معرفت ما درباره مسائل مربوط به جهان دیگر هر قدر زیاد هم باشد محدود است، تنها شبحی از دور برای ما نمایان است، اما جزئیات و خصوصیات آن روشن نیست چرا که عالم آخرت به طور کلی جهانی است بالاتر از این عالم، درست مانند عالم جنین نسبت به زندگی بیرون شکم مادر.
بنابراین احاطه کامل بر اسرار آن برای مردم دنیا غیر ممکن است، ولی این امر هرگز مانع معرفت و شناخت اجمالی نخواهد بود.
به هر حال برای پی بردن به ماهیت دوزخ به سراغ نامها و اوصاف و اشارات قرآن در این زمینه میرویم و به آیات زیر که نمونههایی از اسماء و اوصاف دوزخ را بیان میکند، گوش دل میسپاریم:
1ـ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَهُ اَبْوابٍ.[1]
و جهنم میعادگاه همه آنها است. هفت در دارد.
2ـ سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ـ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ ـ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ ـ لَوَّاحَهٌ لِلْبَشَرِ[2]
(اما) به زودی او را وارد دوزخ میکنیم و تو نمیدانی دوزخ چیست؟ (آتشی است که) نه چیزی را باقی میگذارد و نه چیزی را رها میسازد! پوست تن را به کلی دگرگون میکند!.
3ـ فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ[3]
از آتشی بترسید که هیزم آن بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها است! و برای کافران آماده شده است.
4ـ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ[4]
گروهی در بهشت و گروهی در سعیر (آتش).
5ـ فَأَمَّا مَنْ طَغى ـ وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا ـ فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى[5]
اما آن کسی که طغیان کرده، و زندگی دنیا را مقدم داشته مسلماً «جحیم» جایگاه او است.
6ـ کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَهِ ـ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَهُ ـ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ ـ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ[6]
چنین نیست که او میپندارد به زودی در «حطمه» پرتاب میشود و تو چه میدانی «حطمه» چیست؟ آتش برافروخته الهی است، آتشی که از دلها سر بر میزند!.
7ـ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ ـ فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ ـ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ ـ نارٌ حامِیَهٌ[7]
و اما کسی که ترازوهایش سبک است پناهگاهش «هاویه» و تو چه میدانی «هاویه» چیست؟ آتشی سوزان.
8ـ کَلاَّ إِنَّها لَظى ـ نَزَّاعَهً لِلشَّوى ـ تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى[8]
اما هرگز چنین نیست (که آنها میپندارند) شعلههای سوزان آتشی است که دست و پا و پوست سر را میکند و میبرد، و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردند صدا میزند!.
تفسیر و جمعبندی
تعبیرات مختلف قرآن درباره دوزخ
در نخستین آیه به یکی از معروفترین نامهای دوزخ که 77 بار در قرآن مجید تکرار شده ـ یعنی جهنم ـ برخورد میکنیم، این آیه اشاره به پیروان ابلیس کرده، میگوید: «جهنم وعده گاه همهی آنها است ـ و برای آن هفت در است!».
در معنی واژهی «جهنَّم» میان ارباب لغت و مفسّران گفتگو بسیار است، بعضی آن را به معنی «آتش»، و بعضی آن را به معنی «عمیق و ژرف» دانستهاند، در لسان العرب آمده «جِهِنَّام» به معنی عمق زیاد است، و لذا «بئرٌ جَهَنَّم و جِهِنّام» به معنی چاه عمیق آمده است.
در همان کتاب از بعضی نقل شده که این واژه در اصل عبرانی است و «کهِنّام» بوده است، و عربی آن به صورت جهنم ذکر شده، (و به همین دلیل از الفاظ مالاینصرف است، چرا که هم معرفه و هم عجمی است).
جمعی آن را در اصل از واژه عبری «جهینون» دانستهاند[9] و بعضی آن را عربی میدانند (و علت مالاینصرف بودن آن را تأنیث و تعریف ذکر کردهاند).
بعضی نیز آن را از ریشه فارسی دانستهاند.
به تونل زیر زمینی که حرارت در آن میدمند و زمین حمام را گرم میکند نیز جهنم میگویند.[10]
به هر حال ریشه آن هر چه بوده باشد (عربی، فارسی، و عبرانی) این واژه در قرآن مجید نامی است برای محلی که مملو از انواع عذابها و کانون قهر و غضب الهی است، و دارای درکات و مراتب مختلف است.
در دومین آیه به یکی دیگر از نامهای دوزخ برخورد میکنیم و آن «سقر» است، بعد از اشاره به داستان یکی از مشرکان لجوج و سرسخت (ولید بن مغیره) میفرماید به زودی او را وارد «سقر» میکنیم، و تو نمیدانی سقر چیست (آتشی است که) چیزی را (به حال خود) باقی نمیگذارد، و نه چیزی را رها میکند، پوست تن را به کلی دگرگون میسازد. «سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ـ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ ـ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ ـ لَوَّاحَهٌ لِلْبَشَرِ».
به هر حال «سقر» یکی از نامهای دوزخ است که در اصل از مادهی «سَقْر» (بر وزن فقر) به معنی دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب گرفته شده.[11]
بعضی آن را نام یکی از طبقات وحشتناک دوزخ میدانند چنانکه در حدیثی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ میخوانیم: درّهای است به نام سقر که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ را میسوزاند.[12]
در صحاح اللغه آمده است که «سقرات الشمس» به معنی شدت تابش آفتاب است، و «یَوْمٌ مُسَقَّرٌ» به معنی روز داغ و سوزان است.
در التحقیق آمده که اصل این ماده به معنی حرارت شدیدی است که رنگ اشیاء یا صفات آنها را دگرگون میسازد.
ولی تدریجاً این واژه به صورت نامی از نامهای آتش دوزخ درآمده است، آتشی شدید و سوزان که همه چیز را دگرگون میسازد.
اوصافی که در همین آیات آمده نیز شاهد این مدعی است، چرا که از یک سو میگوید: پوست تن را به کلی دگرگون میکند، و از سوی دیگر میفرماید: چیزی را به حال خود باقی نمیگدازد.
دیگر از اسامی دوزخ که در قرآن مجید به طور گسترده به کار رفته است «نار» است این واژه 145 بار در قرآن مجید آمده که در غالب موارد به معنی آتش دوزخ است، هر چند در مواردی نیز به معنی آتش دنیا آمده است، از جمله در سومین آیه از آیات مورد بحث خطاب به معارضان قرآن کرده، میگوید: «اگر شما سورهای همانند قرآن نمیآورید ـ و هرگز نخواهید توانست ـ از آتشی بپرهیزید که هیزم آن مردم (گنهکار) و سنگها است که برای کافران آماده شده است.
واژهی «نار» به معنی هر گونه «آتش» است، راغب در مفردات میگوید: «نار» به معنی شعلهای است که در برابر حسّ انسان ظاهر میشود، و به حرارت تنها نیز «نار» گفته میشود، بعضی معتقدند «نار» و «نور» از یک ریشه گرفته شده و هر دو با هم همراهند.
به هر حال کثرت استعمال این واژه در خصوص آتش دوزخ در آیات قرآن به حدّی است که به صورت نامی از نامهای دوزخ درآمده.
قرآن مجید در آیهی 10 آل عمران، اشاره به گروهی از مجرمان کرده میگوید: «وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ»: «آنها هیزم آتشند» یعنی هیزم دوزخند.
تعبیر به «اصحاب النار» در آیات متعدد نیز در مورد دوزخیان به کار رفته است و لذا اصحاب النار در مقابل اصحاب الجنّه قرار داده شده.[13]
ضمناً از اوصافی که در این آیه برای آتش دوزخ شمرده شده این است هیزم و آتشگیرهی آن خود انسانها به اضافهی سنگها (بتها) هستند، بنابراین آتش دوزخ از این نظر هیچ شباهتی به آتش دنیا ندارد.
در چهارمین آیه به نام و توصیف دیگری دربارهی این کانون قهر الهی یعنی (سعیر) برخورد میکنیم.
بعد از اشاره به هدف نزول قرآن که انذار مردم و بیم دادن آنها از روز قیامت است میفرماید: (در آن روز) گروهی در بهشتند و گروهی در سعیرند (فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ).
واژهی «سعیر» شانزده بار، و جمع آن «سُعر» دوبار در قرآن مجید آمده است، این واژه در اصل از مادهی «سَعر» (بر وزن قعر) گرفته شده که به معنی برافروختن آتش است و به معنی شدت فروزندگی آن نیز آمده، لذا «سعیر» به معنی آتشی است که بسیار سوزان و ملتهب و شعلهور باشد، و گاه به معنی «جنون» نیز آمده است، چرا که در این حالت شخص شعلهور میگردد و هیجان به او دست میدهد، به شتر دیوانه، ناقهی مسعوره میگویند.[14]
از این که «سعیر» در آیهی فوق در مقابل «جنّت» قرار گرفته، چنین استفاده میشود که آن هم یکی از نامهای دوزخ است، تعبیر به «اصحاب السعیر» در چند آیه از قرآن نیز به قرینهی دیگری بر این نامگذاری است.[15]
ولی نمیتوان انکار کرد که در پارهای از آیات قرآن به همان معنی وصفی به کار رفته، و اشاره به فرو زندگی آتش دوزخ است.
پنجمین تعبیر که در بیست و پنج مورد در قرآن مجید آمده است همان جحیم است، در آیهی مورد بحث میفرماید: «اما کسی که طغیان کند وز ندگی دنیا را (بر آخرت) مقدم دارد جحیم جایگاه او است» (فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى).
واژه «جحیم» که از تعبیرات قرآن استفاده میشود یکی از نامهای دوزخ است و از ماده «جَحْم» است که به گفته راغب به معنی «شدت بر افروختگی آتش» در «مقاییس اللغه» نیز بر همین معنی تأکید شده، ولی «صحاح اللغه» آن را به معنی آتش عظیم تفسیر کرده که طبعاً با شدت حرارت و التهاب همراه است.
ولی در یک مورد در قرآن مجید این واژه در مورد آتشهای سوزان دنیا به کار رفته در آنجا که از قول مشرکان زمان ابراهیم ـ علیه السّلام ـ نقل میکند: قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ[16].
[1] . حجر/43 ـ 44.
[2] . مدثر/26 ـ 29.
[3] . بقره/24.
[4] . شوری/7.
[5] . نازعات/37 ـ 39.
[6] . همزه/4 ـ 7.
[7] . قارعه/8 ـ 11.
[8] . معارج/ 15 ـ 17.
[9] . لغتنامهی دهخدا، مادهی «جهنّم».
[10] . لغتنامهی دهخدا، مادهی جهنّم ـ التحقیق، لسان العرب، المنجد و اقرب الموارد.
[11] . مقاییس اللّغه و مفردات راغب.
[12] . تفسیر صافی، ذیل آیهی 48 سورهی قمر.
[13] . اعراف،44 و حشر،20.
[14] . مقاییس، صحاح اللّغه و التحقیق و مفردات راغب.
[15] . ملک،10 ـ 11 و فاطر،6.
[16] . صافات،97.
@#@ «گفتند بنای مرتفعی برای او (ابراهیم) بسازید و او را در جحیم (کانونی پر از آتش سوزان شعلهور) بیفکنید».
اما این تعبیر مانع از آن نیست که واژهی مزبور از نامهای جهنم بوده باشد.
در ششمین تعبیر با واژه «حُطَمَه» مواجه میشویم که دوبار در سورهی «هُمزه» تکرار شده است، که ضمن اشاره به وضع کسانی که عیب جویی و غیبت میکنند و حرص برای جمع آوری اموال دارند میفرماید: «چنین نیست که او میپندارد، به زودی در حطمه پرتاب میشود، تو چه میدانی حطمه چیست؟! آتش الهی برافروخته است که از دلها سر میکشد.!
(کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَهِ ـ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَهُ ـ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ ـ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ).
واژه «حطمه» که به گفته «صحاح اللغه» و «مجمع البحرین» نامی از نامهای دوزخ است، صیغهی مبالغه از مادهی «حطم» به معنی «درهم شکستن» است. و بعضی آن را به معنی «در هم شکستن اشیاء خشک» میدانند، لذا به سالهای قحطی «حُطمه» (بر وزن لقمه) گفته میشود، زیرا همه چز را درهم میشکند و انسانها را متلاشی میسازد و «حطیم» به محلی از کعبه که میان حجر الاسود و در خانه کعبه واقع شده گفته میشود، زیرا مردم سخت در آنجا ازدحام میکنند گویی از شدت فشار میخواهد استخوانها درهم بشکند.
بنابراین نامگذاری دوزخ به عنوان «حطمه» به خاطر آن است که آتش سوزانش همه چیز را درهم میشکند و متلاشی میسازد، و تفسیری که قرآن در آیات مورد بحث برای آن آورده (میگوید: آتش افروختهی الهی است، که از دلها سر میکشد) نیز شاهد بر این مدّعی است.
ولی از بعضی از روایات استفاده میشود: که هر یک از نامهای «جهنم» از جمله حطمه اشاره به بخش خاصی از دوزخ میباشد.[1]
در هفتیمن تعبیر سخن از «هاویه» است، که فقط یک بار در قرآن مجید دیده میشود، میفرماید: وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ ـ فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ ـ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ ـ نارٌ حامِیَهٌ: «اما آن کس که ترازوهای (عمل) او سبک است پناهگاهش هاویه است، و تو چه میدانی هاویه چیست؟ آتشی داغ و سوزان»![2]
«هاویه» به گفتهی ابن منظور در «لسان العرب» یکی از نامهای «جهنم» است، بنابراین «اُمّه هاوِیَهٌ» مفهومش این است که مسکن و قرارگاه او دوزخ میباشد.[3]
در «مقاییس اللغه» و «مفردات راغب» نیز اشاره به این نامگذرای شده است، این ماده در اصل از ماده «هُوِىّ» به معنی افتادن و سقوط کردن است، زیرا کافران و مجرمان در آن سقوط میکنند، ضمناً اشاره به عمق دوزخ نیز میباشد.
واژه «اُمّ» در اینجا به معنی جایگاه و قرارگاه تفسیر شده و گاه به معنی مادر، یعنی همان گونه که مادر فرزند خویش را در آغوش میکشد دوزخ نیز افراد را در آغوش میگیرد!.
بعضی نیز «اُم» را در اینجا به معنی «مغز سر» تفسیر کردهاند، و میگویند «هاویه» توصیفی است برای دوزخیان زیرا با سر، در آن سقوط میکنند، ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر میرسد.
در هشتمین و آخرین تعبیر به واژهی (لَفظی) برخورد میکنیم، که آن نیز یک بار در قرآن آمده، در سورهی معارج پس از اشاره به حال مجرمانی که در قیامت دوست دارند همسر و برادر و فرزندان خود را برای نجات خویش قربانی کنند میفرماید:کَلاَّ إِنَّها لَظى ـ نَزَّاعَهً لِلشَّوى ـ تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى: «آن گونه نیست که آنها میپندارند (بلکه) آن لظی (آتش سوزان) است ـ که دست و پا و پوست سر را میکند! ـ و کسانی را که به فرمان خدا پشت کردهاند فرا میخواند».[4]
«لظی» در اصل به معنی آتش یا شعلهی خالص آتش است، ولی به گفتهی «لسان العرب» و «مفردات راغب» این واژه نامی از نامهای «جهنم» است (لذا به خاطر علم بودن و تأنیث غیر منصرف است).
«نزّاعه» به معنی چیزی است که پی در پی جدا میسازد، و «شَوی» به معنی دست و پا و اطراف بدن است (هر چند گاهی به معنی بریان کردن نیز آمده، ولی در اینجا مناسب همان معنی اول است چرا که وقتی چیزی را در آتش میافکند اول شاخ و برگ و اطراف آن میسوزد.)
بعضی نیز «شوی» را به معنی پوست تن یا پوست سر معنی کردهاند.
و از عجائب این آتش سوزان این که دوزخیان را به سوی خود فرا میخواند! آیا واقعاً دوزخ از نوعی حیات و درک و شعور برخوردار است و چنین میکند؟ و یا جاذبهی مرموزی در دوزخ است که مستحقان را به خود جذب مینماید؟.
هر دو احتمال امکان پذیر است، ولی ظاهر آیه همان معنی اول میباشد.
این نکته قابل توجه است که در روایات اسلامی «نار» از نامهای دوزخ ذکر نشده، بلکه هفت نام دیگر آمده، و هر کدام به عنوان یکی از طبقات دوزخ معرفی شده، نه این که این نامهای هفتگانه هر کدام مجموعهی دوزخ را شامل شود.
از جمله در حدیثی از امیر مؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ میخوانیم که فرمود: «جهنم هفت در دارد و این درها طبقاتی هستند که هر یک بالای دیگری است سپس حضرت یک دست خود را بر دیگری نهاد و فرمود: این چنین!… پایینترین طبقه، «جهنم» است، و بالای آن «سعیر» و بالای آن «هاویه» است (ولی در بعضی از روایات آمده که پایینترین نقطه آن «هاویه» و بالاترین نقطه آن «جهنم» است).[5]
مانعی ندارد که اسامی هفتگانه فوق، گاه بر تمام جهنم اطلاق گردد و گاه بر بخشی از دوزخ، همان گونه که در نامهای دنیا نیز دیده میشود که گاه یک نام بر مجموعه یک استان و گاه بر خصوص شهری که بخشی از استان است اطلاق میشود.
[1] . به تفسیر نور الثقلین جلد 3 صفحه 17 و 19 حدیث 60 و 64 مراجعه فرمائید.
[2] . قارعه/8 تا 11.
[3] . لسان العرب، ماده هوی.
[4] . معارج/15 ـ 17.
[5] . مجمع البیان، جلد 5 و 6 صفحه 338 ـ نور الثقلین جلد 3 صفحه 19 حدیث 64 ـ در حدیث 60 نیز در همین زمینه حدیث مبسوطی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل شده است.
آیت الله مکارم شیرازی- با تلخیص از پیام قرآن، ج6، ص397