مسئله عصمت پیامبر و اهل بیت – علیهم السلام – جزء مسایل اساسی است، لذا بسیاری از بزرگان درباره آن به گونه ای سخن گفته و بحث کرده اند. در این جا از مجموع مباحث آنها به طور خلاصه چند محور طرح و تبیین می شود:
الف) از آن جا که هدف از بعثت انبیا هدایت و راهنمایی انسان ها به سوی حقایق و وظایفی است که خداوند برای بشر تعیین کرده است، و در حقیقت، انبیا و اوصیای آنان خلیفه و نمایندگان الهی در میان بشر و مأمور ابلاغ دین خدا و هدایت بشرند، اگر خود آنان به دستورات دین و پیام رسالت شان عمل نکنند و گرفتار لغزش های علمی و عملی شوند، مردم هیچ گونه اعتمادی به آنان پیدا نمی کنند، در نتیجه، اهداف بعثت تحقّق نخواهد یافت. بنابراین، حکمت بالغه و لطف خداوند اقتضا می کند که فرستادگان او در هر دو بُعد عقل نظری و عملی از مصونیت کامل و عصمت برخوردار بوده، نه تنها دچار معصیت و گناه نشوند، بلکه سهو و نسیان نیز در ساحت قدسی آنان راه پیدا نکند.
ب) دلیل عقلی دیگر آن است که انبیا، گذشته از آموزش و ابلاغ احکام خداوند مسئول پرورش و تربیت مردم نیز هستند، لذا در قرآن کریم آمده است که:
(لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ).[1]
بی تردید، این مهم (تربیت و تزکیه ی نفوس) در صورتی تأمین خواهد شد که مربیان اصلاح و تربیت، خود ساخته، صالح و از هر گونه معصیت و نقص پاک و منزه باشند، و گرنه به طور مسلّم «فاقد شیء معطی شیء»[2]نخواهد شد.[3] به همین دلیل، از قاضی عبدالجبار نقل شده که گفته است: چون مردم به حرف کسی که کردارش با گفتارش مطابقت ندارد، اطمینان حاصل نمی کنند، پس واجب است که انبیا از چیزی که سبب عذاب و خروج آنان از ولایت الهی می شود، منزه باشند.[4]
ج) دلیل دیگر آن است که اطاعت و پیروی از پیامبران الهی واجب است و اگر آنان معصیت انجام دهند، وظیفه ی مردم در مورد آنها دو صورت خواهد داشت; اگر او را پیروی نکنند و هر کاری که او انجام می دهد به جا نیاورند، فایده ی بعثت از بین خواهد رفت، زیرا خداوند پیامبران را برای آن فرستاده که مردم از کردار آنها به عنوان سرمشق و الگو استفاده کنند و با بهره گیری از آن سرمشق، خود را به کمال مطلوب انسانی شان برسانند. و اگر پیروی کنند باید مانند آنان هر کاری را، گرچه خلاف و معصیت باشد، انجام دهند، در حالی که هیچ پیامبری مردم را به گناه فرا نمی خواند و اساساً پیامبران برای هدایت و جلوگیری از معصیت فرستاده می شوند، پس معلوم می شود که گناه اساساً با انگیزه ی بعثت ناسازگار است و انبیا نباید گناه کنند.[5]
د) نکته ی دیگر آن است که اگر پیامبران معصوم نباشد و گناه انجام دهند، چند محذور و مشکل جدّی پیش خواهد آمد:
1. چون معصیت موجب فسق می شود، پس شهادت آنها پذیرفته نیست و عدم پذیرش شهادت پیامبر نقض غرض رسالت اوست.
2. اگر پیامبری گناه کند، سزاوار عذاب، نفرین و سرزنش خدا می شود، در حالی که هیچ پیامبری سزاوار عذاب و نفرین نیست.
3. اگر کسی اهل معصیت باشد، اساساً به مقام نبوت نمی رسد و نمی تواند عهده دار رسالت شود، چون خداوند فرمود: (لا ینالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ).[6]و[7]
جمع بندی و نتیجه
اولا، تنها در سایه ی عصمت اطمینان مردم به پیامبران تحقّق پیدا می یابد.
ثانیاً، انبیا، گذشته از بیان احکام دین مسئول تربیت و تزکیه ی بشرند.
ثالثاً، چون اطاعت از پیامبر واجب است، پس هر کاری که انجام می دهد، مردم نیز باید انجام دهند و یا دست کم برای آنان جایز است که انجام دهند.
رابعاً، اگر پیامبر معصیت کند شهادت او پذیرفته نیست و سزاوار نفرین است و نمی تواند به مقام نبوت برسد.
با توجه به موارد یاد شده، عقل حکم می کند که پیامبران الهی باید در هر دو بُعد علمی و عملی از هر گونه نقص و معصیت مصون و معصوم باشند و گرنه اهداف بعثت تحقّق نمی یابد.
گرچه در قرآن کریم جریان عصمت انبیا همانند عصمت فرشته گان به طور صریح مطرح نشده، لکن در برخی آیات اشاراتی درباره ی عصمت انبیا که به طور کلی به چند دسته تقسیم می شود:
الف) آیات هدایت
1. قرآن کریم پس از آن که تعدادی از پیامبران را اسم می برد خطاب به پیامبر خاتم می فرماید:
(أُولئِک الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ);[8]
اینان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن.
2. در آیه ی دیگر فرمود:
(مَنْ یضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد وَ مَنْ یهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ);[9]
هر که را خدا گمراه کند، دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود و هر که را خدا هدایت کند، گمراه کننده ای ندارد.
مفاد آیه ی اول آن است که پیامبران هدایت یافتگان هستند و بدون دغدغه ی خاطر باید از هدایت آنان پیروی کرد.
پیام آیه ی دوم آن است که افرادی که تحت پوشش هدایت الهی قرار دارند، هرگز دچار گمراهی نمی شوند. از جمع بندی این گونه آیات به آسانی معلوم می شود که انبیا چون تحت هدایت الهی قرار دارند، هرگز گناه نمی کنند. شکل منطقی استدلال به این آیات آن است که هر نوع معصیتی گمراهی است و گمراهی در ساحت انبیا راه ندارد، پس معصیت در ساحت انبیا راه ندارد.
ب) آیات اطاعت
دسته ی دیگر از آیات قرآن که دستور می دهد بدون قید و شرط باید از پیامبر اطاعت و پیروی کرد، عبارت اند از:
1. (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ);[10]
بگو ای پیامبر، اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشاید.
2. در آیه ی دیگر فرمود:
(مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ);[11]
هر کس از رسول خدا پیروی کند، بی تردید، خداوند را اطاعت کرده است.
3. در آیه ی دیگر فرمود:
(وَ مَنْ یطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یخْشَ اللّهَ وَ یتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ);[12]
و کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و دارای خشیت باشند و از مخالفت با او بپرهیزند، رستگارند.
این دسته از آیات نیز دلالت روشن بر عصمت انبیا دارند، زیرا اولا، مردم را به اطاعت مطلق از پیامبر فرا می خوانند. ثانیاً، اطاعت از پیامبر را اطاعت از خداوند می دانند، از این رو، معلوم می شود که انبیای الهی دارای عصمت اند، به همین دلیل، از مردم خواسته شده بدون قید و شرط از آنان اطاعت کنند.
ج) آیات اخلاص
دسته ی دیگر آیاتی اند که جریان مخلصین را مطرح کرده اند که عبارت اند از:
1. در برخی آیات آمده است که شیطان هرگز قدرت نفوذ در عده ای از انسان ها را ندارد، لذا خود اعتراف کرده و می گوید:
(فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ);[13]
به عزت تو سوگند همه ی بندگان تو را گمراه خواهم کرد جز بندگان مخلَص را.
2. در برخی آیات از برخی انبیا به عنوان مصادیق مخلَصین یاد شده و چنین آمده است:
(وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ أُولِی الْأَیدِی وَ الْأَبْصارِ إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَه ذِکْرَی الدّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَینَ الْأَخْیارِ وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ);[14]
بندگان ما ابراهیم، اسحاق، یعقوب را به یاد آور، ما آنان را به خاطر یاد سرای دیگر خالص و پاک قرار دادیم، و آنان نیز از برگزیدگان و خوبانند و اسماعیل، یسع و ذوالکفل را که همه از نیکوکاران بودند، به یادآور.
پیامبرانی که در این آیه آمده به دلیل جمله ی (إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَه)جزء بندگان مخلَص معرفی شده اند. اگر این آیه در کنار آیه ی اول قرار گیرد، به آسانی معلوم خواهد شد که مصداق بارز و قدر مسلّم مخلصین که از وسوسه ی شیطان کاملا در امان هستند، انبیای الهی اند. از جمع بندی این گونه آیات و با توجه به این که هیچ کسی درباره ی عصمت انبیا قایل به تفصیل نشده و نگفته اند که عده ای از آنان معصوم و عده ای دیگر غیر معصومند، معلوم می شود که همه ی انبیا از مصونیت الهی و عصمت برخودار هستند.[15]
عصمت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – در آیات و روایات اسلامی مورد تأکید و تصریح قرار گرفته است.
برخی از آیات قرآن درباره ی عصمت پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – عبارتند از:
(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْی یوحی);[16]
پیامبر از روی هوی و هوس سخن نمی گوید، آنچه می گوید وحی است که از جانب خدا به او القا شده است.
2. هم چنین فرمود:
(ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی);[17]
آنچه را پیامبر دیده است، دلش هم آن را به حقیقت یافته و کذب و خیال نپنداشته است.
3. و نیز فرمود:
(ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی);[18]
چشم پیامبر از آن عالم آنچه را باید بنگرد، بی هیچ کم و کاستی مشاهده کرده است.
4. و نیز فرمود:
(إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً);[19]
خداوند می خواهد شما خانواده را از آلودگی پاک و منزه کند.
[1]. به درستى که خداوند بر مؤمنانى منت گذاشت که فرستاده اى از جنس خودشان بر آنها مبعوث کرد تا آیات او را بر آنان تلاوت کند و آنها را تزکیّه نموده و کتاب و حکمت بیاموزند. (آل عمران (3) ص 164)
[2]. کسى که خود چیزى ندارد نمى تواند به دیگران بدهد.
[3]. بند الف و ب در منبع ذیل مطرح شده: محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ج 2، ص 67; جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 32.
[4]. همو، الالهیات على الهدى الکتاب و السنه و العقل، ج 2، ص 157.
[5]. جوادى آملى، وحى و نبوت (تفسیر موضوعى 3)، ص 231.
[6]. بقره ى (2) آیه ى 124.
[7]. جوادى آملى، همان، ص 231 و 232.
1. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 10، ص 152.
2. همو، منشور عقاید امامیه، ص 112.
3. علامه طباطبائى، شیعه در اسلام، ص 85; جعفر سبحانى، عصمه الانبیاء فى القرآن الکریم، ص 53; المیزان، ج 2، ص 136.
[8]. انعام (6) آیه ى 90.
[9]. زمر (39) آیه ى 36.
[10]. آل عمران (3) آیه ى 31.
[11]. نساء (4) آیه ى 80.
[12]. نور (24) آیه ى 52.
[13]. ص (38) آیه ى 82.
[14]. همان، آیه ى 45 – 48.
[15]. همه ى بندهاى یاد شده در منابع ذیل مطرح شده است. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 41 ـ 48. درباره ى مطالب یاد شده در منابع ذیل نیز اشاراتى آمده است: المیزان، ج 2، ص 134; محمدتقى مصباح، اصول عقاید2، (راهنماشناسى)، ص 140; جعفر سبحانى، عصمه الانبیاء فى القرآن الکریم، ص 59; جعفر سبحانى، الالهیات على الهدى الکتاب و السنه و العقل، ج 2، ص 167; جوادى آملى، سیره ى پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعى 7) ص 117; جعفر سبحانى، منشور عقاید امامیّه، ص 168; محمدتقى مصباح، معارف قرآن (4 و 5) (راه و رهنماشناسى)، ص 158; محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ج 2، ص 68.
[16]. نجم (53) آیه ى 3 – 4.
[17]. همان، آیه ى 11.
[18]. همان، آیه ى 17.
[19]. احزاب (33) آیه ى 33.
@#@
این دسته از آیات، به طور مستقیم مربوط به خاتم انبیاست، اما به دلیلی که قبلا اشاره شد، (عدم تفصیل در عصمت انبیا) معلوم می شود که عصمت از ویژگی های نبوت است. این گونه آیات بر عصمت همه ی انبیا دلالت می کند.[1]
جمع بندی و نتیجه
از مجموع آنچه بیان شد، این نکته به دست می آید که: اولا، عصمت انبیا ریشه ی قرآنی دارد. ثانیاً، آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که ناظر به عصمت انبیاست و برابر آن آیات به آسانی می توان گفت که در حریم قدسی عقل نظری و عملی انبیا هیچ گونه وسوسه ی شیطانی و نفسانی نمی تواند نفوذ کند و همه ی انبیا در هر دو بعد علمی و عملی از مصونیت کامل الهی برخوردار هستند.
از منظر پیشوایان دین، عصمت انبیا جزء مسایل ضروری و قطعی بوده و از اصول مسلّم است، لذا در روایات فراوان درباره ی آن به تفصیل بحث شده که در این جا به برخی از آنها اشاره می شود:
الف) روزی مأمون از حضرت رضا – علیه السلام – پرسید: آیا شما نمی گویید که پیامبران معصومند؟ حضرت فرمود: آری، انبیا معصومند.[2]
ب) ابن عباس می گوید: از رسول خدا شنیدم که فرمود:
انا و علی و حسن و حسین و تسعه من ولدالحسین مطهرون معصومون;
پیامبر فرمود: من و علی و حسن و حسین و نُه فرزندش مطهر و معصوم هستیم.
ج) امام باقر – علیه السلام – فرمود:
إن الأنبیاء لایذنبون لأنهم معصومون، مطهرون، لایذنبون و لایزیغون و لایرتکبون ذنباً صغیراً و لاکبراً;
انبیا گناه نمی کنند، چون همگی معصوم و منزّه هستند و هرگز مرتکب گناه چه صغیره و چه کبیره نمی شوند.[3]
د) امیر مؤمنان علی بن ابی طالب – علیه السلام – درباره ی عصمت پیامبر اکرم در نهج البلاغه فرمود:
لقد قَرَن الله به من لدن اَنْ کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره;
از روزی که پیامبر از شیر گرفته شد، خداوند سبحان بزرگ ترین فرشته از فرشته گان خود را بر تربیت و تکمیل او گمارد تا شب و روز او را به راه های بزرگواری و اخلاق نیک سوق دهد.[4]
از آنچه اشاره شد، معلوم گردید که گذشته از دلایل عقلی و قرآنی، در روایات نیز بر عصمت انبیا اصرار شده که در آثار و منابع شیعه و سنی فراوان نقل گردیده است.[5] از آن میان جریان مناظره های حضرت امام رضا – علیه السلام – در مجلس مأمون عباسی با یکی از مخالفان عصمت انبیا است و اصولاً یکی از جهاتی که برخی گمان کرده اند مسئله ی عصمت را شیعه در جهان اسلام پدید آورده، همین مناظره های حضرت امام رضا- علیه السلام – است که به تناسب اقتضای شرایط و ضرورت و نیاز زمان درباره ی مسئله ی عصمت انبیا انجام شده است.[6]
دلیل عقلی بر عصمت اهل بیت در چند محور قابل طرح است:
الف) از آن جا که از دیدگاه شیعه، بعد از پیامبر اکرم – صلی الله علیه وآله – ، اهل بیت – علیهم السلام – ، به استثنای امور اختصاصی مقام نبوت، عهده دار همه ی وظایف آن حضرت هستند، لذا عقل حکم می کند که ائمه – علیهم السلام – نیز همانند پیامبران دارای مقام عصمت باشند، زیرا اولا، انجام کارهایی که به عهده ی امام است بدون عصمت امکان پذیر نخواهند بود. ثانیاً، اگر برداشت امام از آیات قرآن مصون از اشتباه نباشد، نمی تواند حافظ شریعت باشد و هدایت الهی به دست او استمرار یابد، چون در صورت عدم عصمت هیچ گاه از احتمال اشتباه و لغزش مصون نیست، در نتیجه، قابل اعتماد مردم هم نخواهد بود.
ب) اساساً نیاز به وجود امام از آن جا ناشی می شود که مردم خود معصوم نیستند، پس کسی که از هر گونه لغزش علمی و عملی مصون باشد لازم است تا مردم به او مراجعه کنند و با اطمینان کامل تکالیف و وظایف خویش را در مورد دستورات دین به دست آورند. اگر فرض شود که امام نیز همانند سایر مردم در معرض گناه و اشتباه قرار داشته باشد، او خود نیاز به امامی دیگر خواهد داشت و این موجب تسلسل می شود که باطل است، پس امام باید دارای مقام عصمت باشد.
ج) کارشناس بزرگ مسایل کلامی و اعتقادی خواجه نصیر طوسی در بحث امامت چند دلیل عقلی بر عصمت امام اقامه کرده و گفته است:
1. چون امام حافظ و نگهبان شرع و احکام دین است، لذا باید معصوم باشد، زیرا برداشت ها از کتاب و سنّت و سایر دلایل مختلف است، پس وجود کسی که دارای مقام عصمت باشد ضروری است تا بتواند از شرع مقدّس صیانت و پاسداری کند.
2. اگر پیشوای دین گرفتار معصیت شود و اشتباه از او سرزند باید به جای اطاعت او را نهی از منکر کرد، در حالی که خداوند در قرآن به اطاعت از او دستور داده و فرموده است: (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ).[7]
3. اگر از امام گناه و معصیت سرزند، نقض غرض لازم می آید، زیرا امام برای آن منصوب می شود که مردم از او پیروی کنند، اگر او دچار معصیت شود نباید مردم از او پیروی نمایند و این نقض غرض است.
4. از آن جا که امام و پیشوای دین قاعدتاً عقل و معرفتی بیشتر از دیگران دارد و گرنه به امامت نمی رسید، اگر گناهی از او سرزند، درجه و مرتبه ی او از همه ی مردم پست تر می شود، چون با معرفت و آگاهی کامل از خطر معصیت تن به آلودگی داده است.[8]
د) چون علمای امت هر چه صالح و باتقوا باشند از خطا و معصیت مصون نخواهند بود، لذا تغییر یافتن برخی معارف دین به دست آنان، گر چه غیر عمدی هم باشد محال نیست، پس عصمت برای امام ضرورتی انکارناپذیر دارد، چرا که در غیر این صورت، دعوت دینی ناقص و هدایت الهی بی اثر خواهد ماند.[9]
در قرآن کریم آیات متعدّدی آمده که ناظر به عصمت اهل بیت هستند که در این جا به نمونه هایی از آنها اشاره می شود:
الف) آیه ی تطهیر
یکی از آیاتی که دلالتش بر عصمت اهل بیت – علیهم السلام – ، شهرت عمومی دارد، به گونه ای که بعد از شنیدن یا تلاوت آن، عصمت اهل بیت در ذهن همگان تداعی می شود و بزرگان اهل تفسیر و کلام نیز برای اثبات عصمت اهل بیت به آن استدلال می کنند، آیه ی تطهیر است که فرمود: (إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).[10] پیام این آیه در چند محور طرح و تبیین می شود:
1. قبل از هر چیز لازم است یادآوری شود که بر اساس روایات فراوانی که اکثر آنها در منابع اهل سنّت نیز آمده، آیه ی تطهیر در شأن پیامبر و اهل بیت – علیهم السلام – (علی، فاطمه، حسن و حسین – علیهم السلام – ) نازل شده است.[11]
2. بر اساس بررسی کارشناسان بزرگ اهل تفسیر، منظور از اراده در این آیه، اراده ی تکوینی است نه تشریعی. تفاوت آن دو در این است که اراده ی تکوینی هرگز از مراد تخلف نمی کند، برخلاف اراده ی تشریعی که به جعل و وضع قانون شرعی تعلّق می گیرد که ممکن است مکلفان به آن عمل کنند و ممکن است عمل نکنند. به چند دلیل به آسانی می توان ثابت کرد که اراده در این آیه تکوینی است:
اولا، اراده ی تشریعی اختصاص به گروه خاصی ندارد، بلکه همه ی ملکفان را شامل می شود، و از آن جا که در آیه ی مذکور اراده ی خداوند به تطهیر گروه خاصی (پیامبر و اهل بیت) تعلّق گرفته و فرموده است: (عَنْکُمْ اَهْل الْبَیت)، معلوم می شود که مراد اراده ی تکوینی است.
ثانیاً، عنایت ویژه ای که در آیه دیده می شود، بهترین دلیل است بر این که مراد اراده ی تکوینی است، زیرا اراده ی تشریعی با این توجه ویژه مطرح نمی شود; مثلا کلمه ی «إِنَّما» حصر را می رساند و نشان می دهد که این اراده برای همگان نیست و تأکیدهایی که در آیه وجود دارد، نظیر: «لِیذْهِبَ»، «یطَهِّرَ» و «یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» و این که آیه در مقام مدح و تمجید است، همه ی این دلایل ثابت می کند که اراده در این آیه تکوینی است نه تشریعی.[12]
3. به طور خلاصه، مضمون آیه این است که اراده ی تخلف ناپذیر خداوند بر آن تعلق گرفته است که اهل بیت از هر گونه ناپاکی و آلودگی ظاهری و معنوی پاکیزه بوده و در هر دو بعد عقل نظری و عملی از مصونیت الهی و عصمت برخوردار باشند. بنابراین، از این آیه به آسانی معلوم می شود که گناه و اشتباه در ساحت قدسی اهل بیت – علیهم السلام – هرگز راه ندارد و آنها از عصمت کامل الهی برخوردار هستند.[13]
ب) آیه ی امامت
آیه ی دیگر که گواه و شاهد قرآنی بسیار روشن بر عصمت امام است این آیه است که فرمود:
(وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ);[14]
به یادآور زمانی که ابراهیم را خدا به اموری آزمایش نمود و ابراهیم از عهده ی آزمون خداوند بر آمد، خدا به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از ذریه و نسل من )چطور؟ (خداوند فرمود: عهد من به ظالمان نمی رسد.
درباره ی این آیه ی مبارکه اولا، باید گفت که از نظر شیعه ی امامیه، امامت همانند رسالت و نبوتْ عهد و منصب الهی است و تنها خداوند می داند که چه کسی این سمت (امامت) را می تواند به عهده بگیرد.[15]
ثانیاً، نقل شده وقتی از برخی بزرگان سؤال شد که این آیه به چه دلیل بر عصمت امام دلالت می کند؟ ایشان در پاسخ فرمود: بر اساس حصر عقلی، مردم از چهار قسم بیرون نیستند.
[1]. جوادى آملى، وحى و نبوت (تفسیر موضوعى 3)، ص 213 ـ 225. درباره ى مطالب یاد شده در منابع ذیل نیز اشاراتى آمده است:
المیزان، ج 19، ص 26، ج 16، ص 309; جعفر سبحانى، عصمه الانبیاء فى القرآن الکریم، ص 52; محمدتقى مصباح، اصول عقاید 2 (رهنماشناسى)، ص 147; محمدتقى مصباح، معارف قرآن (4 و 5)، (راه و رهنماشناسى)، ص 113.
[2]. المیزان، ج 11، ص 166.
[3]. جوادى آملى، وحى و نبوت، ص 227 و 228.
[4]. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 9.
[5]. جوادى آملى، وحى و نبوت، ص 239.
[6]. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 10.
[7]. نساء (4) آیه ى 59.
[8]. همه ى بندهاى یاد شده در منبع ذیل مطرح شده: جوادى آملى، وحى و نبوت، ص 234.
[9]. علامه طباطبائى، آموزش عقاید و دستورات دینى، ج 1، بخش 2، ص 73. همه ى مطالب مندرج در این پاسخ در منابع ذیل نیز به یک نحوى آمده است:
جعفر سبحانى، اضواء على عقاید الشیعه الامامیه و تاریخهم، ص 390; محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ج 2، ص 190; همو، اصول عقاید 2، (رهنماشناسى)، ص 128، جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 307.
[10]. محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ج 2، ص 191; المیزان، ج 16، ص 329. در منابع ذیل نیز مطالبى در این زمینه آمده است: جعفر سبحانى، رسایل و مقالات، ص 545; محمدتقى جعفرى، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوى، ج 11، ص 143.
[11]. جعفر سبحانى، ج 4، ص 126; المیزان، ج 16، ص 325.
[12]. جوادى آملى، وحى و رهبرى، مقاله ى 3، ص 217. هم چنین ر.ک: المیزان، ج 16، ص 311; محمدتقى مصباح، اصول عقاید 2 (رهنماشناسى)، ص 467; جوادى آملى، وحى و نبوت 7، ص 225; جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 281; محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 196، جعفر سبحانى، رسایل و المقالات، ص 139; محمدتقى جعفرى، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى ج 11، ص 145.
[13]. بقره، آیه ى 124.
[14]. همان، آیه ى 124.
[15]. جوادى آملى، وحى و رهبرى، مقاله ى 2، ص 176.
@#@ یا در همه ی عمر ظالم و ستم گرند، یا در هیچ مرحله ای از عمر ظالم نیستند، یا در اول عمر ستم کارند و در پایان زندگی از ستم توبه می کنند، یا در آغاز عمر صالح اند، ولی در پایان عمر ستم می کنند، شأن حضرت ابراهیم بالاتر از آن است که از خداوند درخواست کند که مقام امامت را به گروه اول و چهارم بدهد، پس به یقین، دعای ابراهیم شامل حال این دو دسته نمی شود، اما گروه دوم و سوم، یعنی کسانی که در همه ی عمر هیچ گاه اهل ستم نبودند، و افرادی که در ابتدای عمر ستم کرده و در پایان توبه نمودند، خداوند از میان این دو گروه در این آیه فرمود: (لا ینالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ)، یعنی گروه دوم را نفی کرده و فرموده است: کسی که اهل ظلم و ستم باشد، عهد و منصب من به او نمی رسد. در نتیجه، تنها گروه سوم باقی می ماند که هیچ گاه اهل ستم نبوده اند، پس آنان معصومند، لذا عهد الهی، یعنی منصب امامت مربوط به آنهاست.[1]
جمع بندی و نتیجه
از آنچه بیان شد، اولا، معلوم گردید که دلیل و شاهد بر عصمت اهل بیت، قرآن کریم است، ثانیاً، به دلایل متعدّد اهل بیت – علیهم السلام – در عرف قرآن اسم خاص پنج نفر، یعنی پیامبر اکرم، علی مرتضی، فاطمه، حسن و حسین – علیهما السلام – است و شامل همسران پیامبر نمی شود.[2]
ثالثاً، از آن جا که بر اساس روایات متعدّدی که از طریق شیعه و سنّی آمده، آیه ی تطهیر در شأن پیامبر و علی، فاطمه، حسن و حسین – علیهم السلام – ، نازل شده، پس به تصدیق قرآن کریم، اهل بیت پیامبر دارای مقام عصمت هستند.
درباره ی عصمت اهل بیت، از پیامبر اکرم معارف و حقایق فراوانی رسیده که در این جا به نمونه هایی از کلمات آن حضرت اشاره می شود:
1. ابن عباس می گوید: از رسول خدا شنیدم که فرمود:
انا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون;
من و علی و حسن و حسین و نه فرزند حسین پاک و معصوم هستیم.[3]
2. ام سلمه همسر پیامبر می گوید: رسول خدا در خانه ی من بود و جامه ای بر خود انداخته بود، فاطمه دختر پیامبر وارد شد، حضرت به او فرمود: همسر و دو فرزندت حسن و حسین را فرا بخوان، فاطمه آنان را فرا خواند، آنها در حال صرف غذا بودند که آیه ی تطهیر نازل شد، بعد رسول خدا آن جامعه را بر آنان انداخت و با دست خود به سوی آسمان اشاره کرد و سه مرتبه فرمود:
اللّهم هولاء اهل بیتی و خاصتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً;
خداوندا اینها اهل بیت و خاصان من هستند، هر گونه آلودگی را از آنان دور بدار و آنها را پاکیزه گردان.[4]
3. ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا فرموده است: آیه ی تطهیر در شأن پنج نفر، یعنی رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین – علیهم السلام – نازل شده است.[5]
4. در حدیث ثقلین که به طور متواتر از طریق شیعه و سنّی از پیامبر اکرم رسیده است، حضرت فرمود:
انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی ما اِنْ تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انّهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض;
من دو چیز گران سنگ در میان شما می گذارم; یکی کتاب خدا و دیگر عترت و اهل بیت خودم، تا وقتی به آن دو چنگ بزنید هیچ گاه گمراه نمی شوید، و این دو از هم جدا نمی شوند، تا این که در حوض بر من وارد شوند.
این روایت از چند نظر بر عصمت اهل بیت دلالت می کند:
اولا، این که فرمود: «ما اِنْ تمسکتم بهما لن تضلوا» معلوم می شود که عترت پیامبر معصومند، زیرا اگر معصوم نباشند و گناه و سهو و اشتباه از آنان سر بزند; مثلا حکمی از احکام خدا را از قرآن اشتباه بفهمند یا اشتباه به مردم تفهیم کنند، موجب گمراهی مردم می شود، در صورتی که پیامبر فرمود: اگر از قرآن و عترت پیروی کنید هرگز گمراه نمی شوید. پس پیام این حدیث تنها در سایه ی عصمت عترت و عمل مردم به دستورات آنها تحقّق پیدا می کند.
ثانیاً، این فراز کلام حضرت که فرمود: «انّهما لن یفترقا» نیز دلیل بر عصمت عترت است، زیرا صدور گناه و سهو و یا کار ناشایسته از عترت موجب جدایی آنها از قرآن می شود، پس اگر حضرت فرمود: عترت هرگز از قرآن جدا نمی شود، معلوم می گردد که عترت همواره معصومند و هیچ گاه دچار معصیت و اشتباه نمی شوند.[6]
ثالثاً، به طور یقین، قرآن از هر گونه خطا مصون و محفوظ است، چنان که خداوند درباره ی آن فرمود: (لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)و از آن جا که در حدیث ثقلین عترت به عنوان عدل قرآن معرفی شده، معلوم می شود که عترت باید همانند قرآن معصوم باشند وگرنه عدل قرآن نخواهند بود.[7]
4. شیعه و سنّی این حدیث را از پیامبر اکرم نقل کرده که فرموده است:
علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیث مادار;
علی با حق و حق با علی است، هر جا که علی سیر کند، حق نیز همراه او حرکت می کند.
از این حدیث نورانی نه تنها حق مدار بودن علی، بلکه مدار حق بودن او نیز به دست می آید. بی تردید، داشتن این مقام بدون عصمت ممکن نیست، زیرا ممکن است کسی با سعی و تلاش خود را همواره در مدار حق قرار دهد و نگهدارد، اما بدون عصمت هرگز مقدور کسی نخواهد بود که مدار حق بشود، به گونه ای که هر جا او باشد، حق در آن جا باشد. پس معلوم می شود که علی و سایر اهل بیت – علیهم السلام – دارای مقام عصمت اند، لذا مدار حق هستند.[8]
5. یکی از دل انگیزترین کلماتی که حکایت از عصمت اهل بیت دارد، کلام امیر بیان، علی عالی اعلاست که در نهج البلاغه فرمود:
آل محمد – صلی الله علیه وآله – سرمایه ی حیات علم و باعث نابودی جهل هستند، بردباری آنان شما را از معرفت آنها آگاه می کند، چه این که ظاهرشان نمایان گر باطن و سکوتشان نشان دهنده ی دانش آنان است، از حق تخلف نکرده و در حق اختلاف ندارند، آنها ارکان اسلام و پناهگاه مردمند، به واسطه ی آنان حقایق تکمیل شد، باطل از جایش برافتاد و زبان او از ریشه قطع می گردد، آنها دین را با ظرفیت کامل درک می کنند نه از راه شنیدن و تقلید. [9]
چندین فراز از این کلام نورانی به وضوح بر عصمت اهل بیت دلالت دارد:
اولا، این که فرمود: «و لایخالفون الحق» دلالت بر این دارد که انسان وقتی از مخالفت با حق مصون می ماند که در فهم، اعتقاد، عمل، تبلیغ و سایر مراحل کاملا بر محور حق سیر کند. این هدف تنها در صورتی تأمین خواهد شد که از انسان هیچ گونه خلاف حقی سر نزند و در همه ی امور یاد شده معصوم باشد.
ثانیاً، این که فرمود: «عقلو الدین عقل وعایه و رعایه»، گویای آن است که اهل بیت ظرف و گنجینه ی حقایق دین و عمل کننده به دستورات آن هستند. این فراز نیز می تواند دلیل بر عصمت آنان باشد، چون گنجینه ی دین باید از هر گونه آلودگی پاکیزه باشد.
ثالثاً، با توجه به آنچه قبلا در تعریف عصمت گفته شد (که عصمت از سنخ علم است)، جمله ی «هم عیش العلم» بهترین گواه بر عصمت اهل بیت خواهد بود.
رابعاً، این که فرمود: «بهم عاد الحق فی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منبته» گواه و شاهد دیگر بر عصمت اهل بیت – علیهم السلام – است، زیرا تکمیل حق به معنای واقعی کلمه و ریشه کن نمودن باطل به طور کامل و در همه امور و ابعاد بدون وصف عصمت میسور نخواهد بود، چون بدون عصمت و احتمال اشتباه تشخیص کامل حق و تمیز آن از باطل آسان نیست.[10]
6. هم چنین امیر مؤمنان- علیه السلام – در جای دیگر فرمود:
به کجا می روید و چگونه در تاریکی ها غوطهور می گردید، در حالی که عترت پیامبر در میان شماست، آنان زمام حق و پیش تازان دین و زبان های صدقند، آنها را در بهترین و مناسب ترین مقام قرآنی که دارند، تلقی نمایید و همانند شتران تشنه به آب به سوی آنها هجوم آورید. [11]
و در خطبه ی دیگر فرمود:
فیهم کرائم القرآن و هم کنوز الرحمن;[12]
در اهل بیت کرامت های قرآن نهفته است و آنان گنجینه ی الرحمن هستند.
این کلمات حضرت نیز شاهد بر عصمت اهل بیت است، زیرا قرآن در همه ی صور و منازل خود معصوم است. حضرت فرمود: به دلیل این که زمام حق به دست عترت پیامبر است، پس آنها را در بهترین منازل قرآن قرار دهید، زیرا آنها گنجینه ی رحمان و کریمه ی قرآنند. از این به خوبی معلوم می شود که این کلام حضرت ناظر به عصمت اهل بیت – علیهم السلام – است، زیرا بدون وصف عصمت هیچ کسی نمی تواند در بهترین منازل قرآن قرار گیرد و گنجینه ی «الرحمان» باشد.[13]
در توضیح و اثبات این مسئله باید گفت: دلالت این کلام امیر مؤمنان که فرمود: «فانزلوهم با حسن منازل القرآن» بر عصمت عترت پیامبر به اندازه ای روشن است که حتی برخی از بزرگان اهل سنّت گفته اند: اگر از من سؤال شود که آیا این کلام علی- علیه السلام – اشاره به عصمت عترت دارد؟ در پاسخ خواهم گفت: ابو محمد بن متویه از بزرگان اهل سنّت در کتاب الکفایه آورده است: علی دارای مقام عصمت بود و دلایل متعدّدی بر عصمت او وجود دارد.[14]
و … .
[1]. المیزان، ج 1، ص 274. در منابع ذیل نیز در این رابطه مسایلى مطرح شده است: جوادى آملى، وحى و نبوت، ص 222; محمدتقى مصباح، آموزش عقاید 2 (رهنماشناسى)، ص 460; جعفر سبحانى، الالهیات على الهدى الکتاب و السنه و العقل، ج 2، ص 624; محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 274;جعفر سبحانى، اضواء على عقاید الشیعه الامامیه و تاریخهم، ص 394.
[2]. المیزان، ج 16، ص 212; جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 219.
[3]. جوادى آملى، وحى و نبوت، ص 228.
[4]. همان، المیزان، ج 16، ص 317.
[5]. همان، ص 318.
[6]. محمدتقى مصباح، اصول عقاید 2 (رهنماشناسى)، ص 472; محمدتقى جعفرى، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوى، ج 13، ص 117.
[7]. جوادى آملى، سیره ى رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعى 9)، ص 43. این بحث در منابع زیر نیز آمده است: جعفر سبحانى، رسایل و مقالات، ص 138;محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 14، ذیل خطبه ى 77، ص 130; جوادى آملى، سیره ى رسول اکرم (تفسیر موضوعى 8)، ص 485.
[8]. جوادى آملى، حیات عارفانه ى امام على(علیه السلام)، ص 92 در منابع ذیل نیز مطالبى آمده است: سبحانى، اضواء على عقاید الشیعه الامامیه و تاریخهم، ص 389; محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 217.
[9]. نهج البلاغه، خطبه ى 234.
[10]. جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 10.
[11]. نهج البلاغه، خطبه ى 87.
[12]. همان، خطبه ى 154.
[13]. محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 122; همان، شرح نهج البلاغه، ج 25، ص 224. و ج 2، ص 271.
[14]. ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 352.
مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه