چکیده
عهدنامه امیر به مثابه جان مایه ی خرد معنوی و سند افتخار شیعه، یکی از مستندات اصیل اسلامی برای استخراج الزامات و اصول اخلاق حکمرانی و حکمرانی اخلاقی است. تأکید اصیل این عهدنامه بر توحید در قول و کردار، و آمادگی جان بازی در راه خدمت به جامعه، چهارچوب منسجمی را برای فهم الزامات اخلاق اداری در اسلام، فراروی پژوهشگران قرار می دهد؛ ضمن اینکه از اهمیت شأن و منزلت اداره در اسلام، پرده بر می دارد.
مقدمه
اخلاق اداری یکی از تأمل برانگیزترین مقوله های قابل ملاحظه در نظریه ی سازمان و سیستم های اجتماعی است. برخی ابعاد اخلاق اداری جهان شمول بوده و در همه ی زمینه های اجتماعی قابل ارائه اند؛ در حالی که رعایت برخی ابعاد آن متضمن پذیرش پیشینی برخی باورهای اجتماعی است؛ بدین ترتیب، صرف نظر از شیوه ی تدوین و محتوای سیستم های اخلاقی، طرح بحث از زمینه ی اجتماعی مناسب برای معرفی و رعایت الزامات آن، ضرورت دارد.
بنابراین، تدوین سیستم های اخلاقی جهان شمول دشوار بوده، مستلزم آشنایی عمیق با ابعاد گوناگون هستی، ماهیت و تنوع حیات اجتماعی و بهره مندی از بصیرت کافی درباره ی آینده و تحولات احتمالی آن است.
عهدنامه ی امیر(علیه السلام) به مثابه یکی از مهم ترین اسناد تاریخی برای بیان حکمت اداری اسلام، از شأن گرانبهایی در میان جوامع اسلامی و نیز انظار پژوهشگران غیر مسلمان برخوردار است.
این نامه که با توحید آغاز می شود و بدان ختم می یابد، سراسر پند و اندرز است و بر نحوه ی اداره ی مطلوب امور حکمرانی دلالت دارد و می توان ادعا کرد که این عهدنامه، منشور حکومت حکمت برای نیل به آگاهی، عدالت، امنیت و رفاه (دلشاد تهرانی، رهزنان دین، 106-81)، و جان مایه ی خرد معنوی برای اداره ی دولت و حکومت است (ر.ک: دلشاد تهران، 1388؛ پورعزت، 1389).
از امتیازات دیگر این نامه تأکید و دلالت فرازمانی آن است؛ زیرا به ظاهر اصل این نامه با شهادت مالک اشتر نخعی به دست دشمن رسید؛ ولی گویا خطاب آن به مالک نمادین بوده است! یعنی گویا این نامه برای همه ی حکمرانان مسلمان در همه زمان ها و مکان ها نوشته شده است. این نامه یکی از گرانبهاترین اسناد هویتی شیعه بوده (جعفری، 1379، 118-116)، و آنقدر میان پیروان امام ارج و منزلت داشته است که احتمالا نسخه های متعددی از آن نگارش یافته و پیش از خروج مالک به دست سایر پیروان امام نیز رسیده است.
به هرحال، سندیت نامه هم از حیث سلسله ی روایی و هم از حیث انطباق با سنت نبوی و هم از حیث انطباق با خرد انسانی، کم نظیر بوده، فحوای آن منطبق با منطق قولی و رفتاری معصومان(علیه السلام)است. ضمن اینکه محک تعیین کننده ی اعتبار آن قرآن کریم است و تاکنون کمترین تعارضی بین متن آن و قرآن کریم مشاهده نشده است. یادآوری می شود که بررسی مراتب انطباق با قرآن، یکی از معتبرترین راه های فهم اعتبار یک روایت در منطق شیعه یا امامیه است. بر این اساس، هرگز میان سخن معصوم و امر خداوند در قرآن کمترین تعارضی نیست؛ بنابراین هر آنچه با این کتاب تعارض داشته باشد از معصوم نیست (ر.ک. المیزان، ج1:مقدمه).
دیگر این که این عهدنامه سند اخلاقی حکومت عدالت پیشه است (دین پرور، 1385، 4)؛ عدالتی که ضروری حکمرانی پایدار است و بدون رعایت آن، جامعه در سراشیبی سقوط قرار می گیرد(ر.ک. قزوینی .172).
مهم ترین دلالت های نامه بر الزامات اخلاق اداری را می توان به شرح جدول ذیل فهرست کرد:
ویژگیهای حکمرانی اخلاقی در عهد نامه امیر(علیه السلام) (نهج البلاغه، نامه53)
موضوع
پایبندی به توحید در عمل و گفتار
پرهیز از خشم و خودکاملگی
رعایت عدالت و رفتار یکسان با همگان
پرهیز از مداحی و تملق گوئی و خود ستائی
اهمیت حسن ظن به شهروندان و عامه مردم
حمایت از سنتهای نیکوی گذشتگان و مشاوره با خردمندان
توجه پدرانه به نیازهای گروههای متنوع و متفاوت مردم
دقت در انجام امور و درک حساسیت و ظرافت حکمرانی
عدالت گستری و مهرورزی نسبت به آحاد جامعه
قدردانی از زحمات آحاد جامعه
حل شبهه ها و استناد به کتاب سنت
حفظ استقلال قضایی و شایسته گزینی قضات
شایسته سالاری و شایسته گزینی
بازرسی و نظارت و تنبیه خیانتکاران
نظارت بر مالیاتها و کارسازی آنها در توسعه جامعه
دوراندیشی و بصیرت در هنگام انعقاد پیمانها و قراردادها و وفای به
مسئولیت پزیری در برابر عملکرد کارگزاران حکومت
رسیدگی ویژه یه فقرا و مستمندان و یتیمان و سالخوردگان
حفظ ارتباط مستمر با شهروندان
نظم و انضباط در رسیدگی به امور و مدیریت زمان
جلوگیری از ستمگری مردم به یکدیگر
امنیت گستری و پرهیز از خونریزی
پرهیز از استکبار و منت گذاری بر مردم
شفاف سازی امور و احترام به شعور مردم
مهار خشم و پرهیز از استبداد و خشونت
یادآوری سنتهای نیکوی فرمانروایان گذشته و الگوگیری از معصومان
عاقبت اندیشی و شهادت طلبی
شأن توحید در اخلاق حکمرانی
اجرای مفاد این عهدنامه برای کسانی ممکن است که شأن خود را در پیشگاه خالق خود به درستی درک کنند؛ زیرا هر آنکه ذره ای از شأن بندگی فاصله بگیرد و خود را چیزی اضافه بر آن درک کند. هرگز نمی تواند به چنین عهدنامه ای پای بند بماند.
از این رو عهدنامه با نام خدا و اقرار به بندگی او آغاز شده است و بلافاصله بر ضرورت رعایت دستورات کتاب خدا و پیروی ازسنت های آن فرمان داده است. سپس بر ضرورت مهار نفس سرکش برای فهم بندگی و منزلت والای عبودیت، در برابر حقارت، سرکشی و استکبار انسانی، تأکید فرموده است.
قابل تأمل است که درک این مقام، مقدمه هرگونه رفتار اخلاقی و شرافتمندانه است؛ زیرا اساساً التزام حقیقی به اخلاق، موکول به فهم مراتب اخلاص و بندگی است و بدون این التزام، امکان حکمرانی اخلاقی منتقی است؛
در واقع رعایت الزامات اخلاقی، مستلزم عبور از خود و تمنّیات نفس است و این امکان پذیر نیست، مگر هنگامی که آدمی درک کند که بزرگترین شأن او در مراتب تعالی انسانی، نیل به مقام شامخ بندگی است! و نیل به این مقام، در ذات خود با هرگونه تکبر و خودبرزگ بینی با برتری جویی ناسازگار است.
حکمران مسلمان زاهدانه زندگی می کند و در این راه از سنت رسول الله (دلشاد تهرانی، دولت آفتاب، 149-148) تبعیت می کند. در واقع اشاره به برتری سلسله مراتبی در فراز بعدی نامه نیز به هیچ وجه بر برتری ذاتی دلالت ندارد، بلکه بر سلسله مراتب اداری و اولویت فرماندهی و فرمانبری در میان عامه ی مردم و کارگزاران ناظر است. به ویژه این معنی هنگامی بهتر درک می شود که برابرانگاری حقوق اجتماعی خود با سایر آحاد جامعه در منظر معصوم(علیه الصلاه و السلام)مدنر قرار گیرد.
پرهیز از خشم و خودکامگی
بلافاصله پس از تأمل بر مقام توحید و اخلاص و بندگی، بر مهار نفس و لگام زدن بر خشم و کنترل خویشتن تأکید شده است؛ زیرا قرار گرفتن در محیط اداره و حکمرانی و تجربه کردن تفوق سلسله مراتبی، ممکن است انگاره ی خودبزرگ بینی را تقویت کند. بدیهی است که جواز ابزار خشم در این حالت، پیامدهای خطرناکی دارد. از این رو، در منطق امامیه، فردی شایسته حکمرانی بر مردم است که بتواند خشم خویش را مهار عقل خویش سازد. در این طرز تلقی، افراد خشمگین بهره ی خویش از عقل را هدر می دهند، امور را ضایع می سازند و خود را در معرض گناه و تجاوز به حقوق دیگران قرار می دهند؛ در حالی که مدیر مسلمان باید متواضع و فروتن باشد.
تأمین خشنودی مردم از طریق رعایت عدالت
به طور منطقی، عدالت بر طریق و رویه ای دلالت دارد که همه را به طور نسبی خشنود می کند؛ در حالی که هرگونه خروج از الزامات عدل، به خشنودی برخی از نزدیکان و خشم گسترده ی عامه ی مرم منجر می شود. از این رو، ضمن تأکید بر پوشش همگانی منش عدالت گستری مدیر، تأکید می شود که مدیر باید از تکیه بر نزدیکان بپرهیزد (دلشاد تهرانی، ارباب امانت؛ 160) و عامه ی مردم را هدف خط مشی های عدالت گستر خود قرار دهد.
تأمین خشنودی مردم بسیاری از نگرانی ها را برطرف می سازد و غبار غم از چهره ی حاکم و حکومت برمی گیرد؛ زیرا عامه ی مردم ستون استوار و قابل اعتماد و برپای دارنده ی سنت های دین خداونداند.
بنابراین هرکس بخواهد بین مردم و حکمران فاصله بیاندازد، مردم را تحقیر نماید یا خود و حاکم را با تعابیر چاپلوسانه، برتر از عامه ی مردم جلوه دهد، مشاوری نابکار است و باید از دستگاه حکمرانی بیرون رانده شود، به ویژه حاکم باید از افرادی که دین را ابزار نیل به دنیا می سازند (ر.ک. دلشاد تهرانی، رهزنان، 262-259) پرهیز نماید. در این امتداد، حاکم باید ابهامات و کینه ها و عقایدها را از میان بردارد و میان خود و مردم رابطه ای صمیمی و پرمحبت برقرار سازد؛ رابطه ای که هیچ کس نتواند آن را زایل نماید.
پرهیز از مشاوران بدسابقه و اهتمام به مشاوره با وزیران حق طلب و شجاع حکمرانان بدکار، صرفاً خود بدکار نبوده اند! اساساً هرگز نمی توان فساد یک جامعه را برعهده ی یک نفر نهاد! هر فردی که به ظلم بر می خیزد، به یقین اعوان و انصاری دارد که او را به تشویق یا حتی با سکوت خود یاری داده اند! مشاورانی که بدکاران و ستمگران را یاری کرده یا در برابر ایشان سکوت پیشه کرده اند، هرگز فایده ای برای حکمرانان صالح ندارند. زیرا در هنگام عدالت ورزی تجربه ای صحیح ندارند و در هنگام اشتباه و ارتکاب حاکم به ستمگری، دوستانی بازدارنده نیستند. اینان تأکید کننده قدرت اند و همواره فردی را که در قدرت است، خوب یا بد، به نیکی می ستایند، اینان در همه ی حکومت ها تأیید می شوند و در دوره های متفاوت و حکومت های مختلف برمسند قدرت می مانند، ولی مدیر مسلمان از ایشان می پرهیزد.
پس وزیر خوب آن است که حکمران را از ستمگری و ارتکاب ظلم بر حذر دارد و عیوب او را بدو گوشزد نماید. چنین اشخاصی در دوران ستمگران مطرود و خانه نشین می شوند و فقط در عهد حاکم عادل به کاردانی و تدبیر شناخته می شوند.
پرهیز از فضای مداحی و تملق گویی
یکی از بزرگترین آفات حیات اداری سالم، شیوع چاپلوسی و مداحی است، انسانی که چاپلوسی را دوست داشته باشد، هرگز طعم عبادت خالص را نخواهد چشید و هرگز نمی تواند شأن عبودیت در پیشگاه پروردگار را دریابد. همچنین مدیر علاقه مند به مداحی، هرگز شأن خدمت صادقانه و خالصانه در اداره را در نمی یابد! از این رو معصوم اجازه ی مداحی نمی دهد و از ستوده شدن توسط مردم پرهیز می نماید (نهج البلاغه، خطبه 215، م: جعفری، 342-341) و از شیوع این بدعت جلوگیری می کند. حاکم فقط هنگامی می تواند رابطه ی خود و مردم را اصلاح نماید که چاپلوسان و ریاکاران متملّق را از خود دور ساخته باشد و تنها رابطه ای اخلاقی و برابر انگار را میان خود و آنان مجاز و مشروع بداند.
پی نوشت ها :
1. دانشیار دانشکده مدیریت دانشگاه تهران.