ما ایرانی ها کمی تا قسمتی خوشبختیم؛ از این لحاظ که در بیشتر شهرهای مملکت مان، هم بازارهای سنتی وجود دارد و هم پاساژ.در جاهایی مثل تجریش هر دو جفت در کنار هم زندگی مسالمت آمیز دارند. خرید از هر جایی هم یک حس و حال خاص دارد و چندتایی قلق. می پرسید مثلاً چه جور؟
چطور خرج کنیم؟
با قطره چکان
یادتان نرفته که با چه جان کندنی این پول ها را به دست آورده اید- یا به دست آورده اند- پس به جای حیف ومیل کردن، سعی کنید ذره ذره هزینه اش کنید.
خریدها را فهرست کنید
توی این مرحله می توانید خیال کنید که گنج قارون دارید و هرچه که دوست داشتید در سال جدید نونوار شود را فهرست کنید؛ کنتور که نمی اندازد، بنویسید.آرزو که بر جوانان عیب نیست، بنویسید و یک قیمت احتمالی را هم بگذارید جلویش.یک متفرقه هم بگذارید برای چیزهایی که به ذهنتان نرسیده. اگر مستقل شده اید، یادتان باشد که برای سفر و میهمان های نوروزی هم باید پولی را کنار بگذارید؛ ضمن اینکه اگر متأهل هستید، باید سر این فهرست با همسرتان به توافق برسید و گرنه جای آن در سطل آشغال است! حالا همه را با هم جمع بزنید.
غیرلازم ها را خط بزنید
خب، در 99 درصد موارد پولتان به همه چیزهایی که ردیف کرده اید نمی رسد؛ طبیعی است. بالاخره اگر آدم همه چیز را یکهو به دست آورد، دیگر آرزویی برایش نمی ماند!حالا شروع کنید و هرچی غیر لازم است را خط بزنید؛ مثل همان چیزهایی که گفتیم فقط آدم به خاطر رسم دم عید می خرد، نه نیاز واقعی. حالا یکی یکی رقم را کم کنید تا برسد به موجودی حاضرتان. رسید؟ حالا 3 -2 تا چیز دیگر را هم با عرض معذرت خط بزنید چون که خرج های پیش بینی نشده توی تعطیلی دم عید بسیار است.بعد از هر خطی که می زنید، یک «ایشالا سال بعد بگویید» و بروید به مرحله بعد.
رقم ها را واقعی تر کنید
این مرحله دیگر خیلی به سبک خریدتان ربط دارد. برای اصلاح قیمت های تخمینی فهرست تان یک دوری بزنید. خدا را چه دیدید، یکدفعه می بینید قیمت بعضی چیزها پایین تر از آن چیزی است که فکر می کرده اید و بعضی ها بالاتر ومجبور نمی شوید به فهرست تان دست بزنید. اما اگر همه قیمت ها مشمول تورم دم عید شده بودند، لطفاً یک بار دیگر خودکار قرمز را بردارید و خط بزنید!
حساب جیب را داشته باشید
وقتی که خرید می کنید، همیشه بدانید چقدر در جیبتان است. کمک گرفتن از فهرست نهایی مرحله قبل خیلی کمک می کند.
از کجا بخریم؟
محله خودمان
به هر حال خرید کردن از کسی که هر روز خدا شما را دارد می بیند، برای خودش یک پا صله رحم است؛ ضمن اینکه مطمئن اید که اگر خواستید جنس را عوض کنید یا پس بدهید، لااقل فاصله خانه تا مغازه کمتر است و دلتان خوش است که آشنا هستید و احتمالاً قیمت ها واقعی تر است.
قلق عباس آقا بقال محل را برای همین گذاشته اند که بروید و ماست تان را از او بخرید.وقتی دنبال مارک و جنس و مدل خاصی نیستید، بهترین و راحت ترین جا برای خرید، همان محله خودتان است؛ برای دولنگه جوراب که دیگر لازم نیست بگویید و بروید آن سر شهر؛ ضمن اینکه به محله خودتان آشنا هستید و از جنسی که می خرید، مطمئن ترید. حالا بد هم اگر بود، می شود یک جوری با عباس آقا کنار آمد. اگر با صاحب مغازه آشنا باشید، می توانید بسپرید برایتان جنس خوب هم کنار بگذارد. این کار خصوصاً برای میوه و شیرینی شب عید خیلی به دردتان می خورد.
دستفروش
حس ترحمتان گل کرده است؛ جنس هم که معمولاً ارزان تر است. فکر می کنید دارید همزمان، هم به خودتان کمک می کنید هم به او؛ البته گاهی هم شاید احساس گناه کنید که به سد معبر و جا افتادن فرهنگ مالیات ندادن هم کمک کرده اید. اوووه کی می رود این همه راه را! به هر حال خیلی ها حالشان با خرید از دستفروش ها خوب می شود.
قلق بر خلاف چیزی که خیلی ها فکر می کنند، خرید از دستفرش الزاماً ضرر نیست و حتی می تواند سود هم داشته باشد. دستفروش ها چون جنسشان را عمده می خرند و قیمت اجاره مغازه را هم روی آن نمی کشند، قیمت خوبی دارند؛ می ماند کمی (وشاید بیشتر از کمی) سود که آن هم خوراک چانه زدن است. در خرید از دستفروش اگر چانه نزنید، باخته اید. با چانه زدن می شود جنس را از دستفروش به نصف قیمت خرید.
این را هم به خاطر داشته باشید که خرید از دستفروش هیچ راه برگشتی ندارد و اگر جنس را بردید و بد بود، عمراً دیگر پیدایش نمی کنید که پسش بدهید؛ پس اگر جنس و کیفیت سرتان می شود، بی خیال دستفروش شوید و سراغ همان مغازه های معتبر بروید.
حراجی ها
حس می کنید دارید می برید. فکر می کنید دارید با یک پول کمتر جنس بهتری می خرید. فکر می کنید دارید صرفه جویی می کنید. فکر می کنید چه فروشنده خوبی. البته در بیشتر از 50 درصد موارد فقط فکر می کنید، در 50 درصد باقیمانده شما واقعاً برده اید و تشخیص این 2 تا واقعاً سخت است.
قلق روزهای اول حراجی، برگ برنده است. وقتی می گذارید و روز آخر حراجی می روید، انتظار نداشته باشید چیزخوبی نصیبتان شود. در حراجی، خوب حواستان را جمع کنید که جنس را خوب برانداز کنید چون معمولاً جنس های مشکل دار به حراج گذاشته می شوند و البته امکان پس دادن هم وجود ندارد.
اگر خیلی از اجناس تان را از یک مغازه خاص می خرید، گوش به زنگ حراجی آن باشید تا موقع حراج فهرست اجناس تان را تکمیل کنید. حواستان باشد فوری گول اسم حراجی را نخورید؛مغازه ای که همیشه اجناسش را به 2 برابر قیمت معمول می فروشد، 20 درصد تخفیفش هم ضرر است.
حراجی مغازه های خاص را هم اگر دنبال کنید، بد نیست. مارک های معروف، معمولاً روزها آخر هرفصل، اجناس مانده را به حراج می گذارند و تخفیف خوبی هم می دهند.با این حال، حراج های دم عید را جدی نگیرید؛ روزهای قبل از عید همه جا پر می شود از حراجی و در هیچ کدام هم خبری از حراج نیست. خیلی از فروشنده ها روز آخر و ساعت های آخر مانده به عید آتش می زنند به مالشان و می خواهند جنس را به هر قیمتی شده قبل از عید به فروش برسانند؛ اگر حوصله شلوغی و ترافیک ساعت های قبل از عید را دارید، این را هم می توانید امتحان کنید.
بازارهای سنتی
حس و حال؛ نوستالژی محض؛ قدم گذاشتن به جایی که لااقل از 100از سال پیش آدم های هر دوره ای خریدهای شب عیدشان را آنجا انجام داده اند؛ رنگ های درهم و برهم، جنس های ارزان تر از مراکز خرید؛ عرضه غیر حرفه ای کالاها به صورت انبوه و مهم تر از همه در 50 درصد موارد نبودن اتاق پرو. در اینجاها روی هم رفته حتی اگر خرید هم نکنید، حالتان خوب می شود.
قلق اگر بازارهای قدیمی را فقط به خاطر خرید جنس انتخاب کرده اید، اشتباه کرده اید. در این بازارها بیشتر از خرید، فضای بازار است که آدم را مجذوب می کند. موقع خرید مواظب باشید ترو تمیزی مغازه های جدید گولتان نزند. مطمئن باشید پیرمردهای قدیمی و مغازه های قدیمی ترشان، هم با انصاف تر هستند و هم خرید کردن ازشان بیشتر کیف می دهد.
اگر دنبال کیسه و سفیداب یا پنیر محلی و روغن حیوانی هستید، بازارهای سنتی انتخاب مناسبی هستند. در بازارهای سنتی اجناس واقعاً ایرانی فروخته می شوند، پس مطمئن باشید که جنس مارک دار خارجی پیدا نمی کنید.
بهترین جا برای خریدن اجناس قدیمی هم همین جاست؛ مثلاً اگر بخواهید سینی مسی و چراغ لاله بخرید، واقعی اش (یعنی جنس اصل و غیر فانتزی اش) را همین جا می توانید پیدا کنید. نکته آخر هم اینکه گاهی سرتان را از روی اجناس بلند کنید و به درو دیوارها و سقف بازار نگاه کنید و گرنه لذت اصلی بازار سنتی را از دست می دهید.
فروشگاه های زنجیره ای
دیدن یک دنیا جنس جورواجور با یک عالمه مارک که عمراً همه شان را در مغازه های دیگر بتوانید کنار هم ببینید؛ داشتن حس حق انتخاب بیشتر؛ فکر به اینکه با خیال راحت همه خریدتان را توی یک فضای 100 متر در 100متر تمام می کنید و خلاص و البته حس اینکه آدم مدرنی هستید که دارید از یک جای مدرن خرید می کنید و یک حس گمگشتگی مدرن سینمایی!
قلق ازشیر مرغ تا جان آدمیزاد؛ این شعار فروشگاه های زنجیره ای است. اگر حوصله ماندن در ترافیک و بالا و پایین کردن شهر را ندارید، اینجا راست کارتان است.
یادتان باشد که فروشگاه های بزرگ نه جای چانه زدن هستند و نه اجناس خیلی خاص در آنها پیدا می شود؛ همه چیز معمولی و مقطوع است. موقع خرید از این فروشگاه ها داشتن یک فهرست جدید، واجب اکید است چون وسط آن همه جنس، یادتان می رود چه چیزی می خواسته اید و تازه حساب هم از دست تان در می رود و بیخود جوگیر می شوید و کلی چیزهای الکی می خرید که نمی خواسته اید؛ این را هم وقتی می فهمید که کارپرداز از فروشگاه فاکتور خریدتان را می گذارد جلوی رویتان.
یادتان باشد اگر دارید کسی را برای خرید می فرستید، همه جزئیات جنسی را که می خواهید(مثل مارک و اندازه و…)ذکر کنید چون اگر فقط بنویسید شامپو، چند قفسه انتخاب وجود دارد.
بورس ها
حس اینکه یک شبه دارید در یک صنف خاص و مارک های یک جنس خاص متخصص می شوید؛ حس اینکه اصلاً از اولش هم باید می آمدید اینجا؛ حس اینکه به یک منبع لایزال واوریجینال دست پیدا کرده اید و حس حق انتخاب بی نهایت؛ مخصوصاً اولین دور خرید را که می زنید.
قلق برای کسی که می داند دنبال چه چیزی آمده، بورس جای بی نظیری است اما برای تماشا کردن و انتخاب، جز سرگیجه و استرس بیخودی، چیزی ندارد. بورس اجناس با کلی تنوع درانتخاب، باعث ایجاد حالت توهم ضرر می شود؛ حالتی که در آن هرچقدر هم که بگردید و پرس وجو کنید، آخرش نگرانید که چیزی را ندیده باشید و وقتی هم که خرید می کنید، نگرانید که انتخاب های بهتری را از دست داده باشید؛ بنابراین اگر معمولاً دچار این توهم هستید یا درست مطمئن نیستید که چه جور چیزی می خواهید، توصیه می کنم بورس را بی خیال شوید.در عوض اگر به جنس واردید و می دانید چه می خواهید، بورس بهترین انتخاب تان است. یادتان باشد در بورس اجناس، هیچ وقت از اولین مغازه خرید نکنید. وقتی جنس را انتخاب کردید، همان را در چند مغازه دیگر هم قیمت کنید که ضرر نکنید.
مراکز خرید
راستش بستگی دارد به روحیه خودتان. مراکز خرید بیشتر دیدنی هستند تا خریدنی. شما پول شیک بودن محل را می دهید نه قیمت واقعی جنس را. البته با کمال معذرت، فکر پزدادن با نام مرکز خریدی که از آن خرید کرده اید، همان موقع خرید دارد در سر خیلی هایتان می چرخد. بعضی ها هم کلاً از تیریپ این مغازه ها و فروشنده ها و خرید کننده های این مراکز حالشان بد می شود. این هم یک حس و حال است دیگر!
قلق اگر تصمیم گرفته اید بروید و از پاساژها خرید کنید، هر چه دیدید از چشم خودتان دیده اید.اجازه مغازه در این مراکز خرید بالاست و صاحب مغازه هم بالاخره یک جوری باید این جا را در بیاورد؛ ازکجا؟ از جیب شما!
اگر به هر دلیلی دوست دارید از پاساژ خرید کنید، دنبال مغازه های معتبر و معازه دارهای با انصاف تر بگردید. یک پیشنهاد هم برای آنها که به خاطر مدل های خاص، مراکز خرید را انتخاب می کنند؛ اول پاساژ را بگردید و مدل انتخابی تان را پیدا کنید، بعد بروید به بازار اصلی یا بورس همان جنس و همان مدل انتخابی تان را به قیمت پایین تری بخرید.
«چانه»باهوده!
بعضی ها فکر می کنند چانه زدن فقط وقتی به درد می خورد که بخواهند از یکی از حجره های بازار تجریش خرید کنند اما اینجا ایران است و در 90 درصد موارد، چانه جواب می دهد. برای اینکه چانه زدن فقط فک زدن بیهوده نباشد، بهتر است این راه ها را امتحان کنید.
قیمت پایه را هوشمندانه انتخاب کنید
بعضی ها همیشه از هر جنسی هزارتومان کم می کنند تا 500 تومان تخفیف بگیرند؛ حالا چه جنس شان 50هزارتومان باشد چه 6هزار تومان.
راه درست این است که درصدی قیمت پایه را تعیین کنید. فروشنده ها معمولاً درصد مشخصی روی جنس شان می کشند؛ مثلاً می توانید 10 درصد از قیمت جنس کم کنید تا 5 درصد تخفیف بگیرید.
روان شناس باشید
اصولاً بعضی از فروشنده ها تخفیف نمی دهند؛ فرقی نمی کند؛ چه قیمت واقعی را با شما حساب کنند، چه به اندازه خون پدرشان بکشند روی جنس. نشانه های این تخفیف ندادن هم فقط تابلو «قیمت ها مقطوع» نیست؛ این آدم ها کلاً زورشان می آید که شما حتی از پرو مغازه شان استفاده کنید و این از خوش اخلاق نبودن شان پیداست. بعضی ها هم نرم تر هستند و مثلاً وقتی قیمت را می پرسید می گویند «حالا توافق می کنیم»؛ همین نرم بودن یعنی که شاید بتوانید یک عالمه تخفیف بگیرید؛ ضمن اینکه شما هم باید خیلی قاطعانه قیمت پیشنهادی تان را بدهید و از دهان باز فروشنده تعجب نکنید؛ فروشنده ها کلاً بازیگران خوبی هستند. قیمت پیشنهادی را بالا ببرید و کم کم فیگور رفتن از مغازه را بگیرید. اگر فروشنده از پشت میز آمد این طرف، برگردید.
از هر بهانه ای استفاده کنید
اینجا ایران است.شما می توانید اگر آخر شب خرید می کنید، به بهانه «آخر چراغ» بودن چانه بزنید، اگر اول صبح بود به بهانه«دشت اول»، اگر دم غروب بود با ترفند «سرچراغی » بودن یا به بهانه دانشجو بودن، کارمند بودن، شروع زندگی متأهلی و…. با کلمه ها بازی کنید و حس «همذات پنداری» فروشنده را بیدار کنید. بالاخره الان توی خانه هر فروشنده ای یک دانشجو پیدا می شود و البته بسیاری از دانشجوها هم فروشنده هستند.
منبع:مجله همشهری جوان شماره 159