هر وصف کمالی که خدای سبحان برای قرآن کریم یاد فرمود، بمنزلهی شرح رسالت آنست، چون توصیف رسول در حکم تبیین قلمرو رسالت و محدودهی پیامرسانی آن و کیفیت ابلاغ پیام و ثمرهی عمل به ندای اوست، مثلا اگر قرآن به صفتهایی از قبیل کریم، مجید و هادی موصوف شد یعنی پیام کرامت و مجد و رهبری دارد، از این رهگذر میتوان از توصیف قرآن به نور، چنین استفاده نمود که پیامش نور بخش و تدبّر در آن روشنگر و عمل به آن جامعه انسانی را نورانی مینماید: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَد جائکُمْ بُرهانٌ مِنْ رَبِّکُم وَ اَنزَلْنا اِلَیْکُمُ نوراً مبیناً»[1]، و چون نوربخشی از اوصاف عامّهی پیامهای آسمانی است، و در اینجهت فرقی بین پیامآوران الهی نیست مگر در شدّت و ضعف آن، دربارهی تورات اصیل و تغییر نکردهی موسی کلیم ـ علیه السّلام ـ چنین آمده است: «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِه مُوسی نوراً و هُدَیً لِلنّاسِ»[2].
با استظهار از توصیف قرآن به نور، هدف والای این کتاب آسمانی همانا نورانی نمودن مردم است و همین مطلب به صورت صریح در سورهی ابراهیم ـ علیه السّلام ـ چنین بیان شده است: «آلر کِتابٌ اَنزَلْناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاس مِنَ الْظلماتِ اِلَی النُّور بِاِذْنِ ربَّهِمْ اِلی صِراطِ الْعِزیزِ الحَمید»[3]، یعنی اگر ولایت مؤمنان بعهدهی خداست: «الله ولّیُ الّذینَ آمنُوا»، و ثمرهی این ولایت اخراج آنان از هرگونه تیرگی و تاریکی است، خواه به صورت دفع نسبت به پاکان و معصومان، و خواه به صورت رفع نسبت به تبهکاران از اهل ایمان: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلماتِ اِلَی النّور.»[4]
بهترین وسیلهی نورانی نمودن مردان با ایمان، همانا فرستادن قرآن میباشد و کاملترین مظهر این نام شریف همانا وجود مبارک انسان کامل یعنی نبی اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ است لذا اخراج از ظلمتها به نور که از اوصاف فعلی خداست به پیامبر گرامی منسوب شد. و چون هرگونه فعل یا وصفی ناشی از گوهر ذات فاعل و موصوف آنست اگر سائر رسالتهای قرآن در قسم فعل یا صفت مطرح است این وصف ممتاز در پیرامون گوهر ذات انسانها سخن میگوید، یعنی هدف والای قرآن، نورانی نمودن ذات افراد جامعه میباشد و اگر فرد یا جامعه در مقام گوهر ذات خویش، نورانی شد حتما در مقام وصف از فضائل نفسانی برخوردار بوده و در مقام فعل صاحب رفتارها و کردارهای محمود و ممدوح خواهد بود، زیرا گر چه صلاح صفت یا فعل مستلزم صلاح گوهر ذات نیست، ولی صلاح گوهر ذات حتما پشت سرش صلاح وصف یا فعل خواهد بود، لذا هر کس که جزء صالحین بوده، حتما مصداق «عَمَلَوا صالحاً» میباشد لیکن عکس آن حتمی نیست، و کسی که در گوهر ذات خویش از نورانیت قرآن برخوردار شد، سیرهی آن در منطقهی حیات خویش روشن میباشد: «یا اَیُّها الّذین آمنُوا اتَّقُوا الله و آمَنُوا بِرَسُولِه یؤتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجعَلْ لَکُم نُوراً تَمْشُونَ بهِ…»[5] تأثیر تقوی و ایمان به پیامآور خدا، زمینهی دل را برای تابش نور الهی آماده میسازد، تا انسانِ باپروا از هر تباهی، نه در معارف نظری، به تیرهگی خیال پست مغالطهگر مبتلا گردد و نه در مشاهد حضوری، به تاریکی افکار پوچ و وسوسهها، تن در داده و تمثّلهای نفسانی و شیطانی متّصل را به عنوان تمثالهای ملکی و رحمانی منفصل میپندارند و نه در اوصاف و افعال به دام هوی و بند هوس اسیر میشود.
قرآن کریم که نور است در بیان معارف خویش از گزند هر گونه ابهام و آسیب هر گونه اجمال و سردرگمی محفوظ است، در تشریح نحوهی نورانیّت خود و کیفیت نورانی نمودن جامعه، حیاتیترین مسألهی اجتماع بشری را که همان حکومت عدل و سیاست قسط است مطرح میکند، و تنها راه نورانی کردن مردم را در پرتو سیاست راستین رهبران آسمانی آنها میداند، و بدون حکومت وحی، و سیاستگزاری پیامبران و سیاستمداران الهی جامعه بشری را تاریک میشمارد، لذا بعد از آنکه هدف اصلی رسالت قرآن را نورانی نمودن مردم معرّفی کرد و پیامبر گرامی ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ را مأمور اجرای این برنامهی الهی نمود، نحوهی پیاده کردن این طرح را چنین بیان میفرماید:
«وَ لَقَد اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا اَنْ اخْرِج قَومَکَ مِنَ الظُّلُمات اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرَهُمْ بِاَیّامِ الله اِنَّ فی ذلکَ لآیاتٍ لِکلِّ صَبّارٍ شَکُور»[6] یعنی موسی کلیم ـ علیه السّلام ـ را همراه با نشانههای رسالت اعزام نمودیم و به او گفتیم که قوم خود را از تاریکیها به نور، بیرون بیاور و برای آمادگی آنها جهت خروج از تیرهگی به نور، آنان را از روزهای الهی ـ که قدرت حق در آنها ظهور خاص دارد ـ متذکر نما و جریان صبر و شکیبائی و شکرگزاری را با آنان در میان بگذار، تا در پرتو تحمّل حادثههای توانفرسا و سپاس خدا بر این پایمردی و پیروزی، از ظلمت به نور آیند.
شاخصترین کار موسی کلیم ـ علیه السّلام ـ در نورانی نمودن بنی اسرائیل همانا تشکیل حکومت حق و نبرد با سیاست ستم آل فرعون و قیام علیه شرک و اقدام در راه اعتلای توحید و جهاد با هیأت حاکمهی وقت و اجتهاد در تأسیس نظام الهی بوده است، و بدون فضای باز سیاست عدل، تنفّس آزاد میسّر نیست، و بدون حکومت عدل، تهذیب نفس و تزکیهی روح مقدور نخواهد بود، چه اینکه بارزترین کار طاغوتیان در تاریک نمودن جامعهی بشری، همانا تشکیل حکومت باطل و تعطیل حدود الهی و اجراء قوانین بشری و ترویج الحاد و تضادّ با توحید و دعوت به دوزخ است.
آنچه دربارهی روزهای خدا وارد شده است که بروز ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه و روز قیامت و مانند آن تطبیق میشود، از باب مثالی است نه تبیین تا مفید حصر باشد، بنابراین روز پیروزی اعجاز بر سِحْر، و ظفرِ امدادِ غیبی بر سپاه آل فرعون، و شکاف دریا و نجات موسویان و غرق و هلاک فرعونیان و … از روزهای خدا خواهد بود.
چون نبرد با طغیانگر عصر، استقامت کامل میطلبد، لذا سخن از صبّار و شکور مطرح شد، نه صابر و شاکر، چنان که در فرق بین قائم به قسط و قوّام به قسط بیان شد.
بررسی متن دین و تحقیق پیرامون دلیل ضرورت آن، مسألهی سیاست دینی را بخوبی بیان مینماید، زیرا برهان نبوّت عامّه و حتمی بودن آن برای جامعه جریان تدوین قانون فرا گیر و اجراء حدود و تعزیر و قصاص و جنگ و صلح را به همراه دارد، که همهی اینها جزء شئون روشن سیاست میباشد.
تفکّر جدایی دین از سیاست، مانع اقامهی برهان عقلی بر ضرورت وحی و نبوّت میباشد. زیرا نه میتوان جامعهی بشری را چون فرشتگان، معصوم از تعدّی و ستم دانست، و نه میشود تجاوز ستمگر را تحمل کرد و نه رواست که با وضع و اجراء قانون بشری جلوی تعدّی متجاوزان را گرفت، و نه اجراء حدود الهی را میتوان به دست هر کس بدون ولایت و رهبری سپرد و گرنه هم محذور هرج و مرج لازم میآید، و هم خودداری ضمنی، از برهان ضرورت وحی و نبوت خواهد بود.
اگر کسی با گوشهگیری، مظلومنمائی کند و دین را از سیاست جدا بداند و بگوید من مأمور حفظ دینم و دخالتی در شئون سیاست ندارم و اعلام بیطرفی کند، هرگز سیاستمدار قهّار، او را رها نمیکند و قلمرو سیاستگزاری خویش را از مرز مذهب جدا نمیکند، و دین را پدیدهی ماوراء طبیعی نمیداند، بلکه آنرا به سود خود جذب میکند و دیندار دین نشناس گوشهگیر را، در کام مَکْر ماهرانهی خویش فرو میبرد، و به او چنین تلقین میکند که از منابع دینی باید مفاهیمی استنباط شود که با خطوط کلّی سیاستِ شوم هماهنگ باشد،و هر دیندار میباید طوری عمل نماید که به قوانین طغیانگرانهی آن سیاستمدار غیر دینی موافق بوده و در راه رسیدن به هدفهای فاسد سیاستمداران ستمپرور سودمند باشد.
جریان خیال جدایی دین از سیاست و اعلام مظلومانهی جدائی بین آن دو، همانند پندار جدایی تخیّل و جدائی مرز عقل و جهل، در جهاد اکبر است، یعنی اگر عقل نظری به وَهْم نظری اعلام ترک مخاصمه نمود و عقل عملی با وَهْم عملی اعلان ترک جنگ داد و فطرت انسانی با طبیعت شهوتپرست، یا درنده خوی او پیمان ترک تعرّض بست و مظلومانه به کار خود مشغول شد، هرگز وهم نظری از تجاوز به مرز عقل نظری دست برنمیدارد و هیچگاه وَهْم عملی از تجاوز به قلمرو عقل عملی صرفنظر نمیکند، بلکه همواره غضب قهّار یا شهوت شعبدهباز، به آزادی عقل زیان میرساند و سرانجام هوس سیاه، عقل صاف را به اسارت میگیرد و از عقل اسیر کاری ساخته نیست، چنانکه امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ راجع به این دو مطلب چنین فرموده است: «کم مِن عقل اسیرٍ تحت هوی امیرٍ»[7] «و شهد علی ذلک العقل، اذا خرج من اشر الهوی».[8]
نشانهی هجوم سیاست ستم، بر دین گوشهگیران قائل به جدایی دین از سیاست را، میتوان در سرنوشت شوم کلیسا مشاهده نمود، که چگونه تفسیرهای دینی را برابر خواستههای سیاست بازان تغییر دادهاند، و رفته رفته به خدمت آنان در آمدند و مبنای جدایی را یک جانبه امضاء کردهاند و وحی آسمانی را در قبال وهم سیاستبازان ، دگرگون نمودهاند و سرانجام خود، کارگزاران حکومت غیر دینی وقت شدند.
جهان اسلام نیز از این آسیب در امان نبود بلکه صاحبان تفکّر جدایی از کلمهی اولو الامر در «اَطیعُوا الله وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الْاَمرِ مِنْکُم[9]» همان معنائی را استظهار میکردند که سیاست زور آن را امضاء مینمود، و سرانجام اجراء حدود الهی تابع هوس سیاست بازان روزگار شد، و همچنین در فرصتهای مناسب سیاسی، فتوائی را صادر مینمودند که نیاز دروغین هیأت حاکمه را برطرف نماید، و از اینجا معنای اسارت دین تحت هوس سیاستبازان مَکْر، روشن میشود که حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در عهدنامهی مالک، چنین مرقوم فرموده است: «فانّ هذا الدّین کان اسیراً فی ایدی الاشرار، یعمل فیه بالهوی و یطلب به الدنیا»[10] یعنی در حکومت عدل علی ـ علیه السّلام ـ دین آزاد است و در حکومت ظالمانهی غیر علی ـ علیه السّلام ـ دین اسیر میباشد نه آنکه دین جدا و آزاد و قلمرو خاص خود را داشته باشد.
[1] . سورهنساء، آیه 174؛ ای مردم دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.
[2] . سوره انعام، آیه 91؛ بگو چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟ کتابی که برای مردم نور و هدایت بود.
[3] . سوره ابراهیم، آیه 1؛ (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها به سوی روشنائی به فرمان پروردگارشان درآوری به سوی راه خداوند توانا و ستوده.
[4] . سوره بقره، آیه 257؛ خدا ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از تاریکیها به سوی نور بیرون میبرد.
[5] . سوره حدید، آیه 28.
[6] . سوره ابراهیم، آیه 5.
[7] . نهج البلاغه، کلمات قصار 211؛ بسا عقل و خرد که اسیر و گرفتار هوا و خواهشی است که بر او فرمانرواست.
[8] . نهج البلاغه، نامه 3؛ عقلی که از گرفتاری خواهش (نفس امّاره) رها باشد بر (درستی) آن گواه است.
[9] . سوره نساء، آیه 59؛ خدا و پیامبر خدا و اولی الامر را اطاعت کنید.
[10] . نهج البلاغه، نامه 53.
@#@
در تکمیل مسألهی سیاست دینی، تذکر دو نکته سودمند است یک: قرآن کمال دین و تمام نعمت را در تعیین رهبر اسلام و ولیّ جامعه میداند: «اَلیَومَ اَکْمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتْمَمت عَلَیکُم نِعْمَتی وَ رَضیِتُ لَکُم الْاِسْلام دیناً»[1] و در پرتو مقام ولایت و رهبری مسلمین، امید دشمنان اسلام تبدیل به یأس میشود: «اَلیَومَ یَئِسَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُم فَلا تَخشَوهُمْ وَ اخْشَوْنِ»[2] دوم: با ظهور آخرین ولیّ و وصیّ معصوم دین اسلام که متن سیاست الهی است بر همهی دینها پیروز میشود. «لیُظْهَرهُ عَلَی الدّین کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشْرِکُونَ»[3]، گر چه دین صحیح و آسمانی یکی است: «اِنّ الدّین عِند الله الاسْلامُ» لکن چون دین به معنای مجموع قوانین و مقررات است و آن را گاهی بشر وضع میکند مانند آنچه فرعون گفته است: «اِنّی اَخافٌ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکم»[4] و گاهی بشر در این موضوع الهی رخنه کرده و آن را دگرگون مینماید: «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِایْدیهمِ ثُمّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِندِ الله»[5] و در نتیجه به دین حق که همان اسلام ناب و تغییر نکرده است ایمان نمیآورد: «وَ لا یَدینُونَ دینَ الحَقِّ»[6] از این جهت تعبیر به چیزی شده است مانند کلمهی «کل» که مفید تعدد و کثرت است.
البته روشن است جنگ با مشرکان بدون سیاست نخواهد بود و تمامیت دین برای خدا و برچیدن هرگونه دین غیر خدایی بدون زعامت و رهبری سیاستمداران الهی میسّر نیست: «قاتِلُوهُمْ حتّی لا تکُونَ فِتنَهٌ و یَکُونُ الدّینُ کُلُّه لِلّه»[7].
[1] . سوره مائده، آیه 3؛ امروز دین را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.
[2] . سوره مائده، آیه 3؛ امروز کسانی که کافرند از دین شما مأیوس گردیدند، پس از آنها نترسید و از من بترسید.
[3] .سوره صف، آیه 9؛ تا دین خود را بر همه ادیان غالب گرداند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
[4] . سوره غافر، آیه 26؛ میترسم موسی دین شما را تغییر دهد.
[5] . سوره بقره، آیه 79؛ نوشتهای با دست خود مینویسند سپس میگویند این، از طرف خدا است.
[6] . سوره توبه، آیه 29؛ نه آئین حق را میپذیرند.
[7] . سوره انفال، آیه 39؛ با مشرکان بجنگید تا فتنهای وجود نداشته باشد و تمام دین برای خدا باشد.
آیت الله جوادی آملی- رسالت قرآن