انس بن مالک سالها در خانه ی رسول خدا خدمتکار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا این افتخار را داشت. او بیش از هرکس دیگر به اخلاق و عادات شخصی رسول اکرم آشنا بود. آگاه بود که رسول اکرم در خوراک و پوشاک چقدر ساده و بی تکلف زندگی می کند. در روزهایی ...
دسته بندی های موجود در بخش"حکایت ها"
مطالب موجود در بخش "حکایت ها"
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : یک اندرز
مردی با اصرار بسیار از رسول اکرم یک جمله به عنوان اندرز خواست. رسول اکرم به او فرمود: «اگر بگویم به کار می بندی؟». – بلی یا رسول اللّه! . – اگر بگویم به کار می بندی؟. – بلی یا رسول اللّه! . – اگر بگویم به کار می بندی؟ . – بلی یا رسول ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : فرار از بستر
پیغمبر اکرم پنجاه و پنج سال از عمرش می گذشت که با دختری به نام «عایشه» ازدواج کرد. ازدواج اول پیغمبر با خدیجه بود که قبل از او دو شوهر کرده بود و بعلاوه پانزده سال از خودش بزرگتر بود. ازدواج با خدیجه در سن بیست و پنج سالگی پیغمبر و چهل سالگی خدیجه صورت ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : محضر عالم
مردی از انصار نزد رسول اکرم آمد و سؤال کرد: «یا رسول اللّه! اگر جنازه ی شخصی در میان است و باید تشییع و سپس دفن شود و مجلسی علمی هم هست که از شرکت در آن بهره مند می شویم، وقت و فرصت هم نیست که در هر دو جا شرکت کنیم، در هر ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : حتی برده فروش
ماجرای علاقه مندی و عشق سوزان مردی که کارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اکرم، معروف خاص و عام بود. همه می دانستند که او صادقانه رسول خدا را دوست می دارد و اگر یک روز آن حضرت را نبیند بیتاب می شود. او به دنبال هر کاری که بیرون می رفت، اول ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : گواهی ام اعلاء
مسلمانان در مدینه مجموعا دو گروه بودند: گروه ساکنین اصلی، و گروه کسانی که به مناسبت هجرت رسول اکرم به مدینه، از خارج به مدینه آمده بودند. آنها که از خارج آمده بودند «مهاجرین» ، و ساکنین اصلی «انصار» خوانده می شدند. مهاجرین چون از وطن و خانه و مال و ثروت و احیانا از ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : شتر دوانی
مسلمانان به مسابقات اسب دوانی و شتردوانی و تیراندازی و امثال اینها خیلی علاقه نشان می دادند، زیرا اسلام تمرین کارهایی را که دانستن و مهارت در آنها برای سربازان ضرورت دارد سنت کرده است. بعلاوه خود رسول اکرم که رهبر جامعه ی اسلامی بود، عملا دراین گونه مسابقات شرکت می کرد و این بهترین ...
داستانهای پیامبر (ص) : دعا و نفرین امام علی (ع)
هنگامى كه جنازه براء بن معرور را آوردند تا حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) بر او نماز بخواند. فرمود على بن ابيطالب (عليه السلام) كجاست ؟
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : مستمند و ثروتمند
رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان- که مرد فقیر ژنده پوشی بود- از در رسید و طبق سنت اسلامی- که هرکس در هر مقامی هست، همینکه وارد ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : جبهه جنگ یا خدمت به پدر و مادر
در امالى صدوق از جابر نقل مى کند که حضرت صادق فرمود: مردى خدمت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد یا رسول الله من خیلى مایل به جهاد هستم . فرمود جهاد کن در راه خدا اگر کشته شوى زنده و جاوید خواهى بود در نزد خدا و توشه ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : پیامبر چه کسانی را احترام می کند؟
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) خواهرى رضاعى داشت روزى همان خواهر بر ایشان وارد شد. همین که نظر پیغمبر بر او افتاد مسرور گردید و روانداز خود را براى او پهن کرد و او را بر روى آن نشانید با گشاده روئى و احترام بسویش توجه کرد و در صورت او ...
داستانهای پیامبر اکرم (ص) : مستمند و بینوا کیست؟
روزى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود فرمودند فقیر و بینوا کیست؟ اصحاب جواب دادند کسى که درهم و دینارى نداشته و دستش از مال دنیا تهى باشد. فرمود:آنکه شما مى گوئید فقیر نیست بینوا کسى است که در عرصات قیامت بیاید و حق اشخاصى به گردن او باشد. ...