آیا نهجالبلاغه را میتوان به امیرالمومنین حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نسبت داد؟
آیا این کتاب ساختهی دیگران نیست و به غلط به حضرت نسبت داده نشده است؟
در صورتی که از حضرت باشد، آیا همهاش از اوست یا بخشی از او و بخشی از دیگران؟
آیا مآخذ و اسنادی هم برای آنها وجود دارد؟ اسناد چه مقدار قابل اعتمادند؟
اگر صحت سندی همهی مطالب مشخص گردد، چگونه میتوان برخی از آنها را توجیه کرد؟
آیا شیوههای بیان و القای مطالب به گونهای که در این کتاب آمده است سابقه دارد؟
آیا اصطلاحاتی که در این کتاب آمده را میتوان در فضای صدر اسلام از گویندهای شنید؟
آیا ترسیم و توصیف دقیق از برخی حیوانات را میتوان به حضرت نسبت داد؟
آیا پیشگویی از غیر انبیاء قابل پذیرش است؟
آیا تعریض به صحابه از سخنوری حکیم همچون حضرت پذیرفته است؟
آیا ترویج به زهد ودوری از دنیا با روح اسلام وتعالیم نبوی سازگار است؟
پرسشهای مزبور شبهاتی است که دربارهی نهجالبلاغه مطرح شده و برخی از ناآگاهان را به تردید واداشته است. گرچه ممکن است پرسشهای مورد نظر دربارهی هر کتابی مطرح شود اما در این کتاب مباحثی وجود دارد که با پاسخ گویی به شبهات مزبور، در ابعاد گوناگون میتوان از آن بهره جست و حقایقی را اثبات کرد که کسانی همواره در اندیشهی کتمان آن بودند.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
اگر سخن شناسی بخواهد به دید تحقیق و خالی از تعصبات، با این پرسش که صاحب سخن در این کتاب کیست، بنگرد؛ قطعا تصدیق خواهد کرد که او شخصیتی بزرگ است که به سرچشمهای جوشان و منبعی بی پایان متصل است به گونهای که نمیتوان پس از قرآن نظیری برای آن پیدا کرد.
اگر هیچ سند معتبری هم برای آن پیدا نشود باز هم میتوان اذعان کرد که این سخن، از اوست؛ زیرا حقایق ومعارفی که در این مجموعه در قالبهای گفتاری بسیار بدیع و جذاب مطرح شده است از عهده بشر عادی خارج است. این کلام با زبان بی زبانی از عظمت و شرافت صاحبش سخن میگوید که:
عطر آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید.
حال این شخصیت بزرگ کیست؟ بر آشنایان تاریخ اسلام به ویژه دورهی پر التهاب دهههای نخست قرن اول هجری، پوشیده نیست که نزدیکترین شخص به پیامبر و معارف نبوی کسی جز، پسر عموی بزرگوارش حضرت علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ نیست و هم افقترین سخن با معارف الهی و تعالیم نبوی باید از او و فقط از او صادر شود. افزون بر آنچه که گفته شد شواهد گویای دیگری نیز وجود دارد که این حقیقت را نمایانتر میکند که در این بخش به آنها خواهیم پرداخت.
در مباحث گذشته گفته شد که نویسندگان بی شماری در طول چند قرن خطبهها و نامههای حضرت را جمعآوری کردهاند که در این میان سید رضی بی نظیرترین جمعآوری را از خود به یادگار گذاشت. حال اولین پرسشی که به ذهن جوینده میرسد این است که مآخذ و منابعی که در اختیار سید رضی بود کدام است؟ آیه همهی آن منابع در دسترس است؟
در پاسخ باید گفت: همهی منابعی که در اختیار سید رضی بوده است امروزه موجود نیست ولی بسیاری از آنها در دسترس است.
شخصیتهای زیادی تلاش خویش را در این جهت مصروف کردهاند که مصادر نهجالبلاغه را معرفی کنند که ذکر اسامی آنها بی تناسب نیست:
1. مدارک نهجالبلاغه، علامه کاشف الغطاء(اسناد بخشی از مطالب)
2. استناد نهجالبلاغه، امتیاز علی عرشی.
3. نهجالسعاده فی مستدرک نهجالبلاغه، محمد باقر محمودی.[1]
4. مصادر نهجالبلاغه، عبدالله نعمت.
5. مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، سید عبدالزهراء حسینی. در این کتاب به 114 کتاب از منابع سخنان حضرت اشاره شده است.
6. بحثی کوتاه پیرامون مدارک نهجالبلاغه، رضا استادی.
7. روشهای تحقیق در اسناد و مدارک نهجالبلاغه، محمد دشتی.
8. بخشی از مدارک در کتاب«منهاج البراعه» میرزا حبیب الله خویی و«تکمله المنهاج» علامه حسن زاده آمده است.[2]
با مراجعه به منابع مذکور به خوبی میتوان صحت استناد نهجالبلاغه را به حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ تصدیق کرد و کمترین ابهامی در این جهت برای متتبع باقی نمیماند.
ممکن است کسی بگوید: برای صحت استناد سخنی به حضرت این مقدار کافی نیست بلکه باید اسناد روایی و روات آن نیز معلوم باشد.
در پاسخ گوییم: این مطلب کاملا درست است و سید رضی نیز به این حقیقت توجه داشته است ولی عصری که سید رضی در آن میزیست، دورهای است که در ادبیات عرب، نوابغ علمی زیادی ظهور یافتهاند؛ برههای که بزرگترین ثروتهای علمی در اختیار دانشمندان عرب زبان اسلام قرار گرفته است. سید رضی نسبت به صدور خطبهها از پیشوای فصاحت و بلاغت، کوچکترین تردیدی نداشته است با توجه به این که بسیاری از خطبهها را جمع کثیری در حفظ داشتهاند؛ بنابراین، این خطبهها به تواتر برای سید رضی ثابت بوده است. چنان که مسعودی که یکی از مورخین برجستهی قبل از سید رضی است در جلد دوم مروجالذهب میگوید: «در حال حاضر چهار صد و هشتاد و اندی خطبه از علی ـ علیه السّلام ـ در دست مردم است.»[3]
این در حالی است که سید رضی فقط 241 خطبه را در نهجالبلاغه ذکر کرده است و نیز جاحظ گفته است: «خطبههای علی کرم الله وجهه مدون و محفوظ و مشهور بوده است».[4]
بنابراین حذف اسناد و مصادر از سوی سید رضی از آن رو است که وی به صدور مطالب اطمینان داشته است؛ لذا در مواردی که اعتماد نداشته، مصادر آن را ذکر کرده است به گونهای که در مجموع از دوازده کتاب نام میبرد که برخی از آنها از این قرار است:
1. جاحظ در«البیان و التبیین».
2. مبرد در«المقتضب».
3. سعید بن یحیی اموی در«المغازی».
4. واقدی در«الجمل».
5. ابی جعفر اسکافی در«مناقب امیر المؤمنین».
6. ابن جریر طبری«التاریخ».[5]
با توجه به مطالب مذکور اعتراض شیخ صالح بن عبدالله درویش، قاضی دادگستری قطیف در کتاب تأملات حول نهجالبلاغه، ناتمام خواهد بود؛ ایشان گفته:
«کیف یروی الشیخ رضی عن علی ـ علیه السّلام ـ مباشرهً بلا اسنادٍ مع وجود شقه بعیده بینه و بین علی ـ علیه السّلام ـ»[6] چگونه ممکن است با این فاصلهی تاریخی بین سید رضی و حضرت امیر، او بدون اسناد، روایت نقل کند.
مطلب مهم دیگر آن که بخش وسیعی از مطالب نهجالبلاغه که در کتب دیگری چه قبل از سید رضی و چه بعد از او، آمده دارای اسناد است و این خود شاهد گویایی بر صدور آن از حضرت است. بنابراین در این که نهجالبلاغه را میتوان از حضرت امیر دانست تردیدی نیست.
آیا نهجالبلاغه ساختهی دیگران نیست؟
برخی از دانشمندانی که پردههای تعصب چشمان آنها را از دیدن نور حق پوشانده است با تردید در این که نهجالبلاغه از
سید مرتضی است یا سید رضی، همه یا برخی از مطالب این کتاب را مجعول دانستهاند. ابن خلکان[7] (608، 681 هـ) که سابقهی خصومت او نسبت به اهل بیت و جانب داریاش از امویان بر کسی پوشیده نیست و به حفظ دیوان یزید بن معاویه افتخار میکند با طرح چنین شبههای فضا را آلوده کرده است. با کمال تاسف صفدی[8]، یافعی[9]، ابن حجر[10]، جرجی زیدان[11]، استادش بروکلمان[12]، محمود محمد شاکر[13]، و بالاخره موسیو دیمومبین[14]، با تقلید از ابن خلکان همان مطلب را به گونههای مختلف بیان کردند.
شگفتتر از همه گفتار سست دکتر شوقی ضعیف است که از طرفی اعتراف میکند که از حضرت خطبههای بسیاری باقی مانده ولی از جانب دیگر میگوید وضع و جعل نهجالبلاغه به نام علی حتی از عصر مسعودی که صد سال پیش از رضی میزیست، مقدمتر است.[15] با این که حتی یک سند و مدرک بر این ادعا اقامه نمیکند.
جدیدترین اظهار نظر در این باره، در راستای همان پندار، مطلبی است که قاضی دادگاه عالی قطیف، شیخ صالح بن عبدالله درویش مطرح کرده است. وی گفته: «شریف رضی به همراه برادرش سید مرتضی این کتاب را جعل کردهاند و حتی برخی گفتهاند که مؤلف آن سید مرتضی است.»[16]
نقد و بررسی
بی تردید مؤلف نهجالبلاغه کسی نیست جز سید رضی(شریف رضی)، چنان که در مقدمهی نهجالبلاغه خود به آن اشاره میکند.[17]و نیز در کتابهای دیگر خویش همچون: «المجازات النبویه» و «حقائق التأویل» گفته که نهجالبلاغه را خود جمعآوری کرده است.[18]چنان که صدها دانشمند عامه و خاصه در کتابهای گوناگونی که در موضوعات مختلف تحریر شده، اعم از رجال، کتاب شناسی، شرح نویسی بر نهجالبلاغه، مصادر نویسی و … به این امر اشاره کردهاند. افزون بر این نسخههای خطی موجود که در هر قرنی چند عدد از آن موجود بوده است و قدیمیترین آن که به عصر سید رضی میرسد، در دسترس است. گواه روشنی بر این امر است.[19]
شواهدی که ذکر شد هیچ کدام اشارهای به دخالت سید مرتضی در تدوین این کتاب گران سنگ ندارند. بله سید رضی خطبهی شقشقیه(خطبهی سوم) را شرح کرده است و این ربطی به تدوین آن ندارد. گفتار دیگری نیز از سید مرتضی نقل شده که ایشان گفتهاند: «چهارصد خطبه از خطبههای حضرت به من رسیده است»[20] ولی این حرف هیچ ربطی به استناد نهجالبلاغه به ایشان ندارد.
حال این پرسش مطرح میشود که آیا نهجالبلاغه ساختهی سید رضی نیست؟ در پاسخ باید گفت:
اولا، گرچه سید رضی در نثر و نظم، صاحب قلم بوده و او را جزو برجستهترین شاعران عرب دانستهاند ولی سبک ادبی او که در کتابهای دیگرش آمده با آن چه در نهجالبلاغه آمده کاملا متفاوت است به گونهای که اگر متنی از نهجالبلاغه در میان گفتار سید رضی قرار گیرد کاملا خود را نشان میدهد چنانچه عکس آن در خود نهجالبلاغه مشهود است.[1] . در هشت جلد.
[2] . کتابهای شمارهی 1تا 6 و شمارهی 8 معمولا به بخشی از منابع اشاره کردهاند و هیچ کدام کامل نیست ولی در کتاب شماره 7 با استفاده از کتابهای هشتگانه و کتب دیگر سعی شده است مدارک همهی مباحث در نهجالبلاغه اعم از مدارک قبل از سید رضی و پس از او ذکر شود.
[3] . ر.ک: سبحانی، جعفر، حوار مع الشیخ صالح بن عبدالله الدرویش، ص 16.
[4] . حسینی، جعفر، ص 46 به نقل از البیان و التبیین، ج 1، 83.
[5] . ر.ک: سبحانی، جعفر، حوار، ص 30، 32.
[6] . . همان، ص 14، 15.
[7] . وفیات الاعیان، ج 3، ص 35.
. الوافی، بالوفیات، ج 2، ص 375.[8]
. مرآت الجنان، ج 3، ص 55.[9]
. لسان المیزان، ج 4، ص 223.[10]
.آداب اللغه العربیه، ج 2، ص 288.[11]
. نثر فنی در قرن چهارم هجری، ج 1، ص 69.[12]
. مجلهی الکاتب، شمارهی 170، سال 15، مه 1975، ص 30.[13]
. ر.ک: نهجالبلاغه و گردآورندهی آن. ضمنا آدرسهای هفت پاورقی قبل نیز از این کتاب نقل شده است.[14]
. همان، ص 217، پاورقی شماره 2.[15]
. سبحانی، جعفر، حوار مع الشیخ، ص 14.[16]
. ر.ک: مقدمه سید رضی بر نهجالبلاغه.[17]
. ر.ک: حسینی، جعفر، آشنایی با نهجالبلاغه، پاورقی ص 44.[18]
. ر.ک: بخش نسخههای خطی(همین جزوه).[19]
. حسینی، جعفر، ص 47 به نقل از تذکره الخواص ابن جوزی، ص 128.[20]
. حسینی، سید جعفر، ص 39، 42، به نقل از شرح ابن ابی الحدید، ج 10، ص 127. (با تلخیص و دخل و تصرف).@#@ همانند آیهای از قرآن که اگر در میان گفتار فصیحترین و بلیغترین سخن قرار گیرد چون نوری خود را نشان میدهد.
ثانیا، در خود نهجالبلاغه هر مطلبی که از سید رضی نقل شده است با عبارت«قال الرضی» کاملا از قسمتهای دیگر جداست و این خود نشان میدهد که بنای نسخه نویسان بر آن بوده است که از اختلاط عبارات جلوگیری کنند.
اینک پاسخ دانشمندان دیگر را به نظاره مینشینیم:
ابن ابی الحدید: بسیاری از سران اهل هوی و هوس ادعا میکنند که قسمت اعظم خطبههای نهجالبلاغه سخنانی است که توسط برخی از فصیحان شیعه از جمله سید رضی انشا گردیده و به حضرت نسبت داده شده است!
این گونه افراد کسانی هستند که تعصب و عناد، دیدههای آنان را کور کرده و از صراط مستقیم منحرف ساخته است بدون این که با شیوههای سخن آشنا باشند.
ما به آنها میگوییم: شما که در نهجالبلاغه تشکیک میکنید از دو حال خارج نیست یا همهی نهجالبلاغه را مجعول میدانید و یا بخشی از آن را. فرض اول بی تردید باطل است از آن رو که صحت اسناد بخشی از آن به تواتر ثابت شده است به گونهای که اکثر محدثان و تاریخ نویسان غیر شیعه نیز بسیاری از خطبهها را نقل کردهاند؛ بنابراین غرضی در کار نیست.
فرض دوم نیز نادرست است؛ زیرا بر آشنایان به شیوههای سخن و خطابه و صاحبان ذوق ادبی پوشیده نیست که بین عبارت فصیح و بلیغ و غیر آن فرق است و حتی بین شیوهها و سبکهای سخن افراد نیز تفاوت وجود دارد به گونهای که اگر دو نفر یا بیشتر، بخشهایی از کتابی را بنویسند، به وضوح فرق آنها هویداست. مثلا اگر در لابه لای دیوان شعری ابیاتی اضافه شود، شعرشناس به راحتی آنها را جدا میکند.
اگر در نهجالبلاغه دقت کنید خواهید دید تمام آن همچون آب زلال واحدی است که با یک شیوه و یک نفس گفته شده و بسان جسم بسیطی است که ماهیت تمام اجزای آن یکسان است.(گرچه بخشی از آن به صورت خطبه و بخشی به صورت نامه و بخش سومی به صورت کلمات حکمتآمیز است.)
نهجالبلاغه نظیر قرآن، عزیز است که ابتدایش همانند وسطش و وسطش بسان آخرش و هر آیهای از آن در فصاحت و سبک، همچون آیات و سورههای دیگر است. اگر برخی از خطبههای آن ساختگی باشد هرگز نباید یکنواخت باشد.
از آن گذشته اگر در مطالب نهجالبلاغه تردید شود دیگر به هیچ حدیثی نمیتوان اعتماد کرد. شاید ساختهی دیگران باشد و به پیامبر یا خلفای دیگر نسبت داده شده باشد. هر پاسخی که به این شبهه داده شود میتوان در بحث ما هم به آن اکتفا کرد.[1]
علی عرشی حنفی میگوید: بر دانشمندان پوشیده نیست که اگر سید رضی هم نهجالبلاغه جمعآوری نمیکرد، معظم مطالب آن در کتب متقدمین موجود بود و اگر کتابخانهی عظیمی که در اختیار سید رضی بود، به دست تاتار به آتش کشیده نمیشد، منبع تکتک عبارات نهجالبلاغه در دسترس ما قرار میگرفت.[2]
با توجه به مطالب مذکور روشن شد که همهی نهجالبلاغه به جز مواردی که با«قال الرضی» مشخص شده است از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ است و جایی برای این پندار که بخشهای زیادی از نهجالبلاغه از ساختههای سید رضی یا مرتضی است باقی نمیماند.
برخی از معاصرین[3] از عبدالعزیز دهلوی نقل میکند که وی گفته: «ان الصحیح من کلام امیر المؤمنین قد یبلغ عشره او نصف عشره و الباقی من کلام الرضی و المرتضی.»[4] مقداری از نهجالبلاغه که میتوان به صحت آنها حکم کرد یک دهم با یک بیستم نهجالبلاغه است و بقیه، کلام سید رضی و مرتضی است.
پاسخ همان است که گفته شد و آن این که اسلوب نهجالبلاغه به گونهایست که احتمال دخالت دیگران منتفی است چنانکه ابن الخشاب گفته:
«انی للرضیّ و لغیر الرضیّ هذا النفس و هذا الاسلوب؟! قد وقفنا علی رسائل الرضی و عرفنا طریقه و فنّه فی الکلام المنثور و ما یقع مع هذا الکلام فی خل و لا خمر».[5]
رضی و غیر رضی کجا میتوانند چنین اسلوبی را پیاده کنند با توجه به این که من رسالههای رضی را دیده و از اسلوبش مطلعم و با نثر ایشان آشنایم و به جهات قوت و ضعف آن واقفم.
[1]
. سبحانی، جعفر، حوار، ص 19، 20 به نقل از استناد نهجالبلاغه، علی عرشی حنفی، ص 20.[2]
. شیخ صالح بن عبدالله الدرویش.[3]
. سبحانی، جعفر، ص 25.[4]
. همان، ص 25 و 26.[5]
محمد تقی یوسفی