تألیفات و آثار قلمى
از بانو امین آثار متعددى بر جا مانده است . آثار قلمى ایشان در بعد اخلاقى بسیار درخشان است و از حیث معنى در جایگاهى والا قرار دارد .
از جملهى این آثار مىتوان به کتاب سیر و سلوک اشاره کرد . این کتاب حاصل احساس وظیفه بانو امین در دورانى است که تهاجم سنگینى علیه مذهب و مظاهر آن توسط حکومت رضاخان صورت گرفته بود ؛ یعنى در فاصلهى سالهاى 1314 تا 1320 شمسى . بانو امین این کتاب را مىنویسد تا بگوید : براى انسان ، غیر از این بدن خاکى و احساسات جسمانى و قواى مادى ، احساسات و قواى ثانوى دیگرى نیز هست که قادر متعادل در باطن بشر پنهان داشته و در احساسات درونى وى مخفى نموده است . از جملهى این احساسات و قوا ، حس حقیقتشناسى و قوه ملکوتى و مظهر نور احدى و ظهور مشیت کامله الهى است که از آن تعبیر به » روح انسانى « مىشود و ظهور آن به عینه ، ظهور حق تعالى است ؛ یعنى به شناختن روح ، خدا شنناخته مىشود و اول قدمى که انسان در جاده تکامل سعادت و کامیابى مىگذارد، شناختن جسم خاکى و روح افلاکى است ؛ یعنى تمیز دادن و فرق گذاردن بین بدنى که از عالم مادیات سرشته شده و روحى که از عالم مجردات و ملکوت علیین نزول نموده که انسان واقعى همان است .
بانوى ایرانى با این کتاب در واقع ، براى انسانها پل معرفتى ایجاد مىکند تا از طریق پیمودن راه صحیح به سعادت حقیقى برسند . وى موانع سعادت ، یعنى آنچه راه سعادت و سلامت روحى و روانى را بر ما دشوار مىسازد ، در چهار مورد خلاصه مىکند :
الف. خود را نمىشناسیم و قدر خود را نمىدانیم .
ب. سعادت و خوشبختى را در امور ظاهرى دنیوى مىبینیم .
ج. فکر مىکنیم براى خوشبختى ، از راه ظاهر و قالب ظاهرى مىتوان استفاده کرد .
د. گمان مىکنیم شناخت واقعى خداوند با نور قلبى و بصیرت باطنى تنها به پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمهى اطهار علیهمالسلام اختصاص دارد . ) همایونى ، 1383 ، ص 82 )
بانوى ایرانى پس از ذکر سنگلاخهاى بین راه ، به درمان مىپردازد و با بیان راه کارهاى عملى ، به صورت کاربردى راه سعادت را مىنمایاند . او بر این باور است که براى رفع مانع اول باید بدانیم روح الهى حقیقت ماست ، نه این بدن خاکى ؛ و باید تمامى زوایاى روح الهى را خوب بشناسیم و براى رفع مانع دیگر با مطالعه و تحقیق و پرسش از آگاهان راه ، تعریف صحیح و واقعى در مورد سعادت و خوشبختى بیابیم و با روشن شدن هدف و افق نهایى زندگى گامهاى جدى و قوى برداریم . در مورد مانع سوم ، بانو بر این باور است که براى دیدن موجودات به همان شکلى که هستند باید چشم دیگرى داشته باشیم و آن چشم سر نیست ، بلکه چشم دل است . او مىگوید :
» فقط یک راه ) براى آشنایى با حق تعالى ( باز است و آن قلب و باطن و سر آدمى است و بینایى قلب عبارت از این است که چشم دیگرى در پشت این چشم سر باز شود و موجودات را همان گونه که هست ، یعنى به طور مظهریت و نمایندگى ، آشکارا مشاهده نمایند . « ) همان ، ص 83 )
بانو امین درباره مانع چهارم نیز مىگوید : » این است که آسوده خفتهایم و از معارف ، قناعت نمودهایم به اسمى و از علوم ، به اصطلاحى و از عبادات و طاعات ، به هیئت و عاداتى و گمان مىکنیم مؤمن کامل هستیم و بر خدا لازم است که در قیامت جایگاه ما را در اعلى درجه بهشت قرار دهد و فقدان علم و معرفت خود را گاهى مستند به صلاحیت آن و گاهى مستند به منع شارع مىپنداریم و گمان مىکنیم عقل و شرع اجازه غور در معارف را نمىدهد و خود را راضى مىکنیم که شناختن حق تعالى به اوصاف جلال و جمال از عهده ما بیرون است . هر چه بدبختى و فلاکت روى زمین یافت مىشود خوب که دقت کنى خواهى دید قسمت اعظم آن از فقدان معرفت به نفس و عدم شناسایى روح انسانى و درجات تکامل آن است . « ) همان ، ص 84 )
بانوى ایرانى پس از بیان درد معنوى ، افراد را به پیمودن راه سعادت ترغیب مىکند . او ابزار مهم تکامل و ترقى روحانى را عقل و تفکر مىداند و پاسخ به سه سؤال دیرینهى » که هستیم ، از کجا آمدهایم و به کجا خواهیم رفت ؟ « را به عنوان قدم اولیه مطرح مىکند ، و سپس براى شناخت خدا ، که دومین گام در سیر و سلوک است ، مىنویسد :
» براى شناختن حق دو طریق است : اول ، برهان که به او مىتوان فهمید و تصدیق نمود که براى عالم ، خداى یکتاى بىهمتایى است متصف به جمیع صفات کمال و منزه و مبرا از تمام نقایص ممکنات . دوم ، وجدان ؛ یعنى شناختن او به نور قلبى و ادراک حضورى که بدون دلیل خارجى ، شخص عارف را میسر مىگردد . « ) همایونى ، 1383 ، ص 85 – 82 / ریاحى ، 1376 ، ص 89 )
بانوى ایرانى در کتاب سیر و سلوک افزون بر مفاهیم اخلاقى ، فلسفى و علمى ، از اشعار زیبا و سرودههاى ماندگار شاعرانى همچون مولانا ، حافظ و عطار نیز استفاده مىکند تا بفهمیم مطالب براى هر سلیقه و سطحى میسر شود . در پایان این کتاب پس از بیان هشت مرحله سیر به سوى خدا و راه یافتن به ملکوت و ذکر حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که اسماء الهى را 99 عدد مىدانند ، به شرح و بیان این اسماء پرداخته و قلبها را با یاد خداوند نورانى مىسازد . ) همایونى ، 1383 ، ص 85 – 82 )
یکى دیگر از آثار قلمى بانو امین که هدف آن سوق دادن انسان به مسیر تعالى و توجه دادن او به اخلاق و معنویت در حیات دنیوى است کتابى ایت به نام معاد که از آن به عنوان آخرین سیر بشر هم یاد شده است . ) ریاحى ، 1376 ، ص 90 – 89 )
بانو امین معتقد است اگر چه انسانها با تلاش فراوان به سوى خوشبختى و در جست و جوى سعادت حرکت مىکنند ، اما از آن روى که راه سعادت را نمىشناسند و اغلب بازیچه هوا و هوس مىشوند و در سیاه چال طبیعت غوطهور هستند ، کمتر به مقصد مىرسند . بانو ، قلم به دست مىگیرد و در دل کاغذ چنین مىنگارد :
» غرض از نگارش این کلمات ، این است که شما را گوشزد کنم و متذکر گردانم که براى انسان ، غیر از این نشئه دنیوى ، نشئات دیگرى در پیش است که ناچار بایستى در سیر تکاملى از تمام نشئات و عوالم عبور نماید و سرانجام به عالمى برسد که فوق آن عالمى نیست و آن را معاد و قیامت گویند . « ) همایونى ، 1383 ، ص 85 )
بانو مجتهده سیده نصرت امین پس از آنکه جامعه را با خدا و نقش آن آشنا کرد و پس از مبدأشناسى ، به دنبال شناساندن معاد حرکت مىکند ؛ چهره معاد را چنان زیبا ترسیم مىکند که درک حقیقى آن بر هر کسى ممکن نیست :
» … انسان کامل وقتى به منتهاى کمال رسید ، به اذن خدا در موجودات هستى تصرف مىکند و مقام او از ملک و فلک برتر مىشود ؛ پا بر شانه جبرائیل و میکائیل مىگذارد و از سدره المنتهى بالاتر مىرود . « ) همان ، ص 86 )
او براى روشنتر ساختن این سخن ، کتاب معاد را که داراى نه مقاله است مىنگارد و در آن به بررسى و بحث معاد از نظر عقلى . نقلى مىپردازد . هر مقاله به موضوعى مهم در مورد معاد و سفر اخروى اختصاص دارد .
در مقاله اول ، « سیر بشر « سخن مىگوید و اینکه روح هر موجود شریفى به سوى کمال و بقا مىرود و شاهباز قدسى روح انسان با دو بال » علم « و » عمل « همیشه در پرواز است تا اینکه مدار سیر خود را به اتمام رساند و عالم خلقت ، او را به حیات ابدى هدایت نماید ؛ حتى یک دانه گندم هم از این قاعده تکامل استثنا نمىشود . او مىنویسد :
» گندم یا جو که در زمین پنهان نمودیم سبز مىشود و مىروید و از جمادى به نباتى صعود مىکند و نشو و نما و تولیدمثل مىکند . حیوان از آن تغذیه مىکند و جزء حیوان مىگردد و از مرتبه نباتى به مرتبه حیوانى صعود مىکند و غذاى انسان مىشود و جزء بدن او مىشود و لایق تعلق روح انسانى . پس از مرحله حیوانى هم به مرتبه انسانى صعود مىکند و انسان هم در مدارج کمال باید مراحل و منازل را طى کند تا به منتهاى درجه کمال برسد و « ) همان ، ص 86 )
در مقاله دوم این کتاب آمده است :
هر موجود پست و ضعیف در پرتو وجود موجود قوىتر از خود نشو و نما مىکند و در اطوار وجود خود تحت وجود و تصرف آن قوى ، ترقى مىکند و آن عالمى حافظ و مستکمل وجود است ، هر موجود عالى را ظهور و بروزى است در دانى و این است که تمام موجودات متصل و مرتبط به یکدیگر هستند و مثل حلقههاى زنجیر پیوستهاند. « ) همان ، ص 87 )
مقاله سوم ، انسان را حقیقتى وجدانى معرفى کرده است که تمام مراتب وجود ، یعنى آنچه در عالم کبیر ، منتشر و پراکنده به نظر آید در نسخه جامعه انسانى به نحو وحدت و بساطت موجود است . بانوى ایرانى در این مقاله مىنویسد :
» اگر با نظر دقت و کنجکاوى سر تا پاى خود را بنگرى خواهى دید که تو محتوى عالم وجود هستى ؛ یعنى عالم کبیر در تو پنهان است ؛ زیرا اگر به غایت وجود و منتهاى کمالات انسانى خود برسى و آنچه را که ناظم عالم ) خداوند متعال ( در کنه وجود و حقیقت تو مخفى نموده به معرض ظهور و بروز برسانى ، آن وقت خود را در گنجینه اسرار الهى و مظهر و نماینده آن فرد ازلى و قائم به وجود سبحانى مىبینى و خود را مرکز وجود و دیگر موجودات را در دایره وجود خواهى دید . آن وقت در مىیابى که چگونه تمام ممکنات پروانهوار به دور شمع وجود تو مىچرخند . « ) همان ، ص 87 )
در پایان این کتاب ، عصاره علوم و آگاهى نسبت به جهان هستى و انسان چنین مطرح مىشود : » چون خط سیر بشر دورى است ، غایت کمال او رسیدن به مبدأ کمال است : ) انا لله و انا الیه راجعون ( . « ) همان ، ص 90 – 86 )
بیشتر آثار این بانوى بزرگوار جنبه اخلاقى و معنوى دارد ؛ چرا که تلاشهاى حاکمیت آن زمان در جهت خالى کردن جامعه ، به ویژه زنان ، از سنتهاى معنوى و گریزاندن زنان از معارف اسلامى و معنوى بود . بانو امین در حالى که پنجاه و پنج بهار از زندگىاش گذشته بود درصدد تألیف و نگارش کتابى در مورد » اخلاق « برآمد ؛ زیرا ضرورت آشنا کردن مردم با مباحث اخلاقى برایش مشخص شده بود . از این رو ، بر آن شد تا به ترجمه کتاب طهاره الاعراق نوشته ابوعلى مسکویه معروف به ابنمسکویه و اقتباس از آن بپردازد . بانوى ایرانى نظرهاى شخصى و برداشتهاى خود را در حاشیه کتاب نوشت و در متن آن تنها به ترجمهى نوشتارى ابنمسکویه بسنده کرد .
بانو امین در ترجمه طهاره الاعراق ابنمسکویه مىنویسد :
» هرگاه این فضایل که گفته شد ) حکمت ، شجاعت و عفت ( تحقق یافت و هر یک نسبت به دیگرى معتدل گردید و به کمال و تمامیت رسید ، آن وقت از مجموع آنها صفت دیگرى متولد مىگردد که آن را صفت عدالت گویند . «
وى در حاشیهى کتاب به تبیین بیشتر مسئله پرداخته و مىنویسد : » و مقصود از عدالت در اینجا عدالت اخلاقى است که عبارت از تعدیل در صفات و اختیار نمودن حد وسط در تمام افعال و حرکات و تحقق یافتن به تمام ملکات و اوصاف حمیده انسانى باشد ، نه آن عدالتى که فقها در امام جماعت و شهادت و غیره معتبر مىدانند . « ) همایونى ، ص 90 و 91 )
مجتهده بزرگوار دوران ما کتاب طهاره الاعراق ، این اثر ارزشمند و نفیس مسکویه رازى را در سن پنجاه و شش سالگى به پایان رسانده و نام آن را اخلاق و راه سعادت مىگذارد . وى با ترجمهاى نیکو و حواشى مفیدى که بر آن افزود ، یک اثر اخلاقى ارجمند را احیا و به جامعه اسلامى عرضه کرد .