مدعیان نیابت و بابیت

مدعیان نیابت و بابیت

جریان سوء استفاده از مهدویت گرایی پس از آغاز غیبت آخرین امام شیعیان وارد فاز جدید شد و ادعاهای جدید با عناوینی چون، نیابت و بابیتِ امام زمان (عج) طرح گردید که در دو گزینه ذیل به عنوان شاهد اشاره می شود:

مدعیان نیابت و بابیت

الف) ادعای نیابت
در تبیین این مسئله پیش از همه، توجه به این نکته اهمیت دارد که در منظومه اعتقادی تشیع اثنی عشری، جریان غیبت دوازدهمین امام و پیشوای شیعیان در دو مرحله به عنوان غیبت صغرا و غیبت کبرا پایه ریزی شده است. هر مرحله دارای خصوصیات و ویژگی هایی است که بررسی آن ویژگی ها از موضوع این نوشتار خارج است و تنها به تناسب مسئله ادعای نیابت، بر این مطلب تأکید می شود که یکی از ویژگی های مهم دوران غیبت صغرا، جریان نیابت خاص حضرت بود. به این معنی که در طول دوران غیبت صغرا چهار نفر از شیعیان به عنوان شبکه ارتباطی میان مردم و امام، به ترتیب انجام وظیفه می نمود. و این ها مورد تأیید امام بودند.
در تبیین این دوره از تاریخ امامت با صراحت و بدون ابهام آمده است: در دوران غیبت صغرا که تا سال 329 ق (69 سال) ادامه داشت، چهار نفر به عنوان نائب خاص امام بودند که عبارتند از1) عثمان بن سعید؛ 2) محمد بن عثمان بن سعید؛ 3) حسین بن روح نوبختی؛ 4) علی بن محمد سمری. هر کدام از این افراد بنا به تأیید و پشتوانه ای که از جانب امام عصر داشتند، در مدت زمانی معین به نیابت حضرت برگزیده می شد تا این که غیبت کبرا آغاز و جریان نیابت خاص قطع می گردد. (1)
چنانکه در منابع روایی، متن توقیع مبارک امام به آخرین نائب حضرت چنین است:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* یَا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعظَمَ اللهُ أَجرَ إِخوَانِکَ فِیکَ، فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَینَکَ وَ بَینَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَاجمَع أَمرَکَ وَلَا تُوصِ إِلَی أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعدَ وَفَاتِکَ، فَقَد وَقَعَتِ الغَیبَهُ التَّامَّهُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعدَ إِذنِ اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ وَ ذَلِکَ بَعدَ طُولِ الأَمَدِ وَ قَسوَهِ القُلُوبِ وَ امتِلَاءِ الأَرضُ جَوراً وَ سَیَأتِی إِلَی شِیعَتِی مَن یَدَّعِی المُشَاهِدَهَ، أَلَا! فَمَنِ ادَّعَی المُشَاهَدَهَ قَبلَ خُرُوجِ السُّفیَانِیِّ وَ الصَّیحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفتَرٍ وَ لَا حَولَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیمِ. (2)
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت در عزای تو را افزون گرداند که تو طی شش روز آینده خواهی مرد. پس خود را برای مرگ آماده کن و به کسی وصیت نکن که پس از وفاتت جانشین تو بشود؛ زیرا غیبت تامه واقع شده است و ظهور اتفاق نمی افتد مگر پس از اذن خدای تعالی و این پس از مدتی طولانی و قساوت دل ها و پرشدن زمین از ستم، واقع خواهد شد. به زودی کسانی نزد شیعیان من می آیند و ادعای مشاهده می کنند. بدانید هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه ی آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغ گویی مفتر است.
با تأمل در محتوای این توقیع مبارک معلوم می شود که مسئله نیابت پس از پایان غیبت صغرای امام، خاتمه یافته و اعلام گردیده است؛ اما در تعامل شیعیان پس از آن تاریخ به مواردی که سوء استفاده هایی صورت گرفته می توان دست یافت که به نمونه هایی اشاره می شود.

شخصیت شناسی مدعیان نیابت.
در جریان شناختی ادعای نیابت از جهت تاریخی و شخصیت شناسی مدعیان نیابت، این نکته اهمیت دارد که این جریان یک مسئله انحرافی بود که توسط برخی یاران امامان دهم و یازدهم به راه انداخته شد. در حقیقت ادعای نیابت به دنبال ادعاهای قائمیت که پیش از این نگارش یافت، موجی از انحراف جدید بود که با هدف مبارزه با مهدویت و فریب دادن افراد به وجود آمد.
بنابراین ضرورت دارد برای شناخت بهتر ماهیت و اهداف افراد در این جریان، بعضی از بنیانگذاران و شخصیت های آن معرفی گردد. چنانچه در این زمینه نقل شده است: با آغاز دوران غیبت صغری، برخی به دروغ و با انگیزه های خیانت کارانه، مدّعی نیابت و بابیّتِ حضرت حجّت (عج) شدند. از این رو، شیعیانی که در سرزمین هایی دور از بغداد (مرکز استقرار سفیر ناحیه مقدسه) می زیستند، برای شناسایی سفیر راستین از سفیران دروغین، به امداد از ناحیه مقدسه نیازمند بودند.
افرادی چون اسحاق احمر، باقطانی، ابومحمّد شریعی، محمّد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی عبرتائی، محمد بن علی بن بلال، ابوبکر بغدادی، ابودلف مجنون، حسین بن منصور حلّاج و ابوجعفر شلمغانی از جمله کسانی بودند که در دوران غیبت صغری، دعوی دروغین سفارت و بابیّت را سر دادند. حال مناسب است به دنبال این تصویر کلی از مدعیان نیابت به بخش اندکی از زندگانی برخی از آنها اشاره گردد.

1. ابومحمد حسن شریعی از اصحاب امام علی النقی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) بود و از اولین کسانی است که ادعای نیابت کرده است. درباره او نقل شده است:
و هو أول من ادعی مقاما لم یجعل الله فیه من قِبلَ صاحب الزمان صلوات الله علیه و کذب علی الله و علی حججه علیهم السلام و نسب إلیهم ما لا یلیق بهم و هم منه براء. (3)
حسن شریعتی اولین کسی است که ادعای مقامی (نیابت) از جانب امام زمان (عج) را برای خود مطرح نمود که خداوند برای او قرار نداده بود. او بر خداوند و حجت های خداوند دروغ بست و به حجت های خداوند چیزی را نسبت داد که آنها از آن دور بودند و مناسب شأنشان نبود.
2. محمد بن نصیر نمیری یکی از افراد دیگری است که ادعای نیابت نمود. او که از یاران امام حسن عسکری (علیه السلام) بود، چنان به انحراف کشیده شد که درباره او آمده است:
ادعی النیابه لصحاب الزمان علیه السّلام ففضحه الله تعالی بما ظهر منه من الإلحاد و الغلو و القول بالتناسخ، و کان أیضا یدّعی أنه رسول نبیّ أرسله علی بن محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) و یقول فیه بالربوبیه و یقول بالإباحه للمحارم؛ (4)
او ادعای نیابت نمود، اما خداوند او را رسوا ساخت؛ چون عقایدی را اظهار نمود که نشان دهنده الحاد و کفر او بود، از جمله اینکه محارم را حلال اعلام کرد.
3. فرد سوم از منحرفان که ادعای نیابت نمود، احمد بن هلال کرخی بود. او در ابتدا از یاران امام عسکری (علیه السلام) بود. بعد از آن حضرت تغییر عقیده داد. او که معاصر نیابت محمد بن عثمان بود، نیابت ایشان را منکر شد و هنگامی که برخی از شیعیان نزد او آمدند و شهادت دادند که محمد بن عثمان با نصح صریح از جانب امام به نیابت تعیین شده است، او زیربار نرفت و همه را رد کرد و گفت: چنین نصی بر من نرسیده و شهادت شما نیز برای خود شما باشد و برای من حجت نیست. (5)
4. فرد دیگری که ادعای نیابت نمود، ابوطاهر محمد بن علی بن بلال است. او پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) اموالی که از امام نزدش بود، به نائب حقیقی (محمد بن عثمان) تحویل نداد. لذا او مورد نفرین امام زمان(عج) واقع شد. (6)
5. فرد دیگر، از مدعیان نیابت، حسین بن منصور حلاج است که دروغ های او توسط ابوسهل بن اسماعیل بن علی نوبختی آشکار گردید. او ادعا می کرد که من وکیل و نائب امام زمان(عج) می باشم که با موضع گیری علمای شیعه، تکذیب شد و نیرنگ هایش برای مردم آشکار گردید. (7)
6. یکی دیگر از افراد مهم که از جمله مدعیان نیابت نامبرده شده، محمد بن علی معروف به شلمغانی است. (8) چنانکه در احوال او آمده است او ابتدا از بزرگان شیعه بود و در نزد مردم منزلت فراوان داشت و کتابی در مذهب شیعه نوشته بود. وی پس از مدتی مرتد شد و هرگونه سخن ناروا و دروغ را در بنی بسطام نقل و آن دروغ را به وکیل امام، حسین بن روح نسبت می داد. وقتی حسین بن روح از ماجرا آگاه شد او را لعن نموده و مردم را بر ضد او دعوت نمود. (9)
آنچه نگارش یافت نمونه ای برای اثبات این مطلب بود که موج نیابت خواهی و ادعای سفارت و نیابت از سوی امام زمان(عج) یک جریان خطرناک بود که از جانب برخی افراد آشنا با مبانی شیعی مورد سوء استفاده قرار می گرفت. جالب است که برخی از این افراد چنان بدون ملاحظه و با عطش تمام دنبال خواسته های شیطانی و در مسیر انحراف پیش رفتند که پس از ادعای نیابت، به آن نیز اکتفا نکردند؛ بلکه ادعای مهدویت و نبوت نیز نمودند که سرانجام به الحاد و کفر کشیده شدند. (10)

عوامل پیدایش و انگیزه مدعیان نیابت
در زمینه پیدایش فرقه ها و گروه های دینی و اجتماعی این مسئله مسلم است که هیچ فرقه و گروهی بدون عوامل و زمینه هایی برخواسته از تمایلات درونی افراد و یا ضرورت های اجتماعی است، به وجود نخواهد آمد. در این میان آنچه مهم به نظر می رسد این است که این گونه پدیده های نوظهور وقتی در جامعه آشکار می شود، طبیعی است که تنش هایی را نیز به همراه دارد. به همین دلیل ضرورت ایجاب می کند تا در برخوردها موضع گیری در برابر این پدیده ها با دقت و تأمل برخورد شود وعوامل تأثیرگذار در پیدایش آن، تحلیل و بررسی گردد.
بر این اساس، نسبت به انشعابات فرقه های شیعی و نیز ادعاهایی مانند مهدویت و یا نیابت، همان گونه که بارها اشاره گردید، عوامل گوناگونی دخیل بوده که بررسی تمام آنها از موضوع این اثر خارج است. در این قسمت به تناسب بحثِ مدعیان نیابت به این مسئله تأکید می شود که جریان ادعای نیابت، حلقه ی دیگری از سوء استفاده جریان انحرافی در ضدیت با اندیشه راستین مهدویت در مکتب اهل بیت پایه ریزی می شد، که به برخی از آن عوامل اشاره می گردد:

1. جهل و سردرگمی در مصداق شناسی
در تبیین این ادعا نمی توان این مسئله مسلم تاریخی را نادیده گرفت که رفتار خصمانه و فشارهای حاکمان و اقتدارگرایان با امامان معصوم شیعه و پیروان آنها، چه در زمان حضور ائمه (علیهم السلام) و چه پس از دوران غیبت، همواره به عنوان یک اصل و قانون تدوین شده وجود داشت است و این برخوردها غالباً با ائمه معصومین (علیهم السلام) چنان تند و خشونت آمیز بود که بیشتر عمر و زندگی آنها در زندان های رسمی طاغوتیان و یا درحبس خانگی توأم با خوف و تقیه سپری می گشت. پیامد ناگوار این برخوردها ایجاد فاصله میان شیعیان و پیشوایان الهی آنها بود.
نتیجه این فاصله ها این بود که بعضی آموزه های ائمه معصوم (علیهم السلام) به پیروان آنها نمی رسید و موجب سردرگمی آنان می گردید. چنانچه این مسئله در جریان مدعیان مهدویت و انشعاب فرقه های انحرافی درون شیعی شواهد فراوان دارد که بخشی از آن به عنوان شاهد در فصل های پیشین گذشت. در پیوست مطالب گذشته به تناسب جریان انحرافی مدعیان نیابت، این مطلب تأکید می شود که پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) فشارهای خودکامگان بنی عباس با خانواده امام عسکری (علیه السلام) افزایش یافت و برای از بین بردن مهدی عدالت گستر از انواع مزاحمت ها و شکنجه های روحی و روانی با وابستگان آن حضرت دریغ نکردند.
در وضعیتی که از یک طرف این فشارها وجود داشت و از طرف دیگر باید ولادت و زندگی آخرین حجت الهی فرزند امام عسکری (علیه السلام) مخفی نگه داشته می شد؛ طبیعی است که مشکلات در این دوره بیشتر خواهد بود. منتها در این بین شیعیان اثنی عشری که از معتقدان به امامت امام مهدی(عج) بودند در جامعه حضور پررنگ داشتند و آنها این را نیز می دانستند که دوره غیبت حضرت آغاز شده و ارتباط با ایشان منحصراً از طریق نائبان خاص امام، میسر است.
با دقت در تحولات این دوره آشکار می شود که یکی از خطرات و عوامل انحرافی که جامعه شیعی را تهدید می کرد، مسئله جهالت و سردرگمی در تعیین مصداق نائب امام بود. در این زمینه در برخی منابع آمده است: خانواده هایی از علویان در کناره های دریای شام به سر می بردند که دارای چندین قریه ی به هم پیوسته بودند. بعد درباره عقاید آنها می نگارد:
و هم أتباع محمد بن نصیر النمیری کلهم شیعه اثنا عشریه معتقدون بإمامه الحجه بن الحسن العسکری انما ینکرون نیابه النواب الأربعه و یکذبونهم و یقولون: إن باب الإمام العسکری کان السید أبا شعیب محمد بن نصیر البصری النمیری و بعده أبا محمد عبدالله بن محمد الحنان الجنبلانی (287-235) و إلیه ینسب الطریقه الجنبلانیه و بعده تلمیذه السید حسین بن حمدان الخصیبی (260-346). (11)
آنان پیرو محمّد بن نصیر نمیری و همگی از شیعیان دوازده امامی و معتقد به امامت فرزند امام عسکری (علیه السلام) بودند. آن ها نیابت چهار نفر از نائبان واقعی را منکر شدند و ادعا داشتند که أبا شعیب محمّد بن نصیر نمیری باب امام عسکری بود و پس از او أبا محمّد عبدالله بن محمّد حنان جنبلانی و پس از وی شاگردش حسین بن حمدان خصیبی باب امام است.
بنابراین گزارش این افراد از نظر اعتقادی معتقد به دوازده امام بوده اند؛ اما اشتباه آنها در تعیین مصداق نائب امام است.
در برخی گزارش ها خبر از مخالفت احمد بن هلال کرخی با وکالت محمد بن عثمان به میان آمده و این در حالی است که افراد زیادی از شیعیان نزد او آمده شهادت دادند که محمّد بن عثمان با نص امام تعیین شده است؛ ولی او منکر نیابت محمد بن عثمان شد و در جواب گفت: من به شما و نص شما کاری ندارم. (12)

2. دلبستگی به مال و مقام
یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار، در پیدایش ادعای نیابت از جانب امام زمان (عج)، وابستگی به مال و مقام دنیایی است؛ زیرا با توجه به اعتقادات شیعیان از آموزه های امامان معصوم، در تعامل با کسانی که به عنوان نائب از طرف امام بودند، علاوه بر اینکه دارای جایگاهی والا و مورد احترام شیعیان و محل مراجعه آنها و دارای منزلت اجتماعی بزرگی می شد. یکی از مهمترین فعالیت های آنان، دریافت وجوهات شرعی بود. بنابراین همواره به عنوان وکیل و امین امام، دسترسی به اموال داشتند. همین امر در کنار بعضی دیگر از انگیزه های فاسد دنیوی، سبب می شد برخی افراد داعیه دروغین وکالت و بابیت، سردهند. همانگونه که گفته شد، بیشتر این ادعاها ناشی از ریاست و جاه طلبی و طمع در اموال و گاه ناشی از عقاید فاسد و انحرافی بوده است. چنانکه در بررسی جریانات دروغین وکالت و بابیت به وضوح مشاهده می کنیم که در عصر غیبت صغری این جریانات به اوج خود رسیده بود و علت آن را می توان عدم حضور امام و احاله امر به وکلا دانست که زمینه لازم برای پیدایش این سودجویی ها بود.
چنانچه درباره یکی از مدعیان نیابت، به نام ابوطاهر محمّد بن علی نقل شده است:
تمسکه بالأموال التی کانت عنده للإمام و امتناعه من تسلیمها و ادعاؤه أنه الوکیل حتی تبرئه الجماعه منه و لعنوه. (13)
او به اموالی که از امام در نزدش بود وابسته شد و از تحویل آن ها به امام خودداری ورزید. او ادعای وکالت نمود تا اینکه گروهی از او بیزاری جسته و نفرینش نمودند.
علاوه بر این نقل که نشان دهنده مال دوستی و سوء استفاده در این زمینه بوده در برخی نقل ها گزارش از مقام دوستی و حسادت برخی مدعیان نیابت به نائب واقعی امام بوده است.
چنانکه درباره محمد بن علی شلمغانی نقل شده است:
کان متقدما فی أصحابنا، فحمله الحسد لأبی القاسم الحسین بن روح، علی ترک المذهب و الدخول فی المذاهب الردئیه؛ (14)
او از بزرگان امامیه بود؛ اما حسادت به حسین بن روح (نائب امام) سبب شد از مذهب شیعه دست بردارد. بنابراین مسئله مقام و مال دوستی از عوامل مهم در انحراف افراد بوده است.

3. اندیشه های خرافی و الحادی
با نگرش به سرانجام زندگی بعضی افرادِ مدعیان نیابت، این نکته مهم نمایان می شود که اینگونه افراد نوعا افرادی دارای زمینه هایی از اندیشه خرافه پرستی و باورهای الحادی بوده اند. گرچه ابتدا نتوانستند اندیشه های الحادی خود را طرح کنند؛ اما این را توانستند زیرکانه، به صورت پلکانی و آرام، اندیشه های خود را آشکار نمایند.
بهترین شاهد در این زمینه، جریان ادعاهای محمدّ بن نصیر النمیری است. درباره پله های ادعای او آمده است که انحراف وی از ادعای نیابت آغاز شد و با اعتقاد به نبوت خودش و ربوبیت امام هادی (علیه السلام) خاتمه پیدا نمود:
ادعی النیابه لصاحب الزمان (علیه السلام) ففضحه الله تعالی بما ظهر منه من الإلحاد و الغلو و القول بالتناسخ، و کان أیضا یدّعی أنه رسول نبیّ أرسله علی بن محمّد (علیه السّلام) و یقول فیه بالربوبیه و یقول بالإباحه للمحارم. (15)
(محمّد بن نصیر) در آغاز ادعای نیابت صاحب الزمان را نمود و خداوند به دلیل الحاد، علو و عقیده تناسخی که از او سرزد، وی را رسوا و مفتضح نمود. او همچنین ادعا نمود که پیامبری است که امام هادی (علیه السلام) او را فرستاده است و معتقد بود که امام هادی (علیه السلام) خدا است. او نزدیکی با محارم را جایز و مباح می دانست.
درباره ادعا و اندیشه خرافی ابوجعفر محمّد بن علی شلمغانی نیز نقل شده است: او در نزد بنی بسطام جایگاه بلندی داشت و می گفت: روح پیامبر به محمد بن عثمان عمری و روح امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حسین بن روح و روح فاطمه زهرا (علیها اسلام) به أم کلثوم بنت أبی جعفر العمری منتقل شده است. او در بنی بسطام این آموزه انحرافی را به عنوان اسرار پنهانی از جانب خود تبلیغ و به آنها سفارش می نمود که این اسرار را فاش نکند و همین عقیده انحرافی سبب شد که او مورد لعن امام زمان (عج) قرار گیرد. (16)

مبارزه و نفی مدعیان نیابت
در مسئله برخورد و نفی مدعیان نیابت از جانب مهدی موعود به این نکته باید توجه نمود که همان گونه که نگارش یافت از جهت زمانی، ادعای نیابت در عصر پایان حضور ائمه (علیهم السلام) و در آغاز دوره غیبت صغرا واقع شده است. با این وصف می توان گفت: آن دوره یکی از مهمترین و پرمخاطره ترین دوره امامت در تاریخ شیعه اثنی عشری است؛ زیرا در این دوره شیعیان در مرحله عبور از دوران مشاهده و حضور ائمه (علیهم السلام) به دوره پنهانی و غیبت امام قرار داشتند.
از مهمترنی خصوصیت دوره غیبت صغرا این است که این دوره در حقیقت مقدمه ای بود، برای آماده سازی مردم نسبت به پذیرش مرحله مهم بعدی؛ یعنی غیبت کبرا. پس طبیعی است که بعضی حوادث و اتفاقات این دوره، نسبت به آینده تأثیرگذار بود و می توانست زمینه برخی خوبی ها و یا مفسده ها را فراهم نماید. یکی از خطرناک ترین اتفاق ها، همین جریان ادعای نیابت بود که با شروع دوران غیبت کبرا در آینده می توانست سرچشمه و زمینه ساز کج اندیشی های گسترده گردد و هر کسی از جانب امام غائب ادعای نیابت نماید.
از این رو با مطالعه سرنوشت مدعیان نیابت در این دوره شاهد توقیع ها و نامه های تند از ناحیه امام زمان (عج) بر ضد مدعیان نیابت و تکذیب آنان هستیم که نائبان حقیقی حضرت با تمام توان آن نامه ها را در میان شیعیان پخش نموده و با مدعیان مبارزه می نمودند.
بنا به نقل صاحب احتجاج پس از ادعای نیابت از جانب افرادی چون ابوطاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج و محمد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقر، از ناحیه امام زمان(عج) توقیعی بر لعن و برائت از همه آنان بدین مضمون به دست شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رسید: خداوند عمر تو را طولانی گرداند و همه خوبی ها را به تو بشناساند و سرانجام تو را به نیکی، کامل گرداند و سعادت تو را پیوسته کند. به کسانی که به دیانت آنان اطمینان داری اعلام کن که خداوند در عذاب محمّد بن علیّ معروف به شلمغانی تعجیل نموده و دیگر مهلت به او نمی دهد. چرا که او از دین اسلام برگشته و از آن جدا و ملحد گردیده و چیزهایی ادّعا کرد که موجب کفر او به خالق متعال است. او به خدا دروغ و بهتان بست و گناه بزرگی نمود. آنان که از خداوند برگشتند، سخت گمراه و از رحمت خدا دور شده اند و زیانی بس آشکار بردند و لعنت خدا بر کسی که از وی (شلمغانی) پیروی و تبعیّت کند و بعد از صدور این توقیع از جانب ما، باز در دوستی او ثابت بماند. تو مردم را از این موضوع مطلّع گردان. ما در پرهیز و حذر از او همان رفتار را داریم که با افرادی همانند او در گذشته داشتیم. چون شریعی، نمیری، هلالی و بلالی. (17)
وقتی شلمغانی باخبر شد که توسط ابن روح لعن شده است، با نفاقی عجیب شروع به گریستن کرد و گفت: این سخن را باطنی است عظیم و آن این است که معنای لعنت در کلام ابن روح که گفته: لعنه الله؛ یعنی باعده الله من العذاب و النار. اکنون به مقام و منزلت خود پی بردم. سپس صورت خود را بر زمین مالید و سجده کرد و بنی بسطام را توصیه به کتمان این سخنان نمود. (18)
همچنین نامه هایی از ناحیه امام زمان(عج)، مبنی بر لعن افراد دیگری از همین مدعیان نیابت نقل شده است که به جهت رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا می شود. (19)
در نهایت بر این نکته تأکید می شود که بنا به اعتقاد شیعه، امامان معصوم هر کدام در عصر و دوره خود، وظیفه دفاع از دین را به عهده دارند و بنا به اقتضای مصالح موجود به نحوی شایسته، سعی می کنند دین را از خطر بدعت گذاران و تبهکاران حفظ نماید. از آنچه که نگارش یافت، به خوبی معلوم می شود که امام دوازدهم شیعیان با اینکه در حال غیبت به سر می برد باز هم با صدور توقیعات شریف و ابلاغ آنها توسط نائبان مخصوص خود، جامعه شیعه را از ترفند جدیدی بنام مدعیان نیابت آگاه ساخت و از خطرآفرینی اینگونه افراد جلوگیری نمود.
بر اساس همین اقدام های سریع و مبارزه روشن بود که جامعه شیعی پس از ناکام ماندن این افراد، به یک آرامش نسبی در امر امامت امام زمان(عج) و اعتقاد به غیبت ایشان رسیدند. لذا با توجه به مطالعه دقیق در این امر می توان به این نتیجه رسید که پس از جریان لعن شلمغانی و قتل او توسط حاکم وقت، تا زمان ظهور فرقه شیخیه و پس از آن بهائیت که حدود هزار سال را در بر می گیرد، ادعای چندان مؤثر، در زمینه نیابت خاصه نقل نشده است. (20)

ب) ادعای بابیت
ما در این مقاله به دنبال نقد و بررسی تفصیلی جریان بابیت و بهائیت نیستیم، بلکه تنها به معرفی اجمالی این فرقه و ادعای آنها نسبت به مهدویت اکتفا خواهیم نمود.
درباره پیدایش این فرقه های انحرافی در بعضی منابع چنین آمده است: در عصر اخیر فرقه هایی که برخی از آنها را نمی توان شیعه شمرد، از میان شیعیان سر بر آوردند. از آن جمله است فرقه بابیّه، به سرکردگی علی محمّد باب شیرازی و نیز فرقه بهائیّه، به سرکردگی حسین علی بهاء.
پیدایش این دو فرقه در حالی است که پیشتر از اینها شیخ احمد احسائی فرقه شیخیّه را بنیان نهاده بود. پس می توان گفت: فرقه های بابیّه و بهائیّه، در حقیقت، از این فرقه سربرآوردند. بنابر نظر مشهور شیعه، این فرقه ها اهل بدعت و گمراه می باشند. (21)

آموزه بابیت و رکن رابع
در آثار نویسندگان ملل و نحل، کلمه بابیت به نام شیخ احمد احسائی و فرقه شیخیه گره خورده است. مهمترین آموزه مدعیان بابیت مسئله ترویج و تعلیم رکن رابع و ارتباط آن با امام زمان (عج) است.
چنانکه در برخی منابع در زمینه تعلیم این فرقه آمده است: چون تنها امام زمان(عج) است که می تواند به وصال خدا نائل آید و ما بدون واسطه نمی توانیم به وصال امام زمان (عج) نائل آئیم. پس باید واسطه و ربطی در این بین باشد که ما را به آن حضرت ربط دهد و آن شیخ است و اینکه شیخ رکن رابع نامیده می شود به این ترتیب است که رکن اوّل، خداوند، رکن دوّم پیامبر، رکن سوّم امام و رکن چهارم شیخ می باشد. در نتیجه نهایت و غایت سیر ما، فنای در شیخ، و غایت سیر شیخ، فنای در امام و غایت سیر امام، فنای در حقّ است، پس در این مسیر، چهار رکن لازم است. (22)
همچنین درباره معرفی اعتقادیات شیخیه آمده است: شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل می دانند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. به عقیده ایشان، رکن چهارم دین، یعنی شناختن شیعه کامل که همان مبلّغ و ناطق اوّل باشد و او واسطه در بین شیعیان و امام غایب است، احکام را بدون واسطه از امام می گیرد و به دیگران می رساند. (23)
بنابراین، اساس عقاید این فرقه، رکن رابع است؛ یعنی در عصر غیبت، مسلمانان باید رهبری داشته باشند و این رهبر، رکن رابع است که پس از امام در میان مردم باید باشد. (24)

زایش فرقه بهائیت
تمام نویسندگانی که درباره بهائیت مطلب نوشته اند، به این نکته تصریح نموده اند که فرقه ضاله بهائیت از تعلیمات شیخیه تأثیر پذیرفته و در دامان شاگردان شیخ احمد احسائی و شاگردش سید کاظم رشتی، تربیت یافته اند و در امتداد آن گروه با استفاده از آموزه های شیخ احمد، آموزه های بهائیت را تنظیم نموده است.
چنانکه در این زمینه آمده است: فرقه های بابیّه و بهائیّه، در حقیقت از این فرقه (شیخیه) سر بر آوردند. بنابر نظر مشهور شیعه، این فرقه ها اهل بدعت و از گمراهان به شمار می روند. (25) درباره ادعای بابیت این گروه آمده است: میرزا علی محمد باب (متولد 1152 ه.ق.) بنیان گذار فرقه بهائیت است. او در آغاز، شیعه دوازده امامی بود؛ ولی از حدود این مذهب تجاوز کرد و خود را سخنگوی امام غائب و دَرِ ورود به سوی آن حضرت معرفی کرد. (26) شعار باب این جمله بود:
انه باب الامام المستور وانه اوتی علم الامام النور. (27)
من باب امام قائم هستم و به من دانش امام داده شده است.
و نیز درباره معرفی بنیانگذار بابیت و ادعای او نقل شده است: علی محمد باب، پسر محمدرضا بزّاز شیرازی است که در کودکی، پدرش درگذشت. وی تحت سرپرستی عمومی خود، تربیت یافت و در هفده سالگی به شغل پدر میل کرد و به بندر بوشهر برای تجارت رفت. حدود پنج سال در بوشهر ماند. سپس به شیراز بازگشت و شغل بازرگانی را رها کرد. آنگاه به مکّه سفر کرد و بعد از آن در عراق به زیارت قبور ائمه (علیهم السلام) نایل آمد. اقامت او در کربلا دو سه سال به طول انجامید و موجب شد که از نوزده سالگی به مجلس سیدکاظم رشتی، پیشوای شیخیه راه یابد و در سلک شاگردان او درآید. علی محمد بر اثر نفوذ اخلاقی و مذهبی سید کاظم رشتی دگرگون گشت و پس از درگذشت سید، در بیست و چهار سالگی ادعا کرد که باب و واسطه وصول به امام زمان(عج)، حضرت حجه بن الحسن قائم آل محمد است. در همین سال در خانه خود در شیراز نخستین بار دعوت خویش را به ملا حسین بشرویه اظهار کرد و او به وی گروید و از طرف باب ملقب به باب الباب شد. از سال 1260 تا مدت پنج ماه هجده تن از علمای شیخیه به علی محمد باب گرویدند. این تعداد با خود وی از روی حساب ابجد نوزده می شود و کلمه حی نیز نوزده می شود. از این رو معروف به حروف حیّ شدند. (28)
بنابراین، دو فرقه بابیه و بهائیه در متن تشیع پرورش یافتند؛ اما در زمینه مهدویت با آموزه های رسمی شیعه اثنی عشری تفاوتهای فراوانی دارند که به گوشه ای از آن اشاره می شود.
واژگانی چون سفارت، نیابت و بابیت برای امام زمان(عج) از دیرباز، مورد توجه افراد فرصت طلب قرار داشته و برای فریب دادن دیگران از این واژگان استفاده ابزارگونه شده است. می توان گفت مفهوم این واژگان در نزد بابیه و بهائیه برقرارکننده ارتباط عمیق و واسطه بودن بین امام و مردم می باشد و این در حالی است که با نگرش به آموزه های شیعیان دوازده امامی جریان نیابت و سفارت از جانب امام زمان(عج)، یک مسئله روشن است که در دوران غیبت صغرا چهار نفر به عنوان نواب و واسطه میان امام و مردم با تأیید صریح ازجانب امام تعیین می شدند.
پس از پایان دوره غیبت صغرا سه روز مانده به رحلت آخرین نائب امام، با توقیعی که از سوی امام زمان(عج) به وی صادر شد، مسئله نیابت را به این صورت پایان یافته اعلام کرد:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* یَا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعظَمَ اللهُ أَجرَ إِخوانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِتٌ مَا بَینَکَ وَ بَینَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَاجمَع أَمرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَی أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعدَ وَفَاتِکَ فَقَد وَقَعَتِ الغَیبَهُ التَّامَّهُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعدَ إِذنِ اللهِ تَعَالَی ذِکرُهُ وَ ذَلِکَ بَعدَ طُولِ الأَمَدِ وَ قَسوَهِ القُلُوبِ وَ امتِلَاءِ الأَرضِ جَوراً وَ سَیَأتِی إِلَی شَیعَتِی مَن یَدَّعِی المُشَاهِدَهَ، أَلَا! فَمَنِ ادَّعَی المُشَاهَدَهَ قَبلَ خُرُوجِ السَّفیَانِیِّ وَ الصَّیحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مَفتَر. (29)
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت در عزای تو را افزون گرداند که تو طی شش روز آینده خواهی مرد. پس خود را برای مرگ آماده کن و به کسی وصیت نکن که پس از وفاتت جانشین تو شود؛ زیرا غیبت تامه واقع شده است و ظهور اتفاق نمی افتد مگر پس از اذن خدای تعالی و این پس از مدت طولانی و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم، واقع خواهد شد. به زودی کسانی نزد شیعیان من می آیند و ادعای مشاهده می کنند. بدانید هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه ی آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغ گویی افترازن است.
نکته مهم در محتوای این توقیع این است که امام خبر از فرا رسیدن غیبت کبرا داده و تصریح نموده است که در این بین، افراد فرصت طلب از نومیدی مردم و طولانی شدن دوران غیبت سوء استفاده نموده و ادعای ارتباط با امام را مطرح خواهند نمود. لذا با توجه به این توقیع، در بعضی منابع شیعی آمده است که مضمون این حدیث، بر این مطلب دلالت دارد که هر کسی در دوران غیبت کبرا ادعای دیدار با امام را مطرح نماید. باید او را تکذیب نمود. (30)
علامه مجلسی درباره این حدیث می نگارد:
لعله محمول علی من یدعی المشاهده مع النیابه و إیصال الأخبار من جانبه إلی الشیعه علی مثال السفراء؛ لئلا ینافی الأخبار التی مضت و سیأتی فیمن رآه (علیه السلام) و الله یعلم. (31)
شاید آنچه در این توقیع نفی شده است، ادعای مشاهده ای است که همراه ادعای نیابت و خبر رسانی از جانب امام به سوی شیعیان باشد؛ آنگونه که سفرای خاص آن حضرت ادعا داشتند. و در این صورت دوگانگی میان این توقیع و روایات دیگری که مشاهده ی امام را ممکن می داند، برداشته می شود.
همچنین یکی از اندیشمندان معاصر در این زمینه می نگارد: دو واژه بابیت و سفارت درباره کسانی به کار می رود که مدعی رابطه با امام عصر بوده و ادعا می کنند که از امام دستورهایی به آنها رسیده است. گفتنی است نیل به زیارت وجود مبارک صاحب الامر که از آن به ملاقات تعبیر می شود، غیر از ادعای بابیت و سفارت از سوی آن حضرت است. چون بی شک ملاقات و زیارت آن حضرت امر محال نیست و چنین ملاقاتی با ادعای بابیت و سفارت، تفاوتی به بلندای آسمان و زمین دارد. پس بر اساس حکم عقل و برآیند دستورهای نقل، تکذیب مدعیان سفارت و تلقی حکم یا پیام از سوی آن امام وظیفه دوستان و منتظران واقعی آن حضرت است. چرا که با گشوده شدن چنین بابی و پذیرفتن ادعای آنان، فضایی ساخته خواهد شد تا هر روز، بلکه هر لحظه، کسی با چنین داعیه ای دیگران را به خویش و پیام و ادعای خود بخواند. چه بسا که در این میان، مدعی تغییر یا تبدیل یا جعل احکام اسلامی گردند. (32)
به هر حال مراد از نفی مشاهده در توقیع شریف هرچه باشد؛ چه نفی مطلق دیدار امام و یا نفی دیداری که همراه ادعای نیابت و سفارت باشد، این توقیع دلیل بر بطلان دعوای مدعیان نیابت و بابیت است.
تفصیل نقد اندیشه و بیان ناسازگاری های همه مدعیان مهدویت و یا نیابت با عقیده امامیه اثنی عشری در فصل بعدی خواهد آمد. اما در اینجا ناگزیر به علت پیدایش اینگونه فرقه های ضلالت پیشه، اشاره می گردد.
در بعضی منابع در نقد فرقه های بابیه و بهائیه و علت پیدایش آنها آمده است: استعمار با توجه به اهمیت مهدویت در نزد شیعیان، همیشه در تلاش بوده و هست که به این امر صدمه بزند و از این طریق، سایر معتقدات دینی شیعه را خدشه دار نماید.
در حوزه علمیه عراق فردی صوفی مسلک به نام شیخ احمد احسائی زندگی می کرد که شاگرد جنجالی وی شخصی به نام سید کاظم رشتی بود. سیدکاظم فرقه ی شیخیه را بنیان نهاد. چنانکه گفته شد یکی از مبانی این فرقه، اعتقاد به رکن رابع بود که این اعتقاد، کم کم زمینه ساز مسئله بابیت شد. یکی از شاگردان سید کاظم، علی محمد باب است. او فرقه بابیه را پایه گذاری کرد و مسئله رکن رابع را به افراط رساند و تا می توانست مسئله باب بودن خود را مطرح ساخت. حمایت استعمار در پیشرفت و تداوم کار باب بسیار مؤثر بود. (33)
سرانجام اینکه در پیدایش فرقه های معارض شیعی، همیشه دست دشمنان شیعی در کار بوده است که در این بین سوء استفاده از جریان مهدویت، یکی از ابزارهای شکننده در عقاید تشیع است. چنانکه تاکنون در چندین فصل این اثر، بخش هایی از آن ناسازگاری ها به نگارش درآمد. اینک در فصل پایانی مناسب است با تبیین برخی از ویژگی های مهدویت در اندیشه شیعه اثنی عشری، بخش مهم دیگری از ناسازگاری های این فرقه ها تبیین گردد.
پی‌نوشت‌ها:

1. الاحتجاج، ج2، ص 604؛ الغیبه، طوسی، ص 242؛ فرهنگ شیعه، ص 353.
2. الاحتجاج، ج2، ص 478؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 445؛ بحارالانوار، ج51، ص 361.
3. اثبات الهداه، ج5، ص 393؛ الذریعه إِلی تصانیف الشیعه، ج3، ص 268.
4. اعیان الشیعه، ج2، ص 48؛ الذریعه إلی تصانیف الشیعه، ج3، ص 268.
5. بحارالانوار، ج51، ص 368.
6. رجال، العلامه الحلی، ص 274.
7. بحارالانوار، ج51، ص 370.
8. الغیبه، طوسی، ص 411.
9. أعیان الشیعه، ج2، ص 49.
10. بحارالانوار، ج51، ص 368؛ الذریعه إلی تصانیف الشیعه، ج3، ص 268؛ أعیان الشیعه، ج2، ص 49.
11. الذریعه إلی تصانیف الشیعه، ج3، ص 268.
12. بحارالانوار، ج51، ص 368.
13. همان، ج51؛ ص 369.
14. رجال، نجاشی، ص 379.
15. الذریعه إلی تصانیف الشیعه، ج3، ص 268.
16. الغیبه، طوسی، ص 404؛ أعیان الشیعه، ج2، ص 49.
17. احتجاج، ترجمه جعفری، ج2، ص 600؛ بحارالانوار، ج51، ص 380.
18. الغیبه، طوسی، ص 248.
19. برای مطالعه تفصیلی نامه های امام ر.ک: الغیبه، طوسی، ص 398؛ الاحتجاج، ج2، ص 228؛ أعیان الشیعه، ج2، ص 49.
20. شواهد و منابع این ادعا در گزینه بعدی که مربوط به ادعای بابیت است، نگارش خواهد یافت.
21. دائره المعارف تشیّع، ج4، ص 275؛ فرهنگ شیعه، ص 132.
22. امام شناسی، ج5، ص 178.
23. فرهنگ فرق اسلامی، ص 269. 24. تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج3، ص 397. 25. دائره المعارف تشیّع، ج4، ص 275. 26. ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 352. 27. شیخ خلیل زین، تاریخ الفرق الاسلامیه، ص 218. 28. فرهنگ اسلامی، ص 88. 29. کمال الدین، ج2، ص 516؛ الغیبه، ص 395؛ الاحتجاج، ج2، ص 478؛ بحارالانوار، ج51، ص 361. 30. ابهی المراد، ج2، ص 670. 31. بحارالانوار، ج53، ص 319. 32. جوادی آملی، امام مهدی موجودی موعود، ص 197. 33. موسی نجفی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 118.
منبع مقاله:
مظفری ورسی، حیدر؛ (1392)، جریان شناسی مهدویت در فرقه های شیعی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید