از اوّلین شبی که قرآن بر رسول اکرم(ص) فرود آمد، سرزمین تشنه از معنویت حجاز در معرض رحمت الهی قرار گرفت و ابواب ارتباط با این منبع فیض الهی برقرار شد و قرآن، حلقه اتّصال آسمان و زمین گردید. انس با کلام وحی و زمزمه آیات آن در شبانه روز به گونه ای بود که پیامبر(ص)، خانه افراد را از صوت قرآن صاحبان آنها می شناخت.[1] عده ای به قرائت، عده ای به حفظ و گروهی به تدبّر در آیات الهی پرداختند و جامعه اسلامی نیز در حال عمل کردن به این آیات نورانی بود. با وجود این، چرا قرآن می گوید که در قیامت، پیامبر(ص) از مهجوریت قرآن شکایت دارد؟ آیا حضرت از امّت زمان خود گله می کند یا از مسلمانان بعد از آن دوران؟ به نظر می رسد با توجّه به ارتباط و علاقه ای که بین اصحاب و پیامبر(ص) در آن زمان بوده است، این شکایت، متوجّه دوران بعد از پیامبر(ص) باشد. روایت معتبری ذیل آیه: (رب انّ قومی اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً)[2] پیدا نشده که منشأ قضاوت صحیح باشد؛ولی با توجّه به آنچه گذشت، احتمال اینکه امّت بعد از پیامبر(ص) مشمول این شکایت باشند، بیشتر است. برای خارج شدن قرآن از مهجوریت، این نوشتار در پی آن است که روایات وارد شده در مورد قرآن را به صورتی نظام مند در آورد. البته این نظام در تمام سخنان گهربار پیامبر(ص) و معصومان(ع) وجود دارد (که در نوشته ای مستقل، خواهد آمد).کاری که ما کرده ایم، این است که چنین نظامی را آشکار نموده ایم. حاصل این سیر طولی که در روایات مربوط به قرآن انجام شده، این می شود که هر کس به فراخور ظرفیت و توان خویش از قرآن بهره گیرد و عدم توانایی در یک مرحله، او را از مراحل قبل محروم نکند؛ مانند روایات مربوط به نماز خواندن که فقها از مجموع روایات، قاعده ای ساخته اند که با توجّه به آن قاعده، هیچ کس عذری در ترک نماز ندارد و گفته اند: (الصلاه لا یُترک بحالٍ؛ نماز در هیچ حالی نباید ترک شود). در مورد قرآن نیز اگر بخواهیم آن را از مهجوریت خارج کنیم، هیچ کس نباید تحت هیچ شرایطی ارتباط خود را با آن قطع نماید. البته نماز، حکمی الزامی دارد؛ امّا در مورد قرآن، الزام و تکلیفی در کار نیست. اگر روایات مربوط به قرآن را تحت این نظم در نیاوریم، تعارض شدیدی بین آنها وجود خواهد داشت. برای مثال در تعدادی از روایات به قرائت قرآن سفارش شده است و بر این کار تأکید شده، تا جایی که پیامبر(ص) فرموده است: (اگر کسی قرآن را اشتباه هم بخواند و نتواند آن را تصحیح کند، فرشته ای مأمور می شود تا به صورت صحیح آن را بالا ببرد)[3] و یا در دسته ای از روایات، برای شنیدن قرآنْ ثواب قائل شده اند و حتّی شنیدن غیر ارادی آن را هم مستحق پاداش دانسته اند. در مقابل، روایات فراوانی وجود دارد که پیامبر(ص) یا ائمه(ع) فرموده اند در قرائت بدون تدبّر و اندیشه، خیری نیست و یا روایاتی هست که در آنها فقط برای عمل به قرآن، ارزش قائل شده اند. این تعارضها باید رفع شوند و رفع تعارض به آن است که گفته شود هر دسته از روایات، شامل گروهی از مخاطبان است. عدّه ای فقط می توانند قرآن را نگهداری کنند و حتّی از قرائت آن هم معذورند. گروهی فقط می توانند آیات آن را به تماشا نشینند. گروهی در آن تدبّر می کنند. گروهی نیز بدان عمل می نمایند؛ و آنکه بتواند همه مراتب را داشته باشد، (طوبی له وحُسْنُ مآب). این تقسیم بندی، مؤیّد هم دارد. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: کتاب اللّه علی أربعه: العباره للعوام، الاشاره للخواص، اللطائف للأولیاء، والحقائق للأنبیاء.[4] نصیب عده ای از قرآن، عبارات و ظاهر آن است و عده ای، ظاهر را اشاره به معنای خاصّی می دانند. اولیای الهی به لطائفی از آیات الهی پی می برند و انبیا با توجّه به بطون آیات الهی[5] و مراتب درک به حقایقی می رسند که دیگران از رسیدن به آن عاجز هستند. البته ذکر این نکته ضروری است که امامان شیعه نیز به حقیقت قرآن پی برده اند و به آنچه از فهم مردمان عادی دور بوده است، آگاه بوده اند. در این جا به روایات مربوط به بطون قرآن اشاره ای می کنیم؛ چون اثبات بطن برای قرآن، در واقع تأکیدی است بر اینکه اولاً فهم همه انسانها از قرآن برابر نیست. ثانیاً ظاهر و باطن هم امری نسبی است و آنچه برای شخصی باطن آیه ای محسوب می شود، برای دیگری ظاهر است و بالعکس؛[6] و این بحث مهمی است. در مورد بطون قرآن، دو سؤال مطرح است: یکی اینکه آیا قرآن بطن دارد؟ دوم اینکه تعداد این بطون، چند تاست؟ در پاسخ به سؤال اوّل باید گفت: قرآن علاوه بر ظاهر، باطنی دارد و روایات، این نکته را ثابت می کند. امام صادق(ع) فرمود:
انّ للقرآن ظهراً و بطناً.[7]
این روایت، علاوه بر (اصول کافی) در (من لایحضره الفقیه)، (محاسن) برقی و (تفسیر عیاشی) با سندهای متفاوت، نقل شده است. در حدیث دیگری، جابر نقل می کند که از امام باقر(ع) از تفسیر آیه ای پرسیدم. حضرت پاسخ داد. دوباره پرسیدم. جواب دیگری داد. درباره اختلاف دو جواب سؤال کردم. حضرت فرمود:
ییا جابر! انّ للقرآن بطناً و للبطن ظهراً.[8]
البته در کتاب (محاسن)، این روایت به گونه دیگری هم آمده و به جای (للبطن ظهراً)، (للبطن بطناً) آمده؛ ولی این اختلاف، مانعی برای وجود بطن برای قرآن نیست. امّا درباره سؤال دوم که قرآن چند بطن دارد، مشهور است که تا هفتاد بطن برای قرآن ذکر نموده اند؛ امّا نه عدد هفت و نه هفتاد، روایت معتبری ندارند. اگر هم این اعداد درست باشد، فقط کثرت را اثبات می کند؛ چون در عرف ـ و بخصوص در فرهنگ آن زمان ـ از این اعداد برای همین مقصود استفاده می شده است. نگارنده هنوز هیچ حدیث معتبری مبنی بر وجود داشتن هفتاد بطن برای قرآن نیافته است و ظاهراً این اعداد، تنها شهرت دارند. البته در مورد هفت بطن هم فقط یک روایت در (عوالی اللئالی) وجود دارد که در آن آمده:
انّ للقرآن ظهراً وبطناً ولبطنه بطن الی سبعه أبطن.[9]
مولانا در (مثنوی) درباره بطون قرآن، تعبیر به جانِ قرآن کرده است:
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین دیوْ آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است که نفوسش ظاهر و جانش خفی است[10]
و در جای دیگر، هدایت انسان را در گرو ورود به لایه های معانی قرآن می داند:
که ز قرآن گر نبیند غیر (قال) این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر ز نور غیر گرمی می نیابد چشم کور[11]
به عقیده مولوی باید علاوه بر گرمی خورشید به فوائد دیگر آن نیز پی برد و از آن بهره جست؛ چرا که در غیر این صورت، انسان به گوهر هدایتْ دست نخواهد یافت. بعد از این مقدمه به جستجوی دو مطلب در روایات می پردازیم: 1) تعریف انس با قرآن؛
2) شناخت نظامی که در روایات مربوط به انس با قرآن وجود دارد، به طوری که هر کس به فراخور حال خویش می تواند از این منبع فیض الهی بهره گیرد. این نظام طولی از نگهداری قرآن در منزل شروع می شود و تا بالاترین مرتبه آن، یعنی عمل به قرآن، ادامه می یابد. البته در پایان این نوشتار، از یک مرتبه بالاتر ـ که در این تقسیم بندی نمی گنجد ـ سخن خواهیم گفت. اگر این نظامْ مورد پذیرش قرار گیرد، ثمره مهمّی خواهد داشت و آن، حصول (اخلاقِ تبلیغ) است. سیره پیامبر(ص) در جذب افراد به اسلام، این گونه بوده که همه را به یک دید، نگاه نمی کرده است و حتّی در صورتی که افراد از نظر پذیرش احکام اسلام، با هم برابر بوده اند، به یکباره آنها را به بالاترین مراتب یک حکم دعوت نمی کرده است و این، رمز موفّقیت ایشان بوده و می تواند درس بزرگی برای مربّیان جامعه باشد. ثمره دیگر آن، این است که قرآن از مهجوریت خارج می شود و هرکس براساس توان خویش از آن، بهره می گیرد. یکی ممکن است قرآن را فقط قرائت کند و دیگری در آن بیندیشد و افرادی هم آن را راهنمای خویش قرار دهند و بدان عمل کنند.
1) اُنس با قرآن
(انس) در لغت، معنایی مقابل (وحشت) دارد[12] و انس انسان به چیزی، بدین معناست که از آن، هیچ وحشت و اضطرابی ندارد و همراه با آن به آرامش می رسد. انسانِ کمال طلب، فقط به امور مادّی بسنده نمی کند و به سوی هدفهای والاتری گام بر می دارد. لذا وحشت و تنهایی خود را در پناه امور معنوی زائل می کند. در روایات، به انس با علم و معرفت به قرآن و ذکر خدا سفارش شده است. امام علی(ع) فرمود: (هر کس با قرآن انس گیرد، از جدایی دوستان، وحشتی نخواهد داشت).[13] ایشان همچنین در جواب گروهی که هنگام سفر از ایشان توصیه ای خواسته بودند، فرمود: اگر به دنبال مونسی می گردید، قرآن برایتان کافی است.[14] آن حضرت در مناجات خویش با خدا چنین زمزمه می کند:
اللّهمّ انّک آنسُ الآنسین لأولیائک… إن أوحَشَتْهُمُ الغربه آنسهم ذِکرُک.[15]
پروردگارا! تو برای دوستانت مأنوس ترین مونسهایی و اگر غربتْ آنان را به وحشت اندازد، یاد تو مونس تنهایی آنهاست. امام سجاد(ع) فرمود:
اگر هم هیچ موجودی بر روی زمین زنده نماند و من تنها باشم، مادام که قرآن با من است، وحشتی نخواهم داشت.[16] تعبیرات این چنین در سخنان ائمه(ع) فراوان وجود دارد و معمولاً برای تأکید بر موضوعات مهم، این گونه سخن گفته اند؛ خصوصاً در مورد قرآن که (تبیاناً لکلّ شیء)[17] است.
[1] . صحیح البخاری، ج4، ص1547 (ح3991)؛ صحیح مسلم، ج4، ص1944 (ح2499).
[2] . سوره فرقان، آیه30.
[3] . انّ الرجل الأعجمی من أمّتی لیقرأ القرآن بعجمیّته فترفعه الملائکه علی عربیته. (الکافی، ج2، ص619)
[4] . بحارالأنوار، ج78، ص278(ح113) و ج92، ص20 (ح18).
[5] . انّ للقرآن ظاهراً و باطناً. (الکافی، ج4، ص549؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص486)
[6] . المیزان، محمد حسین الطباطبائی، ج3، ص72.
[7] . الکافی، ج4، ص549 و ج1، ص374؛ من لایحضره الفقیه، ج2، ص486 (ح3036)؛ المحاسن، ج1، ص421 (ح964)؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص16 (ح36).
[8] . تفسیر العیاشی، ج1، ص12 (ح8)؛ المحاسن، ج2، ص7 و300.
[9] . عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور، ج4، ص107 (ح159). علاوه بر اینکه در کتب علوم قرآنی مشهور است که (قرآن، هفتاد بطن دارد) در بعضی کتابهای فقهی و اصولی نیز با تکیه بر همین شهرت، اصل آن را مفروغٌ عنه دانسته و درباره آن بحثها کرده اند. برای نمونه ر.ک: جواهر الکلام، محمدحسن النجفی الاصفهانی، ج9، ص295؛ کفایه الأصول، محمد کاظم الخراسانی، ج1، ص38؛ نهایه الأفکار، آقا ضیاء الدین العراقی، ج1، ص56.
[10] . مثنوی، دفتر ششم، بیت 4247ـ 4248.
[11] . همان، بیت 4230ـ4231.
[12] . معجم مقاییس اللغه،ابن فارس،ج1، ص145؛ تاج العروس، جلال الدین السیوطی، ج8، ص188.
[13] . غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد الآمِدی، ح8790.
[14] . جامع الأخبار، محمد بن محمد الشعیری، ص511 (ح1431).
[15] . نهج البلاغه، خطبه 227.
[16] . تفسیر العیاشی، ج1، ص23(ح23).
[17] . سوره نحل، آیه89.
@#@ آنچه انسان در مسیر هدایت به آن نیاز داشته باشد، در قرآن پیدا می کند. حتّی اگر انسان در معرض ترنّم آیات الهی قرار گیرد و به آیات آن گوش بسپارد و قصد التذاذ معنوی از آن را نداشته باشد، به ایمانش افزوده می شود و احساس آرامش می کند: انّما المؤمنون اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً. [1] آنهایی که در محافل قرآنی حضور داشته اند و تا اندازه ای با معانی آن نیز آشنا بوده اند، با شنیدن آیات رحمت به شوق آمده و مسرور گشته اند و از شنیدن آیات عذاب، حالت حزن به خود گرفته اند و در مجموع، ایمانشان استوارتر گشته است؛ چرا که قرآن، هم می تواند موجبات لذّت معنوی را فراهم کند و هم کتاب عمل باشد. امام صادق(ع) فرمود: به دنبال مونسی بودم که در پناه آن، آرامش پیدا کنم، آن را در قرائت قرآن یافتم.[2]
2) مراتب انس با قرآن
نظام پیشنهادی یی که از مجموع روایات مربوط به قرآن به دست می آید ـ چنانکه گفتیم ـ از نگهداری قرآن در خانه آغاز می شود و با بالاترین درجه، یعنی عمل به قرآن، پایان می یابد. مراتب علم به قرآن و بطون آن (که به طور تفصیلی هم به آنها اشاره خواهد شد) عبارت اند از: الف) نگهداری قرآن در خانه؛ ب) نگاه کردن به آیات قرآن؛
ج) گوش فرادادن به تلاوت قرآن؛ د) تلاوت قرآن؛ هـ) تدبّر و تفکّر در قرآن؛ و) عمل به قرآن. در مورد مراحل فوق، روایات زیادی وجود دارد که برای هر مرتبه، نمونه ای آورده می شود و سعی خواهد شد تا روایاتی که از سند معتبرتری برخوردار باشند، انتخاب شود. البته معمولاً در هر مرتبه، تعداد روایات به حدّی است که احتمال صدور آن را تقویت می کند. متأسفانه در زمینه سند و راویان روایاتی که منشأ حکم و فتوا نیستند، کار زیادی صورت نگرفته است و چون این روایات در محافل علمی مورد نقد و بررسی واقع نمی شده اند، بسیاری از راویان آنها نیز مورد تحقیق رجالی قرار نگرفته اند و لذا در بعضی کتب رجالی، حکم به مجهول یا مهمل بودن آنها می شود. به نظر می رسد اگر روش خاصّی در مورد این گونه روایات به کار گرفته شود، بسیاری در این روایات و راویان آنها از مهجور بودن خارج خواهند شد. فعلاً پیشنهاد ما همان استفاضه است (یعنی در هر موضوع، روایات را باید کنار یکدیگر قرار داده، در مورد صدور آنها قضاوت نماییم).
الف) نگهداری قرآن در خانه
از زمانهای قدیم، تبرّک جستن به اشیای خاص و نگهداری آنها در خانه، میان مردم مرسوم بوده است. توصیه به نگهداری قرآن در منازل که در روایات ما وجود دارد، شاید یک علّتش این باشد که مردم از آن خرافاتْ دست بردارند و به جای آنها به کلام الهی تبرّک جویند. لذا امام صادق(ع) فرمود: انه لیعجبنی أن یکون فی البیت مصحف یطرّد اللّه عزّوجل به الشیاطین.[3] در شگفتم از اینکه قرآنی در خانه است و شیاطین به واسطه آن از خانه دفع می شوند. پایین ترین مرتبه انس با قرآن نیز ـ چنانکه گفته شد ـ نگهداری آن در منزل است که اگر کسی قادر نیست که هیچ گونه ارتباطی با قرآن داشته باشد، لااقل آن را در منزل نگهداری کند. حتی اگر این معنا هم در نظر مبارک امام نباشد، نگهداری قرآن در منزل، به مصلحت انسان است که در روایت به آن اشاره شده است. روایاتی هم داریم که در تعارض با این روایت است و نگهداری قرآن را بدون نگاه کردن به آن و یا بدون تلاوت آیات آن، مذموم شمرده است؛ ولی همان طور که گفته شد، حلّ تعارض به سبب اختلاف رتبه افراد است. معلوم است شخصی که توان نگاه کردن به قرآن و قرائت آن را ندارد، حداقل کاری که می تواند انجام دهد، این است که قرآن را در منزلْ نگهداری نماید و این امر، مصادیقی در جامعه دارد؛ درست مثل نماز خواندن که اگر کسی قادر به خواندن آن نیست، حداقل باید با ایما و اشاره، آن را به جای آورد. علاوه بر دو احتمالی که گفته شد، احتمال سومی نیز وجود دارد که توصیه به نگهداری قرآن در آن زمان،برای حفظ قرآن بوده است تا نسخه های قرآن، متعدد باشد و از بین نرود. لذا امام صادق(ع) برای جلب توجّه، این گونه تعبیر آورده تا مردم تشویق به نگهداری قرآن شوند؛ ولی این احتمال، مؤیّدی ندارد. اگر روایت نبوی بود، شاید این احتمالْ تقویت می شد.
ب) نگاه کردن به قرآن
در مورد نگاه کردن به قرآن، روایاتی وجود دارد که آن را نوعی عبادت شمرده است. ابوذر از رسول خدا نقل می کند که فرمود: (نگاه کردن به قرآن، عبادت است).[4] در روایت دیگری از پیامبر(ص) آمده است: (اُعطوا أعینکم حظّها من العباده)، قالوا: (وما حظّها من العباده؟)، قال: النظر فی المصحف والتفکّر فیه والاعتبار عند عجائبه.[5] (چشمانتان، بهره ای از عبادت دارند که باید به آنها ببخشید). سؤال کردند: (نصیب آنها از عبادت چیست؟). فرمود: نگاه کردن به قرآن و فکر کردن در آن و پند گرفتن از شگفتی های آن. البته روایت دوم، دلالت بر تدبّر در قرآن نیز دارد که در مراحل بالاتر است؛ امّا با توجّه به روایت ابوذر، اگر کسی فقط نگاه هم به قرآن بکند، نوعی عبادت است و روایت دوم، در مقامِ قیدِ اطلاق روایت اوّل نیست؛ چون قرینه خارجی داریم. وقتی نگهداری قرآن در منزل سفارش شده است، قطعاً نگریستن به آیات آن، ارزش بیشتری دارد.
ج) گوش فرادادن به قرآن
قبل از مرتبه قرائت، گوش دادن به قرآن است. اگر کسی به هر دلیل از قرائت قرآن ناتوان است، می تواند به آن گوش فرا دهد. پیامبر(ص) این تقدّم و تأخّر رتبه استماع و قرائت را در روایتی چنین بیان فرموده است: من استمع الی آیه من کتاب اللّه تعالی کتب له حسنه مضاعفه، و من تلاها کانت له نوراً یوم القیامه.[6] هرکس به آیه ای از کتاب خدا گوش فرا دهد، خداوند برای او حسنه مضاعف می نویسد و هرکس آن را تلاوت کند، (آیات آن) همچون نوری در قیامت برایش جلوه خواهد کرد. کلینی در (اصول کافی) از امام سجاد و امام صادق(ع) نقل می کند: من استمع حرفاً من کتاب اللّه عزوجل من غیر قرائهٍ کتب اللّه له حسنه ومحا عنه سیّئه و رفع له درجه. [7] اگر کسی حرفی از کتاب خدا را فقط گوش کند و تلاوت هم نکند، خداوند برایش حسنه می نویسد و گناهی از او محو نموده، درجه اش را بالا می برد. مضمون این روایت به گونه ای نیست که قبول آن مشکل باشد. در بعضی روایات، برای کارهای کوچک، ثواب زیادی وعده داده شده است که معمولاً قبول کردن آن مشکل است. بسیاری از این گونه روایات، جعلی هستند؛ خصوصاً در باب قرآن که برای ترتیب و تشویق مردم به قرائت آن، برخی از افراد نادان، روایات فراوانی جعل می کردند و حتّی زمانی که آن جاعلانْ مورد اعتراض پیامبر(ص) واقع می شدند، پاسخ می دادند که این روایات به نفع شماست و مردم، بیشتر به قرآن روی می آورند! نقل شده که به ابوعصمه گفتند: (تو از کجا و به چه طریق، احادیثی در فضیلت قرآن و سوره های آن از عکرمه و ابن عباس نقل نمودی؟). گفت: چون من مردم را از قرآن روگردان و به (فقه) ابی حنیفه و (مغازی) محمد بن اسحاق مشغول دیدم، این احادیث را وضع کردم. حاکم نیشابوری از یکی از زُهّاد نقل نموده که به وی گفتند: (چرا احادیثی در فضیلت قرآن و سوره های آن ساختی؟). وی همین جواب ابوعصمه را داد. آن گاه به وی گفتند: (مگر نشنیده ای که پیامبر(ص) فرمود هر کس بر من دروغ ببندد، جایگاهش پر از آتش گردد؟). گفت: من بر وی دروغ نبستم؛ بلکه به نفع وی حدیث ساختم![8] خوشبختانه، روایتی که در مورد گوش فرا دادن به قرآن نقل کردیم، به گونه ای نیست که احتیاج به توجیهی داشته باشد؛ گرچه امام(ع) از مقام تأکید هم دور نبوده است. صحبت از نوشتن ثواب و پاک کردن گناه در ازای قرائت حرفی از قرآن است و امری طبیعی به نظر می رسد.
د) تلاوت قرآن
در قرآن کریم آمده است کسانی که کتاب خدا را تلاوت کنند، مشمول اجر و فضل خداوند می گردند: ان الّذین یتلون کتاب اللّه و أقاموا الصلاه وأنفقوا مما رزقناهم سرّاً وعلانیه یرجون تجاره لن تبور لیوفیهم أجورهم و یزیدهم من فضله انّه غفور شکور. [9] آیات دیگری نیز در مورد سفارش به قرائت قرآن و بیان ثمرات آن، در کتاب الهی آمده است؛ ولی چون هدف این نوشتار، بیان نظام موجود در روایات است، از آوردن آنها صرف نظر می کنیم. شایان ذکر است امور اخلاقی یی که در قرآن به آنها تصریح شده، اهمیّت بیشتری دارند و بحث اثبات صدور و امثال آن که درباره روایات وجود دارد، در این دستورات اخلاقی مطرح نیست. یکی از این امور، همین تلاوت قرآن است که در آیات متعددی به آن تصریح شده است. بعد از نگهداری، نگاه کردن و گوش فرا دادن به قرآن، مرتبه تلاوت آن است. کسانی که توانایی قرائت قرآن را دارند، نباید آن را در خانه معطّل بگذارند. قبلاً در روایتی گفته شد که وجود قرآن در خانه، باعث دور شدن شیاطین است و ظلمت را از خانه بیرون می افکند. در این روایت اشاره شد که اگر در خانه، قرآن تلاوت بشود، نور به جای ظلمت می نشیند؛ خیر زیاد می شود و توسعه برای اهل آن خانه حاصل می شود و همان گونه که ستاره های آسمانْ زمین را روشن می کنند، خانه ای که در آنْ قرآن تلاوت می شود، برای اهل آسمان نیز نورانی جلوه می کند. گرچه در مساجد و مکانهای دیگر هم می توان قرآن را تلاوت کرد، امّا چرا خانه ها را در معرض این نور و رحمت الهی قرار ندهیم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود:
ان البیت اذا کثر فیه تلاوه القرآن کثر خیره واتّسع أهله و أضاء لأهل السماء کما تضیء نجوم السماء لأهل الدنیا.[10]
[1] . سوره انفال، آیه2.
[2] . مستدرک الوسائل، میرزا حسین النوری، ج12، ص174.
[3] . الکافی، ج4، ص613؛ ثواب الأعمال، الصدوق، ص129.
[4] . الأمالی، الطوسی، ص450 (ح1016)؛ بحارالأنوار، ج38، ص196.
[5] . کنزالعمّال، علی المتّقی الهندی، ح5662.
[6] . مسند أحمد بن حنبل، ج2، ح8502.
[7] . الکافی، ج2، ص612؛ کنزل العمّال، ج1، ص535 (ح2396).
[8] . علم الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص116.
[9] . سوره فاطر، آیه 29ـ30.
[10] . الکافی، ج2، ص610.
@#@ در روایتی دیگر، امام صادق(ع) فرمود: القرآن عهد اللّه الی خلقه ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده وأن یقرأ منه فی کلّ یوم خمسین آیه. [1] قرآن، میثاقی است بین خالق و مخلوق و شایسته است یک مسلمان، هر روز به این عهدنامه نظر کند و (حداقل) پنجاه آیه از آن را بخواند.
هـ) تدبّر در قرآن
ییکی از عالی ترین مراحل ارتباط با قرآن، اندیشیدن در آیات الهی است: أفلا یتدبّرون القرآن ولو کان من عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً. [2] با تدبّر در قرآن، می توان به این نتیجه رسید که قانون کلّی در مورد انسان و بقیه کائنات، تحوّل و دگرگونی است، هم در قول و هم در عمل؛ امّا قرآن این گونه نیست. به قول علامه طباطبایی، قرآنْ کتابی است در برگیرنده قوانین فردی و اجتماعی، مسائل مربوط به مبدأ و معاد، قصص، عبرتها و پندها و… که به تدریج نازل گردیده و با گذشت ایّام، دستخوش تغییر و تحوّل نمی گردد.[3] تدبّر در قرآن، علاوه بر فوائد علمی، نتایج شخصی هم دارد. طبق آیه ای که گذشت، با تفکّر و تدبّرِ در آیات قرآن، مشخص می شود که آیات آن، هیچ گونه اختلافی با یکدیگر ندارند. لذا آیات می توانند یکدیگر را تفسیر کنند و این فایده بسیار مهمّی بود که علاّمه طباطبایی در پرتو آن به تفسیر قرآن با قرآن رسید. ایشان ذیل همین آیه، امکان تفسیر قرآن با خود قرآن را نتیجه گرفته است. صاحب (مجمع البیان) نیز از آیه (أفلا یتدبّرون القرآن…) به همین نتیجه رسیده است.[4] نتیجه مهم دیگر، این است که چون احکام قرآنی در معرض تغییر و تحوّل قرار نمی گیرند، لذا این شریعت تا قیامت استمرار دارد.[5] از لحاظ شخصی نیز انسان با تدبّر در آیات قرآن و مجسّم کردن مبدأ و معاد، هم داستان خلقت انسان برایش یاد آوری می شود و هم آینده را پیش روی خود می بیند. روایاتی وجود دارند که در آنها توصیه شده از قرائت آیات رحمت، مسرور و از قرائت آیات مشتمل بر وعده عذاب، محزون شوید. غزالی در کتاب (کیمیای سعادت) از ابوذر نقل می کند که پیامبر(ص) یک ثلث شب، این آیه را تکرار می کرد که: ان تعذّبهم فانّهم عبادک وان تغفر لهم فانّک أنت العزیز الحکیم.[6] از امام علی(ع) نقل شده است که قرآن را به سرعت قرائت نکنید و در پی آن نباشید که سوره را به آخر برسانید؛ قلوبتان باید به خشوع درآید.[7] آن حضرت در بیان دیگری فرمود: قرآن را یاد بگیرید که بهترین سخن است و در آن اندیشه کنید که چون بهار است.[8] نکته مهم این فرمایش حضرت، آن است که در مرحله یادگیری فرموده (بهترین سخن) است؛ ولی در مرحله تفکّر و اندیشه، آن را به (بهار) تشبیه کرده است؛ بهاری که فصل رویش و زندگی است.
و) عمل به قرآن و تمسّک به آن
آنچه ادیان الهی را از یکدیگر جدا کرده، احکام و دستوراتی است که هر دین برای خود داشته است؛ وگرنه از نظر اعتقادی و نظری، تمام ادیان، دعوت به توحید کرده اند و در این مسئله، همه با هم مشترک بوده اند. قبل از ظهور اسلام نیز در دوران جاهلیت، فرهنگ و عادات خاصّی در مورد ازدواج، اقتصاد و روابط اجتماعی وجود داشته است. با نزول قرآن، دوران تبیین فرهنگ اسلامی به آرامی شروع شد و بسیاری از احکام، خصوصاً احکام معاملات، به شیوه سابق ادامه یافت و تعداد زیادی احکام جدید هم از طرف خداوند و به واسطه پیامبر(ص) به مردم ابلاغ شد. محور همه این دستورات، قرآن بود. به شهادت روایات، هر آنچه مردم برای زندگی دینی به آن نیاز داشتند، در قرآن آمده بود. اصول سنّت پیامبر(ص) نیز در قرآن وجود داشت و حداقل، مخالفتی با اصول موجود در قرآن نداشت و پیامبر(ص)، تبیین و تفسیر همان اصول را در قالب سنّت به مردم عرضه می کرد: و أنزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم.[9] اجرای قوانین موجود در قرآن در زمینه های مختلف و خصوصاً اقتصاد، جامعه آن روز را به گونه ای در آورده بود که حتّی با شاخصهای تعریف شده امروزی، جامعه ای موفّق بود.[10] آسیبهای فرهنگی یی که امروزه از ناحیه مسائل اقتصادی متوجّه جوامع است، در آن ایّامْ مشاهده نشده است. مفاهیم زیبایی چون انفاق، صدقات، مواسات و… به بهترین نحو در آن زمان تحقّق پیدا کرده بود. حتّی جلوه های معنوی آن زمان که در تاریخ ضبط شده است، انسان را به شگفتی وا می دارد که با وجود مشکلات و درگیری ها و غزوات پیامبر(ص)، باز هم مجالس و محافل قرآنی برپا بوده است و همان طور که گفته شد، حضرت، خانه افراد را از صوت قرآن صاحبان آنها می شناخته است. در یک کلام: قرآن در متن زندگی مردم، حضور داشته است. تعبیرات مختلفی از پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مورد عمل به قرآن رسیده است و تعبیراتی دیگر، مثل (اتّباع)، (تمسّک) و (حق التلاوه) نیز بیان شده که ناظر بر عمل به قرآن است. به تعدادی از این روایات، اشاره می کنیم. پیامبر اسلام(ص) فرمود:
اعملوا بالقرآن أحلّوا حلاله وحرّموا حرامه واقتدوا به ولا تکفروا بشیء منه.[11] به قرآن عمل کنید و حلالش را حلال شمارید و از حرامش اجتناب کنید و به آن اقتدا نموده، به هیچ چیز آن کفر نورزید. در روایت دیگری امام علی(ع) فرمود: ییا حمله القرآن! اِعملوا فان العالم من عمل بما علم و وافق عمله علمه و سیکون أقوام یحملون العلم لایجاوز تراقیهم، یخالف سریرتهم علانیتهم.[12] ای کسانی که عالِم به قرآن هستید، به آن عمل کنید؛ چون عالم کسی است که به آنچه می داند، عمل می کند و عمل او مطابق علمش است. به زودی مردمی خواهند آمد که علمشان از گلوهای آنها تجاوز نمی کند و باطنشان با رفتار ظاهر آنها مخالف است. تا زمانی که پیامبر(ص) در میان امّت بود، مردم مکلّف بودند به آنچه که ایشان امر می کند، عمل کنند و از آنچه نهی می کند، دوری گزینند؛ چون او همان احکام الهی را می گفت و کلامش، کلام وحی بود و بعد از خود نیز امّت را به قرآن و عترت ارجاع داد.[13] علّتش هم این بود که عترت او چیزی غیر از قرآن نمی گفتند و آنها هم در مقام تبیین و تفسیر کلام خدا بودند. امام علی(ع) در تعبیر زیبایی فرموده است که (قرآن باید چون لباس زیرین، همیشه با انسان باشد)، که البته افرادی با این خصوصیّات، تعدادشان کم است: طوبی للزاهدین فی الدنیا الراغبین فی الآخره، اولئک قوم اتخذوا القرآن شعاراً. [14] خوشا به حال زاهدان در دنیا، کسانی که به آخرت میل دارند و قرآن را چون لباس زیرین خویش قرار دادند! ییکی از واژه هایی که در قرآن برای عمل به آن آمده است، (حق تلاوت) است: الذین آتیناهم الکتاب یتلونه حقَّ تلاوته أولئک یؤمنون به ومن یکفر به فأولئک هم الخاسرون.[15] کسانی که کتاب آسمانی را به آنان داده ایم و آن را چنانکه باید می خوانند، ایشان اند که بدان ایمان دارند؛ ولی کسانی که کفر ورزیدند، همانان اند که زیانکاران اند. مراد از کتاب آسمانی، هم می تواند تورات و انجیل باشد و هم قرآن. در هر حال، مراد از (حق التلاوه)، عمل به قرآن است.[16] امام صادق(ع) درباره این آیه می فرماید: ییعنی آیات قرآن را با ترتیل بخوانند و در آن اندیشه کنند. به احکام آن عمل کنند. به وعده هایش امیدوار باشند و از عذابهای وعده داده شده بترسند. از قصّه های آن عبرت گیرند.به آنچه در آن دستور داده شده، عمل کنند و از آنچه نهی شده،پرهیز نمایند. به خدا قسم، (حقّ تلاوت) به معنای حفظ آیات و قرائت آنها نیست…؛ بلکه باید در آیاتش تدبّر نموده، به آنها عمل نمود. خداوند می فرماید: ای پیامبر! قرآن، کتابی مبارک است که به سوی تو فرستادیم تا مردم در آیات آن تدبّر کنند.[17] علاوه بر آنچه در مورد عمل به قرآن از جهت اثباتی بیان شد و روایات آن ملاحظه گردید، روایاتی در مذمّت عمل نکردن به قرآن وجود دارد که برای تأیید و تأکید مطلب به آنها نیز اشاره ای داریم. رسول خدا فرمود: ییأتی علی الناس زمانٌ القرآن فی وادٍ و هم فی وادٍ غیره.[18] زمانی فرا می رسد که مردم و قرآن در دو وادی مختلف قرار می گیرند (به آنچه قرآن می گوید، عمل نمی کنند). در روایت دیگری پیامبر(ص) فرمود:
هر کس قرآن را یاد بگیرد و به آن عمل نکند و دوستی دنیا و زینت آن بر او چیره شود، سزاوار عذاب الهی است و همرتبه با یهود و نصاراست که کتاب (خدا) را پشت سر انداختند.[19] علاوه بر روایات فوق، روایات دیگری نیز وجود دارد که از عمل نکردن به قرآن نهی کرده اند.[20] این قسمت را با گزیده ای از دعای امام سجاد(ع) که در مورد ختم قرآن است، به پایان می بریم: خداوندا! بر محمد و آلش رحمت فرست و ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان عهد و پیمان قرآن چنگ می زنند و از امور متشابه به پناهگاه محکمش پناه می برند، و در سایه پر و بالش می آسایند و به روشنی صبحش راه می یابند و به اشراق روشنگری اش راه می جویند و از چراغش می فروزند و از غیر آن، هدایت نمی طلبند.[21] در پایان، ذکر چند نکته لازم است:
1ـ تقسیم بندی و نظام ارائه شده درباره انس با قرآن، نظر به اکثریت جامعه دارد؛ امّا در هر زمان و هر جامعه ای، کسانی هستند که با بقیه افراد، تفاوت دارند. افرادی که در حدّ پایین و حدّ بالای یک صفت کمّی یا کیفی قرار می گیرند، این گونه هستند. برای مثال، اکثر افراد از لحاظ قد با هم تفاوت زیادی ندارند؛ امّا تعداد معدودی قد بسیار کوتاهی دارند و یا بسیار قد بلند هستند.
[1] . همان جا؛ همچنین ر.ک: من لایحضره الفقیه، ج2، ص628 (ح3215).
[2] . سوره نساء، آیه2.
[3] . المیزان، ج5، ص20.
[4] . ر.ک. همان، ج18، ص241.
[5] . به نقل از: اسرار قرآن، حسین خدیو جم، ص26.
[6] . الکافی، ج2، ص614.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 110.
[8] . تحف العقول، ص50.
[9] . سوره نحل، آیه44.
[10] . ر.ک: جزوه (نظام اقتصادی صدر اسلام)، کاظم صدر، دانشگاه شهید بهشتی.
[11] . المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری، ج1، ص757 (ح2087)؛ السنن الکبری، احمد بن حسین البیهقی، ج10، ص15 (ح19706).
[12] . کنز العمّال، ج9، ص294.
[13] . صحیح مسلم، ج4، ص1874 (ح2408).
[14] . نهج البلاغه، حکمت 104؛ أمالی المفید، ج1، ص133.
[15] . سوره بقره، آیه121.
[16] . المیزان، ج1، ص266.
[17] . همان جا (به نقل از: ارشاد القلوب دیلمی).
[18] . نوادر الأصول، الترمذی،ج2، ص338؛ کنزالعمّال، ح29118.
[19] . ثواب الأعمال، ص332؛ بحارالأنوار، ج76، ص36 (ح30).
[20] . الکافی، ج8، ص52؛ صحیح البخاری، ج6 (ح5836 و 6640)؛ مسند أحمد بن حنبل، ج7، ص251 (ح20115)؛ صحیح مسلم، ج4، ص1874 (ح2408)؛ سنن الترمذی؛ ج5، ص663 (ح3788)؛ سنن الدارمی، ج2، ص889 (ح3198).
[21] . الصحیفه السجادیه، الدعاء 42.
@#@ در مورد صفات کیفی، مثل هوش نیز همین قانون وجود دارد. اکثر افراد، بهره هوشیِ نزدیک به هم دارند و در یک رده قرار می گیرند؛ امّا درصد اندکی کم هوش و درصد اندکی هم نابغه هستند. اگر جامعه ای این گونه نباشد، حالت طبیعی ندارد. در یک کلاس درس هم اگر همه تیز هوش باشند یا همه دیر فهم، آن کلاسْ طبیعی نیست و معمولاً این گونه اجتماعات با مشکلات خاصّی مواجه هستند.[1] در مورد طرحی که ارائه شد، باید اشاره کنم که اکثر افراد جامعه می توانند در این طرح گنجانده شوند و تعداد بسیار معدودی اند که در هیچ مرتبه ای از این طرح واقع نمی شوند. در حدّ بالای طرح هم، بعد از مقام عمل و فراتر از آن، درصد اندکی وجود دارند که به نقطه ای رسیده اند که دیگران از رسیدن به آن عاجزند. آنها (راسخین فی العلم) هستند که تعدادشان بسیار کم است و عبارت اند از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و بعضی از علما اینان، عالم به بطون قرآن هستند. البته در رأس آنها پیامبر(ص) است؛ چون حقیقت قرآن بر قلب مبارک ایشان نازل گردیده است: نزل به الروح الأمین علی قلبک لتکون من المنذرین.[2] امام خمینی(ره) در مورد فهم پیامبر(ص) از قرآن می فرماید: قرآن یک نعمتی است که همه ازش استفاده می کنند؛ امّا استفاده ای که پیامبر(ص) از قرآن می کرده است، غیرِ استفاده ای است که دیگران می کردند: (انّما یعرف القرآن من خوطب به). دیگران نمی دانند. ماها یک ذرّه ای، یک چیزی، یک خیالاتی پیش خودمان داریم. آنکه قرآن بر او نازل شده، می داند چیست، چه مقصد در این نزول است و محتوا چیست و غایت این کار چیست. او می داند. آنهایی هم که به تعلیم او تربیت شده اند، آنها هم برای خاطر تربیت او می دانند. هنر انبیا این بوده است که مسائل را، مسائل دقیق عرفانی را با یک لفظی می گفتند که هر کسی یک جوری ازش، خودش می فهمیده؛ ولی واقعش مال آنهایی است که بالاتر از این، افقشان است و این هنر در قرآن از همه جا بالاتر است و در ادعیه هم هست.[3] در مورد علم اهل بیت(ع) به قرآن نیز علامه طباطبایی در تفسیر آیه ای می نویسد که ایشان می توانند به علومی دست پیدا کنند که دیگران از رسیدن به آنها عاجزند؛ مثلاً در مورد (مسّ قرآن) که در آیه آمده: (لایمسّه إلا المطهّرون)، علامه طباطبایی با بیان چند مقدمه، از این آیه چنین نتیجه می گیرد که: 1) مراد از (مَس)، علم به قرآن است.
2) مصداق (مطهرون)، مقرّبون هستند (با توجّه به روایت نبوی ذیل آیه که حضرت، همین گونه تفسیر فرمودند).[4] 3) مقرّبون، اعم از فرشتگان اند و شامل اهل بیت(ع) هم می شود. 4) منظور از طهارت، تنها طهارت از نجاست ظاهری و باطنی نیست؛ بلکه مراد، پاک کردن قلوب آنها از تعلّق به غیر خداست. نتیجه: علم به قرآن، فقط شامل ملائک نیست و شامل اهل بیت(ع) هم می شود.[5] امام باقر(ع) در ذیل آیه: (قل کفی باللّه شهیداً بینی و بینکم ومن عنده علم الکتاب) فرمود: منظور از آیه، ما اهل بیت هستیم و اوّلین و برترین ما علی(ع) است. پس تا اینجا روشن شد که علم به قرآن، مخصوص (راسخین فی العلم) است که شامل پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و تعدادی از علما می شود. البته در رأس همه اینها و کاملترین راسخان، شخص پیامبر(ص) است. امام صادق(ع) می فرماید: فرسول اللّه(ص) أفضل الراسخین فی العلم قد علّمه اللّه جمیع ما أنزل علیه من التنزیل والتأویل وما کان اللّه لینزّل علیه شیئاً لم یعلمه تأویله و أوصیاء من بعده یعلمونه کلّه.[6] رسول خدا برترین راسخان در علم است که خداوند، تمام قرآن و تفسیر و تأویل آن را به او آموخته است و آیه ای نازل نکرده است که حضرت، تفسیر و تأویل آن را نداند و جانشینان بعد از او نیز تمام آن را می دانند. 2ـ در طرح ارائه شده، بالاترین رتبه انس با قرآن، عمل به قرآن بود؛ امّا در روایات، رابطه عمل با علم، رابطه ای دو طرفه است و عمل، هم از آثار علم شمرده شده و هم از آن به عنوان مقدمه علمْ یاد شده است. پیامبر(ص) فرمود: انّ العالم من یعمل بعلم وان کان قلیل العمل. [7] عالم، کسی است که براساس علمْ عمل کند؛ گرچه مقدار عمل او اندک باشد. و در روایت دیگری فرمود:
لا تکون ُعالماً حتّی تکونُ بالعلم عاملاً. [8] عالم نخواهی بود، مگر آنکه به علم خویش عمل کنی. در مورد مقدمه بودن عمل برای علم نیز پیامبر(ص) فرمود: من عمل بما یعلم، ورّثه اللّه علم ما لم یعلم.[9] هر کس به آنچه می داند عمل کند. خداوند آنچه را نمی داند به او یاد می دهد. اطلاق روایاتی که رابطه دو طرفه علم و عمل را بیان می کنند، شامل علم و عمل به قرآن هم می شود. هم علم به قرآن، مقدمه عمل به آن و هم عمل به قرآن، مقدمه علم به آن است. پس دسته ای از معارف قرآن، اختصاص به (راسخین فی العلم) دارد و از دایره فهم عادی خارج است و همه کس را یارای دستیابی به آن نیست؛ امّا غیر از آن را دیگران هم درک می کنند؛ علمشان مقدمه عمل می شود و عملشان، موجب زیادی علم آنها می گردد. خداوند بر علم و عمل قرآنیِ ما بیفزاید.
[1] . برای اطلاع بیشتر در مورد قانون فوق به کتابهای آموزشی آمار، بحث توزیع نُرمال، مراجعه کنید.
[2] . سوره شعراء، آیه 193ـ194.
[3] . ر.ک: قرآن، کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص147 (تاریخ سخنرانی: 1363/6/3).
[4] . الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج8، ص27.
[5] . المیزان، ج19، ص127.
[6] . الکافی، ج1، ص213.
[7] . ثواب الأعمال، ص436.
[8] . تنبیه الخواطر، ابوالحسین ورّام، ج2، ص214؛ مجمع البیان، الطبرسی، ج8، ص446.
[9] . حلیه الأولیاء، ابونعیم الاصفهانی، ج10، ص15؛ الجامع الصغیر، جلال الدین السیوطی، ج2، ص192 (ح5711)؛ غرر الحکم، ح9569؛ مشکوه الأنوار، ابوالفضل علی الطبرسی، ص139؛ التوحید، الصدوق، ص416؛ ثواب الأعمال، ص161؛ أعلام الدین، الدیلمی، ص96.
اصغر هادوی کاشانی- فصلنامه علوم حدیث، ش13