نویسنده: محمدتقی فعالی
الف) پرخاشگری
خشونتگرایی و پرخاشگری از علائم خودکمبینی و خودناباوری است. کسی که احساس حقارت کند، با استفاده از حسّ انتقامجویی درصدد مقابله با رقیب خویش برآمده و در این مسیر از شیوههای مختلف استفاده میکند. اینگونه افراد با خشونتطلبی درصددند ناکامیها و شکستهای خویش را پوشش دهند و آنها را از این راه نادرست جبران کنند.
انتقامجویی، گونههای مختلفی دارد: یکی از شکلهای انتقامجویی، انتقادهای کوبنده و بیجاست. تحقیرها و سرزنشهای دیگران، از دیگر شیوههای پرخاشگری است. زخم زبان، ایجاد لطمههای روحی و استفاده از سخنان رکیک، نوع دیگری از خشونتگرایی را آشکار میسازد. چنانکه فحاشی و درگیری فیزیکی، اوج پرخاشگری را نشان میدهد.
دین و پیشوایان دینی به گونههای مختلف درصدد مواجهه با احساس خشونت، رویکرد خشونتطلبی و پرخاشگری برآمدهاند و در این رابطه، راهکارهایی را پیشرو گذاشتهاند. خداوند، پاکان را دارای سه ویژگی معرفی میفرماید: بخشش در راحتی و رنج، فروخوردن خشم و گذشت از خطای دیگران. در این صورت آنان به مقام احسان نائل شدهاند و خداوند، محسنین را دوست دارد:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ همانان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند، خشم خود را فرو میبرند، از مردم در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد (1).
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ اسْتَکْمَلَ خِصَالَ الْإیمَانِ مَنْ صَبَرَ عَلَی الظُّلْمِ وَ کَظَمَ غَیْظَهُ وَ احْتَسَبَ وَ عَفَا وَ غَفَرَ کَانَ مِمَّنْ یُدْخِلُهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ حِسَاب؛ سه چیز است که دارندهی آن، خصال ایمان را به حد کامل به دست آورده: کسی که بر ظلم صبر کند، کسی که برای خدا کظمغیظ کند و کسی که ببخشد و گذشت کند، از کسانی خواهد بود که خداوند متعال آنها را بدون حساب داخل بهشت میکند (2).
خشم یا غضب، از قوای نفس آدمی است که ریشه در حفظ و صیانت انسان از خود دارد و دست خلقت برای حفظ حیات و دفع تهدیدها، آن را در وجود انسان به ودیعت نهاده است. خشم، به حالتی هیجانی اطلاق میشود که به پارهای تظاهرات فیزیکی، فیزیولوژیکی و روانشناختی منجر میشود. این نیروی درونی یکی از عوامل سلب آرامش در انسان به حساب میآید.
نکتهی قابل توجه این است که نباید نیروی خشم را از اساس منکر شد و ناکارآمد دانست، همانگونه که قرآن کریم اصل خشم را تخطئه نمیکند و خشمهای مقدس را میستاید. اساساً خشم مقدس یکی از صفات الهی است که در انسان متجلی شده او را به سمت نامهای مقدسی چون قهار و جبار رهنمون میشود. خشمگین شدن، اگر متعادل باشد، در مسیر حق قرار گیرد و ما بر آن غالب باشیم، نه تنها ناپسند نیست، بلکه مطلوب و مورد رضای حقّ است.
اما خشم نامقدس، ناپسند است. اینگونه خشمها بسیار رایج بوده و آدمی را تا منجلاب نابودی پیش میبرند. سخن بر سر این است که اولاً شایسته نیست منش انسان به گونهای باشد که به راحتی و سریعاً خشمگین شود؛ ثانیاً روا نیست که حالت خشم از حدّ تعادل گذشته و از کنترل ما خارج شود؛ ثالثاً هنگام بروز زمینههای خشم و پرخاشگری باید به سرعت دست به کار شد، این هیجان خانمانبرانداز را لگام زد، مهار کرد و به تعبیر دینی، «کظمغیظ» کرد.
در ادامهی بیان نشانههای اهل تقوا، به این نکتهی بسیار مهم اشاره میشود که اگر خصایص مزبور در کسی باشد، او اهل احسان است و محسن، محبوب خداست، بدین معنا که خداوند او را دوست دارد:
أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ برای پرهیزگاران آماده شده است * همانان که در فراخی و تنگی انفاق میکنند، خشم خود را فرو میبرند و از مردم در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد (3).
اگر بخشش و گذشت پیامدی درونی به نام آرامش دارد، در این صورت کنترل خشم و پرخاشگری هم میتواند احساس رهایی، سبکی و سکونت قلبی در پی داشته باشد.
توجّه به یک مثال میتواند مسئله را روشن کند: فرض کنیم زن و شوهری از صبح زود سر کار رفتهاند و هر دو تا عصر به کار مفید مشغول بودهاند. همچنین فرض کنیم آنها صبحانه نخوردهاند، فرصتی برای تناول نهار هم نداشتهاند و در آن روز با چند نفر کارشان به دعوا کشیده است. فرض سوم اینکه فراهم ساختن شام به عهدهی خانم است. شامگاهان، مرد بسیار گرسنه، تشنه، با روحی رنجیده و خسته به منزل میآید و با این صحنه مواجه میشود، غذا سوخته و بوی آن فضای منزل را فراگرفته است. در این شرایط، حالت درونی مرد چگونه است؟ و در این لحظه قبل از هرگونه اقدامی چه حس هیجانآمیزی به او دست میدهد؟ پرواضح است که احساس او در این لحظه اوج خشم بوده و چهبسا رفتار پرخاشگرانهای از او سر زند.
اما در دین به ما توصیه کردهاند که کظمغیظ کنید، یعنی خشم خود را فرو برید. به راستی چگونه؟ از بهترین شیوههای مهار خشم و تسلّط بر آن در چنین شرایطی این است که در همان لحظه، قدرت و استحکام خویش را از دست ندهیم و به خوبیها و نکات مثبت زن توجه کنیم، یعنی به خود بگوییم: از آنجا که همسرمان مانند ما بسیار خسته بوده، غذا سوخته یا همسر ما، کسی است که چند روز پیش بهترین غذا را برای ما تهیه کرد یا در فلان مجلس آبروداری کرد یا به خاطر من از فلان خواست خویش گذشت یا علیرقم میل خویش به فلان کار اقدام کرد. اولین اثر اینگونه افکار خوشبینانه، کاهش سریع و آسان خشم بوده، ما را در وضعیت تعادل و تعقّل قرار میدهد و به دنبال آن در ما آرامشی لذتبخش ایجاد میکند. در این صورت ما میتوانیم آرامش حاصل از مهار خشم و گذشت را درون خویش تجربه کنیم.
حضرت رضا (علیهالسلام) برای بیان ویژگیهای مؤمن به این نکته اشاره فرمودند:
مؤمن هرگاه غضب کند، غضبش او را از مدار حقّ خارج نمیسازد (4).
حدیثی کوتاه اما زیبا از مقام نورانی هشتمین امام (علیهالسلام) وارد شده است:
الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ؛ غضب، کلید هر بدی است (5).
در روایتی دیگر اباصلت از علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) بیانی نقل میکند:
خداوند به یکی از انبیایش وحی فرمود که هرگاه صبح شد نخستین چیزی که مشاهده کردی آن را بخور، دومین چیز را پنهان کن، سومین چیز را اقبال نما، چهارمین چیز تو را مأیوس نسازد و از پنجمین چیز فرار کن.
صبح، آن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کوه سیاه بزرگی روبرو شدند و متحیّر ایستادند. اما چون خداوند به خوردن آن امر کرده بود، برای خوردن آن پیش رفتند، اما هرچه نزدیکتر شدند، آن کوه کوچک شد تا اینکه آن را در حد لقمهای یافتند و خوردند و آن را گواراترین غذا یافتند. آن کوه، غضب بود. هرگاه شخصی غضب کند خود را نمیبیند و قدر خود را نمیشناسد. اما هرگاه خویشتن را حفظ کند و قدر خویش را بشناسد، غضبش بازایستد تا اینکه در آخر، لقمهای گوارا خواهد شد (6).
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) با صراحت به ترک مخاصمه امر میکنند:
از مخاصمه با مردم به شدت بپرهیزید، زیرا خصومتطلبی و پرخاشگری، عیب شما را آشکار میکند و باعث سرزنش میشود (7).
ب) دروغ
از نشانههای مخرّب ارزشهای منفی، توسل به دروغ و نیرنگ است. کتمان حقیقت و پوشاندن واقعیت، شیوهای است که افراد مبتلا به خودکمبینی از آن استفاده میکنند. ترس از بیان واقعیت، ترس از آشکار شدن ضعف و نیز ترسهای موهوم دیگر، ریشههای دروغگویی هستند.
نفاق یا دورویی شکلی از دروغگویی است، زیرا کذب به معنای ناهماهنگی و عدم مطابقت چیزی با چیز دیگری است. اگر درون و بیرون انسان هماهنگ نبود یعنی نفاق در انسان وجود داشت، این حالت مرحلهای از دروغ محسوب میشود. انسانهای منافق، به دلیل خودناباوری، حقارت نفس و ترسهای موهوم، سعی میکنند خود را غیر از آنچه هستند، به دیگران نشان دهند و از این طریق عجز خویش را میپوشانند.
نِفَاقُ الْمَرْءِ مِنْ ذُلٍّ یَجِدُهُ فِی نَفْسِه؛ دورویی، ناشی از حقارت و ذلّتی است که منافق آن را در خود احساس میکند (8).
دورویی نشانهای از زبونی و سستی انسان است. کسی که خلافواقع را اظهار میکند با رفتار خویش نشان میدهد که ارزشهای درون خود را کتمان کرده و کرامت انسانی را پوشانده است. کسی که برای خود ارزشی قائل نیست، به آلودگی کذب مبتلا میشود و برای جبران ضعف درونی خویش به هر کار ناشایستی دست میزند و به منظور نیل به اهداف، از هر وسیلهای استفاده میکند.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
لَا یَکْذِبُ الْکَاذِبُ إِلّاَ مِنْ مَهَانَهِ نَفْسِه؛ دروغگو، دروغ نمیگوید، مگر به سبب حقارتی که در وجود خودش احساس میکند (9).
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) اثر دروغ را اینگونه بیان میفرمایند:
إِذَا کَذَبَ الْوُلَاهُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذَا جَارَ السُّلْطَانُ هَانَتِ الدَّوْلَهُ، وَ إِذَا حُبِسَتِ الزَّکَاهُ مَاتَتِ الْمَوَاشِی؛ هرگاه حاکمان دروغ بگویند، نزول رحمت الهی قطع میشود. زمانی که حکمران ظلم کند، پایههای حکومت سست میشود و در صورتی که زکات پرداخت نشود، دامها از بین میروند (10).
ج) آزار دادن
ستم کردن به دیگران نتیجهای جز ذلّت در پی نخواهد داشت:
إنَّ الذَّلِیلَ هُو الظّالِمُ؛ آن که خوار است، ستمگر است (11).
کسی که دارای احساس احترام به خود باشد، حس شایستگی برای نیل به پیشرفت و تحقّق اهداف را دارد. حضور این احساس در نگرشها، باورها و رفتارهای فردی و اجتماعی محسوس است و نیازهای آدمی را تأمین میکند. از جمله ملاکهای انسانیّت، حرمتِ نفس بوده و راه برای رشد و تعالی باز میشود. نقشآفرینی حرمتِ نفس در ایجاد اعتماد به نفس تا حدی است که اگر برای خود احترام قائل نباشد مسیر رشد اخلاقی و انسانی کُند یا متوقف میشود. کسی که خود را خوار و ذلیل کند، هرگز نمیتواند توانمندیهایش را بشناسد، بر آنها تکیه کند و راه خوشبختی بپیماید.
حسن بن جهم از علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) اینگونه روایت کرده است:
سدّ راه (بستن راه) جایز نیست، زیرا در آن ظلم به مردم است (12).
د) بخلورزی
اول) جایگاه
جایگاهی که در متون دینی برای خسّت و بخلوزری بیان شده بسیار شوم و دهشتناک است. مناسب است به نمونههایی توجه کنیم:
• سخاوت در بهشت به صورت درختی پرمحصول نمایان میشود چنان که بخل، درختی است که از دوزخ سردرمیآورد. امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
سخاوت نام درختی در بهشت است که سخاوتمند را بالا میبرد و بخل درختی در دوزخ که هر فرد بخیلی را به آتش گره میزند (13).
• رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
کثرت بیماریها، نشانهی بخل است (14).
• حضرت علی (علیهالسلام) بخل را جامع تمام زشتیها و نقصها دانست:
بخل جامع تمام عیبها و کاستیها است و انسان را به تمام بدیها سوق میدهد (15).
• امام صادق (علیهالسلام) بیان داشت:
دو خلق است که خدا آن را دوست دارد: یکی حسن خلق و دیگری سخاوت و دو خلق است که مورد بغض خداست: یکی سوءخلق و دیگری بخل (16).
• رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با بیانی عتابآلود اشاره فرمود:
قسم به خداوندی که جان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در دست اوست دو خصلت در مؤمن جمع نگردد: بخل و سوءخلق (17).
• امام علی (علیهالسلام) فرمود:
هیچ اخلاق سوئی به اندازه بخل موجب جلب سخط خدا نمیشود (18).
• رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرمود:
النَّظَرُ إِلَی الْبَخِیلِ یُقْسِی الْقَلْب؛ نگاه به فرد بخیل، موجب قساوت قلب میشود (19).
• مولا علی (علیهالسلام) در بیانی زیبا اشاره فرمود:
انسان بخیل، گاو صندوق ورثه است (20).
• امام باقر (علیهالسلام) از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره سرّی از قوم لوط فرمود:
قوم لوط در مکانی زندگی میکردند. آنان نسبت به اطعام دیگران بخل میورزیدند. حالت بخل موجب شد تا مشکلی در شرمگاه زنانشان ایجاد شود به گونهای که برای آنان دوایی نبود. از آنجا که محل زندگی قوم لوط در مسیر کاروانها بود، آنها به مردانی از مسافران تجاوز نمودند. از اینرو، عمل شومی در میان آنها شایع شد. پس حالت بخل آنها را به سمت شهوترانی و در نتیجه عذاب الهی سوق داد (21).
چهار چیز آمد نشان ابلهی *** با تو گویم تا بیابی آگهی
عیب خود ابله نبیند در جهان *** باشد اندر جستن عیب کسان
تخم بخل اندر دل خود کاشتن *** وانگه امید سخاوت داشتن
هرکه خَلق از خُلق او خشنود نیست *** هیچ قدرش بر در معبود نیست
بخل شخی از درخت دورخ است *** وان بخیلک از سگان مسلخ است
روی جنّت را کجا بیند بخیل *** پشه افتاده اندر پای پیل
باش از بخل بخیلان بر کنار *** تا نباش از شمار ابلهان (22)
دوم) ویژگیها
بخل، خصلتهایی دارد. میتوان در ارتباط با صفت بخل، ویژگیها و نشانههای متعدّدی را برشمرد و توجه به مجموعهی ویژگیها، میتواند به هر کس نشان دهد که موقعیت او کجاست. آیا او فردی بخیل است یا سخاوتمند؟
ویژگی نخست) بخلِ به خود
یکی از آیات زیبا در باب انفاق، مضامین تکان دهندهای را در ارتباط با عدم بخشش در میان میگذارد:
هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم؛ شما همان [مردمی] هستید که برای انفاق در راه خدا فراخوانده شدهاید. پس، برخی از شما بخل میورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بینیاز است و شما نیازمندید و اگر روی برتابید [خدا] جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود (23).
نکاتی شایان ذکر است:
نکتهی اول:
تعبیر «هَاأَنتُمْ» به معنای آگاه باشید، نوعی هشدار به مخاطبان بوده و نشان میدهد امر مهمی در پیش است. جالب اینکه بدانیم عبارت مزبور در قرآن بسیار کم به کار رفته است. این تعبیر در باب بخل به کار میرود.
نکتهی دوم:
مخاطب آیهی شریفهی مذکور، امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یا مسلمانان هستند. آیه بیان میدارد که مسلمانان به امر مهمی فراخوانده شدهاند و آن، چیزی نیست جز انفاق. مسئلهی بخشش، زمانی اهمیت فزایندهای مییابد که به عبارت پایانی آیه توجّه کنیم که میگوید: اگر از بخشش روی برتابید، خداوند قوم دیگری را به جای شما میآورد که مانند شما رفتار نخواهند کرد. از این فرازها به روشنی به دست میآید که مهمترین رسالت مسلمانان به عنوان آخرین امت روی زمین، تنها و تنها یک چیز است: یاری رساندن به یکدیگر.
نکتهی سوم:
آیهی شریفه بیان میدارد که برخی از مخاطبان، بخل ورزیده و شیوهی خسّت پیش میگیرند. آنان نمیتوانند از داراییهای خویش بگذرند و به ضعفا و تهیدستان بدهند. در اینجا نکتهای بسیار تکان دهنده و پندآموز بیان میشود:
واقعیت آن است، کسی که انفاق میکند، به ظاهر به دیگران کمک میکند، اما در واقع کمکی مهمتر به خود کرده است، زیرا فرد بخشنده با هر بخششی، گرفتاری و نکبتی را از خود دور میکند. پس انفاق کننده به دو فرد یاری رسانده است: به تهیدست و خودش.
خداوند را نیازی نیست و این انسان است که سراپا کاستی و احتیاج است. انسانها با دست خویش، زندگی را بر خود سخت میکنند و با لغزشها و خطاها، گرفتاریها و بلاها را برای خود میخرند. یکی از مهمترین شیوههای کاهندهی بلاها و مصائب، استفاده از صفت بخشندگی است. حقیقت آن است که انفاق با بلا مناسبتی دارد و هر کدام با دیگری تعاملی (24).
کسی که مال خود را در راه خدا بذل و انفاق کند، در حقیقت به خود انفاق کرده است و هر کس بخل پیشه کند، حقیقتاً به خویش بخل کرده و از خود کم گذاشته است، مانند اینکه شخصی نزد پزشک برود، هزینهای بدهد، دارو تهیه کند، اما از دارو استفاده نکند. وی هزینهی درمان را داده اما درمان نشده است.
ویژگی دوم) نشانهی کفر و نفاق
یکی از نشانههای کفر، بخل است. افراد کافر به دلیل وابستگی شدید به اموال و داراییها، امکان انفاق را از خود سلب کردهاند. محبوبترین امور نزد آنها ثروت بوده و بخل شیوهی آنها شده است:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، آنان را پاداشی بیپایان است (25).
آیهی شریفه با تأکید بیان میدارد: آنان که به آخرت و ابدیّت باور ندارند، اهل زکات و بخشش نیستند، مال، نزد آنها محبوبترین و مرغوبترین چیزهاست، شرک، آنها را به سمت بخل سوق داده است و آنها نه زکات مال میدهند، نه زکات علم (26).
یکی از ویژگیهای منافقان این است که خیرخواه دیگران نیستند. در شرایط بحرانی، نیازمندان را تنها میگذارند، کمکار و پرگو هستند، هنگام سختی، ترسوترین مردماند، هنگام آرامش، طلبکارترینند، زخمزبان زدن و دلسرد کردن، شیوهی آنهاست و نهایت اینکه بخیلند و اهل خست:
أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ؛ (منافقان) بر شما (مؤمنان) بخیلند (27).
ویژگی سوم) اندوه دائمی
هر انسانی دارای احساسهای مختلف و متنوعی است. حالتها و احساسهای آدمی به دو نوع تلخ و شیرین تقسیم میشوند. یکی از سنتهای الهی این است که رفتار آدمیان در شکلگیری احساسهایشان نقش دارد و انسانها برحسب افکار و اعمالشان، حالتهایی دریافت میکنند. اگر از انسان رفتار خوبی سر زند، طبعاً احساسی لطیف و شیرین خواهد داشت. در غیر این صورت، حالتهای تلخ در انتظار اوست.
بخل و خستورزی، از جمله رفتارهای ناشایست و شومی است که از برخی انسانها سر میزند. آنها باید منتظر دریافت عواقبی نامطلوب باشند. یکی از حالتهای تلخی که افراد بخیل به آن مبتلا خواهند شد، اندوه است. صاحبان بخل به حزنی تلخ در دنیا و آتشی سوزان در آخرت مبتلا میشوند. به فرمودهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):
وَ صَاحِبُ الْبُخْلِ یَقِفُ حِزِینٌ، شَرَابُهُ الْحَمِیمُ وَ الْغِسْلِین، تَهْوِی بِهِ النَّارُ إِلَی سِجِّینٍ؛ شخص بخیل در موقف اندوهگین است و آتش، او را به دوزخ فرا میکشد. نوشیدنی او آشامیدنیهای بسیار گرم و بوناک است (28).
فاطمه، ای صاحب مجد و یقین *** ای دخت خیرالناس کل اجمعین
بر در نبینی بینوا یک مسکین *** ایستاده مینالد زار و غمین
دارد شکایت با خدا آن کمین *** هر که کند خیر بگردد سمین
موعد او هست بهشت برین *** کرده خدایش به بخیلان مهین
صاحب بخل است مدامی حزین *** آتش دوزخ بردش در سجین (29)
ویژگی چهارم) مشورت نکردن
بزرگان دین در باب شرایط مشورت، راهنمایی کردهاند. یکی از کسانی که نباید مورد مشورت قرار گیرد، فرد بخیل است. مولا علی (علیهالسلام) فرمودند:
لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَخْذُلُکَ عَنِ الْفَضیلِ وَ یَعِدُکَ الْفَفْر؛ در مشورت خود بخیل را راه مده که تو را از بخشندگی منحرف میکند و از فقر میترساند (30).
آدمیان در کارهای مختلف نیازمند شور و مشورتند. مشاور باید ویژگیهایی داشته باشد. یکی از ویژگیهای مشاور این است که بخیل نباشد و راه سخاوت پیموده باشد. اگر انسان، مشاور بخیل انتخاب کند به دو آفت مبتلا میشود: یکی اینکه از بخشندگی فاصله میگیرد. مشاوری که بخل پیشه کند، طبعاً نمیتواند به غیر بخل توصیه کند. از بخیل جز بخلورزی صادر نمیشود. کسی که بویی از سخاوت و احسان نبرده است و فهمی از یاری و کمک ندارد، نمیتواند توصیه کند. لذا همنشین بخیل، بخیل خواهد شد.
آفت دیگر مشورت با بخیل این است که انسان را به سمت فقر و تهیدستی سوق میدهد. فرد بخیل، فکری بخیل دارد و از فکر بخیل جز فقر بیرون نمیآید. فقر بیش از آنکه پدیدهای بیرونی باشد، مربوط به فکر و اندیشه است. انسان تهیدست، اندیشهای محدود و تنگ دارد. بهترین راه برونرفت از فقر، داشتن فکری باز و اندیشهای وسیع است. انسان خسیس، به لحاظ داشتن فکری محدود و اندیشهای کوچک نمیتواند به امور بزرگ و وسیع توصیه کند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرمؤمنان (علیهالسلام) توصیههایی کردهاند. یکی از آن وصیتها این است که مشورت با خسیس روا نیست، زیرا وی انسان را از اهداف بلند و بزرگ دور میسازد:
لَا تُشَاوِرَنَّ البَخِیلَ فَإِنَّهُ یَقْصُرُ بِکَ عَنْ غَایَتِک؛ از بخیل مشورت مخواه که تو را از رسیدن به مقصود باز میدارد (31).
ویژگی پنجم) دوری
بزرگان دین به گونههای مختلف دینداران را از مصاحبت با افراد بخیل پرهیز دادهاند. مسلمانان موظف به دوری از فراد بخیل شدهاند. اگر این توصیهها و پرهیزها تحقّق یابند، انسانهای خسیس به صورت طبیعی منزوی شده و تنها میمانند. این مکانیسم میتواند عبرت و کیفری برای مجرمان اخلاقی باشد.
خست، انسانها را به سمت انزوا پیش میبرد، از رابطهها میکاهد و برای انسان چیزی جز تنهایی و عزلتگزینی تحمیلی ارمغانی ندارد. رفتار بد، موجب رخدادهای شوم خواهد شد و پیشامدهای ناگوار، انسانها را تنبیه میکند. اگر فرض کنیم در جامعهای، قاضی و محکمه نباشد، کائنات به خودی خود انسانها را ادب میکنند. انسانی که مسیر تاریک را برمیگزیند، باید جریمهی آن را و فردی که به سمت آسمان و زیبایی پیش میرود، باید هزینهی آن را بپردازد.
مولا علی (علیهالسلام) فرمودند:
إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَهَ الْبَخِیلِ؛ از همنشینی با بخیل پرهیز کن (32).
امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمودند:
الْبُخْلُ یُوجِبُ الْبَغْضَاءَ؛ بخل موجب دشمنی میشود (33).
از بخل جز دشمنی زاده نشود و هر جا بخیل گام نهد در آنجا عداوت و بغض پراکنده شود. پرواضح است که در فضای دشمنی، فاصلهها زیاد شده و انسانها از یکدیگر دور میشوند. انسانها به صورت طبیعی فرد بخیل را دوست ندارند، از او فاصله میگیرند و او را به سمت انزوا میرانند. حضرت علی (علیهالسلام) به ذلّت فرد بخیل اشاره دارند:
الْبُخْلُ یُذِلُّ مُصَاحِبَهُ؛ بخل، موجب پستی فرد بخیل شود (34).
مولا علی (علیهالسلام) فرمودند:
إِیَّاکُمْ وَ الْبُخْلَ فَإِنَّ الْبَخِیلَ یَمْقَتُهُ الْغَرِیبُ وَ یَنْفُرُ مِنْهُ الْقَرِیبُ؛ از بخیلی بپرهیزید، پس به درستی که بیگانه او را دشمن میدارد و نزدیکان از او فاصله میگیرند (35).
ویژگی ششم) در پایان دوران
در آخرین قسمت دنیا و قبل از ظهور موعود، حوادثی در جهان رخ میدهد. اولیای دین در باب اینگونه حوادث سخنان فراوانی گفتهاند و هشدارهایی دادهاند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اولین هشدار دهندهی جریانهای دهشتناک آخرالزمان هستند: حکومتها جز با کشتار و زور باقی نمیمانند، محبّتها تنها از طریق پیروی از هوای نفس فراهم میشود و اغنیا با فخر و بخل روزگار سپری میکنند.
وَ لَا الْغِنَیَّ إِلَّا بِالْفَخْرِ وَ الْبُخْل؛ اغنیا فقط با فخرفروش و بخلورزی روزگار سپری میکنند (36).
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از بیان حوادث آخرالزمان به سختی گریستند.
ویژگی هفتم) بخل و شیعه
آیا شیعه میتواند بخیل باشد؟ آیا خست با پیروی از حضرت علی (علیهالسلام) سازگار است؟ و آیا سخاوت، از ویژگیهای بارز امام اول شیعیان (علیهالسلام) نیست؟
شکی در این نیست که یکی از بارزترین ویژگیهای مولا علی (علیهالسلام) صفت بخشندگی است. این خصیصه در تمام اولاد طاهرینشان جریان داشته است. این صفت به صورت طبیعی باید در پیروان ایشان نیز جاری و برجسته باشد. پس کسی نمیتواند مدّعی تشیّع باشد اما بخل ورزد. امام صادق (علیهالسلام) در باب خصلتهای سهگانهی شیعیان اینگونه فرمودند:
در میان شیعیان، بخیل وجود ندارد (37).
حضرت رضا (علیهالسلام) فرمودند:
جمع مال با بُخل سازگاری ندارد (38).
علی بن شعیب بیان میکند که روزی محضر علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) وارد شدیم و از آن حضرت دربارهی بهترین زندگیها پرسیدیم. حضرت در پاسخ فرمودند:
بهترین زندگیها از آن کسی است که دیگران را در زندگی خود شریک کند (انفاق کند). بدترین زندگیها از آن کسی است که دیگری را در زندگی خود شریک نکند. ای علی! بدترین مردم کسی است که بخشش نکند و تنهایی به خود و به دیگران آزار رساند (39).
ه) پیروی از هوای نفس
درون هر انسانی هواهای نفسانی فراوانی وجود دارد، کسانی که از نفس اماره پیروی و به اقتضای نفس عمل کنند، در روابط اجتماعی با مشکلات و معضلاتی روبرو میشوند. مناسبات اجتماعی سالم در گرو پاکی درون و عدم تبعیّت از هوای نفس است.
از نظر امام هشتم شیعیان (علیهالسلام) مردانگی آن است که انسان از هوای نفس تبعیّت نکند و نیروهای درونی خود را در راستای کسب رضایت خدا مصرف کند. هر کس در این زمینه سختی کشد یا ذلتی دریافت کند، خداوند آن را با دوام نعمت جبران میکند (40).
ابن الحسن الرضا (علیهالسلام) برای نهی از تبعیت هوای نفس اینگونه فرمودند:
إِیَّاکَ وُ الْمُرْتَقَی الصَّعْبَ إِذَا کَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً – وَ إِیَّاکَ أَنْ تُتْبِعَ النَّفْسَ هَوَاهَا فَإِنَّ فِی هَوَاهَا رَدَاهَا؛ بپرهیز از نردبانی که بالا رفتنش آسان است. نفس سرکش را به میل و خواهش خود رها نکن، زیرا نابودیاش در خواهش آن است (41).
حضرت رضا (علیهالسلام) میان گناه و بلایای تلخ، ارتباطی برقرار فرمودند (42).
امام رضا (علیهالسلام) در مورد لزوم اجتناب از معاصی و هوای نفس اینگونه اشاره کردند:
مَنْ اجْتَنَبَ مَا وَعَدَ اللهُ عَلَیْهِ النَّارَ کَفَّرَ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ إِذَا کَانَ مُؤْمِنا؛ کسی که از چیزی که خداوند در مورد آن وعدهی جهنم داده است در حالی که مؤمن است اجتناب و دوری کند، حداوند گناهان وی را از بین میبرد (43).
حاصل آنکه اسلام بر تکامل جامعه تأکید میکند. تحوّل و اصلاح جامعه چیزی جز تنظیم روابط اجتماعی در مسیر کمال مطلوب نخواهد بود. در این راستا، احسان، خوشبینی، زهدورزی، صداقت، بردباری، فداکاری و گذشت نقشی اساسی ایفا میکنند، چنان که مؤمنان باید از پرخاشگری، دروغگویی، آزار رساندن، بُخلورزی و پیروی از هوای نفس اجتناب کرده و تقوا پیشه سازند.
در بینش اسلامی، زندگی دنیوی، مقدمهی آخرت است. در ارتباط با دنیا باید به مصالح معنوی و اخروی توجّه کرد. در صورت تزاحم، باید رضایت خدا را بر رضایت مردم ترجیح داد. اسلام با استقلال، عزت و حرمت نفس گره خورده است. نظام اجتماعی دینی بر تقوا استوار شده است. هر کس بخواهد مهمترین و کاراترین معیار را در تنظیم روابط اجتماعی سالم در فرمایشهای امام رضا (علیهالسلام) ببیند، به این حدیث نورانی توجه کند (44):
چیزی را برای خود بپسند که برای دیگران میپسندی و چیزی را که برای خودت نمیپسندی، برای دیگران نیز نپسند.
پینوشتها:
1. آل عمران / 134.
2. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 417.
3. آل عمران / 134-133.
4. حلّی، العدد القویه، ص 292.
5. طبرسی، مشکاه الانوار، ص 216.
6. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیهالسلام)، ج 1، ص 275؛ صدوق، الخصال، ص 267؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 124.
7. طریحی، مجمع البحرین، ج 3، ص 345.
8. آمدی، غررالحکم، ص 458.
9. مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 262؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 84.
10. مفید، الامالی، ص 310؛ طوسی، الامالی، ص 79؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 373؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 6، ص 188.
11. اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 165؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 203.
12. طوسی، تهذیب، ج 2، ص 221.
13. دیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، ص 136.
14. حرّانی، تحف العقول، ص 68.
15. صابری یزدی، الحکم الزاهره، ص 680.
16. ورام، تنبیه الخواطر، ص 170.
17. کراجکی، معدن الجواهر، ص 26.
18. آمدی، تصنیف غررالحکم، ص 292.
19. حرانی، تحف العقول، ص 200.
20. آمدی، تصنیف غررالحکم، ص 292.
21. صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 527.
22. عطار نیشابوری، پندنامه.
23. محمد / 38.
24. طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص 163؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 28، ص 64؛ کاشانی، منهج الصادقین، ج 8، ص 356؛ لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج 4، ص 181؛ صافی، تفسیر صافی، ج 5، ص 31؛ طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 249.
25. فصلت / 8.
26. طوسی، التبیان، ج 9، ص 107؛ کاشانی، زبده التفاسیر، ج 5، ص 78؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 25، ص 15؛ ثعالبی، جواهر الحسان، ج 5، ص 126.
27. احزاب / 19.
28. صدوق، الامالی، ص 258.
29. کمرهای، ترجمه الامالی، ص 258.
30. حرّانی، تحف العقول، ص 129؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 245.
31. صدوق، الخصال، ج 1، ص 102.
32. آمدی، غررالحکم، ص 166.
33. آمدی، تصنیف غررالحکم، ص 294.
34. همان، ص 293.
35. همان، ص 294.
36. ورام، تنبیه الخواطر، ج 1، ص 128.
37. صدوق، الخصال، ج 1، ص 131.
38. صدوق، عیون اخبارالرضا (علیهالسلام)، ج 1، ص 276؛ طبرسی، مشکاه الانوار، ص 271؛ حویزی، نورالثقلین، ج 5، ص 668.
39. حرّانی، تحف العقول، ص 448.
40. طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 159؛ حرّ عاملی، اثبات الهداه، ج 3، ص 761؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 264.
41. طبرسی، مشکاه الانوار، ص 260.
42. کلینی، الکافی، ج 2، ص 276؛ طوسی، الامالی، ص 228.
43. صدوق، ثواب الاعمال، ص 130؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 76، ص 12؛ حویزی، نورالثقلین، ج 1، ص 473.
44. صدوق، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج 2، ص 65.
منبع مقاله :
فعّالی، محمدتقی؛ (تابستان 1394)، سبک زندگی رضوی (2) – مناسبات اجتماعی، مشهد: انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول