نهضت قرآنی و احساس بعثت

نهضت قرآنی و احساس بعثت

چکیده :
یادآوری بعثت به معنای یادآوری یک حادثه ی تاریخی نیست این آن نکته ای است که ما باید در مواجهه ی با این واقعیت بزرگ و این خاطره ی ارجمند بشری و انسانی همیشه یاد داشته باشیم بلکه تکیه ی بر این خاطره ی پرشکوه در حقیقت تکرار و مرور یک درس فراموش نشدنی است در درجه اول برای خود امت اسلامی ؛ چه آحاد امت ، چه برجستگان و نخبگان امت ، سیاستمداران ، دانشمندان ، روشنفکران و در درجه ی بعد برای همه ی آحاد بشریت . این ، تکرار یک درس است ، تکرار یک سرمشق است ، یادآوری یک حادثه ی درس آموز است .
ابعاد این حادثه بسیار متنوع است که حقیقتاً اگر کسی بخواهد با بیان رسا ولو به طور اجمال جوانب مسئله ی بعثت را بیان کند ، باید کتاب ها نوشته شود و ساعت ها سخن گفته شود ؛ لیکن همان طور که انسان یک نگاه ابتدایی به این حادثه می کند . درسهای متعددی را فرا می گیرد . شما ملاحظه کنید پیغمبر اکرم با این پیامی که جامع همه ی نیازهای بشر برای کمال بود ، در جامعه ای ظهور کرد و دعوت خود را آغاز کرد که هیچ یک از آن کمالات مطلوب در آن جامعه وجود نداشت .
رسول الله (ص) پیامبر علم بود ، در آن جامعه علم نبود ؛ پیامبر عدل بود ، در آن جامعه رایحه ای از عدالت به مشام نمی رسید و قدرتمندان ، زورمندان روسای زورگو بر جان و مال مردم مسلط بودند . پیامبر اخلاق و مدارا و گذشت و انصاف و محبت بود ، در آن جامعه این چیزهابه تمام معنا قحط بود ؛ یک جامعه ی خشن ، زورگو و زور شنو ، دور از اخلاق و معنویت ، دور از علم ، دلبسته ی به هواهای نفسانی ، به عصبیت های جاهلی ، به غرورهای بی مورد و بیجا .

پیدایش و رشد بعثت :
نهال بعثت در یک فضای متحجر و دشوار و در سنگستان بی آب و علفی روئید ، سیزده سال در این شرایط سخت رشد کرد و این سیزده سال منتهی شد به ایجاد یک حکومت ؛ تشکیل یک جامعه بر مبنای علم و عدل و توحید و معنویت و اخلاق و کرامت .
ذلت را تبدیل به عزت کرد ؛ وحشیگری را تبدیل به اخوت کرد ؛ عصبیت را تبدیل به مدارا و تعقل کرد ؛ جهل را تبدیل به علم کرد ؛ یک قاعده ی مستحکمی ، یک شالوده ی متینی به وجود آورد که بر اساس آن شالوده ی متینی به وجود آورد که بر اساس آن شالوده محکم ، قرن ها مسلمانان توانستند بر قله ی مدنیت عالم مسلط شوند و قله هایی را خودشان به وجود بیاورند که در تاریخ بشریت سابقه نداشت .
ده سال هم دوران این حکومت بیشتر طول نکشید . شما ببینید سیزده سال به اضافه ی ده سال در عمر ملتها چقدر هست ؛ مثل یک لحظه است ، مثل یک ساعت گذراست . در یک چنین فاصله ی کوتاهی یک حرکت عظیمی به وجود آمد که می شود گفت تاریخ را به دو قسم منقسم کرد : قسم قبل از اسلام
و قسم بعد از اسلام. انسانیت را به پیش برد ، پایه های اخلاق را مستحکم کرد ، درسهای فراموش نشدنی را برای بشر به یادگار گذاشت ؛ عظمت بعثت را از این دیدگاه شما نگاه کنید .

برکات بعثت :
آنگه که این موقیعت ها را تضمین کرد ، البته عناصر در هم تنیده ی بسیاری است ؛ اما در درجه ی اول آن عناصر مستحکم باثباتی که سرشار بود از معنویت ، از صفا و از معرفت به پروردگار و اتکاء به خدا ، وجود خود پیغمبر اکرم داناترین و خردمندترین مردم مکه بود ، قبل از اینکه به نبوت برسد ؛ کریم ترین و شریف ترین و با اخلاق ترین مردم آن منطقه بود .
در میان آن مردم این انسان برجسته مورد لطف الهی قرار گرفت و این بار بر دوش او نهاده شد ؛ چون خدا او را آزموده بود . خدا بنده ی خود را می شناخت و می دانست که این باررا بر دوش چه کسی می گذارد ، و پیغمبر ایستاد . این ایستادگی ، این استقامت همراه با معرفت عمیق به آن هدفی که به سوی آن حرکت می کند و آن راهی که آن را می پیماید ، پشتوانه ی همه ی پیشرفت های پیغمبر و پشتوانه ی شکوفائی این حرکت عظیم شد . بله ، حق پیروز است ، اما به شرطها؛ شرط پیروزی حق، دفاع از حق است . شرط پیروزی حق ، ایستادگی در راه حق است .
وقتی که در مرحله ی اول بعثت ، بعد از آنی که سه سال یا بیشتر گذشت و دعوت پنهانی بود ، مخفی بود . پیغمبر توانسته بود سی ، چهل نفر را مسلمان بکند . بعد امر الهی آمد که : « فاصدع بما تومر و اعرض عن المشرکین . انا کفیناک المستهزئین » (1)؛ علنی کن ، برو توی میدان ، پرچم را به دست بگیر و کار را علنی کن . پیغمبر آمد وسط میدان و قضایائی که شنید اید . بزرگان و صنادید قریش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسیدند و لرزیدند . اولین کاری که کردند ، تطمیع آن بزرگوار بود . آمدند پیش جناب ابی طالب گفتند که این برادرزاده ی تو اگر ریاست می خواهد ، ما ریاست مطلق خودمان را به او می دهیم ، اگر ثروت می خواهد ، آنقدر به او ثروت می دهیم که از همه ی ما ثروتمند تر بشود ؛ اگر مایل است پادشاهی کند ، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب می کنیم . بگوئید از این حرفهایی که می زند ، دست بردارد . جناب ابی طالب که بر جان پیغمبر می ترسید و از توطئه ی آنها بیمناک بود ، پیش پیغمبر آمد و گفت بزرگان مکه این پیغام را دادند ؛ شاید نصیحت کرد ، توصیه کرد که حالا شما هم یک خرده ای کوتاه بیائید ؛ این ایستادگی به این اندازه دیگر چرا ؛ لازم نست . پیغمبر فرمود : « یا عم ! و الله لو وضعوا الشمس فی یمینی و القمر فی شمال لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتی اظهره الله او یذهب بما فیه » . (2) عمو جان ! اگر خورشید را در دست راست من بگذارند ، ماه را در دست چپ من بگذارند ، برای اینکه من از این هدف دست بکشم ، سوگند به خدا این کار را نمی کنم ؛ تا وقتی یا خدا ما راپیروز کند یا همه ی ما از بین برویم .
بعد در روایت دارد که « ثم اغرورقت عیناه من الدمع » (3) چشم مبارک پیغمبر لبریز اشک شد و از جا بلند شد . ابوطالب این ایمان ، این استقامت را وقتی که دید ، منقلب شد و گفت : « یاب اخی اذهب و قل ما احببت » (4) ؛ برو هر کاری که می خواهی بکن ؛ هدفت را دنبال کن . « و الله لا اسلمنک بشیء » (5) ؛ سوگند به خدا من تو را با هیچ چیز عوض نمی کنم . این ایستادگی ، ایستادگی می آفریند . این استقامت از پیغمبر ، ریشه ی استقامت را در ابوطالب مستحکم می کند . این پایبندی به هدف، نترسیدن از دشمن ، طمع نورزیدن در آنچه که در دست دشمن است . دل نبستن به امتیازی که دشمن می خواهد بدهد در
مقابل متوقف کردن این راه ، ایستادگی می آفریند ، آرامش به وجود می آورد ، اعتماد به راه و به هدف و به خدایی که این هدف متعلق به اوست ، به وجود می آورد . لذا سی ، چهل نفر بیشتر نبودند . همین سی ، چهل نفر در مقابل آن همه مشکلات ، آن همه دشواریها ایستادند و روز به روز زیاد شدند .
روز به روز در مکه می دیدند که با عمار یاسر با بلال چه معامله ای می شود ، سمیه و یاسر چه جور زیر شکنجه قرار می گیرند و شهید می شوند اینها را می دیدند ، در عین حال ایمان می آوردند . پیشرفت حق اینجوری است . صرفاً در حالت آسایش ، در حالت امن و امان پرچم حق را بلند کردن و پای آن سینه زدن ، حق پیش نمی رود . حق آن وقتی پیش می رود که صاحب حق ، پیرو حق ، در راه پیشرفت حق از خود استقامت و استحکام نشان بدهد .
آیه ی قرآن می فرماید : « محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم » (6) اشداء بر کفار معنایش این نیست که با کفار دائم در حال جنگند . اشداء شدت ، یعنی استحکام ، استواری ، خورده نشدن . یک فلزی زنگ می زند ، خورده می شود ، پوک می شود ، از بین می رود ، یک فلز هم قرنهای متمادی که بگذرد ، دچار خوردگی و زنگ زدگی و پوسیدگی و پوکی نمی شود . اشداء یعنی این . شدت یعنی استحکام . استحکام یک وقت در میدان جنگ است ، یک جور بروز می کند ؛ یک وقت در میدان گفتگوی با دشمن است ، یک جور بروز می کند . شما ببینید پیغمبر در جنگ های خود ، آنجایی که لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند ، چه جوری حرف می زند . سرتاپای نقشه ی پیغمبر با طرف های مقابل وارد گفتگو شد ، اما چه گفتگویی ! تاریخ را بخوانید . اگر جنگ است ، با شدت ؛ اگر گفتگو است ، با شدت ؛ اگر تعامل است با شدت ؛ با استحکام. این معنای اشداء علی الکفار است .
رحماء بینهم ، یعنی در بین خودشان که هستند ، نه ؛ اینجا دیگر خاکریز نرم است ، انعطاف وجود دارد اینجا دیگر آن شدت و آن صلابت نیست . اینجا باید دل داد و دل گرفت . اینجا باید با هم با تعاطف رفتار کرد .
همان ایستادگی اول بعثت ، منجر می شود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابی طالب ، شوخی نیست ؛ سه سال در یک دره ای در مجاورت مکه ، بدون آب ، بدون گیاه ، در زیر آفتاب سوزان . پیغمبر ، ابی طالب ، جناب خدیجه ، همه ی مسلمان ها و همه ی خانواده هایشان توی این شکاف کوه زندگی کردند . راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید ، خوراک نیاید . گاهی در ایام موسم که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود ، یعنی جنگ نبود می توانستند داخل شهر بیایند ، اما تا می خواستند جنسی را در دکانی معامله کنند ، ابوجهل و ابولهب و بقیه ی همان ایستادگی اول بعثت ، منجر می شود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابی طالب ، شوخی نیست ؛ سه سال در یک دره ای در مجاورت مکه ، بدون آب ، بدون گیاه ، در زیر آفتاب سوزان . پیغمبر ، ابی طالب ، جناب خدیچه ، همه ی مسلمان ها و همه ی خانواده هایشان توی این شکاف کوه زندگی کردند . راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید ، خوراک نیاید . گاهی در ایام موسم که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود ، یعنی جنگ نبود می توانستند داخل شهر بیایند ، اما تا می خواستند جنسی را در دکانی معامله کنند ، ابوجهل و ابولهب و بقیه ی بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسی را بخرند ، شما وارد معامله شوید ، دو برابر پول بدهید ، جنس را شما بخرید و نگذارید آنها جنس بخرند . با یک وضعیت سختی سه سال را گذراندند . این شوخی است ؟
آن استقامت اولی ، آن عمود مستحکم این خیمه ، آن دل متوکل علی الله است که چنین استقامتی را در فضا به وجود می آورد که آحاد صبر می کنند . شب تا صبح بچه ها از گرسنگی گریه می کردند که صدای گریه ی بچه ها از توی شعب ابی طالب به گوش کفار قریش می رسید و ضعفای آنها هم دلشان می سوخت ؛ اما از ترس اقویا جرئت نمی کردند کمک کنند . اما مسلمان که بچه اش در مقابلش پرپر می زد که چقدر در شعب مردند ، چقدر بیمار شدند ، چقدر گرسنگی کشیدند تکان نخورد . امیرالمومنین به فرزند عزیزش محمد بن حنیفه فرمود : « تزویل الجبال و لاتزل » (7) کوهها ممکن است تکان بخورند ؛ و از جا کنده شوند ؛ تو از جا کنده نشو . این همان نصیحت پیغمبر است ؛ این همان وصیت پیغمبر است . این است راه برخاستن امت اسلامی ؛ بعثت امت اسلامی این است . این درس پیغمبر به ماست . بعثت این را به ما تعلیم می دهد .
صرف اینکه بنشینیم ، بگوئیم آیه ای نازل شد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد ، مسئله ای را حل نمی کند . مسئله این است که ما باید از این حادثه که مادر همه ی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است درس بگیریم . همه ی این بیست و سه سال درس است .
من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد . هر لحظه ی این زندگی یک حادثه است ؛ یک درس است ؛ یک جلوه ی عظیم انسانی است ؛ تمام این بیست و سه سال همین جور است . جوان های ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است . اگر شما می بینید امتی به این عظمت به وجود آمد که امروز هم بهترین حرف ها ، بهترین راه ها، بزرگترین درس ها ، شفابخش ترین داروها برای بشریت توی همین مجموعه ی امت اسلامی است این جور به وجود آمد ، گسترش پیدا کرد و ریشه دار شد . و الا صرف اینکه حق با ما باشد ، ما پیش نمی رویم ؛ حق همراه با ایستادگی . امیرالمومنین علی (ع) در جنگ صفین فرمود : « لا یحمل هذا العلم الا اهل الصبر و الصبر » (8) . این پرچم را کسانی می توانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند ، بفهمند قضیه چیست ؟ هدف چیست ؟ ثانیاً صبر داشته باشند . صبر یعنی همین استقامت ، ایستادگی ، پابرجایی ، این را ما باید از بعثت درس بگیریم .
امام عزیز ما رشحه ای ازآن چشمه ی فیاض بود که توانست این بساط عظیم را در دنیا راه بیندازد . امام هم قلبش پر بود از ایمان به راه خود . همان طور که فرمود : « امن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله » (9) خود پیغمبر اول مومن بود .
در انقلاب ما خود امام بزرگوار ، اول مومن به این راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ایمان به این راه و این هدف ؛ می فهمید ، می دانست دارد چه کار می کند ؛ عظمت کار را می فهمید ، الزامات این کار را هم می فهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد . محکم ایستاد . جوانان این در انقلاب ما خود امام بزرگوار ، اول مومن به این راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ایمان به این راه و این هدف ؛ می فهمید ، می دانست دارد چه کار می کند ؛ عظمت کار را می فهمید ، الزامات این کار را هم می فهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد . محکم ایستاد . جوانان این ملت هم با ایستادگی او ایستادگی پیدا کردند ؛ آحاد این مردم هم وقتی که این سرچشمه ی صبر و سکینه لبریز شد و سرازیر شد ، آنها را فرا گرفت . آنها هم « هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم » (10) شدند . این سکینه وقتی که بر دل انسانها
نازل می شود ، ایمان انسان زیاد می شود . بعد می فرماید : « و لله جنود السماوات و الارض »(11) از چه می ترسید ؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست . با خدا باش . این سپاه زمین و آسمان مال شماست ؛ در اختیار شماست . این سنت های الهی است .
ببینید خدای متعال در آن واحد دو چیز را آفریده است : یکی این عالم آفرینش را ؛ با همه ی قوانینش با همه ی سننش . یکی هم قواعد شریعت را ؛ دین مردم را ، راهنمایی زندگی مرم را ، این دو تا را با هم آفریده ؛ اینها با هم منطبقند . اگر شما طبق قوانین الهی یعنی آن اراده ی تشریعی حق عمل کردید ، زندگی شما و رفتار شما منطبق با قوانین آفرینش می شود ؛ مثل یک کشتی ای که در مسیر باد دارد حرکت می کند ، باد به او کمک می کند ؛ در جریان آب دارد حرکت می کند ، جریان آب به او کمک می کند .
سنن آفرینش به انسانی که در این راه حرکت کند ، کمک می کند ؛ منتها شرطش این است که شما حرکت کنید . ملت ایران حرکت کرد ، سنن آفرینش هم به او کمک کرد ؛ قوانین طبیعی الهی به او کمک کرد . و الا کی فکر می کرد در قلب حساسترین نقطه ی عالم یعنی خاورمیانه یکی از وابسته ترین حکومت ها به استکبار جهانی یعنی حکومت شاه ؛ حکومت پهلوی در بین جامعه ای که بسیاری از روشن فکرانش ، بسیاری از نخبگانش ، دهها سال بود ذهنشان آلوده شده بود به تعلیمات غربی و وسوسه های غربی و هواهای نفسانی ، ناگهانی پرچم اسلام بلند بشود و این جامعه امت اسلامی را به اسلام دعوت کند ؟ کی فکر می کرد چنین چیزی ممکن است ؟ اما شد .
این معنایش این است که وقتی یک جماعتی ، یک ملتی در این راه حرکت کنند ، بادهای موافق الهی یعنی همان سنتهای آفرینش به اینها کمک می کنند ؛ پیش می روند .

مخالفان بعثت :
امروز دنیای اسلام بیداری و آگاهی پیدا کرده است . یک روزی بود تصور می شد هر چه که قدرتمندان و قلدران و گردن کلفت های عالم حالا در یک وضع آمریکا ، در یک وضع شوروی سابق بخواهند ، همان خواهد شد و سیاسیون چاره ای ندارند جز اینکه بر طبق میل آنها رفتار کنند . امروز این باور در بین ملت ها که اصلاً وجود ندارد ، در بین سیاستمدران و نخبگان سیاسی هم بسیار این باور ضربه خورده است . باید ایستاد ، باید ایستادگی کرد .
من به ملت ایران ، به پیروان بعثت محمدی ( صلی الله علیه و آله ) عرض می کنم که راه ، همین ایستادگی است . نظام جمهوری اسلامی به تبعیت از امام بزرگوارش این ایستادگی را انتخاب کرده است ؛ ما از این ایستادگی سود بردیم و ضرر نکردیم. همه ی بلندگوهای استکبار جمع شدند که ملت ایران و دولت ایران و نظام جمهوری اسلامی را با انوع و اقسام استدلالها از پشتیبانی فلسطینی ها باز بدارند ، ملت ایران قبول نکرد ، بعد از این هم قبول نمی کنیم ؛ ما از ملت فلسطین دفاع میکنیم .
ملت فلسطین محق است ؛ حق با اوست ؛ مظلوم است . شرم باد بر آن مدعیان آزادی ، مدعیان حقوق بشر که بر این همه ظلمی که به این ملت شده است ، چشم می بندند ، باز ادعای طرفداری از حقوق بشر میکنند ؛ خجالت هم نمی کشند . من تعجب می کنم ؛ در کجای دنیا یک انسان منصف اگر فلسطینی ها یک اقلیت بیگانه بودند توی کشورشان نمی گوئیم صاحبان کشور ، فرض کنید فلسطینی ها در سرزمین خودشان اقلیتی بودند ؛ مهاجرینی بودند که به فلسطین آمده بودند این همه ظلم را
نسبت به اینها تحمل می کرد ؟ خانه هایشان را خراب کنند ، جوانهایشان را بکشند ، مردانشان را زندان ببرند ، دائم اینها را تهدید کنند ، خانه هایشان را بمباران کنند ، جلوی ارزاقشان را بگیرند ، محاصره ی اقتصادی کنند ، باغشان را خراب کنند ، همه ی زندگی آنها را به هم بزنند . آن وقت رئیس جمهور آمریکا خجالت هم نمی کشد ، و می ایستد می گوید ما متعهد به آزادی هستیم ! این آزادی است ؟! شرم باد بر شما ! این است طرفداری از آزادی ؟!
یک ملتی را این جور زیر فشار قرار بدهند ، آن هم توی خانه خودش ؟ آن قوت قدرتمندان عالم دائم از زورگو ، از متجاوز ، از قاتل ، از تروریست حمایت کنند و به همه ی ظلم هایی که به این ملت می شود ، چشم ببندند و آخرش هم دربیایند که « خود گویی و خود خندی » ، ما طرفدار آزادی هستیم ! ما طرفدار فلان هستیم.
ملت ایران بیدارند ، ملت ایران حقیقت را می فهمند. طبیعت استکبار این است که اگر یک قدم عقب نشستید ، او یک قدم جلو می آید . هیچ کس گمان نکند که با عقب نشینی در مقابل استکبار و عدول از مواضع صحیح و از حق صحیح و از داعیه ی صحیح ، موجب می شود که استکبار خجالت بکشد ؛ نجابت به خرج بدهد ، بگوید خوب ، حالا اینها یک قدم عقب نشستند ، ما هم یک قدم عقب بنشینیم ، چنین چیزی نیست .
شما یک قدم رفتید عقب ، او یک قدم می آید جلو ؛ یک سنگر را خالی کردید ، او می آید آن سنگر را می گیرد . امت اسلام باید اینجوری به قضایای خود نگاه کند . سیاستمداران دنیای اسلام باید با این نگاه ، به حوادث پیرامون خود نگاه کنند . ملت ایران ایستاده است ؛ حرف حق خود را زده است . ما حرفمان کلمه ی توحید است و توحید کلمه. ما می گوئیم فقط بنده ی خدا باشیم ؛ بنده ی آمریکا نباشیم؛ بنده ی قدرتهای زورگو و مستکبر و قلدر نباشیم ؛ بنده ی فراعنه ی عصر نباشیم ؛ بنده ی ابولهب و ابوجهل های این زمان نباشیم . ابوجهل این زمان کیست ؟ ابوجهل که مرد و رفت ؛ امروز هم ابوجهل وجود دارد .

رگ رگ این آب شیرین و آب شور
بر خلایق می رود تا نفخ صور

امروز هم ابوجهل در دنیا هست ؛ امروز هم ابولهب هست ؛ آتش افروزها ، جاهل های بی مغز ؛ از اینها امروز در دنیا هستند . ابوجهل های امروز را پیدا کنید . ابوجهل های امروز ، آنهایی که بمب اتم می سازند ، همه ی دنیا را تهدید می کنند ،آن وقت به یک ملتی بی دلیل گیر می دهند که چرا شما انرژی هسته ای می خواهید پیدا کنید ؛ که قبول هم داریم برای برق است ، برای استفاده های صلح آمیز است ؛ اما چون این توانایی را به شما می دهد ، ما نمی گذاریم ؛ حرف حضرات این است . در مقابل این زورگوها در مقابل این قلدرها ، جاهل ها ، حرف نفهم ها که نه منطق سرشان می شود ، نه حرف می فهمند ؛ مثل این داشها و لاتهای بی مغز بی کله که دائم به بازوی خودشان نگاه می کنند ، قدرت خودشان را اندازه می گیرند ، دائم عربده می کشند ، اگر چنانچه عقب نشینی کردید ، باختید . ملت ایران این را که تجربه کرده است . تقریباً سی سال است که ما با این مسائل مواجه ایم ؛ اما واقعاً پیش رفتیم ؛ روی زمین پیش رفیتم .

احساس همیشگی بعثت :
امروز ملت ایران قابل مقایسه ی با ملت ایران بیست سال قبل نیست و علمش ، فناوری اش ، تجربه اش ، مهارتهای گوناگونش ، توسعه ی عظیم همه جانبه ی ملی و اجتماعی و کشوری اش ، نفوذ و اقتدارش در منطقه ، قابل مقایسه ی با بیست سال پیش و بیست وپنج سال پیش نیست .
این ، بر اثر همین استقامت است . این درس بعثت است ؛ این را بایستی تک تک ما بدانیم و بفهمیم ؛ با تاریخ پیغمبر آشنا شویم ؛ بدانیم که آن روز بعثت نبی مکرم بود ، امروز بعثت امت اسلامی است .
امروز امت اسلامی باید احساس بعثت بکند ؛ خود را مبعوث بداند ؛ آگاهانه و با بصیرت حرکت و اقدام کند ؛ بر علم خود اضافه کند ، با توانایی های خود اضافه کند ، بر انسجام بین الملل اسلامی خود اضافه کند . و بین ایشان توحید کلمه خیلی مهم است .
این پیام ملت ایران ، پیام انقلاب اسلامی ، پیام نظام جمهوری اسلامی است . و افق هم برای ما روشن است . به توفیق الهی می دانیم چه کار داریم می کنیم و می دانیم هم به کجا خواهیم رسید و می دانیم هم که راه رسیدن به آن نقطه ، رفتن است ؛ نه ایستادن و نه عقبگرد کردن .

پی نوشت :

1) سوره حجر آیات 94 و 95
2) بلاذری ، انساب الاشرف ، ص 225 ( به نقل از عباس رزیاب ، سیره رسول الله ، ص 117 )
3) عفیف عبدالفتاح طباره ، همراه باپیامبران در قرآن ، ص 444
4) همان ، ص 444
5) همان ، ص 444
6) سوره فتح آیه 29
7) نهج البلاغه نامه ها و کلمات قصار امام علی (ع)
8) همان
9) سوره بقره آیه ی 285
10) سوره فتح آیه 4
11) سوره فتح آیه 7
منبع:نشریه فصلنامه قرآنی کوثر شماره28

مطالب مشابه

یک دیدگاه

  1. احمد
    1394-02-25 در 11:58 - پاسخ

    من به ملت ایران ، به پیروان بعثت محمدی ( صلی الله علیه و آله ) عرض می کنم که راه ، همین ایستادگی است . نظام جمهوری اسلامی به تبعیت از امام بزرگوارش این ایستادگی را انتخاب کرده است ؛ ما از این ایستادگی سود بردیم و ضرر نکردیم. همه ی بلندگوهای استکبار جمع شدند که ملت ایران و دولت ایران و نظام جمهوری اسلامی را با انوع و اقسام استدلالها از پشتیبانی فلسطینی ها باز بدارند ، ملت ایران قبول نکرد ، بعد از این هم قبول نمی کنیم ؛ ما از ملت فلسطین دفاع میکنیم .

دیدگاهتان را ثبت کنید