ویژگی های پیامبران در قرآن

ویژگی های پیامبران در قرآن

اوصاف عمومی پیامبران در قرآن
قرآن کریم در آیات فراوانی، اوصافی برای پیامبران ذکر کرده است که تقریباً شامل همه آنان می‌شود. در اینجا به بررسی این اوصاف می‌پردازیم.
رسول، نبی و نذیر
در قرآن کریم، سه صفت نبی، رسول و نذیر برای همه پیامبران ذکر شده است. البته، اوصاف دیگری نیز ذکر شده که یا عمومیت ندارند و یا اگر عمومیت داشته باشند، به تنهایی به عنوان مشخصه انبیاء ذکر نشده‌اند؛ مثلاً، در قرآن صفت «بشیر» بر پیامبران اطلاق شده ولی هیچ‌گاه به تنهایی به کار نرفته است؛ بر خلاف صفت «نذیر» که به تنهایی نیز ذکر شده است، حال آنکه بشیر و نذیر که در بسیاری از آیات در کنار هم آمده‌اند. (مبشرین و منذرین، نذیراً و بشیراً) قرآن پیامبران را به عنوان «نذیر» معرفی می‌کند:
«وَ اِنْ مِنْ اُمَّهٍ اِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ»[1]
«… و هیچ امّتی نبوده مگر اینکه در آن هشدار دهنده‌ای گذشته است.»[2]
ولی در هیچ جای قرآن سخن از «بشیر»، به تنهایی، نیست. این یک نکته روانی و تربیتی است و بر این دلالت دارد که برای ساختن بشر و تربیت او «انذار» مهمتر از «تبشیر» است. به عبارت دیگر، عامل «ترس» در انسان مؤثرتر از عامل «امید» است. آنجا که انسان بخواهد در زندگی‌اش تغییری ایجاد کند و از اراده خویش بگذرد و رفتار دیگری را بر اساس پیشنهاد دیگران انتخاب کند، عامل «انذار» مؤثرتر از «تبشیر» است و شاید به همین دلیل است که قرآن ویژگی «نذیر» را به تنهایی برای پیامبران ذکر می‌کند، نه ویژگی «بشیر» را. به هر حال، در قرآن سه اسم تقریباً بر همه انبیا اطلاق شده است: نبیّ، رسول و نذیر.
نذیر به معنی بیم دهنده و ترساننده است. هر پیامبری که برای راهنمایی بشر و هدایت انسان‌ها مبعوث می‌شود دعوتش همراه با «انذار» است؛ مردم را از فرجام کارهای بد می‌ترساند و از عواقب اعتقادات و افکار نادرست آنان بیم می‌دهد تا از این طریق از وقوع آنها جلوگیری کند.
رسول کسی است که دارای رسالتی است و ازطرف کسی به سوی دیگری فرستاده می‌شود. به یقین می‌توان گفت که بسیاری از انبیاء از طرف خدا رسالتی برای مردم داشته‌اند؛ خدا «مُرسِل» است، مردم «مُرسَل الیهم» و انبیا نیز «رسول» یا «مُرسَل». در واقع، کلمه «پیامبر» در فارسی، ترجمه «رسول» است.
در بین این سه صفت، مفهوم نبی نیازمند توضیح بیشتری است: همانطور که می‌دانید درباره ریشه کلمه نبی اختلافاتی هست. برخی بر این باورند که این واژه از ماده «نبوه» به معنای «رفعت» است. و برخی می‌گویند از ماده «نباء» به معنی «خبر» اشتقاق یافته است. شاید احتمال دوم قوی‌تر باشد. هر چند همه انبیاء از لحاظ معنویت و انسانیت مقام رفیعی دارند و افراد برجسته جامعه‌اند، ولی در مقام ذکر وساطت آنان بین خدا و انسان، اشاره به رفعت آنان چندان مناسبتی ندارد. از این جهت، به احتمال قوی نبی از ماده «نبأ» است؛ یعنی، کسی که خبرهایی دارد که دیگران از آن بی‌اطلاعند و این اخبار ویژه، همان خبرهای غیبی است. بنابراین، می‌توانیم نبی را به معنای آگاه از غیب و کسی که دارای خبرهای غیبی است، معنا کنیم.
فرق رسول و نبی:
درباره اینکه مفهوم نبوت و رسالت و نیز مصداق این دو چه نسبتی با یکدیگر دارند، بحث‌هایی شده است. البته اگر نسبت بین مفهوم نبوّت و رسالت، عموم و خصوص مطلق باشد، طبعاً مصداق آن دو نیز همان نسبت را خواهند داشت، ولی با توجه به معنای لغوی این دو، روشن می‌شود که بین این دو مفهوم اشتراکی نیست. نبوّت چه به معنای «رفعت» و چه به معنای «با خبر بودن» باشد، به مفهوم رسالت نیست. بله، لازمه رسالت، که داشتن پیامی است از طرف خدا، این است که رسول از آن پیام با خبر باشد، اما در متن مفهوم رسالت، معنای نبوّت گنجانده نشده است؛ هر چند با توجه به لوازم آن می‌توان گفت مفهوم نبوّت از مفهوم رسالت ، اعم است.
از نظر مصداق نیز ـ آن طور که از آیات، و شاید به شکل صریح‌تری از روایات، استفاده می‌شود ـ بین نبوّت و رسالت نسبت عموم و خصوص مطلق است. ممکن است گفته شود: ادعای اعم بودن نبوّت از رسالت با ظاهر بعضی از آیات سازگار نیست. مثلاً خداوند در برخی از آیات می‌فرماید:«و ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ اِلاّ …»[3]
«و ما پیش از تو (نیز) هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه …»
در حالی که اگر نبی اعم از رسول بود، باید می‌فرمود:«و ما ارسلنا من نبیّ» و رسول را ذکر نمی‌کرد، زیرا وقتی عام ذکر شود خاص نیز در ضمن آن هست و از این رو ذکر خاص در کنار عام، با بلاغت سازگار نیست. همچنین خداوند درباره بعضی از پیامبران می‌فرماید:«… وَ کانَ رَسُولاً نَبیَّاً»[4] «… و فرستاده‌ای پیامبر بود.»
حال آنکه در مقام توصیف، ذکر عام بعد از خاص مطلوب نیست. مانند آنکه گفته شود:«فلان شخص اعلمِ فقهاست و فقیه نیز هست.» روشن است که اعلم فقها بودن بیانگر معنای فقیه بودن نیز هست. اگر رسالت مستلزم نبوت باشد، ذکر «نبی» پس از آوردن «رسول» مناسبتی نخواهد داشت.
علامه طباطبایی (ره) پاسخ این اشکال را در المیزان داده‌اند. به اعتقاد ایشان، «نبی» و «رسول» دو مفهوم متباین‌اند. هر چند رسالت مستلزم نبوّت نیز هست، ولی چنان نیست که مفهوم نبوّت در مفهوم رسالت مندرج باشد؛ «رسول» یعنی پیک، قاصد و کسی که واسطه است و چیزی را از کسی به دیگری می‌رساند. و «نبی» یعنی کسی که خبرهای مهم و غیبی دارد. این دو، مفهوماً با هم فرق دارند و اگر مصداقاً یکی اخص از دیگری است معنایش این نیست که مفهوماً جهت مشترک دارند. به دیگر سخن، عموم وخصوص به حسب مصداق است نه مفهوم.
اما تفاوت این دو در چیست؟ پاسخ علامه آن است که از میان انبیاء، رسول کسی است که دارای رسالت خاصی است؛ گاه پیامبران به طور کلی به پرستش و اطاعت خدا و پیمودن راه حق ـ که همان راه بندگی خداست ـ دعوت می‌کنند، ولی گاه پیام خاصی را از سوی خدا برای امت خویش دارند، بنابراین، به کسی که پیام مخصوصی از طرف خداوند دارد، رسول می‌گویند و از آن جهت که به طور کلی مردم را به راه حق فرا می‌خواند، او را نبی می‌نامند. با توجه به این دو مفهوم می‌توان جمله «کان رسولاً نبیاً» را توجیه کرد: «رسولاً»‌ یعنی رسالت خاصی برای قوم خاصی داشت و «نبیاً»‌ یعنی از اخبار غیبی آگاه بود که در این صورت، مشکل تکرار پیش نخواهد آمد.
آیه «ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی» نیز به این دو مقام اشاره دارد. ممکن است دو مقام در کسی جمع شود و ممکن است جمع نشود. و لذا ضرورتی ندارد که هر رسولی، نبی نیز باشد. سخن آیه هم شامل کسانی است که دارای مقام نبوّت نیز بوده‌اند، نیازمند دلیل دیگری است.
توجیه بالا با مفهوم لغوی نبوّت و رسالت نیز سازگار است. البته علامه طباطبایی، به تفاوت دیگری نیز اشاره می‌کند که بر خلاف تفاوت اول، از معنای لغوی این دو واژه قابل استفاده نیست، بلکه مأخذ آن روایات است. روایاتی هم در کافی هست که می‌فرماید: رسول کسی بوده که فرشته وحی را در بیداری می‌دیده و با او سخن می‌گفته است، ولی نبی کسی است که در خواب به او وحی می‌شده است.[5] چنین فرقی، همچنان که گفتیم، از واژه نبی و رسول استفاده نمی‌شود، بلکه یک خصوصیت خارجی است.
جنسیت پیامبران
یکی از مطالب عمومی دیگری که قرآن کریم درباره پیامبران ذکر می‌کند، آن است که همه انبیاء مرد بوده‌اند.
«وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ اِلاّ رِجالاً نُوحی اِلَیْهِم مِنْ اَهْلِ القُری …»[6]
«و پیش از تو (نیز) جز مردانی از اهل شهرها را ـ که به آنان وحی می‌کردیم ـ نفرستادیم …»
«وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ اِلاّ رِجالاً نُوحی اِلَیْهِم فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[7]
«و پیش از تو (نیز) جز مردانی را که به آنان وحی می‌کردیم، گسیل نداشتیم. اگر نمی‌دانید از پژوهندگان کتاب‌های آسمانی بپرسید.»
«وَ ما اَرْسَلْنا قَبْلِکَ اِلاّ رِجالاً نُوحی اِلَیْهِمْ … »[8]
«و پیش از تو (نیز) جز مردانی را که به آنان وحی می‌کردیم، گسیل نداشتیم.»
همان گونه که ملاحظه می‌شود، ظاهر آیات یاد شده، بلکه مفاد صریح آنها، این است که همه پیامبران مرد بوده و از میان زنان، پیامبری برانگیخته نشده است
همزبانی با قوم خویش
یکی دیگر از اوصاف عمومی پیامبران در قرآن آن است که هر پیامبری به زبانِ امّت خویش مبعوث می‌شده و رسولی که برای قوم خاصی رسالت داشته، به زبان همان قوم سخن می‌گفته است. حتی پیامبرانی که دارای رسالت عمومی و جهانی‌اند، به زبان آن قومی که از میان آنان برخاسته و در بین آنان می‌زیسته‌اند، تکلم می‌کردند. آیات ذیل‌‌ حکایت از همزبانی پیامبران با قوم خویش دارند:
«فَاِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ …»[9]
«در حقیقت، (قرآن) را بر زبان تو آسان گردانیدیم، امید که پند پذیرند.»
«نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمینُ، عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ، بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ»[10]
«روح الامین آن را بر دلت نازل کرد، تا از (جمله) هشدار دهندگان باشی؛ به زبان عربی روشن.»
آیه دوم بر این معنا دلالت می‌کند که قرآن کریم به زبان عربی روشن نازل شده است.


[1] . فاطر/ 24.
[2] . ترجمه آیه بر اساس ترجمه آقای فولادوند است.
[3] .حج/52 .
[4] . مریم/51 .
[5] . ر.ک به: کلینی، (الاصول الکافی)، کتاب الحجه، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدّث.
[6] . یوسف/ 109.
[7] . نحل/ 43.
[8] . انبیاء/ 7.
[9] . دخان/58 .
[10] . شعرا/195-193
@#@
«وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ…»[1]
«و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا(حقایق را) برای آنان بیان کند…»
آیه اخیر، علاوه بر مسأله همزبانی پیامبران با قوم خویش، به دلیل و غایت آن نیز اشاره می‌کند: هدف از ارسال پیامبران، تبیین اهداف الهی رسالت به دست اوست. بنابراین اگر زبان پیامبر ـ که اصلی‌ترین ابراز مفاهمه اوست ـ با زبان قومش تفاوت داشته باشد، در تبیین کامل رسالت و تحقق بخشیدن اهداف بعثت خویش، کامیاب نخواهد بود.
دعوت به یگانه پرستی
دعوت به یگانه پرستی، از دیگر اوصاف عمومی پیامبران در قرآن است و شماری از آیات قرآن بر این معنا دلالت می‌کند که سرلوحه دعوت همه پیامبران فراخوانی مردم به سوی توحید بوده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ اُمَّهٍ رَسولاً اَنْ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ …»[2]
«و در حقیقت، در میان هر امّتی فرستاده‌ای برانگیختیم(تا بگوید:) خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید …»
«وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحی اِلَیْهِ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ»[3]
«و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید.»
«اِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ خَلْفِهِمْ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اللهَ …»[4]
«چون فرستادگان (ما) از پیش رو و از پس سرشان برآمدند (و گفتند:) زنهار، جز خدا را مپرستید…»
البته هر یک از پیامبران مسأله توحید را در قالب خاص بیان می‌کردند، اما روح کلی آن، همان پرستش خدای یگانه بوده است. بنابراین، بی هیچ تردیدی می‌توان گفت که حقیقت مشترک و روح اصلی دعوت همه پیامبران الهی همین مسأله توحید و یکتاپرستی است.
مبارزه با مفاسد و زشتی‌های رایج اجتماعی
هر یک از پیامبران، افزون بر دعوت به پرستش خدای یکتا ـ که دعوت عمومی همه انبیاء بوده است ـ با مفاسد شایع در میان امت خویش به مبارزه برمی‌خاستند. برای نمونه، یکی از مفاسد رایج در زمان حضرت شعیب ـ علیه السّلام ـ «کم فروشی» بوده و از این رو، حضرت شعیب ـ علیه السّلام ـ رسالت خاصی در مبارزه با این فساد اقتصادی داشته است:
«اَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ، وَزِنُوا بِالقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ، وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ اَشْیاءَهُمْ …»[5]
«پیمانه را تمام دهید و از کم‌فروشان مباشید. و با ترازوی درست بسنجید و از ارزش اموال مردم مکاهید…»
در زمان حضرت لوط ـ علیه السّلام ـ نیز رفتار ناشایستی در میان مردان امّت او شایع بود که لوط ـ علیه السّلام ـ از جانب خداوند مأموریت داشت که با این فساد اجتماعی مبارزه کند:
«اَتَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ، وَ تَذَرونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُم مِنْ اَزْواجِکُمْ بَلْ اَنْتُمْ قَومٌ عادُونَ.»[6]
«آیا از میان مردم جهان، با مردها درمی‌آمیزید؟ و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان برای شما آفریده وا می‌گذارید،(نه)بلکه شما مردم تجاوزکارید.»
پرهیز از درخواست پاداش
یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک انبیاء آن است که به هیچ وجه از امت خویش، در قبال زحمات طاقت‌فرسای رسالت، درخواست اجر و مزدی نداشتند. در آیات فراوانی از قول پیامبران به صراحت نقل شده است که خطاب به امّت خویش می‌گفتند: ما در مقابل راهنمایی و تعلیم و تربیت شما مزدی نمی‌خواهیم چرا که مزد ما بر عهده خداوند است. جامع‌ترین سوره‌ها در این باب، سوره شعرا است که در پنج مورد، پس از ذکر داستان پیامبران، می‌گوید:
«وَ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْریَ اِلاّ عَلَی رَبِّ الْعالَمین»[7]
«و بر این (رسالت) اجری از شما طلب نمی‌کنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانیان نیست.»
