جنت (بهشت )در دیوان حافظ

جنت (بهشت )در دیوان حافظ

نویسنده:دکتر احمد شوقی نوبر

جنت:
بستان ،بستانی را گویند که درختان آن زمین را پوشیده باشد ،چه در هر لفظ عربی که جیم و نون باشد معنی خفا و پوشیدگی در آن ملحوظ باشد (غیاث اللغات )جمعش :جنات و جنان .
جنت اسمی است که در قرآن مجید و احادیث غالباً بر باغهایی اطلاق می شود که در آخرت جایگاه مقربان است .این اسم یک بار بصورت «الفردوس »آمده :«الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون »(المؤمنون 11)(آنان کسانی هستند که بهشت را بمیرات برند و ایشان در آنجا ماندگارند )؛و یک بار هم بصورت «جنات الفردو »آمده است :
«ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات کانت لهم جنات الفردوس نزولا »(الکهف107)
(:بی گمان آن کسان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند .بوستانهای فردوس از آن ایشان باشد[سرای ]منزل)
و اما «فردوس » معرب از ایرانی (است )در اوستا دو بار به کلمه pairi-daezaبر می خوریم (وندیدا ،فرگرد 3،بند18؛فرگرد 5بند 49)و آن مرکب از دو جز :پیشوند pairiیا pairiبمعنی گرداگرد و پیرامون دوم daezaاز مصدر daezبمعنی انباشتن و روز هم چیدن و دیوار گذاشتن .در زمان هخامنشینان در ایران زیمن بزرگ و در سراسر قلمرو آنان بخصوص در آسیای صغیر «پنیری دزها »یا فردوسها که باغهای بزرگ و پارک های باشکوه و خشتر پارتها (حاکمان )و یزرگان ایران بود ؛شهرتی داشته است .(پاورقی برهان قاطع )فردوس از لحاظ مراتب بهشت بالاترین مرتبه یعنی هشتمین بهشت است .
«جنت» یازده باز هم به بصورت «جنات عدن »آمده است از جمله آیه شریفه «…و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر (التوبه 72)(:و مسکنهای پاکیزه در بهشتهای عدن و خشنودیی از خدا بزرگتر است ).
در ریشه ی «عدن »اختلاف نظر است اغلب آن را عربی ،و از فعل «عدن »دانسته اند و یقال عدن بالمکان اذا اقام :که بر پایه آن جنات عدن ،دار اقامت و بهشت و خانه ی جاویدان معنی دارد ؛(1)
و بعضی از مسشرقین آن را از کلمه عبری (عیدن »دانسته اند که در تورات ،سفرالتکوین ،اصحاح 2،آیه 15آمده است (2)جنت عدن در مرتبه چهارم از مراتب هشتگانه ی بهشت قرار دارد .
و اما در قرآن مجید ،کلمه جنه 66بار ،و جمعش جنات 69بار بکار رفته است که مراد باغهای بهشت است که آنها را به استناط از آیات قرآن مجید بر هشت مرتبه دانسته اند :(3)
1-خلد 2-دارالسلام 3-دارالفرار 4-جنت عدن 5-جنت الماوی 6-جنت الن عیم 7-علیین 8-فردوس .(غیاث اللغات )
«الجنه»اسم علمی است که هم ب همه آن مراتب بهشت اطلاق شده ،و هم به بهشتی که حضرت آدم و حوا در آن بودند .چنانکه حق -تعالی -فرماید :و قلنا یا آدم آسکن أنت و زوجک الجنه(البقره 35)(و گفتیم :ای آدم ! تو و همسرت در بهشت سکونت کنید )بهشتی که در این آیه بدان اشاره شده بنظر ابوالقاسم بلخی و ابو مسلم اصفهانی همین زمین خاکی بوده که آدم در آن قرار داشته و بهشتی نبوده که بشر بعد از مرگ به آنجا می رود ،و از این رو «اهباط را [در ایه و قلنا اهبطوا :و ما گفتیم از اینجا فرو شوید .البقره 36]بمعنی انتقال از بقعه یی به بقعه ی دیگر دانسته اند …از مفهوم آیه های 36و37و 38البقره )پیدا است که آن باغ در جای مرتفعی قرار داشته است »(4)
از ظاهر آیات مربوط به بهشت چنین بر می اید که بهشت موعود حسی است :باغهانی است با جویبارهایی از اب ناگندیده و جویهایی از شیر که مزه آن دگرگون نشده و جویهایی از می که نوشندگان را مایه ی لذت می باشد و جویهایی از عسل ناب ؛و برای ایشان در آنجا از همه میوه هاست و امرزشی از پروردگارشان (محمد (ص)15)؛و کسی را که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش بترسد در بهشت است .آن دو بهشت انواع نعمتها دارند .در آن دو بهشت دو چشمه روان است و از هر میوه دو نوع باشد و [اهل بهشت ]تکیه زده باشند بر فرشهایی که آسترهای آنها از دیبای ستبر است .و میوه های درختان آن دو بهشت در دسترش باشند ،در آن بهشت حویانی باشند که دیده [از همه ]فرو داشته اند [جز از شوهرانشان ]،هرگز پیش از ایشان نه آدمی به آنها دست زده باشد نه پری ،گویی که ایشان [بروشنایی ]یاقوت اند و (بسپیدی )مرجان ،و بجز آن دو ،دو بهشت [دیگر ]باشد که از سبزی بسیاهی می زند ،در آن دو بهشت دو چشمه جهنده باشد ،در آن دو [بوستان ]میوه و خرمابن و انار باشد .در آنها زنان نیک سیرت زیباروی باشند .حورانی که در خیمه ها نگاه داشته اند که پیش از ایشان نه آدمی و نه پری به آنها دست زده است .تکیه زده باشند بر بالشهای سبز و نهالی های نیکو (الرحمن 46-76)؛و پی در پی به اهل بهشت عطا می شود از میوه و گوشتی که پارزو می کنند .آنها به یکدیگر جام [شراب ]بدهند که در [نوشیدن ]آن نه سخن بیهوده باشد و نه کار در خور سرزنش ،و غلامانی پیرامونشان بگردند که گویی آنها مرواریدهایی در ستر پرورده هستند (الطور 22-24).در بهشت بازاری هست که در آن خرید و فروشی جز صورتهایی از مردان و زنان نیست پس هرگاه مردی صورتی را دوست بدارد داخل آن می شود (5)(الحدیث ).این بهشت پهنایش باندازه آسمانها و زمین است (آل عمران 132)؛و سرانجام روزی مؤمنان در بهشت بدیدار (لقاء )پروردگار شان نائل آیند .(6)(القبامه 24،العنکبوت 5)
هشت طبقه یاد شده بهشت را بصورت مخروطی بزرگ تصور کرده اند که در راس همه آنها سدره المنتهی قرار دارد و آن درختی است که بر همه بهشتها سایه می افکند و شاخه ها و میوه های گوناگونش بهمه جای آنها می رسد (النجم 16)
همین دلالت ظاهری آیات بر حسی بودن بهشت ،سبب شده که با طنیه انتقاد از اعتقاد بظاهر آیات کرده و چنین بهشتی را ارزانی عوام الناس که نهایت آرزوی آنها خوردن و هوس راندن است ،بدارند و تأویلاتی از آن داشته باشند.
جنت (بهشت )در دیوان حافظ :
حافظ آن را راهرو منزل عشق ،آن ترک کننده ی بستان بهشت در طلبکاری سبزه ی خط جانان ،آن اسیر عشق جوانان مهوش در این سفر بر تماشا ،چنان شیفته ی عشق است که بهوای سر کوی جانا ،سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض از یادش بدر می رود باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور را با خاک کوی دوست برابر نمی نهد و قصه ی بهشت را حکایتی از کوی یار و شرح جمال را روایتی از حسن او می داند و خیال دوست را بر صحبت حور ترجیح می دهد :
«رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمده ایم
«سبزه ی خط تو دیدیم و زبستان بهشت
بطلب کاری آن مهر گیاه آمده ایم »
من آدم بهشتی ام اما درین سفر
حالی اسیر عشق جوانان مهوشم
«سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم »
«باغ بهشت و سایه ی طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم »
«ای قصه ی بهشت زکویت حکایتی
شرح جمال حور زرویت روایتی »
«صحبت حور نخواهم که بود عین قصور
با خیال تو اگر بادگری پردازم »
وبه عشق ورندی و می خواری و مفاخرت کنان با آواز بلند می گوید که این همه منصب از آن حور پری وش دارد :
«عاشق و رندم و می خواره به آواز بلند
این همه منصب از آن حور پری وش دارم »
لذا در کنار آب رکناباد و گلگشت مصلاًعیشی می سازد که یادآور عیش و نوش بهشتی و یا برتر از آن است ،و در عین فقرلاف سلطنت می زند واردی بهشت نقد شیراز را بر بهشت نسیه ترجیح می دهد :
«بده ساقی می باقی که در جنت نمی یابی
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را»
«کنون که می دهد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش ویار حور سرشت »
«گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ی ابر است و بز مگه لب کشت »
«چمن حکایت اردی بهشت می گوید
نه عاقلست که نسیه خرید و نقد بهشت »
و در مقابل حور و قصرهای بهشتی که زاهد به امید آن دل خوش داشته ،شرابخانه را قصرهای بهشتی و یار را حور می داند :
«زاهد اگر به حور و قصور ست امیدوار
ما را شرابخانه قصورست و یار حور
خواجه با آنکه «دربانی میخانه فراوان مرده و با می و ساقی دمساز بوده ،باز از لطف ازل طمع آن دارد که فردا جنت فردوس (عالی ترین مرتبه ی بهشت )و شراب کوثر و حور از آن او باشد .که تحت یافتن آن آرزو منوط بر این است که وقت جان دادن ،یار شمع بالینش باشد .
«دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم
«فردا شراب کوثر و حور از برای ماست
و امروز نیز ساقی مه روی و جام می »
«شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم »
و در هر حال ،آنچه آرزو دارد دیدار دوست است و بی دوست هر شربت عذب ،حتی خمر بهشت را هم بر خود عذاب می داند :
«گر خمر بهشت است بریزند که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذابست
خواجه حافظ در اشعار خود پنج بهشت خلد ،دارالسلام ،عدن ،جنت الماوی ،و فردوس را از هشت بهشت آورده است ولی هرگز چنان سخنی درباره آنها نگفته که حمل بر شیفتگی او بر آنها توان کرد ،سخن او درباره بهشت یا محتوی پندی است ،مثلاً این که نباید عشوه دنیا را خرید :
«نوشته اند بر ایوان جنت المأوی
که هر که عشوه دنیی خریی وای بروی :
و یا متضمن طنزی و پندی ؛مثلاً اینکه ترک غرور کن که زاهد به سبب داشتن غرور راه را بسلامت بسر نبرد ولی رند از راه نیاز به دار السلام رفت :
«زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت »
ویا دربردارنده ی طنزی و تمسخری ،چنانکه گوید :
بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن »
و یا شامل طنزی و انکار گونه یی :
«بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میاخانه
که از پای خمت روزی بحوض کوثر اندازیم :
«در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ی دارالسلام را »
و یا حاوی وصفی و مدحی :
«همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سروچمن خلد سراپای تو خوش »
«شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زیور اوراق بود »
و با مرتبط با اشارت عرفانی :
و ان دعیت بخلد و صرت ناقض عهد
فما تطیب نفسی و ما استطاب منامی »
ترجمه :«اگر مرا به بهشت دعوت کنند بدان شرط که پیمان دوستی را بشکنم هرگز نفس من بدان راضی نخواهد بود و هرگز مرا خواب خوش میسز نخواهد شد ».منظور این که من میثاق الست را بخاطر بهشت هم نمی شکنم .
خواجه حافظ ،از بهشت علاوه بر اسامی یاده شده ،بنامهای دیگر نیز یاد می کند از قبیل روضه ی رضوان ،باغ جنان و جنات تجری تحتها الانهار ،که این وجه اخیر مأخوذ است از دو آیه یی که وصف جنات ؛عیناً در آن دو آمده است :التحریم 8،البروج 11:
«فردا اگر نه روضه ی رضوان بما دهند
غلمان زروضه ،حور زجنت بدر کشیم
«دولت آنست که بی خون دل آید بکنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه نیست .
«چشم حافظ زیر بام قصرآن حوری سرشت
شیوه ی جنات تجری تحتهاالانهار داشت »
خواجه حافظ باستناد دو بیت زیر ،فرقی میان بهشتی که حضرت آدم با حوا در آن بود و بهشتی که به پارسیان وعده داده شده ،قائل نیست و آن هر دو را یکی می شمارد و از آن با نام دارالسلام یا روضه ی رضوان یاد می کند :
«در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ی دارالسلام را »
»پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را بجوی نفروشم »
خواجه حافظ جائی که مطلق رضوان را بکار می برد معنی نگهبان بهشت از آن اراده می کند :
«بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان
درین جهان ز برای دل رهی آورد »
آانجا که «روضه »را بر آن اضافه می کند معنی بهشت از آن قصد می کند ؛بطوری که در بیت نقل شده در بالا (پدرم رضوان …)همین معنی مشخص است .
حافظ که در دنیا در تجلیات حق -تعالی -بر او گشوده شده از دربخشش پرتو ذات ،بی خود و از جام تجلی صفات مست گشته بود ارزوی آن داشت که از دوست در واپسین نفس ،وعده ی لحظه یی دیدار بشنود تا فارغ و ازاد روانه سرای آخرت گردد :
«روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و ازاد ببر »
بدیهی است که با چنین آرزویی ،چشم حافظ ،تا دم صبح قیامت نگران یار و منتظر فرا رسیدن لحظه ی دیدار خواهد بود.

پی نوشت ها :

1-رک:کشف الاسرار ،ابوالفضل رشید میبدی ،به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت ،جلد 5،ص189.
2-رک:دائره المعارف الاسلامی ،نشر دار صادر بیروت ،ذبل جنت
3-مأخذی از آیات قرآن کریم برای هر یک از اسامی مراتب هشتگانه بهشت .
3-1-خلد :قل اذلک خیر ام جنه الخلد التی وعد المتقون (الفرقان 8)
3-2-داراسلام :لهم داراسلام عند ربهم (الانعام 127)
3-3- دارالقرار :و ان الجنه هی دار القرار (المؤمن 40)
3-4-جنت عدن :خالدین فیها و مساکن طیبه فی جنات عدن (التوبه 73)
3-5-جنت المأوی ،و لقد رآه نزله اخری عند سدره المنتهی عندها جنه المأوی (النجم 15)
3-6-جنه النعیم :ایطمع کل امری منهم ان یدخل جنه نعیم (المعارج 38)
3-7-علییه :کلا أن کتاب الابرار لفی علیین (المطففین 18)
3-8-فردوس :کانت لهم جنات الفردوس نزلاً(الکف107)
4-قرآن مجید ،با ترجمه و جمع آوری تفسبر از زین العابدین رهنما ،چاپ دوم ،رمضان 1352،ص117.
5-أن فی الجنه لسوفاً ما فیها شری و لا بیع الا الصور من الرجال و النساء فإذا الشتهی الرجل صوره دخل فیها .الحدیث .ر ک مصباح الهدایهی و مفتاح الکفایه ،عز الدین محمود بن علی کاشانی ،به تصحیح استاد علامه جلال الدین همائی ،نشر هما ،چاپ سوم ،ص177.
6-دو آیه و یک حدیث ناظر بر رؤیت مؤمنان حق -تعالی -را در روز قیامت:وجوه یومئذ ناضره إلی ربها ناظره :در آن روز چهره هایی تازه و شاداب باشند و بسوی پروردگار شان نگران باشند (القیامه24)
من کان یرجو لقاء الله فان اجل الله لات و هو سمیع العلیم
هر کس که دیدار خدا را امید داشته باشد بیگمان وقت موعود خدا آمدنی است واو شنوای داناست (العنکبوت 5)
انکم سترون ربکم یوم القیامه کما ترون القمر لیله البدر لا تضامون فی رویته
بی گمان که شما بزودی پروردگارتان را در روز قیامت می ببیند همچنانکه ماه تمام را در شب چهارده می بینید در حالی که در دیدنش ازدحام نمی کنید ؛و یا اگر بر اساس ضبطی دیگر «تضامون »با تخفیف میم باشد ازریشه ضیم خواهد بود بمعنی ظلم و ستم .در این صورت یعنی در دیدنش بهمدیگر ستم نمی کنید (الحدیث )،رک مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه :همان مأخذ ،ص38.
منبع:پایگاه نور شماره 9

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید