نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
عصر رسول اکرم اسلام (ص ) بود، در مدینه ، شخصی درخت خرمائی در خانه اش داشت ، که قسمتی از شاخه های آن درخت به خانه همسایه سرازیر بود. با توجه به اینکه همسایه او شخصی عیالمند و فقیر بود. او وقتی می آمد تا از خرمای درخت خود بچیند، به بالای درخت می رفت و خوشه های خرما را می چید، و در ظرفی می گذاشت . هنگام چیدن خرما، گاهی چند دانه خرما به خانه همسایه می افتاد، کودکان همسایه آن خرماها را برداشته و می خوردند. صاحب درخت آنها را از برداشتن آن خرماها برحذر می داشت ، و از درخت پائین می آمد و خرماها را از کودکان فقیر همسایه می گرفت و حتی اگر در دهانشان بود، آن را با انگشتانش بیرون می آورد. همسایه فقیر از این وضع ناراحت شد، به محضر رسول خدا(ص ) رفت و به عنوان شکایت ، جریان را به آن حضرت عرض کرد. رسول اکرم (ص ) فرمود: صاحب درخت خرما را می بینم ، بلکه این مشکل شما حل شود، تو برو. پیامبر(ص ) صاحب درخت را دید و جریان را به او گفت و سپس فرمود: آن نخله را که شاخه هایش به خانه همسایه فقیرت سرازیر است ، به من بده که ضامن می شوم عوض آن را در بهشت به تو بدهند. صاحب درخت گفت : من نخلهای بسیار دارم ، ولی هیچیک از آنها مانند این نخله ، پر بار نیست و حاضر به این معامله نیستم ، این را گفت و از محضر رسول خدا(ص ) مرخص شد. در این میان شخصی (که نقل می کنند ابوالدحداح نام داشت ) گفتگوی پیامبر(ص ) و صاحب درخت خرما را از نزدیک شنید، و پس از رفتن صاحب درخت ، به محضر پیامبر(ص ) نزدیک شد و عرض کرد: اگر من آن نخله را از صاحب درخت خریداری کنم و به شما واگذار نمایم آیا نخله ای را در بهشت برای من ضامن می شوی ؟!. رسول اکرم (ص ) فرمود آری . ابوالدحداح فرصت شناس مرد صاحب درخت رفت و او را ملاقات نموده و درباره خرید آن نخله با او صحبت کرد، و پس از چک و چانه ، آن نخله را به چهل نخله دیگر خرید، و طبق درخواست صاحب درخت ، نزد جمعی شهادت داد که من فلان درخت را از صاحبش خریدم که در مقابل چهل درخت خرما به او بدهم . سپس مرد نیکوکار نزد رسول اکرم (ص ) آمد و جریان را به عرض رساند و گفت :اکنون درخت مال من است و آن را به شما واگذار کردم . رسول اکرم (ص ) نزد همسایه فقیر رفت و آن نخله را به او بخشید و فرمود: از این درخت تو و خانواده و فرزندانت بهره مند شوید. در این هنگام خداوند سوره واللیل (نود و دومین سوره قرآن ) را نازل کرد، که آیه 5 و 6 و 7 این سوره ناظر به ستایش آن مرد نیکوکار(ابوالدّحداح ) است ، و منظور از آیه 8 و 9 و 10 و 11 این سوره ، سرزنش صاحب درخت بخیل می باشد. به این ترتیب ، یکی مثل صاحب درخت ، تیره دل ، و بخیل و دنیاپرست ، بی سعادت و محروم از مواهب الهی و بدبخت شد. و دیگری مثل ابوالدحداح ، خوشبخت در دنیا و آخرت گردید، و در این آزمایشگاه دنیا برنده شد. و ضمناً از کلاس رسولخدا (ص ) این درس را آموختیم که باید واسطه خیر شد، و در حوادث مربوط به مستضعفین بی تفاوت نبود.
منبع:داستان دوستان