این آیه، که حکایت سخن پیامبرانی همچون نوح ـ علیه السّلام ـ ، هود ـ علیه السّلام ـ ، صالح ـ علیه السّلام ـ ، لوط ـ علیه السّلام ـ و شعیب ـ علیه السّلام ـ است، آشکارا پرده از این واقعیت برمی‌دارد که پیامبران هیچ گونه توقع یا درخواستی برای دریافت پاداش زحمات خویش از مردم نداشتند و تنها چشم امید آنان به خداوند و فضل او بوده است.
شماری از آیات قرآنی نیز حکایت از آن دارد که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز، همچون پیامبران گذشته، هیچ گونه چشم داشتی به پاداش مردمان نداشته است:
«وَ ما اَسْئَلُکُمْ مِنْ اَجْرٍ اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْرٌَ لِلْعالَمین»[8]
«و تو بر این (کار) پاداشی از آنان نمی‌خواهی. آن (قرآن) جز پندی برای جهانیان نیست.»
«قُلْ ما اَسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ وَ ما اَنَا مِنَ الْمُتَکَلّفین»[9]
«بگو: مزدی بر این (رسالت) از شما طلب نمی‌کنم و من از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم و به خدا نسبت دهم.»
این واقعیت، در آیات دیگری به صورت استفهام انکاری بیان شده است.
«اَمْ تَسْئَلُهُمْ اَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثقَلُونَ»[10]
«آیا از آنها مزدی مطالبه می‌کنی و آنان از (تعهد ادای) تاوان گرانبارند؟»
بی تردید، استفهام در این آیه، که در دو سوره قرآن تکرار شده است، از نوع استفهام انکاری است. بنابراین، آیه یاد شده نیز، در قالب دیگری بیان می‌دارد که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ درخواست پاداشی از امت خویش نداشته است.
آیاتی که اخیراً ذکر شد، طلب مزد را به صورت مطلق نفی می‌کرد. اما آیات دیگری وجود دارد که ظاهراً بیانگر نوعی استثناست:
«… قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُربی …»[11]
«بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.»
«قُلْ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجرٍ اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلی رَبِّهِ سَبیلاً.» [12]
اجری از شما طلب نمی‌کنم، جز اینکه هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش (در پیش)گیرد.» (رسالت)«بگو: بر این
ممکن است در ابتدا گمان شود که دو آیه یاد شده حاکی از یک استثنای حقیقی است، بدین معنا که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ بر خلاف سایر انبیاء و بر خلاف گفته خودشان در آیات دیگر (که به صورت کلی هر گونه درخواست پاداشی را نفی کردند) ـ از مردم طلب اجر و مزد نموده‌اند. اما این برداشت اولیه درست نیست زیرا پس از دقّت در مفاد این دو آیه، روشن می‌شود که مورد استثنا شده از سنخ پاداش‌هایی که معمولاً افراد در ازای کار انجام داده از دیگران طلب می‌کنند، نیست. مزد در عرف مردم، عبارت از منفعتی است که از سوی مزد دهنده به شخص گیرنده آن عاید می‌شود. به عبارت دیگر، این شخص گیرنده پاداش است که در ازای کاری که انجام داده، از منفعت و سودی بهره‌مند می‌گردد. با توجه به این معنا از پاداش، روشن می‌شود که موارد استثنا شده یعنی «اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُربی» و «مَنْ شاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلی رَبّهِ سَبیلاً» استثنای حقیقی نیست.[13]زیرا در این موارد واقعاً سود و منفعتی به شخص پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ باز نمی‌گردد، بلکه این امّت اسلامی است که در صورت دوستی با خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یا قرار گرفتن در مسیر الهی، منتفع خواهد شد.
بنا بر آنچه گذشت، نباید این اندیشه باطل را از ذهن گذارند که ـ العیاذ بالله ـ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ شخصی جاه طلب بود و این هدف را دنبال می‌کرد که در میان جامعه محبوبیت داشته باشد و پس از خود، خاندانش مورد توجه مردم باشند. خیر، چنین نیست. بلکه مودّت با خویشاوندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که همان اهل بیت پیامبرند ـ امری است که در نهایت به سود خود مردم و در جهت تأمین سعادت و کمال آنان خواهد بود. و اصولاً می‌توان گفت که دو مورد استثنا شده، سرانجام به یک جا بازمی‌گردند، زیرا تردیدی نیست که توصیه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به توجه مردم به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ نه امر شخصی، که عمل به دستورات خداوند بوده است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از جانب خدا مأمور بوده است تا جایگاه بلند اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را در تداوم رسالت و راهنمایی امّت، به مردم گوشزد نماید و بی تردید، مراجعه به اهل بیت مصداق کامل و بارز حرکت در راه خداست.
تفسیری که از دو آیه اخیر ارائه شد، با صراحت بیشتری در این آیه آمده است:
«قُلْ ما سَئَلْتُکُم مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لکُمْ اِنْ اَجْریَ اِلاّ عَلَی الله…»[14]
«بگو: هر مزدی که از شما خواستم آن از خودتان! مزد من جز بر خدا نیست…»
البته این آیه دو گونه تفسیر شده است: بر اساس تفسیر نخست، که با بیان بالا مناسبت دارد، آیه بیان می‌دارد که آنچه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به عنوان اجر و مزد درخواست کرده است، درواقع چیزی است که منفعت آن به خود مردم باز می‌گردد و پاداش گیرنده حقیقی همان امّت‌اند. اما بر اساس تفسیر دوم، آیه در مقام نفی اُجرت است و معنای آن این است که هر آنچه را که می‌خواستم به عنوان پاداش از شما طلب کنم، به شما بخشیدم. (مانند بستانکاری که به شخص بدهکار می‌گوید: اگر از تو طلبی هم داشتم، به تو بخشیدم.


[1] . ابراهیم/4 .
[2] . نحل/36 .
[3] . انبیاء/ 25.
[4] . فصلت/ 14.
[5] . شعرا/183-181.
[6] . شعرا/ 166 ـ 165.
[7] . شعرا/ 109، 127، 145، 164، 180.
[8] . یوسف/104.
[9] . ص/84 .
[10] . طور/ 40 و قلم/ 46.
[11] . شوری/23.
[12] . فرقان/57 .
[13] . با توجه به معنای ارائه شده از «اجر» به تعبیر علمای نحو، استثنای مذکور در این آیات از نوع استثنای مذکور در این آیات از نوع استثنای منقطع است که در آن مستثنی از جنس مستثنی منه نیست.
[14] . سبأ/47 . @#@)
گفتنی است که سه آیه اخیر، در دعای شریف ندبه به صورت بسیار زیبایی به یکدیگر مرتبط شده‌اند.
«… ثُمَّ جَعَلْتَ اَجْرَ مُحَمّدٍ صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتابِکَ فَقُلْتَ قُلْ لا‌ اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقربی وَ قُلْتَ ما سَئَلْتُکُم مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ ما اسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مَنْ اَجْرٍ اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلی رَبِّهِ سَبیلاً فَکانُوا هُمُ السَّبیلُ اِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکَ اِلی رِضْوانِکَ …»
«آنگاه تو(ای پروردگار) در قرآنت اجر و مزد رسالت محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را محبّت و دوستی امّت نسبت به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ قرار دادی،آنجا که فرمودی: بگو(ای رسول ما) من از شما (امّت) اجری جز دوستی خویشاوندانم طلب نمی‌کنم. و باز فرمودی: همان اجر و مزدی که خواستم، به سود شماست وباز فرمودی: بگو (ای رسول ما من از شما اجری نمی خواهم مگر آنکه راه خرا را پیش گیرید.پس(از آیات روشن می شود که) اهل بیت پیامبر، طریق(و راهبر) به سوی تو و راه رسیدن به بهشت. به سوی تو و راه رسیدن به بهشت رضوان تواند.»
آیت الله مصباح یزدی- راهنما شناسی، ص13

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید