در جنگ صفین که بین سپاه علی ـ علیه السلام ـ و سپاه معاویه رخ داد و 18 ماه طول کشید، فرزندان علی ـ علیه السلام ـ مانند حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ محمد بن حنفیه و عباس ـ علیه السلام ـ نیز شرکت فعال داشتند. ولی در یک مورد که امام حسن با سرعت به سوی جبهه می رفت (با توجّه به اینکه مقدّر شده بود، او خلیفه و رهبر بعد از علی ـ علیه السلام ـ باشد، و مصلحتی مهم تر که حفظ نسل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ توسط حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ در میان بود) امام علی ـ علیه السلام ـ مراقب بود که این دو نور دیده پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ کشته نشوند.
از این رو فرمود: «املکوا عنّی هذا الغلام لا یهدّنی فانّنی انفس بهذین یعنی الحسن و الحسین علیهما السلام علی الموت لئلاّ ینقطع بهما نسل رسول الله ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ ؛ شما ای مومنان! به جای این که مرا در میان گیرید، این جوان (پسرم) را در یابید، مبادا که شهادتش مرا پریشان کند و حصار بلند، امیدم را در هم ریزد، چرا که من در مورد مرگ این دو نفر (حسن و حسین) دریغ دارم مبادا با شهادت آن ها، نسل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قطع گردد».[1]
محمد حنفیه یکی دیگر از فرزندان علی ـ علیه السلام ـ بود شخصی از وی پرسید: «چرا پدرت تو را به میدان جنگ می فرستاد و در این مورد اصرار داشت، ولی نسبت به حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ چنین نبود؟»
او در پاسخ گفت: «لانّهما عیناه و انا یمینه، فهو یذبّ عن عینیه؛ زیرا حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ بسان دو چشم پدرم هستند و من دست راستش می باشم، پدرم با دستش از چشمانش دفاع می کرد».[2]
در این جا به مناسبت داستان قبل، شایسته است به داستان لطیف زیر در مورد این که حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ پسران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند[3] توجه کنید:
حجاج بن یوسف ثقفی (استاندار خونخوار عبد الملک در کوفه) بود، و با شیعیان و یاران امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ بسیار دشمنی داشت و حتّی ظنّ شیعه بودن و طرفداری از علی ـ علیه السلام ـ در مورد یک نفر کافی بود که حجاج او را به قتل برساند. «عامر شعبی» می گوید: شبی حجاج مرا طلبید هراسان شدم و برخاستم و نزدش رفتم، ناگهان در کنار مسند او سفره چرمی دیدم، پهن شده (رسم بود که افرادی را روی آن می کشتند) و شمشیری تیز در کنار آن بود، سلام کردم و جواب سلام مرا داد و گفت: «نترس به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم» سپس مرا در کنار خود نشاند، سپس به یکی از دژخیمانش اشاره کرد، او رفت و مردی را که با طناب و زنجیر بسته بودند، آورد و در برابر حجّاج قرار داد، آن گاه حجّاج به من رو کرد و گفت:
«این شیخ (سعید بن جبیر)» می گوید: حسن و حسین دو پسر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند، باید از قرآن در این باره دلیل بیاورد و گرنه هم اکنون (با این شمشیر روی این چرم) سرش را از بدنش جدا می سازم.
گفتم: لازم است که او را از زنجیر و بند آزاد سازید که اگر دلیل از قرآن آورد آزاد شده و می رود و گرنه با این شمشیر نمی توان که زنجیر را قطع کرد. خواه و ناخواه باید این زنجیرها را از بدنش جدا کرد و آن گاه او را کشت، حجّاج دستور داد: بند و زنجیر را از بدن او جدا کردند، خوب به او نگاه کردم ناگهان دیدم «سعید بن جبیر» (مفسّر قرآن و یار و شاگرد خاصّ امام سجاد ـ علیه السلام ـ ) است، اندوهگین شدم، با خودم گفت: چگونه در مورد این که حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ پسران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند می توان استدلال کرد، ناگهان صدای حجّاج بلند شد و به سعید گفت:
«دلیل خود را از قرآن در مورد این که حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ پسران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند چنان که ادعا می کنی بیاور، و گرنه گردنت را می زم».
سعید گفت: «به من مهلت بده».
حجاج چند لحظه سکوت کرد، و دگربار گفت: «دلیل خود را بیاور!»
سعید گفت: «اندکی مهلت بده»
حجّاج پس از لحظاتی، برای سوّمین بار گفت: «به تو می گویم، دلیل خود را از قرآن بیاور که چگونه می توانی گفت حسن وحسین ـ علیهما السلام ـ دو فرزند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند».
سعید، اندکی فکر کرد و سپس گفت:
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم ـ و وهبنا له اسحاق و یعقوب کلّا هدینا و نوحاً هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین ـ و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کلّ من الصالحین؛ و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر کدام را هدایت کردیم، و نوح را (نیز) قبلاً هدایت نمودیم و از فرزندان او (ابراهیم) داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم ـ و (هم چنین) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس، هر کدام از صالحان بودند».[4]
پس از خواندن این آیات، سعید گفت: نام عیسی در این آیه به چه عنوان آمده است؟!
حجاّج گفت: به عنوان این که از ذرّیه (فرزندان) ابراهیم است.
سعید گفت: با این که عیسی پدر نداشت، در عین حال به عنوان ذرّیه (فرزند) ابراهیم ـ علیه السلام ـ به شمار آمده است، به خاطر این که عیسی فرزند مریم دختر ابراهیم ـ علیه السلام ـ می باشد، از این رو عیسی به عنوان فرزند ابراهیم، معرفی شده است و با توجه به این که مریم با چندین واسطه، دختر ابراهیم است، فرزند عیسی به عنوان فرزند ابراهیم خوانده شده، بنابر این بطریق اولی، می توان گفت: حسن و حسین دو پسر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند، زیرا مادرشان دختر بدون واسطه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است.
حجّاج از این استدلال دقیق و محکم قانع شد، دستور داده ده هزار دینار به سعید بن جبیر دادند و او را آزاد ساخت.
شعبی می گوید: وقتی صبح شد، با خودم گفتم شایسته است نزد این شیخ (سعید) بروم و از محضرش، معانی قرآن را بیاموزم و به سراغ او رفتم و او را در مسجد یافتم و آن دینارها را در کنارش تقسیم کرده بود و داشت آن ها را به فقراء صدقه می داد، مرا که دید فرمود: «این ها همه به برکت حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ است، اگر در یک مورد اندوهگین می شویم، هزار بار خشنود می گردیم (و از همه بالاتر) خدا و رسولش خشنود می شوند.» [5]
[1] . نگاه کنید به نهج البلاغه، خطبه 207ـ طبق بعضی از روایات، اولین فتح در جنگ صفین که گشودن شریعه فرات بود، بدست امام حسین ـ علیه السلام ـ و همراهانش، انجام گرفت (نفائس الاخبار، ص 418).
[2] . شرح نهج ابن ابی الحدید، ج 11، ص 28.
[3] . باید توجه داشت که طبق روایات متعدد، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را پسران خود می خواند، با این که پسران دخترش بودند، و این موضوع، هیچ مانعی ندارد، و دانشمند بزرگ اهل تسنن ابن ابی الحدید نیز آن را پذیرفته است (شرح نهج حدیدی، ج 11، ص 26).
[4] . سوره مریم، آیه 48 ـ 58.
[5]. شرح نهج البلاغه خویی، ج13، ص104؛ ناگفته نماند که سرانجام حجاج، طاقت نیاورد که سعید بن جبیر، آزاد باشد، دستور داد او را دستگیر کردند، و سر از بدن او جدا نمودند.
محمد محمدی اشتهاردی – داستان های نهج البلاغه