طبقه‌بندی اسامی سوره‌های قرآن

طبقه‌بندی اسامی سوره‌های قرآن

قرآن کریم در قالب مجموعه آیاتی نازل شده که خداوند متعال آنها را به سوره نام‌بردار ساخته است. از زمان رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، هریک از سوره‌ها به نام ویژه‌ای شهرت یافته و نخستین نام سوره‌ها از زبان آن حضرت شنیده شده است. پرسشی که در این‌جا مطرح شده این است که: آیا این نام‌گذاری بر مبنای اصول خاصی و یا حکمت‌های ویژه‌ای صورت گرفته است یا این‌که به صورت اتفاقی و صرفاً برای تشخیص سوره‌ها از یکدیگر بوده است؟
این نوشتار ضمن رد فرضیه‌ی «بی‌نظمی و پریشان‌پویی» در تسمیه‌ی سوره‌ها، بر این دیدگاه است که «عقل‌گرایی»، «روش‌مندی» و «به‌گزینی» در گزینش نام سوره‌ها دخالت داشته است. به طوری که این نام‌گذاری خود دارای پیام‌های حکیمانه‌ای برای مخاطبان است. این مقاله در دو بخش سامان یافته است؛ در بخش نخست، عناوین سوره‌ها در بیست طبقه‌ی کلی طبقه‌بندی شده است. در بخش دوم، ضمن برشمردن نام یک‌یکِ سوره‌ها، جایگاه هریک از آنها در طبقه‌های یاد شده تعیین گردیده است.
1. مقدمه
قرآن کریم دارای 114 سوره است که هریک به نام ویژه‌ای نام‌دار است. برخی از سوره‌ها علاوه بر نام اصلی، به چند نام فرعی دیگر نیز شناخته می‌شوند. درباره‌ی نام‌گذاری سوره‌ها، پرسش‌های چندی مطرح است؛ پرسش‌های زیر از آن جمله‌اند:
ـ آیا نام سوره‌ها توقیفی است؟
ـ آیا این نام‌ها همچون خود سوره‌ها وحی الاهی است،
ـ آیا سوره‌ها توسط شخص رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ نام‌گذاری شده است؟
ـ آیا در این نام‌گذاری هدف خاصی مورد نظر بوده است،
در این نوشتار، پرسش اخیر را مورد تحقیق قرار داده و نشان داده‌ایم که در جریان نام‌گذاری سوره‌ها ـ صرف‌نظر از این که چه کسی انجام داده است ـ نوعی کوشش منظم و معقول دست‌اندر کار بوده است. ما کوشیده‌ایم نام‌های موجود در مصحف را از نظر جایگاهشان در خود سوره‌ها طبقه‌بندی کنیم.
2. طبقه‌بندی نام‌های سوره‌ها
در نام‌گذاری سوره‌های قرآن کریم شیوه‌های متعدد و متنوعی به کار گرفته شده و کوششی حکیمانه اعمال گشته است به نحوی که می‌توان ساز و کار نام‌گذاری سوره‌ها را فرآیندی هدف‌مند برای نمودن «مضامین اصلی قرآن کریم» در «پیکره‌ی نام سوره‌ها» به حساب آورد. این شیوه‌ها را در 20 عنوان به شرح ذیل طبقه‌بندی کرده‌ایم:
1. نامیدن سوره‌ها به نامی که بیان‌گر مکان سوره در قرآن کریم است، نظیر «فاتحه».
2. نامیدن سوره به نامی که در سرتاسر قرآن کریم، اختصاصاً در همان سوره آمده و این ویژگی، شاخص ممتازی برای تمییز و تشخیص آن سوره است، مانند: «انفال» و «قریش».
3. نامیدن سوره به نامی که بیانگر بخشی از محتوای سوره و از قبیل نامیدن کلّ به جزء است، مانند: «توبه» و «مریم».
4. نامیدن سوره به کلمه‌ای که نماد پدیده یا رخدادی اعجازآمیز یا ملکوتی است و صرفاً در همان سوره ذکر شده است، مانند: «مائده» و «کهف».
5. نامیدن سوره به اسمی که آیه‌ها‌ی سوره، پاک در عِنان آن عنوان روان‌اند، مانند: «یوسف» . «نوح».
6. نامیدن سوره به ساختاری صرفی، برگرفته از صیغه‌ای از یک فعل که آن صیغه‌ی فعل، صرفاً در همان سوره آمده و در جای دیگری از قرآن نیامده است، مانند: «إسراء» و «إنفطار».
7 . نامیدن سوره به حرف یا حروف مقطّّّعه‌ی مرموز در آغاز سوره‌ها که گاه به تنهایی آیه‌ای هستند و گاه جزیی از یک آیه، مانند: «طه» و «ص».
8. نامیدن سوره به نامی که عنوان جامع مصداق‌های فراوانی در سوره محسوب می‌گردد، مانند: «أنبیاء».
9. نامیدن سوره به نامی نمایانگر روح روان در سوره، مانند: «مؤمنون» و «فتح».
10. نامیدن سوره به کلمه‌ی ردیف در آیه‌ی نخست، مانند: «کوثر» و «فلق».
11. نامیدن سوره به کلمه‌ی ردیف در آیه‌ی دوم، مانند: «روم» و «علق».
12. نامیدن سوره به کلمه‌ی ردیف در آیه‌ی پایانی، مانند: «ماعون» و «مسد».
13. نامیدن سوره به کلمه‌ی ردیف در 2 یا در چند آیه، مانند: «قدر» و «ناس».
14. نامیدن سوره به کلید واژه‌ای از آیه‌ی نخست، مانند: «نساء» و «همزه».
15. نامیدن سوره به کلید واژه‌ای از آیه‌های دیگر سوره، مانند: «أنعام» و «حجرات».
16. نامیدن سوره به فعل واژه‌ای از آیه‌ی نخست، مانند: «فُصِّلت» و «عبس».
17. نامیدن سوره به نامی که به تنهایی آیه‌ی نخست سوره محسوب می‌گردد، مانند: «رحمان» و «قارعه».
18. نامیدن سوره به «مقسَمٌ‌به» در آیه‌ی نخست، پس از حرف سوگند، مانند: «طور» و «تین».
19. نامیدن سوره به نامی که در آن سوره با مصداق و تأویل خاصّ، از نظایرش در سوره‌های دیگر ممتاز گشته است، مانند: «صافّات» و «دخان».
20. نامیدن سوره به کلید واژه‌ای جغرافیایی مربوط به روایتی تاریخی که به طور اختصاصی در همان سوره روایت شده است، مانند: «سبأ» و «أحقاف».
3. وجه تسمیه‌ی سوره‌ها و جایگاه هریک در طبقات
پس از بیان طبقات بیست‌گانه، اینک وجه تسمیه و جایگاه نام هریک از سوره‌ها را در این طبقات به تفصیل یادآور می‌شویم.
1. الفاتحه: این نام بیان‌گر نقش و جایگاهی است که این سوره در قلمرو عددی مصحف به عنوان حسن مطلع قرآن، به خود اختصاص داده است.[1] در قرآن کریم، از مادّه‌ی «فتح» ساختار اسم فاعل وجود ندارد. نام اصلی این سوره «فاتحه الکتاب» است؛ یعنی گشاینده و آغازگر کتاب الاهی.
2. البقره: کلید واژه‌ای از یک قصّه‌ی تاریخی است که در سرتاسر قرآن کریم، فقط یک بار در همین سوره مطرح گشته است.[2]
3. آل‌عمران: کلید واژه‌ای است که به سبب غنای حجم و مضمون مطالب، نقش عمده و اصلی را در ستون فقرات آن سوره یافته است[3] و در سرتاسر قرآن یک بار، و در همین سوره آمده است.
4. النساء: نامی است که در آغاز، میانه و پایان سوره، همواره حضور دارد و سوره از مطالبی درباره‌ی آن، تقریباً پرگشته است.[4]
5. المائده: واژه‌ای است که اختصاصاً در همین سوره آمده و مهم‌ترین نماد ماجرایی اعجازآمیز است.[5]
6. الانعام: نام واژه‌ای است که سوره به گونه‌ای مفصل و مبسوط به آن پرداخته[6] و 6 بار در سوره، مکرَّر گشته است. «انعام، چارپایانی که برای چریدن به صحرا برده می‌شوند و در آغل تعلیف نمی‌شوند».
7. الأعراف: واژه‌ای است که اختصاصاً در همین سوره آمده و کلید واژه‌ای نمادین حادثه‌ای است که در آینده رخ می‌نماید.[7] کلمه‌ی «اعراف» فقط دوبار در قرآن و در همین سوره به کار رفته است.
8. الأنفال: نام واژه‌ای است که اختصاصاً در این سوره ذکر شده و حکم ویژه‌ی آن بیان گشته است.[8] این کلمه‌ که به معنای «غنیمت‌های جنگی و ثروت‌های عمومی» است، 2 بار در آیه‌ی نخست سوره آمده است.
9. التوبه: نامیدن کلّ به جزء، یعنی نامیدن یک سوره به نام واژه‌ای که در آن ذکر شده و جزئی از محتوای سوره را به خود، ویژه ساخته است. «علّت نام‌گذاری این سوره کاربرد مکرّر کلمه‌ی «توبه» با اشتقاقات مختلف آن (17 بار) و احکام آن و دو مصداق مهم از توبه‌پذیری خداوند در این سوره است.»[9]
10. یونس: نام واژه‌ای است که پیوندخوردگان به آن (یونس و قوم یونس)، در سنجش با همبران و همالان (پیام‌آوران دیگر و اقوامشان) وضعیتی استثنایی و سرنوشتی متفاوت یافته‌اند و همین عنصر، این نام را در سوره برجسته ساخته است.[10] این کلمه‌، 4 بار در قرآن ذکر شده که یک مورد آن در این سوره است و فقط در همین سوره (آیه 98) از عنصر فوق سخن رفته است.
11. هود: نام واژه‌ای است که داستانش طولانی‌تر از هر سوره‌ی دیگر در این سوره مذکور افتاده است.[11] این واژه، 5 بار در این سوره و 2 بار نیز در سوره‌های دیگر آمده است.
12. یوسف: نام واژه‌ای است که یگانه ستون فقرات سوره می‌باشد و سوره صرفاًًًً درباره‌ی او و داستان اوست. داستان یوسف در سوره به تفصیل بیان شده است، «برخلاف سایر قصّه‌های قرآن که در چند سوره آمده است، این داستان به نحو یکپارچه آمده و بیش‌ترین آیات این سوره به همین داستان اختصاص دارد.»[12] این نام واژه، 27 بار در قرآن آمده که 25 مورد آن در این سوره است.
13. الرعد: نام واژه‌ای است که در سوره، وصفی شگرف و غیرعادی یافته است.[13] یعنی تسبیح الاهی گفتن رعد: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمْدِه» «رعد: 13».
14. ابراهیم: واژه‌ای است که سوره را، از سوره‌هایی که با حروف مقطّعه‌ی همسان (الر) آغاز گشته‌اند، متمایز کرده است.[14] و عنوان منتخب (ابراهیم) ـ در سنجش با دیگرانی که در سوره مذکور افتاده‌اند و در سنجش با سوره‌های دیگری که از او سخن گفته‌اند ـ در همه‌ی مواردی که در این سوره از وی سخن رفته است، با این ویژگی ممتاز گشته که در حال مخاطبه با خداوند در قالب دعاست و سخنان خود، از جمله برخی مطالب بی‌نظیر و تازه ـ که در دگر سوره‌ها نیامده‌اند ـ را به همین شیوه بیان می‌دارد، یعنی در هیأت سخن گفتن و نیایش با خداوند و ستایش حضرت ذوالجلال. واژه‌ی «ابراهیم» 69 بار در قرآن آمده که یک مورد آن در همین سوره است.
15. الحجر: واژه‌ای است که فقط یک بار در قرآن و در همین سوره آمده است.[15] این کلمه‌، نام مکان خاصّی است که در آیه‌ی 84 ، مردمانی بدان منسوب گشته‌اند: «اصحاب الحجر».


[1] . بهاءالدین خرمشاهی: ترجمه و توضضیحات + متن قرآن کریم، چاپ اول، تهران، انتشارات جامی و نیلوفر، 1374، ص 2؛ محمد طاهر بن عاشور: التحریر و التنویر، تونس، الدار التونسیه للنشر، بی‌تا، ج 1، ص 131 ـ 132.
[2] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ص 201؛ عبدالله محمود شحاته: درآمدی به تحقیق در اهداف و مقاصد سوره‌های قرآن کریم، نگارش سید محمد باقر حجّتی، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 11369، ص 37.
[3] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 3، ص 143؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین، ص 55.
[4] . همان، ج 4، ص 211؛ همان، پیشین، ص 54.
[5] . همان، ج 6، ص 69؛ همان، ص 110؛ بهاءالدین خرمشاهی: پیشین، ص 126.
[6] . محمد طاهر بن عاشور، پیشین، ج 7، ص 121؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین، ص 132.
[7] . همان، ج 8، ص 5؛ همان، ص 54؛ بهاءالدین خرمشاهی: پیشین، ص 156.
[8] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 9، ص 245؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین.
[9] . همان، ج 10، ص 95؛ همان، ص 55، 183 ـ 184؛ دانشنامه‌ی قرآن و قرآن‌پژوهی: به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، دوستان (و) ناهید، 1377، ج 2/ 1238.
[10] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 11، ص 78؛ عبدالله محمود شحاته: پیشین، ص 55.
[11] . همان، ص 311؛ همان، ص 55، 223.
[12] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 12، ص 197؛ خرمشاهی: همان، ص 1239.
[13] . محمد طاهر بن عاشور: همان، ج 13، ص 75.
[14] . همان، ص 177.
[15] . همان، ج 14، ص 5.
@#@
16. النحل: مانند مورد پیشین.[1]
17. الإسراء: واژه‌ای برگرفته از ساختاری صرفی است که فقط یک بار در قرآن و در همین سوره ذکر شده است و مقصود از ساختار صرفی، فعل ماضی «أسری» است که به سیر دادن شبانگاهی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آن‌جا به آسمان‌ها و «عندالله» اشاره دارد.[2]
18. الکهف: مانند شماره‌ی (2). این کلمه‌، در مجموع 6 بار در قرآن آمده که همه‌ی موارد در همین سوره و مربوط به یک ماجراست.
19. مریم: نام واژه‌ای است که این سوره، بیش و پیش از دیگران، درباره‌ی آن و برخی وابسته‌های آن، به گونه‌ای کم‌نظیر، کلام را توسعه داده است.[3] این واژه در 34 جای قرآن آمده که 3 بار آن، در همین سوره مذکور افتاده است.
20. طه: نامیدن این سوره به حروف مقطّعه‌ی آغازگر سوره‌هاست.[4] چون این سوره، با حروف مقطّعه‌ی (طه) آغاز شده و فقط یک بار در همین سوره آمده است.
21. الأنبیاء: کلمه‌ای است که از عین آن در سوره، اثر و نشانی نیست؛ لیکن مصداق‌های فراوانی از آن (نام‌های پیامبران) در سوره ذکر شده، به نحوی که از جهت تعداد مصادیق، در سرتاسر قرآن کریم رتبه‌ی دوم را حائز گشته است و سوره‌ی انعام که رتبه‌ی الهی را داراست، به سبب مبحث گسترده‌ای که درباره‌ی انعام در آن آمده، چنین نام گرفته و نام «انبیاء» را برای سوره‌ی بیست و یکم باقی گذارده است.[5]
22. الحجّ: کلید واژه‌ای است که نماد برجسته‌ی موضوع با اهمیّتی است که از زبان پیامبری بزرگ مطرح و مردم به آن موضوع دعوت و حُرُمات و شعایر آن تکریم شده است.[6]
23. المؤمنون: واژه‌ای است که نماد روح جاری در سوره، یعنی روح ایمان، می‌باشد. «این سوره با اشاره به «مؤمنون» آغاز می‌شود و اوصاف عالیه‌ی مؤمنان راستین را (در همان طلیعه‌ی سوره) بیان می‌کند.»[7]
24. النور: کلید واژه‌ای یکی از محوری‌ترین آیه‌ها‌ی سوره، بل کلِّ قرآن است. «کلمه‌ی نور 7 بار در این سوره به کار رفته که یکی از زیباترین و معروف‌ترین آیات قرآنی به نام آیه‌ی نور (آیه‌ی 45) را در بر دارد… و کلمه‌ی نور 5 بار در این آیه آمده است.»[8]
25. الفرقان: یگانه کلید واژه‌ی آیه‌ی نخستین سوره است. «کلمه‌ی فرقان (جداگر حق و باطل)… از نام‌های معروف قرآن است و در آیه‌ی نخست این سوره به جای قرآن و به معنای آن به کار رفته و به همین سبب نامی برای سوره گردیده است.»[9]
26. الشعراء: ساختاری صرفی است که اختصاصاً در این سوره دیده می‌شود و ذیل آن به بیان حال «شعراء» پرداخته شده و به شاعران حق‌گو و شاعران باطل‌گو اشاره شده است.[10]
27. النَّمل: نام واژه‌ای (مورچه) است که اختصاصاً در این سوره به چشم می‌خورد. و از این روی، شاخص فارق ممتازی برای سوره است. «داستان مورچگان در این سوره در ضمن داستان حضرت سلیمان آمده است.»
گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت[11]
28. القصص: واژه‌ای نمادین است و اشاره دارد به فصلی مشبَع از داستانی یگانه که به تفصیل در سوره ذکر شده است و جنبه‌های دیگر همان داستان در سایر سوره‌ها رخ نموده‌اند. مقصود «داستان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ » است که به تفصیل بیان شده است «از آیه‌ی 3 ـ 46 (50)» و در آیه‌ی 25 نیز این داستان، قصص نامیده شده است.»[12]
28. العنکبوت: مانند مورد (27).[13] کلمه‌ی عنکبوت در قرآن دو بار به کار رفته که آن‌هم در همین سوره (آیه‌ 41) و در قالب یک تمثیل است.
30. الرُّوم: مانند مورد (27) «وجه تسمیه‌ی این سوره به «روم» اشاره و پیشگویی شکست ایرانیان از روم است. کلمه‌ی «روم» در آغاز این سوره (بعد از حروف مقطّعه) به کار رفته است.[14]
31. لقمان: مانند مورد (27) از وجوه مشخصه‌ی این چهره‌ی ممتاز، اندرزهای خردمندانه‌ی اوست. این نام واژه، دو بار در قرآن کریم و تنها در همین سوره مذکور افتاده و «حکمت‌ها، مواعظ و نصایح لقمان نسبت به فرزندش در ضمن 8 آیه (از آیه‌ 12 ـ 19) به تفصیل آمده است.»
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر[15]
32 ـ السجده: واژه‎ای است فارق و ممیّز این سوره از سوره‎هایی که با آن وجه مشترکی دارند. وجه اشتراک در این مورد خاصّ، شروع برخی سوره‎ها (بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده) با یکی از انواع حروف مقطّعه‎ی آغازگر سوره‎ها (الم) می‎باشد. بدین سان این نام (السجده)، کوتاه شده نامی است که تقدیر آن چنین است: سوره الم السجده».[16]
واژه‎ی «سجده» که مصدر نوع از سجود و به معنای پیشانی بر زمین نهادن است در قرآن کریم نیامده است، ولی مشتقات آن به کرّات در قرآن آمده‎اند که بر 92 مورد بالغ می‎گردد و در این سوره تنها یکی از مشتقات آن (سجّداً جمع ساجد = اسم فاعل) ذکر شده است.
33 ـ الأحزاب: کلیدواژه‎ای است که در این سوره، مذکور افتاده است و اشاره دارد به گروه‎هایی از مشکران که رخدادی (جنگی) را به همین نام در اسلام، رقم زدند و سبب‎ساز گشتند.[17]واژه‎ی «احیار» (ساختار جمع مکسّر) 11 بار در قرآن کریم آمده که از آن میان، 3 بار در همین سوره است.
34 ـ سبأ: کلیدواژه‎ی جغرافیایی است برگرفته از رخدادی تاریخی که اختصاصاً در این سوره آمده است. لسان الغیب این سرزمین مرفّه و آبادان را، پیش از سیل عَرِم، به گلشن مانند کرده است. حافظ به آن «سبا» اشاره دارد که در سوره نمل ضمن داستان سلیمان ـ علیه السّلام ـ و ملکه سبا مذکور افتاده است.(نمل:22)
صبا به خوش خبری هدهد سلمیان است که مژده‎ی طرب از گلشن سبا آورد[18]
یک مورد دیگر ورود واژه‎ی «سبأ» در قرآن در همین سوره (سبأ آیه 15) و درباره‎ی «قوم سبأ» و داستانشان است.
35 ـ فاطر: واژه‎ای است برگرفته از آغازین واژگان آیه‎ی نخستین که در صدر این سوره آشیانه گرفته و در سوره‎های دیگر، این واژه در چنین جایگاهی منزل نیافته است.[19] کلمه‎ی «فاطر» یک بار در این سوره (الحمدلله فاطر السماوات والأرض) فاطر: 1 و 5 بار در سوره‎های دیگر مذکور افتاده است.
36 ـ یس: نامیدن سوره به حروف مقطّعه‎ای است که اختصاصاً در بدایت همین سوره، مذکور افتاده است. «حروف مقطّعه گاه آیه‎ای به شمار می‎آیند، از جمله در این سوره. و به نظر بعضی از مفسّران، این کلمه مانند کلمات معمولی معنای خاصّی هم دارد.»[20]
37. الصافات: واژه‎ای است که علاوه بر دارا بودن طنین خاصّ و برجستگی ساختاری, ویژگی ورود اختصاصی در این سوره به مفهومی خاص (فرشتگان صف در صف) را, در خود نهفته و افزون بر آن یک بار دیگر در همین سوره و به همین معنا، با ساختار جمع مذکر سالم (الصافون ـ آیه 165) آمده است. امّا در سوره‎های دیگر دو بار, آن هم به صورت نکره (صافّاتٍ) و در توصیف پرندگان ذکر شده است.[21]
38. ص: مانند مورد (36)[22] این «حرف مقطّعه» جزئی از آیه‎ی نخست سوره است که در طلیعه‎ی آیه و سوره و بر پیشانی آن (سوره) می‎درخشد.
39. الزمر: واژه‎ای بوده که اختصاصاً در همین سوره ذکر شده است. «تصریح به این کلمه (زمر: گروه‎ها) در اشاره به بردن گروه بهشتیان به بهشت و راندن گروه دوزخیان به دوزخ (در آیه‎ی 71 و 73) است».[23] این واژه در قرآن کریم فقط دوبار و در همین سوره رخ نموده است.
40. غافر: ساختار صرفی مفردی است ـ که به معنای کسی که بر روی گناهان پرده می‎افکند و کلیه‎ی آثار و عواقب سوء دنیوی و اخروی آنها را محو و نابود می‎سازد ـ که اختصاصاً در این سوره و در بخش (ثلث) نخست آن به چشم می‎خورد.[24]این ساختار (اسم فاعل) در سراسر قرآن کریم فقط یک بار دیگر، آن هم به صورت جمع (الغافرین) در سوره‎ی اعراف مذکور افتاده است.
41. فُصِّلت: فعل واژه‎ای است که در بخش نخست این سوره آمده و فارق و ممیّز سوره است از سوره‎هایی (غافر، شوری، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف = حوامیم = حامیمات) که با او وجه مشترکی دارند. وجه اشتراکشان آن است که همه‎ی این سوره‎ها با نوع واحدی از حروف مقطّعه‎ی آغازگر سوره‎ها (حم) آغاز شده‎اند. کلمه‎ی «فصلت» دوبار در این سوره و یک بار نیز در سوره‎ی هود آمده است.
42. الشوری: کلید واژه‎ای است که اختصاصاً در این سوره مذکور افتاده است. «و به مسلمانان گفته است که کارشان را به مشورت برگزار کنند».[25] در قرآن کریم، واژه‎ی «شوری» صرفاً یک بار، در همین سوره ذکر شده است.
43. الزخرف: ساختار صرفی ـ نحویِ ویژه‎ی بی‎نظیری (نکره منصوب = زخرفاً) در سنجش با همسانان کم شمار خود در قرآن کریم (زخرفَها ـ یک بار) و (زخرفٍ ـ دو بار) است. همین ساختار و ندرت ورود، واژه‎ی زخرف را در قرآن و در سوره ممتاز و برجسته ساخته و حفظ و تشخیص آن را آسان کرده و در جایگاه نام سوره نشانده است.[26]
44. الدخان: واژه‎‏ای است بسیار کمیاب که در سرتاسر قرآن کریم فقط دو بار رخ نموده و یک بار آن در همین سوره با مصداق خاصّ و بی‎نظیری (دودی که آسمان به صبح قیامت برآورَد) جلوه‎گر شده است.[27] «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ» (دخان (44) 10)؛ «پس در انتظار روزی باش که آسمان دودی نمایان برمی‎آورد، واژه‎ی «دخان» در سوره‎ی فصّلت (آیه‎ی 11) نیز آمده که ناظر به آغاز آفرینش آسمانهاست.


[1] . همان، ص 93.
[2] . همان، ج 15، ص 5.
[3] . همان، ج 16، ص 58.
[4] . همان، ص 179.
[5] . همان، ج 17، ص 5.
[6] . همان، ص 179.
[7] . عبدالله محمود شحاته: پیشین، ص 293؛ خرمشاهی: همان، ص 1243.
[8] . خرمشاهی: همان.
[9] . همان، با اندکی تصرّف.
[10] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 19، ص 89؛ نیز بنگرید به: خرمشاهی: همان، ص 1244.
[11] . همان، ص 215؛ شمس الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان خواجه حافظ شیرازی، تهران، انتشارات جاویدان، ص 36؛ خرمشاهی، پیشین، ص 1244.
[12] . محمد طاهر بن عاشور: همان، ج 20، ص 61؛ خرمشاهی: پیشین، ص 1244 ـ 1245.
[13] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ص 199.
[14] . همان، ج 21، ص 39؛ خرمشاهی: پیشین، ص 1245.
[15] . همان، ص 137؛ شمس الدین محمد حافظ شیرازی، پیشین، ص 132؛ خرمشاهی، همان.
[16] . همان، ص 201 ـ 203؛ همان، ص 240.
[17] . محمد طاهر بن عاشور، همان، ص 245؛ عبدالله محمود شحاته، پیشین، ص 477.
[18] . همان، ج 22، ص 133؛ همان، ص 491؛ شمس الدین محمد حافظ شیرازی، پیشین، ص 64.
[19] . محمد طاهر بن عاشور: پیشین، ص 247؛ عبدالله محمود شحاته: پیشین، ص 503.
[20] . همان، ص 341؛ همان، ص 511، خرمشاهی، پیشین، ص 1247.
[21] . همان, ج 23, ص 81؛ همان, ص 521.
[22] . همان, ص 201؛ همان, ص 529.
[23] . محمد طاهر بن عاشور, همان, ص 311؛ عبداللّه محمود شحاته, همان, ص 573؛ خرمشاهی, پیشین، ص 1248.
[24] . همان، ج 24، ص 75؛ همان، ص 547.
[25] . همان، ص 227؛ همان، ص 557؛ خرمشاهی، پیشین، ص 1249.
[26] . همان، ج 25، ص 157؛ همان، ص 573.
[27] . همان، ص 275؛ همان، ص 583.
@#@
45. الجاثیه: تک واژه‎ای است که فقط یک بار اختصاصاً در این سوره مذکور افتاده و درجای دیگری از قرآن دیده نمی‎شود.[1] ساختار این کلمه، اسم فاعل (الفاعله)و به معنای «به زانو در آمده» می‎باشد که در آیه‎ی 28 سوره، مذکور افتاده است و به زانو در آمدن هر امّتی در قیامت برای گرفتن نامه‎ی اعمالش و جزای متناسب با آن را به تصویر نموده است: «وَ تَرى کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا…».
46. الأحقاف: واژه‎ای جغرافیایی که برای یک بار فقط در این سوره آمده و نام خانه و سرزمین مردمانی (قوم عاد) بوده است که چندی بر گذرگاه شتابناک تاریخ، چهره نمودند و چون دورانشان سپری گشت در پس غبار سالیان و قرون، رخ نهفتند.[2] «وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ…» (آیه‎ی 21)؛ «و برادر عادیان (=هود) را به یادآور، آنگاه که قوم خویش را در ریگستان بیم داد».
47. محمّد: نام واژه‎ای است که در نزدیک‎ترین نقطه به پیشانی سوره یعنی محلّ درخشش نام وعنوان سوره قرار گرفته است؛ به عبارت دیگر، این نام در بخش (ثلث) نخست سوره (آیه‎ی 2)، قرار گرفته است امّا در سوره‎های دیگر در جایی دور از طلیعه‎ی سوره، جلوه‎گری می‎کند؛ یعنی در بخش (ثلث) پایانی آل عمران (آیه‎ی 144)؛ در بخش (ثلث) میانی احزاب (آیه‎ی 40) و در بخش (ثلث) پایانی فتح (آیه‎ی 29).
بنابراین در میان این چهار سوره، سزاوارتر به این نام خجسته، همین سوره‎ای است که اکنون «محمّد» می‎خوانندش.[3] از جنبه‎ی مفهوم شناسی هم، سوره به طور یکپارچه درباره‎ی محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و پیروانش است و مطالب و موضوعات متنوّع و مهمّی درباره‎ی آنان و بعض، جزئیّات تاریخ اسلام در دوران پیامبری ـ صلّی الله علیه و آله ـ را، در بر دارد.
48. الفتح: کلید واژه‎ای از آیه‎ی نخست این سوره است که در نوع خود، فشرده‎ای گویا و آیینه‎ای تمام نما از جهت‎گیری سوره و مضامین و مندرجات آن است. «آیات سوره از فتح مُبین یعنی صلح حدیبیّه و به دنبال آن فتح مکّه و پیروزی نهایی اسالم بر شرک و مشرکان در جزیره العرب سخن می‎گوید.[4] واژه‎ی «فتح» در قرآن کریم 12 بار به صورت مرفوع، منصوب، مجرور و معرفه و نکره آمده که از آن میان سه بار در همین سوره و در هیأت نکره‎ی منصوب، چهره نموده است.
49. الحجرات: تک واژه‎ای است که اختصاصاً در این سوره مذکور افتاده و نشانه‎ی خوبی برای شناسایی وتشخیص سوره می‎باشد. افزون بر این، چون این نام یادآور ماجرا و سفارشی اخلاقی، در حقّ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؛ از آن جا که محور سوره، معرّفی و نهی از خلقیات بد و توصیه به خلقیات نیک می‎باشد، عنوان «الحجرات» ـ به مثابه‎ی تجسم نمادین و قرینه‎ی یادآور خُق و خویها ـ گزینشی بسیار مناسب و مضمون نما برای این سوره می‎باشد: «إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (آیه‎ی 4)؛ «کسانی که تو را از پشت اتاق‎ها (ی مسکونی تو) به فریاد می‎خوانند، بیشترشان نمی‎فهمند.» در این سوره از جمله درباره‎ی حجره‎های متعلّق به همسران رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و لزوم حفظ حرمت وحریم آن و ادب آموختن به یاران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مورد چگونگی مراجعه‎شان به خانه‎ی حضرت سخن به میان آمده است.[5]
50. ق: حرف واژه‎ی «ق» از حروف مقطعه‎ی فواتح سورهاست. حروف مقطّعه‎ی فواتح سُوَر گاه دو، یا چند حرفند و گاهی یک حرف بیش‎تر نیستند. تک حرف قاف به عنوان یکی از حروف مقطّعه‎ی آغازگر سوره‎ها ـ با چنین ویژگی و جایگاهی ـ تنها یک بار و در آغاز همین سوره دیده می‎شود.[6]
51. الذاریات: وصفْ واژه‎ای است که اختصاصاً در آغاز این سوره به چشم می‎خورد.[7] «وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً» (آیه‎ی 1)؛ «سوگند به (بادهای) برانگیزنده‎ی پراکنده‎گرِ ذرّه فشان». واژه‎ی «الذاریات» تنها یک بار در قرآن کریم ـ در طلیعه‎ی همین سوره ـ مذکور افتاده است.
52. الطور: آغازین آیه و آغازین واژه‎ی این سوره، پس از حذف حرف سوگند، می‎باشد. بر روی هم این کلمه ده بار در قرآن کریم آمده که یک بار آن در مطلعه همین سوره است.
53. النجم: آغازین واژه از نخستین آیه‎ی این سوره، پس از حذف حرف سوگند، می‎باشد. کلمه‎ی «نجم» چهار بار در قرآن کریم آمده که از آن میان یک بار در این سوره بوده است. ساختار جمع آن (نجوم) نیز نه بار در قرآن مجید ذکر شده است.
54. القمر: أنجامین واژه‎ی آیه‎ی نخست (کلمه‎ی ردیف) می‎باشد: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»؛ «نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه». واژه‎ی «قمر» 26 بار در قرآن کریم آمده که یک بار آن در همین سوره است.
55. الرحمان: آیه‎ی نخست این سوره می‎باشد که کلید واژه‎ای است مضمون نمایِ سوره؛ زیرا محور سوره، خداوند مهربان و بیان نعمت‎های اوست. کلمه‎ی «الرحمان» با محاسبه‎ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در سرتاسر قرآن کریم 169 بار ذکر شده است که از آن میان دو بار در همین سوره آمده است.
56. الواقعه: أنجامین واژه (واژه‎ی ردیف)، در آیه‎ی نخست این سوره است که از نظر مضمونی به عنوان کلید واژه‎ای نمادین و جامع، پوشش دهنده‎ی بیش‎ترین آیه‎های این سوره است که همه در پیوند با رستاخیز و قیامتِ واقعه (رخ دهنده و وقوع یابنده) می‎باشند: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ»؛ «آن واقعه (بزرگ قیامت) چون وقوع یابد»… . این واژه، دو بار در قرآن کریم ذکر شده که یک بار آن در همین سوره است.
57. الحدید: نامْ واژه‎ای است که در یکی از چند آیه‎ی اصلی و محوری سوره در بخش (ثلث) پایانیِ آن قرار گرفته است. و از جهت محلّ وقوع و کاربری‎های ویژه‎ی مصداقی که برای حدید در آیه ذکر شده است، این واژه «حدید» در میان همسانان خود که در قرآن آمده‎اند، در این سوره مزیّتی ویژه وخصوصیّاتی منحصر به فرد یافته است: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» (آیه‎ی 25)؛ «و آهن را پدید آوردیم که درآن برای مردم خطری سخت و سودهایی است». این واژه، شش بار در قرآن کریم آمده که از آن میان، یک بار در همین سوره است.
58. المجادله: ساختاری صرفی (اسم فاعل) مأخوذ از خود کلمه‎ای در نخست آیه‎ی این سوره؛ این عنوان، نماد مشکل ظهار و حکم الاهی درباره‎ی آن است. کلمه‎ی مورد نظر در آیه‎ی نخست، فعل مضارع «تُجادِلُ» می‎باشد که عنوان سوره «المُجادِلَه: زنِ مناقشه‎گر» از آن گرفته شده است.
59. الحشر: واژه‎ای است از آیه‎ی دوم، با مفهومی ویژه که صرفاً در این سوره جلوه‎گر است و اشاره دارد به رخدادی در تاریخ اسلام. در این سوره «حشر یعنی هنگامه‎ی (جمع و گردآوری و) رهسپاری و آوارگیِ انبوه یهودیان پیمان شکن و اسلام ستیز بنی نضیر». این واژه یک بار دیگر در سوره‎ی «قاف» آمده است که ناظر به جمع و گردآوری مردمان در قیامت است.[8]
60. الممتحنّه: ساختاری صرفی، مأخوذ از واژگان آیه‎ای در بخش (ثلث) پایانی سوره است. این عنوان, نماد حکمی اجتماعی ـ اعتقادی بوده و سبب نزولی ویژه داشته است.[9] نام سوره ازمصدر امتحان, مأخوذ از صیغه‎‎ی امر « فَامْتَحِنُوهُنَّ» (آیه‎ی 10) در این سوره گرفته شده و اسم مفعول است به معنای «زن امتحان پس داده و آزمایش شده».
61. الصفّ: واژه‎ای در بخش (ثلث) نخست این سوره است که به معنایِ صف کار زار است و از نظر مفهوم در میان موارد همسان خود در قرآن کریم که غیر از این سوره بر شش مورد بالغ می‎گردد, نظیر ندارد. محتمل است که این مفهومِ بی‎همتا در کنار ارزش و اهمیّت بی‎بدیل پیکار سازمان یافته در راه خداوند, این واژه‎ی نمادین را در جایگاه رفیع نام سوره، نشانده باشد: « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» (آیه‎ی 4)؛ «در حقیقت, خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف, چنانکه گویی بنایی ریخته شده از سُرب‎اند, جهاد می‎کنند.»
62. الجمعه: نام واژه‎ای از بخش (ثلث) پایانیِ این سوره است که تنها یک بار اختصاصاً در همین سوره به چشم می‎خورد و این ویژگی, شناسه‎ی ممتازی است برای باز شناخت سوره و اشتباه نگرفتن با سوره‎های دیگر. از نظر مفهومی نیز در سرتا سر قرآن کریم این سوره یگانه سوره‎ای است که در آن حکم نماز جمعه و آداب اعمال پس از آن (آیات 9 ـ 11) بیان شده است.
63. المنافقون: کلید واژه‎ی موضوع اصلی و محوریِ سوره است. آن چنان که «اکثر آیات آن درباره‎ی منافقان نازل شده و از صفات, احوال و اعمال آنان سخن رفته» و «ضمن حجم اندک سوره (11 آیه) چهار بار نامشان (منافقون ـ منافقین) مکرّر گشته است.
64. التغابن: کلمه‎ای است که در سر تا سر قرآن کریم, فقط یک بار و در همین سوره آمده و به همین جهت شناسه‎ی ممتازی برای شناسایی سوره است. این واژه در بخش میانی سوره به چشم می‎خورد: « یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ …» (آیه‎ی 9)؛ «روزی که شما را, به گاه گرد آوری فراهم آوَرد, آن (روز), روز «حسرت خوردن و دریغ و درد گفتن» است.
65. الطلاق: ساختاری صرفی مأخوذ از واژگانی در نخستین آیه‎ی آن است (طَلَّقْتُم وَ طَلِّقُوا)؛ ساختاری که کلید واژه‎ی موضوع اصلی و محوریِ مطرح در سوره (طلاق و جدایی همسران) قلمداد می‎شود.


[1] . همان، ص 323؛ همان، ص 591.
[2] . همان، ج 26، ص 5.
[3] . همان، ص 71.
[4] . خرمشاهی، پیشین، ص 1251.
[5] . همان.
[6] . همان.
[7] . همان، ص 335.
[8] . خرمشاهی، پیشین، ص 1254.
[9] . محمّد طاهر بن عاشور: پیشین، ج 28، ص 129.
@#@ واژه‎ی «طلاق» در قرآن کریم دو بار و در سوره بقره آمده است.
66. التحریم: مصدر فعلی (تُحرِّم) در آیه‎ی نخست این سوره بود که کلید واژه (کلمه‎ی راهنمای)موضوع و داستان یگانه‎ای می‎باشد که سوره برای آن فرود آمده است و شواهد و تمثیلات مطرح در سوره نیز به شکل آشکاری در پیوند با موضوع اصلی و برای پروردن و به کمال رساندن آن است. «در آیه‎ی اوّل از رسول خدا ـ علیه السّلام ـ پرسیده می‎شود که چرا برای خشنودی همسرانش حلال الهی را بر خود تحریم کرده است.»[1] کلمه‎ی «تحریم» در قرآن کریم به چشم نمی‎خورد.
67. المُلک: کلید واژه‎ای از آیه‎ی نخست آن بوده که ناظر به مضامین اصلی سوره است که درباره‎ی قدرت, تسلّّط و فرمانروایی و بزرگی شکوه‎مندی (مُلْک) خداوند است: « تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» (آیه‎ی 1)؛ «بزرگوار (و خجسته) است آن که فرمانروایی به دست اوست و بر هر کاری تواناست».
68. القلم: نام واژه‎ای از آیه‎ی نخستینِ این سوره است که خداوند, چنان ارجمندش داشته که به آن سوگند یاد کرده است: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ»؛ «نون, سوگند به قلم و آنچه می‎نویسند» این کلمه در قرآن کریم دو بار به صورت مفرد و دو بار نیز به صورت جمع (=اقلام) ذکر شده است.
69. الحاقه: کلید واژه‎ای است که اختصاصاً در این سوره آمده و در بر گیرنده و پوشش دهنده‎ی مضامین و مفاهیم مطرح در سوره است: «الْحَاقَّهُ مَا الْحَاقَّهُ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّهُ» (آیه‎ی 1 ـ 3) این واژه سه مرتبه در قرآن کریم آمده که جملگی در همین سوره است و به معنای حقیقت تردیدناپذیرِ رخ دهنده (قیامت)می‎باشد.
70. المعارج: واژه‎ای است در قرآن کریم که لفظاً, بس کمیاب ـ در سر تا سر قرآن دو بار مذکور افتاده است ـ و در این سوره مصداقاً و تأویلاً بی‎نظیر و منحصر به فرد ـ در این هیأت و ساختار صرفی ـ می‎باشد و از نخستین آیه‎های سوره (آیه‎ی سوم) گرفته, شهد و شناسه‎ی برجسته‎ای برای شناسایی و تشخیص این سوره است. توصیف خداوند به «ذی المعارج» (صاحب درجات و مراتب)در آیه‎ی سوم این سوره, به مقام عظمت و کبریای خداوند متعال اشاره دارد.
71. نوح: نام واژه‎ای کلیدی است که چند بار در سوره ذکر شده و خود, محور و کلید واژه‎ی داستانی می‎باشد که سوره از صدر تا ذیل به آن اختصاص یافته است. واژه‎ی «نوح» 43 بار در قرآن کریم آمده که از آن میان سه بار در همین سوره بوده است.
72. الجنّ: نام واژه‎ای کلیدی برای طرح موضوع اصلی, در سوره بوده و سه بار در سوره تکرار شده است.جنّ به معنای «موجود نامرئی پنهانْ زیست/ پری» می‎باشد و با همین ساختار 22 بار در قرآن کریم وارد شده است.
73. المزّمّل: وصف واژه‎ای از آیه‎ی نخست است که در قرآن کریم, چه به لحاظ مادّه (زمل) و چه ساختارهای صرفیِ آن, منحصر به فرد و یگانه می‎باشد و همین نکته شناسه‎ی ممتاز و مطمئنی برای باز شناخت سوره و تمییز و تشخیص آن است: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ»؛ «ای جامه به خویشتن فرو پیچیده!» خطاب متوجّه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که «از تکان روحی آغاز وحی, احساس سرما می‎کند و به همسرش گفت: مرا بپوشان! مرا بپوشان![2] امّا خداوند, پیامبرش را هشیار, سبکبار و سبکبال خوش می‎داشته است نه پوشیده و پنهان در لباس یا پوششی سنگین.
74. المدّثّر: مانند مورد پیشین: «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ»؛ «ای کشیده ردای شب بر سر!» مدّثّر کسی است که پوششی سنگین را بر سر و رویش کشیده و مراد از آن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. این کلمه از ماده «دثر» گرفته شده و همین یک بار در قرآن کریم آمده است.
75. القیامه: کلید واژه‎ی نمادین از آیه‎ی نخست آن «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ» است که بخش اعظم سوره را از نظر مضمون در بر می‎گیرد و پوشش می‎دهد. فضای حاکم بر سوره, قیامت و مباحثی در پیوند با آن است. واژه‎ی قیامت, 70 بار در قرآن کریم آمده که دو بار آن در همین سوره است.
76. الإنسان: نامْ واژه‎ای است از آیه‎ی اوّل و دوم که سوره‌ با ظرافت و تا پایان, در شرح اصنافش سخن را پی گرفته و از انسانِ طِراز قرآن و فرجام خوش او سخن گفته است. واژه‎ی «انسان» در قرآن کریم 65 بار ذکر شده که از آن میان دو بار در طلیعه‎ی همین سوره آمده است.
77. المرسلات: نخستین واژه‎ی سوره ـ پس از حذف حرف سوگند ـ می‎باشد که ساختار صرفی منحصر به فردی در قرآن کریم است: «وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً»؛ «سوگند به فرستادگان پی در پی» با توجّه به سیاق, احتمال فرشتگان درباره‎ی مصداق المرسلات, راجح است.
78. النبأ: کلید واژه‎ای است که ازآیه‎ی دوم «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» که به معنای «اتفاق, جریان و خبر عظیم رستاخیز» است, یک بار در این سوره ذکر شده و چتر خود را بر بیش‎ترین مضامین مطرح در سوره, گسترده است.
79. النازعات: نخستین واژه‎ی سوره ـ پس از حذف حرف سوگند ـ می‎باشد که ساختار صرفی منحصر به فردی به لحاظ فرم و محتوا است و در نتیجه شناسه‎ی ممتاز و مطمئنی برای بازشناسی و تمییز و تشخیص این سوره, محسوب می‎شود‎. از نظر محتوا و مضمون, موافق یکی از تفاسیری که از آن شده, به معنای فرشتگانی است که جان گروهی از آدم‎ها را به سختی از کالبدشان بر می‎کنند: «وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً» این واژه فقط یک بار در همین سوره آمده است.
80. عَبَس: فعلْ واژه‎ای است که سوره با آن آغاز گشته است و از نظر مضمون, جزو سبب نزول سوره محسوب می‎گردد؛ در قرآن کریم فقط دو بار آمده که یک بار از آن در همین سوره است: «عَبَسَ وَ تَوَلَّى»؛ «چهره در هم کشید و روی گردانید.»
81. التکویر: مصدر فعلی در آیه‎ی نخست آن «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»؛ «آنگاه که خورشید به هم در پیچد و رنگ بازد و تیره شود.» که مفهوماً, عضوی از پیکره‎ای محسوب می‎شود که سوره, دست کم, در نیمی از آیه‎هایش, آشکارا به آن پرداخته است (هنگامه‎ی رستاخیز). بنابراین, این عنوان از قبیل نامیدن کلّ به جزء نیز می‎باشد.‌ «تکویر» مصدر باب تفعیل از ماده‎ی «ک. و. ر» که از صیغه‎ی چهارم فعل ماضی خود در همین سوره گرفته و در قرآن کریم نیامده است.
83. المطفّفین: وصفْ واژه‎ای است که موردِ منحصر به فردِ مادّه‎ی خود (طفف) در قرآن بوده و در نخستین آیه‎ی سوره جای گرفته است و دیگر آیه‎ها در پیوندی متین با آن در دو جهت مفهومی موافق و مخالف ـ با بهره‎گیری از دو فنّ تشابه (همانند آوری) و تضادّ (ناهمانند آوری) ـ تا پایان سوره روان‎اند. هم‎چنین این واژه, در موضع کلمه‎ی ردیف برنشسته است. «المطفّفین» به معنای «کم‎گذاران در ترازو و کم‎پیمایان در پیمانه و زیادت‎ستانان از مردم» است: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ».
84. الإنشقاق: مانند مورد (81) دو سوم آیات این سوره, آشکارا به قیامت و بعض جزئیات‌ آن پرداخته است. «انشقاق» مصدر باب «انفعال» از ماده «ش. ق. ق» از صیغه‎ی چهارم فعل ماضی خود در آیه‎ی نخست این سوره «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ»؛ «آنگاه که آسمان ز هم بشکافد» گرفته شده است و به معنای چاک خوردن و پاره پاره گشتن آسمان در آستانه رستاخیز است.
85. البروج: واژه‎ای از آغازین آیه‎ی سوره است: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»؛ «سوگند به آسمان آکنده ز برج» «بروج», جمع «بُرج», سه بار در قرآن کریم آمده که یک بار آن در صدر همین سوره است و به معنای «ستارگان» است.
86. الطارق: وصف واژه‎ای است از آیه‎ی اوّل و دوم که اختصاصاً در همان سوره مذکور افتاده و شناسه‎ی ممتاز و مطمئنی برای بازشناخت این سوره, از دیگر سوره‎هاست: «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ» (آیه‎ی 1 ـ 3) و به معنای «اختر شبگرد فروزان» است.
87. الأعلی: وصف واژه‎ای از آیه‎ی نخست اوست که در موضع کلمه‎ی ردیف برنشسته و مضامین سوره ـ صریحاً یا تلویحاً ـ به همین کلید واژه معطوف‎اند: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى»؛ «نام پروردگار والای خود را به پاکی بستای.» این کلمه که اسم تفضیل است, نه بار در رابطه با مصداق‎های متفاوتی در قرآن کریم ذکر شده که یک بار از آن میان در همین سوره است.
88. الغاشیه: کلید واژه‎ای برگرفته از موضوع محوری مطرح در سوره (قیامت و احوال دو گروه بهشتی و دوزخی) است که این واژه‎ی منتخب به خوبی بر این موضوع دلالت دارد و در جایگاه نخستین کلمه‎ی ردیف برنشسته است: «هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَهِ»؛ «آیا خبر آن هنگامه‎ی فراگیر به تو رسیده است؟» این واژه دو بار در قرآن کریم آمده که یک بار از آن میان در همین سوره بوده است.
89. الفجر: نام واژه‎ای از آیه‎ی نخست این سوره است. این نام, پس از حذف حرف سوگند, خود ـ یکتا و یگانه ـ یکمین آیه‎ی سوره را تشکیل می‎دهد و در رواق منظر چشمان آشیانه می‎گیرد. افزون بر این همه, در موضع اوّلین واژه‎ی ردیف در صدر سوره برنشسته است و چنان مهمّ بوده که سلسله‎ای از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شده‎اند « وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْر ٍوَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» (آیه‎ی 1 ـ 4). این واژه, شش بار در قرآن کریم آمده که از آن شمار یک نوبت در همین سوره پدیدار گشته است.[1] . خرمشاهی، پیشین، ص 1257.
[2] . همان، ص 1259.
@#@
90. البلد: نامی است از آیه‎ی اوّل و دوم که در هر دو جا در جایگه کلمه‎ی ردیف, خانه کرده است: « لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»؛ «سوگند به این شهر و حال آن که تو در این شهر جای داری.» این واژه, نه بار در قرآن کریم وارد شده که دو بار آن در همین سوره است.
91. الشمس: نام واژه‎ای است که در طلیعه‎ی سوره, طلوع کرده است بر نشستن یک واژه در چنین جایگاهی, حجّتِ موجّهِ نامندگان برای نامیدن سوره به آن واژه می‎باشد. این واژه چنان اهمیت داشته که شماری از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شده‎اند (آیه‎ی 1 ـ 7): «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحیها»؛ «سوگند به خورشید و تابندگی‎اش.» این واژه 32 بار در قرآن آمده که یک بار از آن شمار در این سوره بوده است.
92. اللیل: مانند مورد پیشین: «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی» (آیه‎ی 1)؛ « سوگند به شب چون پرده برافکند.» این کلمه (لیل) 80 بار در قرآن کریم آمده که یک بار از آن شمار در همین سوره بوده است.
93. الضحی: مانند مورد پیشین: «وَ الضُّحى» (آیه‎ی 1)؛ «سوگند به روشنایی روز.» این واژه در قرآن کریم شش بار مذکور افتاده است که یک بار از آن شمار در این سوره بوده است.
94. الشَّرح: مصدر فعلی از آیه‎ی نخست این سوره می‎باشد: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛ «آیا سینه‎ات را گشاده نداشتیم و به تو شرح ندادیم.» کلمه‎ی «شرح» مصدری است که در قرآن کریم نیامده و از مضارع مجزوم خود در صدر همین سوره گرفته شده و به معنای «بسط و توسعه دادن, پر پهنا کردن و گسترده و حجیم ساختن» است. در این سوره به شمارش نعمت‎های خداوند نسبت به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پرداخته و پیش از همه از نعمت «شرح صدر و ظرفیت و تحمل عظیم او» سخن گفته است.[1]
95. التین: مانند مورد (91). این کلمه چنان مهم تلقی شده است که حسن مطلعِ شماری از سوگندها قرار گرفته و همین یک بار در قرآن کریم چهره نموده است: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ» (آیه 1 ـ 3).
96. العلق: نام واژه‎ای از آیه‎ی دوم سوره است که در موضع کلمه‎ی ردیف جای گرفته و مورد اختصاصیِ ورود ساختاری بدین شمایل, در قرآن کریم است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» (آیه‎ی 1 ـ 2)؛ «بخوان به نام پروردگارت که آفرید, انسان را از علق (آوزیک= اسپرماتوزوئید= نطفه زالووش) آفرید.»
97. القدر: واژه‎ای است که اختصاصاً در آیه‎ای اوّل تا سومِ همین سوره ذکر شده است. در آیه‎ی اوّل و دوم در محل کلمه‎ی ردیف و در آیه‎ی سوم ضمن آیه آمده و سوره از صدر تا ذیل به ترکیب اضافی این واژه با کلمه‎ی «لیله» (لیله القدر) پرداخته است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ «ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم.»
98. البیّنه: نام واژه‎ای است که در آیه‎ی اوّل و چهارم سوره در جایگاه کلمه‎ی ردیف جای گرفته است. این کلمه 19 بار در قرآن کریم آمده که از آن شمار، دو نوبت در این سوره مذکور افتاده و به معنای «برهان روشنی است که بدان حق از باطل جدا شود.»
99. الزلزله: مصدر فعلی از آیه‎ی نخست آن بوده که دیگر مصدرش (زلزال) در همین آیه، در موضع کلمه‎ی ردیف مذکور افتاده است: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها»؛ «آنگاه که زمین به لرزش (شدید) خود لرزانیده شود». این نام (زلزله) فقط یک بار در سوره‎ی حجّ آمده است. «این سوره را به این مناسبت «زلزله» می‎نامند که از زلزله‎ی واپسین و نهایی زمین و برهم خوردن نظم کیهانی در آغاز قیامت سخن می‎گوید.»[2]
100. العادیات: وصفْ واژه‎ای است در طلیعه‎ی سوره که پس از افتاده حرف سوگند، عنوانِ سوره گشته است: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً»؛ «سوگند به اسبان تیزتک که نفس نفس زنان (و با همهمه) می‎تازند».
101. القارعه: وصفْ واژه‎ای از آیه‎های اوّل تا سوّم سوره است که در هر سه آیه، در جایگاه کلمه‎ی ردیف جای گرفته و از صفات قیامت است. «این سوره از آغاز تا انجام از حادثه‎ی قیامت سخن می‎گوید و شداید و احوال آن روز و سرنوشت نهایی انسان را بیان می‎کند.» در آیه‎ی نخست، «القارعه» یکتا واژه‎ی موجود است. این کلمه پنج بار در قرآن کریم آمده که سه بار از آن میان در همین سوره بوده است: «الْقارِعَهُ مَا الْقارِعَهُ وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَهُ»؛ «کوبنده. چیست کوبنده؟ و توچه می‎دانی که کوبنده چیست؟»
102. التکاثر: کلید واژه‎ای است از آیه‎ی نخست که در جایگاه کلمه‎ی ردیف برنشسته، و رشته (سِلْک) وار آیه‎های پسین ـ دُردانه‎ها ـ را، در گرد خود، به یکدیگر پیوند داده است: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»؛ «تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت.» مصدر «تکاثر» یک بار در این سوره و یک بار در سوره حدید آمده و به معنای «هم چشمی کردن و مسابقه گذاشتن در فزونی مال و قدرت و فرزند است».
103. العصر: مانند مورد (89). تنها سوگند سوره به همین کلمه است در سرتاسر قرآن کریم فقط یک بار در همین سوره آمده است.
104. الهُمزه: کلید واژه‎ای است از آیه‎ی نخست که با کلید واژه‎ی دیگر «لُمَزَه»، رشته وار آیه‎های پس از خود ـ دُر دانه‎ها ـ را هم می‎پیوندند. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»؛ «وای بر هر بدگوی عیبجویی.» این وصف ـ واژه در قرآن کریم یکبار و در همین سوره مذکور افتاده و به معنای «شخصی است که در صدد خوار و بدنام و معیوب نمایاندن دیگران باشد».
105. الفیل: نامْ واژه‎ای است از آیه‎ی نخست که در موضع کلمه‎ی ردیف بر نشسته و به جهت یکتا بودن در قرآن کریم، کلید واژه و شناسه‎ی ممتازی برای شناسایی، تمییز و تشخیص سوره است و بامضافش «اصحاب» چونان رشته‎ای واژگان سوره ـ دُر دانه‎ها ـ را بر گِرد خود، به یکدیگر پیوند می‎دهد: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ»؛ «مگر ندیدی پروردگارت با پیل‎داران چه کرد؟» در این سوره یکسره به ماجرای تاریخی «اصحاب فیل» پرداخته شده است.
106. قریش: مانند مورد پیشین. با این قید که «قریش» قرین (مضاف)ندارد و تک افتاده است. این سوره «درباره‎ی همبستگی قریش نازل شده و یک سوره‎ی به هم پیوسته است و از آغاز تا پایان درباره‎ی قریش سخن گفته شده است و نعمت‎های خدا را نسبت به قریش و وظایف آنان را در برابر این نعمت‎های الاهی بیان می‎کند.» واژه‎ی قریش در قرآن کریم، فقط یک بار در همین سوره ذکر شده است.
107. الماعون: نامْ واژه‎ای است که در موضع «کلمه‎ی ردیف»، آخرین واژه در آخرین آیه‎ی سوره، برنشسته و در تمام قرآن، یکتاست و در نتیجه، با مجموعه‎ای از ویژگی‎ها، شناسه‎ی ممتازی برای شناسایی، تمییز و تشخیص سوره گشته است. معنای اصلی آن (ماعون) مطلق منابع فیاض طبیعت است و سپس به آلات و وسایل عمومی تولید و زندگی که برای همه فراهم نمی‎شود و باید در دست‎رس همه باشد نیز اطلاق شده است. آنها که نماز گزارند و از روح نماز دور و غافلند، ریا می‎کنند و خود را ظاهر الصلاح نشان می‎دهند و مانع ماعون می‎گردند وای بر آنان. (نک: آیه‎ی 4 ـ 7).
108. الکوثر: مانند مورد ( 105) با این قید که «کوثر» تک افتاده است و قرین «مضاف» ندارد. در قرآن کریم، فقط یک بار در همین سوره آمده و به معنای «خیر فراوان» و «جویی در بهشت» است و به لطف سرشار الاهی به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره دارد: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (آیه‎ی 1).
109. الکافرون: جمعْ واژه‎ای است که در موضع کلمه‎ی ردیف بر نشسته است؛ وصف واژه‎ای است که از کثرت استعمال، چونان نام به نظر می‎رسد و گاه به همین عنوان به کار می‎رود و به صُور گونه‎گون، فراوان در قرآن به چشم می‎خورد و در این سوره، یک بار آمده و سوره با خطاب به آنان (کافران) آغاز می‎شود و از عدم سازش، التقاط و آمیختگی میان آیین توحید و شرک و بت‎پرستی سخن می‎گوید.
110. النصر: نامْ واژه‎ای از آیه‎ی نخست آن است که ضمن آن، خبر مهم غیبی فتح مکّه با پیروزی بزرگ و غلبه‎ی نهایی اسلام پیش گویی شده است. بنابراین، کلمه‎ی «النصر» با واژه‎ی «الفتح» دو کلید واژه‎ی سوره‎اند: «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» واژه‎ی نصر (کمک، امداد و مساعدت)، 22 بار در قرآن کریم ذکر شده که یک بار آن از میان در همین سوره بوده است.
111. المسّد: مانند مورد (107). واژه‎ی «مَسَد» به معنای «رشته‎ها و الیاف بافته و تافته‎ی خرما»، تعریضی همراه با توبیخ و تحقیر به زن ابو لهب است که حماله الحطب (حمال هیزم) بود با اشاره به اینکه او و شویش کارکرد مشترکی داشته‎اند وسرنوشت مشترکی هم خواهند داشت.
112. الأخلاص: نامْ واژه‎ای (مصدری) است که از ظاهرش در سوره نشانی نیست، امّا لُبّ لبابِ سوره، چیزی جز آن نیست و حافظ شیرین سخن به نام این سوره تصریح نموده در آن جا که فرموده است:
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پِیَش سوره‎ی اخلاص دمیدیم و برفت[3]
113. الفلق: نامْ واژه‎ای که در سراسر قرآن، یگانه است که در موضع کلمه‎ی ردیف برنشسته است. در نتیجه، شناسه‎ی ممتازی برای شناسایی، تمییز و تشخیص سوره است: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (آیه‎ی 1)؛ «بگو به پروردگار سپیده‎دم پناه می‎برم».[1] . بنگرید به: پیشین، ص 1265.
[2] . همان، ص 1266.
[3] . شمس الدین محمد حافظ شیرازی: پیشین، ص 35.
@#@
114. الناس: نامْ واژه‎ای کلیدی است که در سرتاسر قرآن بسیارآمده، و در این سوره 5 بار در موضع کلمه‎ی ردیف برنشسته است و افزون بر آن که نظمْ آهنگ ویژه‎ای به سوره بخشیده، در کنار دیگر محور سوره، الله (=ربّ، مَلِک، اِله)، یکی از دو محور اصلی سوره را برساخته است و قرآن عظیم که با نام خداوند در آغاز سوره‎ی «الفاتحه» (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) آغاز گشته با نام مردم (الناس) خاتمه پذیرفته است.
برای حسن ختام گفتنی است که اوّلین حرفی که قرآن کریم با آن آغاز می‎شود «ب» است در «بسم الله الرحمن الرحیم» و آخرین حرفی که قرآن کریم با آن پایان می‎گیرد «س» است (در کلمه‎ی الناس) و این دو حرف، کلمه «بس» را تشکیل می‎دهند، همین است که سنایی، شاعر و عارف بزرگ قرن پنجم، با حسن تعلیل می‎گوید:
اوّل و آخر قرآن زچه با آمد و سین یعنی ادر ره دین رهبر ما قرآن بس[1]
آن چه سخن نیکوی سنایی را به کمال حُسن می‎رساند اشاره به این نکته است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و عترت پاک او که قرآن مجسّم و گویایند، همبَر قرآن، حق گرایان را اندر رده دین رهبرند، چنان که لسان الغیب فرموده است:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق بدرقه رهت شود همّت شحنه‎ی نجف[2]
4. نتیجه
سابقه‎ی نامیدن سوره‎ها به زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باز می‎گردد و نخستین نام سوره‎ها، اززبان آن حضرت شنیده شده است. بنابراین، انتخاب «اسماء السور» ـ در اساس ـ آگاهانه و برخودار از حکمتی بوده و در چارچوب طبقات مفاهیم موجود در قرآن کریم، صورت پذیرفته است تا «نام‎های منتخب» نمودار و نمایه‎ی گویا و آسان یابی باشند از مفاهیم، موضوعات، عرصه‎ها و اولویت‎های مطرح در قرآن کریم، برای نمایاندنِ خطوط اصلی جهت گیری‎های قرآن در زمینه‎های گوناگون؛ به گونه‎ای که نام‎های سوره‎ها، در سیمای طرحی فشرده و کلی از مفاهیم، فراخوان و پیام‎های قرآنی، رخ نمایی کنند.
[1] . بهاء الدین خرمشاهی؛ قرآن شناخت، ص 282 ـ 283.
[2] . بدرقه، «رهبر، راهنما و رهبری ومشایعت است». شحنه «مراقب و نگهبان» را گویند و مراداز شحنه‎ی نجف، وجود مبارک امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ است.
قرآن در آینه پژوهش ـ عبدالمهدی جلالی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید