مولود پاک
در یکـی از روزهای زیبای خدا، در قریهای از توابع “ری”، خانهی یعقوب کلینی به نور تولد نوزادی پاک، روشن شد. نوزادی که بعدها او را “شیخ کلینی” نامیدند.
پدرش به خاطر ارادتی که به رسول گرامی اسلام، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) داشت، او را محمد نامید و از آن پس محمد بن یعقوب کلینی، در خانهای که معنویت در آن موج میزد، تحت تربیت قرار گرفت.
پدر او فاضلی عالم و زاهدی متقی بود که در قریهی کلین همه او را به ایمان و دیانت میشناختند. مادرش نیز عالمهای مطهره، از خاندانی ربانی و دانشمندانی بزرگ بود.
در این خاندان پاک، آنچنان نور معنویت و تقوا تلالؤ داشت که مردم ری به سبب علم و کمالات سرشار، آنها را “علّان” (یعنی کسی که علم و فضیلتش آشکار است) لقب داده بودند.
زیر سایهی تربیتهای عالمانهی چنین پدر و مادری که هر دو بندگان مؤمن خدا بودند، محمد ابن یعقوب کلینی از کودکی با معنویات مأنوس گشت و پاک و مطهر تربیت شد، لذا علاقهی زیادی به کسب علوم اهل بیت از خود نشان میداد.
وی تحصیلات اولیه را نزد پدرش گذراند و سپس برای کسب علوم بیشتر، نزد بزرگترین عالم آنزمان در شهر خود شاگردی کرد. این عالم وارسـته، “اسـتاد شهید”، “علی بن محمدبن ابراهیم ابان”، دایی شیخ کلینی(رحمهالله علیه) بود.
”ابراهیم ابان”، یکی از علمای بزرگ خاندان “علانی” بود، که تمام مـردم آن دیار احکام و مسائل شرعی خود را از او میپرسیدند، عالمی وارسته و فقیهی بینظیر، که در علم و معنویات زبانزد خاص و عام بود و آنچنان در دفاع از حریم دین تلاش و ایستادگی کرد که دشمنان دین ستیز نتوانستند وجودش را تحمل کنند و او را به شهادت رساندند.
آری یکی از توفیقات بزرگ شیخ کلینی(رحمهالله علیه) این بود که اولین استاد اخلاق او چنین عالم با فضیلتی بود و تربیتهای همین مرد خدا بود که از کلینی در همان ایام جوانی، فقیهی حدیث شناس و اهل معنا ساخت.
مـحـمـدابـن یعقوب پس از کسب فیض از محضر دایی بزرگوارش تصمیم گرفت تا موطن خود را به قصد ری ترک کند، تا در آنجا بتواند از محضر دیگر علما و اندیشمندان نیز بهره ببرد و با معارف خاندان عصمت و طهارت(علیهمالسلام) بیش از پیش آشنا شود.
هرچند آن زمان ری، شهری بود که اکثر مردمش سنی مذهب بودند، ولی علمای بزرگی در آن شهر زندگی میکردند که شیخ کلینی توانست در مدت اقامتش در ری، از وجود آنها استفادههای فراوانی ببرد.
او نزد این اساتید بزرگوار، روح خود را تحت تربیت قرار داد و با استفاده از معارف اهل بیت، پلههای کمالات روحی را یکی پس از دیگری طی میکرد، و از طرف دیگر، چون جهل را بزرگترین دشمن انسان میدانست، از محضر اساتیدش که همگی حدیث شناس و فقهایی نامدار بودند، علم فقه و حدیث شناسی را به طور اکمل فرا گرفت، به طوری که بعد از گذشت چند سال، “محمدابن یعقوب”، خود یکی از علمای بزرگ ری شد.
عالمی فقیه و زاهدی خداشناس که مظهر صفات نیک بود و هر دو فرقه برای فتوا گرفتن به وی رجوع میکردند.
هرچند کلینی تا آن زمان از موفقیتهای چشمگیری برخوردار شده بود و از جهت علمی و معنوی خود را به سطحی عالی رسانده بود، اما همواره دغدغهای بزرگ ذهن او را میآزرد، غصهای که همیشه با او بود و هیچگاه از فکرش بیرون نمیرفت.
برای اینکه بدانیم این عالم بزرگ چه دغدغهای داشته بهتر است با موقعیت عصر و زمان او بهتر آشنا شویم.
عصر کلینی
عـصـر کلـینی را میتوان عصر بروز و خودنمایی فرقههای مختلف نامید.در آنزمان فرقههای مختلف از شافعی و حنبلی و حنفی گرفته تا اسماعیلیه و دهریین و پیامبرهای ساختگی و صاحبان مکاتب کفر و شـرک، هـمـگـی بـه طـرز عـجـیبی، در بلاد مختلف اسلامی به تبلیغ میپرداختند
به بیان دیگر میتوان عصر کلینی را “عصر حدیث” هم نامید. چون در آن زمـان هـر یک از گـروههـا بـا فـرستادن افراد مختلف به بلاد و سرزمینهای اسلامی سعی میکردند هر طور که شده، احادیثی هرچند مـجـهول و ساختگی برای حقانیت طریقت خود جمعآوری کنند، تا با دلایلـی مـحـکم، مردم را به سوی خود بخوانند. لذا در آنزمان تلاش فوقالعادهای بین مردم، برای جمع آوری حدیث وجود داشت، به طوری کـه هـر شـش کـتاب مـرجع اهل سنت (صحاح ستّه) در همین عصر جمعآوری و به رشتهی تحریر درآمد و سعی میکردند تا مردم را با عقاید ضاله و انحرافی خود همراه نمایند.
بـا توجه به اینکه ری در آنزمان یکی از مهمترین شهرهای بلاد اسـلامی بود، سران فرقهها بر این گمان بودند که اگر ری را در دست بگیرند، دیگر کار بر آنها سهل شده و به راحتی میتوانند مردمان دیگر بلاد را هم با خود همراه سازند؛ از این رو در عصری که شیخ کلینی در ری تحصیل میکرد، فرق مختلف هم در جهت تبلیغات و هم در تلاش برای تصرف ری، رقابت عجیبی با هم داشتند.
منشأ جهالت و بدبختی بشر از کجاست؟
تقارن زمانی مرحوم کلینی(رحمهالله علیه) با غیبت صغری، سبب شده بود تا او شاهد همهی این جریانات باشد.
آن عالم بزرگوار به چشم خود میدید که چگونه هواپرستان مشرک، از جهل مردم و نبود امام معصوم، سوء استفاده کرده و ایمان و اعتقاد آنها را به تاراج میبرند و این همان دغدغهی کلینی بود.
او غصهی مردم را میخورد و نمیتوانست این وضع را ببیند و کاری نکند و مدام به این میاندیشید که اکنون قضای الهی بر این قرار گرفته که امام معصوم در بین مردم نباشد، باید کاری کرد که شیاطین، اصل دین و معارف و حقایق نبوی را از ریشه نسوزانند.
بـاید کـاری کرد تا معارف حقهای که از اهل بیت(علیهمالسلام) به ما رسیده، بین مردم پخش شود، تا آنها با استفاده از علوم خاندان عصمت، حقایق را بفهمند و خود را در برابر حملات عقاید انحرافی ایمن کنند.
مرحوم کلینی معتقد بود علت اینکه اینطور عقاید انحرافی و شرک آلـود در بـین مـردم رخـنـه کـرده، فـقـط و فـقـط دوری از کـلام اهـل بیت(علیهمالسلام) است. او میگفت، اگر مردم، خداشناسی را از مکتب قـرآن و کلام اهـل بیت(علیهمالسلام) بیاموزند، ایمانشان از کوهها هم استوارتر خواهد بود. ولی تا زمانی که برای فهم حقایق دین به در خانهی غیر معصوم(علیهالسلام) میروند، ایمان مستقری نخواهند داشت؛ و در دام عقاید کفر آمیز و انحرافی گرفتار خواهند شد.
نهضت علمی و کتابخوانی
مشکل اصلی این بود که آن زمان، از آنهمه فرمایشات گهربار اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام)، جز یکی دو کتاب کوچک، چیز دیگری در دست نبود. همین موضوع سبب شد، تا شیخ کلینی(رحمهالله علیه)، آن عالم وارسته، با توجه به احساس مسئولیتی که نسبت به حفظ دین مردم میکرد، تصمیم به جمعآوری احادیث و معارف اهل بیت بگیرد، تا مردم با اسـتعانت به فرمایشات معصومین(علیهمالسلام) راه نجات را بیابند و از انحرافات نجات پیدا کنند. از اینرو، شیخ کمر همت بست تا با سفر به بلاد و شهرهای مختلف اسلامی، این گنجهای نهفته در ذهن راویان حدیث را در یکجا جمع کند، تا مردم دنیا برای همیشه بتوانند با استفاده از معارف اهل بیت(علیهمالسلام) راه حقیقت را بیابند و از گمراهی مصون بمانند. اولین مقصد سفر شیخ، شهر مقدس قم بود.
حاکم شهر در آن زمان احمد نامی بود که خود از علما و دانشمندان شیعه بود. مردی متقی که در علم حدیث هم استاد بود و آنچنان به حفظ مـعـارف خـاندان عصمت و طهارت(علیهمالسلام) اهمیت میداد که اگر میشنید کسی در شهر حدیثی غلوآمیز به زبان آورده و یا حدیثی در تضعیف خاندان عصمت(علیهمالسلام) بیان کرده، او را از شهر تبعید میکرد.
علاوه بر حاکمیت شیعه، که امتیازی بزرگ در این شهر بود، حضور در جمـع مـردم قـم کـه اکثـراً احـادیث بسیاری از اهل بیت(علیهمالسلام) میدانستند، برای شیخ بسیار مفید بود، چون با ثبت و نوشتن آن احادیث به هدفش (جمعآوری احادیث) نزدیک میشد.
البته علاوه بر اینها قم در آنزمان یک امتیاز خاص هم داشت و آن هم حضور جمعی از علما و دانشمندانی بود که از صحابه و شاگردان امام عسکری(علیهالسلام) بودند، که از جمله ی آن ها میتوان ” احمد بن ادریس قمی” و “عبدالله بن جعفر حمیری” را نام برد.
این علمای وارسته همگی تربیت شدهی مکتب خاندان عصمت و طهارت(علیهمالسلام) و حدیث شناسانی بودند که به خاطر معاصر بودن با امامان معصوم(علیهمالسلام)، بی واسطه از امام معصوم(علیهالسلام) نقل حدیث میکردند.
شیخ کلینی(رحمهالله علیه) در مدت اقامتش در قم نزد این بزرگواران زانوی شاگردی به زمین زد تا با استفاده از علوم و معارف آن اساتید، هم عطش خود را برای دانستن معارف خاندان عصمت و طهارت(علیهمالسلام) سیراب کند و بر کمالاتش بیافزاید، و هم با ثبت و ضبط آن احادیث از قول صحـابـهی امـام عسکـری(علیهالسلام)، گـام مهمی در جهت گردآوری احادیث و روایات خاندان عصمت و طهارت(علیهمالسلام) بردارد.
شیخ هدف بزرگتری داشت که برای تحقق آن میبایست به دیگر بلاد اسلامی هم سفر میکرد، لذا بر خلاف میل باطنی خود با شهر قم وداع کرد و عازم سرزمین عراق شد.
کوفه شهر حدیث
مقصد بعدی شیخ شهر کوفه بود. شهری که سالیان سال امیرمؤمنان، علی(علیهالسلام) در مساجد و منبرهایش حقایق و حکمت های الهی را بیان میکرد و در و دیوار و کوچه و بازار شهر هر یک راوی احادیثی هستند، که مولای متقیان برای مردم میگفت و آنها بیتوجه از کنارش میگذشتند.
زمانی که شیخ کلینی(رحمهالله علیه) وارد شهر کوفه شد، جای جای این شهر مملو از مردمانی بود که احادیث و روایات فراوانی از خاندان عصمت و طـهارت(علیهمالسلام) در حافظهشان ثبت شده بود، چه آنها که از قول پدرانشان، از امیرمؤمنان(علیهالسلام) نقل حدیث میکردند و چه آنها که در گـذر و رفـت و آمد معصومین(علیهمالسلام) به کوفه، مستقیماً از امام معصوم حدیث نقل میکردند.
در کوفهی آن زمان علما و دانشمندان بزرگی، مجالس نقل حدیث داشتند که در آن برای طالبان علم و جویندگان حقیقت، احادیث و روایات خـانـدان عـصـمت (علیهمالسلام) را بیان میکردند. لذا حضور در کوفه فـرصت مغتنمی برای شیخ شد تا با ثبت و ضبط احادیثی که در کوفه آموخت، مجموعهی احادیث خود را غنیتر کند.
ولـی سفـرهـای شیخ به کوفه هم ختم نشد. او طالب علوم خاندان عصمـت(علیهمالسلام) بـود، لـذا به شهرهای مختلف بلاد اسلامی سفر میکرد به امید آنکه شاید در شهری حقیقت جدیدی را درک کند و حدیثی را بشنود که تا آن زمان نشنیده است.تحمل رنج دوری از وطن و سختی مسافرتهای طولانی مدت، برای او که جویای حقیقت بود، سهل و آسان مینمود.
او گوهر شناسی بود که قدر و منزلت کلام معصوم(علیهالسلام) را فهمیده بود، لذا مثل جویندگان گنج، شهر، به شهر میگشت و دُرّ و گوهرهای کلام خاندان عصمت و طهارت(علیهمالسلام) را ابتدا در صندوقچهی دلش و سپس در مجموعهی احادیثش، که بعدها با عنوان کتاب “کافی” عرضه شد، ثبت و ضبط میکرد.
”ثقهالاسلام”، شخصیتی مورد اعتماد برای اسلام
هـرچـند در عصر حاضر، القابی چون “ثقهالاسلام” (کسی که مورد اعتماد اسلام و مسلمانان است)، حجهالاسلام (کسی که حجت و دلیل حقانیت اسلام است) و … ممکن است جنبهی تشریفاتی به خود گرفته باشد و متأسفانه کمترین لقب، که حتی ممکن است عدهای، آن را برای خود کسر شأن بدانند، ” ثقهالاسلام”، است و لقب “حجهالاسلام” لقبی مـعـمولی است، اما اگر جنبه های تشریفاتی و غیر واقعی کنار گذاشته شوند، چنانکه در گذشته چنین بود و کسی را بیجهت به این القاب نسبت نمیدادند، به خوبی در مییابیم که لقب ” ثقهالاسلام” برای مرحوم کلینی که از بزرگترین دانشمندان تاریخ شیعه است و پس از هزار سال هنوز احادیث کتابش منبع اصلی احادیث شیعه به شمار میآید، لقبی بس بجا و شایسته است که باید برای رسیدن به چنین لقبی، دهها سال زحمت کشید و رنج ریاضت را تحمل نمود؛ لذا در اثر زحمات فراوان آن مرحوم، همگان از دوست و دشمن او را دوست میداشتند و مورد اعتماد و وثوق همهی فرق اسـلامـی بـود و بـر سـخنش استناد میکردند؛ و به شایستگی به او ” ثقهالاسلام کلینی” میگفتند.
در عین حال نباید از خاطر دور داشت که گروههای منحرف هم، ترس عجیبی از شیخ داشتند، چون شیخ به هر شهری که میرسید به افشاگری در مورد مسلکهای انحرافی میپرداخت؛ به خصوص آنجا که شیخ دید فرقهی قرامطه (از شاخهی اسماعیلیه) که عقاید شرک آلودی را ترویج میکردند، به پیشرفتهای قابل توجهی دست یافته است، دست به قلم برد و با نوشتن کتابی با عنوان « الردُّ علی القرامطه» مردم را با انحرافات عقیدتی این فرقه آشنا کرد.
کلامی از ابن اثیر
ابن اثیر (از علمای اهل سنت): « محمدبن یعقوب، پیشوای مذهب اهل بیت، دانشمندی بزرگ میباشد، وی نزد شیعه، فاضلی مشهور است که از تجدید کنندگان مذهب به شمار میرود». جامع الاصول
ادامه دارد …