1. تسلط بر قرآن و روایات ذیل آیات
مفسر قرآن برای تدبّر، نیازمند آگاهیِ وسیع و جزیی از جایگاهِ مباحث و موضوعاتِ مطرح شده در قرآن میباشد از این رو تشخیص آیه از روایت و آگاهی اجمالی بر جایگاه آن در قرآن و حفظ قابلِ توجهِ بسیاری از آیات، علامتِ تسلط بر قرآن میباشد که از تلاوت و انسِ بسیار فراوانِ با قرآن و ختمهایِ مکرر آن بدست میآید.
برای این تسلط «حفظِ کلِ آیات»ضرورت ندارد لیکن فضیلتی مهم بشمار میرود.
احاطه لازم بر روایاتِ توضیح دهنده آیات، امر مهم دیگری است که مفسر باید آن را دارا باشد؛ در این زمینه مرور اجمالیِ کتب تفسیرِ روایی و آگاهیِ کلی بر مباحث آنها، کفایت میکند.
این احاطه بر قرآن و روایات، در فهمِ دقیق واژهها و آیات، اختیارِ وجوه ترکیبی مناسب، کشفِ نکاتِ بلاغیِ آیات و حلِ مشکلاتِ تفسیری و رفعِ تعارضاتِ میانِ آیات و روایات، نقشی بسیار حساس را ایفا میکند؛ از این رو، برای تدبرِ در سطحِ «اشاراتِ قرآن»اولین قدم میباشد.
کتب مهم در این زمینه تفسیر «نورالثقلین، البرهان و صافی»از شیعه و «درّ المنثور»و «تفسیر طبری»از اهل سنّت میباشد.
2. لغت معتبر قریب به عصر قرآن
فهمِ معانیِ دقیقِ واژههای قرآن، قدمِ دوّم در تدبر میباشد چرا که واژهها، مجرای کاوش و تدبر، و دریچه ورود به حوزه ملکوتی قرآن میباشند و پس از تسلط بر قرآن و روایات از مهمترین کلیدها به شمار میآید.
برای کشف مرادِ خداوند، نیازمندِ فهم ریشه لغوی، معنی حقیقی واژه و مواردِ استعمال آن در صدر اسلامی میباشیم چرا که زبان و لغت پیوسته به مرور زمان و به واسطه آمیزش با زبان و فرهنگهای دیگر، دستخوشِ دگرگونی و تحوّل بوده، واژهها، معانی تازهای به خود میگیرند.
این معانیِ تازه، برای نسلهای دور از صدر اسلام، حجابی برای فهمِ مقاصدِ قرآن میگردد و طبعاً امر تدبر را به انحراف میکشاند، از این رو ضروری است که از فرهنگهایِ لغتِ هر چه نزدیکتر به عصر قرآن بهره جوییم خصوصاً، فرهنگهایی که در ارتباط با قرآن فراهم گشتهاند.
دخالتِ رأی و نظر محققینِ لغت، در معنی واژهها و خصوصیات آنها، ضرورتِ مراجعه به چند فرهنگ و دقت نظر اجتهادی را در فهمِ معنی دقیق، تأکید میکند.
عدم وجودِ مترادف در قرآن ما را به سعی و تلاش و دقتِ بیشتری در کشفِ خصوصیاتِ واژهها وادار نموده، از قناعت به معانیِ مشترکِ مطرح شده در فرهنگها، باز میدارد چرا که در قرآن هر واژه در جایگاه خویش، نقش اساسی در اعجاز بلاغی قرآن ایفا میکند و جایگزینی واژههای مشابه به اعجاز قرآن صدمه میزند چرا که فرو فرستنده قرآن، حکیم بوده، هر نکته و تعبیر را در جایگاه مناسب خویش آورده است برخلافِ ما که به واسطه عدم احاطه بر لغت و عدم شناخت جایگاهها و عدم برخورداری از حکمت، آنچنان که باید در کاربردِ واژهها دقت لازم به کار نمیگیریم.
توجّه به مواردِ استعمالِ واژه در قرآن، نکته مهمِ دیگری است که ما را در بهرهجویی از معانیِ متعدد لغوی، و اختیارِ معنیِ مناسب با سیاق آیه، یاری میدهد؛ استفاده از نکته سنجیهایِ مفسرینِ محققِ در لغت و توجّه به روایاتِ ذیلِ آیات، این بهرهمندی را به کمالِ خود نزدیک میگرداند.
از فرهنگهای معتبر، «العین»خلیل بن احمد (170ـ100ق)، «الجمهره»ابن دُرَید (223ـ321ق)، «التهذیب»ازهری (282ـ370ق)، «معجم مقاییس اللغه»ابن فارس (م ـ 395ق)، «الصحاح»جوهری (م ـ 400ق)، کتاب برمکی (م ـ 397ق)، «المحکم»ابن سیدّه (م ـ 458ق)، «اساس البلاغه»زمخشری (467 ـ 538ق)، «المفردات»راغب اصفهانی (م ـ 503ق)، «النهایه»ابن اثیر (544ـ606ق)، «لسان العرب»ابن منظور (م ـ 711ق)، «القاموس المحیط»فیروز آبادی (م ـ 816 ق)، «تاج العروس»زَبیدی شرح قاموس (1145ـ1205ق) میباشد.[1]
3. ادبیات عرب
آگاهی بر «صرف و نحو، معانی، بیان و بدیع) امری بسیار ضروری در کنار فهمِ معانیِ دقیق واژههایِ قرآن میباشد و از یکدیگر جدایی نمیپذیرند.
«صرف»نظر به شناسنامه کلمات و «نحو»نظر به جایگاه واژههای در جمله و نقش معنایی آنها دارد.
«معانی، بیان و بدیع»، جنبههای فصاحت و بلاغت آیات و زیباییهای هنری قرآن را مورد توجّه قرار میدهند.
«معانی»به فصاحت واژهها، بلاغت ترکیبِ آیات و کیفیّت چینش واژهها و جملات نظر دارد و با توجّه به اهداف آیات و مقاصد هدایت الهی، ما را به مقتضایِ حالِ مخاطبِ آیات و انگیزههای درونیاش آگاه مینماید.
«بیان»به اسلوبهایِ سخن در آیات میپردازد و علتِ اختیارِ آن شیوه هنری را در ارتباط با اهداف آیات و مخاطبِ آن جستجو میکند؛ شیوههایِ مختلف مورد بحث در علم بیان، برای ارائه یک معنی، «حقیقت و مجاز، تشبیه و استعاره و کنایه»میباشد که هر یک، از زیبایی، ظرافت و تأثیر خاصی در شنونده، برخوردار میباشند.
«بدیع»نظر به زیباییهای لفظی و معنوی دارد که نقش اساسی در سخن ندارد، بلکه بر زیبایی سخن میافزاید برخلاف «معانی،بیان»که نقش مهمی را در پیام رسانی و تأثر و تحوّل روحی مخاطب، بازی میکند.
طهارت و لطافتِ روحی، ذوق سلیم به همراهِ انسِ با اسلوبها و شیوههایِ هنریِ قرآن، ما را به حوزههای ناشناخته اعجازِ بلاغیِ قرآن، رهنمون میشود.
یک مفسّر، باید در علم صرف و نحو، صاحب نظر و در علمِ فصاحت و بلاغت (معانی، بیان و بدیع) از تشخیص و لطافتِ روحی و ذوقِ مناسبی، برخوردار باشد؛ از کتب معتبر «دلائل الاعجاز»و «اسرار البلاغه»شیخ عبدالقاهر جرجانی، «مطول»و «مختصر المعانی»تفتازانی میباشد؛ از جمله کتب در عصر حاضر، از «جواهر البلاغه»هاشمی، «البلاغه الواضحه»علی الجارم، میتوان نام برد از تفاسیر مناسب در بلاغت قرآن «تلخیص البیان فی مجازات القرآن»شریف رضی (406 ـ 359ق)، «دره التنزیل و غرّه التأویل»الخطیب الاسکافی (م ـ 421ق)، «الجمّان فی تشبیهات القرآن»ابن تاقیا بغدادی (485 ـ 100ق). «الاشاره الی الایجاز فی بعضی انواع المجاز»عزّبن عبدالسلام (660ـ578ق)، «بدیع القرآن»ابن أبی الاصبع و «کشاف»زمخشری و تفسیر أبی السعود میباشد.
از کتب در زمینه صرف و نحو قرآن، «املاء ما منَّ به الرحمن»ابوالبقاء عکبری (616ـ538ق)، «البیان فی غریب اعراب القرآن»ابن انباری (577ـ513ق) و تفاسیر «مجمع البیان»طبرسی، «البحر المحیط»ابوحیان، «روح المعانی»آلوسی میباشد.
4. منطق و روشهای تحقیق[2]
«منطق»قانونِ تفکر صحیح است که از شرایط شیوهها و اقسامِ «تعریف و استدلال صحیح»سخن میگوید و معیارهای تشخیص صحت و خطای «صورت تفکر»را مطرح مینماید، از این رو فراگیری آن در امر تدبّر ضروری میباشد.
علاوه بر آن، آگاهی بر روشهایِ تحقیق در علوم، خصوصاً در حوزه علومِ انسانی، برای تدبر در مباحث متنوع قرآن بسیار ضرورت دارد که به علمِ «متدلوژی یا روش شناسی»موسوم میباشد.
آگاهی بر منطقِ نوین خصوصاً منطق ریاضی نیز جهت فهم و دفع شبهاتِ فکری، بسیار مفید بلکه ضروری است.
تذکر: منطق صوری صرفاً به صورت و شکل فکری و استدلال میپردازد و کار به موادّ و روشهایِ تفکر ندارد.
در منطق جدید، ضرورتِ آزادیِ محقق و متفکر از عواملِ درونی و بیرونیِ مؤثر در نتایجِ تحقیق، مطرح میشود، چرا که به نقشِ حساسِ محیط روانی، تربیتی و اجتماعیِ محقق، در نتایجِ تحقیقاتش عنایت دارد، لیکن از چگونگی رهاییِ تفکر از تأثیراتِ وراثت و محیطِ سخن به میان نمیآورد و از ارائه روشِ تربیتیِ آزادیِ تفکر و هدایت آن به سمتِ تفکر سالم عاجز میباشد و در واقع این نقش اساسیِ مذهب و رسولان الهی است که با تکیه بر «ادراکات بلاواسطه و حضوری»(مواد تفکر) و با روش «طرح سؤال از مسائل اساسی زندگی»(انسان، جهان، خدا، دنیا و آخرت و روابط انسان با همه اینها) فکر را به جریان انداخته با تزکیه، تعلیم و تذکر، انسان را تربیت کرده او را از اسارتِ وراثت و محیط، نجات میبخشد و به آزادگی میرساند:
«قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا…».[3]
(بگو فقط شما را به یک امر مهم موعظه میکنم به اینکه دوتا دوتا یا تک تک، بخاطر خدا بپا خیزید سپس به تفکر بپردازید).
اگر تفکر فردی یا جمعی، به انگیزه حقیقت طلبی و بخاطر خدا (حقیقت مطلق) صورت نگیرد در دامِ گرایشهایِ خاص و امیالِ نفسانیِ فرد و جامعه، گرفتار میشود و به انحراف میگراید، در اینجا دیگر با وجود شکلِ صحیحِ استدلال و روشِ علمیِ مناسب، نتایج تحقیقات متأثر ازامیال نفسانی گشته، در مسیر تباهی به کار خواهد رفت.[4]
از این روست که این مشکل جدی و اساسی تحقیق و تفکرِ سالم، جز به دست با کفایت وحی الهی و رسولانِ خدا گشوده نخواهد گردید:
«فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ… لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتجَّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا فیهِمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ و یُرُوهُمْ آیاتِ المَقْدِرَهِ…».[5]
(… پس انبیایش را در میان بشر، برانگیخت تا تحقق پیمانِ فطرتِ الهی را از آنان (بشر) طلب نمایند، و نعمتهای فراموش شده او را مکرراً به آنان یادآوری کنند و به واسطه پیام رسانی کامل، بر آنان اتمامِ حجّت نمایند و در وجود آنها (بشر) عقولِ مدفون شده (یا گنجینههای مدفونِ عقول) را به قیام و تحول کشانند و به آنان نشانههای توان و قدرت خدا را بنمایانند.[1] . دقیقترین و عمیقترین آنها «المفردات» و جامعترین آنها «تاج العروس»، سپس «لسان العرب»، سپس «الصحاح» میباشد کتاب اخیر به نظر «سیوطی» صحیحترین کتاب لغت میباشد؛ علاوه بر آنها در وجوه لغات قرآن، مهمترین کتاب، «الوجوه و النظائر» ابن جوزی (م ـ 597ق)، سپس «وجوه القرآن» تفلیسی (م ـ قرن ششم)، سپس «قاموس القرآن» دامغانی (م ـ قرن هشتم) میباشد.
[2] . در مبحث منطق، کلام، فلسفه، عرفان، فقه و اصول فقه از کتابِ «آشنایی با علوم اسلامی» شهید مطهّری بسیار استفاده شده است.
[3] . سبأ/ 46.
[4] . رک: المیزان، ج 5، ذیل آیه 19 مائده، ص 267 به بعد.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 1.
@#@..).
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ».[1]
(اوست کسی که در میان امّیها[2] رسولی از جنس آنان برانگیخت که بر آنان آیات او را پیوسته تلاوت میکند و آنان را پیوسته پاک و تزکیه مینماید و به آنان کتاب و حکمت (دانشِ عمیق و جامع) را میآموزاند و بیشک قبل از آن (بشریّت) در گمراهی روشنگری به سر میبردند).
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ…»[3].
(و قسم به حقیقت که رسولانمان را با روشنگریها فرستادیم (بینش روشن نسبت به انسان، خدا و جهان و مقصد) و به همراه آنان کتاب (مجموعه قوانین مدون زندگی فردی و اجتماعی) و میزان (معیارهای فکر و سنجش و احساس و عمل) را فروفرستادیم برای اینکه مردم (با رسیدن به رشد و کمال فکری عقلی عملی) خود برابری را بپا دارند).
5. فلسفه
زندگی هر کس مبتنی برنگرش و دیدگاهِ خاصِ او نسبت به خود و جهان و مبدأ و مقصد هستی، استوار میباشد این مجموعه نگرشِ کلی و مرتبط به هم «فلسفه زندگیِ»هر کسی را تشکیل میدهد و در واقع هر انسانی از نوعی اندیشه فلسفی برخوردار است.
«فلسفه»دانشی عقلی است که در کاربرد عام، همه دانشهای مبتنی بر تعقل و تجربه را در بر میگیرد[4] که در برابر علوم نقلی مطرح میشود از این رو قدما فلسفه را بر دو قسم «نظری و عملی»تقسیم مینمودند، «فلسفه نظری»در مورد حقیقت و واقعیت اشیاء بحث میکند و «فلسفه عملی»افعال انسان را آن چنان که باید و شایسته است مورد بررسی قرار میدهد.
«فلسفه نظری»شامل سه بخش «الهیات»(فلسفه علیا)، «ریاضیات»(فلسفه وسطا) و «طبیعیات»(فلسفه سفلا) میباشد «الهیات»خود مشتمل بر دو فن «امور عامه»و «الهیات به معنی اخص»میباشد، هریک از ریاضیات و طبیعیات نیز به اقسام زیادی تقسیم میشوند.
«فلسفه عملی»نیز به سه بخش «علم اخلاق»، «علم تدبیر منزل»و «علم سیاست مدن»تقسیم میشود.
«فلسفه»در کاربرد خاص، صرفاً نظر به «الهیات»دارد که قدما آن را فلسفه حقیقی و یا فلسفه اولی و یا علم اعلی»مینامیدند که عنوان بحث ما نیز به همین کاربرد خاص نظر دارد؛ و آن علمی است که همه هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار میدهد و درباره کلیترین مسائل آن بحث میکند؛[5] این مسائل در دو بخش کلی قرار دارند:
بخش اول که از مسائل مطلق وجود (امور عامه) سخن میگوید.
بخش دوم که از وجودِ مطلق (خدا، مبدأ هستی)، مراتب و عوالمِ جهان هستی (عقل، مثال، طبیعت) و مقصد جهان، بحث مینماید که به «الهیات به معنی اخص»موسوم میباشد.
از لحاظ روش در این حوزه دو نوع فلسفه پدید آمده است:
«روش تعقلی محض»که «فلسفه مشّاء»، مکتب «ارسطو»ست؛ نماینده کامل این مکتب «بوعلی سینا»میباشد.
«روش تعقلی همراه با سلوک قلبی و تزکیه نفس»که «فلسفه اشراق»، مکتب «سهروردی»است.
مشابهِ روش فکری «فلسفه اشراق»، «حکمت متعالیه ملاصدرا»میباشد که از نظر اصول و نتایج با آن متفاوت است و حاصل چهار جریانِ فکری «فلسفه مشاء، اشراق و کلام و عرفان»میباشد که خود یک نظامِ خاص فلسفی به شمار میرود.[6]
علاوه بر مکتبهایِ فکری ـ فلسفی، آگاهی بر مکتبهایِ فلسفیِ غرب، از ضروریات به شمار میآید چرا که یک مفسّر برای فهم و تدبر در آیات اعتقادی و نظارت آن بر پاسخگویی به شبهات، نیازمند درکِ صحیح شبهات میباشد و از طرفی دیگر این مکتبها، نقش مهمّی را در تغذیه فکریِ متفکّرین در جهت دوری یا قرب به مکتب وحی الهی، بازی میکنند که هدایت بشری در گرو آشنایی با افکار آنان میباشد.
6. کلام
«کلام»علمی است که از عقاید و جهان بینی اسلامی بحث نموده، عهدهدار شرح و بسط، استدلال و دفاعِ از آن است و عمده مباحث آن در سه حوزه توحید، نبوت و معاد میباشد که به «اصول دین»موسوم است.
علم کلام از مباحثِ جبر و اختیار و قضاء و قدر الهی آغاز گشت و در ادامه مباحث، توحید و نبوت و معاد را در بر گرفت؛ بر اثر درگیری فکری میان مسلمین چهار مکتب کلامی جلوهگر شدند: «شیعه، معتزله، اشاعره و مرجئه».[7]
مروری گذرا بر تفاسیرِ قرآن به روشنی، تأثیر شدید این مکاتب را در نوعِ برداشت از آیات نشان میدهد، اینکه یک مفسّر چه دیدگاهی در اصول اعتقادات دارد نتایج بسیار متفاوتی را از دیدگاه دیگر در زمینه فهم قرآن پدید میآورد از این روست که باید به نگرش اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در تبیینِ مسائل اعتقادی، تکیه کرد تا با دیدن بیغرض و بدون جهتگیریِ فاسد، به غور و بررسی در آیات پرداخت، بدین منظور توجّه به نگرشِ متکلمین شیعی، خصوصاً بعد از «خواجه نصیرالدین طوسی»که کلام را به روشِ عقلیِ محض نزدیک کرد ضروری میباشد چرا که این نگرش، به مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ که مفسرانِ حقیقی قرآن میباشند، نزدیک میباشد؛ لیکن همیشه باید مراقب بود که این نگرشها، حصار و حجاب در تدبر آزاد در آیات نگردد و صرفاً زمینه و مقدمهای برای فهم و تدبر دقیقتر تلقی شود و همواره باید این نگرشها را با توجه به تدبرِ مستقیم در آیات و روایات مورد بررسی و ارزیابی مجدّد قرار داد.
روشِ فکریِ اغلب متکلمان، جدلی است که براساس مشهورات در مسائل جهانی و کلی استدلال میکنند؛ برخلاف کلام شیعه که با الهام از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بتدریج اساس برهانی یافته، دفاع از دین، وجهه همت فیلسوفان شیعی گشته است؛ نمونه برجسته این روش «حکمت متعالیه»ملاصدرا میباشد.
علاوه بر کلامِ مسلمین، توجه به مباحثِ کلامیِ یهود و مسیحیت در گذشته و حال و توجه به رابطه علم و دین از دیدگاه متکلمین غربی، بسیار ضروری میباشد که مباحثی جدید را در پیش رویِ مفسّر قرآن میگشاید و زمینه مناسبتری را برای تدبر در قرآن، پدید میآورد.[8]
باید توجه داشت، کلام از «عقل و وحی»هر دو سود میجوید؛ در بخش مسائلِ اساسیِ اعتقادات که تحقیقی است اساسِ استدلالات، عقلی محض میباشد و «وحی»صرفاً بعنوان تأیید مطرح میشود امّا در مسائل جزئی و فرعیِ اعتقادات مانند مسأله امامت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اکثر مسائل معاد، استدلالات مبتنی بر وحی میباشد و «عقل»بقدر امکان مؤید «وحی»محسوب میشود؛ از این رو در حوزه «فکرِ شیعی»روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ میتواند مستند باشد، و در بحث با «اهل سنت»صرفاً قرآن و سنّتِ پیامبر به همراه عقل مطرح خواهد شد و در برابر «گروههای غیراسلامی»صرفاً باید بر عقل و منابع مقبولِ آنان و «معجزه علمی بودن قرآن»تکیه کرد.[9]
7. عرفان
«عرفان»کوششی، علمی ـ عملی است که از طریق قلب، تا که انسان به معرفتی حضوری و شهودی، نسبت به حقیقتِ هستی نایل گشته در اثر تصفیه و تزکیه نفس به وصالِ حقیقتِ مطلق رسد و همچون قطرهای به آن بپیوندد؛ و به تعبیر «ابن سینا»: «منصرف ساختن ذهن است از سوی ما سوی الله و توجه کامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب».[10]
«عرفان»دستگاهی علمی ـ فرهنگی است که دارای دو بخش میباشد:
بخش عملی: روابط و وظائف انسان را با خود و جهان و خدا بیان میکند و به علم «سیر و سلوک»موسوم میباشد.
بخش نظری: عهدهدار تفسیر خدا و جهان و انسان، همچون فلسفه میباشد لیکن در استدلالات، بجای تکیه بر مبادی و اصول عقلی، بر مبادی و اصولِ کشف و شهود، تکیه میکند و سپس آنها را با زبانِ عقل توضیح میدهد، «محی الدین عربی»برای اولین بار، جهان بینی عرفانی را به شکل نظامِ فکریِ منسجم و هماهنگ عرضه مینماید.
بخش اول توضیح میدهد «سالک»برای اینکه به قله منیع انسانیت (توحید) برسد، باید از کجا آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی نماید و در منازل بین راه چه «احوالی»برای او رخ میدهد و چه «واراداتی»بر او وارد میشود.
این طیِ طریق باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته صورت گیرد که قبلاً خود مسیر راطی کرده به راه و رسم و خطراتِ راه آگاه باشد؛ این سلوک از «اراده»و عشق به خدا شروع گشته با تمرین و ریاضت به خلسهها و جذبههای عرفانی، رسیده، پس از طیِ مراتبی چند به وصال و نظر به حق، منتهی میگردد.
بخشِ دوم، هستی را براساسِ کشف و شهودهای عرفا به زبان عقل تفسیر میکند؛ در این دیدگاه برخلاف فلسفه، فقط خدا اصالت دارد و همه اشیاء صرفاً اسماء و صفات و تجلیّات خداوند میباشند؛ هدف از عرفان نظری، نه معرفت به نظام هستی بلکه صرفاً معرفت به خدا مورد نظر میباشد چرا که «غیری»وجود ندارد تا که مستقلاً تحت معرفت قرار گیرد.
بینش عرفانی در فرهنگ اسلامی در بیانات قرآن، روایات، ادعیه و مناجاتهای فراوان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ریشه دارد، امّا در آنچه از عرفای مسلمین مطرح گشته است رگهها و نشانههای فراوانی از عرفان نو افلاطونیان و مسیحیّت و عرفان هندی را میتوان سراغ گرفت که با روح «سیر و سلوک»و «نگرش قرآنی»به جهان هستی بیگانه بوده، بلکه با آن مغایرت دارد،[11] از این رو، نیازمند تجدیدنظر فراوان و پالایش گستردهای بر اساس فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ میباشد.
[1] . جمعه/ 2.
[2] . «امّی» آنکه وحی الهی بگوش او نرسیده است: «مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ». (بقره/ 78)
[3] . حدید/ 25.
[4] . این اصطلاحِ شایع در میان مسلمین بود.
[5] . «فلسفه» در فرهنگ غرب به معانی متعددی اخذ شده است که اغلب جز اشتراک لفظی وجه مشترک دیگری ندارد، برای توضیح بیشتر، رک: شهید مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، و اصول فلسفه و روش رئالیسم.
[6] . منبع سابق.
[7] . منبع سابق بخش کلام.
[8] . از جمله کتب معتبر و مناسب در این زمینه، «علم و دین» نوشته «أیان باربور» متکلم مسیحی میباشد که آقای خرمشاهی به فارسی ترجمه کرده است.
[9] . حقانیت دین الهی نشانهاش معجزه میباشد که در هر عصر و زمانی باید حضور داشته باشد تا هر کس مستقیماً با تجربه آن با یقین و اطمینان به آن ایمان آورد؛ و جز قرآن هیچ کتابی در عالم چنین خصوصیّتی عینی را دارا نیست؛ قرآن با تأکید شدید بر خدایی بودنش خود را در معرض نقد و بررسی متفکران و اندیشمندانِ همه حوزههایِ علم خصوصاً علومِ انسانی قرار داده است.
[10] . نقل به معنی از نمط نهم «اشاراتِ بوعلی سینا» به بیان «شهیدمطهری» آشنایی با علوم اسلامی «بخش عرفان».
[11] . زهد افراطی نسبت به دنیا و نفی بهرهمندی از نعم دنیا، عزلت گزینی و دوری از صحنههای اجتماعی و اتّخاذ سیر و سلوک بدون استناد از قرآن و سیره معصوم ـ علیه السّلام ـ ، نمونههای بارزِ بیگانگی و مغایرت میباشد.
@#@
رسوخ و نفوذ کم و بیش فراوان افکار عرفا در تفسیر و فهم قرآن، مفسّر را وا میدارد که با آراء و اندیشههای آنان در حوزه معارف قرآنی آشنا گشته، با زمینه مساعدتری به تدبر در آیات و اخذ و یا ردّ برداشتهای عرفا در فهم قرآن دست یازد؛ در زمینه تفسیر قرآن، کتب بسیاری از عرفا بجای مانده است که از «تفسیر قرآن»محی الدین بن عربی، «لطائف البیان فی تفسیر القرآن»روزبهان بقلی (م ـ 606ق)، «تأویلات القرآن»عبدالرزاق کاشانی (م ـ ق)، «کشف الأسرار»میبدی میتوان نام برد.
در زمینه عرفان نظری و عملی، کتابهای «اللمع»ابونصرسراج (م ـ 387ق) و «قوه القلوب»ابوطالب مکّی (م ـ 386ق) از متون اصیل و قدیم عرفان و تصوف میباشد، از کتب معتبر دیگر «فتوحات مکّیه»و «فصوص الحکم»محی الدین بن عربی (م ـ 638ق)، «مفتاح الغیب»و «نصوص»قونوی شارح افکار ابن عربی (م ـ 672ق)، «مثنوی»مولوی (م ـ 672ق)، «کشف المحجوب»هجویری (م ـ 470ق)، «عوارف المعارف»سهروردی زنجانی (م ـ 632ق)، «تأویلات»عبدالرزاق کاشانی (م ـ 735ق)، «گلشن راز»شبستری (م ـ 720ق)، «منطق الطیر»عطار (قرن هفتم)، «جامع الأسرار»و «نص النصوص»سید حیدر آملی (قرن هشتم)، «تمهید القواعد»صائن الدین علی ترکه اصفهانی (قرن نهم). «مصباح الانس»محمد بن حمزه فناری (قرن نهم)، «منازل السائرین»خواجه عبدالله انصاری (م ـ 481ق) و «احیاء علوم الدین»غزالی (م ـ 550ق) را میتوان نام برد.[1]
8. اخلاق
«علم اخلاق»علمی است که از رفتارها، حالات و ملکاتِ شایسته و ناشایست سخن میگوید؛ اینکه چه حرکت و حالت و خصلتی بد یا خوب، سزاوار یا ناسزا، شمرده میشود بستگی به نوعِ بینش و مبادی واصولی دارد که شخص بدان ملتزم میباشد. این اصول و مبادی در علمِ «فلسفه اخلاق»از آن سخن به میان میآید و جنبه زیربنایی نسبت به علم اخلاق دارد؛ در فرهنگ وحی، مسائل اخلاقی، در ضمن دستورات دینی جلوهگر بوده، بلکه غیرقابل انفکاک از آن میباشد:
«بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخْلاقِ». (ص)
(برانگیخته شدم برای اینکه ارزشها و بزرگ منشیهای اخلاق را به اتمام رسانم).
در میان فرهنگ مسلمین «علم اخلاق»جزء فلسفه عملی محسوب میشود که بر اساسِ معیار اعتدال، رذائل و فضائل مشخص میگردد این رویّه متأثر از شیوهای است که «ارسطو»در کتاب اخلاقش «نیکو ماخوس»در پیش گرفته است و در ادامه آن در حوزه مسلمین «تهذیب الاخلاق»ابن مسکویه، «اخلاق ناصری»خواجه نصیر الدین طوسی، «کیمیای سعادت و احیاء علوم الدین»غزالی پدید آمده است. مهمترین منبع «تهذیب الاخلاق»باشد که کتب دیگر در سطحی گسترده از آن متأثر میباشند در قرون معاصر «محجه البیضاء»فیض کاشانی شرحِ «احیاء علوم الدین»غزالی، «جامع السعادات»ملّا مهدی نراقی و «معراج السعاده»پسرش، ملا احمد نراقی پیروی از خط مشی «اخلاق ارسطو»میباشد.
مسائل اخلاقی و روشهای تغییر و تحوّلِ اخلاقی مذکور در این کتب براساس «فلسفه اخلاق»است که هماهنگی آن با فرهنگ وحی بسیار قابل تأمل است لیکن به جهتِ نفوذِ فراوان این فکر اخلاقی در فهم و تدبر در آیات، آگاهی بر محتوایشان ضرورت دارد، تا که با توجه به بینش الهی، مورد نقد و بررسی واقع گشته، صحّت و سقمِ مباحث، روشن شود.
آگاهی بر مباحثِ اخلاقی خصوصاً «فلسفه اخلاق»در فرهنگ غربی به جهت تأثیر آن بر فرهنگ مسلمین، نیز باید مورد توجه واقع گردد؛ توجه به «فلسفه اخلاق»در میان مسلمین به تبع مطرح شدن آن در غرب، پدید آمده است.
اینکه «آیا اخلاق بدون اعتقاد به خدا امکان دارد یا نه؟ خوب و بدِ اخلاقی وجود دارد یا نه؟ بر فرضِ وجود، معیارهای آن کدام است؟ آیا «بایدهای اخلاقی از «هست»های فلسفی ناشی میشود یا نه؟ آیا اخلاق نسبی است یا مطلق؟»، از مسائل مهم «فلسفه اخلاق»است.
از جمله کتب در این زمینه، «فلسفه اخلاق»شهید مطهری، «فلسفه اخلاق»آقای مصباح یزدی، «کاوشهای عقل عملی»آقای حائری یزدی، «فلسفه اخلاق در تفکر غرب»ترجمه آقای صانعی دره بیدی، «فلسفه اخلاق در قرنِ حاضر»تألیف ج.وارنوک، ترجمه آقای لاریجانی، میباشد.
9. علم روایه الحدیث (مصطلح الحدیث و رجال)
قرآن و احادیثِ معصوم ـ علیه السّلام ـ دو منبع اساسی در استنباط عقاید و احکامِ جمیع روابط انسانی میباشند که از دو جهت کلّیِ «متن»و «سند»مورد بررسی واقع میشوند.
«سند قرآن»قطعی و متواتر است از این رو نیازی به بحث اساسی ندارد جز آنکه «شبهه تحریف قرآن»و «مسأله اختلاف قرائتها»و بحث از «کیفیّت جمع آوری قرآن»، بحث مجدّد آن را ضروری مینماید تا روشن گردد که این شبهه، ربطی به سند قرآن ندارد چرا که صرفاً تحریف به کم شدن آیات، ادّعا شده است نه افزایش آن؛ دیگر آنکه شبههای است باطل که در ذهن کج اندیشان مسلمان و مستشرقین ناآگاه و اکثراً مغرض نقش بسته است.
«اختلاف قرائتها»کاری به قطعیّت قرآن ندارد و صرفاً به اختلاف لهجه در قرائت مربوط میباشد و مسأله سوم نیز مشکلی نداشته خود به روشنی قطعیّت سند را نشان میدهد.
قطعیت سند قرآن به تناسب در علم «تاریخ قرآن»، «اصول استنباط»و «کلام»بحث میگردد.
سند احادیث، جز روایاتِ اندکی قطعی نبوده، نیازمند تتبع و بررسی میباشد تا صحت انتسابِ حدیث به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السّلام ـ روشن گردد؛ علمی که عهدهدار این مسأله میباشد علمِ «روایه الحدیث یا اصول الحدیث»[2] نامیده میشود.
این علم خود به دو شاخه تقسیم میگردد:
«علم رجال»که صداقت و عدالت ناقلین حدیث و طبقات آنان را مورد تحقیق قرار میدهد.
«علم مصطلح الحدیث»که از «کیفیت نقل حدیث»از لحاظ تواتر یا وحدت نقل، اتصال یا انقطاع سند، و «مراتب نقل حدیث»از لحاظ صحت نقل رجال حدیث و ضعف نقل، و اصطلاحات مربوط به این خصوصیات بحث مینماید.[3]
10 علم اصول و مبانی استنباط و فقهِ دین
معیارهایِ بررسیِ متنِ قرآن و حدیث و میزانِ ارزشِ آن دو منبعِ اساسی در فهم دین و احکام شریعتِ اسلام، در «علم اصول»مورد بحث و بررسی قرار میگیرد؛ در کنار این دو منبع، منابع مطرح شده دیگر همچون «عقل، اجماع، شهرت روایی و فتوایی، قیاس و استحسان و غیره»مورد ارزیابی واقع گشته، اعتبار یا عدم اعتبار، میزانِ ارزشِ دلیلیّت آنها و محدوده بکارگیریشان، برای فهم دین و استخراج احکام اسلام، مشخص میگردد.
با این توجه، ضرورتِ آگاهی بر اصولِ استنباط و صاحب نظر بودن در آن، در امرِ تدبر در قرآن و تفسیر آن، روشنتر از آن است که نیازمند دلیل باشد.
فقهِ احکام اسلامی، بخشی از «فقه دین»است که ضرورت آن در آیه «نَفْر»آمده است: «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ…».[4] با این وجود، اصطلاح «فقه و تفقه در دین»در لسانِ فقهاء منحصراً در حوزه احکامِ عملی و اجتهاد در آن، خلاصه میگردد.
«علم اصول»نیز به عنوان ابزار استنباط در این حوزه، مورد تحقیق و بررسی واقع گشته است، حال آنکه این حوزه صرفاً هشت درصد آیاتِ قرآن را شامل میشود (حدود 500 آیه)؛ و بقیه قرآن که شامل معارف، عقاید، تربیت و اخلاق و غیره میباشد از حوزه استنباط به دور مانده است، از این رو، تحقیق در ابزار خاصِ استنباط آنها، علاوه بر اصول ضروری معمول در حوزه احکام عملی، به غفلت سپرده شده، کاری جدّی در آنها صورت نگرفته است، در حالی که «فقه دین و فقه قرآن و حدیث»به اصولی فراتر از اصولِ معهود، نیازمند میباشد، چنان که در بحث منطق گذشت، تدبر در «اصولِ اعتقادات»امری تعقّلی بوده، خودِ این تعقل، به تفکّر و به روشهای صحیح تفکر و تعقل نیازمند میباشد که در جریان دعوت انبیاء به آنها اشاره شده است؛ آنان با تکیه بر حضوریات و فطریاتِ مردم، با طرح سؤالهای اساسی زندگی، بر فضای غفلتزا و عقول راکدشان، هجوم آورده، آنان را به اندیشیدن در حقیقتِ خود و جهان، دنیا و آخرت، وادار مینمودند:
«أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ؟».[5]
(آیا در این دنیا در حال امنیت رها میشوید؟ در باغها و چشمه سارها و زراعتها و نخلی که شکوفهاش با لطافت است و از کوهها خانههایی به سرگرمی میتراشید؟).
«أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی ثُمَّ کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ فَسَوَّی فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی ألَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی؟».[6]
(آیا انسان خیال میکند که بیهوده، رها میشود؟ مگر نطفهای نبود که از آب گندیدهای پدید آمد سپس علقهای شد پس خدا او را آفرید پس هماهنگ نمود پس از آن، دو زوج، زن و مرد را پدید آورد؟، آیا چنان کسی توان آن را ندارد که مردگان را زنده کند؟).
رسالتِ «تفقه در دین»در وسعتِ حوزههای شناخت، معارف، عقاید و نظامات و احکام اسلامی، ضرورتِ ارائه طرحی کلی و جامع و مستند از اسلام را مطرح مینماید؛ طرحی که همه حوزهها را در بر گیرد و ترتیبِ منطقی آنها و ارتباط منسجمِشان را توضیح دهد و در پی آن سیر منطقی و مستند مباحث هر یک از حوزهها، از شروع تا ختم را ارئه نماید.
[1] . ذکر منابع فراوان این طائفه، به جهت تأثیرات گسترده و پیدا و ناپیدای آنان در فرهنگ مسلمین میباشد.
[2] . این علم به غلط «درایه الحدیث» نامیده شده است حال آنکه «درایه» نظر به فهم محتوای حدیث دارد نه سندِ آن.
[3] . برای توضیحات بیشتر رجوع کنید: «روایه الحدیث و درایه الحدیث» کاظم شانهچی.
[4] . توبه/ 122.
[5] . شعراء/149ـ146.
[6] . قیامت/ 40ـ36.
@#@
با توجه به این طرح کلی و تفصیلی است که باید قواعد و مبانی خاص استنباط در هر یک از حوزهها، علاوه بر اصول و مبانی استنباط عام، مشخص و منقّح گردد و سیر منطقی و انسجام مباحث آنها تنظیم شود.
این طرح اساسی و گسترده در حوزه فقه دین واصول استنباط آن، نه یک کار سطحی و ذوقی است که از عهده هر کسی برآید بلکه پشتوانه نیرومندی از کلیدهای علمی و روحی را میطلبد، آنان که فکر و روحشان با قرآن تغذیه شده، در مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پرورش یافتهاند و بر ضرورتها و اوضاع و شرایط فردی و اجتماعیِ زمانِ خود آگاهی داشته، خود در آن، حضور فعّال علمی و عملی دارند.
11. علم اصول فقه
«اصول فقه»همان اصول مصطلحی است که در حوزههای علمیّه تدریس میشود و در خدمتِ همه حوزهها، خصوصاً فقهِ احکام قرار دارد که در ابتدای بحثِ قبل به آن اشاره شد.
به تعبیر شهید صدر: «علم اصولِ فقه، علم به عناصر مشترکی است که برای استنباط جعل شرعی به کار میآید».[1]
این علم از سه بخش کلی «دلیلیت و دلالت و نسب ادله»، و بخش فرعی اجتهاد و تقلید بحث مینماید.[2]
«دلیلیت»از ادله و حجتهای شرعی در زمینه «قطع، ظن و شک»بحث مینماید.
ادله در حوزه قطع و ظنّ را «ادلّه اجتهادی»و در حوزه شکّ (فقدان دلیل اجتهادی) را «ادلّه فقاهتی یا اصول عملیّه»مینامند.
ادله اجتهادی،کتاب و سنت و عقل و اجماع میباشند که به همراه آن بحث شهرت روایی و فتوایی، قیاس و استحسان و غیره مطرح میشود و ارزش دلیلیت هر یک مورد بحث قرار میگیرد.
«کتاب»، مهمترین منبع استنباط است که سندش, قطعی و محتوایش، مصون از زیادت و نقصان میباشد و مرجعی عمده در حل و فصل و رفع تعارضات و اختلافهای میان ادله مستفاد از منابعِ دیگر، به حساب میآید.
ظواهر آیات قرآن، حجیت داشته بعد از توجّه به «آیات دیگر، روایات معتبره و حکمِ قطعی عقل»، قطعیّت مییابد؛ چرا که «عقل»، «حجت باطنی»و «کتاب و سنت (وحی الهی)»، «حجت ظاهری»هستند، که ناظر به هم و مؤید یکدیگر میباشند.
«سنت»قول و فعل و تقریر معصوم ـ علیه السّلام ـ میباشد که از طریق نقلِ راویان احادیث به دستمان رسیده است که در واقع آنچه در دسترس ما قرار دارد احادیثِ حکایتگرِ سنتِ معصوم ـ علیه السّلام ـ به ادّعایِ راویان میباشد؛ پس صدورِ محتوایش قطعی نبوده و نیازمند تحقیق میباشد که متن و سند، هر دو را دربر میگیرد.
در احادیث ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ علاوه بر «احراز صدور»، «جهت صدور»را نیز باید مدّنظر قرار داد تا معلوم گردد انگیزه سخن، بیان حکم الهی بوده است یا اینکه به قصد فریبِ خبرچینان و دشمنان دین صادر شده است.[3]
نکته دیگر در احادیث، اجازه «نقل به معنا»میباشد که باعث میشود تکیّه بر خصوصیّاتِ موجود در تعابیر احادیث را جهتِ استخراج حکم و دلیل، بسیار محدود گرداند مگر آنکه صدور عینِ الفاظ احراز شده باشد.
با این توجّهات، هرگز نباید اخبار معتبر، ضد یا نقیض قرآن باشند که در این صورت، زخرف و باطل بوده، باید بر دیوارش کوبید چرا که هرگز بیان معصوم، ضد یا نقیض قرآن نخواهد بود.[4]
«سنت»همچون قرآن «محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد و مجمل و مبیّن»را داراست که در بحث «نِسَبِ ادله»مورد بررسی قرار میگیرد.
«عقل»در اصول دین، مستقل بوده، در حوزه احکام شرعی، میتواند لوازمِ احکام و حکم آنها را مشخص نماید؛ این استلزاماتِ عقلی، مبحث «مقدمه واجب، ضدّ، اجتماع امر و نهی، دلالت نهی بر فساد و مبحثِ اجزاء»را در بر میگیرد.
«اجماع»دلیلِ مستقلی نیست مگر آنجا که از طریق حسّ یا حدس و یا استقراء، کاشفِ از قول معصوم ـ علیه السّلام ـ باشد.
با این توجه «شهرت فتوایی»ارزش مستقلی نداشته، میتواند به عنوانِ مؤیدی بر دلیلِ حکم و مرجّحی در هنگام تعارض ادله به حساب میآید.
«شهرت روایی»یکی از مرجّحات منصوصه در روایات، هنگام تعارض اخبار میباشد.
«قیاس»دلیلِ عقلی ظنی است که جز در موارد تصریح به علت و فلسفه حکم در روایات، ارزشی نداشته، در بیانات معصومین ـ علیهم السّلام ـ ، استفاده از آن، به شدّت نهی شده است.
«استحسان»در صورتِ تعارضِ عللِ استنباط شده، مطرح است که ضعیفتر از «قیاس»بوده ارزش شرعی ندارد؛ چرا که عقل را به درک عللِ احکام، راهی نیست تا که نوبتِ ترجیح علتی بر علت دیگر رسد.
ادله مطرح شده دیگر از جانب اهل سنّت، بر فرض صحّت، ادلهای جدا از مستقلات عقلی و مستلزمات آن و اجماع، نمیباشند.
در شرایطِ فقدانِ دلیل اجتهادی، اصول عملی مطرح میشود که «برائت»و «احتیاط»و «تخییر»و «استصحاب»را در بر میگیرد.
«برائت»در موارد شک در اصل تکلیف بدون علم به حالت سابق، «احتیاط»در موارد شکّ در مورد تکلیف، «تخییر»در موارد دائر بودن امری بر وجود و حرمت، و «استصحاب»در موارد شبهات حکمی و موضوعیِ دارای حالت سابقه، مطرح میشوند.
در بخش دوم، پس از فراغت از مبحث «دلیلیّت»مقدار دلالت ادلّه و ظهورات آنها مورد بحث واقع میشود، در اینجا نه «دلالت وضعی تصوری»و نه «دلالتِ تصدیقی اولی»، بلکه «دلالت تصدیقی جدّی»مورد نظر میباشد که از توجه به مجموعه قرائن حالی و مقالی بدست میآید؛ کشف این قرائن، نیازمند آشنایی و انس با اسلوب کلام و سبک گفتار قرآن و معصوم ـ علیه السّلام ـ و احاطه بر کتاب و سنت میباشد.
در بخش «نِسبَ ادلّه»رابطه میان ادلّه مورد بررسی قرار میگیرد که «عام و خاص»، «مطلق و مقید»«مجمل و مبین»، «محکم و متشابه»، «ناسخ و منسوخ»، «حاکم و محکوم»و «وارد و مورود»، «تزاحم»و «تعارض»را در بر میگیرد و در پی آن، از معیارهایِ جمع میان ادلّه و معیارهای ترجیحِ یکی بر دیگری، سخن به میان میآید.
در پایانِ علم اصول، بحث اجتهاد و تقلید و شرایط آن دو مطرح میگردد.
12. علم فقهِ احکام
«فقه احکام»بخشی از قرآن و سنت است که گستردهترین تحقیقاتِ فقهاء و علمای اسلام را از آغاز تاکنون بخود اختصاص داده است و در واقع عمیقترین تدبّرها در پانصد آیه از قرآن و روایات ذیل آنها صورت گرفته است، از این رو آگاهی بر نظرات آنها و کیفیت استدلال و برداشت آنها از قرآن زمینه مساعدی را برای تدبر صحیح در قرآن فراهم میآورد.
توانایی نقد و بررسی اقوال فقهاء شرط اساسی در صلاحیّت تفسیر میباشد.
«فقه احکام»ابواب بسیار متنوعی را در بر گرفته است که شامل احکام عبادی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، قضایی و جزایی میباشد که احکام تکلیفی و وضعی، هر دو را دربر دارد.
13. تاریخ اسلام
«اسلام»دینی است جامع که همه شئونات زندگی فردی و اجتماعی، اعمّ از معارف، عقاید، نظامات و احکام را دربر میگیرد[5] و هدفش دگرگونی اساسی در همه حوزهها میباشد از این رو «اسلام»نه یک مکتب اعتقادی، که یک نهضت فراگیر است و «قرآن»، کتاب این نهضت، بیانگر و توضیح دهنده اهداف، مسائل و مراحل نهضت و پاسخگوی تمام نیازهایِ فکری ـ روحی و معرفتی عملیِ رهیافتگان، و هدایتگر بشریّت گمراه و سرگشته به صراط آزادی از غیر و بندگی خدا میباشد.
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در کنار شرح و بسط و تفسیر قرآن، عالیترین نمونه عینیِ انسانِ آرمانیِ این مکتب است که سیره و رفتارش در مراحلِ مختلفِ نهضت، الگویِ عملیِ قرآن به شمار میآید که سه سؤال اساسی؛ «به کجا باید رفت؟، از کجا باید آغاز کرد؟، و چه باید کرد؟»را در فرد و جامعه، پاسخ میدهد؛ از این رو آگاهی بر تاریخِ بعثتِ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا رحلت حضرت و اوضاع منطقهای و جهانی معاصر آن برای درک پیامها و اشارات قرآن، شأن نزول آیات؛ و چگونگی تطبیقِ آیات بر مصادیق خارجی، بسیار ضروری میباشد.
در کنار تاریخ پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آگاهی بر تاریخ ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ بسیار ضرورت دارد چرا که آنان جانشین پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، مفسرِ مخصوص و چهره عملی قرآن، امام امت اسلامی و نشان دهنده شأنِ تأویل آیات (تطبیق قرآن بر مصادیق جدید)، میباشند:
«یا عَلیُّ أنا أُقاتِلُ النّاسَ علَی التّنزیلِ وَ أنتَ تُقاتِلهُمْ عَلی التَأویلِ». (ص)
(ای علی، من با مردم بر سر تنزیل قرآن میجنگم و تو با آنان بر سر تأویل قرآن خواهی جنگید).
شرایط گوناگون و بسیار متنوع هر یک از ائمه با یکدیگر و با دوران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، نمونههای بسیار متنوع و روشنگری از چگونگی تطبیق و پیاده کردن قرآن را به ما نشان میدهد و این از برکات عظیم ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ میباشد که موضع گیری صحیح، در برابر شرایط گوناگون را به ما آموختهاند؛ از این رو، بیجهت نیست که یکی از فقهای بزرگ اهل سنت میگوید: «اگر سیره علی ـ علیه السّلام ـ نبود، ما چگونگی برخورد با گروههای منحرف مسلمان را نمیدانستیم و از احکام آن آگاه نمیشدیم»؛[6] با کمال تأسف نه تنها اکثریت امت اسلامی، اهل سنت، از سیره ائمه معصومین در غفلت و بیخبری بسر میبرند، بلکه پیروان آن بزرگواران نیز، آن گونه که باید به مشی فکری ـ عملی آنان آگاهی ندارند.
14. تاریخ قرآن و حدیث
«تاریخ قرآن»جزیی از تاریخ اسلام میباشد که در آن از جریان تاریخی نزول وحی و اقسام آن، نزول تدریجی و دفعی، ترتیب نزول آیات و سور، کتابت و حفظ و جمع آوری و ترتیب فعلی قرآن و زمان اعراب و نقطه و شماره گذاری آیات و چگونگی پیدایش اختلاف قرائتها بحث مینماید، که آگاهی بر آن، بر مفسر قرآن ضروری است.[1] . دروسٌ فی علم الأصول، ج 2، ص 11.
[2] . مباحث این علم در کتب مختلفِ اصول فقه، تقسیم بندی و سیری متفاوت را نشان میدهد نظری به کتابهای «معالم الاصول» فرزند شهید ثانی، «قوانین الاصول» میرزای قمی، «کفایه الأصول» آخوند خراسانی و «حلقات الأصول» شهید صدر این مسأله را به خوبی نشان میدهد. تقسیم فوق از یکی از اساتید، اخذ گردیده است.
[3] . «تقیه» در بیان حقایق و احکام دینی در قرآن و سنت پیامبر راه ندارد و فقط شامل سنت ائمه میباشد که به دلیل اختناق و یا عدمِ کشش عقلیِ مردم، در مواردی به ضرورت، از بیان حقایق خودداری مینمودند، شناسایی این دسته روایات نیازمند احاطه بر قرآن و روایات و اصول استنباط و آگاهی بر تاریخ ائمه میباشد.
[4] . در قرآن و خصوصاً روایات، توجه به مقاصدِ سخن معصوم خصوصاً در مواردِ اخبار به ظاهرِ متعارض، ما را به حقایقِ پنهانِ فراوانی در امرِ سنت معصوم و احکام صادره، هدایت میکند: «أفْقَهُ الناسِ مَنْ عَرَفَ مَعانِیَ کَلامِنا». معصوم ـ علیه السّلام ـ
[5] . «نظامات»، مقصود نظامِ تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقیِ قضایی و جزایی، میباشد و مقصود از «احکام» دستورالعملها در همه این زمینهها، میباشد.
[6] . «و قد فتح باب الحرب بینکم و بین أهل القبله و لا یحمل هذا إلّا أهل البصر و العلم بمواضع الحقّ…». (نهج البلاغه، خ 173).
«ایُّها النّاسُ فإِنّی فَقَاْتُ عَیْنَ الفِتْنَه وَ لَم یَکُنْ لِیَجْتَرئَ عَلَیْها أحَدٌ غَیْریِ… وَلَوْ قَدْ فَقَدْ تُمونی وَ نَزَلْتْ بِکُم کَرائهُ الأُمُورِ وَ حَوازِبُ الخُطُوبِ لأطرَقَ کثیرٌ مِنَ السّائلینَ وَ فَشِلَ کَثیرٌ مِنْ المَسْؤُولینَ». (نهج، خ 93)
@#@
«تاریخ حدیث»جزء لاینفکی از تاریخ زندگی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ است، چرا که منعکس کننده اندیشه و رفتار و عکس العمل آنان در برابر جامعهشان، و حلقه واسط میان ما و شخصیّت معصومین ـ علیهم السّلام ـ میباشد.
«احادیث پیامبر»تاریخ بغرنج و دردآوری دارد؛ بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به فاصله کوتاهی نقل و کتابت حدیث در کمالِ شگفتی، به دستور خلیفه دوم منع گردید و متخلفین تهدید به مجازات شدند به این بهانه که: «قوم یهود کتابی (از سنت موسی ـ علیه السّلام ـ) نوشتند و به آن روی آوردند و کتاب خدا را واگذاشتند».[1]
عجبا، با وجود بیانِ صریح قرآن در ضرورتِ تفسیر قرآن توسط سیره پیامبر، چگونه به این منطق روی آوردند[2] و اصحاب آن را پذیرفتند؛ خشونت خلیفه دوم چنان بود که جز علی ـ علیه السّلام ـ و گروهی اندک، کمتر کسی جرأت مخالفت با او را داشتند، از این رو، عدم کتابتِ حدیث در کنار نقل تردید آمیز حدیث، ادامه یافت تا به آنجا که در زمانِ معاویه حدیث سازی به نفع خلافت و علیه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در سطح حیرت انگیزی گسترش یافت آن چنان که حقایق با اباطیل ممزوج و مشتبه گردید، مروری گذرا بر صحاح ششگانه اهل سنّت و احادیث متعارض و متناقض فراوان آنها، گوشهای از این جریان تأسف بار را منعکس میکند.
این جریان، تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت و برای اولین بار وی دستور کتابت و جمع آوری احادیث را صادر نمود و عملاًَ تدوین منابع روایی اهل سنّت از نیمه قرن دوم هجری (سال 143) آغاز گشت، برخلافِ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ که از زمان امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ ، خصوصاً از زمان امام باقر ـ علیه السّلام ـ (57ـ104) کار تدوین احادیث آغاز گشته بود.
در ادامه این جریان تدوین است که کتب صحاح اهل سنت، و اصول و جوامع و کتب اربعه شیعه پدید آمد.[3]
15. تاریخ تفسیر
تدبر در قرآن و تفسیر آن، ضرورت آگاهی بر تاریخ تفسیر را مطرح مینماید که در آن، آغازِ جریانِ تفسیر، سیر تحول و گوناگونیِ تفسیر، مراحل آن تاکنون، نگرشها و شیوهها و اهداف تفاسیر مورد بحث و بررسی قرار میگیرد؛ آگاهی بر اینکه، مکتب تفسیری اهل سنت، از کتب تفسیری ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ برکنار بوده، در آغاز از اقوالِ علمای یهودی و مسیحی تازه مسلمان همچون «عبدالله بن سلام، کعب الاحبار، تمیم داری، وهب بن منبّه و ابن جریج»، تغذیه گردید،[4] شگفتی انسان را برمیانگیزد و ریشههای اسرائیلیات را در جریان تفسیر نشان میدهد.
این انحراف از مکتبِ تفسیر اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ضایعات بسیار عظیمی را در فهم قرآن پدید آورد که به این زودی قابل جبران نیست.
دفاع از این پایه گذاران تفسیر و گنه کار جلوه دادن مفسرین بعدی در نقل اسرائیلیات!، در عین تعجب چیزی از گناهِ این انحرافِ بزرگ و شرمندگی آن نمیکاهد،[5] جریانی که به قصد دور کردن مردم از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ صورت پذیرفت و با تبلیغ بیش از حدّ و مبالغه آمیز در شخصیت ابن عباس و عمده کردن او در تفسیر قرآن، شخصیت عظیم و غیر قابلِ انکار علی ـ علیه السّلام ـ ، استاد ابن عباس، را عملاً به فراموشی انداختند،[6] جریانی که هم اکنون نیز خوراک فکری آلودهای برای معاندین و مغرضینی همچون «سلمان رشدی»فراهم میآورد.[7]
دوری از فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تا بدانجاست که «شیخ محمد عبده»اعتراف میکند در مسافرتی به لبنان در هتلی برای اولین بار با کمال تعجب با کتابی بنام «نهج البلاغه»سخنان علی ـ علیه السّلام ـ آشنا میشود و از عظمتِ محتوایش در شگفتی فرو میرود! و سپس به شرح و نشر آن میپردازد.
16. تاریخ عمومی جهان و تاریخ تمدنها و ادیان
بخش مهمّی از قرآن را «قصص انبیاء»از آدم ـ علیه السّلام ـ تا رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تشکیل میدهد، مطالعه تاریخ زندگی بشر و تمدّنها و خصوصاً تاریخِ ادیان الهی و ادیان منحرف، زمینه بسیار مفیدی برای فهم و درکِ اشاراتِ قرآن پدید میآورد، چرا که قرآن به دقت و لطافت و اختصار، سرگذشت و سرنوشت اقوام گذشته در برابر انبیاء را، منعکس مینماید که کشفِ بعضی از آنها به آگاهی بر تاریخ، نیازمند است و دیگر اینکه در این میان یکی از چهرههای اعجاز قرآن آشکار میشود و آن، چگونگیِ گزینشگریِ قرآن از حوادث تاریخی و گزارش آن است که بطور کلّی از جهت شیوه خبرنگاری، محتوای گزارش و هدف از آن، با طبیعت گزارش دهندگی بشر، متفاوت، و از نقائض و ضعف آن برکنار میباشد.[8]
نکته دیگر در آگاهی بر تاریخ، کشف صدقِ گزارش قرآن است که دلیلی دیگر بر حقانیّت قرآن به شمار میآید.
مطالعه تاریخِ جهان و ادیان از زمان ظهور اسلام تاکنون ما را به ریشه یابی جریانهای انحرافی و تفسیری رهنمون میشود؛ خصوصاً جریاناتِ انحرافی که بعد از رنسانس و شروعِ هجومِ استعمار غرب به ممالک اسلامی، در میان مسلمین، پدید آمد.
قرآن کریم خود در آیات بسیاری، تأکید بر سیر در زمین جهت تحقیق و بررسی در چگونگی سرنوشتِ اقوام بشری دارد تا حقیقت دعوتِ قرآن و بطلانِ عقاید و رفتار منکرین اسلام روشن گردد:
«أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ».[9]
(و چرا در زمین سیر نکردند پس به دقّت بنگرند، سرنوشت کسانی که قبل از آنها ـ مشرکین ـ بودند، چگونه شد؟ آنان از نظر قدرت از ایشان شدیدتر بودند و زمین را زیر و رو کردند و آن را آباد نمودند بیش از آنچه که ایشان آن را آباد کردند، و رسولان آنها روشنگریها را آوردند، پس هرگز خدا چنین نیست که به ایشان ستم نماید و لیکن آنان خود، به خود ستم روا میداشتند).
17. علم تاریخ و فلسفه آن
«علم تاریخ»، از روشها و معیارهای تحقیق و بررسی حوادث گذشته سخن میگوید و در پی آن به تحقیق و بررسی جهت کشفِ قوانینِ حاکم بر پیدایش و رشد و اعتلاء و انحطاطِ جوامعِ بشری میپردازد[10] که به کمک آن میتوان، حوادثِ آینده جوامع بشری را با توجه به سیر حوادث در حال حاضر پیش بینی نمود و یا اینکه با توجه به قوانین اعتلاء و سقوط جوامع و عوامل پدید آورنده آن، مسیر حرکت جوامع بشری را به سمت اهداف مورد نظر کشاند.
«فلسفه تاریخ»به نگرش کلّی جریان حوادث و سیر جوامع بشری و قوانین حاکم بر آن، توجه دارد و دیگر اینکه مراحلِ کلی سیرِ جوامع و سرنوشت نهایی جوامعِ بشری را توضیح میدهد و در واقع به نوعی پیش گویی میپردازد،[11] که از نوعِ نگرش و اعتقاد افراد و مکاتب ناشی میشود هم چنان که، حکومت جهانی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ حکایتگر پیش بینی اسلام، نسبت به آینده میباشد.
قرآن کریم در بیانِ حوادث با شگفتیِ تمام، هم به گذشته میپردازد و هم حال و آینده را مطرح مینماید و به عبارت روشنتر هم به «گزارش حوادث»گذشته و حال و آینده میپردازد: «تاریخ نقلی»؛ و هم به تحلیل و بررسی حوادث اقدام مینماید: «تاریخ تحلیلی»؛ و هم از کلیدها و روشهای تحقیق در تاریخ سخن به میان میآورد: «روشهای تحقیق در تاریخ»؛ و هم از «سنتهایِ الهی»حاکم بر حوادث سخن میگوید: «علم تاریخ»؛ و دست آخر به بیان سیر کلی جوامع و آینده بشریّت میپردازد که «فلسفه تاریخ»نام دارد.
با این توجه، ضرورتِ آگاهی از تاریخ نقلی و تحلیلی و هم چنین علم تاریخ و فلسفه آن، بستر مساعدی برای فهم و تدبر در آیات را پدید میآورد که به هیچ وجه مفسّر از آن بینیاز نمیباشد.
در آیه گذشته «أَفَلَم یَسیرُوا»به روش برخورد با حوادث تاریخی (فکری یا بصری)، «فی الأرضِ»به وسعت سیر و مطالعه، «فَانْظُرُوا»به روش تحقیق و کیفیت تحقیق، «کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»به نتایج تحقیق و قوانین حاکم بر سرنوشتِ اقوام نظر دارد، که در آیات بیشماری این نکات را تکرار مینماید[12] و در جریان بیان حوادث عملاً آنها را به کار میگیرد.[13]
اصطلاح «قِصّه»در فرهنگ قرآن، «پی جویی و تحلیل و بررسیِ حوادث مهم تاریخ انبیاء براساس بینش الهی»میباشد که هدف از آن «عبرت و درس گرفتن از حوادث، برای زندگیِ جاری خود، و تذکر و بیداری، و تحوّل و تثبیتِ دلِ مؤمنین میباشد».[14]
جهت سرعت و دقت و صحتِ نتایج در مطالعاتِ منابع تاریخی و حوادث اجتماعی به چند نکته از قرآن باید توجه داشت:
«فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ».[15]
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الُْمجْرِمِینَ».[16]
تعبیر «سیرُوا»: پیوستگی مطالعه و توجه به جریان پیوسته یک حادثه از شروع تا ختم، نه بخشی از آن را مطرح مینماید.
«فَانْظُرُوا»: دقت توجه و عمقنگری در حین مطالعه و سیر را میرساند که توجهی جزئی و تفصیلی میباشد، در آیه 11 انعام تعبیر «ثُمَّ»به جای «فاء»، توجه اجمالی و کلی به کلِ یک جریان و یا مجموعه جریانات شرک، کفر، تکذیب و جرم در طول تاریخ میتواند داشته باشد.
[1] . طبقات ابن سعد، (ج 3، ص 282، در ترجمه عمر)، «علم الحدیث و درایه الحدیث» کاظم شانهچی (ج 1، ص 26، اختلاف صحابه در تدوین حدیث).
[2] . اشاره به آیه 44 نحل: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
[3] . جهت بحث گسترده از تاریخ و منابع روایی رجوع کنید به: «علم الحدیث و درایه الحدیث» کاظم شانهچی.
[4] . به اعترافِ ذهبی در «التفسیر و المفسرون»، مواضع بسیاری از صحیح مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی از سخنان کعب الاحبار آکنده است (ج 1، ص 189)، و تفسیر طبری مملو از سخنان ابن جریج، مسیحی تازه مسلمان و تاریخ طبری سرشار از اقوال «عبدالله بن سلام» میباشد که بسیاری از مفسرین آنها را در کتب تفسیرشان آوردهاند. (رک: ج 1، ص 198، 186).
[5] . منطق «ذهبی» در کتابش بسیار عجیب و شنیدنی است (ج 1، ص 191) و عجیبتر از آن، تحلیلش در علتِ انحرافِ جریانِ تفسیر میباشد، وی مدعی است شیعه و خوارج از سال 41 در برابر جمهور مسلمین، مبدأ ظهور بدعتها و کذب و افترائها در حوزه حدیث و قرآن گشتند! (ج 1، ص 158)، جهت اطلاع بیشتر از ص 63 تا 90 و 157 تا 203، ج 1، «التفسیر و المفسرون» مطالعه شود.
[6] . ذهبی با وجود اعتراف به شأن علی ـ علیه السّلام ـ و عدم درک ابن عباس در سن بلوغ، زمان پیامبر را (13 ساله در زمان رحلت پیامبر)، وی را بعد از ابن عباس و ابن مسعود معرفی مینماید به این عذر که شیعه از او دروغ روایات زیادی نقل میکند و دیگر اینکه روایت صحیح از او بسیار کم است، چرا؟ چون شیعه مقصّر است؟ عجبا! مگر او چهره شاخصِ اسلام و خلیفه چهارم نبود، پس چرا جمهور از او روایت صحیح نقل نکردند! (ج 1، ص 64، 88 تا 90).
[7] . ابن کثیر در تفسیرش، ج 4، ص 17 اعتراف میکند، خلیفه دوم مستمع سخنان کعب الاخبار و عامل نشرآنها در میان مردم بود! به نقل از ذهبی (ج 1، ص 163).
[8] . تفاوت «قصص قرآن»، با منابع مشابه بشری، بحث مفصّلی را میطلبد که به امید خدا در رساله دیگری که در دست اقدام است، خواهد آمد.
[9] . روم/ 9.
[10] . این تعریف تلفیقی است از دو نظر که یکی به «روشهای تحقیق» نظر دارد و دیگری به «کشف قوانین»، تعریف دوم با «علم تاریخ» تناسب بیشتری دارد چرا که روشهای تحقیق در علوم، بطور کلی در «علمِ متدلوژی یا روش شناسی» بحث میگردد.
[11] . این تعریف تلفیقی از دونظر است که یکی «فلسفه تاریخ» را نوعی علم میشمارد که قدرت «کشف قوانین و پیش بینی آینده» را دارد و دیگری آن را به علتِ عدم تکرارپذیریِ کل جهان، خارج از علم و مبتنی بر نگرش فلسفی و اعتقادی میشمارد که اگر به علمِ غیب مسلح باشد، میتواند حوادث و سرنوشت جهان را «پیش گویی» و نه «پیش بینی»، نماید و الّا صرفِ یک عقیده شخصی یا گروهی بدون دلیل خواهد بود. برای توضیح بیشتر رجوع کنید: «جامعه و تاریخ» و «فلسفه تاریخظ شهید مطهری، «جامعه و تاریخ در قرآن» آقای مصباح یزدی و «فلسفه تاریخ» دکتر سروش.
[12] . رک: (یوسف/ 109، حج/ 46، فاطر/ 44، غافر/ 21 و 82، محمد/ 10) این آیات نوعی گِله و شکایت در عدم تحقیق در تاریخ را با خود دارد. آیات دیگر: (آل عمران/ 137، انعام/ 11، نحل/ 36، روم/ 42) تشویق به تحقیق را به همراه دارد و آیه 20 عنکبوت،تحقیق در ابتدای خلقت را تشویق مینماید.
[13] . سیری گذرا در قصص قرآن این معنی را به خوبی نشان میدهد.
[14] . رک: (یوسف/ 111، نازعات/ 26، هود/ 120).
[15] . نحل/ 38.
[16] . نمل/ 69.
@#@
«کَیْفَ کانَ»: توجه به کیفیّت تحقق حادثه دارد تا رابطه میان اعمال خاص و نتایج مشخص آن مکشوف گشته، قانونمندی حوادث و عدم تبدیل و تحویل پذیریِ سنّت الهی جلوهگر شود.
«عاقِبَهُ المُکَذِّبینَ، المُجْرِمینَ»: توجّه اساسی به نهایتِ حوادث نه اوایل و اواسط آن را میرسد و الّا مطالعه تاریخ بدونِ توجه به عاقبتها، نتایج غلطی را بدست میدهد، تعبیر «مکذّبین و مجرمین»توجه به شخصیت درونی هلاک شدگان و شخصیت و عملکرد اجتماعی آنان دارد که تکذیب نظر به فکر و اعتقاد و «جرم»نظر به عمل دارد و اثر روانی و اجتماعی تکذیب میباشد.[1]
18. تاریخ علوم
تاریخِ علوم، بطور کلی و علوم انسانی و علوم پایه آن بالخصوص[2] چشم انداز روشنی از جریان سیر و تحوّل یک علم را در برابر محقق میگشاید و نکاتِ پنهانِ بسیاری را در حوزه آن علم، آشکار مینماید که در درکِ مسائلِ موجود علم و روابط میان آنها و اهداف و ریشههای مسائل و علل پیدایش آنها، بسیار مفید میباشد.
از این رو مطالعه تاریخِ فلسفه، کلام، عرفان، فقه و اصول، منطق و متدلوژی، روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و سیاست و حقوق و اخلاق»، ضرورت دارد که در واقع شناسنامه کلی آنها را برایمان روشن میگرداند.
در کنارِ علومِ مذکور، آگاهی اجمالی بر تاریخِ علوم تجربی در درک تأثیر و تأثراتِ میان علوم تجربی و انسانی بسیار ضروری است چرا که علوم تجربی و انسانی برای هم مسأله سازی کرده زمینه وسیعتری از مطالعه و تحقیق را در حوزه یکدیگر فراهم میآورند.
19. علم به زمان وعصر خود
قرآن خورشیدی است که ناظر بر مشکلات فردی و اجتماعی هر عصر و عهدهدار درمان آنها میباشد.[3]
از این رو برایِ درکِ صحیحِ پیام قرآن، نسبت به عصر و زمان خود باید به مجموعه نیازها و اوضاع و شرایط اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و بین المللیِ زمان خود آگاهی داشته باشیم؛ این آگاهی، ضرورتِ حضور در اجتماعات و معاشرت با مردم کوچه و بازار را در پی دارد، عرضه تجربه و آگاهی اجتماعی بر قرآن، نکات ظریفِ آیات را در تحلیل و بررسیِ حوادث بر ما مکشوف میگرداند علاوه بر آنکه متدبّر در قرآن را در حرکتهای اجتماعی از لغزش و فرو غلطیدن در شبهات و جریانهای انحرافی و فهم غلط آیات مصون میدارد:
«العالِمُ بِزَمانِهِ لایَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسْ (الهَواجِسُ)». (ص)
(برعالم به زمان خود، افکار آلوده و شبهات هجوم نخواهد آورد).
مراقبتِ در معاشرتها و رعایت موازین و احکام شرعی در ارتباطات، نور فهمِ قرآن و فرقانِ تشخیص حق از باطل را به ما در صحنههای اجتماعی ـ سیاسی عطاء خواهد نمود:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ».[4]
(ای کسانی که ایمان آوردید اگر مستمراً تقوایِ از خدا پیشه کنید او برای شما فرقانی قرار خواهد داد و آلودگیهایتان را از وجودتان پاک خواهد نمود و شما را خواهد آمرزید و خدا صاحب فضلِ عظیم است).
در بیان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در اولین خطبه خلافتش، آگاهی بر نظام و قانونمندی الهی جامعه و جهان و آگاهی بر عواقب درگیری با نظام وسنتهای الهی (آگاهی سیاسی ـ اجتماعی و تاریخی) موجب حصول تقوا و موضع گیری صحیح در حرکتهای اجتماعی میباشد:
«إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ العِبَرُ عَمّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهات».[5]
(به یقین کسی که عبرت از حوادث، پرده از نتایج عقوبتها را برای او به روشنی، برداشته است، تقوای الهی او را از سرعت و شتاب و هجوم و فرو غلطیدن در شبهات باز خواهد داشت).
و اساساً شأن الهیِ عالم و خصوصاً مفسّر قرآن، اقدام به درمان مشکلات فکری ـ روحی مردم میباشد که بدون معاشرت، امکان نخواهد داشت، همان شأنی که رسول خدا دارا بود: «طبیبٌ دَوّارٌ بِطبِّهِ».
این شأن یکی از شروط اساسی در فهم و تدبر و تفسیر صحیح قرآن میباشد که متأسفانه بسیاری از مفسرین از آن برکنار بودهاند و در نتیجه تفاسیر قرآن، آثار و نتایج مورد انتظار را به بار نیاورده است.
تذکر: دوری و پرهیز از آلودگیها و افکارِ آلوده مردم، در عین معاشرتِ با آنان، نکته مهمی است که باید به آن عنایت کرد:
«کُونُوا مَعَ النّاسِ وَلاتَکُونُوا مَعَهُمْ». (ع)
و این ریاضتی است که اولیاء خدا در جهت هدایت و کفالت عیال الله (مردم) با آغوش باز، آن را به جان خریدهاند؛ نکته دیگر، حفظ موازنه در پرداختن به سازندگی خود و معاشرت با دیگران است؛ همیشه باید رزق فکری ـ روحی خلوتِ با خدا در شکلهای نماز، مناجات و ترتیلِ قرآن و غیره، پشتوانه معاشرت با مردم و ورود در مباحثِ اجتماعی ـ سیاسی باشد.
20. علوم انسانی
قرآن در جریان هدایت و رهبری فرد و جامعه، حقایقی بیشمار از مسائل روانی و اجتماعیِ انسان را مطرح مینماید که در حوزه روانشناسی، روانکاوی و جامعه شناسی قرار دارد در کنار این مسائل، مباحث بسیاری از سیاست و حکومت و اقتصاد و حقوق و قضاوت و جزاء مطرح شده است که برای درکِ پیامِ قرآن در ارائه خط مشی کلی و موضوعات و احکام آنها، و نقد و بررسیِ یافتههای علوم مذکور، باید به محتوایشان آگاهی داشت؛ خصوصاًدر بخشهایی از قرآن، که محورِ مباحث، یکی از عناوین باشد تسلط بر مباحثِ آنها، ضرورت دارد؛ و آگاهی اجمالی و کلی کفایت نمیکند.
«روانشناسی»مطالعه علمی رفتارها و فرایندهای ذهنیِ فرد، میباشد که شامل مباحث «رشد، ادراک و شعور، یادگیری و یادآوری، انگیزش و هیجان، شخصیّت و منش، تعارض و انطباق با محیط، بهداشت روانی و رفتارِ اجتماعی»میباشد که بر اساس پنج نگرش متفاوت،[6] مورد تحلیل و بررسی واقع میشود.
«جامعه شناسی»، به مطالعه علمی چگونگی تکوین اجتماعات و نهادهای اجتماعی و شکلگیری حکومتها میپردازد و از قوانین حاکم بر حرکتهای اجتماعی و علل پیدایش و رشد و اعتلاء و سقوط جوامع، بحث مینماید.
«علم حقوق»به بررسی ضوابط و احکام مدنی و قضایی و کیفری میان افراد و جوامع بشری میپردازد؛ مبانی علمِ حقوق در بحث «فلسفه حقوق»مورد بررسی واقع میشود، مباحثی از قبیل «منشأ حقوق فردی و اجتماعی چیست؟ آیا حقوق صرف قرار داد هستند یا اینکه از حقیقتی برخوردارند؟ منشأ جرم وجنایتها چیست؟ آیا باید به تربیت مجرم پرداخت یا باید او را به تناسبِ جرم، مجازات کرد؟ و غیره»، در فلسفه حقوق مورد بحث واقع میشود.
«علم اقتصاد»از قوانینِ حاکم بر روابط اقتصادی و مسائل آن گفتگو مینماید و طرق بالا رفتن تولید و قدرت اقتصادی و رفاهِ مادی را مورد بررسی قرار میدهد؛ در کنار علمِ اقتصاد، مکتبهای اقتصادی مطرح میشوند که مبتنی بر نگرشهای فلسفی به انسان و جامعه و طبیعت و مسأله مالکیت، نظامِ معیشتی و سیستم اقتصادی خاصی را پیشنهاد میکنند؛ سیاستگزاری اقتصادی هر نظام سیاسی از ضرورتهای اجتماعی ـ بین المللی و بینش فلسفی آن نظام، ناشی میشود.
قرآن در زمینه حقوق و فلسفه آن، مالکیّت و منشأ آن، نظامِ اقتصادی سالم و عناصر آن، بحثهای فراوانی را مطرح مینماید[7] که برای درک عمیق آن، آگاهی بر علوم مذکور زمینه مساعدی را فراهم خواهد آورد.
21. ملکه استنباط
ملکه استنباط نورانیّتی موهوبی ـ اکتسابی است که از چهار عامل «وراثت، عنایت خدا، تعلیم و تربیتِ صحیح و سعی و تلاش وافر»ناشی میشود.
«وراثت»نظر به طهارت مولد، تغذیه حلال و مناسب و استعدادهای موروثی و سهم عقلانی، دارد.
«تعلیم و تربیت صحیح»نظر به روشهای صحیح تفکر و تعقل دارد تا که فرد را منطقی بار آورد و برخورد صحیح با وهم و خیال و فکر و عقل و احساس و قلب را فرا گیرد.
«سعی و تلاش وافر»به اجتهاد مستمر علمی نظر دارد که موجب باروری و رشد و نضج عقلِ فطری میگردد.
در کنار اجتهاد مستمر علمی، تجربه عملی باعث فزونی عقل و قدرت سنجش و ارزیابی و تحقق ملکه استنباط میشود:
«العَقْلُ غَریزَهٌ یَزیدُ بِالعِلْمِ وَ التَّجارِبِ».[8]
(عقل غریزهای است که با علم و معرفت و تجربه فزونی میگیرد).
«دِراسَهُ الْعِلْمِ لِقاحُ الْمَعْرِفَه وَ طُولُ التَّجارِبِ زِیادَهٌ فی العَقْلِ».[9]
(تحقیق و تحصیل علم مایه بارور شدنِ نطفه معرفت و طول تجربه، فزونی در عقل میباشد).
«عنایت خدا»نظر به الطاف الهی دارد که به پاس ایمان و تقوای انسان به او عطاء میشود:
«إِتَّقُوا فِراسَهَ الْمُؤمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ».[10]
(از فراست و تیزهوشی مؤمن پروا گیرید چرا که او با نور الهی مینگرد).
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً».[11]
[1] . «جرم» به معنی قطع کردن میوه در حال تکوین میباشد که از آثار فسق و کفر و تکذیب میباشد.
[2] . منطق و ریاضیات جزء علوم پایه و خادمِ علوم به شمار میآیند که در همه علوم، کاربرد دارند.
[3] . «یَجْری کَما تَجرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ…»: قرآن بر فراز قرون و اعصار همچون خورشید و ماه جاری است. امام باقر ـ علیه السّلام ـ المیزان 35 ذیل آیه 7، آل عمران.
[4] . انفال/ 29.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 16.
[6] . مکتب «ساختمانگرایی» نگرش عصبی و زیست شناسی به شعور و عناصر تشکیل دهنده آن، «کنش گرایی» توجه به یادگیری و سازگاری با محیط «سلوک و رفتار» نفی درون نگری و توجه به شرطی شدن، «روانکاوی» توجّه به ضمیر ناخودآگاه، «گشتالت یا کل نگری» تکیه بر تجربههای ذهنی. برای توضیح هر یک رک: «درآمدی بر روانشناسی» اتکین سون، «روانشناسی عمومی» دکتر شعاری نژاد.
[7] . در بینش اسلامی خدا حقِ مطلق و مالک حقیقی است از این رو تمامِ حقوق از خدا ناشی شده و تمام مالکیّتها و تصرّفها به اذن الهی مشروعیّت دارد، احکام مالکیّتها و تصرفات مبتنی بر حقوق افراد، و حقوق افراد مبتنی بر حدود افراد، و حدود افراد از قدر و اندازه انسانیشان ناشی میگردد که خدا آن را مشخص نموده است: «اِنِ الْحُکْمُ الّا لِلّه». ولایت نبی و معصوم ـ علیه السّلام ـ بر جان و مال مؤمنین و در ادامه آن ولایت فقیه جامع الشرائط بر مردم و ولایت پدر بر فرزند و شوهر بر زن از خدا ناشی میشود و هر یک از آن در محدوده خاصی با ضوابط شرعیِ خاص خود مطرح میباشند.
[8] . میزان الحکمه، ج 2، ص 25.
[9] . ص 26.
[10] . ص.
[11] . انفال/ 29.
ولی الله نقی پورفر ـ تدبر در قرآن