مصادیق و مضامین اخلاقی در کلام امام حسن عسکری (علیه السلام) نشان مى دهد که آن امام همام تا چه حد در این زمینه تأکید و اصرار داشتند که همه در برخوردهاى خود نهایت حسن خلق را رفتار کنند
در وهلۀ نخست باید گفت هر یک از پیامبران و امامان و بندگان خاص خدا به حکم شرائط زندگیشان در یک یا چند جهت الگو بودند ، و هر یک به عنوان میزان سنجش در آن قسمت مورد توجه می باشند.[1] به نحوی که تبعیت و بهره گیری از آموزه های اسلام ناب ، مؤمنان را مى سازد؛ آنها را تهذیب مى کند؛ و به آنها تعلیم مى دهد که در هر قدم، نیکان و پاکان مخصوصاً پیامبراکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند؛ و این از گام هاى مؤثّر براى وصول به هدف آفرینش انسان یعنى تهذیب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.[2]
از این رو امامان معصومین(علیهم السلام) نه تنها باید از آن چه اسباب تنفر است خالى باشند بلکه باید جاذبه هاى اخلاقى به مقدار کافى براى جذب قلوب افکار در وجودشان باشد،[3]اینگونه است که امام حسن عسکرى (علیه السلام) مى فرماید: شیعیان ما کسانى هستند که از سنّت هاى ما پیروى کرده و تمام اوامر و نواهى ما را اطاعت کنند، پس اینان شیعیان ما هستند ، امّا کسانى که در بسیارى از چیزهایى که خداوند واجب کرده، ما را مخالفت مى کنند از شیعیان ما نیستند،[4] لذا با ذکر این فراز نورانی از آن حضرت، ضرورت واکاوی گفتارهای اخلاقی و تربیتی امام حسن عسکری (علیه السلام) با بهره گیری از آراء و اندیشه های متعالی مرجع عالی قدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) بیش از پیش احساس می گردد که در این نگاشته به مخاطبان گرامی ارائه می گردد.
تواضع و آثار بی بدیل آن
باید اذعان نمود اوّلین صفت از صفات شایسته بندگان خاصّ خداوند، تواضع و فروتنى است.[5] در تبیین مفهوم «تواضع» باید گفت این واژه از مادّه «وضع» و در اصل به معنى فرونهادن است، این تعبیر هنگامى که به عنوان یک صفت اخلاقى گفته مى شود[6] مفهومش این است که انسان خود را پایین تر از آنچه موقعیّت اجتماعى اوست قرار دهد، بر عکس تکبّر که مفهومش برترى جویى و قرار دادن خویشتن برتر از موقعیّت فردى و اجتماعى اوست.[7]
لذا تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبّر و فخرفروشى است،[8]بلکه باید اذعان نمود تواضع هم در زندگى علمى و فرهنگى انسان اثر مى گذارد (چرا که افراد متکبّر به خاطر تکبّرشان از رسیدن به حق محجوبند)، و هم در زندگى اجتماعى بسیار موثر است (چرا که افراد متواضع از محبوبیّت فوق العادهاى در اجتماع بهره مى گیرند و همه مردم براى آنها احترام خاصّى قائلند)، و هم در رابطه انسان با خدا مؤثّر است چرا که روح عبادت، تواضع و کلید قبولى آن فروتنى است،[9] از این رو تواضع و فروتنى آثار و برکات مثبت و بی بدیلی را به ارمغان مى آورد،[10] از جمله آن آثار می توان به کلام امام حسن عسکرى علیه السلام استناد نمود که فرمود: «التَّوَاضُعُ نِعْمَهٌ لَایُحْسَدُ عَلَیْهَا؛ تواضع نعمتى است که سبب حسادت دیگران نمى شود».[11]،[12]
در تشریح این کلام نورانی از امام حسن عسکری(علیه السلام) باید گفت؛ معمولًا هر نعمتى نصیب انسان مىشود مزاحمت هاى حسودان افزوده مى گردد و گاه این حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى کند که زندگى بر صاحب نعمت مشکل مى شود، ولى تواضع از این قاعده کلّى مستثنى است، بلکه نعمتى است که حسادت حسودان را برنمى انگیزد.[13]
ناگفته پیداست حقیقت عبادت نهایت خضوع در برابر پروردگار است. کسى که شیرینى خضوع و تواضع در برابر خدا را دریابد در برابر خلق خدا نیز متواضع است.[14] بنابراین باید گفت بندگان خدا جز تواضع و فروتنى در برابر خداوند و نسبت به یکدیگر، راهى ندارند.[15]
شهادت طلبی در سایۀ آخرت محوری
امروزه دشمنان اسلام بیشترین وحشت را از فرهنگ شهادت و شهادت طلبى دارند…زیرا آنها توان مقابله به مثل، نسبت به فرهنگ شهادت را ندارند و سلاحى که بتوان از آن در برابر این فرهنگ دفاع کرد در خود نمى بینند.[16]از این رو امام حسن عسکرى علیه السلام در این زمینه مى فرماید: «خَیْرٌ مِنَ الْحَیاتِ ما إِذا فَقَدْ تَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیاتَ! وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إذا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ![17]؛ از زندگى بهتر، چیزى است که اگر آن را از دست دهى از زندگى بیزار مى شوى! و بدتر از مرگ چیزى است که هرگاه بر تو نازل گردد از مرگ استقبال مىکنى!.[18]
در تبیین گفتار نورانی آن حضرت باید گفت؛ بعضى تصور مى کنند بالاترین ارزشها ارزش این زندگى مادى است در حالى که از آن ارزشمندتر فراوان است، در زندگى لحظاتى پیش مىآید که انسان آرزوى مرگ مىکند و حقایقى وجود دارد که با رضایت کامل جان شیرین خود را فداى آن مى سازد.[19]
شهداى راه خدا، صاحبان راه فضیلت و حق پرستى، آنها بودند که حقیقت این گفته پر معناى امام عسکرى علیه السلام را دریافته بودند و آن جا که زندگى را ناگوار و مرگ را دریچه اى به جهانى وسیعتر، به خشنودى و رضاى پروردگار مى دیدند با آن وداع، و از این استقبال مىکردند.[20]
عفو بر پروردگار و رسالت خطیر انسان ها
نخست باید واژۀ «عفو» را تشریح نمود که به معناى محو و نابودى است،[21] این واژه وقتى در مورد خداوند به کار مى رود به معناى بخشش گناهان و ترک مجازات و محو آثار معصیت است.[22]
تکیه بر این وصف خداوند به خاطر آن است که اگر عفو او نباشد کسى از آثار گناه رهایى نمى یابد، زیرا عفو بر پروردگار به قدرى گسترده است که هیچ حد و مرزى براى آن متصوّر نیست،[23] و قرآن مجید نیز تنها چیزى را که از آن استثناء کرده همان شرک است،[24] لذا در روایتی نورانی ازامام حسن عسکرى علیه السلام آمده است که فرمود: «انَّ اللَّهَ لَیَعْفُو یَومَ القیامَهِ عَفْواً یُحیطُ عَلَى العِبادِ حَتّى یَقُولَ اهْلُ الشِّرکِ وَ اللَّهِ رَبّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ؛ خداوند در روز قیامت آنچنان عفو مى کند که بندگان را احاطه مى نماید، تا آنجا که مشرکان طمع مىکنند و مى گویند به پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبوده ایم».[25]،[26]
لذا این آموزۀ اخلاقی در کلام امام حسن عسکری (علیه السلام) به همگان درس عفو و بخشش را مى آموزد، و به آنها توصیه مى کند که تا مى توانند از گناهان یکدیگر بگذرند، به این امید که خدا از گناهان آنان صرف نظر کند.[27] هم چنین به انسانها مى آموزد که در برابر گناه زیردستان سختگیر نباشند، و راه بازگشت و اصلاح را به روى آنها بگشایند، و همان امیدى را که به عفو خدا دارند به دیگران نیز در عفو و بخشش خود بدهند.[28]
تفکر؛ مهمترین اصل در اجتناب از لغزش های زبان
بدیهی است اگر انسان پیش از آن که شروع به سخن گفتن کند در محتوا و انگیزه و نتیجه سخنان خود کمى بیندیشد، بسیارى از لغزش هاى زبان و گناهان، از او دور می شود.[29] زیرا بى مطالعه سخن گفتن انسان را در انواع گناهان که از این عضو مخصوص سرچشمه مىگیرد، غوطه ور مى سازد![30]
لذا در فراز ارزشمند از امام حسن عسکرى علیه السلام چنین مى خوانیم: «قَلْبُ الْاحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکِیمِ فى قَلْبِهِ[31]؛ قلب (و فکر) احمق در دهان او و دهان شخص حکیم در قلب اوست!».[32]
بی شک مراد از قلب در این کلام نورانی همان عقل و فکر است، و بودن زبان در جلوی قلب، یا در عقب آن، کنایه از تفکّر و اندیشه درباره محتواى سخن یا عدم آن است.[33]
به راستى چه مى شد اگر همیشه ما پیش از آغاز سخن به نتایج و محتوای سخنان خود مى اندیشیدیم و زیانبار بودن آن سخن و یا خطر هتک حرمت یک مؤمن، هم چنین پیامد حمایت از ظالم و مانند آن را مورد بررسی قرار می دادیم و در راستای کسب رضای خداوند، تحقق امر به معروف و نهى از منکر و حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم، و خوشنودى بندگان خدا اندیشه و سخن خود را به کار می گرفتیم!.[34]
لذا ره یافت عبارت لطیف آن حضرت چنین است؛ انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود به همین دلیل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است؛ ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناک و بر زیان خود او.[35]
هم چنین نباید فراموش نمود کلام آن حضرت به عقل و حماقت اکتسابى اشاره دارد.[36] کسى که ذاتاً احمق است در واقع نوعى بیمارى دارد که در صورت امکان باید به وسیله دیگران معالجه شود؛ ولى گاه انسان حماقت را با اراده خود فراهم مى سازد؛ با نیکان و پاکان و عاقلان و خردمندان معاشرت نمىکند و بر عکس به دنبال هواى نفس مى رود و با افراد نادان و شرور طرح دوستى مى ریزد، تحصیل علم را رها مىکند و با اختیار خود در وادى جهل گام بر مى دارد و هنگامى که مسئله سرنوشتسازى پیش آید با اینکه مى تواند تأمل کند، به مشورت بپردازد و از این و آن نظر بخواهد همه اینها را ترک کرده و بى گدار به آب مى زند و گرفتار غرقاب مىشود. نکوهش حضرت از چنین حماقتى است.[37]
دروغ؛ منشأ همۀ رذایل اخلاقی
بی شک دروغ از جمله رذایل اخلاقی است که سرچشمه گناهان بسیار از قبیل، رشوه خوارى، ظلم، غش در معامله، پایمال کردن حقوق مردم، اهانت به اشخاص و کمک به ظالمان می باشد،[38] به همین دلیل در روایت معروفى که از امام حسن عسکرى علیه السلام نقل شده است مى خوانیم: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فىبَیْتٍ وَجُعِلَ مِفْتاحُها الْکِذْبَ؛ تمام زشتی ها و بدی ها در اطاقى قرار داده شده (که درِ آن بسته است) و کلید آن دروغ است.»[39]
در تبیین این روایت و ترسیم رابطه دروغ و گناهان می توان گفت انسان گناهکار هرگز نمى تواند، راستگو باشد، چرا که راستگویى موجب رسوایى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولاً باید متوسل به دروغ شود.[40]
هم چنین در تشریح چگونگی شمولیت و گستردگی دروغ بر ایجاد گناهان مختلف، باید به روایتی دیگر از امام حسن عسکرى علیه السلام استناد نمود که فرمود: «إنَّ اللَّه جَعَلَ لِلشَّرِ أَقْفَالًا وَجَعَلَ مَفاتِیح تِلْکَ الأَقْفالِ الشَّرابَ، وَالْکِذْبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ[41]؛ خداوند براى شرور و بدى ها قفل هائى قرار داده که کلید آنها شراب است و دروغ گفتن از شراب هم بدتر است!».[42]
شکی نیست که بزرگترین و مؤثرترین مانع بر سر راه زشتى ها و بدى ها عقل و خرد است و این قفل محکمى است که بر آنها زده شده، و به هنگامى که قفل «خرد» با کلید «شراب» گشوده مى شود همه زشتى ها و بدى ها آزاد مى گردند و ممکن است انسان در حال مستى آلودۀ به هرگونه جنایت و گناه و تبهکارى گردد.[43]
لیکن وقتی شخص «شرابخوار» از روى «جنون مستى» دست به گناه مى آلاید، «دروغگو» آگاهانه سازمان زندگى اجتماعى را بهم مى ریزد و روح اعتماد را مى کشد و سرچشمه انواع گناهان و مفاسد مى گردد. پس دروغ از شراب هم خطرناکتر است.[44]
به عبارت دیگر دروغ سرچشمه نفاق است،[45] زیرا فقدان صداقت میان زبان و دل و تفاوت ظاهر و باطن انسان، فرد دروغگو را تدریجاً بسوى نفاق کامل سوق می دهد به نحوی که این رذیلت اخلاقی بستر ساز بسیارى از گناهان خواهد شد.[46]
لجاجت خصمانه؛ به بهای نابودی اخلاق
در اسلام جدال و مراء یا به تعبیر دیگر بحث هاى تعصب آلودى که براى برترى جویى برطرف مقابل و نه براى تبیین حق صورت مى گیرد شدیداً نکوهش شده است و از آن بعنوان یکى از گناهان کبیره یاد شده چرا که بزرگترین سد راه حق و رسیدن به واقعیت ها است.[47]
لذا امام عسکرى علیه السلام در روایتى که ابن شعبه حرانى آن را در تحف العقول نقل کرده مى فرماید: «لَا تُمَارِ فَیذْهَبَ بَهَاؤُکَ ؛ مراء نکن که شخصیت تو را از بین مى برد».[48]
گفتنی است واژه «مِراء» به معناى گفتگوهاى لجاجتآمیز و توأم با خصومت به منظور پیروزى بر حریف است هر چند حق نباشد، و سرچشمه آن تعصب و لجاجت و برترىجویى است که مانع از پذیرش سخن حق مى شود.[49]
لذا باید گفت هر کس مى خواهد آبرو، شخصیت، اصالت و قداست نفس خویش و آنچه مربوط به اوست را حفظ کند باید مِراء را کنار بگذارد. زیرا به هنگام مراء، افراد بر سر لجاجت مى افتند و گاه انواع توهینها را به طرف مقابل روا مىدارند و عیوب پنهانى او را برمى شمارند و هتک حرمت مىکنند، از این رو همین که بحث آنها با طرف مقابل به مرحله مراء رسید باید کلام را قطع کنند و او را رها سازند.[50]
ترک عادات ناپسند به مثابۀ معجزه
عادت یکى از مواهب بزرگ الهى است،[51] زیرا کارهاى مشکل را براى انسان آسان مى کند و بسیارى از کارهاى پیچیده و ضرورى زندگى (مانند سخن گفتن، راه رفتن و امثال آنها) را به طور خود کار در مى آورد.[52] لیکن اگر عادت، در کارهاى غلط و ناپسند مورد سوء استفاده قرار گیرد، شکل اعتیاد خطرناکى را به خود مى گیرد که ترک آن غالباً مشکل است؛ تا آنجا که امام حسن عسکرى علیه السلام آن را در سر حد یک معجزه قرار داده و فرمود: «رَدُّ الْمَعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کالْمُعْجِزْ[53]؛ ترک دادن اعتیادهاى غلط افراد، همانند معجزه است!».[54]
در تشریح این مسأله باید دانست که هر چه انسان بر معصیتى متعود و معتاد گردد ترک آن مشکلتر است،[55] زیرا رهایی از عادت و انس و الفت با معصیت به ویژه دوری از قرابت و الفت با گناهانى که سرچشمه آن قلب است مثل فکرهاى غیر صحیح و وساوس و بدگمانى و سوءظن به غیر، بسیار مشکل و حتی غیر ممکن است،[56] بنابراین باید کوشید، پیش از آن که اعمال زشت به صورت عادت در آید، آن را ترک گفت.[57]
اجتناب از معصیت؛ راهکار بنیادین در تهذیب نفس
بی تردید بازگشت به فطرت صاف و زلال خدایى، نیازمند مجاهدت و تهذیب نفس، تزکیه، مبارزه با هواى نفس، و پاکسازى است ،[58] هم چنین باید از ورود به مجالس آلوده به گناه و معصیت اجتناب ورزید تا درون جان از هوا و هوس و رذائل اخلاقى شستشو گردد،[59] از این رو امام عسکرى علیه السلام می فرماید: «لا تُطِیعُوا اهْلَ الْفِسْقِ مِنَ الْمُلُوکِ فَانْ خِفْتُمُوهُمْ انْ یَفْتِنُوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ فَانَّ ارْضِی واسِعَهٌ؛ از زمامداران گنه کار پیروى نکنید و اگر مى ترسید شما را از آیین پاکتان منحرف سازند (مهاجرت کنید) زیرا زمین من وسیع و گشاده است.[60]
با تأمل در این فراز نورانی باید گفت؛ عدم شرکت در مجالس معصیت و گناه که در دستورات اسلام وارد شده و نیز عدم خلوت با اجنبیّه و امثال اینها نیز یک نوع مهاجرت کوتاه از منطقه معصیت و لغزشگاه و خطر محسوب مى گردد و مسلماً براى جلوگیرى از سرایت مفاسد اخلاقى و آلوده نشدن به گناه مى باشد.[61]
بنابراین طبق عبارت لطیف امام حسن عسکری (علیه السلام) ، مهاجر واقعى کسى است که از زشتى ها و گناهان و آلودگى ها به سوى اطاعت و بندگى و تقوى و پاکى ها هجرت کند. مهاجر راستین کسى است که از دوستان ناباب و مجالس آلوده به گناه، هجرت و دورى گزیند. هجرت از مال حرام، از مقام حرام، از گناهان، واجب و لازم است.[62]
سخن آخر
در خاتمه می توان کلام ارزشمند مرحوم «کلینى» در کتاب شریف «اصول کافى» درباره سیرۀ اخلاقی و تربیتی حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام را متذکر شد که وقتی بنی عباس شخصى به نام «على بن نارمش»که از دشمن ترین مردم نسبت به آل ابى طالب بود را به عنوان نگهبان زندان مأمور نمود تا بر آن حضرت سخت بگیرد و ایشان را آزار و شکنجه کند،[63] لیکن بیش از یک روز نگذشته بود که آن مرد (ناصبى خشن) چنان در برابر امام(علیه السلام) نرم شد که صورت بر پاى مبارکش مى گذارد و به عنوان احترام و بزرگداشت چشم به زیر مى انداخت و نگاه به حضرت نمى کرد. هنگامى که از نزد امام بیرون آمد به کلى دگرگون شده بود و سخت به امام اعتقاد پیدا کرده و بهترین سخنان را درباره حضرت مى گفت.[64] این نشان مىدهد که رفتار امام(علیه السلام) از نظر عبادت و اطاعت و حسن خلق و حسن رفتار به قدرى عالى بوده که در این مدت کوتاه، سرسخت ترین دشمنان را به بهترین دوستان مبدل ساخت.[65]
از این رو مصادیق و مضامین اخلاقی در کلام امام حسن عسکری (علیه السلام) نشان مى دهد که آن امام همام تا چه حد در این زمینه تأکید و اصرار داشتند که همه در برخوردهاى خود نهایت حسن خلق را رفتار کنند. و آنچه را قرآن مجید درباره پیغمبر صلى الله علیه و آله فرموده، عملًا نشان دهند. آرى دعوت آن حضرت به حسن خلق تنها با زبان روایات نبود، بلکه با عمل عالى ترین پیام را به ما منتقل نمودند.[66]
یازدهمین پیشواى شیعه، حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام در سال دویست و شصت هجرى قمرى دیده از دنیا بربست و مقام امامت و رهبرى امّت به فرمان خداوند بزرگ به فرزند ارجمند وى حضرت مهدى (عج)، موعود جهانیان انتقال یافت.[67]
پی نوشت:
[1] تفسیر نمونه ؛ ج14 ؛ ص329.
[2] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص375.
[3] پیام قرآن ؛ ج9 ؛ ص106.
[4] مشکات هدایت ؛ ص44.
[5] والاترین بندگان ؛ ص55.
[6] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص76.
[7] اخلاق در قرآن، ج2، ص: 77.
[8] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص69.
[9] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص76.
[10] والاترین بندگان ؛ ص64.
[11] تحف العقول، صفحه 363.
[12] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص74.
[13] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص74.
[14] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص74.
[15] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج7 ؛ ص357.
[16] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج5 ؛ ص248.
[17] تحف العقول، صفحه 368.
[18] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص112.
[19] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص112.
[20] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص112.
[21] پیام قرآن ؛ ج4 ؛ ص369.
[22] همان.
[23] پیام قرآن ؛ ج4 ؛ ص370.
[24] همان.
[25] بحارالانوار، جلد 6، صفحه 6، حدیث 12، باب 19 عفواللَّه … .
[26] پیام قرآن ؛ ج4 ؛ ص370.
[27] همان.
[28] پیام قرآن ؛ ج4 ؛ ص373.
[29] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص320.
[30] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص320.
[31] بحارالانوار، جلد 75، صفحه 374.
[32] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص321.
[33] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص321.
[34] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص321.
[35] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج12 ؛ ص269.
[36] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج12 ؛ ص275.
[37] همان.
[38] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج15 ؛ ص528.
[39] بحار، جلد 69، صفحه 263.
[40] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص374.
[41] کتاب وسایل الشیعه، جلد 2، صفحه 223.
[42] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص36.
[43] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى)؛ ص36.
[44] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص36.
[45] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص375.
[46] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص87.
[47] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص267.
[48] تحف العقول، ص 486.
[49] پیام امام امیر المومنین علیه السلام ؛ ج15 ؛ ص24.
[50] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج15، ص: 25.
[51] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص105.
[52] همان.
[53] بحارالانوار، جلد 17، صفحه 217.
[54] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص105.
[55] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین) ؛ ج1 ؛ ص376.
[56] همان.
[57] یکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص105.
[58] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص90.
[59] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص91.
[60] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص41.
[61] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص41.
[62] آیات ولایت در قرآن ؛ ص301.
[63] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص161.
[64] اصول کافى، جلد 1، صفحه 508، حدیث 8.
[65] اخلاق در قرآن، ج3، ص: 161.
[66] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص163.
[67] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص218.
منبع: مرکز مطالعات شیعه