشینه نظریه «حدوسط»در اخلاق
نظریه حدّ وسط، سابقه ای بس کهن دارد. این نظریه از زمانی دراز پیش از ارسطو، در شعر یونانی، شایع و مأنوس بوه است . به گونه ای که آن را در قرن پنجم قبل از میلاد ، نزد فلاسفه طبیعی ایونیمی یابیم. پرودیکوسآن را در زمینه خطابه آورده است و فیثاغوریانآن را در ریاضیات ذکر کرده اند، بویژه پزشکان، آن را در طب به کار گرفته اند و سرانجام به دست «ذیمقراطیس»از طب به فلسفه اخلاق سرایت کرده است .
با این حال، ارسطوشالوده های اصلی، در زمینه اخلاق نظری را برمبنای نظریه «حدّ وسط»ارایه داد. از او سه کتاب در علم اخلاق برجای مانده است:«اخلاقِ نیکوماخُس، اخلاق کبیر، و اخلاقِ اودموس»که از همه، مشهورتر و مفصلتر، «اخلاق نیکوماخس»می باشد. از همان سده های نخستین اسلام، این کتاب به عربی ترجمه شد و مورد استفاده دانشمندان مسلمان قرار گرفت. ابو علی مُسکُویهق.کتاب مشهور خود«تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق»را به تصریح خود با استعانت از کتب و رسایل اخلاقی ارسطو و شارحان کلام او نوشته است.در زمانها بعد، بیشتر نویسندگان کتب اخلاقی، به گونه ای از «تهذیب الاخلاق»مسکویه تأثیر پذیرفته اند؛ از جمله خواجه نصیرالدین طوسی-قدر کتاب «اخلاق ناصری».
با وجود این ، ارسطو هر چند به طور جزئی به بررسی فضایل پرداخته، امّا هیچ گونه نظم و تقسیم منطقی در بیان فضایل و رذایل را رعایت نکرده، در حالی که ابوعلی سینا-قدر رساله «اخلاق » و به ویژه مسکویه در «تهذیب الاخلاق»،تقسیم بندی خاصی را پایه گذاری می کنند. این روش ادامه می یابد تا آن که علامه نراقیم.ق.در «جامع السعادات»بیشترین تلاش را در این قسمت نموده و در یک تقسیم بندی جامع، هر یک از فضایل یا رذایل اخلاقی را به یکی از قوا یا به چند قوه نسبت می دهد
سیطره نظریه اخلاقی ارسطو و اشکالات آن
ارسطو همچنان که در منطق و فلسفه و معرفت شناسی، قرنها برافکار بشر سیطره داشته است، نظریه اخلاقی اوروش اعتدالهم به فراوانی طرفداری شده و در کتابها و تعالیم، از این روش سود جسته می شد. وسعت گرفتن تعالیم اخلاقی ارسطو یا ناشی از عقلانیت به کار رفته در شیوه اخلاقی اوست و یا به خاطر ساز و کار قواعد و تعالیم اخلاقی اوست که با وجود تعالیم اسلامی که آن هم با عقلانیت و فطرتِ کمال خواهی و خداجویی، ساخته و پرداخته شده است، هیچ گونه تعارضی را مواجه نشده؛ بلکه گویی اندیشمندان مسلمان این روش را یک نوع تفسیر و شرح بشری برای تعالیم اخلاقی اسلامی دیده اند.
با این حال، نمی توان نظریات دانشمندان دینی را در این خصوص، یکسره متأثر از نظریه ارسطو یا استادش، افلاطن،در باب «عدالت»دانست، چنان که برخی پنداشته اند،چه که این تعالیم، به ویژه دستور رعایت اعتدال، در متون دینی برگرفته از منبع وحی، وجود دارد که در این نوشتار به بخشی از آنها اشاراتی داریم؛ گو این که ارسطو، به عقل خدادادی و فطرت انسانی خود، این شیوه را تا حدودی، کشف و ارایه نموده است؛ لکن شیوه اخلاقی او دچار ضعف و اشکالاتی است که آن را از تعالیم اسلامی متمایز می کند. برای نمونه به پاره ای از آنها اشاره می شود .
ـ فضایل، آداب، و احکام شرعی، یکسره ، براساس«مصلحت» بنیان نهاده شده و رشد و تعالی و پیشرفت مادی و معنوی انسان با توجه به آن لحاظ گردیده است . دستیابی به این هدف، گاه در گرو رعایت «حد وسط»است، مانند«کَرَم»که حد میانه سختگیری و اسراف است؛ و گاه در اموری است که «حدّ وسط»ندارند، مانند امانت که ضدّ خیانت است و میان آن دو حد وسطی وجود ندارد؛از این رو، با آن که در روایات معصومین علیهم السلام«حد وسط»مورد تأکید قرار گرفته است؛ امّا در مواردی که کاربرد نداشته، معیار قرار نگرفته و توصیه به واقعیتها شده است. بنابراین، هر فعل و انفعالی، قبول «حدّ وسط»نمی کند، و ارسطو خود به این اشکال توجه داشته است.
ـمهمترین نقطه ضعفی که در نظام اخلاقی ارسطو به چشم می خورد، این است که وی به زندگی جاودانه آن جهانی چندان تأکید ندارد ، و به گفته برخی،اساساً آن را مورد غفلت قرار می دهد. اگر چنین باشد، جای این سؤال هست که اگر ما به طور فطری، طالب سعادتیم ، چرا در اندیشه سعادت ابدی نباشیم؟در حالی که تعالیم دینی، سعادت ابدی را مد نظر دارد .
با این همه ، نظریه اعتدال ارسطو اجمالاً قابل قبول است و می توان گفت که عموم حکما و دانشمندان اخلاق اسلامی نیز برای آن اهمیت قایل بوده اند و در غالب موارد، هماهنگ با تعالیم اخلاقی اسلام است. اینک به عنوان نمونه، مواردی از دستورات اسلام مبنی بر رعایت اعتدال در اخلاق و رفتار را اشاره می کنیم. امام حسن عسکری علیه السلام در این خصوص، یادآور می شون که :«همانا سخاوت را اندازه ای است که فزونتر از آن«اسراف»است و احتیاط و دوراندیشی را حدّی است که فراتر از ان،«ترس»است، و میانه روی را مقداری است که فزونتر از آن،«بخل»است، و شجاعت را حدّی است که زیاده از آن،«بی باکی»است.»
منبع:تبریز، دانشگاه علوم پزشکی ، قرآن و روانشناسی علوم تربیتی ، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه،1385