شروع دحوالارض از مکه

شروع دحوالارض از مکه

در جستجوی جای پای ابراهیم و به شوق دیدار با دیار یار، گام بر سرزمینی می گذاری که خاستگاه وحی و تجلیگاه توحید و سرزمین خاطره هاست.

آنجا «مکه» است شهری که تاریخِ چندین هزار سال تلاش خداجویان و دین باوران و موحدان را در پیشانی دارد.

آنجا شهر ابراهیم – ع – و محمد – ص – و علی – ع – است و خانه ای را در خود جای داده که خانه خدا و خانه مردم و خانه تو است و تو در آنجا غریبه نیستی، مسافر نیستی، آنجا وطن تو است، نمازت را تمام بخوان هر چند کمتر از ده روز اقامت کنی.

سخن گفتن از نام و نشانِ چنین شهری که برای مسلمانان آشناست و همواره رو به سوی آن زندگی می کنند و رو به سوی آن می میرند و روزی پنج بار گرداگرد آن دایره هایی تشکیل می دهند که گاهی شعاع آن به هزاران کیلومتر می رسد، سخنی زاید به نظر می آید؛ اما اگر بدانیم که این شهر نام های متعددی دارد و هر نامی نشانگر گوشه ای از عظمت آن و منعکس کننده بُعدی از ابعاد مادی و معنوی آن است، این نیاز در ما پیدا می شود که در باره این نام ها بیندیشیم تا از «اسم» به «مسّما» برسیم و آن شهر ناکجاآبادی را که فیلسوفان و مصلحان در جستجوی آن به بیهوده سرایی افتاده اند، پیش روی خود داشته باشیم.

آشنایی با این نام ها با توجه به بارهای عاطفی و فرهنگی و تاریخی گوناگونی که دارد، ما را در جهت شناخت هر چه بهتر این سرزمین مقدس یاری می کند و امروزمان را با دیروزمان پیوند می دهد و در این آشنایی است که «مکه» با شکوه تمام رخ می نماید.

اینک ما بر آنیم که با استفاده از منابع تفسیری، حدیثی، تاریخی و ادبی، نام های این شهر مقدس را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم و خوانندگان محترم را به دنیایی که در پشت این نام هاست، ببریم.

مکّه این نام معروف ترین نام شهر مکه است که ذکر آن در قرآن کریم هم آمده 1 و به همین جهت، هم مفسران و هم اهل لغت در باره اشتقاق و وجه تسمیه آن بحث و گفتگو کرده اند و به ریشه یابی آن پرداخته اند.

برای این واژه، اشتقاق های متعددی ذکر شده که هر کدام بیانگر وصفی از اوصاف این شهر می باشد، و ما بعضی از وجوه ذکر شده را می آوریم:

1 – کلمه «مکه» از «مَکَّ، یمک، مکا» مشتق شده که به معنای هلاک شدن و کم شدن است و این بدان جهت است که هر ستمگری نظر سوئی به آن شهر داشته باشد سرنوشتی جز هلاک و نابودی نخواهد داشت (نمونه اش داستان اصحاب فیل است).

مناسبت دیگر اینکه: هر کس برای زیارت خانه خدا به آن شهر عزیمت کند، گناهان او کم می شود.

2 (حال یا خداوند گناهان پیشین او را می بخشد و یا حالت تقوایی او پیدا می شود که عامل پرهیز از گناه است).

2 – این کلمه از «مک، یمک، مکا، امتک و تمکک» گرفته شده که به معنای مکیدن کودک است پستان مادر را (تشابه دو لفظ فارسی و عربی را ببینید) گفته اند که این یا به جهت علاقه مردم به این شهر است؛ مانند علاقه کودک به پستان مادر و یا به جهت کم آبی آنجاست که مردم آب را تا آخرین قطره آن می نوشند.

3 می توان گفت که این معنا اشاره به تغذیه روحی و معنوی مردم از این شهر است؛ زیرا که اینجا خاستگاه وحی و مهبط فرشتگان بوده و نیز حجاج در این شهر همواره به یاد خدا هستند و بر معنویت و تقوایشان افزوده می گردد.

3 – اشتقاق این کلمه از «تمککت العظم» است که به هنگام درآوردن مغز استخوان گفته می شود و در وجه مناسبت آن خلیل گفته است که: «مکه وسط زمین است همانگونه که مغز استخوان در وسط استخوان قرار دارد».

4 شاید بتوان گفت که اگر این اشتقاق درست باشد منظور این است که: وقتی حاجی به مکه می رود و اعمال به جا می آورد، خودخواهی ها و تعلّقات مادّی را می شکند و به خویشتن خویش می رسد.

4 – مکه از ماده «مک» مشتق شده که به معنای «جذب» است و این بدان جهت است که مردم از هر دیار به آن سرزمین جذب می شوند.

5 و به عبارت دیگر مکه مانند مغناطیس که براده های آهن را با نظم خاصی به خود جذب می کند، مردم را از همه جا گرد خود می آورد.

5 – این کلمه از «مک» به معنای «ازدحام» گرفته شده؛ زیرا که مردم از اطراف و اکناف به این شهر می آیند و در آنجا ازدحام می شود.

6 6 – این کلمه از «مکا» مشتق شده که به معنای صدای نوعی پرنده است؛ زیرا که در مکه صدای مردم که خدا را می خوانند بلند است و زمزمه ملکوتی حاجیان در اطراف کعبه همواره به گوش می رسد.

7 این وجه در روایتی از امام رضا – علیه السلام – نیز آمده است.

8 7 – این کلمه از «مک» به معنای «بسط و گسترش» مشتق شده؛ زیرا که خداوند کره زمین را از این شهر گسترش داده است و شروع «دحوالأرض» از اینجا بوده است.

این وجه در روایتی از امیرالمؤمنین علی – علیه السلام نقل شده است.

9 (در باره دحوالارض و اینکه از مکه شروع شده به زودی بحث خواهیم کرد).

8 – بعضی از زبانشناسان جدید ایران بر این عقیده اند که واژه «مکه» ریشه ایرانی دارد و پنداشته اند که ریشه مکه «مگهه» به معنای جایگاه ماه بوده است.

10 این سخن شبیه سخن سست دیگری است که گفته شده کلمه «قریش» معرب «کوروش» است!.

اینگونه سخن ها اجتهاد بی دلیل در لغت است و نباید به آنها توجه نمود.

بکّه یکی دیگر از نام های شهر مکه «بکه» است که در قرآن مجید آمده: «اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ للناس لَلَّذی بَبَکَّهَ مبارکاً».

11 «همانا نخستین خانه ای که برای مردم ساخته شد، خانه ای است که در بکه قرار داده شده و مبارک است».

در باره واژه «بکه» از دو نظر باید بحث نود: نخست این که آیا «بکه» همان «مکه» است یا اینکه از لحاظ مفهومی با هم فرق دارند؟ دوم اینکه ماده اشتقاق «بکه» چیست و مفهوم لغوی آن و تناسبی که با شهر مکه دارد کدام است؟ در مورد بحث اول می توان گفت که «بکه» و «مکه» هر دو یکی است و تنها اختلاف لهجه آنها را به دو صورت درآورده است.

و اینکه حرف «میم» به حرف «با» قلب شود، در زبان عربی نمونه های بسیار دارد.

اساساً در زبان عربی قلب و ابدال چیز رایجی است.

ابن سکّیت سیصد کلمه را به عنوان کلماتی که در آنها قلب و ابدال شده، ذکر می کند و ابوحیان در شرح تسهیل نقل می کند که علما گفته اند: «کمتر حرفی پیدا می شود که در آن ابدال واقع نشده باشد».

و ابن جنّی که به اشتقاق اکبر قائل است و بسیاری از کلمات عربی را که به ظاهر کلمات متمایزی هستند، از یک ریشه می داند.

او می گوید: «میم» خواهر «با» است.

12 وقتی ابن جنی «غدر» و «ختل» را یکی می داند و «غین» را خواهر «خا» و «دال» را خواهر «تا» و «را» را خواهر «لام» می شمارد، دیگر استبعادی ندارد که در یک کلمه «میم» به «با» بدل شود.

همانگونه که گفتیم در لغات عربی بدل شدن میم به با مثالهایی دارد مانند این کلمات: «لازم = لازب» ، «دائم = دائب»، «راتم = راتب».

و می توان گفت که مخرج این دو حرف چنان به هم نزدیک است که ابدال یکی بر دیگری غریب به نظر نمی رسد.

مخصوصاً وقتی که شخص دماغش گرفته باشد «میم» را «با» تلفظ می کند؛ زیرا مخرج هر دو حرف لبهای انسان است که به هم می چسبند، تنها تفاوت در این است که میم غنّه دارد ولی با غنّه ندارد.

زمخشری می گوید: بکّه همان مکه است.

مکه و بکه دو لغت هستند به یک معنا؛ مانند «نبیط» و «نمیط» که اسم محلی است در دهناء.

و امر راتب و راتم و حمی مغمطه و مغبطه (تب دائم).

سپس نظر دیگران را نقل می کند که میان مکه و بکه تفاوت قائلند13 (به شرحی که خواهد آمد).

فخر رازی و ابن منظور نیز همین نظر را دارند و هر دو را یکی می دانند.

14 همچنین سیوطی گفته است: بکّه لغتی در مکه است.

15 در مقابل این نظریه که بکه و مکه از لحاظ مفهوم یکی هستند و هر دو نام آن شهر است، نظریه های دیگری است که میان دو کلمه فرق گذاشته اند و آنها را یکی نمی دانند.

این نظریات در کتب تفسیری و لغوی ذکر شده و معمولاً قائل آنها مشخص نیست.

1 – بکه اسم محل بیت است و مکه اسم تمام شهر16 در روایتی که از امام صادق – علیه السلام آمده است که بکه موضع بیت است و مکه خود شهر.

17 2 – بکه اسم مسجدالحرام و مکه اسم شهر است؛ زیرا که بکه به معنای ازدحام است (چنانکه خواهد آمد) و ازدحام تنها در مسجد است.

18 3 – عکس قول قبلی گفته اند مکه اسم مسجد است و بکه اسم شهر، به این دلیل در آیه شریفه که پیش از این نقل کردیم آمده است که بیت در «بکه» واقع شده است.

19 4 – بکه اسم منطقه ای است میان دو کوه مکه که مردم در حال طواف در آنجا ازدحام می کنند.

20 5 – بکّه وسط مکه است و مکه همه شهر را شامل می شود.

21 6 – بکّه اسم محل طواف است و مکه همه شهر.

22 این بود نظریاتی که در مورد فرق میان دو واژه «بکه» و «مکه» به آن دست یافتیم و چنین می نماید که بعضی از این نظریات با بعضی دیگر قابل تطبیق و تداخل است.

بحث دومی که درباره کلمه «بکه» وجود دارد، اشتقاق این کلمه است که دو احتمال داده شده: اول: «بکه» از «بکّ و یبک» مشتق است که به معنای شکستن نخوت ستمگران است و به شهر، مکه از آن جهت گفته اند که گردنهای ستمگرانی که در آنجا ظلم و الحاد کنند شکسته می شود و به آنها مهلت داده نمی شود.

23 دوم: بکّه از «بکّ، یبک» گرفته شده که به معنای ازدحام است؛ چون در مسجدالحرام ازدحام جمعیت وجود دارد.

24 این دو وجهی که در مورد اشتقاق کلمه «بکه» بیان شد در اکثر کتب لغت آمده و علاوه بر آن در روایاتی که از طریق شیعه و سنی وارد شده است همین دو وجه را می بینیم.

25 ام القری شهر مقدس مکه، ام القری نیز نامیده می شود.

این نام برای این شهر، در دو آیه از قرآن مجید اطلاق شده است: «لتنذر ام القری و من حولها»26 «(خطاب به پیامبر:) تا انذار کنی ام القری و کسانی را که در اطراف آن هستند».

ام القری به معنای مادر آبادیها است و اشاره به مرکزیّت و اصالت شهر مقدس مکه در مقایسه با شهرها و آبادی های دیگر است.

اکنون باید دید که این شهر از چه نوع ویژگی برخوردار است که شایستگی چنین نامی را یافته است؟ از روایاتی که در باره خلقت زمین و یا در تفسیر آیه 196 از سوره آل عمران (که گذشت) و یا در تفسیر آیه شریفه: «والأرض بعد ذلِک دحیها»27 وارد شده است، چنین استفاده می شود که در آغاز آفرینش آسمانها و زمین، روی زمین را آب و یا کف آب گرفته بود و نخستین محلی که از زیر آب بیرون آمد محل بیت الحرام بود و خشکی های زمین از آنجا گسترش پیدا کرد.

از این موضوع در روایات به «دحوالارض» تعبیر شده است.

امام صادق – علیه السلام فرمود: وقتی خداوند اراده کرد که زمین را خلق کند، به بادها دستور داد که روی آب وزیدند آنگاه موج به وجود آمد و سپس تبدیل به کف شد خداوند آنها را در موضع بیت جمع نمود و کوهی از کف به وجود آمد آنگاه زمین را از زیر آن گسترش داد و این است معنای سخن خداوند: «ان اول بیت وضع للناس.

» و «و الأرض بعد ذلک دحیها».

28 به گفته دانشمندان در یکی از دورانهایی که بر کره زمین گذشته است بارانهای سیلابی سطح کره زمین را فراگرفته سپس آبها به تدریج فرو نشسته و در نقاط پست زمین قرار گرفته اند و خشکیها و قاره ها به تدریج از زیر آب سربرآورده اند.

احتمال اینکه مسأله دحوالأرض که در روایات ما آمده اشاره به این دوران باشد، احتمال بعیدی نیست.

طبق این روایات نخستین نقطه ای که سر از زیر آب درآورده سرزمین مکه بوده و سپس این حالت در نقاط دیگر زمین گسترش یافته است.

البته لازمه مطلب این است که در آن زمان سرزمین مکه بلندترین نقطه روی زمین بوده است و این از نظر زمین شناسی هیچگونه اشکالی ندارد؛ زیرا جابه جایی پستی ها و بلندی های زمین و انتقال قاره ها امری مسلّم و پذیرفته شده است.

با توجه به مطالب بالا می توان گفت که علت نامیده شدن شهر مکه به «ام القری» همان دحوالارض است که از این سرزمین آغاز گردیده است.

علاوه بر وجهی که گفتیم وجوه دیگری هم برای این نامگذاری گفته شده به این شرح: – مکه وسط زمین است.

– مکه قبله مردم است و مردم شهرهای دیگر رو به سوی آن دارند.

– مکه از لحاظ عظمت و قداست مهمترین شهر روی زمین است.

– مکه پناهگاه مردم شهرهای دیگر است و مردم در آنجا لطف و رحمت الهی را امید دارند.

29 بلد الأمین از نام های معروف مکه که بیانگر احترام فوق العاده و قداست بیش از حد این سرزمین مقدس است، نام «بلدالأمین» می باشد.

این نام به همین صورت در قرآن کریم آمده و مورد قسم و سوگند الهی واقع شده است: «والتین و الزیتون و طور سینین و هذالبلد الأمین».

30 «سوگند به انجیر و زیتون و سوگند به طور سینا و این شهر امن (بلدالامین)».

بدون شک منظور از بلدالامین در این آیه، شهر مکه است؛ زیرا که سوره تین در مکه نازل شده.

از آن گذشته، در آیات دیگری از قرآن نیز، محل امن بودن مکه و حرم به روشنی بیان شده است.

«اولم نمکّن لهم حرماً آمنا»31 «آیا آنها را در حرمی که محل ایمنی است مکان ندادیم؟» «و من دخله کان آمنا»32 «هر کس داخل آن (مکه) شود در امان خواهد بود».

اینکه خداوند شهر مکه را سرزمین صلح و آرامش و جایگاه امن و آسودگی قرار داده، از برکت دعای حضرت ابراهیم – ع – بنیانگذار کعبه است که از خداوند چنین درخواست نموده است: «واذ قال ابراهیم ربّ اجعل هذا البلد آمنا»33 هنگامی که ابراهیم گفت: خدایا! این شهر را محل امن قرار بده و بدینگونه خداوند مکه و حرم را محل امنیت و آرامش خاطر برای همه حتی مجرمان و گنهکاران قرار داده و هیچکس را نباید و در آنجا آزار و اذیت کرد هر چند جنایتی را مرتکب شده و یا حدی برگردن او باشد و در آن سرزمین مقدس امنیت همگان حتی حیوانات و وحوش تضمین شده است.

البته باید توجه داشت که تنها امنیت آن دسته مجرمان تضمین شده که جرم آنها در خود حرم واقع نشود، اما کسی که احترام حرم را حفظ نکند، دیگر حرمتی برای او نیست و می توان او را در همانجا مجازات نمود.

در این زمینه روایات بسیاری از حضرات معصومین – علیهم السلام وارد شده که به عنوان نمونه به ذکر دو روایت تبرّک می جوئیم:

1 – «عن معاویه بن عمار قال: سألت ابا عبدالللَّه – علیه السلام – عن رجل قتل رجلا فی الحِلّ ثم دخل الحرم.

فقال: لایقتل لایطعم و لایسقی و لا یباع و لایؤذی حتی یخرج من الحرم فیقام علیه الحد.

قلت: فماتقول فی رجل قتل فی الحرم او سرق؟ قال: یقام علیه الحد فی الحرم صاغراً لأنه لم یر للحرم حرمه».

34 راوی می گوید: از امام صادق – علیه السلام – در باره کسی که در بیرون حرم مردی را کشته و سپس داخل حرم شده، پرسیدم، امام فرمود: «کشته نمی شود ولی به او غذا و آب نمی دهند و معامله نمی کنند و مورد اذیت هم قرار نمی گیرد تا اینکه از حرم خارج شود که در این هنگام حد بر او جاری می شود».

گفتم: در باره مردی که در خود حرم مرتکب قتل یا سرقت شده چه می فرمائی؟ امام فرمود: «در خود حرم بر چنین شخصی ذلیلانه حد جاری می شود؛ زیرا که او حرمت حرم را رعایت نکرده است».

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید