شیخ بهائی وارد شهری شد، در بازار کنار دکان آهنگری عبور میکرد که دید آهنگر آهن سرخ شده «گداخته» را با دست خود برداشته و کج و راست میکند، تعجب کنان پرسید: ای استاد چه ریاضتی کشیدی که این مقام را به دست آوردی که آتش در دست تو مؤثر نیست. آهنگر فهمید شیخ غریب ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
خدایا رازی بین تو و من بود…
سعید بن مسیب گفت سالی قحطی روی داد و مردم برای درخواست باران از خداوند، اجتماع کرده و عرض نیازی مینمودند. در میان آنها چشمم به غلامی افتاد که بالای تلّ بلندی رفت از مردم جدا شد، نیروی مرموزی مرا بطرف او کشانید، خواستم از کیفیت راز و نیاز غلام باخبر شوم جلو رفته دیدم، ...
راز انگشتر فیروزه
خادم امام علی النقی ـ علیه السّلام ـ نقل میکند رخصت طلبیدم از آن حضرت که به زیارت جدّش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بروم، فرمود با خود انگشتری داشته باش که نگینش عقیق زرد باشد و نقش نگین (ماشاءاللّه لا قوّه الّا باللّه استغفراللّه) باشد و بر روی دیگر نگین محمد و علی ...
مرده زنده میکنیم
به امر خداوند حضرت عیسی ابن مریم دو نفر رسول به شهر انطاکیه فرستاد که پادشاه و مردم آن شهر را به خدای یگانه دعوت کنند، آنان وارد شهر شدند، در اوّل راه با پیرمردی نجار روبرو شدند، شرح حالات و قصههای خویش را به وی گفتند. او گفت: حجت و معجزه هم دارید. گفتند: ...
سرت را از سجده بردار
مفضل بن عمر میگوید: همراه دوستان برای ملاقات با امام صادق ـ علیه السّلام ـ رهسپار شدیم، به در خانه آن حضرت رسیدیم ولی خواستیم اجازه ورود بگیرم، پشت در شنیدم که آن حضرت سخن میگوید، ولی آن سخن عربی نبود و خیال کردیم که به لغت سریانی است، سپس آن حضرت گریه کرد، و ...
دستهای پر از گناه به سوی تو گشودم
میثم تمار گفت: شبی از شبها مولای من امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ مرا با خود از کوفه بیرون برد و به سوی صحرا میرفتیم، تا آنکه چون به مسجد جعفی رسید، رو به قبله نمود و چهار رکعت نماز گذارد، و چون سلام داد و تسبیح گفت، دستهای خود را برای دعا گشود ...
از خداوند 3 حاجت درخواست نمود
روزی حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسافرت به شخصی برخوردند و میهمان او شدند. آن شخص پذیرائی شایانی از حضرت نمود، هنگام حرکت آن جناب فرمود: چنانچه خواستهای از ما داشته باشی از خداوند درخواست میکنم تو را به آرزویت نائل نماید. عرض کرد: از خداوند بخواهید به من شتری ...
ماجرای داوری حضرت داود بین دو برادری که یکی 99 و دیگری یک گوسفند داشت چگونه است؟
خداوند حضرت داود را با اوصاف برجستهای توصیف کرده است از جمله: 1. صاحب کتاب زبور: و آتینا داود زبوراً؛[1] ما به داود زبور را دادیم. 2. صاحب فضیلت: و لقد آتینا داود منّا فضلاً؛[2] و به راستی داود را از جانب خویش مزیتی عطا کردیم. 3. صاحب حکمت و فصل الخطاب: و آتیناه الحکمه ...
زن هوسباز
جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده . او نمی دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می کند، عاشق دلباخته اوست و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا برپاست . یک روز همان زن به ...
نسیبه
اثری که روی شانه نسیبه دختر کعب (که به نام پسرش عماره ، ام عماره خوانده می شد) باقی مانده بود، از یک جراحت بزرگی درگذشته حکایت می کرد. زنان و به خصوص دختران و زنان جوانی که عصر رسول خدا را درک نکرده بودند، یا در آن وقت کوچک بودند، وقتی که متوجه گودی ...
چهار زن
از آن جایی که شیطان قسم خورده همه فرزندان آدم را گمراه نمایند و هر گروهی را با نقشه ای از راه بیرون کند، و تا کنون انجام داده و بعدا هم انجام خواهد داد؛ یکی از آنها که برای او خیلی هم آسان می باشد طایفه زنان اند. روزی آن ملعون پیش رسول اکرم ...
روایتی از زینب کبری (س)
لیلی غفاریّه ، از بانوانی بود که مجروحین جنگ را مداوا می کرد، و زخمهای آنها را پانسمان می نمود، او می گوید: همراه رسول خدا(ص) به جبهه می رفتم و به مداوای مجروحین جنگ می پرداختیم ، و در جنگ جمل ، همراه امام علی (ع) به جبهه بصره رفتم تا مجروحان را مداوا ...