به برکت قرآن؛مسیحی مسلمان شد

به برکت قرآن؛مسیحی مسلمان شد

دو نفر که قبلاً مسیحی بودند و بعد مسلمان شدند و در یکی از شهرهای اسلامی بنام طلبطه، ظاهراً از شهرهای مراکش بود توقّف داشتند.
سبب مسلمان شدنشان را پرسیدند که شما دو نفر نصرانی چطور شد مسلمان شدید و در تحصیل علوم دینی کوشا هستید؟
گفتند:
چند سال قبل که در زندان اسیر بودیم یک نفر عراقی مسلمان هم زندانی ما بود، در همان محوطه‎ای که ما بودیم، روزها قرآن می‎خواند ما که مسیحی بودیم نمی‎فهمیدیم، کمی از لغتهای عربی را نزد همین مسلمان یاد گرفتیم، کم کم معنی قرآن را که می‎خواند می‎فهمیدیم، یک روز این آیه قرآن را خواند «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»[1] آیه دیگری خواند «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم»[2] می‎گوید کلام خدا است، خدا هم می‎فرماید ای مسلمانها شما به خدای خودتان نزدیک هستید «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ».[3] خدا نزدیک است، اگر کاری داری بگو یا اللّه، به خودش بگو، نمی‎خواهد بیائی در مسجد، نمی‎خواهد بیائی دست به دامن عالم یا سیّدی یا واسطه‎ای بشوی، «بندگان من! هر کس مرا می‎خواهد من نزدیکم» خدا دور نیست فریاد هم نمی‎خواهد، فقط آنچه می‎خواهی با خدای خود عرضه بدار، ولی چون خودش فرمود بگو، دعا به زبان هم آید بهتر است.
این دو سه آیه را که ما شنیدیم من به دوستم گفتم ببین پیغمبر اسلام چه ادعائی می‎کند، آخر چون میسحیان به این مطلب عیقده ندارند، مسیحیان دینشان تشریفاتی است، آنها می‎گویند بشر با خدا راه ندارد، مگر اینکه بیاید خدمت روحانیشان اگر گناهی کرده بخواهد آمرزیده شود چاره‎ای ندارد غیر از اینکه بیاید در کلیسا پیش همان کشیش و نماینده دینشان اقرار بکند و پولی بدهد تا کشیش او را ببخشد در حالی که خود این کشیش با خدا راه ندارد، دستگاه مفصلی هم در تمام بلاد مسیحی دارند، یکی از رفقا می‎گفت: خودم به کلیسای پاریس برای تماشا رفتم کلیسای بزرگی است می‎گفت: قسمت گناه بخشی تماشائی بود، قسمت اولش افرادی بودند که گناه کرده بودند، باخضوع و خشوعی در آن محوطه می‎نشستند، قلم و کاغذ را می‎گرفتند، گناه خودشان را مینوشتند به این دستگاه می‎بردند، آنوقت در محوطه دیگر می‎رفتند جواب می‎گرفتند، که باید فلان مبلغ پول برای این گناهی که کردی بپردازی، تا بخشیده شوی آنرا می‎گرفت، و بالاخره به محلی پول می‎داد و رسید می‎گرفت و می‎رفت، مرحله آخری که عفو گناه است آنجه رسیدی به او میدادند که بخشیده و آمرزیده گردیدی!!
آن دو نفر مسیحی گفتند:
ما در اثر شنیدن این دو سه آیه قرآن که خدای تعالی توسط پیامبر اسلام خبر میدهد «خدا نزدیک است واسطه نمی‎خواهد، دور نیست، هر چه بخواهی از او بخواه، خدا میدهد، «استجب لکم» و اجابت می‎کند»، خیلی حیران شدیم آیا محمد (ص) راست می‎گوید؟ کسی با خدای عالم راه دارد و هر کس با خدا می‎تواند راه پیدا کند؟ به همین حال حیرت و تعجب بودیم تا روزی عطش زیاد عارض ما گردید و در محوطه زندان هم آب نبود و عطش هم فوق العاده ما را ناراحت کرده بود کسی هم نبود بداد ما برسد، دادرسی نبود و می‎خواستیم بمیریم، من به یاد آیه قرآن افتادم، گفتم: ای خدای بزرگ اگر این «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» مال تو است، اگر محمد (ص) راست می‎گوید «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم» از تو است پروردگارا بداد ما برس ما داریم از تشنگی هلاک می‎شویم، بلافاصله جلو چشم ما از دیوار مقابل آب جاری گردید، از آب خوردیم و سیراب شدیم، همان لحظه تصمیم گرفتیم مسلمان شویم پس از خلاصی از زندان اسلام را اختیار کردیم و حقانیّت قرآن را تأئید کردیم. آن مسلمان عراقی که قرآن میخواند و عربی یاد اینها داده دید این دو مسیحی که عطش داشتند از دیوار، از جائیکه گمان نمی‎رفت آب جاری شود قرآن را زمین گذاشت و گفت معلوم می‎شود حق با مسیحیها است که چنین معجزه‎ای پیدا شده، نمیدانست از قرآن است «به خیالش» چون اینها مسیحی بوده‎اند و دعا کردند آب پیدا شده، روی دست و پای آنها افتاد که من می‎خواهم مسیحی بشوم، اینها گفتند: برای چه؟ گفت:
من به چشم خودم دیدم که برایتان از دیوار آب جاری شد، معلوم می‎شود که دین شما بر حق است، گفتند بیچاره ما به آیه قرآن متوسل شده‎ایم. گفت: من قبول ندارم، میخواهید مرا محروم کنید، من باید مسیحی شوم اجمالاً مسیحی شد، قرآن را کنار گذاشت با یک خیال و وهمی.
این دو نفر مسیحی می‎گویند خدایا به حق قرآن و به رحمت محمد (ص) ما را راهنمائی کن. شب در عالم خواب به آنان گفتند به سوریه مسافرت کنید، آنجا با علماء اسلام تماس می‎گیرند از خوبان روزگار می‎شوند به یک لحظه دو مسیحی مسلمان میشوند امّا مسلمان کافر می‎شود.
«اللهم اجعل عاقبه امرنا خیراً»[1] – از فضل خدا مسئلت کنید.
[2] – بخوانید مرا اجابت می‎کنم.
[3] – هنگامی که بندگان من از تو درباره من سئوال کنند، بگو من نزدیکم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید