آرایه‌های بدیعی صحیفه الرضا

آرایه‌های بدیعی صحیفه الرضا

نویسندگان: مصطفی اسفندیاری (فقیه)، (1) حمید عباس‌زاده (2)، علیرضا نادریان لایین (3)

 

چکیده
مقاله‌ی پیش رو در پی آن است که زیبایی فنون بیانی سخنان امام رضا (علیه‌السلام) را در کتاب صحیفه الرضا آشکار سازد. این صحیه دربردارنده‌ی بخشی از میراث گران‌بهایی است که امام رضا (علیه‌السلام) به جای گذارده‌اند؛ آن بزرگوار در این اثر، مبادی اسلام و ارزش‌های اخلاقی را به واسطه‌ی سخنانی مملو از تصاویر بدیعی بیان می‌کنند. امام رضا (علیه‌السلام) با فنون بدیعی مختلف را همچون: جناس، سجع، ازدواج و … در سخن خویش به کارگرفته‌اند، ایشان سعی نموده‌اند با کمک این صور بدیعی بر عمق معنی و تأثیرگذاری کلام خویش بر مخاطب بیافزایند و در این راه ظرفیت‌های تعبیری و الهام‌بخشی را که این فنون بر سخن می‌افزاید و زیبایی آن را فزویی می‌بخشد به کار گرفته‌اند؛ بی‌آنکه با سخنان دینی خود از ذخیره معنوی – دینی خود فاصله بگیرند. نویسندگان مقاله با پژوهشی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه‌ای، تصاویر بدیعی و اهمیت و تأثیر آن‌ها را بر القای بهتر کلام و مفهوم بررسی می‌کنند، در این راه از نمونه‌هایی از صحیفه الرضا بهره برده می‌شود تا اینکه پرده از چهره‌ی زیبایی‌های این صحیفه برگیرند.

مقدمه
پژوهش پیرامون فنون بلاغی در ابتدا، منحصر بر قرآن و زیبایی‌های ‌ادبی آن است، همان طور که امثال ابوزکریا یحیی بن زیاد کوفی، مشهور به فراء در کتابش معانی القرآن به این کار همت گماشته و به بررسی آرایه‌های ادبی قرآن پرداخته است. پژوهش‌ها ‌در این زمینه ادامه داشته است تا اینکه نوبت به افرادی چون جاحظ در کتاب البیان و التبیین و ابن المعتز در کتاب معروفش البدیع می‌رسد. پژوهش پیرامون بدیع و آرایه‌های ‌بدیعی در بلاغت عربی ادامه داشته و خواهد داشت. صحیفه الرضا، مجموعه‌ی کاملی از دعاها و زیارت‌های امام رضا (علیه‌السلام) است و جدای از بلاغت، در درجه‌ی بالایی از مناجات قرار دارد و علاوه بر آن دربرگیرنده‌ی ارتباط عمیق میان بنده و پروردگار و همچنین دارای مشخصه‌های ‌اخلاقی، دینی و اجتماعی نیز می‌باشد. با توجه به غنای این مجموعه، زنده بودن و عمق مضامین آن، کمال تجربه و ساخت بی‌نقص آن، بیان ارزش ادبی و فنی آن در گرو زیبایی است که در بندهای این مجموعه وجود دارد. نگارندگان مقاله‌ی حاضر، تلاش دارند این مهم را بیان کنند و در پی آن هستند که به واسطه‌ی شناسایی آرایه‌های ادبی موجود در صحیفه رضویه، به بررسی زیبایی‌های آن براساس شواهد بپردازند، بنابراین در مسیر پژوهشی خود به شیوه‌ی تحلیلی گام نهاده و پیرامون آرایه‌های ‌بدیعی و اثر آن، از جا گرفتن کلام حضرت در جان شنوندگان سخن گفته می‌شود. این بررسی به بیان مهم‌ترین راه‌هایی که در ایجاد موسیقی نثر مؤثر است می‌پردازد مانند: سجع، ازدواج، موازنه، تجنیس و …. با توجه به اینکه پژوهش مستقلی در این زمینه انجام نگرفته، ابتدا آرایه‌های ‌لفظی و معنوی مشخص شده و سپس به بررسی آن‌ها پرداخته می‌شود.
ویژگی این مقاله، در روش بررسی و هدفی است که دنبال می‌کند. روش کار، بررسی توصیفی – تحلیلی موضوع با بهره‌گیری از مثال‌های ممتازی است که حاوی صورت‌های بدیعی است. آنگاه به شرح مثال‌ها پرداخته می‌شود. بی‌شک برتری کلام حضرت و حکم به این امر، خالی از کمترین تعصب و طرف‌داری است و هدفش تنها پژوهش علمی صحیح و دقیق می‌باشد.
با توجه به این شیوه‌ی بررسی، پس از تعریف هر آرایه‌ی ادبی، شاهد مثال‌های مختلفی از صحیفه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) ذکر می‌شود، آنگاه ارزش و ظرافت‌های کلام حضرت بیان و گاهی نظر نگارندگان همراه تحلیل بیان می‌شود. گاهی نیز به خاطر وضوح شواهد، آن‌ها را بدون تحلیل ذکر کرده و قضاوت به عهده مخاطبان گذاشته می‌شود. در این مقاله سعی بر این است تا از منابع مختلف و صحیح‌ترین نظریه‌ها، برای بیان زیبایی فنی مثال‌ها بهره گرفته شود و محسنات بدیعی با شواهد بلیغی از متن صحیه آراسته شود، ولی به جهت کوتاهی مجال، به شرح مختصری پیرامون آن‌ها اکتفا می‌شود. شایان ذکر است که در صحیفه، پیرامون بسیاری از اسلوب ‌بدیعی شاهد مثال وجود دارد، در مقاله سعی شده است با بررسی برخی شواهد به بیان نمونه‌های ‌مستقیمی از محسنات بدیعی پرداخته شود؛ همچنین باید اشاره نمود که با وجود نمونه‌هایی از «تتمیم، تذییل و تعریض» به بیان مثال‌هایی پیرامون آن‌ها پرداخته نشده است چرا که علما درباره‌ی آن‌ها اختلاف نظر دارند و معتقدند که این موارد در دایره‌ی علم معانی جای دارند.
در پایان امید است خواننده با خواندن این نوشتار گوشه‌ای از بلاغت و زیبایی محسنات بدیعی را در کلام امام رضا (علیه‌السلام) بچشد و از آن بهره گیرد، همچنین با نقش آرایه‌های ‌بدیعی در فن سخن و بلاغت کلام آشنا شود. اما پیش از آنکه به بیان نمونه ‌برگرفته از کلام حضرت و قدرت بلاغی ایشان پرداخته شود، معرفی مختصری از صحیفه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) بیان می‌شود.
صحیفه الرضا
صحیفه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) کتابی است دربردارنده‌ی برگزیده‌های کلامی آن حضرت و توسط عالم گران‌قدر معاصر، جواد قیومی اصفهانی جمع آوری شده است. البته موضوع نوشتار حاضر نیز برگرفته از نام این کتاب ارزشمند است. خواننده باید بداند از جمله وسایلی که امامان در راه بیداری جامعه به کار می‌گرفتند وصایای بی‌شمار و مملو از راهنمایی ایشان است. اگر این
وصایا در کتابی مستقل جمع می‌شد جای خالی بزرگی را در کتابخانه‌ی اخلاقی پر می‌کرد؛ چرا که دربردارنده‌ی نصایح و حکمت‌ها ‌و دعوت به سوی خیر و فضیلت است، این تعریف منطبق بر صحیفه‌ی امام نیز می‌باشد، یعنی کتابی که با وجود حجم کم، دربردارنده‌ی معانی بزرگ اخلاقی، علمی، ادبی و… می‌باشد.
علم بدیع
علم بدیع، دانشی است که به کمک آن، روش‌های ‌زیبایی بخش کلام که سخن را زیبا و مقبول می‌سازند شناخته می‌شود، البته پس از رعایت مطابقت سخن با مقتضای حال و روشنی دلالت آن بر مراد، این روش‌ها در دو مجموعه دسته‌بندی می‌شوند: یک مجموعه به لفظ و آرایش آن و دیگری به معنا و زیباسازی آن بازمی‌گردد (القزوینی، 1430ق: 287) که اولی را آرایه‌های ‌لفظی و دومی را آرایه‌های ‌معنوی می‌نامند.
آرایه‌های لفظی
آرایه‌های ‌لفظی مربوط به زیباسازی لفظ و نشانه‌ی آن این است که اگر لفظ به مرادف خود تغییر یابد زیبایی و جمال آن از بین می‌رود، از جمله آرایه‌های ‌لفظی: جناس، سجع، رد العجز علی الصدر، لزوم ما لا یلزم و… می‌باشد که این آرایه‌ها ‌در کتاب‌های بدیعی کمتر از آرایه‌های ‌معنوی است (المیدانی، 1416 ش: 317).
1. ازدواج
همگنی دو لفظ مجاور در نظم یا نثر را گویند (هاشمی، 1389ش: 226) و از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– أنّه الإمام الهادی المَهدیُّ، الطّاهرُ التَّقیُ الوفی الرضیُّ الزکّی (قیومی اصفهانی، 1378ش:60)؛
– یا جواد و یا ماجِد، یا واحدٌ و یا أحدُ یا صمد (همان: 128).
شاهد ما در کلمه‌های ‌(الرضی و أحد) است که معنا و سجع با آن‌ها کامل می‌شود. این آرایه در مجموعه‌ی سجع متوازی – که از اجتماع دو سجع متوازی در یک بند ایجاد می‌شود – قرار می‌گیرد و زیبایی آن در اثر زیبایی است که به مخاطب الهام می‌کند.
2. اقتباس
به کارگیری قرآن کریم یا حدیث شریف در شعر و نثر را گویند، در متن تصریح ندارد که آن سخن از آن اوست و مانعی نیست که لفظ اقتباس شده را به زیاده یا نقصان یا تقدیم و تأخیر تغییر دهد. چرا که قصد از این کار، نشان دادن مهارت و محکم کردن رابطه‌ی میان سخن شاعر و نثرنویس و کلام اقتباس شده می‌باشد. در جواز اقتباس از قرآن کریم، علما اختلاف نظر دارند. برخی عقیده دارند: اولی اجتناب است و حرمت آن بعید نیست. آنچه درباره‌ی اقتباس می‌شناسیم به سه قسم تقسیم می‌شود: مقبول، مباح و مردود، اولی در خطبه‌ها ‌و موعظه‌هاست، دومی در نامه‌ها ‌و قصه‌ها ‌و سومی در هزل و غزل که خداوند آن را به خود نسبت می‌دهد و بنده در جایگاهی، آن را به خود (تونانی، بی‌تا: 217). از نمونه‌های ‌اقتباس در صحیفه عبارت‌اند از:
– سیدی و ان عرفتَ مِن عملی شیئاً و أشرکنی فی الرّحمَهِ معهما و ارحمهُما کما ربیانی صغیرا (قیومی اصفهانی، 1378ش: 46)؛
– یا مُحیی العظام و هی رَمیم و مُنشِئُها بعد الموت (همان: 48)؛
– اللّهمَ والِ من والاه و عادِ من عاداه و البِسه درعک الحصینه (همان: 54).
امام در این نمونه‌ها، از سوره‌ی اسراء آیه‌ی 2 و یس آیه‌ی 78 اقتباس نموده و در مورد پایانی از حدیث رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در روز غدیر، در سخنی کوتاه، اقتباس باعث تأثیر هر چه بیشتر کلام بر شنونده می‌شود.
3. ترصیع
تقسیم سخن به قسمت‌های گوناگون و آوردن هر لفظ با موافق آن در وزن و روی می‌باشد. به سخنی دیگر به کارگیری سجع‌های متوازی در کلام می‌باشد (عبدالحمید، 2001م: 106). از نمونه ‌آن عبارت‌اند از:
– أللّهم أشعِب به الصَّدع و ارتق به الفَتق وأمِت به الجُور و أظهِر به العدل (قیومی اصفهانی، 1378ش: 54)؛
– اللّهم اعطِه فى نَفسهِ وأهلِهِ و ذُریته وأمِّته وجمیع رعیته ما تُقرٌ به عَینُه وتُسرُّ به نفسُه (همان:70 )؛
– إِنَّه لا یذِل من والَیتَ ولا یعِّزُ من عادَیت یا مَن تفرَّد بالملک فلا نِدَّ له فى مَلکَوت سُلطانه وتوحَّدَ بالکبریاء فلا ضِدَّ له فی جبروت شأنه (همان: 86).
ترصیع، در واقع کاربرد متقارن سجع‌های ‌متوازی است. پس در مجموعه‌ی سجع متوازی وارد می‌شود و این اشتراک الفاظ در وزن و قافیه بر غنای موسیقی کلام اثرگذار می‌باشد. به خاطر تکلف بالا، کاربرد ترصیع در شعر و نثر کم است، با این وجود این آرایه در صحیفه بدون تکلف و به فراوانی وجود دارد و شاهد تأثیر موسیقایی و زیبایی آن در کلام هستیم.
4. تشابُه الاطراف
نوعی مراعات نظیر است، گویی سخن با آنچه با آغازش متناسب است ختم شود (محمودیاسین، 1418ق: 139). از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– واجعَل لَه مِن لدُّنک علی عدُوِّک وعدوَّه سُلطاناً نصیرا (قیومی اصفهانی، 1378ش:54)؛
– یعلَمُ ما یسرون و مایعلنونَ فَسیکفیکَهُم الله وهو السَّمیعُ البصیر (همان: 156).
در این مثال‌ها نوعی تشابه معنوی وجود دارد و میان آغاز و پایان جمله ارتباط مشاهده می‌شود. آنچه در این آرایه شایع است کاربرد این صنعت در بازی با الفاظ می‌باشد، به گونه‌ای که زیبایی آن متأثر از تداعی و ارتباط خاصی است که میان کلمه‌ها ‌وجود دارد.
5. تلمیح
اشاره به قصه یا شعری است بدون آنکه یادی از آن بشود (التفتازانی، 1422ش: 92). مقصود از این اشاره آن است که هر آنچه در ذهن دارد در نزد مخاطب تثبیت گرداند. از نمونه‌های آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– و بِوَصیه المُختار المُسمّی عندک بقسیم الجنّه و النّار (قیومی اصفهانی، 1378ش: 42)؛
– و أیده بِروحِ القُدس مِن عندک و اسلُکُه مِن بین یدیه و مِن خلفه رصداً (همان:44).
عبارت اول، اشاره به ولایت امام علی (علیه‌السلام) و عبارت دوم اشاره به لیله المبیت و داستان معروف آن دارد. تلمیح با توجه به تناسبی که میان موضوع اصلی، قصه‌ی مورد استفاده و تداعی آن در ذهن مخاطب دارد داستان را در ذهن شنونده زنده می‌کند و به سبب تشبیه و بهره‌گیری از داستان، مخاطب را به خود جذب می‌کند و سخن در نزد او متصور می‌گردد. در تلمیح، نوعی ایجاز وجود دارد و با توجه به غموضی که در برخی تلمیح‌ها ‌نهفته است مخاطب نیاز به فکر و دقت نظر دارد تا به مقصود برسد، این امر بر زیبایی کلام اثر می‌گذارد، برای فهم زیبایی سخن، باید شنونده به داستان یا ماجرا آگاه باشد، از این روی تأثیر این آرایه و فراوانی آن را در کلام حضرت مشاهده می‌کنیم.
6. حسن انتها
آن است که متکلم، سخن خود را با چیزی ختم کند که احساسات را به حرکت واداشته و خیال را برانگیزد. از آن جهت که ختم سخن، آخرین چیزی است که گوش آن را می‌شنود، لذا اگر نیکو باشد دل‌ها ‌بدان می‌گراید و گوش‌ها ‌از آن لذت می‌برد. قاعده آن است که: «خیر الکلام ما أنت فیه حتی تدعه» و زیباترین سخن آن است که انتهای کلام را بنمایاند و بارزترین افکار را با انسجام در خود جای دهد که آن را براعه المقطع نیز می‌گویند و ابی اصبع آن را حسن الخاتمه می‌نامد (محمودیاسین، 1418ق: 171). این آرایه در کلام حضرت به فراوانی یافت می‌شود، از جمله:
– یا سامِعَ کلِّ صوت، و یاسابِقَ کل فوتٍ، یا مُحیی العِظام وهی رَمیم، و مُنشِئها بعد الموت صلِّ علی محمدٍ و آل محمدٍ و اجعل لى من کلِّ همٍّ فرجا و مَخرجاً وجمیعِ المؤمنین، إِنَّک علی کلِّ شیءٍ قدیر (قیومی اصفهانی،1378ش: 47)؛
نکته‌ی قابل توجه اینکه در اینجا جمعی از آرایه‌های ‌بدیعی گرد هم آمده است مثلاً اسلوب جمع نیز در این کلام وجود دارد.
– حَسبی من هو حَسبی، حسبی من لم یزل حسی، حسبی من کان مُنذُ قَطُّ کنتُ لم یزل حسبی، حسبی الله لا إله إلا هو، علیه توکَلتُ و هو ربُّ العرشِ العَظیم (همان:96).
حسن ختام یعنی ختم کلام به آنچه که جان‌ها ‌و طبایع را به حرکت درآورد و دل‌ها به آن روی آورد. خلاصه‌ی افکار نثرنویس است که در خاتمه قرار می‌دهد، آنگاه این زیبایی برگرفته از فیض روحی برخاسته از اعماق قلبش را در پاره‌ای جمله بیان می‌کند، لذا خاتمه، جدا از متن نیست بلکه به منزله‌ی اطراف جسم است و باید که در شروع و پایان، زیبا باشد چرا که شروع و پایان سخن، معنا و مقصود را بیان می‌دارند (محمودیاسین، 1418ق:176).
7. جناس
به آن تجنیس و مجانسه نیز گویند، عبارت است از توافق دو لفظ در نطق با وجود اختلافشان در معنا (اللادقی، 1963م: 207). سبب این نام‌گذاری آن است که ترکیب حروف الفاظ آن از یک جنس می‌باشد. جناس دو گونه است: تام و ناقص (ابوالعدوس،1427ق: 276). پیرامون جناس تام نمونه‌ای در صحیفه یافت نشد، پس به بررسی جناس ناقص پرداخته می‌شود:
جناس مضارع
جناسی است که در آن دو حرف مختلف و متقارب المخرج وجود دارد. مقصود از تقارب آنچه در نزد علمای تجوید است نمی‌باشد بلکه شامل حروف متحدالمخرج می‌شود (تونانی، بی‌تا: 130) و از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– و إن رَدَدتَ مع ذلکَ سُؤالی وخابت إلیک امالی (قیومی إصفهانی، 1378ش:44)؛
– وبِکَ أعُوذ و بک ألوذ (همان: 118)؛
– حینَ تَطَوَّلتَ علىَّ بالرِّضا و تفضَّلتَ بالعَفوِ عمّا مَضى (همان:44)؛
– و افتَح لَهُ‌ فتحاً یسیرا و اجعَل لَه من لدُنکَ علی عَدوِّکَ وع َدوِّه سُلطاناً نصیرا (همان: 54).
شاهد در «تَطَوَّلتَ و تَفَضّلت»، «یسیر و نَصیر»، «سؤالی و أمالی» و «أعوذ، ألوذ» می‌باشد که حروفش متقارب المخرج‌اند.
جناس اشتقاق و شبه اشتقاق
دو نوع دیگر نیز به جناس ملحق می‌شوند، یکی اینکه اشتقاق دو لفظ را با هم جمع کند، دوم اینکه مشابهت دو لفظ را جمع کند که شبه اشتقاق نامیده می‌شود، آن دو را جناس اشتقاق و شبه اشتقاق نامند (عبدالحمید، 2001م: 100).
الف. جناس اشتقاق
به کارگیری اشتقاق‌ها ‌از یک ماده‌ی لغوی را گویند، دیور جراند و دریسلر آن را «تکرار جزئی» می‌نامند، اتحاد ریشه‌ی معجمی از دو طرف را گویند. آنچه اشتقاق را از دیگر نمونه‌های ‌تکرار جدا می‌سازد احتمال متعدد الاطراف بودن آن است، چون ممکن است از یک ماده بیش از یک اشتقاق باشد، در این زمینه زبان عربی از دیگر زبان‌ها متمایز می‌شود (همان). پیرامون این آرایه، نمونه‌های ‌فراوانی در صحیفه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) وجود دارد، از جمله:
– إلهی بَدَت قُدرتُک و لَم تَبدُ هیئهٌ‌ لَک (قیومی إصفهانی، 1378ش: 46)؛
– فَجَهَلوک وَ قَدَّروکَ و التَّقدیرُ علی غیرِ ما به شبَّهوک، فإنّا بریءٌ یا إلهی من الذین بالتَّشبیه طَلَبوک (همان: 54)؛
– اللّهم و أمِنهُ‌ بأمانِک الوَثیق و انصُره بِنَصرک العزیز … و قوَّه بقُوَّتِک ..اللّهم والِ من والاه و عادِ من عاداه (همان: 5)؛
– حتّی تحلِّنا مَحلَّه (همان:60).
در «بدت و تبد»، «قدروک و التقدیر»، «انصر و قوه»، «ال و عاد» و «حلّ و تحلُّ» این نوع جناس وجود دارد. در این مورد برتری و ظرافت امام در کاربرد این آرایه در سخن نمایان است.
ب. جناس شبه اشتقاق
آنگاه که دو لفظ جناس از یک ریشه مشتق نشوند ولی میان حروف مشابهت فراوانی باشد، به گونه‌ای که مخاطب تصور نماید که آن دو از یک ریشه مشتق شده‌اند در اینجا جناس شبه اشتقاق وجود دارد که آن را جناس مشابهت یا جناس مطلق نیز می‌نامند. از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– حتی لایستَخفی بِشیءٍ من الحَق مَخافَه أحدٍ من الخَلق (قیومی إصفهانی، 1378ش: 56)؛
– و بالله أستَنجِح و بِمُحمَّدٍ رسولُ الله وآل مُحمَّد … و علیهم أتوجه (همان: 82).
در کلمه‌های ‌«الحق و الخلق» و «أستنجح و أتوجه» این آرایه وجود دارد چرا که شنونده گمان می‌کند از یک ریشه‌اند حال آنکه این گونه نیست.
ج. جناس مُصَحِّف
آن است که دو لفظ در تعداد حروف و ترتیب آن‌ها مشابه و در نقطه‌ها ‌مختلف باشند، به گونه‌ای که اگر یکی از نقطه‌ها ‌زدوده شود از کلمه‌ی دیگر متمایز نمی‌شود (تونانی، بی‌تا: 128). از جمله شواهد آن در صحیفه عبارت است از:
– والله مُحیطٌ بی ویحجزکَ عنِّی و یحولُ بَیتی بِحَولِه و قُوَّتِه (قیومی إصفهانی، 1378ش: 162).
شاهد در «یحولُ و بِحَولِ» است که «الباء و الیاء» در آن اختلاف دارند. این آرایه بر زیبایی کلام حضرت افزوده است.
د. جناس لاحق
آن است که اختلاف در نوع حروف باشد حال آنکه وزن یکی است و تقاربی میان دو کلمه نیست و این اختلاف یا در ابتدا یا در وسط یا در پایان قرار می‌گیرد (الجرجانی، 2003م: 231). از جمله شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– أن ترحم والدی الغریبین فی بُطونِ الجَنادل، البعَیدینِ مِنَ الأهلِ و المنازل (قیومی إصفهانی، 1378ش: 44)؛
– یا سامعَ کُلِّ صوتٍ و یا سابقَ کُلِّ فوتٍ (همان: 48) در این مورد جناس مضارع نیز به کار رفته است؛
– التی یرجِعُ إلیها الغالى و یلحَقُ بنا التالى (همان: 43)؛
– اللهم أمنحنا أکتافهم و ملِّکنا أکنافهم (همان: 84).
«الغریبین و البَعیدینِ»، «سامعَ و سابقَ»، «الغالی و التالی» و «أمنحنا و ملِّکنا» نمونه‌هایی از جناس
لاحق‌اند که بر زیبایی کلام حضرت رضا (علیه‌السلام) افزوده است.
هـ- جناس غیر تام «مکتنف الوسط»
آن است که قیدی از قیدهای مذکور در جناس تام مختلف باشد و بر دو گونه است: یکی اینکه به زیاده یک حرف در اول یا وسط یا آخر مختلف باشند، دوم اینکه به زیاده بیش از یک حرف مختلف باشند (القزوینی، 1430ق: 377). از جمله در صحیفه عبارت‌اند از:
– فإِنَّ استبدالک بنا غیرنا علیک یسیر و هو علینا عَسیر (قیومی إصفهانی، 1378ش: 72)؛
– و الفَضلُ و الفَضیله (همان: 82)؛
– و لا بمثِلُ بِنظیرٍ و لا یغلَبُ بِظَهیر (همان:88)؛
– اللّهم صلِّ علی نورک و سراجک و ولی ولک و وصیِّ وصیک (همان: 238).
در «یسیر و عسیر»، «الفضل و الفضیله» و «نظیر، ظهیر» این آرایه‌ی ادبی ملاحظه می‌شود.
م. جناس لفظی
آنکه دو رکن لفظ‌ها از لحاظ تلفظ، مشابه و از لحاظ نوشتار چه به صورت کتابت با نون تنوین یا اختلاف در ضاد و هاء متفاوت باشند (هاشمی، 1389ش:264) باید توجه داشته باشیم که از باب تسامح به مخارج حروف توجه نمی‌کنیم. از جمله در صحیفه عبارت است از:
– یا بدی ء یا بدیع (قیومی إصفهانی، 1378ش: 165).
در واژه‌های «البدیء و البدیع» دو کلمه‌ی نوشتاری تفاوت دارند ولى از باب تلفظ مشابه‌اند.
ن. جناس مکرر
به آن، جناس مزدوج یا مردد نیز می‌گویند، توضیح آن، این گونه است که دو رکن مجاور از جناس‌ها ‌در نهایت سجع در نثر یا نظم بیاید (القزوینی،1430ق: 381) از جمله شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– اللّهمَ فادعنی یومَ حَشری و نَشری (قیومی إصفهانی، 1378ش:160)؛
– راموا قامه الإمام بعقولٍ حائرهٍ بائرهٍ (همان: 258).
شاهد مثال در «حشری و نشری»، «حائرهٍ و بائرهٍ» می‌باشد و به خاطر سلیس بودن، باعث راحتی
تلفظ و زیباسازی جمله شده‌اند.
8. رد العجز علی الصدر
عبارت است از اینکه یکی از دو لفظ مکرر «متفق در لفظ و معنی» یا مجانس «متفق در لفظ و نه در معنی» یا ملحق به آن دو، یکی در اول و دیگری در آخر بند بیاید (عبدالحمید، 2001م: 98) از جمله در صحیفه عبارت است از:
– ولا کان قبلُک إلهٌ نَدعوهُ‌ و نَتعوَّذُ به و نتضرَّع إلیه و نَدعُک (قیومی إصفهانی، 1378ش: 180).
این مورد دلالت بر توان شاعر، آشنایی وی با ظرافت‌های ‌سخن و اطاعت الفاظ از او دارد، آنگاه که جمله‌ای می‌خوانیم احساس می‌کنیم الفاظ آن با هم در ارتباط است گویا معنی فاصله‌ها ‌یکسان است.
9. سجع
اصل کلمه‌ی سجع از «سجعت الناقه» گرفته شده و آن زمانی است که ماده‌ی شتر صدایش را در یک حالت مشخص بکشد، سجع در صورتی صحیح است که یکسری شروط را دارا باشد، از جمله: الفاظ، زیبا و خوش مدل بوده به طوری که شنونده از شنیدن آن‌ها لذت ببرد و اینکه الفاظ در خدمت معانی باشند، معانی به دست آمده از این الفاظ زشت نباشند و هر یک از سجع‌ها ‌بر معنی متفاوت با سجع قبلی دلالت داشته باشند تا سجع مورد نظر به نوعی تکرار بدون فایده تبدیل نشود (تونانی، بی‌تا: 134).
سجع بر کلمه‌ی آخر پاراگراف اطلاق می‌شود البته بنا بر توافقش با کلمه‌ی آخر پاراگراف قبلی، گاهی اوقات نیز فقط بر خود این توافق اطلاق می‌شود بدون توجه به پاراگراف‌ها ‌(الکرمی، 1375ق: 175). بنابراین سجع یعنی همگونی حرف آخر کلمه‌ها ‌در تمام موارد به جز وزن و بهترین نوع سجع آن است که فقره‌هایش با هم مساوی باشند. سجع در نثر چهار گونه می‌باشد: متوازی، مطرف، مرصع و مشطور (أبوالعدوس،1427ق: 289). بهترین سجع آن است که طبیعی، خودجوش و بدون تکلف باشد (اللادقی، 1963م: 211). بنابراین سجع در نثر مانند وزن است در شعر. وجود سجع در کلام امام را بدین صورت بیان می‌کنیم:
سجع متوازی
همراهی لفظ آخر از ابتدای پاراگراف اول با کلمه‌ی آخر از پاراگراف دوم در لفظ و وزن و روی می‌باشد (أبوالعدوس، 1427ق: 289) و از شاهد مثال‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– من مَشارِقِ الأرضَ و مَغارِبها و برِّها و بَحرِها و سَهلِها و جَبَلها (قیومی إصفهانی، 1378ش: 56)؛
– اللّهم یا فارِجَ الهَمِّ و کاشِفَ الغمِّ (همان: 132)؛
– یا ماجدُ یا کَریم، یا واحِدُ و یا کریم (همان: 134).
در مثال‌های بالا شواهد «فارِجَ، الغمِّ و… » تأثیر بارزی بر زیبایی کلام گذاشته‌اند.
سجع مطرَّف
اگر دو لفظ در وزن، متفاوت و در قافیه همگون باشند سجع مطرف نامیده می‌شود (القزوینی، 1430ق: 384). از شاهد مثال‌های آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– اللّهم اهدنا فیمن اهدایت و عافنا فیمن عافیت (قیومی إصفهانی، 1378ش: 198)؛
– یا الله یا ربِّ الأرباب و یا سید السادات (همان: 178).
شاهد در «اهدیت و عافیت» و «الارباب و السادات» می‌باشد، آنچه در جناس مطرف مهم می‌باشد اینکه، خواننده خیال کند لفظ اول تکرار شده، آنگاه که یک حرف دیگر بر آن وارد گردد از ذهنیت قبلی خود بازگردد (عبدالحمید، 2001م:106).
سجع مرصِّع
آن است که الفاظ موجود در هر دو پاراگراف از نظر وزن و قافیه همگون باشند، از مثال‌های این صنعت بدیعی در صحیفه عبارت‌اند از:
– اللّهم وطهِّر منهم بلادک و أشفِ منهم عِبادک و أعزِّ به المؤمنین و أحی به سُننَ المُرسلین (قیومی إصفهانی، 1378: ش56)؛
– أسألُکَ کفایه الأذى، و العافیه والشفاء، و النصر على الأعداء، و التوفیق لما تَحب و تَرضى (همان: 138).
شاهد در «طهِّر منهم بلادک و أشف منهم عبادک» و «و أعزِّ به المؤمنین و أحی به سنن المرسلین» می‌باشد. در سجع، بیان قرینه مهم است، اگر در این زمینه اختلالی پیش آید زیبایی جمله از بین می‌رود، چون همین زیباگویی باعث متمایز و دل‌چسبب شدن جمله می‌شود، هرچه کلمه‌ها ‌از نظر وزن و قافیه همگون‌تر باشند زیباتر است، بدین صورت که اگر این موارد حذف شوند جمله خشک و بی‌روح می‌شود، بهترین سجع آن است که در تعداد و نوع کلمه‌ها ‌همگون باشد، زیبایی جمله نیز از همین همنشینی متأثر می‌گردد، بایستی مفردات جمله، زیبا، پرکاربرد، غیرتکراری بوده و فاصله‌ها ‌نیز سکون داشته باشند (محمودیاسین، 1418ق: 77).
10. لزوم ما لایلزم
به این صنعت، التزام، تضمین، تشدید و اعنات نیز گفته می‌شود، توضیح آن بدین صورت است که ادیب قبل از حرف روی – یا همان قافیه – در شعر یا آنچه در معنی حرف روی است در نثر – یعنی قبل از حرف پایانی جمله – حرفی بیاورد که لزومی ندارد و بدون آن نیز سجع یا قافیه کامل باشد (التفتازانی، 1422ق: 239). شاعر یا ناثر قبل از حرف آخر در بیت‌ها ‌یا سجع‌های ‌خویش ملتزم به چیزی شود که نیازی بدان نیست، بدین صورت که دو یا سه حرف آخر در وزن و … که در نظام قافیه بندی نیازی به همگونی آن‌ها نیست ملتزم شود (أبوالعدوس، 1427ق: 295). از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– أن ترحَم والِدیَّ الغریبین فی بُطونِ الجَنادِل، البَعیدین مِن الأهلِ و المَنازِل (قیومی إصفهانی، 1378ش: 44)؛
– و إن ردَدت مع ذلک سُؤالی وخابَت إلَیک آمالی (همان:44)؛
– أحین تطوَّلتَ علَى بالرضا وتفضَّلت بالعَفو عمّا مضی أم حینَ زِدت العفو والغُفران، باستیناف الکرمِ و الإحسان (همان: 44).
همان گونه که در گفتار حضرت می‌بینیم، نکته‌ی مهم در سجع، غیرعمدی بودن آن است و نباید در این صنعت اثری از تکلف و صنعت پردازی وجود داشته باشد.
11. موازنه
همسان بودن دو کلمه‌ی آخر در فقره یا بیت در وزن بدون توافق در قافیه را گویند (ابوالعدوس، 1427ق: 292) و موازنه مانند سجع در معادله می‌باشد، چرا که در سجع اعتدال و همگونی اجزاء در فقره‌ها ‌وجود دارد و اینکه نهایت کلمه یک حرف واحد می‌باشد، از سوی دیگر این اعتدال موجود در سجع در موازنه نیز وجود دارد، البته همسانی در فاصله‌ها ‌را ندارد، بنابراین می‌توانیم بگوییم: هر سجعی می‌تواند موازنه باشد ولی هر موازنه‌ایی سجع نمی‌باشد، به خاطر سادگی در استعمال و اینکه کاربرد موازنه راحت‌تر از سجع متوازی می‌باشد وجود موازنه بیشتر از ترصیع می‌باشد. از نمونه‌های آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– وجدِّد لمُحسِنها فی کلِّ وقتٍ مسَّرهً و نعمهً و لمُسیئها مغفرهً و رحمهً حتى تشملَ بنا مَسرَّهَ السابق و اللاحِق (قیومی إصفهانی، 1378ش: 46)؛
– یا سامعَ کلِّ صوتٍ و یا سابقَ کلِّ فوتٍ (همان: 48)؛
– فإنّ استبدالَکَ بنا غیرنا علیک یسیر و هو علینا کبیر، إنَّک علی کُلِّ شیءٍ قدیر (همان:60).
در این صنعت بدیعی، چینش کلمه‌ها ‌بسیار زیبا و هم نوا می‌باشد. وزن موجود و تکراری که در متن به وجود می‌آید زیبایی بیشتری به مطلب داده و خواننده و شنونده را مجذوب خود می‌کند، البته جمله به خاطر وجود این صنعت نوعی تأکید نیز پیدا می‌کند.
آرایه‌های ‌معنوی
منظور صنایعی می‌باشند که وظیفه‌ی زیباسازی معنا را دارند، هر چند در برخی موارد باعث زیبایی لفظ نیز می‌شوند، نشانه‌ی محسنات معنوی این است که اگر لفظی به مترادف خود تغییر یابد زیبایی کلام از بین نمی‌رود، محسنات معنوی شامل طباق، مقابله، توریه، حسن تعلیل و… می‌شوند، تعداد این محسنات در کتاب‌های بلاغی بسیار زیاد می‌باشد و برخی صنعت‌ها در بین علم معانی و بدیع مشترک می‌باشند، بدین صورت برخی ادباء آن را جزو صنایع بیانی و برخی دیگر جزو محسنات بدیعی برمی‌شمارند.
1. إحتراس
اینکه در سخن شاعر یا ناثر طعنه‌ایی وجود داشته باشد، پس وی به کمک این صنعت، خودش را از آن مبرا سازد (محمودیاسین، 1418ق: 244). حقیقت این است متکلم همین که احتمال معترض شدن مخاطب یا خستگی وی را بدهد، سخنی کوتاه می‌آورد تا از این حالت مخاطب رهایی یابد. از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– جبریلُ عن یمینی و میکائیلُ عن شِمالی و مُحمدٌ صلی الله علیه وآله أمامی والله عزَّوجلَّ یطلُ علَی، یمنعکم منِّی و یمنعُ الشیطان الرجیم، یا مَن جَعلَ بین البَحرین حاجِزاً، اُحجُز بینی و بین أعدائی حتی لا یصلوا إلی سوء (قیومی إصفهانی، 1378ش:150)؛
شاهد مثال در عبارت اول اینکه مکان جبرئیل و میکائیل و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) را بیان می‌دارد، سپس کلمه‌ی «اعداء» را بیان می‌دارد، پس ابتدا از خدا می‌خواهد که بین وی و دیگران فاصله قرار دهد، سپس احتمال می‌دهد که امر بر مخاطب مشتبه گردد بنابراین لفظ «اعداء» را بیان می‌دارد تا از وجود مانع بین خود و پیامبر احتراس بجوید.
– سترت بینی و بینک بِسِتر النُبوه الذى استتَر أنبیاءَ الله بِه من سطواتِ الجَبابِره و الفَراعِنه (همان:160).
واژه‌ی «ستر النبوه الذی استر أنبیاء الله به» توهمی که ممکن است درباره‌ی ستر و نوع آن در ذهن
مخاطب به وجود آید را دفع می‌کند.
2. إدماج
عبارت است از اینکه، در سخنی که برای معنایی ساخته شده باشد معنای دیگری نیز گنجانده شود (هاشمی، 1389ش: 266) و از موارد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– بسم الله الرحمن الرحیم لا الله الا الله وحده لا شریکَ له أنجز وعدَه و نَصرَ عَبده وأعزَّ جنده وهزَم الاحزاب وحده، فله الملک و له الحمد الحمدلله ربِّ العالمین (قیومی إصفهانی، 1378ش:140)؛
– فإنّا حیثُما سلَکتَ أمنٌ مطمئنٌ، وعدوى فى الأهوال حیران، قد حفَّ بالمهانه، وألبس الذل و قُمِّح بالصغار، ضربتُ على نفسى سرادق الحیاطه و لبست درع الحفظ وعلَّقتُ علىَّ هیکل الهیبه (همان: 144).
در مثال اول، حضرت نوعی مدح را در کلام خود بیان داشته است. این جمله نوعی تلمیح نیز دارد. در جمله‌ی دوم حضرت در ضمن افتخار به خویشتن و توانایی‌هایش، دشمن خویش را نیز هجو می‌کند.
3. إرداف
اینکه گوینده معنی را اراده کند ولی لفظی را که برای آن معنی تعیین شده باشد را به کار نبرد، بلکه لفظی مترادف با لفظ اصلی را بیاورد که به صورت کنایه‌ایی به لفظ اصلی اشاره دارد (اللادقی، 1963م: 216). از موارد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– فهُم لی خاضِعون و عنّی نافرون، کأنَّهم حمرٌ مستنفره (قیومی إصفهانی، 1378ش: 144)؛
فأتى بلفظه «حمر مستنفره» کنایه عن الاعداء الذین سلَطَّت علیهم الوحشه؛
– اللّهم قولُک الحق الذی لا خلفَ له ولا تبدیلُ یومَ ندعو کلِّ اُناسٍ بإمامهم (همان:110).
پس جمله‌ی «یوم ندعو کلَّ اُناسٍ بإمامهم» از شاهد مثال‌هایی می‌باشد که دلالت بر ارداف دارد
و بنابر آرایه‌ی ارداف اشاره به روز قیامت دارد.
4. إرسال مثل
اینکه شاعر یا ناثر در ضمن کلام منظوم یا مسجوع خویش مثلی معروف یا شعر یا سخنی فصیح – که مورد پذیرش عموم مردم قرار گیرد و تبدیل به مثل شود – را بیان نماید (هاشمی، 1389ش: 342). از جمله شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– لیس لبَخیل راحه ولا لِحَسود لذَّه ولا لمُلوک وفاء ولا لکذوب مرُوَّه (قیومی إصفهانی، 1378ش:396)؛
– أفضلُ المالِ ما وقى به العِرضُ وأفضل العقلِ مَعرفَه الإنسان نَفسه (همان: 396).
ضرب المثل از مواردی است که اهل زبان در آن هیچ اختلافی ندارند و معمولاً مشتمل بر نکات حکمت و اخلاقی می‌باشد و با وجود موجز بودن، معانی بالایی را افاده می‌کند، از سوی دیگر به خاطر تخیل و استدلالی که به صورت تمثیلی بیان می‌کند و موضوعیتی که به مفاهیم ذهنی می‌دهد بسیار زیبا است، در شواهد بالا کلام امام مشتمل بر برخی از مثل‌های مشهور و مقبول می‌باشد.
5. استقصاء
به این صنعت استیفاء نیز گفته می‌شود و آن بدین صورت است که گوینده، همه‌ی اجزای یک چیز را همان گونه که شایسته‌ی آن باشد بیان کند (محمودیاسین، 1418ق: 235)، شواهد این صنعت در کلام حضرت بسیار وجود دارد از جمله:
– سبحان خالِقُ الارضَین: سُبحان خالقُ الرِّیاح و النبات، سبحانَ خالِقُ الحَیاه و المَوت، سبحان خالِقُ الثّرى و الفَلَوات (قیومی إصفهانی، 1378ش:40)؛
حضرت در این مورد تمام مخلوقات خدا را جمع نموده است، البته صنعت مراعات نظیر نیز در این مثال دیده می‌شود.
– فمَسألتی لَکَ یارب فی هذا المَقام الموصوف، مَقامَ عبدِ البائسِ المَلهوف، أن تغفرلی ما سلفَ من ذُنوبی و تعصِمنی فیما بقی من عُمری (همان: 44)؛
پس حضرت تمام حالت‌هایی که بر بنده عارض می‌شود را بیان داشته‌اند.
– اللّهم و اعزه من شرّ ما خلقتَ و ذُرأتَ و برأتَ و أنشاتَ و صوَّرتَ و احفظهُ من بین یدیه و مِن خَلفه و عن یمینِه و عن شِمالِه و من فوقِه و من تحتِه بحفظِک الذی لا یضیع من حَفظتَ به (همان:52).
در این مورد حضرت، تمام مصائب بندگان و استمداد بنده از خدا و حمایت خدا از بنده را بیان می‌دارد.
6. التفات
از نظر لغوی به معنی روی گردانی و تحول می‌باشد. در حقیقت از توجه انسان به سمت راست و چپ خویش گرفته شده، این صنعت چنین نام‌گذاری شده است چون که در آن سخن از صیغه‌ایی به صیغه‌ی دیگر منتقل می‌شود و در آن، گوینده از اخبار به خطاب منصرف می‌گردد، البته آنجا که فرد از یک معنی به معنی دیگر وارد می‌شود نیز زیرمجموعه‌ی التفات قرار می‌گیرد (محمودیاسین، 1418ق:247).(4) از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– لا اله الّا انت، سُبحانک إِنَّنی کنتُ من الظّالمین، فاستجِبنا له و نجّیناه من الغمِّ و کذالک نُنجّی المؤمنین، ربنا إِنَّک جامعُ الناس لیومٍ لاریبَ فیه إنّ الله لا یخلفُ المیعاد (قیومی إصفهانی، 1378ش: 180)؛
– أعوذُ بالرّحمان مِنکَ إن کنتَ تقیاً، اخسئوا فیها (همان: 167).
در نمونه‌ی اول، حضرت اسلوبش را از خطاب به غیبت تغییر داده است، در نمونه‌ی دوم نیز بدین صورت عمل کرده است، اسلوب التفات برخلاف سیاق طبیعی که در فقره وجود دارد می‌باشد، بنابراین اگر دور از تکلف باشد بر زیبایی سخن تأثیرگذارتر است، چون تکلف متناسق بودن جمله را از بین می‌برد، این صنعت، باعث تنویر ذهن و درک بیشتر زیبایی و عمق جمله می‌شود، بنابراین هر قدر جمله از اسلوبی به اسلوب دیگر منتقل گردد باعث می‌شود شنونده نشاط بیشتری پیدا نموده و لذت بیشتری ببرد، همین تفنن و رنگارنگی اداء باعث می‌گردد بهره‌ی بیشتری از کلام برده شود (محمودیاسین، 1418ق:250).
7. بسط
اینکه که گوینده کلماتی بیشتر از معنی مورد نظر خویش بیاورد. نکته‌ی مهم در این صنعت اینکه باید این زیادی کلمه‌ها ‌هم در معنی مدنظر و هم در بیان مطلب، تأثیرگذار باشند (ابن المعتز، 1422ق: 224). از موارد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– اللّهم العَن أباجَهل والوَلید لعناً یتلو بعضُه بعضاً ویتبع بعضُه بعضاً، اللّهم العنهُما لعناً یلعَنهُما به کل ملکٍ مقربٍ وکل نبى مرسلٍ وکل مؤمن امتحنت قلبه للإیمان، اللّهم العنهُما لعناً یتعوَذُ منه أهلُ النّار (قیومى إصفهانى،1378ش: 100)؛
و در این شاهد مثال علاوه بر التفات.
– معدن القدس و الطهاره و النسک و الزهاده و العلم و العباده، مخصوص بدعوه الرسول ونسل المُتطهِره البتول، لا مُغمز فیه فى نسبٍ ولا یدانیه فى حسبٍ، فى البیت من قریشٍ و بالذروه من هاشم و العتره من الرّسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) و الفرعُ من عبد مناف (همان: 262).
در هر دو نمونه التفات آشکار می‌باشد. در مثال اول جناس و اشتقاق نیز موجود می‌باشد، بسط به خاطر وضوحی که دارد منجر به روشنی سخن امام شده است.
8. ترتیب
آوردن یکسری صفت مربوط به یک موصوف به صورت مرتب همان گونه که در خارج وجود دارند (محمودیاسین، 1418ق: 215) و از شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– یا مَن خَلق فرَزَقَ، و اَلهَمَ فأنطَقَ و ابتدَعَ فشَرعَ و علا فارتَفعَ و قدَّرفأحسنَ، و صوَّر فاتقنَ واحتجَّ فأبلغ (قیومی إصفهانی، 1378ش:88)؛
– الذین إذا أحسَنوا استَبشروا و إذا أساوا استَغفروا و إذا أعطوا شَکَروا و إذا ابتلوصَبَروا و إذا غَضِبوا عفوا (همان: 382).
در شاهد اول، حضرت، صفات خدا و در دومی حالت‌های فرد مؤمن را در طول روز از نظر عبادت و معصیت بیان می‌دارد.
9. جمع
اصطلاحاً جمع نمودن چند چیز ذیل یک حکم واحد می‌باشد (القزوینی، 1430ق: 352) و از شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– و اجعل لی من کلِ همٍ فرجاً و مَخرجاً و جمیع المؤمنین و احفظ فیه رَسولَک و وصی رسولِک و آباءَه (أئمتک و دعائِمَ دینِک) صلواتک عَلَیهِم أجمَعین (قیومی إصفهانی، 1378ش:54)؛
– و اقصِم بِه رُؤوس الضَّلاله و شارعه البِدَع و ممیتهِ السُنَّه و مقویه الباطِل و ذَّلل به الجبّارین وأبرَ به الکافِرین و جمیعِ المُلحدین (همان: 68).
اولین عامل زیباسازی صنعت جمع غرابت – ایجاد رابطه‌ی فنی و بدیعی در سخن – می‌باشد، سپس ایجاد رابطه بین یکسری از موارد و اجتماع اشیاء متعدد ذیل حکم واحد است، همین امر منجر به نشاط عقل و تلاش برای کندوکاو رابطه‌ی آن‌ها می‌شود، همان گونه که در شاهد مثال‌ها می‌بینیم.
10. تفریق
اینکه میان دو چیز از یک نوع به لحاظ اختلاف در حکم جدایی افکنده شود (القزوینی،1430ق: 352). از شواهد آن در صحیفه عبارت است از:
– اللّهم و لِکُل مُتوسلٍ ثوابٌ و لکُلِّ ذی شفاعهٍ حقٌ (قیومی إصفهانی، 1378ش: 114).
در این جمله‌ی حضرت بین شفاعت کنندگان و متوسلین فرق گذاشته و صنعت تفریق به کار برده است.
11. تقسیم
اینکه چند چیز ذکر شود، سپس به هر یک از افراد آن به صورت تعینی چیزی نسبت داده شود «هاشمی احمد 1389ش: 245» یا می‌توان این گونه گفت که تقسیم را در چند مجموعه قرار دهیم:
– بیان تمام شقوق معنی؛
– بیان احوال گوناگون شیء و سپس به هر یک از موارد آنچه مرتبط است را اضافه کنیم (محمودیاسین، 1418ق: 184). از شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– و أسألُکَ نَفحهً من نفَحاتِکَ و فَتحاً یسیراً و رِزقاً واسعاً ألمَّ به شَعئی، وأقضی به دینی و أستَعینُ به علی عِیالی (قیومی إصفهانی، 1378ش: 134)، در این مثال لف و نشر و مراعات نظیر وجود دارد.
– لا یکونُ المؤمنُ مُؤمناً حتى تکونَ فیه ثلاث خصالٍ سنّه من ربه وسنّهٌ من ولیه وسنَّهُ من نبیه، فأما السنَّه من ربه فکتمانُ السر، وأما السّنَهُ من نبیه فمُداراه الناس وأمّا السنَّهُ من ولیه فالصبر فى البَأساء والضَراء (همان: 380).
زیبایی این صنعت در این است که بین دو یا چند چیز در یک حکم جمع می‌کنیم، سپس برای هر مورد به صورت انفرادی چیزی که مرتبط با آن باشد را می‌آوریم، پس اشیای مشترک در احکام عمومی در جزئیات با هم متفاوت می‌شوند، بدین جهت نفس انسان از احاطه بر جزئیات سرخوش می‌شود (محمودیاسین، 1418ق: 187) و به نوعی مانند لف و نشر می‌باشد. فرق این دو در این است که علاقه‌ها ‌روشن و غیرپوشیده می‌باشند و زیبایی که از فواصل جمله‌ها ‌در لف و نشر به دست می‌آید در تقسیم وجود ندارد (همان).
12. جمع و تفریق
اینکه گوینده بین دو چیز ذیل یک حکم واحد جمع کند، سپس بینشان به صورتی موجز تفریق ایجاد کند، یا جمع این است که بین دو یا چند چیز جمع کنیم و تفریق اینکه بین دو مورد از نوعی واحد تباین ایجاد کنیم حال برای مدح یا غیر آن (القزوینی، 1430ق: 352) و از شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– العجبُ درجاتٌ منها أن یزین للعبد سوء عمله فیراه حسناً فیعجبه ویحسب أنَّه یحسن صُنعاً و منها أن یؤمنَ العبد بِربِّه فیمُنَّ علی الله ولله المنَّه علیه (قیومی إصفهانی، 1378ش: 394)؛
– النّاس ضَربان بالِغٌ لا یکتفی، و طالبٌ لا یجِد (همان: 398)؛
– اسألک یا متفضِّل، أن تفضَّل علىّ بالأمن و الإیمان على نفسى وروحى و السلامه من أعدائى (همان: 148)؛
– فقد آتینا آلَ إبراهیم الکتاب و الحِکمه وآتیناهم ملکاً عظیماً، فمِنهُم من أمَن به و مِنهُم من صَدَّ عنه (همان: 264).
پس در این موارد، شاهد مثال آشکار می‌باشد و زیبایی بسیار بالایی به کلام می‌دهد.
13. جمع و تقسیم
جمع موارد متعدد ذیل حکم واحد و سپس تقسیم آن و بالعکس تقسیم موارد متعدد سپس جمع آن ذیل حکم واحد می‌باشد (عتیق، بی‌تا: 576). از مثال‌های آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– اللّهم وطَهِّر مِنهُم بِلادک وأشفِ مِنهُم عِبادک وأعزِّ به المؤمنین وأحىَ به سُنَنَ المُرسَلین و دارِسِ حُکم النَبیین وجدِّد به ما مَحی مِن دینِک أدعُوک رهباً و رغباً و … وفی کلِّ حالاتی و یوجد فیها الضاد أیضاً (قیومی إصفهانی، 1378ش:80)؛
– الإیمانُ أربعهُ أرکان: التوکلُ على الله و الرضا بقضاءِ الله والتسلیمُ لأمرِ الله و التفویض إلى الله (همان: 378).
در موارد بالا، زیبایی که این آرایه به مطالب داده آشکار است، اساساً این زیبایی متأثر از تقسیم و تفریقی موجود در جمله می‌باشد.
14. توزیع
اینکه شاعر یا ناثر حرفی از حروف هجاء را بیشتر از بقیه به کار ببرد، در این صنعت شرط است که به دور از تکلف باشد (عتیق، بی‌تا: 586). از شواهد مثال این صنعت در صحیفه عبارت است از:
– یا معروفاً بالمعروفِ معروفٌ، یا من هو بالمعروف موصوف، أنِلنی مِن مَعروفِک معروفاً تَعنینی به عن معروف من سوالِک (قیومی إصفهانی، 1378ش:116).
راز بلاغت این صنعت، زیبایی است که از موسیقی موجود در حروف به وجود می‌آید، این موسیقی متأثر از تکرار حرف بیشتر می‌شود، برای درک بیشتر زیبایی این صنعت می‌توانیم بر صفاتی که بعد از هر مثال آمده است، متمرکز شویم.
15. تنسیق صفات
تنسیق صفات یا تتابع صفت یا حسن نسق در علم بدیع این است که، صفات متعدد و مکرر مربوط به یک موصوف را بیان کنیم. موارد متعددی از این صنعت در کلام امام وجود دارد از جمله:
– اللّهم فإنّا نَشهَد لهَ یومَ القیامه وأَنَّه الهادی المَهد‌یُّ الطاهرُ التّقیُّ النقیُّ الرضیُّ الزَّکی (قیومی إصفهانی، 1378ش:70)؛
– اللّهم یا ذا القُدرهِ الجامِعه و الرَّحمه الواسعه و المِنَن المُتتابِعه (همان: 86)؛
– فاسقهم سقیاً نافعاً عاماً غیر رائثٍ ولا ضائرٍ (همان: 104).
بلاغت موجود در این صنعت از تکرار صفت‌ها ‌که هر کدام بعد از دیگری می‌آید آشکار می‌شود و اینکه تمامی این صفت‌ها ‌برای یک موصوف واحد می‌آیند کلام را جذاب‌تر می‌کند.
16. توشیع
آوردن کلمه‌ی مثنی یا جمع در آخر پاراگراف و سپس تفسیر آن به مفردات (القزوینی، 1430ق: 352). از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– العجبُ درجاتٌ: مِنها أن یزینَ للعَبدِ سوءَ عَمَلِه فیراه حسناً، فیعجِبه ویحسِبُ أَنَّه یحسِنُ صُنعاً و مِنها أن یومن بربِّه فیمُنَّ علی الله و لله المنَّه علیه فیه (قیومی إصفهانی، 1378ش: 394)؛
– إِنَّ للقلوبِ إقبالاً و إدباراً و نشاطاً و فُتوراً، فاذا أقبَلت بَصُرت وفهمت و إذا أدبرت کلَّت و ملَّت، فخُذوها عند إقبالِها و نِشاطِها، واترکوها عند إدبارِها و فُتورِها و فیها الجمع مع التقسیم ایضا (همان:398).
زیبایی که این صنعت به سخن می‌دهد بدین شکل می‌باشد، وقتی آغاز سخن را می‌شنویم می‌توانیم پایان آن را حدس بزنیم، این صنعت نزد بلاغیان پرکاربرد است تا بتوانند توانایی بلاغی خویش را آشکار سازند.
17. حسن الطلب
حسن طلب یعنی توانایی در ابراز خواسته، بدین معنی است که گوینده به وسیله‌ی الفاظ زیبا به خواسته و طلب خویش اشاره کند و سخن خویش را متناسب و سلیس بیان نماید البته به دور از پافشاری در حاجت (هاشمی، 1389ش: 273). از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت است از:
– استسلَمتُ مولایَ لَک وأسلَمتُ نَفسی إلیک وتوکَّلتُ فی کلِّ أموری علیک و أنا عبدُک و ابنُ عبدَیک، اخبانی اللّهم فی سِترکَ عن شِرار خلقِک و اعصِمنی من کل أذی و سوءٍ بمنِّک، واکفِنی شرکلِّ ذی شرِ بقُدرتِک (قیومی إصفهانی، 1378ش: 138).
در این صنعت بدیعی می‌بینیم که شخصی، حاجت خویش را با لطافت و زیبایی بیان می‌کند و با یاری جستن از صنایع بدیعی نیاز خویش را آشکار می‌سازد و این امر موجب زیبایی سخن گشته و جمال آن را چند برابر می‌کند.
18. رجوع
اینکه گوینده بنا به هر دلیلی از جمله تحسر یا ناراحتی و… به کلام قبلی خود بازگشت کند (ابن المعتز،1422ق:214). از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت است از:
– لیسَت العبِادَهُ کثرهَ الصِّیام والصَّله وإنّما العبادهُ کثره التَفکر فی أمرِ الله و فیها إرسال المثل أیضاً (قیومی إصفهانی، 1378ش:384).
زیبایی موجود در این صنعت این مثل را تداعی می‌کند که می‌گوید «بازگشت به حق بهتر از پافشاری بر باطل است»، در بازگشت به حق، مقصود جمال و کمال بیانی می‌باشد که شنونده می‌خواهد آن را بشنود و بعد از اینکه پافشاری بر باطل نموده حال اعتراف به خطایش می‌کند یا اینکه فرد هنگام سخن گفتن، بیان خود را پست‌تر از مقام فرد می‌بیند پس بازگشته و بر کلام خود می‌افزاید تا سخنش شایسته‌ی مقام فرد مقصود باشد (محمودیاسین، 1418ق:216).
19. طباق
طباق از واژه‌ی طابق الفرس – وقتی پایش را در مکان دست‌هایش قرار دهد – می‌آید. طباق جمع نمودن بین دو مورد متضاد می‌باشد، حال می‌خواهد از یک وجه باشد یا از تمام وجوه، حقیقی باشد یا اعتباری، وجودی باشد یا عدمی. صاحب کتاب بدیع القرآن شرط نموده است که فقط دو مورد متضاد باشند نه بیشتر و همچنین بایستی حقیقی باشند. طباق دو نوع می‌باشد. اول: به وسیله‌ی الفاظ حقیقی باشد، دوم: با الفاظ مجازی بیاید که تکافؤ نامیده می‌شود (السبکی، 1422ق: 225).(5)
طباق ایجاب
اینکه دو مورد متضاد از نظر سلبی و ایجابی اختلاف نداشته باشند (اللادقی، 1963م: 226). از جمله شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– سبحان خالق النُور، سبحان خالق الظُّلمه، سبحان خالق الحیاه و الموت (قیومی إصفهانی، 1378ش:40)؛
– ووَرشهُ‌ مشارق الارضِ و مَغاربِها و قوِّ ناصره واخذُل خاذلَه، و بحرِها و بحرِها و سهلِها و جَبَلها (همان: 56)؛
– و تَجمع له المُلکَ المملکات: قریبها و بَعیدُها و عزیزُها و ذلیلُها التی یرجعُ إلیها الغالی ویلحَقُ بها التالی (همان:60).
راز بلاغی موجود در این صنعت جمع نمودن بین یکسری از امور متضاد در قالب جمله‌ی واحد می‌باشد، این کار منجر به زیباسازی کلام می‌شود، چون هر لفظ همراه متضاد خودش شده و این همنشینی نشان دهنده‌ی توانایی گوینده در بیان کلمه‌ها ‌است.
طباق سلب
همان گونه که اشاره شد در این صنعت، متضادها از نظر سلب و ایجاب مخالف می‌باشند (اللادقی، 1963م :226). از جمله شواهد این صنعت در صحیفه عبارت‌اند از:
– حسبی الذی یکفی مالا یکفی أحدٌ سِواه (قیومی إصفهانی، 1378ش: 152)؛
– إنّى أعوذ بالرحمن منک إن کنتَ تقیاً أو غیر تقیٍ (همان:160)؛
– ما شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن و فیها افتنان أیضاً (همان:162)؛
– یریدُ الله بِکُم الیسر ولایریدُ بِکُم العُسر (همان: 182).
همان گونه که در سخن امام دیدم طباق بر زیبایی سخن بسیار تأثیرگذار است، خصوصاً اگر جدید باشد، زیبایی‌اش بر عقل انسان تأثیر می‌گذارد و تنها موردی است که گوینده بدون تکرار بیان می‌کند، اگر صنعت تضاد بین دو جمله باشد بهتر از این است که بین دو کلمه باشد. به خاطر ایجاد تقابل بین دو حدث و زیبایی آن به بساطتی که در ذهن می‌آفریند مربوط می‌شود. در این صنعت خطیب ابتدا، کلمه می‌آورد و سپس متضاد آن را بیان می‌دارد. از سوی دیگر به کلام نوعی تأکید می‌بخشد. از طریق طباق، عواطف، ساده‌تر منتقل شده، باعث نشاط ذهنی مخاطب می‌شوند و ذهن را صیقل می‌دهد، تضاد معانی عمیقی را افاده می‌کند و اگر با یکی دیگر از صنایع بدیعی مقترن گردد تأثیر و زیبایی‌اش دوچندان می‌شود (محمودیاسین، 1418ق: 125).
20. مذهب کلامی
اینکه گوینده به وسیله‌ی یک حجت عقلی قاطع، صحت سخن خویش را تأیید و ادعای فرد مخاصم را باطل کند، گوینده حجت خود را به کمک مقدماتی که نزد مخاطب مسلم می‌باشند بیان می‌دارد (همان: 214). از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت است از:
– أما علمتَ أنَّ الله تعالی أوحی إلی عمران: أنّی واهبٌ لک ذکراً فوهب له مریم و وهب لمریمَ عیسی (علیه‌السلام) فعیسی من مریم و مریم من عیسی، عیسی و مریم شیءٌ واحدٌ و أنا من أبی و أبی منی و أنا و أبی شیءٌ واحد (قیومی إصفهانی، 1378ش: 76).
زیبایی این صنعت در ادعایی است که به وسیله‌ی دلیل اثبات می‌شود و تأثیرش در ایجاد تأثرهای نفسی بسیار قوی و آشکار است. به کارگیری مذهب کلامی در شعر منجر به بالا رفتن جمال کلام گشته، چون بین تخیل مبتنی بر شعر و اقناعی که خطابه بدان نیازمند است جمع می‌کند و زیبایی‌اش زمانی بیشتر آشکار می‌شود که با عاطفه‌ی انسانی همراه شود.
21. مراعات نظیر
بزرگان علم بدیع این صنعت را تناسب، ائتلاف، توفیق و مؤاخاه نیز نامیده‌اند، از نظر اصطلاحی، جمع نمودن بین شیء و مواردی که با آن مناسبت دارد می‌باشد، البته نه به صورت متضاد – تا مطابقه خارج شود – چرا که هدف جمع کردن شیء با همراهانش می‌باشد چه از نظر لفظی و چه معنوی (محمودیاسین، 1418ق: 138) و به نوعی این صنعت به کارگیری کلمه‌هایی است که جزء از کل می‌باشند. و از مثال‌های آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– سبحانَ خالقُ المیاه، سُبحان خالقُ السماوات، سبحانَ خالقُ الارضین، سُبحان خالقُ الریاح و النبات ، سبحان خالقُ الحیاه و الموت (قیومی إصفهانی، 1378ش:40)؛
– وأنت اللّهم مشاهد هواجس النفوس و مَراصِد حرکات القلوب و مطالِعُ مسّرات السرائر (همان منبع: 84)؛
– اللّهم غادِرهُم بُکرهً و هجیرهً و سحرهً و بیاتاً (همان: 86)؛
– و ارعِنی فی لَیلی و نَهاری و إمسائی و إصباحی (همان: 1378ش: 118).
در مثال‌های بالا می‌بینیم امام چگونه بین مواردی که در هر جمله وجود دارند جمع نموده‌اند، بنابراین می‌توان گفت مراعات نظیر از صنعت‌هایی می‌باشد که زیبایی‌اش را از تناسبق بین الفاظ به دست می‌آورد و به خاطر زیبایی معنوی که در کلام می‌آفریند بدیع و متمایز می‌شود. تناسب بین کلمه‌ها ‌بسیار زیباست، در این صنعت بهتر آن است که الفاظی آورده شوند که زیبایی آفرینی کنند، هر چند کلام خبری باشد، شرط اول در این صنعت رعایت تناسب و تناسق می‌باشد و اگر تمام این موارد جمع شوند باعث می‌شود ذوق خواننده بدان اطمینان حاصل کرده و سرخوش گردد، نگارش صحیح و متین جمله‌ها، تناسب معانی و پشتیبانی هر کدام از دیگری از دیگر موارد جمالی این صنعت است (محمودیاسین، 1418ق: 65).
22. مشاکله‌ی
عبارت است از ایجاد مشابهت بین دو لفظ به خاطر مجاورتی که بینشان وجود دارد یا اینکه گوینده، کلمه‌ی دوم را بیان می‌کند، سپس با ابتدای کلام تطبیق می‌دهد، اصطلاحاً مشاکله یعنی تغییر کلمه به خاطر مجاورت؛ حال این مجاورت لفظی باشد یا تقدیری (محمودیاسین، 1418ق: 118). از مثال‌های ‌آن در صحیفه عبارت است از:
– اللّهم غادِرهُم بُکرهً و هجرهً و سحرهً و بیاتاً و هم نائِمون و ضحى و هم یلعبون و مَکراً و هم یمکرون و فجأهً و هُم آمنون (قیومی إصفهانی، 1378ش: 86).
امام از کلمه‌ی «غادرهم» به خاطر مشابهتی که بین این کلمه و واژه‌ی مکر وجود دارد استفاده کرده است. صنایع افتنان، اقتباس، مراعات نظیر التفات نیز در مثال مذکور وجود دارند.
23. مقابله
اینکه در سخن دو معنی یا بیشتر ذکر شوند، سپس مواردی که در تضاد با آن‌ها باشند با رعایت ترتیب بیان شوند (اللادقی، 1963م: 230). فرق بین این صنعت و مطابقه در این است که 1. مطابقه فقط بین دو متضاد جمع می‌کند اما مقابله معمولا ًبین چهار و گاهی تا 10 مورد متضاد جمع می‌کند؛ 2. طباق فقط در اضداد وجود دارد در حالی که مقابله هم در موارد اضداد و هم غیراضداد جریان دارد و مقابله برخلاف مطابقه پنج نوع دارد (محمودیاسین، 1418ق: 126). پس کاربرد الفاظ بدین صورت که معانی در آن به صورت متضاد جریان دارند نوعی تجانس را می‌رساند و استعمال صد و نقیض بدین شکل افاده‌ی قاعده مزبور را می‌کند. و از نمونه‌های ‌آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– و حالفوا البَعید ممَّن عاضدَهُم علی أمرِهم و خالَفوا القریب ممَّن صدَ عن وُجهتهم (قیومی إصفهانی، 1378ش:68)؛
– و قوِّ ناصره واخذل خاذله (همان: 56)؛
– حتى تُنیرَ بعدلِه ظلمَ الجَورِ وتطفىءَ به نیران الکُفر و توضح به مَعاقِدُ الحقِ و مَجهولِ العدلِ اللّهم العنها فى مستترِ سرِّک و ظاهرِ علانیتک (همان: 68).
زیبایی طباق بین دو لفظ اما زیبایی مقابله بین دو جمله است، این امر منجر به به کارگیری فکر و خیال برای تکوین صورت می‌شود، در حقیقت زمانی که از تضاد سخن می‌گوییم از تضاد بین دو کلمه سخن نمی‌گوییم بلکه به دنبال تضاد در دو جمله می‌باشیم. شاید زیباترین بخش که در مقابله وجود دارد تحقق آن چیزی است که شنونده بعد از اینکه قسمت اول را شنید منتظر آن می‌باشد، پس بایستی بسیط و بدون غموز بیان شود. بنابراین همین تضاد بین قسمت‌های مختلف باعث افزایش جمال جمله می‌شود (محمودیاسین، 1418ق: 126).
24. إرصاد
از نظر لغوی یعنی مراقبت کردن و از لحاظ اصطلاحی اینکه قبل از پایان بیت یا فقره‌ی چیزی آورده شود که الهام دهنده و دلالت کننده بر فاصله یا قافیه باشد. در سخنی کوتاه؛ پی بردن به حرف آخر در بیت شعر، براساس آنچه قبل از آن آمده است و در نثر پی بردن به فاصله آنگاه که فقره شناخته شده باشد (همان:144). از شواهد آن در صحیفه عبارت‌اند از:
– أسألکَ کفایهَ الاَذی و العافیه و الشفاء و النصر علی الأعداءِ (قیومی إصفهانی، 1378ش: 138)؛
– فلن یضرنی کید الکائدین و حسد الحاسدین، أبد الآبدین و دهرُ الدهرین فلن یرانی أحدٌ ولن یقدرَ علیَّ أحدٌ (همان : 146).
پس هنگامی که این دلالت را در قافیه‌ی شعر و فاصله‌ی نثر پیدا کردیم باعث سرخوشی بیشتر می‌شود و حالت توقع موجود در شنونده به نتیجه می‌انجامد، این خود از مواردی است که این مبدأ بلاغی را «بهترین سخن آن است که جزئی از آن بر جزء دیگر دلالت کند» تأیید می‌کند (محمودیاسین، 1418ق: 144).
نتیجه‌گیری
از جمله نتایج مهمی که این مقاله به آن رسیده است:
بارزترین جزئیات بنای متن ادبی مانند: سجع، جناس، حسن انتقال و سایر صنایع بدیعی به صورت واضح و روشن در متن صحیفه – خصوصاً در دعاهای طولانی – موجود می‌باشند. هدف تمام این صنایع بدیعی بیان مفاهیم ذهنی گوینده به بلیغ‌ترین شکل است. صحیفه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) نمونه‌ی والا و شاهد مثال مهمی درباره‌ی خطابه‌ی اصیل عربی در عصر طلایی آن می‌باشد، در نوشتار حاضر این نتیجه به دست آمد که امام رضا (علیه‌السلام) در سخنان و دعاهای خویش زبانی آسان به کار می‌گرفتند که دارای ویژگی‌های زیبای بیانی، سلیس بودن عبارت‌ها ‌و آهنگین بودن آن‌ها است. به علاوه کلمه‌های ‌حضرت، خالی از الفاظ غریب و ترکیب‌های پیچیده می‌باشد. سخنان ایشان گرایش به تجدید و ابتکار در خود دارند، تمام این موارد منجر شده کلام امام تأثیر فنی و جمالی خاصی در متن ادبی داشته باشد.
این مقاله، توجه بالای حضرت رضا (علیه‌السلام) را به شکل و مضمون خطابه نشان داده و تأیید می‌کند الفاظ و ترکیب‌ها ‌به عنوان جزئی از بنای متن ادبی وسیله‌ای مهم برای نقل معنی و ساختار آن می‌باشند، بنابراین شکل و ساختار اگر بدون همراهی معنی باشند هیچ ارزش و پویایی ندارند، مگر اینکه به وسیله‌ی حسن صورت و جمال ساختاری و ترتیب زیبای الفاظ بیان شود که حضرت از عهده‌ی این مهم به خوبی برآمده‌اند.
همچنین این نوشتار از اهمیت معنی و ارزش آن در صحیفه خبر می‌دهد و از این حقیقت مهم پرده برمی‌دارد که توجه حضرت به الفاظ و موسیقی ترکیب‌ها و تمرکز ایشان بر ریختن این موارد در قالب اسالیب جذاب بسیار زیاد بوده است. ایشان در کنار رعایت این مسائل، تلاش بالایی برای خلق معانی و نوآوری آن‌ها انجام داده‌اند. در خصوص صنایع بدیعی و نقش‌شان در صحیفه‌ی امام رضا (علیه‌السلام)، نقش سجع به خاطر تأثیرگذاری بیشتری که بر مخاطب دارد، بیشتر از سایر محسنات لفظی می‌باشد، سپس طباق، مقابله، استقصاء، تنسیق صفات و حسن طلب از جمله صنایع دیگر بدیعی می‌باشند که کاربرد بیشتری دارند، همان گونه که در طول مقاله نیز مشخص شد، کاربرد محسنات لفظی بیشتر از معنوی می‌باشد و این به خاطر تأثیرگذاری بیشتر صنایع لفظی بر موسیقی کلام و ماهیت صوتی کلمه‌ها ‌می‌باشد.
نتیجه‌ی آخر که در تمام صفحات صحیفه نیز کاملاً آشکار است، ادغام شدن و همراهی صنایع مختلف بدیعی – لفظی و معنوی – با یکدیگر در جمله‌ها ‌می‌باشد که هدفی جز القای تمام عیار مقصود گوینده ندارند.

پی‌نوشت‌ها

1- مربی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علوم اسلامی رضوی rahigh504@gmail.com
2- دانشجوی دکتری فلسفه و عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه علوم اسلامی رضوی hamid Abbaszadeh@hotmail.com
3- کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه خوارزمی (تهران) alirezabelajavadk@yahoo.com
4- اسلوب التفات دو نوع است: یکی اینکه گوینده از یک معنی فراغت پیدا می‌کند و زمانی که گمان کند که شنونده می‌خواهد از توجه به وی دست بردارد، به وی تذکر می‌دهد بدون توجه به آنچه گذشته است. نوع دیگر بدین صورت است که گوینده معنی را بیان می‌کند ولی گویا خودش دچار شک و گمان شده است (العسکری، 2008م: 358) و این صنعت برعکس استطراد می‌باشد چرا که در آن زمینه معنا کاملاً تغییر می‌کند.
5- اصطلاحاً طباق یعنی جمع بین شیء و ضد آن از نظر سلبی و ایجابی، حال در شعر باشد یا در نثر؛ طباق دو نوع دارد: 1. طباق ایجاب: اینکه در آن دو مورد متضاد از نظر سلبی و ایجابی اختلاف نداشته باشند. 2. طباق سلب: موارد متضاد از نظر سلب و ایجاب با یکدیگر اختلاف داشته باشند (اللادقی، 1963م: 226).
منابع تحقیق :
إبن المعتز، أبوالعباس عبدالله، (1422ق). البدیع، ط1، بیروت: موسسه الکتب الثقافیه.
أبوالعدوس، یوسف، (1427ق). التشبیه و الاستعاره. ط1، عمان: دارلمیسره.
التفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر، (1422ق). المطول، بیروت: دارالکتب العلمیه.
الجرجانی، رکن الدین محمد بن علی، (2003م). الاشارات و التنبیهات فی علم البلاغه. ط1، بیروت: دارالکتب العلمیه.
السبکی، شیخ بهاءالدین، (1423ق). عروس الافراح فی تلخیص المفتاح. بیروت: المکتبه العصریه.
العسکری، أبوهلال، (2008م). کتاب الصناعتین، ط1، بیروت: دارالکتب العلمیه.
القزوینی، خطیب، (1430ق). فی علوم البلاغه. بیروت: المکتبه العصریه.
الکرمی محمد، (1375ق). الوشاح علی الشرح المختصر لتلخیص المفتاح. قم: المطبعه العلمیه.
اللادقی محمدطاهر، (1963م). المبسط فی علوم البلاغه. بیروت: المکتب التجاری للطباعه و النشر.
المیدانی، عبدالرحمن حسن، (1416ق). البلاغه العربیه. ط1، دمشق: دارالقلم.
تونانی، زکریاء، (لاتا)، التسهیل لعلوم البلاغه. ط1، بیروت: کتّاب ناشرون.
سبزواری، حاج ملاهادی، (1381ش). الراح القراح. ط1، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامی.
عبدالحمید، جمال، (2001م). البدیع بین البلاغه العربیه و اللسانیات النصیه. ط1، مصر: الهیئه المصریه العامه للکتاب.
عتیق، عبدالعزیز، (لا‌تا). فى البلاغه العربیه. بیروت: دارالنهضه العربیه.
قیومی إصفهانی، جواد، (1378ش)، صحیفه الرضا (علیه‌السلام). قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المقدسه.
مجمع البحوث الإسلامیه، (1430ق). فی رحاب الإمام الرئوف علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام). ط1، مشهد: به نشر.
محسن. عقیل (1424ق). من أروع ما قاله الإمام الرضا (علیه‌السلام). ط1، بیروت: دارالمحجه البیضاء.
محمدجواد، فضل الله، (1428ق)، الإمام الرضا (علیه‌السلام). ط1، قم: موسسه دارالکتاب الاسلامی، مطبعه ستار.
محمودیاسین، مأمون، (1418ق). من روائع البدیع، ط1، دبی: کلیه الدراسات الاسلامیه و العرَّبیه.
نصیری، محمدجواد، (تیر 1372ش). معیار البلاغه. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
هاشمی، سید احمد، ( 1389ه). جواهر البلاغه فی ادبیات و إنشاء لغه العرب. ط1، تهران: خورسندی.
منبع مقاله :
فصلنامه‌ی فرهنگ رضوی، سال اول، شماره‌ی سوم، پاییز 1392

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید