از آن جا كه زيارت, شريعه ورود به درياي ولايت، و ظهور تمسّك و نمود اعتصام به مستمسك امامت است، و با توجه به اين نكته كه توصيههاي قرآني به اعتصام و تمسك به حبل الهي از طريق زيارت تحقق مييابد، شايسته است در حدّ گذرا و مختصر به برخي از آياتي كه بر اين ارتباط تأكيد دارد، اشاره كنيم.
خداي سبحان در قرآن كريم از سه طريق عمده هدايتگري ميكند و راه پيوند و قرب به اولياي الهي را توصيه ميكند:
يكم: بيان جايگاه و موقعيت والاي آنان در نظام تكويني و عالم تشريع و نيز برشماري اوصاف و كمالات شايسته و خصايص زنده، كامل و مؤثر آنها در نظام بشري، و عصمت و مصونيّت آنان از هر نوع رجس و رجز مادي و معنوي. چنين كمالاتي به دلالت التزامي لزوم تبعيّت و اطاعت و محبت و مودّت نسبت به آنها را به همراه دارد.
دوم: پرهيز دادن از اِعراض و دوري از آنها كه موجب انحطاط و سقوط بوده و حرمان ازكمالات انساني و الهي است. با اين گونه بيان راه هرگونه گسست و سهل انگاري در مقابل عترت طاهره ـ عليهم السّلام ـ را ميبندد، بلكه همهي آن راهها را اعوجاج و انحراف ميداند.
سوم: آياتي مستقل، صريح و روشن در جهت همراهي، مصاحبت و بلكه مسئوليت در مقابل اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ كه با عبارات مختلف اين معنا را تذكر ميدهد. به نمونههايي از اين آيات اشاره ميكنيم:
1. از جمله آياتي كه با تصريح و با فعل امر همراهي با سفراي الهي و اوصياي معصومِ از هر گونه خطا و لغزشي را توصيه ميكند، آيهي: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»؛[1] «اي انسانهاي مؤمن ضمن كسب تقوا همواره با صادقين همراه باشيد» است. در اين آيه توصيه به تقوا بيانگر اين معناست كه اين مصاحبت، تبعيت، اطاعت و ملازم بودن بايد با قدرت، عزم و تصميم جدي همراه باشد؛ زيرا تقوا در مصاحبت، اين پيام را دارد كه هم صادقين را درست بشناسيد و هرگز غير صادقين را با صادقين اشتباه نكنيد و هم بعد از شناخت لحظهاي درنگ نكرده و همواره با كمال جديت و با همهي وجود همراهي با صادقين را رعايت كنيد؛ همان گونه كه رسول مكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نيز در اين معيت و مصاحبت به حدّي در عبوديت و بندگي نسبت به پروردگار عالم مداومت و همراهي ميكرد كه احدي در اين مسير با او يار نبود: «لِى مَعَ اللهِ وَقْتٌ لايَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ»؛[2] براي من نسبت به خداوند حالاتي است كه هيچ فرشتهي مقرّب و هيچ نبي فرستادهاي ياراي قدم نهادن در آن عرصه را ندارد، و از فرط اين مصاحبت خداوند او را به عنوان حبيب خود اتّخاذ كرد: «وَ اتَّخَذْتُكَ حَبِيباً»[3] و به تبع آن علي ـ عليه السّلام ـ نيز نسبت به آن حضرت همين حد از متابعت را داشت، كه اولاً خود را به عنوان بندهاي از بندگان محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ معرفي كرده: «إنَّما أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ »[4] و در خطبهي «قاصعه» كيفيّت اين تبعيت و همراهي را ياد ميكند: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْم مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ»؛[5] تبعيت من از پيامبر گرامي به حدي بود كه لحظهاي از او جدا نميشدم و هر روز نكتهاي از اخلاق نيك و پسنديده به من ميآموخت و به من فرمان ميداد تا پيروي كنم.
اين مصاحبت به حدي بود كه در بين همهي مؤمنان تنها او برادر و همتاي حقيقي پيامبر شد و طبعاً او نيز محبوب الهي و به منزلهي جان رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ معرفي شد: «يا عَلِىُّ أَنْتَ مِنِّى وَ أَنَا مِنْكَ وَأَنْتَ أَخِى».[6]
بايد توجه داشت كه اين معيت و همراهي، وقتي به اوج رسيد و انسان در مسير عبوديت و اطاعت الهي ميادين، مواقف و منازل را طي كرد. اين معيت كه همراهي و مصاحبت ويژه بوده و متضمن هدايت، كمال و آشنايي با اسرار عالم است از ناحيهي پروردگار عالم نيز به انسان خواهد رسيد، و اگر خداوند در قرآن ميفرمايد با صادقين همراه باشيد در آيهي ديگر ميفرمايد: خداوند با صادقين و محسنين است: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الُْمحْسِنِينَ».[7]
در اين مورد نيز اگر انسان با اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ باشد و رابطه با آنها را جدي گرفته، اعتصام، اتصال و تمسّك را رعايت كرده باشد، يعني تولّي صورت پذيرفته و دوستي و ولاي آنان در قلب و اركان وجودي آدمي نشسته باشد، از آن سويْ ولايت و سرپرستي اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ نسبت به انسانها، كه خود برترين و مؤثرترين نعمت است، نيز ظاهر ميشود.
بديهي است كه با مولويّت و حاكميّت عترت ـ عليهم السّلام ـ بر قلمرو وجود انساني، زمينههاي رشد و بالندگي انسان شكوفا ميشود و همراهي و مصاحبت به معيت و حضور دائم مبدّل ميشود: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»؛[8] «و كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمرهي كساني خواهند بود كه خدا ايشان را گرامي داشته (يعني) با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند». اين همراهي و حشر با اولياي الهي در سختترين مراحل با انسان بوده و طبق احاديث فراوان در مواقف و مهالك دشوار اين معيتِ شفاعت آفرين موجب گشايش و آسودگي است.
در زيارت شب و روز عرفه آمده كه هدف از زيارت آن است كه معيّت و همراهي دنيا و آخرت را از شما مسئلت كنم: «أَسْأَلُ اللهَ بِالشَّأنِ الّذِى لَكَ عِنْدَهُ وَ بِالْمَحَلِّ الّذِى لَكَ لَدَيْهِ أَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ وَ كَرَمِهِ.»[9] اساساً بهره انسان در زيارت همين همراهي و مرافقت است.
در زيارت عسكريين (امام هادي ـ عليه السّلام ـ و امام عسكري ـ عليه السّلام ـ ) نيز ميخوانيم:
«أَسْأَلُ اللهَ رَبِّى وَ رَبَّكُما أَنْ يَجْعَلَ حَظِّى مِنْ زِيارَتِكُما الصَّلاةَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ يَرْزُقَنِى مُرافَقَتَكُما فِى الْجِنانِ مَعَ آبائِكُما الصَّالِحِينَ».[10] از همين رهگذر زيارت نقش مهم و اساسي خود را در فراهم آوردن زمينة مصاحبت و همراهي تامّ دارد.
يكي از بهترين و مؤثرترين آثار زيارت همانند پذيرش و تأييد افكار و آرمانهاي مزور است. اگر انسان بر مبناي بيانات اعتقادي و رواياتي همانند آنچه جابر بن عبدالله انصاري، اولين زاير حرم حسيني از رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ بيان داشته اين معنا را بيابد كه زيارت نماد همفكري و همدلي است و كسي كه به زيارت ميرود خود را از نظر اعتقادي، اخلاقي و رفتاري با مزور هماهنگ ساخته و نيّت همراهي همه جانبه را دارد و خود نيز به اين گرايش مايل و اميدوار است. اينجاست كه موفق به كسب همراهي و مصاحبت شده و آيهي «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»[11] را تحقق بخشيده است. با توجه به حديث جابر اين نكته روشنتر ميشود.
جابر بن عبدالله انصاري به عطيّه كوفي ميگويد: يا عطيّة سمعت حبيبي رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ يقول: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِى عَمَلِهِمْ»؛[12] جابر ميگويد دوستم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: هر كسي قوم و مردمي را دوست داشته باشد با آنها محشور ميشود و هر كسي عمل و كار مردم و ملتي را دوست داشته باشد با آنها در عملشان شريك است. از اين رهگذر كساني كه به هر نحو نتوانستند در عرصهي كربلا حاضر شوند، با اظهار همدردي و همراهي, خود را از نظر فكري و روحي نزديك كرده و با تدارك كردن آن نقيصه همراهي خود را اعلام ميدارند؛ چنان كه در زيارت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به آن حضرت عرض ميكنيم: «لَبَّيْكَ داعِيَ اللهِ إنْ كانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِى عِنْدَ اسْتِغاثَتِكَ وَ لِسانِي عِنْدَ استِنصارِكَ فَقَدْ أَجابَكَ قَلْبِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِي، سُبْحانَ رَبِّنا إنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً»؛[13] اي حسين عزيز كه در دعوت به كمك، به خدا دعوت داشتي، اگر هنگام استغاثه و كمك طلبي تو، نتوانستم شما را با بدن و زبانم كمك كنم، هر آينه قلب، گوش و چشمم شما را اجابت كرده است. منزه است پروردگار ما و وعدهي پروردگار ما هر آينه محقّق است.
البته اين اعتراف و تصديق به همراهي و تبعيّت, شايستگي همراهي با آنان را نيز افزون ميگرداند؛ از اين رو در نوع زيارت نامهها آرزوي مصاحبت آمده است: «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»؛[14] اي كاش با شما بودم و به رستگاري عظيمي نايل ميشدم. يا در زيارت شب عرفهي حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ آمده است: «أَسْأَلُ اللهَ… أَنْ يُصَلَّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ بِمَنِّهِ وَ جُودِهِ وَ كَرَمِهِ»؛[15] از خدا ميخواهم كه بر محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و آلش درود فرستد و مرا با شما در دنيا و آخرت همراه دارد.
[1] . سورهي توبه، آيهي 119.
[2] . بحارالانوار، ج18، ص360.
[3] . همان، ص383.
[4] . بحارالانوار، ج3، ص283.
[5] . نهج البلاغه، خطبهي 192.
[6] . بحارالانوار، ج51، ص108.
[7] . سورهي عنكبوت، آيهي 69.
[8] . سورهي نساء، آيهي 69.
[9] . بحارالانوار، ج98، ص361.
[10] . تهذيب الأحكام، ج6، ص94.
[11] . سورهي توبه، آيهي 119.
[12] . بحارالانوار، ج65، ص131.
[13] . بحارالانوار، ج98،ص337.
[14] . همان، ص166.
[15] . همان، ص361.
@#@ و اين خصيصه در زيارت وداع و دعاي آن برجسته است و بر آن تأكيد شده است؛ زيرا يكي از خواستههاي جدّي در زيارت وداع همين مصاحبت و همراهي است: «…. أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إيّاهُمْ وَ أَشْرِكْنِي مَعَهُمْ فِي صالِحِ ما أَعْطَيْتَهُمْ عَلي نُصْرَتِهِمْ ابْنِ نَبِيِّكَ وَحُجَّتِكَعَلي خَلْقِكَ وَ جِهادِهِمْ مَعَهُ»؛[1] بار الها اين زيارت را آخرين عهد زيارت من قرار مده و مرا با اين شهيدان در عطاي ولايت شريك گردان؛ عطايي كه به پاس ياري كردن فرزند رسولت و حجّتت بر خلق و جهاد آن شهيدان همراه با او به آنها عطا كردهاي.
2. حل مشكلات علمي و اخلاقي و بيرون آمدن از ورطهي ظلالت و جهالت تنها در سايهي ارتباط و اتصال علمي با آشنايان و عالمان حقيقي دين، يعني اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ ممكن و ميسور است و بدون ارتباط و سئوال و پرسش از آنها نه علمي ايجاد ميشود و نه هدايتي ممكن است؛ از اين رو خداي سبحان به صورت صريح و آشكار توصيه ميكند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[2] «پس اگر نميدانيد از دانايان كتابهاي آسماني جويا شويد.» در دو سورهي مستقل تأكيد شده كه از اهل ذكر سئوال كنيد. هدف از سئوال رهيدن از جهل و ظلم و مشكلات فكري، روحي، اخلاقي و عملي در مسائل فردي و اجتماعي است و مناسبترين بستر براي آن زيارت است؛ چه در حال حضور اولياي الهي و چه در حال غيبت و ممات آنان.
رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در پاسخ اين پرسش كه اهل ذكر چه كساني هستند فرمود: من ذكر هستم و امامان ـ عليهم السّلام ـ اهل ذكر هستند؛ قال ابو جعفر الباقر ـ عليه السّلام ـ في قول الله عزّ و جلّ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»: «قالَ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ الذِكْرٌ أَنَا وَ الأَئِمَّةُ ـ عليهم السّلام ـ أَهْلُ الذِّكْرِ…».[3]
حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ نيز در پاسخ همين سوال فرمود: ما اهل ذكر و پرسش شوندگان هستيم؛ سَأَلْتُ الرِّضا ـ عليه السّلام ـ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِداكَ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؟ فَقالَ: «نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَنَحْنُ الْمَسْئُولُونَ».[4]
در بياني ديگر از امام رضا ـ عليه السّلام ـ آمده است: «اَلذِّكْرُ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ وَ نَحْنُ أَهْلُهُ وَ ذلِكَ بُيِّنَ فِي كِتابِ اللهِ حَيْثُ يَقُولُ فِي سُورَةِ الطَّلاقِ «فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً ـ رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ»[5] فَالذَِكْرُ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ وَ نَحْنُ أَهْلُهُ.»[6]
در ذيل آيهي «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَسْئولُونَ»[7] نيز در برخي احاديث آمده كه مورد سئوال، ولايت اهلبيت و مودّت نسبت به آنهاست؛[8] بنابراين، چيزي كه با اين اصرار و تأكيد درخواست شده و چنين نقش و تأثير عمدهاي در دنيا و عقبي دارد، ضرورت آن حتمي و اهميّت آن قطعي است.
3. نمونهي بارز و آشكار ديگر، توصيه و فرمان الهي به اطاعت و تبعيّت از اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ مطابق آيهي شريفهي «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[9] است. در اين كريمه به همان صورتي كه به اطاعت از رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ توصيه شده بدون تكرار امر، به همان وجه تبعيّت از صاحبان حقيقي امر و ولايتمداران دستور داده شده است. كساني كه در كنار پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اطاعت از آنها الزامي شناخته شده قطعاً مواليان و واليان راستين هستند و اساساً بدون اطاعت واليان امر اطاعت خدا و رسول امكان ندارد. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه فرمودند: «إنَّهُ مَنْ أَتَي الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها اهْتَدي وَ مَنْ أَخَذَ فِي غَيْرِها سَلَكَ طَرِيقَ الرَّدي وَ صَل اللهُ طاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطاعَةِ رَسُولِهِ وَ طاعَةَ رَسُولِهِ بِطاعَتِهِ فَمَنْ تَرَكَ طاعَةَ وُلاةِ الأَمْرِ لَمْ يَطِعِ اللهَ وَلا رَسُولَهُ وَ…»؛[10] تنها كساني كه از باب ولايت به بيوت هدايت و سعادت گام نهادهاند، هدايت يافتهاند و كساني كه در غير اين مسير راه ميپيمايند در راه ضلالت و پستي گام مينهند و در واقع اطاعت اولوالامر و اطاعت رسول در پرتو اطاعت الهي خواهد بود و اگر كسي اطاعت اولوالامر را ترك كند در واقع خدا و پيامبرش را اطاعت نكرده است.
تولّي، تبعيت و اطاعت از اولوالأمر به همان حدي معتبر است كه اطاعت از رسول گرامي ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ داراي ارزش و بهاست و خداوند اين اطاعت را اطاعت از خود دانسته و فرموده است: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[11] و طاعت آنها را مقرون به طاعت خود دانسته است: «وَ قَرَنَ طاعَتَكُمْ بِطاعَتِهِ»[12] با چنين اهميت و ارزشي طبعاً اتصال و اعتصام به آنها يك ضرورت براي كمال وجودي انسانها خواهد بود و بديهي است كه زيارت با شاخصههاي برجسته و دلنشين آن جلوههاي اطاعت و تبعيّت را در دلها مينشاند.
4. مودّت و دوستي اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ به قدري عظيم و ارزشمند است كه تنها اجر رسالت شمرده شده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»، [13] و تنها كساني ميتوانند در مقابل رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ رو سفيد و سرفراز باشند كه با معرفت و مودّت نسبت به خويشاوندان آن حضرت حركت انساني و الهي خويش را تصحيح كرده و به اين حسنهي دنيا و عقبي رسيده باشند؛ «وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً»[14] «قطعاً كساني كه خير و نيكي، يعني مودّت به اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ را تحصل كرده باشند، براي آنها احسان و انعام الهي افزون خواهد بود.» ترديدي نيست كه از بهترين راهها براي ايجاد محبّت و دوستي و تحصيل ارادت و معرفت اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ ، حضور در مشاهد آنان و خواندن زيارت نامههاي جامع و زيباي آنان است.
5. ندامت و خسران همواره بر كساني است كه در دنيا توانايي خود را در جهت پيوند با اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ به كار نگرفتند. خداي سبحان حال اين افراد را اين گونه حكايت ميكند: در حالي كه دو دست خود را از سر ندامت و حسرت به دندان گرفته وا حسرتا سر داده و با خود ميگويند: اي كاش پيوند خود را با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ تحكيم كرده و راه به رسالت را كه همان ولايت عترت ـ عليهم السّلام ـ است اتّخاذ ميكرديم؛ «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً».[15]
طبق بيان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ تنها طريق و راهي كه به رسالت ختم ميشود راه ولايت است؛ زيرا وقتي از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ سئوال شد جنب الله چيست؟ فرمود: همان چيزي است كه به رسالت منتهي ميشود و انسان ظالم در روز قيامت به سبب ترك ارتباط با آن، دو دست حسرت به دندان ميگيرد؛ فقالوا: «يا رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و ما جنب الله هذا؟» فقال: «هُوَ الَّذِي يَقُولُ اللهُ فِيهِ: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً» فَوَصِيِّى السَّبِيلُ إلَيَّ مِنْ بَعْدِى».[16]
6. انسانهاي دور افتاده از طريق هدايت و منقطع شده از مسير ولايت، در وادي حسرت با صد افسوس و آه از تفريط و كوتاهي، و از قصور و تقصير خود پشيمان و نادم هستند كه چرا در دنيا به «حبل الله»، «نور الله» و «جنب الله» نزديك نشده و از آن دور و جدا ماندهاند: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ»؛[17] «نيكوترين چيزي را كه از جانب پروردگارتان به سوي شما فرود آمده است پيروي كنيد تا اين كه (مبادا) كسي بگويد: «دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهي ورزيدم». شيخ صدوق ـ رحمه الله ـ فرموده است: جنب در لغت عرب به معناي طاعت است؛ گفته ميشود: هذا صغير في جنب الله، يعني في طاعة الله عزّ و جلّ؛ پس معناي قول امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ كه فرمودند: «أَنَا جَنْبُ اللهِ» يعني «أنا الّذي ولايتي طاعة الله».[18] مرتبه جنب اللّهي ويژهي رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و اوصياي معصوم آن حضرت است؛ چنان كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ يا عَلِيُّ مِنْ جَنْبِ اللهِ تَعالي فَقالَ: يا رَسُولَ اللهِ ما جَنْبُ اللهِ تَعالي؟ قالَ ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ : سِرٌّ مَكْنُونٌ وَ عِلْمُ مَخْزُونٌ لَمْ يَخْلُقِ اللهُ مِنْهُ سِوانا فَمَنْ أَحَبَّنا وَ في بِعَهْدِ اللهِ وَ مَنْ أَبْغَضَنا فَإنَّهُ يَقُولُ فِى آخِرِ نَفَسٍ: «يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ»؛[19] خلقت من و تو يا علي از جنب الله است.
[1] . همان، ص204.
[2] . سورهي نحل، آيهي 43؛ سورهي انبياء، آيهي 7.
[3] . بحارالانوار، ج16، ص359.
[4] . كافي، ج1، ص210.
[5] . سورهي طلاق، آيات 10 ـ 11.
[6] . بحارالانوار، ج23، ص173.
[7] . سورهي صافات، آيهي 24.
[8] . بحارالانوار، ج36، ص78.
[9] . سورهي نساء، آيهي 59.
[10] . بحارالانوار، ج66، ص10.
[11] . سورهي نساء، آيهي 80.
[12] . تهذيب الاحكام،ج6، ص100.
[13] . سورهي شوري، آيهي 23.
[14] . سورهي شوري، آيهي 23.
[15] . سورهي فرقان، آيهي 27.
[16] . بحارالانوار، ج36، ص17.
[17] . سورهي زمر، آيهي 56.
[18] . بحارالانوار، ج4، ص9.
[19] . مصباح الهداية، ص281.
@#@ از حضرت پرسيدند: جنب الله چيست؟ رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در جواب فرمود: سرّ الهي و علم پنهان ربوبي است كه جز ما اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ از آن سرشته نشده و نميشود و كساني كه عهد امامت و ميثاق رسالت را وفا كردند با مايند و آنها كه گسستند و رابطه با ما را نپسنديدند در حسرت و نگراني باقي ميمانند.
بنابراين، تنها مصداق جنب الله عترت طاهره ـ عليهم السّلام ـ هستند و انسان مقصّر همواره به سرزنش دروني و عذاب بيروني معذّب است.
در زيارت پنجم امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ آمده: «وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَنْبُ اللهِ وَ بابُهُ وَ أَنَّكَ حَبِيبُ اللهِ وَ وَجْهُهُ الّذِى مِنْهُ يُؤْتي وَ أَنَّكَ سَبِيلُ اللهِ»؛[1] من گواهي ميدهم كه تو جنب اللهي و طريق اهلي و حبيب و وجه خدايي كه راه و طريق ارتباط با خدايي. و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: «مَعْني جَنْبِ اللهِ أَنَّهُ لَيْسَ شَىْءٌ أَقْرَبَ إلَي اللهِ مِنْ رَسُولِهِ وَلا أَقْرَبَ إلي رَسُولِهِ مِنْ وَصِيِّهِ»؛ معناي جنب الله اين است كه هيچ چيزي از رسول الله به خدا نزديكتر نيست و هيچ كسي هم از وصّي او به رسول الله نزديكتر نيست.[2] نيز آن حضرت فرمود: «نحن جنب الله»؛ ما جنب الله هستيم.[3]
امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ طي نامهاي گلايه آميز به اسماعيل بن اسحاق نيشابوري ضمن اشاره به كوتاهي شيعيان در امر امامت، آنها را از وادي حسرت و صحراي ندامت پرهيز ميدهد: «وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُفَرِّطُوا فِي جَنْبِ اللهِ فَتَكُونُوا مِنَ الْخاسِرِينَ»؛[4] از كوتاهي نسبت به جنب الله (كه همان ولايت اولياي الهي است) بپرهيزيد كه از خسارت ديدگان خواهيد شد. بديهي است كه زيارت با شاخصهها، آداب و شرايط ويژهاي كه دارد، از عاطفيترين و در عين حال نزديكترين راه حضور و تقرّب به آنهاست و خروج از وادي تحسّر و برهوت تأسف و نيز عدم سقوط در آن مهالك جز از اين طريق و با اين شيوه امكان پذير نيست.
[1] . بحارالانوار،ج97، ص379.
[2] . همان، ج4، ص9.
[3] . همان،ج24، ص191.
[4] . تحف العقول، ص486.
آيه الله جوادي آملي- فلسفه زيارت و آيين آن, ص57