عرفان گریز و عرفان ستیز
1 ـ حجّ و سیر و سلوک عرفانی
حج، «سفر الیاللّه» است؛ سفری که سیر و سلوک باطنی و معراج روحانی را با سیر و سفر ظاهری (آفاقی و انفسی)، پیوند میزند و با آیات و بیّنات، در قلّههای بلند توحید و منارههای پر فروغ ایمان به مشعلداری هدایت یافتگان کعبه حقیقت و قافلهسالاران کوی عشق، توأم میسازد و رهآورد آن، «معرفت و کمال» و رشد معنوی و تجلّی فطرت انسانی است.
قرآن کریم، کعبه را رمز هدایت برای جهانیان خواند؛ هُدیً لِلْعالَمِین(1) و بدینسان نور هدایت و معرفت و شعور و شناخت، در تار و پود حج تعبیه گردید و زائر خانه خدا، از این مشعل هدایت و عرفان و شهود بهره خواهد گرفت که روح حجّ ابراهیمی و معنویت و آداب شرع محمّدی صلیاللهعلیهوآله را در اعمال ومناسک جاری سازد و مشاعر و مناسک را معنی ببخشد و از نیت حج عزم خدا را، و از احرام تحریم غیر حق را، و از طوافْ عشق و فنای ابدی را، و از نماز شوق شهود را، و از رکن و مقام قیام للّه و تجدید میثاق خدا را، و از زمزم حلاوت شراب وصل را، و از مسعی صدق و صفا و حیرت و انقطاع را و از عرفات عرفان و انابه را و از مشعر شور و شعور را، و از منا «محو و فنا» و مجاهده و ایثار را به ارمغان آورد. و این، زمانی است که حجّ با معرفت و ژرفنگری توأم باشد و پیامهای معنوی مناسک به حجگزار تفهیم گردد و او با سویدای دل دریابد و در اعماق جان جای دهد تا مایه معراج و تعالیِ روح وی گردد.
اگر به آیه: وَللّهِِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْت(2) با دقّت بنگریم و رابطه «حِجّ البیت» را با «للّه» مدّ نظر قرار دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که حجّ در حقیقت قصدِ خدا کردن است و آهنگ بیت وسیلهای است برای راه یافتن به حریم کبریایی صاحب بیت که نزدیکترین راه آن دل است که بیت اللّه الحرام واقعی است:
کعبه مردان نه از آب و گل است
طالب حق شو که بیت اللّه دل است(3)
و اگر به مفهوم آیه: وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِیمَ مَکَانَالْبَیْتِ أَنْلاَتُشْرِکْ بِی شَیْئا وَطَهِّرْ بَیْتِی لِلطَّائِفِینَ…(4) بیندیشیم که خداوند خانه را به خود نسبت داده (بَیتی) که این خود نشانه تشریف و تکریم است، و به تطهیر بیت از لوث شرک و بت و هر آلودگی دیگر فرمان میدهد، نتیجه خواهیم گرفت که طواف کننده واقعی کسی است که با طهارت جسم و روح و پاکیزگی جان و دل و منزّه از غبار معاصی به خانه دوست رو آورد تا با رؤیت قلبی، به دیدار دوست تشرف و شهود محضرش راه یابد که مقصود و مقصد نهایی آنجاست و کعبه بهانه است.
و اگر به آیه: إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ(5) در داستان قربانیِ ابراهیم و اسماعیل بنگریم، میفهمیم که رمز قبولی حجّ و پاداش معنوی آن، همان راهی است که آن پدر و پسر پیمودند و علایق را در منای عشق سربریدند و علی رغم وسوسههای ابلیس و جاذبههای عاطفی، همه موانع را از پیش پای برداشته و شیطان را رمی و رجم کردند و درست در وسط میدان این مصاف؛ یعنی محلّ «جمره وُسطا»(6) زیر آفتاب سوزان منا تسلیم امر حق شدند و سوختن و ساختن در آتش عشق محبوب ازلی را بر همه چیز ترجیح دادند تا ندای «قد صدّقت الرویا» را از کنار مسجد خیف شنیدند(7) و آن پاداش عظیم را گرفتند.
و این است مفهوم واقعی «فناء فی اللّه» که در سخن عارفان تکرار شده که ثمره آن «بقاء باللّه» در ملک وملکوت و در همه عرصههاست و با همین فلسفه سنّت ابراهیم و مناسک او و خاطرات خاندانش در حج ابد الدهر جاودانه مانده تا سلوک معنوی و سیر الیاللّه و فنا و بقا را به راهیان راه ابراهیم بیاموزد و نشان دهد که سالکان الیاللّه در کوره آزمایش و ابتلا سوختن و ساختن را تجربه کردهاند و رضای دوست را طلبیدهاند تا در محفل انس و قدس جاودانه ماندهاند:
ای همه سالکان ره، در طلبِ رضای تو
سوختگان عشق تو، ساخته با قضای تو
2 ـ سفرها و منزلها
اگر از منظر تکوینی به جهان و انسان بنگریم باید بر این باور باشیم که کلّ جهان و تمام آدمیان مسافراناند «مناللّه» و «الیاللّه» سفری در دو قوس «نزول» و «صعود» با سفری که از خدا آغاز میشود و به خدا منتهی میگردد؛ وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنْتَهَی(8).
ماهیّت این سیر و سفر فراتر از سیر و سفر و طی طریق است. در حقیقت «صیرورت» است؛ یعنی «شدن» و به فعلیّت متناسب و کمال لایق خود رسیدن و این با سیر و سفر صوری فاصله بسیار دارد؛ زیرا هر «سیر و سفر» و جابجایی و حرکت مستلزم صیرورت و شدن نیست.
صیرورت یعنی سفر معنویِ انسان را منزل ها و مرحلههاست و این به قطع بیابانها نیست؛ چرا که خدا را با خلق قُرب و بُعد مکانی یا زمانی نیست تا به طی منازل نیاز باشد؛ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ(9) و سیر منزلها نمادی است از سیر و سفر با قرب معنوی. بنابر این آنچه در سخن عارفان واقعی با عنوان «سیر منازل»، «هفت شهر عشق»، «مراحل سلوک» و نظایر آن آمده، ناظر به منازل سلوک و مراحل عشق و طی طریق وصل و لقاءاللّه است.
امّا با این همه:
بعد مسافت اگر چه در ره او نیست
تا سر کویش هزار مرحله باشد
نی ز ملک جو نشان و نی ز فلک پوی
راه به سویش نفوس کامله باشد(10)
لذا نفوس آدمیان باید با تهذیب نفس و تزکیه روح و قطع علایق مادّی، فاصلهها را بردارند و مراحل سلوک را طی کنند تا هر کجا که رو میکنند با کعبه عشق و جمال محبوب روبرو گردند.
به بیان حضرت امام قدسسره : «عارف باللّه، حقّ را در جمیع امکنه و احیاز مشاهده و همه را کعبه آمال و وجهه جمالِ محبوب بیند و از تقیّد به مرآتی دُونَ مرآتی خارج، وما رأیتُ شَیْئا إلاّ وَرَأیْتُ اللّهَ فیهِ ومَعَهُ گوید.»(11)
امام همین مطلب را در قالب یک رباعی به نظم آورده، گوید:
آنکس که ره معرفه اللّه پوید
پیوسته ز هر ذرّه خدا را جوید
تا هستی خویش را فرامش نکند
خواهد که ز شرک عطر وحدت جوید!
باری، مقصود از سفر، همان سیر و سفر عارفانه است که عباداللّه در هر یک از عبادات و آداب شرع مقدّس باید لحاظ کنند. امّا حجّ ویژگی خاصّ دارد. حجّ، هم سیر و سفر ظاهری را که نمادی است از سیر باطنی ـ دارد و هم سفرهای معنوی و روحانی را.
در باب معقول و عرفان برای انسان چهار سفر (اسفار اربعه) بر شمردهاند:
1 ـ منَ الخلقِ اِلَی الْحَقّ = سفر از خدا به سوی خدا.
2 ـ بالحقّ اِلَی الْحقّ = با خدا به سوی خدا رفتن.
3 ـ مِنَ الحقّ اِلَی الْخلق بالحقّ = همراه با خدا از حقّ به سوی خلق سفر نمودن.
4 ـ بِالْحَقّ فِی الْخَلق = با خدا در میان خلق سفر کردن.(12)
و حجّ با گستردگی و جامعیّت ابعادش، سفرهای چهارگانه را به نحو اجمال و در قالب نمادین در درون جای داده که با تأمّل روشن میگردد. و نیز مراحل تهذیب نفس را ـ که عبارتند از «یقظه (=بیداری)، تفکّر، تذکّر، محاسبه، مراقبه و مشارطه»(13) در دل دارد و زائر بیتاللّه از یکسو با خدا دمساز میشود و با او راز و نیاز میکند و به صفات جلال و جمال او میاندیشد و از سوی دیگر به درون خویش مینگرد و به تهذیب نفس میپردازد و نیز با خیل زائران همنوا میگردد و سیر الی اللّه میکند و با خدا در میان خلق سیر و سلوک مینماید.
و بدیهی است که از اسرار بیپایان حج، هرکس به قدر استعداد خود بهره میگیرد. خاقانی طی قصیدهای درباره حجّ گوید:
سفر کعبه نمودارِ رهِ آخرت است
گرچه رمز رهش از صورت معنا شنوند
جان معنی است به اسم صوری داده برون
خاصگان معنی و عامان همه اسما شنوند
و به دلیل همین اختلاف درجات و استعدادهاست که به طورِ کلّی، عبادات و مناسک اولیاء اللّه اهل معنا را به عبادات و مناسک مردمِ عادی و بسیط نتوان قیاس گرفت. (ما للتراب وربّ الأرباب).
چگونه میتوان احوال سید الساجدین علیهالسلام را در عبادت، و حالات حضرتش را در میقات و هنگام احرام ـ که در روایات خواندهایم ـ وتضرّع و نیایشش را در طواف یا عرفات و دیگر منازل و مشاعر، به دیگران قیاس گرفت؟
در این سفر روحانی و سیر «آفاقی و انفسی» هر کس به قدر سعه وجودی و افق معرفت خویش بهره میگیرد، یکی «کوی دوست» را بیشتر مینگرد، دیگری «روی دوست» را، یکی «دیار» را نظاره میکند و دیگری مجذوب و سرگشته «جمال و جلال یار» است:
شنیدهام که به حُجاج عاشقی میگفت:
که کعبه من سرگشته کوی جانان است
به جان ملازم آن آستانه باش ای دل
که بار تن به در کعبه بردن آسان است(14)
آری، حج سفر الیاللّه است با بارِ معنوی و عرفانی که در روایات بسیار بدان اشاره شده است. امام محمّد باقر علیهالسلام در تفسیر آیه: فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ(15) فرمود: «حِجُّوا اُلَی اللّه عَزَّوَجَلَّ»؛(16) یعنی با حجگزاردن رو به خدا آورید. و در همین زمینه، گفتار امام سجّاد علیهالسلام با شبلی، که در کتب و مقالات، مکرّر از آن یاد شده، مشحون از رازها و نکتههای عرفانی است.
3 ـ عرفان حجّ، در پرتو ولایت
نکته دیگری که در عرفان حجّ نباید ناگفته بگذاریم، اینکه: تحقّق حقیقت معرفت جز با شناخت ولیّ حقّ و امامت و رهبری الهی، قابل وصول نیست؛ چراکه سیر و سلوک معنوی، خضر رهی میطلبد تا سالکان و رهروان را از ظلمات جهل و گمراهی وهوای نفس و دام ابلیس برهاند و دستگیری کند و به کعبه مقصود هدایت نماید: وجعلناهم أئمّه یهدون بأمرنا(17) امام صادق علیهالسلام فرمود:
«منْ نَظرَ اِلی الکعبهَ بِمعْرِفَهٍ فَعَرفَ مِنْ حقِّنا وحُرمَتِنا مِثلَ الَّذی عَرَفَ مِنْ حقّها وحُرمتها غَفَرَ اللّه لَهُ ذُنُوبهُ وکفاهُ همَّ الدُنیا والآخره».(18)
«کسی که از روی معرفت به کعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد، همانگونه که حقّ و حرمت کعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بیامرزد و همّ دنیا و آخرتش را کفایت کند.»
نتیجه آنکه عبادت بدون معرفت امام قالبی است بیروح و با عرفان فرسنگها فاصله دارد و عارف کسی است که فانی در ولایت الهیه باشد.
عارف و حکیم متألّه، مرحوم فیض کاشانی گوید:
یک طواف سر کوی ولیّ حق کردن
به ز صد حج قبول است به دیوان بردن
ایستادن نفسی نزد مسیحا نفسی
به ز صد سال نماز است به پایان بردن
اگر عارف، سخن از پیر طریق میگوید: این همان دستگیری و دم مسیحایی اولیاست که دلهای مرده را با نفوذ معنوی و نفس قدسی و تأثیر کلام از دلبرخاسته خود دگرگون میسازد (و این حقیقت فراتر از دم و دستگاه قطب و خانقاه است که دکانداری است.)
4 ـ امام خمینی و عرفان حج
«عرفان» چیست؟ در مقام بحث از عرفان حج، بیتناسب نیست توضیحی کوتاه از این واژه داده شود. گرچه عرفان یا معرفت، در مفهوم لغوی به معنای شناخت است، ولی در اصطلاح اهل معرفت هر شناختی را عرفان نمیگویند؛ زیرا شناخت را مراتبی است، شناخت فطری و غریزی، عقلی و استدلالی، علمی و تجربی و… که هریک، از مصادیق معرفتاند، هرچند لزوما بهمعنای عرفان اصطلاحی نباشند. همانگونه که هریک از انسانها را به سوی حق راهی است وچنانکه گفتهاند: این راهها میتواند به عدد نفوس خلق متعدد باشد؛ «الطرق الیاللّه بعدد انفس الخلایق» و بقدر دانش خود، هرکسی کند ادراک، اما در این میان عرفان را که طی یک سیر و سلوک معنوی برای انسان حاصل میشود، نسبت به سایر طرقِ شناخت برتری و ویژگی است، عرفان در اصطلاح، شناخت از راه دل و کشف حقیقت به نور باطن است. یقینِ شهودی است، نه رؤیت از ما ورای حجاب غیب. «حضوری» است نه «حصولی». یافتن خود مطلوب و جذب شدن به آن است، نه یافتن صورت علمیه آن. مقام وصل است و برچیدن حجب ظلمانی و نورانی و دیوارهایی که میان معبود و عبد حایل گشته و آدمی را در حجاب غیب فرو برده است.
و بالأخره ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت ایمان و گداختن در آتش عشق و تا مرحله فنا و بقا و لقاء پیش رفتن. این گوهر گرانسنگ را هرچند مدّعیانی است اما عارفان واقعی و اهلاللّه را نتوان به مدعیان قیاس گرفت، که آنان از قید تعلّقات مرید و مراد، و جامه ریا و تزویر و دعاوی پوچ و دلبستگی به دنیا بدورند، در میان خلق گمنام و بینام و نشان امّا در ملکوت و نزد خدا شناختهشدهاند.
اینگونه عارفان، از طریق شرع و تعبد به آداب شریعت و تصفیه باطن و تخلیه سرّ از غیرحق و تحلیه روح به حلیه فضایل و ریاضتهای مشروع و جهاد با نفس از پل شهوات و امیال نفسانی عبور کرده و پس از طی مراحل به بهشت مقصود راهجسته و از اینرو با دید خدایی مینگرند و هرآنچه را بینند، جمال محبوب را در آن مشاهده کنند؛(19) چنانکه از مولای عارفان، امیر مؤمنان علیهالسلام آوردهاند که فرمود:
«ما رَأَیْتُ شَیْئا اِلاّ وَقَدْ رَأیْتُ اللّه قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ» و در دعای عرفه امام حسین علیهالسلام که آکنده از معارف و اسرار معرفت و آیات عرفانی است میخوانیم:
«مَتی غِبْتُ حَتّی تَحْتاج اِلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلَیک… أَلِغَیْرک مِنَ الظُّهُور ما لَیْسَ لَکَ…»
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی گشتهای نهفته که پیداکنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویداکنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشاکنم تو را
حقیقت توحید و غایت قصوری عرفان، این است که آدمی به حقیقت بندگی و کنه معرفت برسد و چشم و گوش و عقل و هوش و اعضا و جوارح او مندک در نور الهی و فانی در بحر حقیقت گردد و صبغه خدایی گیرد(20) و در سراسر عالم هستی جز نور خدا نبیند و این همان غایت و مقصدی است که خداوند، جنّ و انس را بهخاطر آن آفریده است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ(21) که تفسیر به «لیعرفون» شده، هرچند ایندو، لازم و ملزوم یکدیگرند. و تعبد و عرفان تفکیک ناپذیرند، بلکه یک حقیقتاند با دو جلوه؛ یکی در دل، جایگزین و دیگری در عمل متبلور است. یک نور با دو تجلّی که از شجره مبارکه ایمان و تقوای مؤمن مشتعل میگردد وسرچشمه آن نور مطلقاست؛ اللّهُ نُورُالسَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضِ(22) و آنچه آدمی را در این فوز عظیم یاری میرساند درگام های نخستین، همانا چشمپوشی از معاصی الهی است. امام صادق علیهالسلام فرمود:
«ما اِغتَنَمَ اَحَد بمثْل ما اغْتَنَمَ بَغَضّ البصر لأنّ البصر لا یغضّ عن محارماللّه الاّ وَقَدْ سَبَق اِلی قَلْبِهِ مُشاهِدَه الْعَظَمَه وَالْجَلال»(23)
بنابراین، سالکانِ این کوی میبایست حجاب نفس را از میان بردارند که خود حجاب خویشاند و غبار ره بنشانند و چشم از معاصی فروبندند تا بتوانند نظارهگر جمال محبوب باشند. به قول حافظ:
جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
5 ـ بعد عرفانی حضرت امام قدسسره
بیشک امام خمینی قدسسره یکی از عارفان واصل بود. او به ژرفای معارف اسلامی راهبرده و از نور ولایت به نحو اکمل فروغ گرفته و به فقه شریعت اقدس با روشنبینی دست یافته و مدارج عالی تحقیق و تحقّق را پیموده بود. در علوم عقلی نحریر و سرآمد زمان و در عرفان و سلوک معنوی نادره دوران و در تعبد و تسلیم مصداق کامل و اتمّ عبودیت یک بنده متعبد، و اینها علاوه بر فضایل اخلاقی و نفسانی و بینش اجتماعی و سیاسی اوست که هریک شایان توجه است: او با سرمایه معنویِ ایمانی و عرفانی علمی و عملی و دستمایه غنی اسلامی و ویژگیهای بیمانند شخصیتی خود و تأییدات خاص ربانی توانست نفوس و قلوب میلیونها انسان حقجو و شیفته حقیقت را به تسخیر درآورد و درجهت خیر و صراط مستقیم و آگاهی و عدالتخواهی هدایت کند و زیربنای آنهمه آثار جهانشمول و شگفتانگیز بعد معنوی و عرفانی و روشنبینی الهی آن اسوه فضائل در عصر ما بود. او روح عرفانی را در میان نسل معاصر دمید. از حوزههای تحقیق و تدریس گرفته تا عرصهها و فضای عارفانه سنگرهای مجاهدان پارسا. و اینهمه، ثمره معنویت ایمان و تجلّی عرفان است که امام طلایهدارش بود.
شب از عشق خدا شب زندهداری
سحر از وصل جانان اشگباری
شود چون صبح ابراهیم آسا
به قصد بتشکستن رهسپاری
طلوع عشق و ایمانی خمینی!
خروش موج و توفانی خمینی!
نمیدانم چه گویم لایق تو
تو اقیانوس ایمانی خمینی!
شعر از سید عبداللّه حسینی لاجوردی
6 ـ امام قدسسره احیاگرِ حجّ ابراهیمی
و حال سخن از عرفان حج است. امام به حج، حیات و معنویتی دیگر بخشید و این فرضیه جهانشمول اسلامی را که در روایات، «قائمه دین» نامیده شده،(24) احیاکرد و از تحجّر و جمود که گرد کدورت و نسیان بر این زمزم جوشان فروباریده بود، رهانید. و با وجود کارشکنیهای مرتجعان متحجّر که حج را از فلسفه حیاتی و اجتماعی آن تهی کرده و معنویت آن را نیز بیرنگ ساخته بود، امام ابعاد مختلف حج را به مرحله بالندگی آورد و بهعنوان «عَلَم اسلام»(25) برافراشت تا مسلمانان از کران تا کران جهان با نگرش نو و زنده و سازنده در سرنوشت امّت اسلامی به حج روآورند و همانگونه که ابراهیم و محمد صلیاللهعلیهوآله خواسته بودند، از زمزم عرفان بهرهگیرند، دست برادری به یکدیگر بدهند و تبر ابراهیمی در دست گرفته بر پیکر پلید نمرودهای زمان و ابرقدرت های کافر و مستکبر و بتهای صامت و ناطق فرود آورند و چون مصطفی صلیاللهعلیهوآله و مرتضی علیهالسلام آهنگ برائت را در موسم اعلام کنند و با فریاد آسمانکوب و صاعقهآسای اسلام، اصنام را از درون و برون فروریزند. و در زبالهدان تاریخ دفن کنند. تأسف امام این بود که چرا این نهر خروشان، که سرچشمه حیات معنوی و مادی مسلمین است میبایست در کویر بیحاصلی هدر رود. ایشان خطاب به زائران خانه خدا فرمودند:
«اکنون که حجّاج بیت اللّه الحرام ازخانه تن و دنیا مهاجرت الی اللّه و رسوله، که خانه دل است میکنند و همهچیز جز محبوب حقیقی در ورای آنان است بلکه همهچیز جز او نیست که درون و برون داشته باشد، باید بدانند که حج ابراهیمی ـ محمدی (صلی اللّه علیهما وآلهما) سالهاست غریب و مهجور است، هم از جهات معنوی و عرفانی و هم از جهات سیاسی و اجتماعی. و حجاج عزیز تمامی کشورهای اسلامی باید بیت خدا را در همه ابعادش از این غربت درآورند.»(26)
باری، حج فریضه عظیمی است که جان و تن، مال و توان، رنج و راحت، زمزمه و تفکر، وقوف و حرکت، عقل و عشق، فرد و جمع، عبادت و سیاست، گذشته و آینده و دنیا و آخرت را در خود جای داده است. و هیچیک از این ابعاد نباید دور از نظر بماند و سعی امام بر این بود که تمام ابعاد حج را احیا کند.
7ـ بعد عرفانی، زیربنای سایر ابعاد حج
یکی از نکات مهم که حضرت امام بر آن تأکید فرمودند، این است که: بُعد عرفانی و معنوی حج، زیرساختِ بُعد اجتماعی، سیاسی و… مقدم بر همه ابعاد دیگر است و در همان حال که از نقش خلاّق حج در سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی امت سخن میگفت، تأکید میورزید که این بعد را نباید مجرّد از بعد معنوی و عرفانی لحاظ کرد؛ به عبارت دیگر خلق را نباید از خدا جدا نمود؛ زیرا حج «سیر مع الحق الی الخلق وفی الخلق» است؛ یعنی با خدا در میان خلق بودن، نه بیخدا با خلق زیستن! و آنکس که به حقیقت دل به خدا نسپرده و لبیک به حق نگفته است، نمیتواند مدعی همبستگی با خلق باشد و برای او امکان ندارد که رو در روی اقطاب کفر و شرک و نفاق بایستد و استقامت کند. لذا در مرحله نخست، درون انسانها باید از لوث هوا و شرک و آلودگی اخلاقی مبرّا گردد و سپس به مصاف مشرکان و منافقان و مفسران برخیزد. تا در صحنه پیکار پیروز آید.
امام در پیام خود به زائران خانه خدا فرمود:
«و بعد سیاسی و اجتماعی آن حاصل نمیگردد مگر آنکه بُعد معنوی و الهی آن جامه عمل پوشد و لبیکهای شما جواب دعوت حق تعالی باشد و خود را محرم برای وصول به آستانه محضر حقتعالی نمایید و لبیکگویان برای حق، نفی شریک به همه مراتب کنید و از «خود» که منشأ بزرگ شرک است بهسوی «او ـ جلّ وعلا ـ » هجرت نمایند و امید است برای جویندگان، آن موتی که دنبال هجرت است حاصل آید و اجری را که علیاللّه است دریافت نماید و اگر جهات معنوی به فراموشی سپرده شود، گمان نکنید که بتوانید از چنگال شیطان نفس رهایی یابید و تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید، نمیتوانید جهاد فی سبیل اللّه و دفاع از حریم اللّه نمایید.»(27)
و در پیامی دیگر تأکید میورزد که: «خود» حجاب آدمی است که او را از خدا محجوب میگرداند و سدّ راه «هجرت الیاللّه» میشود و معنویت حج را بیرنگ میسازد. بنا بر این، باید خودخواهی و خودبینی را در مسلخ عشق قربان کرد و پا روی نفس امّاره و شیطان درون نهاد تا بتوان به مهمانی دوست باریافت و از اسارت اغیار رهید.
و در مصاف با دشمن، سرافراز از میدان به درآمد. امام در این خصوص فرمود:
«جهات معنوی حج بسیار است و مهم آن است که حاجی بداند به کجا میرود و دعوت کی را اجابت میکند و میهمان کیست و آداب این میهمانی چیست و بداند هر خودخواهی و خودبینی با خداخواهی مخالف است و با هجرت الی اللّه مباین و موجب نقص معنویت حج است و اگر همین یک جهت عرفانی و معنوی برای انسان دست دهد و لبیک بهراستی مقرون به ندای حقتعالی تحقق حقیقی یابد، انسان در همه میدانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی نظامی پیروز میشود و برای چنین انسانی شکست مفهومی ندارد.»(28)
8 ـ حج آمیزهای از عرفان و سیاست
هرچند حضرت امام قدسسره در پیامهای جهانشمول حج، مسلمانان را به وحدت و توحید و برائت از شرک و مشرکان و توجه به مسائل حیاتی امّت فراخواندند و از این بابت دستورالعمل جاودانهای به راهیان کوی حق آموختند، اما توجه به این ابعاد نباید موجب شود بُعد عرفانی و معنوی حج که روح و فلسفه عبادات و زیربنای سایر ابعاد و همه فتوحات از منظر امام است، دور بماند؛ چرا که زیباترین ابعاد عبادات، بهطور عام و در این میان حج، همانا بُعد معنوی و عرفانی است که با جانها آمیخته و با سویدای دل ها پیوند خورده و از فطرت و جاذبه درونی آدمی سرچشمه میگیرد. و اگر عبادت از این ویژگی تهی شد، قالبی خواهد بود بیروح و صورتی بیمعنا. و حج که ترسیمی است از یک سفر معنوی و مرز عبور از خود به خدا و از خلق به خالق و آنگاه با خدا درمیان خلق بودن و همراه با آنان منازل عشق پیمودن و سفر آخرت را پیش روی کشودن و فانی درحق شدن، گام نخستینش «تجرید قلب» و انقطاع اِلی اللّه است.
9 ـ تجرید قلب و دیدار با خدا
روایت از امام صادق علیهالسلام است که فرمود:
«اذا أرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّد قَلْبَکَ لِلّه عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْل عَزْمِک مِنْ کُلّ شاغل وَحَجْب کُلّ حاجِب وَ فَرِّض أُمُورک کُلّها اِلی خالِقک…»(29)
«آنگاه که اراده حج کردی قبل از عزیمت، قلب خویش را برای خداوند بزرگ، خالص و خالی گردان و از هرچه تو را مشغول میدارد و حجاب میان تو و خدا میشود خالی کن، و همه امورت را به آفریدگارت واگذار و در تمام حرکات و سکنات بر او توکل کن و تسلیم حکم و قضا و قدر الهی باش و دنیا و راحت و خلق را رها ساز و از مسؤولیت حقوق مخلوق بدرآی و بر زاد و راحله و یاران و همسفران و قدرت و ثروت و جوانیات تکیه مکن؛ زیرا بیم آن است که اینها دشمن و وبال تو گردند تا برای بنده معلوم شود که برای او و برای هیچکس توان و چارهای جز در پناه خداوند متعال و توفیق او نیست و بدانگونه آمادگی پیداکنکه گویی امید بازگشت نداری.»
10 ـ دیدار با خدا در کعبه دل!
نکته اساسی سخن حضرت صادق علیهالسلام ، توجه به روح حج؛ یعنی قصد خدا کردن است و نه چیز دیگر، که هرآنچه جز او قصد کنی شرک است. قصد مستلزم قرب است و قرب خدا مکانی و زمانی نیست، قرب معنوی و شأنی و عرفانی است و این به فنای در حق و رهایی از قید خودی است. هرچند میان بنده و خدا حایلی نیست اما تقرّب به او عقبههایی دارد و طیّ منازل را میطلبد تا نفس کامل شود و با کمال مطلق سنخیت پیدا کند و این همان تقرّب و حضور است.
و راه آن جز دل نیست. دلی که حرم خدا باشد، نه حرمسرای بتها و هواهای نفسانی؛ چنانکه امام صادق فرمود:
«اِنَّ القَلْبَ حرماللّه فلا تسکن حرماللّه غیراللّه».(30)
«دل، حرم خدا است، در حرم خدا جز خدا را جای مده.»
و زائر میبایست پیش از آنکه به حرم درآید و به قبله محسوس روآورد، دل را حریم دوست کند و همزمان با توجه به کعبه، به سوی صاحب خانه روکند.
کعبه مردان نه از آب و گل است
طالب دل شو که بیت اللّه دِل است
و راه دل به خدا نزدیک است و منازل آن با سیر باطنی و سلوک درونی طیشدنی است. در چنین حالتی است که احرام و طواف و حج معنی میدهد که در غیر این صورت، تنها تن را به کعبه رسانیدن است و این چندان دشوار نیست.
11 ـ ریاضت و پالایش روح
و بدینخاطر است که سفر حج را با رنج و غربت و مشقت و ریاضت آمیخته و از جلوههای مادی و دنیوی تهی ساختهاند.
امیر مؤمنان علیهالسلام در فرازی از خطبه «قاصعه» با اشاره به ذلّت و انکسار راهیان کوی دوست که عزّت بندگی خدا و تشرف حضور را در درون میپرورند، میفرماید:
«خداوند آدم و فرزندانش را فرمان داد تا آهنگ این خانه کنند و به هنگام سعی شانههای خود را (از روی تواضع) بجنبانند و «لا اِله اِلاّ اللّه» گویان گرد کعبه طواف نمایند و با موهای ژولیده و بدنهای غبارآلود به کوی یار بشتابند و لباس هایی را که نشانه شخصیت و تشخّص است، به دور افکنند و با آشفته کردن موهای خود، زیباییشان را دگرگون سازند. و این آزمونی است بزرگ و امتحانی شدید و آشکار و تصفیه و پاکسازی مؤثر برای نفوس که خداوند آن را وسیله رحمت خود و رسیدن به بهشت قرار داده است.»
ودر ادامه، بااشاره بهاینکه انتخابسرزمین خشک وسوزان حجازبرایحجبا این فلسفه بوده که انسانها از تعلّقات دنیوی بدرآیند و حجاب غرور و خودبینی و رفاهطلبی را از تن بدرندتا خدابین شوند وحقیقت عبودیت رالمس کنند وپاداشمعنویببرند،چنین میفرماید:
«و اگر خداوند میخواست خانه محترم و مشاعر عظام خود را در میان باغها و نهرها و سرزمینهای هموار و درختان انبوه و پرثمر و کاخها و آبادیهای بههمپیوسته و درمیان گندمزارها و بوستانهای خرم و پرگل و گیاه و گلستانهای زیبا و باطراوت و آبهای فراوان و جادههای آباد قرار میداد، اما در آن صورت پاداش آن کمتر بود. و اگر پی و بنیان خانه و سنگهایی که در آن بکار رفته، از زمرد سبز و یاقوت سرخ و نورانی و درخشنده بود، شک و تردید کمتر به سینهها راه مییافت و مجاهده با ابلیس آسانتر صورت میگرفت و وسوسه به سراغ مردم نمیآمد، اما خداوند بندگانش را به انواع سختیها آزمایش میکند و با مجاهدت های گوناگون به بندگی فرامیخواند و با گرفتاریها به امتحان میکشد تا کبر و غرور را از قلبهایشان بیرون کند و خضوع و خاکساری را در نفوسشان جایگزین سازد و از این طریق ابواب فضل خویش را بگشاید و موجبات عفو و آمرزش را فراهم آورد.»(31)
حج سفر از «خلق اِلی الحق» است؛ یعنی خلق را پشت سر افکندن و راهی کوی حق شدن، خانه، خانواده، مال و تجارت، عنوان و مقام و همه تعلّقات را رها کردن و حتی خود را فانی در معبود دانستن و قطع امید کردن از آنچه غیرخدا است و چون ابراهیم بانی کعبه و داعی حج خلیلوار از زن و فرزند و مال و جان گذشتن و چون اسماعیل تسلیم امر حق شدن و چون هاجر در کوی انقطاع، آسیمهسر دویدن و برهنهپای در سنگلاخ حیرت و انقطاع از این سو به آن سوی رفتن و اشگبار و بیقرار به خدا التجا کردن، تا از زمزم عشق و جرعه فیض ربّانی سیراب گشتن و در دامن مهرِ دوست، جای گرفتن.
حج، وفود و ورود به محضر خدا است ـ هرچند همه عالَم محضر خداست ـ امّا حج میعاد و میقاتی است برای عاشقان کویش و شیفتگان وصلش. امام علی بن موسیالرضا علیهماالسلام میفرماید:
«عِلَّهُ الْحَجّ الوِفادَه اِلَی اللّه تَعالی».(32)
حج، تنها مناسک نیست، بلکه سیر و سلوک باطنی و طی منازل روحانی است، تا منزل قرب، و هریک از منازل و مشاهد، رازهای عرفانی، معنوی، اخلاقی، تربیتی و ارشادی دارد و همینهاست که به حج معنا و مفهوم میبخشد و اگر حج از این معانی و مفاهیم خالی شد، به قالبی بیروح میماند و بس و شایسته و بایسته است این اسرار و رموز مورد توجه زائران قرارگیرد. هریک از مواقف و مشاعر، از میقات گرفته تا حرم و کعبه و زمزم و حجر و مُستجار و صفا و مروه و مشعر و منا و عرفات و جمرات، با ریشههای تاریخی که در سرزمین توحید و موطن موحدان دارند، رازهای نمادین و رمزهای عمیق عارفانهای در درون جای دادهاند که نباید از دید زائران پنهان بماند. و در روایات معصومین علیهمالسلام به این راز و رمزها که منزل به منزل در سیر و سلوک حج فراروی زائر گشوده است، اشاره شده تا زائران و سالکان کوی دوست در هریک از مناسک و مشاعر به این راز و رمزها توجه کنند و غنای روحی تحصیل نمایند.
در اینجا به خلاصهای از آنچه در روایت «مصباح الشریعه» منسوب به امام صادق علیهالسلام آمده است میپردازیم و همزمان به پارهای از نکتههای مطرح شده در سخنان امام راحل درباره حج به تناسب مینگریم.
12ـ میقات نخستین منزل عشق
میقات مرز عبور از خود به خدا و از خلق به حق و نخستین منزل از منازل عشق معبود است.
احرام و تلبیه در میقات به منزله «تکبیره الإحرام» نماز است، یعنی جز خدا را بر خود حرام کردن!
و در حریم الهی وارد شدن، و از لباس تعیّن و تجمّل و انّیّت و انانیت بیرون گشتن.
احرام بستی در رهش از جان گذشتی
و ز دنی دون در ایمان گذشتی
از هرچه جز یادِ رُخ جانان گذشتی
کانجا شوی در باغ حسن دوست مهمان(33)
احرام حج و عمره با تلبیه محقّق میشود با کلمات مخصوص: «لبّیک ألّلهمّ لبّیک…» و تلبیه را روایت مصباح چنین معنا میکند:
«وَ لَبِّ بمعنی اجابه صافیه خالصه زاکیه لِلّه عزّ و جَلّ فی دعوتک متمسّکا بِالْعروه الْوُثْقی».
«لبیک بگو! بدین معنا که خداوند بزرگ را در دعوتی که فرموده است، اجابت نمودهای و از سر صدق و صفا و اخلاص و بدون غلّ و غش پاسخ دادهای و به رشته استوار الهی چنگ زدهای.
حضرت امام به تناسب تلبیه و احرام با اشاره به راز توحیدی و غایت معرفت که در این مقام تعبیه شده، میفرماید:
«تلبیههای مکرّر از کسانی حقیقت دارد که ندای حق را به گوش جان شنیده و به دعوت اللّه تعالی به اسم جامع جواب میدهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گویی گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار میکند و دنباله آن سلب شریک به معنای مطلق مینماید که اهلاللّه میدانند، نه شریک در الوهیت فقط، گرچه سلب شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فنای عالم در نظر اهل معرفت است و حاوی جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است؛ مثل «الحمد لک والنعمه لک» و حمد را اختصاص میدهد به ذات مقدس. همچنین نعمت و هر نعمتی که در جهان هستی تحقق یابد؛ حمد خدا و نعمت خداست، بدون شریک و در هر موقف و مشعری و وقوف و حرکتی و سکون و عملی، این مطلب و مقصد اعلی جاری است و خلاف آن شرک بهمعنای اعم است که همه ما کوردلان به آن مبتلا هستیم.»(34)
تلبیه پاسخ دادن است، پاسخ به دعوت حق، به ندای ابراهیم خلیل و وارث صادق او، خاتم النبیین صلیاللهعلیهوآله ، ولحظه احرام که همراه با تلبیه است، لحظه ورود در ضیافت الهی و حریم قدس و قرب و حضور است. شکوه احرام و ورود در حریم کبریایی را کسانی دریافته بودند که همچون حضرت زینالعابدین علیهالسلام از روی تواضع و تذلّل، هنگام گفتن تلبیه به خود میلرزیدند و اضطراب سراسر وجودشان را میگرفت و میفرمودند: میترسم در پاسخ من گفته شود «لا لبّیک»؛ یعنی: نه، تو پاسخ ندادهای! و در آن مواقف کریمه اشک خوف و رجا میریختند.
در این میقات و میعاد قرب و حضور، تکرار تلبیه، چنانکه در سخن امام آمده بود، رمزی است برای اهل معنی و آن هجرت و انقطاع که در روح حج نهفته است و زائر در این هجرت قدم جای قدم ابراهیم خلیلاللّه و خاندانش مینهد و از زلال زمزم عشق مینوشد، همانگونه که آنها از آن نوشیدند و از همه باز آمدند و با دوست نشستند و از آن آزمایش بزرگ سرفراز بیرون آمدند تا فیض رحمانی را در آغوش کشیدند و در دامان مهرش جای گرفتند.
میقات میعادی است برای عاشقان کوی دوست و شیفتگان وصل یار و تلبیه زمزمه لقاء اللّه است. در این میعاد و تکرار آن شیرینی و حلاوت همسخن شدن با معبود را تفسیر میکند و هرکس به این محفل انس بار یافت دیگر غیر و غیریّت نمیبیند و هرآنچه را که جز جلوه یار است تصویری کاذب مینگرد و همزمان با توحید خالص هرنوع شرک خفی و جلی را زیر پای مینهد. «لبّیک لا شریک لک لبّیک» و ستایش و حمد را تنها از آن خدا میداند، حتی اگر از غیر او ستایش شود! چرا که همه چیز، جلوه جمال جمیل اوست و به گفته حافظ:
اینهمه عکس می و رنگ مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
حال تصور کنیم اگر مسافر الی اللّه به این منزل و منزلت راه یافت و روح خود را بدینگونه کمال و استغنا بخشید، در دل و جان و اعتقاد و عمل و خُلق و خوی چه تحوّلی خواهد یافت، و این تحول نشانه قبول شدن حج است؛ چنانکه در روایات آمده است: «تحول اخلاقی فرد در این سفر روحانی و احتراز او از معاصی، نشانه قبولی حجّ اوست»؛ «قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : «آیه قَبُولِ الْحَجّ تَرک ما کانَ عَلَیْهِ مُقِیما مِنَ الذُّّنُوبِ»(35) و این است ارمغان سفر حج، با دلی عاشق رفتن و لبریز از معرفت و با اخلاق و عملی آراسته برگشتن.
13ـ در طواف کعبه، قبله عشق
در حدیث مصباح الشریعه، از قول حضرت صادق علیهالسلام آمده که فرمود:
«وَ طِفْ بِقَلبِکَ مَعَ الْمَلائِکه حَوْلَ الْعَرْش کَطَوافِکَ مَعَ الْمُسْلِمِین بِنَفْسِک حَوْلَ الْبَیْتِ».
«در حالی که با طواف کنندگان مسلمان به طواف بیت میپردازی، با قلب خود همپای فرشتگان که پیرامون عرش در طوافاند، طواف کن.»
زائر باید با الهام از این راز معنوی از فرش تا به عرش و از ملک تا ملکوت پرواز کند و دایرهای را که نقطه آغاز و پایانش خداست بپیماید تا فرشتهخوی شود. این طواف تنها به گردش در آوردن جسم نیست که پرواز روح است و پروانه صفت گرد شمع وجود محبوب گردیدن و کعبه بهانهای است و سنگ نشانی در راه کوی دوست؛ چنانکه گفتهاند:
پیش ما کعبه به جز خاک سر کوی تو نیست
قبله اهل نظر جز خم ابروی تو نیست(36)و یا:
بنیاد کعبه بر سر کویت نهادهاند
زان گشت قبله همه اخیار و اصفیا(37)
بنابر این کعبه خود قبله نماست و از کوی دوست به روی دوست توجه کردن؛ قبلهای که از مرز طبیعت میگذرد و از خانه گِل به خانه دل و حریم عشق ره میگشاید و از این سنگ نشان به کوی بینشان ره میسپرد و برای آن کعبه، احرامی دیگر باید بست؛ احرامی که از جامه تقوا که تار و پودش معرفت و حجت است؛ معرفت خدا و رسول او و اولیا و اوصیای حضرتش که بدون معرفت آنان نیز عرفان حج حاصل نیاید، و هم برائت از دشمنان خدا، چه، حب و بغض از ایمان جدا شدنی نیستند. در اینجا به سخن حضرت امام قدسسره بنگریم:
«و در طواف حرم خدا که نشانه عشق به حق است، دل را از دیگران تهی کنید و جان را از خوف غیرحق پاک سازید و به موازات عشق به حق از بتهای بزرگ و کوچک و طاغوتها و وابستگانشان برائت جویید که خدای تعالی و دوستان او از آنان برائت جسته و همه آزادگان جهان از آنان بریء هستند.»(38)
«و در لمس حجرالأسود بیعت با خدا بندید که با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان، دشمن باشید و به اطاعت و بندگی آنان ـ هرکه باشد و هرکجا باشد ـ سرننهید و خوف و زبونی را از دل بزدایید که دشمنان خدا و در رأس آنان شیطان بزرگ زبونند…»(39)
امام قدسسره در این سخن، عرفان حج را به «تولّی» و «تبرّی» پیوند زده؛ زیرا این دو از یکدیگر تفکیکناپذیرند. هرآنکه عاشق محبوب است دل به دشمنان نسپارد و باغیرت عشق هر نوع دوگانگی را در مسلخ قربانی کند.
آنکه با ما سر سودا سپرد
نیست لایق که دگر جا نگرد
هست آیین دو بینی ز هوس
قبله عشق یکی باشد و بس
از اینرو در روایتی از سخن امام باقر علیهالسلام آمده است:
«اِنّما اُمِرُوا النّاس أنْ یَأتُوا هذِهِ الأحْجار فَیَطوُفوُا ثمّ یأتوا فیجزونا بولایتهم ویعرضوا علینا نصرهم».(40)
«مردم مأمور شدند به سوی این خانه که از سنگ ها بنا شده بشتابند و بر آن طواف کنند. سپس نزد ما آیند و ولایت و محبت خود را به ما اظهار کنند و برای یاری ما اعلام آمادگی نمایند.»
این همان انسجامی است که میان ابعاد حج وجود دارد و عرفان و عمل امامت و امت و جامعه و سیاست و دنیا و آخرت و صورت و معنی را پیوند میزند.
14 ـ در صفا و مروه، حیرت و انقطاع
زائر پس از طواف و نماز به صفا میرود و فاصله صفا و مروه را سعی میکند که این نیز قلّه بلندی است از عرفان. پیمودن میان این دو کوه تاریخی که یادواره ساکنان کوی عشق هاجر و اسماعیل است، تأسی به آن بانوی صابری است که با اطمینان و امید در برابر اراده حق تسلیم شد و با تعبد و تضرع به درگاه خدا استغاثه کرد و سرگردان و تشنهکام به این سو و آن سو میدوید تا جرعه آبی بیابد و کودک تشنهکامش را از مرگ برهاند و چون درمانده و بیچاره شد، آب زمزم درخشید و برق امید نویدش داد که:
میهمان ماست هرکس بینواست
آشنا با ماست چون بیآشناست
از این رو در حدیث مصباح از سخن حضرت صادق علیهالسلام آمده است که با توجه به واژه «صفا» حضرتش به تصفیه روح و ضمیر اشاره فرمود:
«وصَفِّ رُوحکَ وَ سِرَّکَ لِلِقاءِ اللّهِ تعالی یَوْمَ تَلْقاهُ بِوُقوفِک عَلَی الصَّفا …»
«و با وقوف بر صفا، روح و ضمیرت را به دیدار خدا در میعادگاه روز دیدار (قیامت) تصفیه کن و با رسیدن به مروه، مروت و جوانمردی را در راه خدا پیشگیر و صفات بد خویش را از میان بردار و بر شرایط حج و عهدی که با خدا بستهای و بدان گردن نهادهای تا قیامت ثابت و استوار باش.»
اگر حجگزار به این مرتبه از صفای سرّ و درون رسید، همه تیرگیها از روح و جانش رخت برمیبندد و دلبستگیهای مادی فرو میریزد و قید و بندهای اسارت شیاطین گسسته میشود. به سخن زیبای امام خمینی در اینجا بنگریم:
«و در سعی صفا و مروه، با صدق و صفا سعی در یافتن محبوب کنید که با یافتن او همه بافتهای دنیایی گسسته شود و همه شکها و تردیدها فرو ریزد و همه خوفها و رجاها زایل شود و همه دلبستگیهای مادی گسسته شود و آزادگیها شکفته گردد و قید و بندهای شیطان و طاغوتها که بندگان خدا را به اسارت و اطاعت کشند در هم ریزد.»(41)
آری، در سعی، خضوع و انکسار بندگی و بیرون ریختن باد غرور و استکبار از سرها را میبینیم. آنگاه که حاجیان هروله کنان و نفس زنان سعی میکنند و به تکبیر و تحلیل میپردازند و روح کبریاییطلبی و امتیازات و مشخههای مادی را زیر پا میگذارند. در حقیقت تمرین تعبد و تواضع و سکینه و صبر و امید و انقیاع مینمایند. از این رو امام صادق علیهالسلام سعی را محبوبترین مکانها نزد خداوند خوانده، برای این که هر جباری در اینجا ذلیل و حقیر میشود؛ «وَاِنّما صارَ الْمَسعی أَحَبّ البِقاعُ اِلیاللّه لاَِنَّهُ یذلّ فیه کُلّ جَبّار»(42)
15 ـ عرفات و مشعر، طور سینای عارفان(43)
از مواقف عظیم حج، پهن دشت عرفات است که تاریخ کهن دارد و با پیشینه حج ، از عهد آدم تا ابراهیم و از ابراهیم تا حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله گره خورده است. عرفات «وادی ایمن» عارفان و شاهدِ حضور انبوهِ حاجیان است که همه کفن پوشان و بدون نام و نشان در تضرع و نیایشِ حق مستغرقاند. از ادعیه مشهور این روز دعای عرفه امام حسین و حضرت زین العابدین علیهماالسلام است که درسهایی عمیق عرفانی و الهی میآموزد که عقول انسانهای مادی را به ژرفایش راه نیست و جای آن دارد که عاشقان حق که شهر و آبادانی را پشت سر انداخته و به تمنّای حضور در مهمانی حضرت دوست، راهیِ بیابانها شدهاند، با مفاهیم این دعاها که از چشمهسار ولایت جوشیده است دمساز شوند، تا در کویر انقطاع به وصل یار برسند، و حجابها از دیدگان برچینند و الهی شوند و با ملکوت عالم آشنا گردند و پر و بال در فضای بیکران عشق بگسترانند. به رازهای عرفانیِ عرفه و عرفات و ادعیه مأثوره و سیر و سلوک روحانی توجه عمیق کنند و این سیر و سفر الهی را تنها به وقوف ظاهری و به عنوان انجام تکلیف برگزار نکنند. به خاطر آورند که آدم ابوالبشر در اینجا به خطا اعتراف کرد و خدایش مشمول آمرزش خود قرار داد و غروب آن روز مشمول رحمت الهی قرار گرفت.(44) ابراهیم خلیل در عرفات به مناسک حج واقف و عارف گردید و دعایش مستجاب شد و اشک میلیونها انسان بر این سرزمین تفته ریخته تا به مقام عرفان دست یافتهاند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«خداوند را در آسمانها دری است که از آن به: رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، کرم، عفو، طلب حاجات و … یاد می شود و روز عرفه، در عرفات، این در گشوده است.»(45)
از سخن امام صادق علیهالسلام در مصباح آمده است که: «وَاعْتَرِفْ بِالْخَطاءِ بالْعَرَفات وَ جَدِّدْ عَهْدَکَ عِنداللّه لِوَحْدانیَّتِهِ».
«در عرفات، به خطا و لغزش اعتراف کن و نزد خدا با وحدانیت او تجدید عهد بنما.»
آفتاب روز عرفه غروب میکند و میعاد دیدار در آن سرزمین به پایان میرسد و زائر رهسپار مشعر میشود و در آنجا نیز ذکر خدا توصیه قرآن است: فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام(46) و اگر به دیده تحقیق بنگریم، کوههای مزدلفه یاد آور طور سیناست که موسی از آنجا ندای اِنّی أَنَا رَبُّک(47) شنید و به امر حق موزه از پای بیرون کرد که در آن وادی مقدس وارد شود، و اینک زائر در مشعر است و به خدا تقرّب میجوید تا به فرموده امام صادق علیهالسلام روح خود را به ملأ اعلا عروج دهد: «وَتَقَرّبْ اِلَیه بَمُزدَلَفَه وَ اصعَدْ بِرُوحِکَ الی المَلأ الأعلی بِصُعودِکَ الی الجَبَلَ» و همزمان با این شعور و شناخت، سلاح مبارزه با شیطان را برای صبح پیروزی فراهم میآورد تا عید خون را همزمان با رزم شیاطین و قربانی اقامه کند و ابراهیمی شود و تولّی و تبرّی را به نمایش گذارد.
امام خمینی قدسسره در این خصوص و راه رهایی آنها و با اشاره به تأثیر آن شاعر در سرنوشت بندگان در بند کشیده شده خدا گوید: «و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات روید و در هر موقف به اطمینان قلب بر وعدههای حق و حکومت مستضعفان بیفزایید و با سکوت و سکون، تفکّر در آیات حق کنید و به فکر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استکبار جهانی باشید و راههای نجات را از حق در آن مواقف کریمه طلب کنید.»(48)
آری، راه رهایی انسان از سلطه جباران، همانا بندگی خالص خدا و رهیدن از هر نوع عبودیت شرکآمیز است. آنها که سر تسلیم در برابر خالق فرود آورند و در راه او مجاهده کنند، خداوند راه رهایی را به آنان میآموزد چنانکه فرمود: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ(49)
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
توجه شود که عرفان حج از منظر امام قدسسره عرفانِ انزواطلب، عزلتگزین و فردگرا و به دور از واقعیتهای اجتماعی و سرنوشت خلق نیست؛ آنکه که برخی عارفان تعلیم میدهند، بلکه عرفانی است که در آن خدا و خلق، حبّ و بغض، تولّی و تبری، نفس و اثبات مندرج در کلمه توحید (لا اِله الاّ اللّه) لحاظ شده است و در عین حال که اعراض از زخارف دنیا و تعیّنات خرد را در درون دارد (عرفان گریز)، حماسه مبارزه با اقطاب استکباری و تلاش برای رهایی مستضعفین را فریاد میکند (عرفان ستیز). و این حقیقت در تمام پیامها و سخنان حضرت امام به زائران بیت اللّه الحرام به چشم میخورد.
16 ـ منا، عید خون و عشق
«منا» به معنای آرزوست. آرزوی چه؟ در این سرزمین خشک و میان کوههای داغ و سوخته، زائر به تمنّای چه چیز گام برمیدارد؟ این آرزو و ایده، که برای رسیدن به آن از شهر و دیار و حتّی مکه معظمه باید آواره شد، چیست؟! گویی خداوند را رحمتها و فیوضاتی است که در کویر انقطاع و وادی حیرت و دور از آب و آبادانی و در سختی و تشنگی باید آن را جست. زائر امیدوار از خدا جز خدا چه میخواهد؟ میخواهد همچون ابراهیم که از همه تعلقات و حتی اسماعیلش گذشت، و محبّت فرزند را سر برید تا به مقام خلّت و دوستی و وصال رسید و فدیه آسمانیش دادند و امامت خلق را بدو سپردند او نیز این سرگذشت را تجدید میکند و آن فداکاری را تمرین نماید باشد که در زمره راهیان این کوی به حساب آید و از سوی دیگر نبرد با شیطان را در یک حرکت نمادین (رمی حجرات) تا رهایی از دام ابلیس و ابلیس صفتان به نمایش میگذارد. بدینسان منا میعادگاه عاشقانی است که غیر خدا را از خدا تمنّا نکنند که جز این در قاموس عشق نگنجد. آری:
غوغای عاشقان و تمنای عارفان
شوق بهشت نیست که شوق لقای توست
حافظ گوید:
ما زدوست غیر از دوست مقصدی نمیخواهیم
حور و جنّت ای زاهد بر تو باد ارزانی
سعدی گوید:
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست!
و عید قربان آنگاه تحقق میپذیرد که حجگزار به این آرمان و آرزو برسد. دامن دوست به دست آرد، و در نبرد با نفس و شیطان، ظفرمند از پیکار برگردد، قربانی کند که رمز ذبح علایقِ جز خدا است و از زیّ تجمل بدر آید و جامه بیرنگی برتن کند!
در سخن حضرت صادق علیهالسلام (به روایت مصباح) چنین آمده است:
«وَاخرُجْ من غَفْلَتِک وَزنتک لِخُرُوجِکَ اِلی مِنی وَ لا تَمُنّ ما لا یَحل لَک وَ لا تستحقّه».
«و چون رهسپار منا شدی از غفلت و لغرشهایت بیرون شو و آنچه را که برای تو حلال نیست و شایسته آن نیستی آرزو مکن.»
و نیز میفرماید:
«وَاذْبَح حَنْجَره الْهَوی وَ الطَّمَع عَنْکَ عِنْدَ الذَّبیحه».
«و هنگام ذبح کردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح کن و از خویشتن دور گردان.»
«وَارْمِ الشَّهَوات والخساسه والدَّنائه وَالذَّمیمَه عِندَ رَمْیِ الجِمار».
«و چون رمی جمرات کنی، شهوات نفسانی و بخل و دنائت و افعال نکوهیده را رمی و رجم کن.»
بدینسان منا قربانگاه عاشقان است و تجلّی عشق الهی را که غایت آن قربان شدن در راه محبوب است، به نمایش میگذارد و به مسلخ کشیدن آرمانها، جز حق متعال را به تصویر میکشد و تجلّی غیرت ایمانی را با ابراز تنفر و خشم نسبت به شیاطین کوچک و بزرگ و جنّی و انسی، مرئی و نامرئی و درونی و بیرونی مجسم میسازد و زائری که به تمنّای وصل محبوب است باید همچون ابراهیم و اسماعیل که تسلیم امر معبود شدند تا اینکه خدای ابراهیم با آن آزمایش بزرگ وی را به امامت و خلّت برگزید و اسماعیل ذبیح را فدا فرستاد، عمل کند تا به آن پاداش نائل آید که آنها نائل آمدند: إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ و گام نخستین این سفر و طریق وصال یار، همانا قربان کردن نفس در راه تمنّای محبوب است و برداشتن حجب و موانع تا به مقام وصل رسیدن.
و این سنت دیرین الهی است که آیه بدان اشاره دارد: «ما اینگونه به نیکوکاران پاداش دهیم» اگر کسی طالب دیدار و خواهان پاداش است ـ که بالاترین پاداش قرب الهی است ـ راه و رمزش این است که ابراهیموار عمل کند تا خلیل خدا گردد و چون اسماعیل تسلیم دشنه عشق شود تا خدایش از بهشت فدا فرستد؛ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.
حضرت امام قدسسره در این خصوص گوید:
«پس به منا روید و آرزوی حق تعالی را در آنجا دریابید که آن قربانی نمودن محبوبترین چیزها در راهِ محبوبِ مطلق است و بدانید که تا از این محبوبها که بالاترینش حبِّ نفس است و حبِّ دنیا تابع آن است ـ نگذرید، به محبوب مطلق نرسید و در این حال است که شیطان را رجم کنید و شیطان از شما بگریزد و رجم شیطان را در موارد مختلف با دستورهای الهی تکرار کنید که شیطانزادگان همه گریزان شوند.»(50)
راز پیروزی بر خصم
نکته ظریفی که در سخن امام شایان توجه است، این که: رجم شیاطین و طرد و نفی شیطانصفتان و شیطانزادگان، هنگامی میسّر است که بنده از حبّ نفس، خود را برهاند و از همه محبوبها دل برکند و عبد صالح خدا گردد تا از شرّ ابلیس رهایی یابد چنانکه قرآن کریم تاکید میورزد: إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ…(51)؛ شیطان را بر بندگان من سلطه و فرمانروایی نیست آن چیزی که راه نفوذ را برای شیطان هموار می سازد، نفس اماره است و در مقام مبارزه با شیطان، نخست باید با نفس جنگید و مشتهیات نفسانی را به تسلیم کشانید تا شیطان به ذلت و حقارت افتد و از نفوذ در قلمرو کشور خدایی مأیوس گردد و این درست برخلاف آن چیزی است که غالب انسانها میپندارند و نفس اماره را تبرئه میکنند! و هر گناهی مرتکب میشوند مسبب آن را شیطان میدانند! پس باید ریشه نفوذ شیطان را در نفس کاوید و از درون راه را بر او بست و این مستلزم معرفت کامل و تعبد و بندگی و مجاهده با نفس است.
در صحنههای اجتماعی نیز مطلب بدین گونه است دشمنان از درون جامعه نفوذ میکنند و اگر جامعهای اسیر و گرفتار هوای نفس نباشد؛ یعنی دشمن درونی نباشد دشمن بیرونی بر او شبیخون نخواهد زد و در حمله خود شکست میخورد، از این رو پیامبر اکرم جهاد با نفس را «جهاد اکبر» نامیده است. و این نکته بسیار مهمی است که نباید از آن غفلت ورزید و خود را تبرئه کرد و گناه را تنها به گردن دشمن و شیاطین جنّ و انس انداخت. بنابراین، درس اخلاقی و عرفانی حج، درس اجتماعی نیز هست.
17 ـ عرفان گریز و عرفان ستیز
سخن را با فرازی دیگر از سخنان حضرت امام قدسسره به پایان میبریم. امام با اشاره به عید بزرگ قربان و داستان ابراهیم و اسماعیل و درسهایی که این واقعه مهم تاریخی به فرزندان آدم میآموزد به شیوهای دلپذیر و ابتکاری آمیزهای از عرفان گریز و عرفان ستیز را که در جای دیگر نمیتوان یافت ترسیم میکند و میفرماید:
«… عیدی که انسانهای آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمی میاندازد. قربانگاهی که درس فداکاری و جهاد در راه خدای بزرگ را به فرزندان آدم و اصفیا و اولیای خدا میدهد عمق جنبههای توحیدی و سیاسی این عمل را جز انبیای عظام و اولیای کرام ـ علیهم الصلاه والسلام ـ و خاصه عباداللّه کس دیگری نمیتواند درک کند. این پدر توحید و بت شکن جهان به ما آموخت که قربانی در راه خدا پیش از آنکه جنبه توحیدی و عبادی داشته باشد، جنبههای سیاسی و ارزشهای اجتماعی دارد. به ما آموخت که عزیزترین ثمره حیات خود را در راه خدا بدهید و عید بگیرید، خود و عزیزان خود را فدا کنید و دین خدا و عدل الهی را بپا نمایید. به همه ما ذریه آدم فهماند که قربانگاه مکّه و منا، قربانگاه عاشقان است و اینجا محلّ نشر توحید و نفی شرک که دلبستگی به جان و عزیزان شرک است..»(52)
آری مشیّت الهی این است که بندگان خدا قربانی کنند و عید بگیرند! قربانی آنچه در توان دارند، در راه ارزشمندترین آرمان ها و اگر جز این باشد باید به عزا بنشینند! و اسارت و ذلّت را بپذیرند!
پی نوشت :
1 ـ آل عمران: 96
2 ـ آل عمران: 97
3 ـ مولوی. 4 ـ حجّ: 26
5 ـ صافات : 80
6 ـ طبق روایات، محلّ قربانی اسماعیل همین مکان بوده است. کافی، ج4، ص208
7 ـ کافی، ج4، ص208
8 ـ نجم: 42
9 ـ حدید: 4
10 ـ شعر از حکیم الهی، حاجی ملا هادی سبزواری است، با تخلّص «اسرار». 11 ـ سرّ الصلوه، ص66
12 ـ صدر المتألهین، الأسفار الأربعه، ج1، ص13
13 ـ نک : چهل حدیث حضرت امام خمینی قدسسره .
14 ـ عماد فقیه کرمانی. 15 ـ الذاریات: 50، به سوی خدا بگریزید که من برای شما بیم دهندهای روشنگرم.»
16 ـ کافی، ج4، ص256
17 ـ انبیا: 73
18 ـ کافی، ج4، ص241. تفصیل بیشتر این بحث را در مبحث حجّ و امامت، در کتاب «ابعاد سیاسی اجتماعی حجّ» بخوانید.
19 ـ اینهمه، عکس می و رنگ مخالف که نمود یک فروغِ رخِ ساقی است که در جام افتاد
حافظ
20 ـ در حدیث قدسی است: «و انه یتقرّب الی عبدی بالنوافل».
21 ـ الذاریات: 51
22 ـ نور : 35
23 ـ مصباح الشریعه، ص 9
24 ـ لایزال الدین قائما ما قامت الکعبه. از امام صادق علیهالسلام ، وسائل الشیعه، ج 8، ص 14
25 ـ «جَعَلَهُ سُبْحانه وَتَعالی للإسلام عَلَما و للعائذین حرما»، از علی علیهالسلام ، نهج البلاغه، خطبه اول.
26 ـ صحیفه نور، ج 20، ص 17 و 18
27 ـ صحیفه نور، ج 19، ص 44
28 ـ صحیفه نور، ج 19، ص 199 و 200
29 ـ مصباح الشریعه، ص 47
30 ـ بحار الأنوار، ج 7، ص 25
31 ـ نهج البلاغه، خطبه 192 ؛ کافی، ج 4، ص 199 و 200
32 ـ وسائل، ج 8، ص 5
33 ـ مهدی الهی قمشهای.
34 ـ صحیفه نور، ج 19، ص 42
35 ـ الحجّ والعمره فی الکتاب و السنه، ص 269
36 ـ ابن نصوح شیرازی، حج در ادب فارسی، ص 247 37 ـ حسن دهلوی، همان، ص 245
38 ـ صحیفه نور، ج 20، ص 18
39 ـ همان.
40 ـ علل الشرایع، ج 1، ص 459
41 ـ صحیفه نور، ج 20، ص 18
42 ـ من لا یحضر الفقیه.
43 ـ شب تار است و رَهِ وادیِ ایمن در پیش آتشِ طور کجا وعده دیدار کجاست
«حافظ»
44 ـ بحار الانوار، ج 99، ص 252
45 ـ بحار الانوار، ص 300
46 ـ بقره: 198
47 ـ طه: 12
48 ـ صحیفه نور، ج 20، ص 18 و 19
49 ـ عنکبوت: 69
50 ـ صحیفه نور، ج 20، ص 20 ـ 19
51 ـ حجر 42
52 ـ صحیفه نور ج18، ص78
منبع: فصلنامه میقات حج