عدالت

عدالت

عدل و ظلم از جمله واژه هایی هستند که بحث درباره آنها، دامنه ای وسیع دارد. رفتار انسان، از وظایفی که نسبت به خداوند دارد، تا جزئی ترین فعلی که از او در ارتباط با خود با دیگران سر می زند، می تواند مصداق عمل عادلانه و یا ظالمانه باشد.
با این وجود علمای اخلاق بیش از آنکه پیرامون ابعاد نفسانی و آثار فردی این دو صفت بحث کنند، درباره آثار اجتماعی آنها سخن گفته اند. چرا که این دو از اوصاف اولیه نظامهای حکومتی و بیانگر وضع امنیت و آسایش مردم در روزگار سیستم اجتماعی و حکومتی عادلانه و یا ظالمانه است.
روایاتی نیز که از ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ نقل شده، نشانگر اهمیت اجرای عدل و پرهیز از ظلم از جانب حکّام و متصدیان امور و مردم است.
در این درس به سیری گذرا در آیات و روایات می پردازیم. به امید آنکه قدمی هر چند کوتاه در راه آراستن هر چه بیشتر فرد و جامعه به زیور عدل باشد.
معنای عدالت
عدل در لغت و اصطلاح، معانی مختلفی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود: «نهادن هر چیزی به جای خود»، «حد متوسط میان افراط و تفریط در قوای درونی»[1]، «به تساوی تقسیم کردن»[2] ، «رعایت برابری در پاداش و کیفر دادن به دیگران، اگر عمل نیک است پاداش، و اگر بد است است کیفر داده شود.»[3] شهید مطهری (ره) از واژه عدالت و ظلم، که درباره انسان به کار می رود، چنین ترسیمی ارائه داده است:
«ما افراد بشر، فردی از نوع خود را که نسبت به دیگران قصد سوئی ندارد، به حقوق آنها تجاوز نمی کند، هیچ گونه تبعیضی میان افراد قائل نمی گردد، در آنچه مربوط به حوزه حکومت و اداره او است، با نهایت بی طرفی، به همه به یک چشم نگاه می کند، در مناقشات و اختلافات افراد دیگر، طرفدار مظلوم و دشمن ظالم است؛ چنین کسی را دارای نوعی از کمال (یعنی عدالت) می دانیم و روش او را قابل «تحسین» می شماریم و خود او را «عادل» می دانیم.»
در مقابل، فردی را که نسبت به حقوق دیگران تجاوز می کند، در حوزه قدرت و اداره خود میان افراد تبعیض قائل می شود، طرفدار ستمگران و ستمکشان «بی تفاوت» است، چنین کسی را دارای نوعی نقص به نام «ظلم» و ستمگری می دانیم و خود او را «ظالم» می خوانیم و روش او را لایق «تقبیح» می شماریم.»[4] ارزش عدالت
عدل دارای جاذبه ای فطری است و نزد وجدان عمومی بشریت، ارزش گرانقدر دارد، زیرا در سایه عدل، هر کسی به حق خویش می رسد، تعدّی و تجاوز از جامعه رخت بر می بندد و امنیت و آرامش بر همه جا حاکم می شود. به همین جهت مردم، بی عدالتی را نکوهش می کنند و عدالت را می ستایند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره این حقیقت که بی عدالتی عیب، و عدالت خوشایند همگان است فرموده است:
«اِتَّقُوا اللهَ وَ اعْدِلوُا فَأنَّکُمْ تْعیبونَ عَلی قومٍ لایَعْدلونَ»[5] از خداوند پروا کنید و به عدالت رفتار کنید، چرا که شما به قومی که عدالت نکند خرده می گیرید.
همچنین فرموده است:
«العَدْلُ أَحلی مِنَ الشَّهْدِ وَ‌ أَلْیَنُ مِنَ‌ الزبدِ و أطیَبُ ریحاً مِنَ الْمِشْکِ»[6] عدل از عسل شیرین تر، از کره نرمتر و از مشک خوشبوتر است.
آری همچنان که عسل به کام هر کسی شیرین و بوی خوش مشک خوشایند همگان است، رایحه عدل نیز نزد همگان پسندیده و خوشایند است.
این سخن اشاره به این است که مردم تشنه عدالتند و انجام یک کار عادلانه، هر چند قلیل، موجب گشایش کارهای بسیار می شود.
آثار اجتماعی عدالت
الف ـ پایداری اجتماع
انسانها به دلیل داشتن، منافع مشترک و نیازهای متقابل همگانی برای زیست سالم و انسانی، نیازمند روابط عادلانه اند.
عدالت از جمله اصولی است که به کار بستن آن سبب قوام و پایداری اجتماع است، و با اجرای آن حق هر کس ادا شده و راه تعدّی و تجاوز به حقوق دیگران بسته می شود. تنظیم روابط سالم اجتماعی و حفظ حاکمیّت ضوابط و قوانین الهی در جامعه اسلامی، تنها در سایه عدالت میسر است.
امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«جَعَلَ اللهُ الْعَدْلَ قِواماً لِلْاَنامِ وَ تَنْزیهاً مِنَ الْمَظالِمِ وَ الْآثامِ وَ تَسْنِیهً لِلْاِسْلامِ»[7] خداوند عدالت را برای استواری مردم و پاکیزگی از ستم و گناهان و وسیله علوّ و سربلندی اسلام قرار داده است.
ب ـ اصلاح مردم
امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«بِالْعَدلِ تَصْلَحُ الرَّعِیَّهُ»[8] ملت با عدل اصلاح می شود.
این سخن بیانگر این حقیقت است که با حاکمیت عدل، امور مختلف زندگی مردم، سامان می یابد و زمینه رشد فضایل اخلاقی فراهم می شود.
ج ـ پایداری و قدرت دولت
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«ثُباتُ الدُّوَلِ بِاقامَهِ سُنَنِ العَدلِ»[9] پایداری دولتها با برپایی سنتهای عادلانه است.
د ـ آبادی و برکت
این دو اثر ارزنده نیز در دو جمله از امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ بیان شده است.
«بِالْعَدْلِ تَتَضاعَفُ الْبَرَکاتُ»[10] با عدالت برکتها فزونی می یابد.
«ما عُمّرت البلدان بمثل العدل»[11] شهرها به هیچ چیز همانند دادگری آباد نمی شود.
عوامل انحراف از مسیر عدالت
با فطری بودن جاذبه عدل، این سؤال مطرح است که عامل انحراف بشر از مسیر عدل چیست؟ از برخی آیات قرآن استفاده می شود که «امیال نفسانی» و نیز «حب و بغض»های بیجا از جمله انگیزه های بشر در سرپیچی از اجرای عدل است:
«یا أَیُّها الّذینَ آمَنوُا کونُوا قَوّامینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَو عَلَی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الوالدیْنِ و الاَقربینَ إِن یَکُنْ غَنیّاً أَوْ فقیرَاً فالله أَولَی بِهِما فَلَاتتَّبِعُوا الهَوی أَن تَعْدِلوا»[12] ای کسانی که ایمان آورده اید، کاملاً قیام به عدالت کنید، برای خدا گواهی دهید؛ اگرچه بر ضرر خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد، چه فقیر باشند و یا توانگر، پس (در هر حال) خداوند سزاوارتر است (که جانب او را مراعات کنید) پس پیروی هوای نفس مکنید که از حق منحرف خواهید شد.
آری پیروی از هوا و هوس، روحیه عدالتخواهی را تضعیف می کند. دیده خدابین را کور می نماید و روزنه خودبینی را می گشاید و سرانجام انسان را وا می دارد تا به ملاحظه پدر و مادر و خویشان و اقوام، پا روی حقیقت بگذارد و از اجرای عدل سرباز زند.
کینه با دشمنان نیز از دیگر عواملی است که فرد را وا می دارد تا عدالت را نادیده انگارد. از این رو قرآن کریم تأکید فرموده است تا مؤمنان از بازگو کردن سخن حق در هیچ شرایطی خودداری نکنند و رعایت عدالت را بر هر چیز دیگر مقدم دارند:
«یَا اَیُّها الَّذینَ آمَنوا کونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنآنُ قَوْمٍ علَی أَلّا تَعْدِلو إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتقوی»[13] ای مؤمنان، برای خدا قیام کنید و به عدالت گواهی دهید و دشمنی قومی، شما را وادار نکند که عدالت نکنید، عدالت کنید که به تقوا نزدیکتر است.
کاربردهای عدالت
در این بخش به برخی از کاربردهای عدل که به طور معمول در زندگی روزمرّه با آنها رو به رو هستیم،‌ اشاره می کنیم؛
1 . شهادت به حق: عدالت ایجاب می کند که یک فرد مسلمان در داوریهای رسمی و خودمانی همواره طرفدار «حق» و «اهل حق» باشد و اگر او را به گواهی دادن طلبیدند، صادقانه گواهی دهد، گرچه به زیان خودش باشد، چنانکه آیه 135 سوره نساء، که پیشتر آمد، بر این مطلب تصریح دارد و حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نیز آن را از حقیقت ایمان شمرده است:
«اِنَّ مِنَ حَقیقَهِ الایمانِ اَنْ تُؤَثِّرَ الحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّکَ، عَلَی الباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَکَ…»[14] از حقیقت ایمان (این) است که حق را ـ گرچه به زیانت باشد ـ بر باطل ـ گرچه به سودت باشد ـ مقدم بداری.
2 . قضاوت به حق: ممکن است کسانی گاه و بیگاه ما را به داوری بخوانند مانند داوری میان دو همسایه، دو همکار، دو فرزند، زن و شوهر و… در این گونه موارد، عدالت حکم می کند که آنچه را حق تشخیص می دهیم، اظهار کنیم و ملاحظه و رودربایستی سبب حق کشی ما نشود، چنین کاری ممکن است در ابتدا برای ما آسان بنماید، ولی هنگام عمل خواهیم دید که چندان هم آسان نیست، بویژه اگر یک طرف دعوا دوست، و طرف مقابل، دشمن باشد. در این گونه موارد خواهیم یافت که حق گویی و داوری به حق، سخت و سنگین است. چنانکه رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«الحق ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ…»[15] حق سنگین و تلخ، و باطل سبک و شیرین است!
و اگر کسی این سنگینی را تحمل کند و آن تلخی را بچشد، شایسته آن است که امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اش بفرماید:
«اَفْضلُ الْخَلقِ اقضاهُمْ بِالْحَقَّ»[16] بهترین مردم کسی است که بیش از دیگران به حق، داوری کند.
3 . حق طلبی و حق دهی: گرفتن حق و دادن حق نیز از لوازم عدالت است. حال، این حق، کوچک باشد یا بزرگ، فردی باشد یا اجتماعی، دینی باشد یا سیاسی، اقتصادی باشد یا فرهنگی و…
شخص عادل، هم درصدد احقاق حقوق خود و دیگران برمی آید، (حق طلبی) و هم حقوق دیگران را به آنان باز می گرداند. (حق دهی) امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ ضمن نامه ای به سران سپاه خود، از حق رهبر و رهروان، سخن به میان می آورد و گوشه ای از آن را شرح می دهد، سپس به آنان سفارش می کند که هم حق خود را از رده بالاتر دریافت کنند و هم، حقوق آنان را بپردازند.[17][1] . فرهنگ معین، واژه عدل.
[2] . المنجد، ماده عدل.
[3] . المفردات، راغب اصفهانی، واژه عدل.
[4] . عدل الهی، ص 47، صدرا.
[5] . فروع کافی، ج 3، ص 217.
[6] . همان.
[7] . غرر الحکم و دررالکلم، ج 3، ص 374.
[8] . همان، ص 206.
[9] . همان، ص 353.
[10] . شرح غررالحکم، ج 2، ص 205.
[11] . همان، ج 6، ص 68.
[12] . نساء، آیه 135.
[13] . مائده، آیه 8.
[14] . بحارالانوار، ج 70، ص 107،اسلامیه.
[15] . بحارالانوار، ج 77، ص 82.
[16] . شرح غررالحکم، ج 2، ص 467.
[17] . ر.ک: نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، نامه 50.
@#@
4 . انجام فرائض و ترک گناهان: چنین عدالتی در مرجع تقلید، امام جماعت، قاضی، گواه در دادگاه و مانند آن شرط است، حضرت امام خمینی(قدس سره) در معنای آن فرموده است:
«حالتی است نفسانی که صاحب خود را بر پایبندی به تقوا وا می دارد و مانع ارتکاب گناهان کبیره (و با احتیاط، گناهان صغیره) می شود… همچنین از انجام کارهایی که در عرف، بی مبالاتی در دین شمرده می شود، جلوگیری می کند.»[1] در برابر چنین عدالتی «فسق» قرار دارد؛ یعنی کسی که مرتکب گناه کبیره شود یا بر گناه صغیر اصرار بورزد، «فاسق»‌ است که از مرجعیت، امامت جماعت، گواهی دادن بر دادگاه و مانند آن محروم می شود، مگر آنکه از گناه توبه کند.
5 . احترام به اموال و حقوق مردم: مصداق دیگر عدالت، احترام به جان، آبرو، مال و حقوق دینی و اجتماعی مردم است که باید مراعات گردد، این دادگری نیز حساس و ارزشمند است که بایستی به آن آراسته باشیم؛ اهمال یک پزشک در نجات جان بیمار، کوتاهی نیروی نظامی و انتظامی در ایجاد امنیت داخلی و خارجی، سستی یک قاضی در اعمال قانون، بی تفاوتی هر مسؤولی در برابر حقوق مردم و… از اموری است که عدالت را خدشه دار می کند و مرتکبین چنین کارهایی هرگز عادل شمرده نمی شوند.
[1] . ترجمه تحریرالوسیله، ج 1، ص 499، با توجه به پاورقی، (با تصرف در عبارت).
علی اصغر الهامی نیا ـ اخلاق اسلامی، ص134

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید