زهد و پارسایی داوود (ع)

زهد و پارسایی داوود (ع)

با این که داوود ـ علیه السلام ـ دارای حکومت و امکانات وسیع بود، همواره به طور ساده می‎زیست، و حریم پارسایی را رعایت می‎کرد، حضرت علی ـ علیه السلام ـ در یکی از خطبه‎هایش از پارسایی داوود ـ علیه السلام ـ یاد کرده و می‎فرماید: «او صاحب صدای خوش، و خواننده بهشت است، ‌با دست خود زنبیل‎هایی از لیف خرما می‎بافت و به همنشینانش می‎فرمود: کدامیک از شما در فروش این زنبیل‎ها مرا کمک می‎کند؟ او از پول آن زنبیل‎ها نان جوین تهیه می‎کرد و می‎خورد.»[1] زره بافی حضرت داوود ـ علیه السلام ـ
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند به حضرت داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد:
«نِعْمَ الْعَبْدُ اَنْتَ اِلّا اَنّکَ تأکُلُ مِنْ بیتِ المالِ؛ تو نیکو بنده‎ای هستی، جز این که هزینه زندگی خود را از بیت المال تأمین می‎کنی.»
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ چهل روز گریه کرد، و از خداوند خواست که وسیله‎ای برای او فراهم سازد که از بیت المال مصرف نکند، خداوند آهن را بر او نرم کرد، او هر روز با آهن یک زره می‎ساخت و آن را می‎فروخت، به طوری که در سال 360 زره بافت، و از بیت المال بی‎نیاز گردید.»[2] آری قبل از آن عصر، جنگ جویان وقتی به جنگ می‎رفتند، لباسهای آهنی می‎پوشیدند که پوشیدن این لباسها به خاطر سنگینی و انعطاف ناپذیری، بسیار دشوار و خسته کننده بود.
داوود ـ علیه السلام ـ که به مسأله جهاد و دفاع، اهمیت بسیار می‎داد، در این فکر بود که وسیله دفاعی رزمندگان در عین آن که آنها را حفظ می‎کند، نرم و استفاده از آن آسان باشد. همین مطلب را از خداوند خواست.
خداوند آهن را مانند شمع و موم برای داوود ـ علیه السلام ـ نرم کرد، و او از این موهبت کمال استفاده را در زره سازی نمود.
روایت شده: روزی حضرت لقمان ـ علیه السلام ـ نزد داوود ـ علیه السلام ـ آمد، او مشغول درست کردن نخستین زره بود، لقمان سکوت کرد و چیزی نگفت، همچنان تماشا می‎کرد و می‎دید داوود ـ علیه السلام ـ از آهن مقداری می‎گیرد و با آن مفتولهای باریک می‎سازد، و آن مفتولها را داخل هم می‎گذارد… لقمان هم چنان منتظر بود ببیند که داوود ـ علیه السلام ـ چه می‎سازد؟!
تا این که داوود ـ علیه السلام ـ یک زره را به طور کامل ساخت و سپس برخاست، آن را پوشید و گفت: «به راستی چه وسیله دفاعی خوبی برای جنگ است.»
لقمان با صبر و تحمل بدون سخن گفتن دریافت که داوود ـ علیه السلام ـ چه چیزی می‎بافته است، گفت: «اَلصَّمْتُ حِکْمَهٌ و قَلیلٌ فاعِلُهُ؛ خاموشی حکمت است. ولی افراد خاموش اندکند.»[3] جلال الدین مولانا در کتاب مثنوی گوید: لقمان وقتی که دید داوود ـ علیه السلام ـ لباسی با حلقه‎های آهن می‎بافد تعجب کرد، می‎خواست بپرسد، با خود گفت: خاموشی و تحمل بهتر است انسان در پرتو تحمل زودتر به مقصود می‎رسد.
سرانجام بافتن آن تمام شد و داوود ـ علیه السلام ـ آن را پوشید و به لقمان گفت: «این زره لباس نیکویی برای جنگ است.» لقمان گفت: «صبر نیز یار و پناه خوب، و برطرف کننده اندوه است»:
گفت لقمان صبر هم نیکو دمی است کو پناه و دافع هر جا غمی است
صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایی هم چو صبر آدم ندید
صبر گنج است ای برادر صبر کن تا شفا یابی تو زین رنج کهن[4] سعدی در گلستان می‎گوید:
چو لقمان دید کاندر دست داوود (ع) همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه می‎سازی که دانست که بی‎پرسیدنش معلوم گردد[5] گزینش داوری بهتر
گلّه گوسفندی شبانه وارد تاکستانی شدند، و برگها و خوشه‎های انگور آن تاکستان را خوردند. صاحب باغ از حادثه با خبر شد و صاحب گوسفند را نزد حضرت داوود ـ علیه السلام ـ آورد، و از او شکایت نمود، و از حضرت داوود ـ علیه السلام ـ خواست تا در این مورد داوری کند.
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ پس از بررسی چنین فهمید که قیمت در آمد آن باغ که به وسیله گوسفندان نابود شده به اندازه قیمت آن گوسفندان است، از این رو چنین قضاوت کرد که: «گوسفندان باید به صاحب باغ سپرده شوند.»
حضرت سلیمان فرزند داوود ـ علیه السلام ـ که در آن هنگام خردسال بوده، در آن جا حضور داشت و به پدر گفت: ای پیامبر بزرگ خدا! این قضاوت را تغییر ده و تعدیل کن.
داوود ـ علیه السلام ـ گفت: چگونه؟
سلیمان ـ علیه السلام ـ گفت: گوسفندان را به صاحب باغ تحویل بده تا از منافع آنها (از شیر و پشمشان) استفاده کند، و باغ را به صاحب گوسفندان تحویل بده، تا در اصلاح آن بکوشد، وقتی که باغ به حال اول بازگشت، آن را به صاحبش تحویل بده، و در همان وقت، گوسفندان را نیز به صاحبش بسپار.
هر دو قضاوت صحیح و عادلانه بود، ولی نظر به این که در مقام اجرا، قضاوت سلیمان ـ علیه السلام ـ دقیقتر اجرا می‎شد و به طور تدریج بود و زندگی هر دو نفر (صاحب باغ و صاحب گوسفند) پس از مدتی سامان می‎یافت، قضاوت سلیمان از سوی خداوند انتخاب گردید، البته قضاوت سلیمان ـ علیه السلام ـ را خداوند به او تفهیم نمود[6] و در ضمن، بوجود آمدن ماجرا به این صورت، برای آن بود که وصی حضرت داوود ـ علیه السلام ـ در میان فرزندانش معرفی گردد که سلیمان است نه غیر او.
عطاهای بزرگ خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ
خداوند در آیات 10 و 11 سوره سبأ پس از ذکر موهبت وسیع خود به داوود ـ علیه السلام ـ که نشانگر مواهب بسیارِ معنوی و مادی به داوود ـ علیه السلام ـ است. سه عطیه بزرگ الهی را نام می‎برد که خداوند به حضرت داوود ـ علیه السلام ـ داد:
1. خداوند به کوهها فرمان داد که با داوود ـ علیه السلام ـ (هنگام تسبیح) همصدا و هم آواز شوند.
2. به پرندگان فرمان داد که با داوود ـ علیه السلام ـ (هنگام ذکر خدا) همصدا و هم آواز گردند.
3. خداوند آهن را برای داوود ـ علیه السلام ـ نرم کرد و به او دستور داد که با آهن زرههای کامل و فراخ بسازد، و حلقه‎های آن را به اندازه و متناسب کند.
وقتی که حضرت داوود ـ علیه السلام ـ تسبیح خدا می‎نمود، کوهها و پرندگان صدای دلنشین و شیوای او را می‎شنیدند و با او در ذکر خدا هم آهنگ می‎شدند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در این راستا فرمود: «هنگامی که داوود ـ علیه السلام ـ به سوی صحرا و بیابان حرکت می‎کرد، و آیات کتاب زبور را (که غالباً به صورت مناجات بود) می‎خواند، هیچ کوه و سنگ و پرنده‎ای نبود مگر این که با او همصدا می‎شدند.»[7] آری آنها با شعوری که داشتند تحت تأثیر مناجاتهای اثر بخش داوود ـ علیه السلام ـ قرار می‎گرفتند و همنوا با او دل به خدا می‎بستند.
او مناجاتهای کتاب زبور را با آن صدای خوش در محرابش می‎خواند. پرندگان آن چنان مجذوب آن صدا می‎شدند که از هوا می‎آمدند و بر روی داوود ـ علیه السلام ـ می‎افتادند، و حیوانات وحشی برای شنیدن آن، پیش مردم می‎آمدند و از آنها نمی‎رمیدند، زیرا همه، حواسشان غرق در لذّت صدای داوود ـ علیه السلام ـ می‎شد.[8][1]. نهج البلاغه، خطبه 160.
[2]. تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 381.
[3]. مجمع البیان، ج 8، ص 382.
[4]. دیوان مثنوی، دفتر دوم.
[5]. گلستان سعدی،‌باب 8.
[6]. مجمع البیان، ج 7، ص 57، ذیل آیه 78 سوره انبیاء، به نقل از امام صادق و امام باقر ـ علیه السلام ـ ـ ناگفته نماند که ظاهر امر نشان می‎دهدکه در قضاوت داوود و سلیمان دو گونگی وجود دارد، ولی طبق بعضی از روایات، امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: این دو گونگی در مرحله مناظره و مشورت بود، نه در مرحله قضاوت نهایی (تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 443).
[7] . تفسیر المیزان، ج 16، ص 390.
[8] . بحار، ج 14، ص 15.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید