گونه ‏شناسی طبقات اجتماعی در قرآن

گونه ‏شناسی طبقات اجتماعی در قرآن

پژوهش حاضر با تکیه بر قرآن به دنبال پاسخ به این پرسش‏ها است که آیا قرآن برای طبقات اجتماعی در جامعه، مشروعیت قائل است؟ این طبقات چه ویژگی و چه تاثیری در جامعه دارد؟
این پژوهش، ضمن تعریف از طبقات اجتماعی و ارائه دسته‏بندی‏های مختلف معتقد است که قرآن نه تنها در صدد آن نیست که وجود طبقات اجتماعی و برخوردار ان از مزایای مادی را مشروعیت‏ بخشد، بلکه در صدد بی‏ارزش نشان دادن تنعمات صرف مادی و بیان ثبوت ارزش برای تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی است.
مقدمه
«طبقه‏» به گروهی از انسان‏ها اطلاق می‏شود که دارای منزلت اجتماعی معین و امتیازات مثبت‏یامنفی ومنافع مشترک و مشابهی هستند که برای دفاع ازاین منافع، واکنش گروهی یاعکس العمل واحدی نشان می‏دهند و می‏توان براساس ویژگی‏های آنان، این واکنش را از آنها پیش بینی کرد، مانند طبقه نجبا، شاهزادگان، تجار، روحانیان و کشاورزان .
گاهی این امتیازات، ویژگی‏ها و منافع مادی است واینان ازحیات اجتماعی واقتصادی بهره کلان وخاصی دارند . دراین صورت مسائل ومشکلات برای طبقه، به سرعت و از طریق روابط حل می‏شود; برای مثال خدمات بهداشتی، رفاهی و دیگر خدمات، به راحتی در اختیارشان قرار داده می‏شود، امکانات تحصیلی باکیفیت مطلوب در اختیار خود و فرزندانشان است، و این در حالی است که عموم مردم در تنگنای مادی و معیشتی قرار دارند .
در مقابل این طبقه، طبقه دیگری وجود دارد که از امتیازی برخوردار نیستند و به زحمت زندگی می‏کند، بارمشکلات جامعه رابه دوش می‏کشد، مصایب جنگ و دفاع از نظام سیاسی را بر عهده دارند . اینان معمولاابزاری برای اهداف سیاسی طبقات بالا محسوب می‏شوند و چه بسا در این راه، هستی خود را هم از دست‏بدهند . البته طبقات دیگری هم وجود دارند که بین این دو طبقه قرار گرفته‏اند و از منافع متوسطی برخوردار می‏شوند .
این مقاله درصدداست‏با نگاهی اجمالی، گونه‏شناسی طبقات در قرآن رامورد بررسی قرار دهد .
از دیدگاه پی‏یرلاروک طبقات اجتماعی[1] عبارتند از «دسته‏هایی با ارزش‏های نامتساوی، حال این ارزش‏ها مادی باشندیامعنوی باشند» .[2]
شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ معتقد است طبقات «گروهایی هستند که باعث تبعیض می‏شوند . . .» .[3]
عده‏ای طبقه اجتماعی را گروه نسبتاپایداری می‏دانند که اعضای آن در تولید و بهره‏برداری از ثروت اجتماعی پایگاه کم و بیش یکسانی دارند . نوع فعالیت اقتصادی، مقدار درآمد، نوع و سطح آموزش رسمی، نوع سکونت‏گاه و درآمد وموقعیت طبقه اجتماعی خانواده‏ای که شخص درآن متولد شده است، از عوامل مهم تعیین کننده طبقه اجتماعی شمرده می‏شوند . در ادبیات سیاسی چپ، گروه‏های بزرگی از افراد راگویند که از جهت مقامشان در نظام معین تولید اجتماعی و مناسباتشان با وسایل تولید و نیز نقش‏شان در سازمان اجتماعی کار و بنابراین از جهت‏شیوه دریافت و میزان آن ثروت اجتماعی که در دست دارند، از یکدیگر متمایزند . طبقات، گروه‏هایی از مردم هستند که از آنان یکی می‏تواند کار دیگری رابه علت تفاوتی که میان مقام آنها در شیوه معین اقتصاد وجود دارد، به خود اختصاص دهد .[4]
طبقه اجتماعی از دیدگاه قرآن
در این خصوص، سؤالی که مطرح می‏شود این است که آیا قرآن طبقه را به رسمیت می‏شناسد؟ و در این صورت، به چه طریقی آنها راتقسیم و طبقه بندی می‏کند؟
برخی با توجه به آیه 31 تا 35 سوره زخرف، تصور کرده‏اند که خداوند بعضی را برتر و متنعم قرار داده و گروهی را کار فرما و مسلط و گروه دیگری را فرودست! بنابراین وجود طبقات در جوامع انسانی امری جبری و مقتضای طبیعی جامعه و خواست‏حق تعالی است و از آن گریزی نیست; اما با دقت در آیه و شان نزول آن، روشن می‏شود که مضمون آن ظاهرا چنین است که مشرکان بنابر خصلت استکباری و معیار بهره وری از تنعمات مادی، بر رسالت‏حضرت محمد صلی الله علیه و آله – که اورایتیم عبد الله می‏گفتند – خرده می‏گرفتند و می‏گفتند رسالت که نحوه‏ای ریاست و سیادت است، چرا به محمد صلی الله علیه و آله که از نظر اجتماعی و مادی از طبقه‏ای پایین است و ثروتی ندارد، واگذار شده و چرا قرآن به مردان «دو قریه بزرگ‏» که دارای امکانات مادی و ازطبقات مرفه جامعه‏اند نازل نشده است؟ !
خداوند در پاسخ به این ایراد می فرماید: نه تنها موهبت‏بزرگ رسالت که امری معنوی وعظیم است‏به دست‏خداست و ربطی به شما ندارد که برای او تعیین تکلیف کنید، بلکه حتی معیشت و زندگانی مادی و توزیع این نعمت‏ها نیز به دست اوست .
در قرآن ملاک برتری و ارزش در نزد خدا، همانا بعد معنوی است نه مادی، زیرا قرآن می‏فرماید: «ورحمت پروردگارت بهتراست ازاموالی که اینان جمع کرده‏اند».[5]
پس آیه، نه تنها در صدد مشروعیت‏بخشیدن به وجود طبقات اجتماعی و برخورداران از مزایای مادی نیست، بلکه متنعم بودن از مزایای مادی را بی‏ارزش نشان می‏دهد و تقرب به خدا و برخورداری از رحمت الهی را ارزش می‏شمارد، یعنی ارزش‏های مادی وطبقاتی جوامع رامردود و منفی اعلام کرده وارزش‏های معنوی و الهی را ارزش می‏شناسد .
عوامل قشر بندی و چند قطبی شدن جامعه
اسلام قشربندی و چند قطبی یا تک قطبی شدن جامعه را ناشی از عوامل مختلف و متضادی می‏داند . برخی از این عوامل مربوط به بعد جسمانی و مادی وجود انسان و برخی مربوط به بعد معنوی و روحانی وجود او هستند . نه می‏توان عوامل عقیدتی و فکری و فرهنگی را فاقد اصالت دانست و نه می‏توان شرایط اقتصادی وسیاسی چون ثروت، فقر و قدرت را کاملا بی‏تاثیر دانست; البته این عوامل هر چند مستقل از یکدیگرند، ولی در ارتباط با هم عمل می‏کنند .
قرآن از یک سو، تقسیم بندی‏های شرک – ایمان، فسق – تقوا و کفر – ایمان را مطرح می‏کند و معتقد است این عوامل عقیدتی و ارزشی تاثیر زیاد و پیامدهای اجتماعی مهمی در جامعه دارند . این عوامل در عظمت‏یا زوال و شکوه یا شکست اقوام و ملل تاثیر به سزایی داشته‏اند . براین اساس، در طول تاریخ همواره دو اردوگاه توحید و شرک، خدا پرستی و هوا پرستی، و قطب‏های قابیل و هابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد صلی الله علیه و آله و ابولهب درمقابل هم قرارداشته ودرگیربوده‏اند . پس مفاهیمی که در قرآن به کار رفته، مثل مؤمن، کافر، مشرک، منافق، مجاهد، صدیق، شهید، متقی و صالح، همه بیانگر جهت‏گیری اعتقادی است، ولی از سوی دیگر، قرآن مفاهیم فقر، غنا، استکبار، استضعاف، ملا، مترف، مسرف، رهبان، احبار را مطرح می‏سازد که ناظر بروضع اجتماعی و اقتصادی است . از طرفی برخورداری‏های متفاوت و متمایز اجتماعی و وجود طبقات ممتاز در کنار طبقات عموم مردم، ستم بزرگ تاریخ بشری محسوب می‏شود . زیربنای اعتقادی این وضع ظالمانه، گاه به این‏صورت است که «خدایان مختلف که آفرینش و تدبیر طبقات مختلف را در دست دارند هر طبقه را با مزایا و حقوقی خاص پدید آورده‏اند» و گاه به این صورت که «خدای واحد، گروهی از بشر را با مزایایی در خلقت و طبیعت آفریده و آنان را از ویژگی‏های حقوقی برخوردار ساخته است‏» .[6]
درگونه‏شناسی طبقات اجتماعی از قرآن، عده‏ای جامعه را به فرعون گرایی و غیرفرعون گرایی تقسیم کردند و گروه‏ها و دسته‏های فرعون‏گرا را چنین بر شمرده‏اند: 1- ستمکاران مستضعف; 2- پیرامونیان چاپلوس; 3- آوارگان فرومایه; 4- ستمدیدگان خاموش; 5- فراریان ازصحنه .[7]
عده‏ای دیگر، جامعه را به افرادی که موافق و مخالف با انبیا هستند، تقسیم بندی کردند . گروه‏های مخالف با انبیا را گروه‏های ذیل دانسته‏اند: 1- جباران (قدرت‏های حاکم) ; 2- ملا (اشراف) ; 3- مترفین; 4- عالمان فاسد; 5- مستضعفان .[8]
از طرفی قرآن در یک جا با لحنی عام از وجود معارضان «دعوت انبیا» یاد می‏کند و در جای دیگرسه نام راکه مشخص کننده سه طبقه است در کنار یکدیگر می‏آورد: فرعون، هامان، قارون . فرعون سمبل طبقه فرمانروایان، هامان سمبل رجال و سران و قارون سمبل اشراف و ثروت اندوزان . در جای دیگر از این سه طبقه به اضافه طبقه دیگر که همان رجال مذهبی و روحانیانند، تک تک نام می‏برد . این چهار عنوان، مبین چهار طبقه در جبهه بندی‏های ستیزه گرانه ضد انبیا در قرآن به شمار می‏آیند که عبارتند از: طاغوت، ملا، مترفین، احبار و رهبان .
در این مقاله، براساس تعریف پی‏یرلاروک از طبقه، طبقات اجتماعی از دیدگاه قرآن را طبقه بندی می‏کنیم .
گونه‏شناسی طبقات اجتماعی از بعد مادی
1 . ثروتمندان (مترفین)
از دیدگاه قرآن ثروتمندان و قدرتمندان اقتصادی عبارتند از: مترفین، قارون و اشراف و ثروت اندوزان که سنبل آنهامترفین هستند .
«مترف‏» ازترف وترفه گرفته شده به معنای ایستادگی در نعمت و عادت کردن به نعمت; مترف کسی است که دارای نعمت وثروت زیادی است و دربهره وری از ثروت همان‏گونه که خودش می‏خواهد رفتار می‏کند; به عبارت دیگر، مترف به کسی می‏گویند که فزونی نعمت و زندگی مرفه و امکانات گسترده مادی و دنیوی او را مغرور و غافل ساخته و به طغیانگری وا داشته است . [9]
بنابراین مترفین یعنی متنعمان و ثروتمندان از خدا بی‏خبر و آلوده به فسق و فجور .
این دسته را قرآن کریم به شکل طبقه‏ای متشکل و توانا مطرح می‏کند .


[1] . socialclass
[2] . ر . ک: پی یر لاروک، طبقات اجتماعی، ترجمه ایرج علی آبادی .
[3] . مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، مجموعه آثار (قم: انتشارات صدرا، 1376) ص ؟
[4] . فرهنگ علوم سیاسی (تهران: سازمان مدارک علمی، 1375 .)
[5] . و . . . ورحمت ربک خیر مما یجمعون . «زخرف (43) آیه 32» .
[6] . مرتضی مطهری، پیشین .
[7] . ر . ک: سیدمحمدباقرصدر، سنت‏های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری (تهران: رجاء، 1369 .)
[8] . ر . ک: عبدالله نصری، مبانی رسالت انبیاء در قرآن (تهران: سروش، 1376 .)
[9] . ر . ک: سیدعلی‏اکبر قریشی، قاموس قرآن (قم: دارالکتب الاسلامیه، 1363 .)
@#@ ملاک طبقه‏ای آنان، مال (ثروت) و اولاد و فرزندان، یعنی ابزار به دست آوردن ثروت و عوامل ایجاد و حفاظت از ثروت و وسیله تفاخر است .
از ویژگی‏های گروه ثروتمندان (مترفین) می‏توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
1- فخر می‏ورزند: «نحن اکثر اموالا و اولادا;[1] ما دارای بیشترین مال و اولاد هستیم‏» .
2- مخالف حق و عدل هستند:
ما ارسلنا فی‏قریه من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون; در هیچ جامعه‏ای با نظام حاکمش، نذیری نفرستادیم مگر این که قدرتمندان اقتصادی آن جامعه مخالفت‏خود را ابراز داشتند و گفتند ما با آنچه که شما برایش فرستاده شده‏اید (با حق و عدل) مخالفیم . [2]
3- اعتقادی به معاد و حیات پس از مرگ ندارند:
انهم کانوا قبل ذلک مترفین و کانوا یصرون علی الحنث العظیم . . . ; آنها قبلا مترف بودند و بر گناه بزرگ (شرک) اصرار می‏کردند و (از روی استهزا) می‏گفتند: آیا هنگامی که مردیم و استخوان ما خاک شد باز هم زنده خواهیم شد؟[3]
4- ارتکاب فسق و فجور .
5- تقلید کورکورانه از آیین گذشتگان خود:
ما قبل از تو هیچ انذارگری را به سوی جامعه نفرستادیم، مگر آن‏که مترفین آن گفتند: ما پدرانمان را پیرو آیینی یافتیم و خودمان نیزپیروهمان آیین هستیم.[4]
تاثیرات مترفین برجامعه به قرار زیر است:
مترفین باعث تبعیض نژادی و برتری در جامعه می‏شوند، چرا که خود را برتر و عالی‏تر می‏دانند:
قال انما اوتیته علی علم عندی; قارون گفت: به خاطر علمی که خود دارم به این ثروت رسیدم . [5]
قرآن در جای دیگر از زبان اینها می فرماید:
قارون‏ها گفتند که ما دارای بیشترین مال و اولاد هستیم و هرگز دچار عذاب نخواهیم شد . [6]
با امعان نظر در آیات فوق، می‏توان گفت که طبقه مترف از علل اصلی انحراف جوامع هستند، زیرا هر کفران و عصیان، هر گناه و فساد و هر ظلمی که در این جوامع جان می‏گیرد و گسترش می‏یابد، از ناحیه اینان وبه رهبری این قشراست .[7]
این قشر برای تثبیت موقعیت مالی و اجتماعی و سلطه خود بر «ناس‏» حتی با عقاید مردم بازی می‏کنند و برای آنان «عقیده‏» می‏آفرینند تا تشنگی فطرت خدا جویانه آنان را با اعتقادی انحرافی سیراب کنند; برای آنهابت و خدا می‏تراشند و معتقدات خرافی مردم را در جهت‏حفظ منافع خود و تخدیر افکار مردم جهت می‏دهند .
نتیجه آن‏که طبقه مترف چون به شکمبارگی و شهوترانی خوگرفته و فطرت ثانوی آنها شده است، همان ارزاق کم را با حیله‏های گوناگون به خود اختصاص می‏دهند و با ترفندهای اقتصادی و ایجاد بازار سیاه و تورم و احتکار و بالا بردن کاذب قیمت‏ها موقعیت اقتصادی خود را تثبیت و فقرا را فقیرتر می‏کنند; از این رو طبقه مترف، جامعه را به سوی فساد و تباهی سوق می‏دهد .
2 . گروه‏های درون حاکمیت‏ سیاسی (ملا)
«ملا» به گفته راغب، گروهی را می‏گویند که بر فکر خاص اتفاق نظر دارند و منظر و دیدارشان چشم‏ها را پر می‏کند و شخصیت ظاهری‏شان مردم را به خود متوجه می‏سازد . قرآن کریم از این طبقه سی بار یاد کرده است . ملا در واقع همان اشراف هستند که وضع ظاهری‏شان نظر افراد محروم رابه خود جلب می‏کند . اینان سیاست‏مدارانی خودکامه‏اند که در تضعیف روحیه مستضعفان نقش فعالی دارند .
به طورکلی، گروه ملا افرادی هستند که در راس قدرت قرار دارند و پیوسته هم رای و پشتیبان یکدیگرند و به عبارت دیگر، گروه برگزیدگان سیاسی هستند که رتق وفتق امور را در دست دارند .
ویژگی‏های ملا
1- قرآن کریم این طبقه را افرادی سرمایه دارو اسیر زینت‏های دنیا معرفی می‏کند:
پروردگارا، به فرعون و ملا زینت و مال در زندگی دنیا دادی تا (به وسیله آن) مردم را از مسیر تو گمراه کنند . [8]
2- افرادی خودخواه وبرتری جوهستندکه دربه بندکشیدن توده‏های محروم نقش به سزایی دارند . قرآن در این‏باره می‏فرماید:
اشراف متکبر قوم او گفتند: ای شعیب، سوگند یاد می‏کنیم که تو را (ازشهر) بیرون خواهیم کرد . [9]
3- به هنگام تزلزل قدرت باهم بسیج می‏شوند:
قال للملا حوله ان هذا لساحر علیم، یرید ان یخرجکم من ارضکم;[10] فرعون به برگزیدگان سیاسی دوروبرش گفت که این مرد (موسی) جادوگری بس داناست که می‏خواهدشمارا از جامعه تان وسرزمینتان بیرون کند، چه فرمان می‏دهید .
4- از کافران و مشرکانی بودند که همواره در برابر انبیا موضعگیری خصمانه داشتند: «اشراف کافر قومش گفتند ما تو را جز بشری مثل خودمان نمی‏بینیم‏».[11]
5- در صدد کشتن انبیا بر می‏آمدند، چنان‏که قصد کشتن موسی را داشتند: «(آن مرد) گفت: ای موسی، اشراف برای کشتن توبه مشورت پرداختند» . [12]
6- به انبیا بی‏اعتقاد بودند حتی به روز بازپسین هم باور نداشتند:
اشراف قومش کسانی بودند که کفر ورزیدند و روز بازپسین را تکذیب کردند و ما به آنها در حیات دنیا ناز و نعمت دادیم . [13]
از تاثیرات ملا بر جامعه موارد زیر قابل اشاره است:
اولا، مردم را تحقیر می‏کردند تا از آنها اطاعت کنند و مؤمنان را به تمسخر می‏گرفتند: «وکلمامرعلیه ملا من قومه سخروا منه‏» [14]
ثانیا، مردم را آزار و اذیت می‏دادند: «هر کس با آنها مخالفت می‏کرد، فریادش را در گلو خفه می‏کردند» . [15]
ثالثا، آنها در تثبیت نظام فرعون نقش اساسی داشتند و مردمی را که نظام را قبول نمی‏کردند، تهدید به تبعید و محرومیت از تمام موقعیت‏ها و مزایای اجتماعی می‏کردند:
گروهی از کافران امتش مردم را تهدید کرده و گفتند: ای مردم، اگر پیروی شعیب کنید، البته در زیان و ذلت‏خواهید افتاد . [16]
رابعا، اینهاوحدت جامعه را از بین می‏بردند و علیه نذیران و پیامبران تبلیغ می‏کردند و استکبار می‏ورزیدند:
هرگاه رسولی (نذیر) به جامعه می‏آید استکبار می‏ورزید و عده‏ای از آنها را تکذیب می‏کنید و عده‏ای را می‏کشید» . [17]
خامسا، حافظ منافع خود هستند:
گروه اشراف از پیروان فرعون به او گفتند آیا موسی و ایمان آورندگان را وا می‏گذاری که نظم سرزمین ما را به هم زنند و تو و معبودهایت را کنار گذارند. [18]
نتیجه آن‏که اساسا اشراف و ملا افرادی هستند که پول و امکانات مادی را ملاک ارزش‏ها و برتری خود بر دیگران به شمار می‏آوردند و در مقابل انبیا و مردم مخالفت می‏کردند .
3 . جباران وفرمانروایان طاغوت
واژه «طاغوت‏» هشت‏بار در قرآن کریم آمده است و مراد از آن خدایان دروغین و مردمان متجاوز و طاغی است . اینها افرادی هستند که در مقابل دعوت انبیا مخالفت ورزیدند و از هیچ توطئه‏ای در برابر پیامبران فرو گذار نکردند . راغب گوید: طاغوت عبارت است از هر متجاوز و هر معبودی جز خدای متعال . [19]
پس فرمانروایان طاغی کسانی هستند که در راس نظام قرار دارند و از امکانات صریح و بی‏چون و چرایی برخوردارند . اینها خود را معبود دیگران قلمداد می‏کنند و قانون‏گذار آنها می‏دانند و مبدا و مرجع و تعیین کننده ارزش‏ها و در نهایت‏حاکم و فرمانده آنهاهستند .
ویژگی‏های گروه فرمانروایان طاغوتی از این قرار است:
1- اینها با پیامبران به نزاع و جدال می‏پردازند:
آیا نمی‏نگری به آن‏کس که خدابه اوحکومت داده بودباابراهیم درباره پروردگارش به نزاع برخاست . [20]
2- دعوی ربوبیت می‏کنند: «فرعون گفت: ای اشراف، من برای شماخدایی جزخودسراغ ندارم‏» . [21]
3- از دیگر خصوصیات این گروه، برتری جویی، تفرقه جویی، به استضعاف کشاندن مردم، آدمکشی، استثمارزنان و فساددرزمین است:
همانا فرعون در زمین برتری جست و اهل آن را به گروه‏های مختلف تقسیم کرد . گروهی از آنها را ضعیف می‏کرد، پسران آنها را سر می‏برید و زنان آنها را زنده نگاه می‏داشت . او از مفسدان بود . [22]
تاثیرات فرمانروایان طاغوتی بر جامعه به شرح زیر است:
اولا، زورگو و مستبد هستند:
ای برگزیدگان من، برای شمامعبودی جزخودم نمی‏شناسم، پس ای هامان، برایم آتشی بر گل بیفروز و قصری ازآجربرایم بسازتامعبودموسی راببینم .» [23]
ثانیا، بر مردم ظلم روامی داشتند: «. . . پسران آنها را سرمی‏برید و زنان آنها را زنده نگاه می‏داشت‏» . [24]
ثالثا، فساد و طغیان در جامعه می‏کرد: «اذهب الی فرعون انه طغی‏» . [25]
4 . گروه مستضعفان
یکی از واژه‏هایی که در قرآن معمولا همراه با واژه ضد خود به چشم می‏خورد، کلمه «استضعاف‏» است . «استضعاف‏» از ماده «ضعف‏» و دارای معانی مختلفی است، از جمله:
1- به ضعف کشانده شدن، محروم شدن یاموردتحمیل محرومیت قرارگرفتن;
2- ضعیف پنداشته شدن وبه حساب نیامدن;
3- ضعیف بودن (ضعف بدنی، مالی و .) . . .
این کلمه با توجه به معنای اول و دوم، مفهوم مستضعف یا مستکبر را تداعی می‏کند، زیرا تا مستکبر (ضدمستضعف) نباشد، استضعاف صورت نمی‏پذیرد . در معنای سوم که از استضعاف، ضعف بدنی و نارسایی فکری و عقلی شخص مستضعف اراده شده، لازم نیست تا پای مستکبری به عنوان عامل استضعاف به میان آید . استضعاف از ماده ضعف از باب استفعال است که بیشتر در دو معنای اول و دوم به کار می‏رود، زیرا باب استفعال در این‏جابه معنای «خواستاربودن‏» و «طلب‏کردن‏» است . طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه 97 سوره نساء می‏نویسد: «الاستضعاف طلب ضعف الشی‏ء; استضعاف به معنی طلب ضعف شی‏ء است‏» .


[1] . سباء (34) آیه 35 .
[2] . همان، آیه 34 .
[3] . واقعه (56) آیه 45- 47 .
[4] . زخرف (43) آیه 23 .
[5] . قصص (28) آیه 78 .
[6] . سباء (34) آیه 35 .
[7] . محمدجعفرنجفی علمی، پیشین، ص 240
[8] . یونس (10) آیه 88 .
[9] . اعراف (7) آیه 88
[10] . شعراء (26) آیه 34 .
[11] . هود (11) آیه 27 .
[12] . قصص (28) آیه 20 .
[13] . مؤمنون (23) آیه 33
[14] . هود (11) آیه 38 .
[15] . یونس (10) آیه 83 .
[16] . اعراف (7) آیه 90 .
[17] . بقره (2) آیه 87 .
[18] . اعراف (7) آیه 127 .
[19] . سید علی اکبر قریشی، پیشین، ج‏4، ص 224- 225 .
[20] . بقره (2) آیه 258 .
[21] . قصص (28) آیه 38 .
[22] . همان، آیه 4 .
[23] . همان، آیه 38 .
[24] . همان، آیه 4 .
[25] . طه (20) آیه 24 و 43; نازعات (79) آیه 17 .
@#@
استضعاف پدیده‏ای است که حاصل تضعیف، به ضعف کشاندن ویاضعیف پنداشته شدن مستضعفان ازسوی مستکبران است وکمترمستضعفی درجوامع بشری به چشم می‏خوردکه در استضعاف او پای مستکبرانی با عناوینی چون شاه، طاغوت، طاغوتچه، قدرتمندان و ابسته، زراندوزان کفرکیش، سرمایه داران و دنیاپرستان زالوصفت در میان نباشد .
اگر بخواهیم دسته بندی دقیقی از مستضعفان ارائه دهیم، می‏توان آنها را به دو دسته تقسیم کرد:
1- گروهی ازمستضعفان بودند که در برابر انبیا ایستادگی می‏کردند و به مبارزه با آنها می‏پرداختند . اینان به جهت ضعف و ناتوانی خود در جبهه استکبار قرار داشتند و به دلایلی چون ضعف فکری قادر به شناخت جبهه حق از باطل نبودند و همچنین به علت ترس و وحشتی که از مستکبران داشتند از ایمان آوردن به انبیا خودداری می‏کردند . شهید صدر معتقد است اینها «اعوان ظلمه‏» هستند و در واقع حامیان و هواداران فرعون محسوب می‏شوند و پشتوانه بقا و استمرار فرعون‏گرایی و قالب‏ها و چارچوب‏های آن را تشکیل می‏دهند . [1]
2- کسانی که به دعوت انبیاپاسخ مثبت دادند و هر چه بر دعوت انبیا افزوده می‏شد، مستضعفان بیشتری به آنها روی می‏آوردند و با اظهار پشیمانی از گذشته خویش به مبارزه با مستکبران – که موجبات اسارت آنها را در قبل فراهم آورده بودند – می‏پرداختند .
از ویژگی‏های این گروه از مستضعفان می‏توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
1- اینها مورد ظلم و ستم طاغوت بودند .
2- قدرت تصمیم‏گیری نداشتند; به عبارت دیگر، مستضعف دست‏خالی است و نه چیزی به نفع اوست و نه علیه او: «مستضعفان به مستکبران می‏گویند: اگرشمانبودیدمامؤمن می‏شدیم‏» . [2]
دسته دوم از مستضعفان سرانجام رهبران زمین خواهند شد و پیروزی با آنهاست: «نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین‏» . [3]
همچنین باعث از بین رفتن باطل و ظلم و بر قراری عدالت در جامعه خواهند شد: «حق، باطل را به هم می‏افکنیم و حق و باطل را زیر و زبر می‏کند»[4] و «کران تاکران سرزمین پربرکت موعودرابه وراثت‏به مردمی که استضعاف می‏شدند دادیم‏» . [5]
گونه‏شناسی طبقات اجتماعی از بعد معنوی و ارزشی
1 . احبار و رهبانان
اینها گروه‏هایی هستند که به نام‏هایی همچون «عالمان فاسد» و «گروه فراریان از صحنه‏» خوانده شده‏اند . سمبل این گروه‏ها را می‏توان «احبار» و «رهبان‏» نام برد .
«حبر» به معنای عالم است . کلمه «احبار» در سوره مائده (آیات 44 و 63) در مورد علمای یهود به کار رفته است، ولی در سوره توبه (آیات 31 و 34) شامل علمای یهود و نصارا می‏شود . قاموس قرآن و مجمع البیان احبار را مطلق عالم ذکر کرده‏اند .
اما «رهبان‏» جمع راهب است و آن کسی است که از خدا می‏ترسد، ولی در عرف به راهبان و صومعه نشینان مسیحی اطلاق می‏شود . علامه در المیزان می‏فرماید: رهبان کسی است که در اثر خوف خدا از مردم بریده و مشغول عبادت خدا می‏شود . راغب می‏گوید: رهبان آن کسی است که در تعبد افراط می کند آن‏هم ازفرط خوف; اما در اسلام رهبانیت نیست، بلکه رهبانیت اسلام جهاد و نماز است . رهبان گروه‏هایی مقدس نما هستند و از صحنه زندگی می‏گریزند و متن جامعه را ترک می‏گویند تا به هبانیت‏بپردازند . این رهبانیت در طول تاریخ در تمام جوامع ستم آلود وجود داشته و در دو چهره پدیدار شده است:
نخست، رهبانیت‏به اصطلاح کوشاکه می‏خواهدازصحنه بگریزدتاآلوده لجن و فساد جامعه نشود . این رهبانیت ومقدس نمایی فعال را قرآن بدین گونه معرفی می‏کند:
و رهبانیه ابتدعوها ماکتبناها علیهم;[6] و رهبانیتی که خود آن رابدعت گذاردند و ما آن را مقرر نداشته بودیم .
دوم، رهبانیت انفعالی که در قالب کسانی جلوه گراست که خود رابه تقدس می‏رنند و لباس زهد و پارسایی را می‏پوشند، ولی در اعماق جان خویش نه زاهدند و نه مقدس و تنها برای عوام فریبی است . اینها مردم را از فرعون و ستم او غافل می‏ساختند . قرآن این دسته را چنین معرفی می‏کند:
به یقین که بسیاری از دین مداران و راهبان اموال مردم را به ناروا می‏خورند و مردم را از راه خدا باز می‏دارند . [7]
از ویژگی‏های احبار و رهبان می‏توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- مردم را به خلاف فرمان‏های الهی دعوت می‏کردند: «احبار و رهبان خود رابه غیر از خدا رب قرار دادند» . [8]
2- برای حفظ مقام و موقعیت‏خود از دو شیوه استفاده می‏کردند: 1) تحریف حقایق; 2) کتمان حقایق:
پس وای برکسانی که کتاب آسمانی رابه دست‏خود می‏نویسند، می‏گویند این کتاب (تحریف شده) از جانب خداست . [9]
همچنین قرآن در مورد کتمان حقایق می‏فرماید: «گروهی ازآنهاحق رادرحالی که می‏شناسند کتمان می‏کنند» . [10]
2 . ربانیون و نذیران
واژه «ربانیون‏» سه بار در قرآن آمده است (مائده، آیه 44 و 63 و آل عمران، آیه 79) مفرد این واژه، «ربانی‏» به معنای تربیت کننده است:
ولکن کونوا ربانیین بماکنتم تعلمون الکتاب وبماکنتم تدرسون; و لیکن مردمی الهی باشید، آن گونه که کتاب خدا را می‏آموختید و درس می‏خواندید .
علامه در المیزان معتقد است: «ربانیون‏» علمایی هستند که تربیت مردم را به دست دارند . اینها کسانی هستند که در جنگ با کافران از خدا یاری می‏جویند (وانصرنا علی القوم الکافرین)[11] و نبرد می‏کنند . چه بسا انبیایی که به همراه آنها دانشمندانی بودند که به کارزار و نبرد پرداختند (کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر). [12]
«نذیر» مفرد «نذیران‏» به معنای انذارکننده است که در قرآن مجید فقط درباره پیامبران آمده است، مانند «فستعلمون کیف نذیر;[13] به زودی خواهید دانست تهدیدهای من چگونه است‏» . از آن‏جا که در فرآیند انحطاط یک جامعه، گروه‏ها وطبقاتی بامنافع و ارزش‏ها و بینش‏های متفاوت وجود دارند، این‏گروه‏ها اولا، اندیشه‏شان با اندیشه نذیران فرق دارد; ثانیا، دارای ارزش‏ها و بینش‏های متفاوتی هستند که بین این دو گروه (نذیر و طبقات) درگیری حادث می‏شود . پس نذیرکسی است که در شرایط نابهنجار اجتماعی ظهور کرده و مردم را به موقعیت‏شان آگاه می‏کند و ضمن آگاه کردن آنان، از انحراف‏های فکری و عملی هم برحذرشان می‏دارد .
از ویژگی‏های نذیران و ربانیون می‏توان به نکات زیر اشاره کرد:
1- اینان نگهبان کتاب خداهستند . در واقع قانون راحفظ می‏کنند وبه مردم یادمی‏دهندومحتوای قرآن رابه مردم هشدار می‏دهند: «بمااستحفظوامن کتاب الله‏» . [14]
2- برای بشارت وانذار برانگیخته شدند . [15]
در واقع راهنمای مردم هستند .
انبیا و رهبران دینی اولا، حجت رابر مردم تمام می‏کنند:
ما اهلکنا من قریه الا لها منذرون;[16] هیچ جامعه‏ای را با نظامش نابود نکردیم مگر نذیرانی ظهور کردند .
ثانیا، تاثیر اینها در جامعه یک تاثیر مثبت است .
نتیجه این‏که تاثیر نذیران و ربانیون در جامعه آن‏جا معلوم و آشکار می‏شود که ارزش‏ها و بینش‏های گروه‏ها و طبقات اجتماعی را با ارزش‏های نذیران بسنجیم و تاثیر آنها را در جامعه مشاهده کنیم که تاثیر ربانیون و نذیران، تاثیر مثبت و خوبی است .
خلاصه این که زمانی که اسلام ظهور کرد، در آن واحد به دو دگرگونی و دو حرکت دست زد: ندای توحید را سرداده و از سویی، در صدد رفع تبعیض‏ها و نابرابری‏های اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه برآمد . در واقع اسلام در دستی، دعوت و برنامه تعلیم و تربیت داشت و انسان‏ها را در جهت‏خداپرستی فرا می‏خواند و در دستی دیگر، تیغی برای قطع روابط نامتعادل انسانی و درهم ریختن نظم اجتماعی موجود، تا عدالت را در جامعه برقرار کند و تشکیل امت واحده بدهد; از این رو گروه‏هایی که به انحای مختلف درمقابل حق وحقیقت موضع‏گیری کردند، مورد مذمت و سرزنش قرآن قرار گرفتند .


[1] . شهید محمدباقر صدر، پیشین، ص 268 .
[2] . سبا (34) آیه 31 .
[3] . قصص (28) آیه 5 .
[4] . انبیاء (21) آیه 18 .
[5] . قصص (28) آیه 5 .
[6] . حدید (57) آیه 27 .
[7] . توبه (9) آیه 34 .
[8] . همان، آیه 31 .
[9] . بقره (2) آیه 79 .
[10] . همان، آیه 146 .
[11] . آل عمران (3) آیه 147
[12] . همان، آیه 146 .
[13] . ملک (67) آیه 17 .
[14] . مائده (5) آیه 44 .
[15] . بقره (2) آیه 213 .
[16] . شعراء (26) آیه 208 .
علی اخترشهر – مجله علوم سیاسی، ش 15

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید