زینت و آراستگی در قرآن

زینت و آراستگی در قرآن

قل‏من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق[1] در این آیه به نوعی التفات حکمی مخصوص به این امت از حکم عام سابق استخراج شده، همچنانکه در جمله: ذلک من ایات ‏الله لعلهم یذکرون و جمله: فاذا فعلوا فاحشه نظیرش گذشت. استفهامی که در این آیه است استفهامی است انکاری.
کلمه الزینه درمقابل معنای الشین است، و به معنای کارها و چیزهایی‏است که عیب و نقص را از بین ببرد والشین به معنای هر چیزی است که مایه رسوایی و نقص‏انسان و نفرت اشخاص از او بوده باشد.
معنای اخراج زینت و طیبات رزق (در ذیل آیه: قل من حرم زینه الله…)
اخراج زینت استعاره‏ای است تخییلی و کنایه است از اظهار آن.آری، این خدای سبحان است که به الهام و هدایت خود انسان را از راه فطرت ملهم کرده تا انواع و اقسام زینت‏هایی‏که مورد پسند جامعه او و باعث مجذوب شدن دلها به سوی او است ایجاد نموده به این وسیله نفرت و تنفر مردم را از خود دور سازد. پس گرچه به حسب ظاهر به وجود آوردن زینت‏ها و سایر حوائج زندگی کار خود انسان است، و لیکن از آنجایی که به الهام خداوند بوده در حقیقت او ایجادش کرده و آن را از پنهانی به عرصه بروز و ظهور در آورده، چون می‏دانسته که این نوع موجود محتاج به زینت است.
آری، اگر انسان در دنیا بطور انفرادی زندگی می‏کرد هرگز محتاج به زینتی که خود رابا آن بیاراید نمی‏شد، بلکه اصلا بخاطرش هم خطور نمی‏کرد که چنین چیزی لازم است، ولیکن از آنجایی که زندگیش جز بطور اجتماع ممکن نیست، و زندگی اجتماعی هم قهرا محتاج به اراده و کراهت، حب و بغض، رضا و سخط و امثال آن است، از این جهت خواه ناخواه به قیافه و شکل‏هایی بر می‏خورد که یکی را دوست می‏دارد و از یکی بدش می‏آید، لذا معلم غیبی از ماورای فطرتش به او الهام کرده تا به اصلاح مفاسد خود بپردازد، و معایب خود را بر طرف ساخته خود را زینت دهد، و شاید همین نکته باعث شده که از انسان به لفظ عباده که صیغه جمع است تعبیر بفرماید.
و این زینت از مهم‏ترین اموری است که اجتماع بشری بر آن اعتماد می‏کند، و از آداب راسخی است که به موازات ترقی و تنزل، مدنیت انسان ترقی و تنزل می‏نماید، واز لوازمی است که هیچ وقت از هیچ جامعه‏ای منفک نمی‏گردد، به طوری که فرض نبودن آن دریک جامعه مساوی بافرض انعدام و متلاشی شدن اجزای آن جامعه است. آری، معنای انهدام جامعه جز از بین رفتن حسن و قبح، حب و بغض، اراده و کراهت و امثال آن نیست، وقتی دربین افراد یک جامعه اینگونه امور حکمفرما نباشد دیگر مصداقی برای اجتماع باقی نمی‏ماند – دقت بفرمایید.
طیببه معنای چیزی است که ملایم با طبع باشد، و در اینجا عبارت است از انواع مختلف غذاهایی که انسان با آن ارتزاق می‏کند. و یا عبارت است از مطلق چیزهایی که آدمی در زندگی و بقای خود از آنها استمداد می‏جوید، مانند مسکن، همسر و…برای تشخیص اینکه کدامیک از افراد این انواع طیبه و مطابق با میل و شهوت او و سازگار با وضع ساختمانی او است، خداوند او را مجهز به حواسی کرده که با آن می‏تواند سازگار آن را از ناسازگارش تمیز دهد.
این مساله که زندگی صحیح و سعید آدمی مبتنی بر رزق طیب است احتیاج به گفتن ندارد، و ناگفته پیدا است که انسان وقتی در زندگی خود به سعادت مطلوبش نائل می‏شود که وسیله ارتزاقش چیزهایی باشد که با طبیعت قوا و جهازاتش سازگار بوده، و با بقای ترکیب خاصی که آن جهازات دارد مساعد باشد، چون انسان به هیچ جهازی مجهز نشده مگر اینکه زندگیش موقوف و منوط بر آن است. بنابراین، اگر در موردی، حاجت خود را با چیزی که باطبعش سازگار نیست برآورده سازد نقصی به خود وارد آورده، و مجبور است آن نقص را به وسیله سایر قوای خود تتمیم و جبران نماید.
مثلا گرسنه‏ای که احتیاج به غذا را به صورتی غیر صحیح بر طرف می‏سازد و بیش ازاندازه لازم غذا می‏خورد نقصی به جهاز هاضمه خود وارد می‏آورد، و مجبور می‏شود به وسیله دوا و اتخاذ رژیم، جهاز هاضمه و غدد ترشحی آن را اصلاح نماید، و وقتی این عمل را چند بار تکرار کرد دواهای مزبور از اثر و خاصیت می‏افتد، و انسان برای همیشه علیل شده از انجام کارهای حیاتی‏اش که اهم آن فکر سالم و آزاد است باز می‏ماند، و همچنین سایر حوائج زندگی.
علاوه بر اینکه تعدی از این سنت انسان را به چیز دیگری تبدیل می‏کند، و به صورت موجودی در می‏آورد که نه عالم برای مثل او آفریده شده، و نه امثال او برای عالم خلق شده‏اند.
آری، انسانی که یکسره خود را به دست شهوات بسپارد و بکوشد که تا آخرین مرحله امکان و قدرت از لذائذ حیوانی و شکم و شهوت و امثال آن تمتع ببرد انسانی است که می‏خواهد درظرفی زندگی کند که عالم هستی برایش معین نکرده و به راهی رود که فطرت برایش تعیین ننموده است.
خدای سبحان در این آیه شریفه زینت‏هایی را سراغ می‏دهد که برای بندگانش ایجاد نموده، و آنان را فطرتا به وجود آن زینت‏ها و به استعمال و استفاده از آنها ملهم کرده، و معلوم است که فطرت الهام نمی‏کند مگر به چیزهایی که وجود و بقای انسان منوط و محتاج به آن‏است. در وضوح این امر همین بس که هیچ دلیلی بر مباح بودن چیزی بهتر از احتیاج به آن نیست، زیرا احتیاج به حسب وجود و طبیعت خاص انسانی خود دلیل است بر اینکه خدای تعالی انسان را طوری آفریده که به آن چیز محتاج باشد. و به عبارت دیگر باتعبیه قوا و ادوات انسان رابطه‏ای بین او و بین آن چیزها برقرار کرده که خواه ناخواه، در صدد تحصیل آنها برمی‏آید.
ذکر طیبات از رزق و عطف آن بر زینت و قرار داشتن این عطف در سیاق استفهام انکاری این معنا را می‏رساند که،
اولا: رزق طیب دارای اقسامی است.
ثانیا: زینت خداو رزق طیب را هم شرع اباحه کرده و هم عقل و هم فطرت.
ثالثا: این اباحه وقتی است که استفاده از آن از حد اعتدال تجاوز نکند و گر نه جامعه را تهدید به انحطاط نموده شکافی در بنیان آن ایجاد می‏کند که مایه انعدام آن است.
آری، کمتر فسادی در عالم ظاهر می‏شود و کمتر جنگ خونینی است که نسل‏ها را قطع و آبادی‏ها را ویران سازد و منشا آن اسراف و افراط در استفاده‏از زینت و رزق نبوده باشد، چون انسان طبعا اینطور است که وقتی از جاده اعتدال بیرون شد و پااز مرز خود بیرون گذاشت کمتر می‏تواند خود را کنترل کند، و به یک حد معینی اکتفا نماید، بلکه مانند تیری که از کمان بیرون شود تا آخرین حد قدرتش جلو می‏رود، و چون چنین است سزاوار است که همه وقت و در همه امور در زیر تازیانه تربیت کنترل شود، و به ساده‏ترین بیانی که عقل خود او آن را بپسندد پند و اندرز داده شود.
چرا خداوند به ضروریات زندگی از قبیل لباس پوشیدن و خود را آراستن امر نموده است؟امر پروردگار به ضروریات زندگی از قبیل لباس پوشیدن و خود را آراستن از همین باب است که می‏خواهد تربیتش حتی در اینگونه امور ساده و پیش پا افتاده رعایت شده باشد، پس کسی نگوید امر به پوشیدن لباس و تنظیف و آرایش چه معنا دارد.
صاحب تفسیرالمنار جواب دیگری از این حرف داده – و چه نیکو گفته است: این‏حرف را کسانی می‏زنند که از تاریخ امم و سرگذشت ملل گذشته بی‏خبرند، و گر نه آن را سطحی و ساده تلقی ننموده به اهمیت و ارزش آن پی می‏بردند، چون اکثر مردم نیمه وحشی جزیره‏نشین و کوهستانی‏های آفریقا که در جنگل‏ها و غارها تنها و یا دسته جمعی زندگی می‏کردند زن و مردشان لخت بسر می‏بردند، اسلام به هر قومی از آنان که دست یافت با امثال آیه مورد بحث لباس پوشیدن را به آنان یاد داد و ستر عورت را برایشان واجب کرد، و به سوی تمدن سوق‏شان داد. و من خیال می‏کنم این قبیل حرفها از ناحیه دشمنان اسلام در دهن‏هاافتاده است، گویامبلغین مسیحیت به منظور رم دادن مردم از اسلام و دعوت‏شان به کیش خوداین طعنه‏ها را زده‏اند، و گرنه ارزش دعوت اسلام به لباس و آرایش بر هیچ کس پوشیده نیست. و لذا بعضی از منصفین مسیحی اعتراف کرده‏اند به اینکه این‏گونه طعنه‏ها نسبت به اسلام بی‏انصافی است، اسلام با این حکم خود منت بزرگی به گردن ما اروپائیان دارد، چون اگراسلام نبود ما امروز در خطه پهناور آفریقا تجارت پارچه و قماش نداشته و سالیانه مبالغ هنگفتی سود نمی‏بردیم.این حکم اسلام تنها در بین مسلمین آنجا حسن اثر نداشته بلکه امم و ملل بت‏پرست نیز وقتی هموطنان خودرا دیدند که پس از قبول اسلام ملبس به لباس شدند و به زینت و آرایش خود پرداختند آنان نیز به تقلید از مسلمین لباس پوشیده رسم دیرینه خود را ترک گفتند.
شاهد زنده این مدعا، ساکنین بلاد هندند، چون بت‏پرستان این‏ناحیه در عین اینکه از قدیم الایام مردمی متمدن بودند مع ذلک هم اکنون هزاران هزار از زن و مردشان لخت مادرزاد و یا نصف و یا ربع بدن‏شان برهنه است. بعضی از مردان‏شان در بازارها و کارگاه‏ها بدون لباس آمد و شد می‏کنند، و فقط عورت‏ها و یا حد اکثر از کمر به پایین را می‏پوشانند، زنان‏شان شکم و ران‏ها را برهنه نموده و از کمر به بالای‏شان هم برهنه است. دانشمندان همین قوم اعتراف کرده‏اند که این مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته‏اند. و همچنین غذا خوردن در ظرف هم از آثار اسلام است، چون می‏دیدند که مسلمین هیچ وقت بدون ظرف غذا نمی‏خورند حتی فقرای آنان که دسترسی به ظرف ندارند غذا را روی برگ درختان ریخته ازروی آن برمی‏دارند و می‏خورند، و در عین تهی دستی هرگز از لباس و آرایش خود کم نمی‏گذارند.


[1] . اعراف, 32 .
@#@
و چون مسلمین از دیر زمان در بلاد هند حکومت می‏کردند، و غالبا فاضل‏ترین وپارساترین حکومت‏های اسلامی بودند تاثیرشان در بت‏پرست‏ها بیش از تاثیری بود که سایرحکومت‏های اسلامی در نقاط مختلف گیتی داشتند، لذا مساله ملبس به لباس شدن هم ازجاهای دیگر بیشتر شایع گردید، و لذا می‏بینیم در بلاد شرق یعنی سیام و نواحی آن، مسلمین آن طور نفوذ و تاثیر نداشته بلکه خودشان در جهل و دوری از تمدن دست کمی از بت‏پرست‏ها نداشتند، و از حیث لباس و سایر اعمال دینی به کیش بت‏پرستی‏نزدیک‏ترند تا به اسلام. زنان آن نواحی غیر از عورت جلو و عقب، عورت دیگری که پوشاندنش لازم باشد برای خود قائل نیستند. و حال آنکه در اسلام همه بدن زن عورت است.
خلاصه اینکه، در سراسر گیتی هر کجا که سلام قوتی دارد به میزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبیل لباس، آرایش و امثال آن به چشم می‏خورد، اینجا است که ارزش واقعی این اصل اصلاحی اسلام معلوم می‏شود و به خوبی به دست می‏آید که اگر اسلام چنین اصلی را نمی‏داشت و متعرض مساله لباس و آرایش نمی‏شد و آن را بر مسلمین واجب نمی‏کرد، به‏طور مسلم امروز امم و قبایل بی‏شماری همچنان در حال توحش باقی مانده بودند.با این حال چطور یک مشت فرنگی ماب به خود اجازه می‏دهند که بر حسب عادت زشتی که دارند در کمال تبختر کلاه خود را کج گذاشته، روی مبل قهوه‏خانه و یا کاباره و یا میکده‏ها تکیه زده بگویند: این چه دینی است که حوائج و ضروریات زندگی بشری را جزء شرایع خود قرار داده، مثلا به لباس پوشیدن و غذا خوردن و آب آشامیدن امر نموده و این قبیل امور را با اینکه احتیاجی به سفارش و وحی آسمانی ندارد جزء احکام خود قرار دهد؟[1] این بود جوابی که صاحب المنار از اشکال مزبور داده.در اینجابه یاد داستانی افتادم‏که نقل آن در حقیقت جواب سومی از این اشکال است، و آن اینکه وقتی طبیب مخصوص هارون الرشید که مردی نصرانی و حاذق در طب بود به علی‏بن الحسین‏بن واقد گفت کتاب آسمانی شما هیچ دستوری در باره بهداشت و حفظ الصحه ندارد، و حال آنکه سعادت بشر را دو علم تامین می‏کند یکی علم ادیان و دیگری علم ابدان (طب).
علی در جوابش گفت: خداوند علم ابدان را در کتاب خود در نصف یک آیه خلاصه کرده است و آن جمله کلوا و اشربوا و لا تسرفوا است. رسول گرامی اسلام(ص) نیز این معنا را در جمله کوتاه، معده خانه هر دردی است و پرهیز سر آمد هر دوایی است، و باید که حق بدن را در آنچه عادتش داده‏ای ادا کنی خلاصه کرده. طبیب نامبرده فکری کرد و گفت: آری، کتاب شما و پیغمبرتان با این دو جمله دستور دیگری را برای جالینوس باقی نگذاشتند[2]
[1] . المنار، ج 8 ص 384 – 382 .
[2] . البیان ج 4 ص 413 .
علامه طباطبایی- تفسیر المیزان، ج 8، ص 99

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید