مطالب موجود در دسته بندی "حکایت های معصومین"

داستانهایی از امام علی علیه السلام : مالیات از کشاورزان

داستانهایی از امام علی علیه السلام : مالیات از کشاورزان

مصعب بن یزید انصارى گوید: حضرت امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام مرا بر چهار شهر از شهرهاى مدائن ، نیابت و وکالت داد تا به امور مربوط به جمع آورى عوارض و مالیات اموال اهالى آن چهار شهر بپردازم . و حضرت کیفیّت و کمیّت گرفتن مالیات را به شرح ذیل تنظیم نمود و سپس مرا ...

ادامه مطلب
داستانهایی از امام علی علیه السلام : یک خلاف ، پنج نوع مجازات

داستانهایی از امام علی علیه السلام : یک خلاف ، پنج نوع مجازات

اصبغ بن نباته که یکى از اصحاب حضرت امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام است حکایت کند: روزى عمر بن خطّاب نشسته بود که پرونده پنج نفر زِناکار را نزد او آوردند تا حکم مجازات هریک را صادر نماید. عمر دستور داد تا بر هریک ، حدّ زنا اجراء نمایند. امام علىّ علیه السلام که ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : در رکاب خلیفه

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : در رکاب خلیفه

علی علیه السلام هنگامی که به سوی کوفه می آمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند. کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه ی محبوبشان از شهر آنها عبور می کند، به استقبالش شتافتند. هنگامی که مرکب علی به راه افتاد آنها در جلو مرکب علی علیه السلام شروع کردند به دویدن. ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مسیحی و زره

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مسیحی و زره

در زمان خلافت علی علیه السلام در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یک مرد مسیحی پیدا شد. علی او را به محضر قاضی برد و اقامه ی دعوی کرد که: «این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : عاصم

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : عاصم

علی علیه السلام بعد از خاتمه ی جنگ جمل [1]وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام «علاء بن زیاد حارثی» رفت. این مرد خانه ی مجلل و وسیعی داشت. علی همینکه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : عقیل مهمان علی

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : عقیل مهمان علی

عقیل در زمان خلافت برادرش امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان مهمان به خانه ی آن حضرت در کوفه وارد شد. علی به فرزند مهتر خویش، حسن بن علی، اشاره کرد که جامه ای به عمویت هدیه کن. امام حسن یک پیراهن و یک ردا از مال شخصی خود به عموی خویش عقیل تعارف و ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مرد ناشناس

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مرد ناشناس

زن بیچاره مشک آب را به دوش کشیده بود و نفس نفس زنان به سوی خانه اش می رفت. مردی ناشناس به او برخورد و مشک را از او گرفت و خودش به دوش کشید. کودکان خردسال زن چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. کودکان معصوم دیدند مرد ناشناسی ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مضیقه ی بی آبی

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مضیقه ی بی آبی

معاویه بن ابی سفیان در حدود شانزده سال بود که به عنوان امارت در شام حکومت می کرد و بدون آنکه به احدی اظهار کند، مقدمات خلافت را برای خویش فراهم می ساخت. از هر فرصتی برای منظوری که در دل داشت استفاده می کرد. بهترین بهانه برای اینکه از حکومت مرکزی سرپیچی کند و ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : ستاره شناس

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : ستاره شناس

امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حرکت به سوی نهروان داشتند. ناگهان یکی از سران اصحاب رسید و مردی را همراه خود آورد و گفت: «یا امیرالمؤمنین این مرد «ستاره شناس» است و مطلبی دارد، می خواهد به عرض شما برساند». ستاره شناس: «یا امیرالمؤمنین در این ساعت حرکت نکنید، اندکی ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مهمان قاضی

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : مهمان قاضی

مردی به عنوان یک مهمان عادی، بر علی علیه السلام وارد شد. روزها در خانه ی آن حضرت مهمان بود. اما او یک مهمان عادی نبود. چیزی در دل داشت که ابتدا اظهار نمی کرد. حقیقت این بود که این مرد اختلاف دعوایی با شخص دیگری داشت و منتظر بود طرف حاضر شود و دعوا ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه : امام علی (ع) : برنامه ی کار

داستانهای ائمه : امام علی (ع) : برنامه ی کار

پس از قتل عثمان و زمینه ی انقلابی که فراهم شده بود کسی جز علی علیه السلام نامزد خلافت نبود، مردم فوج فوج آمدند و بیعت کردند. در روز دوم بیعت، علی علیه السلام بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر خاتم انبیاء و یک سلسله مواعظ، به ...

ادامه مطلب
داستانهای ائمه: امام علی (ع): خوابی یا بیدار؟

داستانهای ائمه: امام علی (ع): خوابی یا بیدار؟

حبه ی عرنی و نوف بکالی، شب را در صحن حیاط دارالاماره ی کوفه خوابیدند. بعد از نیمه شب دیدند امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط می آید، اما با حالتی غیرعادی: دهشتی فوق العاده بر او مستولی است، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را ...

ادامه مطلب